کد خبر: ۳۵۵۹۷
تاریخ انتشار:
سعدالله زارعي در جمع دانشجويان تشريح كرد؛

جزئياتي از جلسه هاشمي و بهزاد نبوي

بهزاد نبوی در گفتگویی به آقای هاشمی می گوید وقت آن رسیده که ما تکلیف اصل ولایت فقیه را روشن کنیم. این نظام یا ولایت فقیه است یا نظام مردمی؟ یعنی چه که بیست و دو میلیون به خاتمی رای بدهند و بعد درنهایت یک شخصی به نام ولی فقیه مسیر را مشخص می کند. این ولایت فقیه را باید برداشت. آقای هاشمی می گوید نه امکان پذیر نیست بعد آقای نبوی می گوید...
سعد الله زارعی، کارشناس مسائل خاورمیانه در جمع اعضای اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه های سراسر کشور با تبیین فتنه88، مقام معظم رهبری را اولین فردی دانست که از واژه فتنه در این جریان استفاده کرده است.

وی در بخشی از اظهارات خود به نقش مخالفین خارج از ایران در فتنه 88 اشاره کرد و افزود فتنه ای که در داخل انجام شد ترکیبی از نیروهای داخلی و خارجی بود؛ در یک طرف سازمان سیا و سلطنت طلب ها قرار داشتند و در سوی دیگر منحرفین داخلی نظیر خاتمی، موسوی،کروبی و بقیه افراد. در ذیل متن کامل سخنرانی وی پیرامون انتخابات و حوادث پس از آن را می آوریم:


فتنه یک کلمه ی قرآنی است و به نظر می آید که برای اولین بارمقام معظم رهبری برای تبیین حوادث پس ازانتخابات از این واژه استفاده کردند. یعنی انتخاب و اطلاق واژه ی فتنه برای این جریان اولین بار توسط ایشان صورت گرفت. بعد بقیه از به دنبال آقا رفتند و یا اینکه مقام معظم بیشتر تز هرکسی در جا افتادن این واژه برای این جریان نقش داشتند.




فتنه در تحلیل قرآنی به این معناست که یک موقعیت برای فرد یا افرادی فراهم می شود که در آن موقعیت فرد آزمایش می شود و جوهره ی او مشخص می شود. همان طور که می دانید وقتی که شرایط آرام است اکثر افراد داعیه دار همراهی با جریان غالب هستند و کمتر مخالف پیدا می شود. حال می خواهد آن جریان جریان بر حق باشد یا باطل، آنها در هر دو حالت با این جریان مسلط همراه خواهند بود.


اما وقتی که قضیه کمی به هم می ریزد آن وقت مشخص می شود همراهان واقعی چه کسانی هستند



همانطور که قرآن فرموده: "همانا ما آنانی که ایمان آوردند آزمایش می کنیم" یعنی این افراد مورد آزمایش قرار می گیرند که در واقع جوهره‌ی آنان مشخص می شود یا مثلا در آیه اول سوره ی عنکبوت

می فرماید: " آیا انسان ها خیال می کنند همین که گفتند ایمان آوردیم از آنان پذیرفته می شود و رها می شوند و آزمون آزمایش در کارنخواهدبود؟" لذا خداوند با این سوال می خواهد بگوید که نه کافی نیست.

در همین راستا آیا کسانی که می گویند ما انقلابی،اصولگرا و خط‌‌ رهبری هستیم همین گفتن و ظاهر نمایی کفایت می کند؟ خیر، این طورنیست بلکه ما صحنه هایی رافراهم می آوریم تا ما فی الضمیر افراد مشخص شود و این تعبیر قرآنی فتنه  است.


حال با توجه به مقدمه بالا پس فتنه برای چیست؟ برای بروز بواطن است. که این در صحنه های سخت اتفاق می افتد، خود این ماجرا و همین که رخ می دهد مفید و موثر و مثبت است. برای اینکه در یک چنین صحنه هایی بصیرت ها افزایش می یابد و ما می توانیم بفهمیم چه کسانی با ما همراهند و چه کسانی باما همراه نیستند؟




ممکن است در یک مقطعی همه از لزوم دفاع و جانبازی حرف بزنند. در یک فضای آرام وقتی انسان چای وغذایش را خورده،استراحتش را کرده وجای گرم و نرمی هم خوابیده خیلی راحت می شود در مورد این چیزها حرف زد. همه میگویندکه باید جنگید اما واقعا چنددرصد این ها اهل جنگ واطاعتند؟ لذا باید جنگی اتفاق افتد تا مشخص  شود چه کسانی اهل جنگند و چه کسانی عافیت طلبند و فقط حرف می زنند؟


پس اصل فتنه مثبث است و نگاه قرآنی به فتنه اصلش مثبت و خوب است اما آنچه که ما در این جریان به آن فتنه می گوییم آن بخش از ماجرا است که یک عده ای با توهم به قدرت خودشان خواستند در مقابل نظام بایستند. مافعلا در ماجرا اینها را فتنه می بینیم و منظورمان از اصحاب فتنه اینها است. حال باید بازنگری کرد و دید سابقه اینها چه بوده و قبلا چه می گفتند؟ خودشان را مومن به انقلاب می دانستند و خودشان را نسبت به رهبری کاملا مطیع معرفی می کردند یا خیر و یا نسبت به حفظ حیثیت نظام،نسبت به آرمان هایی مثل فلسطین خودشان راچه طور معرفی میکردند؟کاملا وفادار؟!


این افراد در این برهه زمانی کاملا در برابر قرآن قرار گرفتند و چیزی بروز دادند که کسی انتظارش را نداشت لذا ما با توجه به آن صحنه ها و عملکردها با آن تحلیل و تعبیر قرآنی این ها را فتنه گر و اصحاب فتنه می دانیم.


گاهی می گوییم سران فتنه که خوب این هم قابل بحث است که سران فتنه در ایران هستند یا درخارج؟ که قاعدتا در خارجند و اینها عمله ی فتنه اند که با تسامح به اینها سران فتنه می گویند. این یک مقدمه ی اولیه برای بحث ما باشد که در واقع اصل فتنه از کجاپیدا شد؟ معنایش چیست؟ و چه نسبتی باقرآن دارد؟


فتنه ای که در داخل انجام شد و اتفاقی که در این صحنه افتاد یک ترکیبی بود از نیروهای داخلی و نیروهای خارجی. نیروهای خارجی در یک امتداد از سازمان سیا تا سلطنت طلبها و گروهک های ایرانی امثال اینها که در خارجند و داخلی ها از شخصیتهای برجسته نظیر آقای خاتمی، هاشمی، موسوی، کروبی و بقیه تا عناصر اوباش خیابانی. می خواهیم بگوییم از عناصر بزرگ سیاسی تا عناصر اجتماعی تا جریانات خیلی حقیر داخلی. می خواهیم بگوییم که ما در جریان فتنه حضورشان را می بینیم و لازم نیست برای آنها سند بیاوریم. این یک چیزروشن است و همه آن ها را به اندازه ی کافی دیده اند.


چه خواسته ای در آن بوده؟ خواسته ها از یک خواسته ی حداقلی تا یک خواسته ی حداکثری است. خواسته ی حداقلی تغییر سیاست ها و روش ها وخواسته ی حداکثری واژگونی نظام جمهوری اسلامی ایران است. این تغییرسیاست ها و روش ها در فضای داخلی یک معنا داشته و در فضای خارجی یک معنا. در فضای داخلی تغییرسیاست ها یعنی مثلا حذف شورای نگهبان،عدم دخالت سپاه و بسیج در مسائل،عدم دخالت رهبری در مسائل و قضایایی از این قبیل که البته اینها خواسته های حداقلی داخلی اند.


خواسته های حداقلی خارجی: تغییر در سیاست خارجی نظام یعنی ما کاری به عراق و فلسطین و لبنان نداشته باشیم و آن ها را به آمریکایی ها واگذار کنیم. اعطای آزادی، البته آزادی بیشتر به جریاناتی نظیر بهایی ها و سلطنت طلبها (آنها که در داخلند).


جلوگیری ازتکرار ریاست جمهوری آقای احمدی نژادکه هم خواسته ی حداقل داخلی است وهم خواسته ی حداقل خارجی است. حذف روند اسلامیزه شدن فضای داخلی ایران این که مثلا یک عده ای دارند شعار می دهند ما بایستی در حوزه ی آموزش عالی فرهنگ خودمان را داشته باشیم ، بومی سازی کنیم و این که در داخل بالاخره بحث حجاب و عفاف را یک عده دارند مطرح می کنند.




بحث اسلامی کردن حقوق و قضا مطرح می شود و این مباحث نباید در کشور باشد. این خواسته های حداقلی است . خواسته های حداکثری در فضای داخلی و خارجی هم داریم. در فضای خارجی واژگونی نظام و در فضای داخلی به نوعی تغییر محتوای نظام مطرح بوده. همین طور در فضای خارجی حذف اسلام مطرح بوده، در فضای خارجی حذف ولایت فقیه و در فضای داخلی شورایی کردن  رهبری بوده یا به تعبیر دیگرکاستن از اقتدار رهبری. حالا ما اگر بخواهیم برای اینها مدرک بیاوریم این ها کاملا مشخص می شود که واقعا همانطور که گفتیم یک طیف وسیعی از خواسته ها وجود داشته خواسته های حداقلی تا خواسته ها ی حداکثری.


در فضای خارجی و داخلی در هر دو طرف خواسته هایی مطرح بوده. مثلا در مورد رهبری (در فضای خارجی) آمریکایی ها می گفتند تا زمانیکه در ایران رهبری هست ما نمی توانیم در برخورد با ایران موفقیت هایی داشته باشیم. یعنی مقام معظم رهبری از قدرت به زیر کشیده شوند و این مطلب را آمریکایی ها به صراحت گفته اند. آقای هاشمی دو سال پیش در جایی می گوید که مقام معظم رهبری تا اینجا مملکت را خوب اداره کرده اند ولی ما با شرایط پیچیده ای در آینده مواجهیم که این رهبری برای آن شرایط پیچیده ی آینده دیگر پاسخگو نیست. ما باید رهبری را تخصصی کنیم. یعنی این که ما مثلا بین سه تا پنج نفر رهبری داشته باشیم و بین سه تا پنج نفر نهادی را به اسم شورای رهبری بگذاریم و یک فقیهی مثل خود ایشان در آن باشد به عنوان فقیه و یک نفر سیاستمدار و یک نفر از عناصر جامعه شناس باشد و امثال این یعنی شورای ترکیبی باشد که این شورای ترکیبی معین کند که کشور باید چه مسیری را طی کند؟ شورای رهبری در واقع کنار زدن رهبری است. چون وقتی امری تقسیم می شود و بحث رای وسط بیاید ، در اینجا بحث حداکثر آرا و حداکثری به وجود می آید این یعنی جنبه ی قداست رهبری برداشته می شود این که رهبری در نگرش ما شیعه ها به عنوان جانشین امام زمان(عج) و به عنوان ولی فقیه منصوب از طرف امام زمان(عج) است منصوب به صورت عام چون ما می گوییم که امام زمان(عج) در طول غیبتشان دو سری نایب دارند نواب خاص و نواب عام. نواب خاص همان چهار نفری بودند که در غیبت صغری مطرح بودند مثل محمد بن عثمان سمری، و مردم هم می دانستند و اعلام شده بود و هر کس با امام زمان (عج) کار داشت به آنها مراجعه می کردند. دوره ی نیابت خاص که تمام شد ، دوره ی نیابت عام رسید. امام زمان (عج) در خصوص غیبت کبری به شیعیانشان فرمودند: "و اما الحوادث الواقعه فرجعوا فیها الی رواة احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجةالله علیهم".




شما به این واژه ها دقت داشته باشید یعنی اینها حجت من بر شما هستم و نماینده من هستند همانطور که من نماینده خداوند هستم برآنها. کاملا واضح است که از نظر ما شیعیان ولی فقیهی که امام زمان (عج) در حدیث دیگر می فرماید :" و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه ". خصوصیات را گفته که این حجتی چه کسانی هستند؟"من کان من الفقهاء " یعنی اولین شرطش فقیه بودن است. اما نه هر فقیهی؛صائنا لنفسه و... . کسی که کاملا خود ساخته باشد و برا ی کار آماده باشد آن فرد ی که آماده باشد نسبت شما به او نسبت پیروی به تبعیت است شما که نمی آیید برای او شرط و شروط و قرار بگذارید و با او توافق کنیم ما می گوییم که باید از امام زمان (عج) تبعیت کنیم پس از این جا شان ولایت فقیه تبعیت است نه اینکه شانش شورایی که آقای هاشمی می گویند درست کنید باشد تازه این بشود همتراز و سیاستمدار و جامعه شناس و بنشیند در مورد مملکت اسلامی تصمیم گیری کند.پس در این فتنه خواسته هایی از حداقل تا حداکثری در جریان بوده است.


در حداکثری واژگونی نظام و تفسیر محتوایی نظام البته مقام معظم یکجا به آقایان می فرمایند: این که ما جمهوری اسلامی داشته باشیم اما محتوا نداشته باشد این به معنای واژگونی نظام است.آ ن شکل حفظ شده اما محتوا خراب شده پس این دو یکی اند اگر چه خواسته ی خارجی با صراحت می گوید باید نظام سرنگون شود اما خواسته ی داخلی می گوید نه باید حفظ شود اما باید جمهوری باشد که ولایت فقیه ندارد ، اسلام ندارد و می شود مردم را به خیابان کشاند و می شود علیهش با خارجی ها همدست شد پس این یک جمهوری اسلامی بی کیفیت است.


این ماجرا در داخل یا در خارج پخت و پز شده؟ چه بخشی در داخل و چه بخشی در خارج پخت و پز شده در رابطه با این موضوع شکی نداریم که با هم در این دو مورد فعال بوده اند اما در ارتباط با این موضوع وقتی پیگیری می کنیم چند حلقه را مشاهده می کنیم. یک حلقه دولت های خارجی اند.


ماشاهدموضع گیری صریح صریح آقای باراک اوباما علیه جمهوری اسلامی ایران وبه نفع فتنه بودیم. نه فقط ایشان که معاون ایشان ووزیر خارجه ی ایشان در این موردبودیم و درکشور فرانسه شاهد اظهارات آقای سارکوزی ووزیرخارجه اش بودیم ودر آلمان شاهد موضع گیری صدر اعظم این کشور خانم مرکل بودیم.درسطح منطقه ای شاهد موضع گیری محدودبعضی شخصیت های عربی بودیم.




پس نقش دولت های خارجی دراین مورد علنی بوده یعنی دیگر برای این مسئله نیاز به استدلال نداریم.حلقه ی دیگردراین صحنه شورای مشترک ایرانی-خارجی بودکه بهترازآمریکایی ها بودند.عناصر ایرانی تباردر این جا حضوردارند مثلا شورایی به نام روابط خارجی در آمریکا هست که درآن افرادی مثل سناتورهای آمریکایی هستند و فردی به نام ولی نصر پسر آقای سیدحسین نصرکه او یک فرد آمریکایی ایرانی است و الان جزو مقامات ایالات متحده است. در این شورای روابط خارجی حدودا سی نفر آدم فعال هست و در جلسات اینها پنج شش نفراز ایرانی هایی نظیرآقای سازگارا دعوت می شود.


تعداد این کانون های مشترک بیش از سی چهل تاست. مثل اینترفرایز. درهمه ی اینها پنج شش نفرایرانی تک زیست مثل آقای مهاجرانی،خانم مسیح علی نژاد،سازگارا،محسن مخملباف،مومنی(ازسران تحکیم وحدت)اقشاری،خانم حقیقت جووافرادی این طور که اصلاح طلبند. اینها جلسه ای تشکیل نمی دهند مگر اینکه پنج شش نفر از ایرانیان اینطور در آن جلسه هستند و جالب این است که این شورا در کنفرانس ها گزارش ارائه می کنند و در حین گزارش دادنشان این افراد هستند.


کانون های دیگر هست درخارج که این ها کانون های آمریکایی است. نمی گوییم اروپایی چون چون تمرکز این کانون ها درآمریکاست و در اروپا هم اگر باشد با نظارت آمریکایی هاست. کانون های خالص آمریکایی که درارتباط با ایران فعالیت می کنند. عمده ی اینها از نوع کارکردشان شبیه اتاق فکرند. تعداد این اتاق های فکرتقریبا هفتصدتاست.درحالی که آمریکا کلا دو هزار و هفتصد اتاق فکر دارد و در دنیا کلا پنج هزار اتاق فکر رصدشده است. هرکدام ازاین هفتصداتاق فکر به طور متوسط در هفته دو مقاله تهیه

می کنند برای نشر در رسانه ها و حدود هر چهار ماه یک کتاب هم درمورد ایران به دنیا ارائه می دهند.

پس هر کدام ازاین هفتصد شورا سالانه سه کتاب در مورد ایران منتشر میکنند که مجموعا در سال
می شود دو هزار و صد عنوان کتاب و هر کدام در مورد موضوعی بحث می کنند مثلا نقش سپاه در انقلاب و اقتصاد ایران که این اخیرا چاپ شده و به طور ریز و خاص گزارش تهیه کرده که سپاه پاسداران در انقلاب اسلامی و از نظر اقتصادی و سیاسی چه نقشی را ایفا می کند. بعضی از آنها هم مجموعه مصاحبه هاست. حالا شما خودتان جواب دهید سالانه چه قدر کتاب در مورد آمریکا در این سطح در ایران منتشر می شود؟ و در ایران چند اتاق فکر وجود دارد؟ درآن جا دانشگاه های آمریکایی بدون استثنا همه یک اتاق فکر درمورد ایران دارند و حتی تابلو دارد یعنی هر دانشجو که وارد دانشگاه می شود با این مقوله مواجه می شود و اینها درحوزه های خاص فعالیت می کنند و به صورت گزارش منتشر می کنند.


حتی گاه به زبان های مختلف هم ترجمه میشود و به جاهاي دیگر می رود. یک مجموعه ی دیگر در آمریکا کار می کند. این اتاق های فکر یا کانون های آمریکایی عمدتا با عنوان بخش خصوصی کارمی کنند. مثلا می گویند ما موسسات مردم نهادیم یا ان جی او هستیم یا فعالیت های غیر انتفاعی می کنیم. منتها وقتی شما دل این قضایا را می کاوید به اسنادی می رسید. مثلا این ها رسما در آمریکا سالانه ردیف بودجه ای دارند در پنتاگون ردیف بودجه ای دارند و غیر از این فردی از شخصیت های بازنشسته ی سازمان اطلاعات آمریکا گفته که ما مستقیم وارد می شدیم اما تقریبا ازسال 1953به این طرف نقش سازمان سیا به سازمان های ظاهرا خصوصی سپرده شده است.


این هم یک دلیل برخصوصی نبودن و دلیل دیگر اینکه این ها می گویند ما سازمان های مردم نهادیم در حالی که درآن مراکز بدون استثنا تعدادی سناتور وجوددارد. حتی تعدادی نماینده ی مجلس، تعدادی مقامات سیاسی و شناخته شده هست مثل راکس فلر و وقتی شما نام این ها را دراینترنت سرچ کنید نام این مقامات را علنا به عنوان هیات موسس می بینید پس مخفی نیست.



سند دیگر اینکه این  مجموعه های ظاهرا خصوصی توسط یک نهاد قدرتمند سیاسی حمایت می شود. مثل اتاق بازرگانی آمریکا، وزارت بازرگانی آمریکا، وزارت توسعه ی آمریکا. اصلا اینها رسما نامشان به عنوان هیات موسس در این مراکز هست و در آنجا آمده که مثلا پشتیبانی مالی این اتاق فکر توسط اتاق بازرگانی آمریکا است. پس خصوصی نیستند بلکه کاملا دولتی اند و فقط اسمی دولتی اند. حلقه ی دیگر در آمریکا حلقه ی سازمان های آمریکایی هستند که کار میکنند و در یک مجموعه هستند سازمان سیا ، پنتاگون، وزارت خارجه، کمیته ی روابط خارجی، مجلس سنا، خودکاخ سفید و شورای سیاسی ستاد مشترک ارتش آمریکا. این ها همه در یک مجموعه هستند و در آنها میز اختصاصی در مورد ایران وجوددارد و علی الدوام گزارش های رسمی آشکار تهیه می کنند و به مقامات عالی، دولت و کنگره ها ارائه می کنند.


این نهادها توسط یک معاون هماهنگ کننده که توسط شخص رئیس جمهور آمریکا مشخص می شود که توسط او این مجموعه ها مدیریت می شود که اکنون معاون هماهنگی برنامه های این موسسات در مورد ایران است و ایشان قرار بود وزیر خارجه ی آمریکا بشود و ازصهیونیست های آمریکایی افراطی است. حلقه ی دیگر رسانه ها هستند که نیاز به معرفی ندارند و با قدرت ترین رسانه ها در آمریکا هستند این رسانه ها عمدتا در دست یهودی هاست البته نه عمدتا که همه ی آنها مثلا از پنج روزنامه ی اول آمریکا چهارتای آن از آن صهیونیست هاست و لابی های صهیونیستی در آمریکا که تعداد اینها ازده ها لابی فراتر می رود مطالعاتشان حقیقتا بسیار گسترده است و من مطمئنم آنها درمورد ما چیزهایی می دانند که به ما اگر ببینیم می گوییم ما اصلا این ها را نمی دانستیم. با یک کار علمی خیلی خوب شیعه را
می شکافند. مباحث تخصصی شیعه مثل غیبت، بیعت،امام معصوم و ظهور این ها را خیلی دقیق بررسی می کنند.


حلقه ی دیگر کنفرانس هاست، که نامش کنفرانس است و در دل آن هزار برنامه هست. حلقه ی دیگر دفاتر هماهنگ کننده است درلندن، دبی، باکو، هلند، فنلاند و واشنگتن. من در مقاله ای نوشتم که دفتر لندن ماموریت داشت که ایرانیان اروپا را به جریان فتنه وصل کند و دفتر لندن در جریان فتنه حداقل با هفتصد ایرانی ارتباط برقرار کند.


در طول دوره‌ی فتنه وزیر خارجه ی فرانسه گفت: هواپیماهای غول پیکر ایرانیان را از اروپا وارد ایران کرد. اینها سازمان های آمریکایی اند. نقش این ها درفتنه چه بود؟ آیا در داخل کاری شروع شد و موجی در داخل درست شد یا اینکه نه ابتدا در خارج این موج درست شد و در آنجا برنامه ریزی می شد؟ اسناد ما حالت دوم را تایید می کند.


یک سند این که وزیر خارجه ی فرانسه در شهریور یا مهرماه سال 87به سفیر لبنان می گوید: شما این قدر روی ایران تکیه نکنید به زودی در ایران وضعیت دگرگون می شود و بهتر است شما خود را قربانی ایران نکنید. سفیر لبنان در جواب لبخند می زند و می گوید شما چه می گویید ایران با ثبات ترین کشور خاورمیانه است.



ایجاد بی بی سی فارسی مثلا بی بی سی فارسی در انتخابات هم کارکردی داشت اما نمی توان گفت که ایجاد آن مختص به این جریان بود. ولی ما وقتی پیشینه آن را نگاه می کنیم می بینیم که شش ماه قبل از فتنه بی بی سی به وجودآمد در طول این شش ماه حدود پنج شش ساعت در روز برنامه پخش می کند. برنامه های بی بی سی فارسی هیچ حساسیتی در داخل ایجاد نمی کندیعنی این قدر این شبکه به ما نزدیک است که وقتی شما شبکه ی یک تلوزیون را می زنید و بعد از آن بی بی سی فارسی را می زنید تفاوت چندانی حس نمی کنید خیال می کنید یک شبکه ای به شبکه های ایرانی اضافه شده. این قدر با احتیاط و ظرافت کار می کنند و عناصر آن هم ایرانی اند.


توهین به ایران نمی کنند،سخنان رهبری اتفاقات در ایران راپخش می کننددر تلفنهاشان عمدتا از هواداران جمهوری اسلامی استفاده می کنند. تا این که به انتخابات می رسد و یک دفعه برنامه شش ساعته می شود بیست و چهار ساعت و کانال بی بی سی می شود مهمترین منبع سازماندهی به اغتشاشات در تهران و شهرهای دیگر. بعد اعترافاتی را ازخودشان می بینی که می گویند ما برای این این شبکه را بوجود آورده ایم. حالا بروید ببینید بقیه ی شبکه ها و سایتها چگونه و کی به وجود آمدند و کی بخش فارسی به آن اضافه شده. دراین زمان شما می بینید همه ی آنها از طرف آمریکا پخت و پز شده اند و شعار های داخلی را چند وقت پیش در آنها می بینید مثلا حرفی که آقای موسوی در ایران میزند چندوقت پیش ازآن تاریخ در این شبکه ها گفته شده و اینجا دارد تکرار می شود.



ابتدا ما سعی کردیم بد بینانه قضاوت نکنیم و اشتباهی این اتفاقات افتاده اما بعد دیدیم تمام سخنان این دسته با آن شبکه ها یکسان است. مثل اشتباه بودن و به بازی گرفته شدن آرای مردم شکنجه ،ابطال. درایران نهادی برای تضمین سلامت انتخابات وجود ندارد... پس اتاق فرمان می شود آمریکا بدون شک. در داخل ماجرا چگونه مدیریت شده؟ درداخل ارتباطاتی بین محافل سیاسی اطلاعاتی آمریکا با ایران برقرار می شود.


چهره های شاخصی از ایران به این جلسات دعوت می شوند و در آنجا گروهای مختلف ایرانیان را آموزش می دهند. در فاصله ی سال های هشتاد و پنج تا هشتاد و هشت حداقل هشتصد گروه آمریکایی به ایران اعزام می شوند. که هر گروه حداقل صدنفر بودند. این گروهای صد نفره یک بار از پزشکان بودند جالب است که یکی از این پزشکان که آنها جذب کرده بودند همسر آقای لنکرانی (وزیربهداشت وقت) بود ایشان این مطلب را به آقا می گویند و آقا آنرا مشکوک اعلام کرده و خواستند تا پیگیری شود و از آنجا قضیه مشخص شد که خیر یک تیم و دو تیم نیست بلکه چندین تیم است. این گروها مسیرشان این طور بوده می رفتند دبی از دبی به هلند و از آنجا به واشنگتن. یکی از این تیم ها نقل می کند که ما رفتیم دفتر دبی از ما خیلی سوال نکردند. یک پذیرایی کردند و یک آموزش مختصر و بعد دفتر هلند که در آنجا باز هم به ما آموزش دادند و بعد واشنگتن.



درآنجا طوری با ما برخورد می کردند که ماحساس نشویم ولی دست آخر به ما گفتندکه نافرمانی مدنی چگونه شکل می گیرد و برای به موفقیت رساندن آن باید چه کرد و آموزش اغتشاش... مثلا اینکه کجاها باید در مقابل پلیس ایستاد و کجاها و چگونه باید از آن فرار کرد.


پس در این فاصله کار کردند و حال باید بگوییم کاری که اینها با سازگارا و مخملباف داشتند با کاری که با این آقایان و خانمها در تیم های صدنفره داشتند یکی نبود پس سطوح ارتباط گیری فرق می کند. من نظرم این است که هدف از این تیم ها خنثی کردن جنبش های داخلی است نه اینکه خود عملیات اکتیوی را خود به اجرا گذارند.


پس مسیر را طی کرده و عناصر آمریکایی شده شان هم به داخل آورد. مثل آقای رمضان پور که هفته ی پیش به همسرش دستور داد کشف حجاب کند و راحت اعلام کرد که ما دیگر به حجاب اعتقادی نداریم و یکی از آن شبکه هایی که گفتیم پنج شش نفر ایرانی دارد آقای رمضان پور بود. ایشان در قضیه انتخابات می شود یک رکن ستاد آقای موسوی. این شبکه ای منظم کار کردن از قبل به معنی دور زدن موسوی نیست بلکه همه چیز هماهنگ شده بود. آن ها خطا نکردند بلکه کار کردند آنها هنوز از موسوی حمایت می کنند و ایشان یک کلمه اعتراض نمی کند این خود نشان دهنده ی هماهنگی قبلی آنان است. این ها از قبل این طور هماهنگ شده که از قبل افراد را تست کرده اند و هرکدام را به نسبت توانایی و اعتقاداتش به ماموریتی گماردند مثلا یکی آمادگی دارد تا واژگونی نظام با آمریکا باشد. فرد دیگر به تغییر محتوایی نظام مقید بود و با هر کدام همراه می شدند پس با یک هدف منسجم از همه نوع اعتقادی کمک گرفته با آن ها همراه شدند و در یک کمان حداقلی حداکثری آنها اهداف خود را تعریف کردند اگر شد سرنگونی اگر نشد تغییر محتوا اگر نشد تغییر یک سیاست و اگر نشد تغییر یک نهاد نشد متزلزل کردن شرایط داخلی. همه ی اینها اهداف آمریکا هستند. سنداینکه بهزاد نبوی در گفتگویی به آقای هاشمی می گوید وقت آن رسیده که ما تکلیف اصل ولایت فقیه را روشن کنیم. این نظام یا ولایت فقیه است یا نظام مردمی؟ یعنی چه که بیست و دو میلیون به خاتمی رای بدهند و بعد درنهایت یک شخصی به نام ولی فقیه مسیر را مشخص می کند. این ولایت فقیه را باید برداشت.



آقای هاشمی می گوید نه امکان پذیر نیست بعد آقای نبوی می گوید ما می توانیم در مورد رهبری صحبت کنیم می توانیم بحث تغییر رهبری را مطرح کنیم بگوییم که ایشان سی سال است رهبر است حالا شما برو و فرد دیگری بیاید با ایشان نمی توانیم کار کنیم ممکن است با نفر بعدی می توان کارکرد هاشمی می گوید نه نمی شود نبوی می گوید بسیارخوب می شود از اختیارات رهبری کاست. آقای هاشمی می گوید من موافقم. همان نظر شورای رهبری را مطرح می کند. ادغام سپاه پاسداران در ارتش. یعنی ارتشیزه کردن سپاه شما شنیده اید که کسی در ارتش صحبت کند؟چون کاری ندارد به این کارها پس با ادغام سپاه و ارتش این اخلاق در سپاه نیز حاکم می شود یا همان حذف شورای نگهبان ما مجلس داریم مجلس با اکثریت آرا رای را تصویب می کند و این حداکثری مبنای قانونی بودن یا نبودن را مشخص می کند. اینکه مثلا صدا و سیما از زیر نظر رهبری خارج شده و زیر نظر ریاست جمهوری فعالیت کند وفرماندهی کل قوا از رهبری گرفته شده وزیر نظر رئیس جمهور باشد.


پس طیف های مختلف با اهداف متفاوت بودند از تغییر محتوا تا سرنگونی نظام الان حرف آمریکایی ها درگفت وگو با روسیه، چین و... این است که ما باید فشار را ازخارج تا حد امکان بر ایران وارد کنیم. دائما ایران را در معرض تهدید، تحریم، فشار قرار دهیم. دربحث هسته ای، حقوق بشر و...نه این که ما بخواهیم با این فشار نظام را سرنگون کنیم. بافشارهای خارجی جمهوری اسلامی سرنگون نمی شود، این را ما می دانیم اما با این فشارهای دائمی دولت احساس می کند که درخارج از مرزها مشهوریت ندارد. احساس عدم مشروعیت بین المللی توسط دولت. این موجب تلاش دولت برای رفع هرچه بیشتر مشکلات داخلی می شود یعنی مدام دایره ی نفوذش را در داخل افزایش دهد.دولتی که چنین تلاشی را دارد مجبور می شود از فشارهای خود در داخل بکاهد و این خود موجب کاهش هزینه ی مقابله با نظام است.



الان چرا از سبزها خبری نیست ؟ چون سخت گیری شد. آن ها می گویند ما باید کاری کنیم که آزادی افزایش یابد و با آن هدف خود را عملی کنیم. جرات مخالفت افزایش یافته و می توان با آن تغییراتی را انجام داد و این سیاستی است که آمریکا در مورد ایران در سطح بین الملل پیش گرفته و به دول دیگر می گوید که این سیاست کارساز است.


شما ببینید که اینها ادبیاتشان از اسلام اسلام شده ایران! احمدی نژاد خاتمی گونه حرف می زند و در داخل با تحریم ها و تهدیدهای دشمن افرادی چون هاشمی و موسوی به کار خود مشغول می شوند و این افراد تحریم ها را توجیه کرده و آن ها را خوب جلوه می دهند مثلا فاصله ی صدور قطع نامه ی آمریکا با بیانیه ی آقای موسوی یکی دو روز بیشتر نیست. مثلا همین قطع نامه ی حقوق بشر که فردای آن روز موسوی بیانیه داد. یعنی او در خارج فشار وارد می کندتا داخل را برای فعالیت عمالش فراهم کند و آن عامل هم آن کارها را انجام می دهد.


آمریکایی ها برای همراه کردن اروپایی ها با خود به این ها استناد می کنند و این حرف ها در یک جاهایی هم برای آنان توهم ایجادکرده و آیا دولت در مقابل این سیاست ها منفعل شده یا به مصلحت مثلا جلو دخالت نیروری انتظامی  در مقابله با کشف حجاب را می گوید.



یک شعاری آقای احمدی نژاد دارد که ناحق هم نیست.(من باید بتوانم اکثریت آن سیزده میلیون رای که به آقای موسوی داده شده بود را به این طرف برگردانم و در یک فضایی آن جبهه را کاملا از هم جداکنم.) این هدف دولت است و می گوید ما برای رسیدن به آنها باید شعارهایی از جنس شعار آنان بدهیم. از آزادی، مشارکت، فعالیت های جمعی، باید حرف زد. این طیف اتصالشان به بخش های نخبگان مثل هنرمندان، ورزشکاران است. ما باید این طیف ها را به این سمت بکشانیم. الان آن طرف قصه هستند و این هدفی است که دولت هم اکنون در نظر گرفته. در این حقیقتا وا دادگی نیست بلکه دولت در مقابل سیاست های خارجی محکم ایستاد در فضای داخلی ارتباطش با مردم و رهبری کاملا محفوظ است.


آقا در قم شهادت دادند که دولت دنبال حاکمیت یگانه است و انتقادهایی که ما از دولت می کنیم در حد تاکتیک است نه استراتژیک و حضرت آقا در دیدار با دانشجویان فرمودند که در مورد چپ و راست بودن جناب رئیس جمهور حرف هایی زده می شود یا آقای مشایی و این مسائل را بزرگ نکنید و منظور ایشان این بوده که این مساله مشکل حادی نیست که در مقابل آن سینه سپر کنیم. اشتباه نکنبد مساله ی ما جایی دیگر است. پس از این جمله  در یکی از سایتها از زبان یک ضد آمریکایی نوشته بود که این نهایت تیزهوشی رهبری است که این مساله را که نوعی مناقشه ی داخلی شده بود را با یک جمله برطرف کرد.شما(خطاب به ضد نظام ها وآمریکایی ها)هم یاد بگیرید.     




منبع: خبرنامه دانشجويان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین