هر پديدهاي براي تداوم حيات خود نيازمند
بسترهايي ميباشد كه در بطن و متن آن بستر رشد و نمود و بالندگي يافته و با
حركت خويش، محور حركتهاي محيط پيرامون خود ميگردد.
جنگ از هر نوعش به عنوان يك پديده قابل اعتنا از اين قاعده مستثني نيست.
در جنگهاي كلاسيك بسترهاي رشد و بالندگي براي حركت به سوي پيروزي عبارتند
از: ابزار و ادوات و جنگ افزار نظامي؛ نيروهاي رزمي كارآزموده؛ فرماندهي
آگاه و مشرف بر امور؛ داشتن استراتژي و تاكتيك نبرد؛ اطلاعات از نيروها و
امكانات پشتيباني دشمن و اشراف بر پشت جبهه دشمن.
جنگ نرم نيز در بستر نظام مندي خاص خود حركت ميكند و رشد و حركت آن تابع شرايطي است كه بسترهاي موجود براي آن فراهم ميسازند.
بسترهاي حركت و پيشروي جنگ نرم داراي مولفههاي بسياري است كه حول محور
انقطاع تودههاي مردم از حاكميت و دوگانگي و چالش متقابل حاكميت با مردم و
مردم با حاكميت قرار دارد كه در اين ميان بياعتمادي، انشقاق و چند دستگي،
قطع ارتباط جامعه با اركان حياتي و آرمانهاي ملي و معنوي خود؛ هدايت جامعه
به سوي اهداف و مطامع بيگانه و... نقش اساسي را بر عهده داشته كه با
ابزارهاي جنگ رواني و اعوجاج زمينه را براي براندازي نرم و واگذاري حاكميت
به بيگانگان فراهم ميسازند.
بديهي است براي مقابله با جنگ نرم نيازمند استراتژيهاي بازدارنده ميباشيم
و براي تدوين استراتژي بازدارنده مهمترين اقدام، شناخت بسترهاي رشد و
بالندگي آن و سپس مسدود نمودن روزنههاي حضور ظهور اين بسترها در جامعه
ميباشد.
شناسايي اتاقهاي فرمان جنگ نرم بيگانه و فرمان دهندگان و سربازاني كه اين
فرامين را اجرا ميكنند، از مهمترين استراتژيهاي بازدارنده ميباشد.
تداوم حيات شركتها و موسسات اقتصادي بزرگ غرب بدون پشتوانه سياسي و فرهنگي
و اجتماعي و بدون دستيابي به علوم و فنون روز و در عين حال بدون اشراف بر
افكار عمومي، كنترل انديشهها، بازاريابيهاي گوناگون سياسي و اقتصادي در
سطح جهان، ارتباط با انديشمندان و صاحبنظران و چهرهها و جريانهاي سياسي
حوزههاي خارج از اقتدار، نفوذ در جوامع رقيب، برآوردها و ارزيابيهاي
دائمي از موقعيت خود و رقبا و... امكان پذير نيست.
اين ارتباط و هماهنگي براي دستيابي به امتيازات و موقعيتهاي فوق تنها از
عهده موسساتي بر ميآيد كه بتوانند در معادلات حساس ضمن جلب و جذب منافع و
بر طرف نمودن خطر، مقاصد چند منظوره را دنبال نمايند. موسسات و تشكيلاتي
كه در قالب بنيادهاي خيريه و موسسات علمي و پژوهشي به ظاهر غيرانتفاعي و
عامل المنفعه با اهداف عاليه انساني!! از هر گونه سوء ظن و ترديد و در عين
حال فشار مالي و و الزامات قانوني جهت پاسخگويي در مصونيت كامل انجام وظيفه
مينمايند. در ايالات متحده بيش از 25000 موسسه اين چنيني تحت عنوان
"Foundation" يا بنياد با شرح وظايف و ماموريتهاي مختلف در حكم چشم و گوش و
بازوان شركتهاي بزرگ و براي معدودي از سرمايه سالاران نظام سلطه به انجام
وظيفه مشغولند.
برخي از اين بنيادها بر صدها بنياد و موسسه علمي و پژوهشي ديگر اشراف دارند يا آنهارا پديد آوردهاند.
مشهورترين اين بنيادها بنياد فورد "Ford Foundation" بنياد راكفلر Rockefeller Foundation
و بنياد كارنگي ايندومنت Carnegie Endoment Foundation ميباشند كه هر يك
صدها بنياد و موسسه و تشكيلات مشابه دارند كه هر كدام بر بخشي از بدنه
اجرايي يا نظام سياسي آمريكا و مراكز حساس اين كشور احاطه دارند.
بنياد راكفلر و بنياد فورد نفوذ قطعي در روابط خارجي و مناسبات اجتماعي
ايالات متحده دارند و عنداللزوم در تحول آداب و رسوم و ارزشها و افكار و
نهادهاي جامعه آمريكا نقشي حساس و حياتي ايفا ميكنند.
از سال 1945 تا زمان حاضر هيچ شخصيت آمريكايي كه مشاغل و پستهاي مهم سياسي
را عهدهدار شده است وجود ندارد كه مدتي در اين بنيادها كار نكرده و از
آنها حقوق دريافت نكرده باشد. در واقع اين بنيادها به منزله اتاق رختكني
براي ورود به مقامات عالي هستند!
آيزنهاور رئيسجمهور اسبق ايالات متحده مدتها عضو هيئت مديره بنيادهاي فورد و كارنگي بود.
دين راسك و جان فاستردالس از وزراي خارجه اسبق آمريكا نيز هر كدام مدتها رياست بنيادهاي كارنگي و راكفلر را بر عهده داشتند.
رابرت مك نامارا، رالف بانچ، سايروس ونس و هنري كيسينجر نيز هر كدام ساليان
طولاني در هيئت مديره و ديگر بخشهاي بنيادهاي فورد و راكفلر و كارنگي
حضور داشتند. طي سالهاي دهه 60 ميلادي از ميان 191 مركز فرهنگي و پژوهشي
عمده آمريكا، 107 مركز با بودجه مالي بنياد فورد اداره ميشدند و
18 مركز نيز تحت قيوميت بنياد راكفلر قرار داشتند.
گذشته از اين 11 دانشگاه از ميان 12 دانشگاه بلند آوازه آمريكا كه موسسه
مطالعات بينالمللي دارند با اعانه مالي بنياد فورد به حيات خود ادامه
ميدهند.
از ميان آنها ميتوان به دانشگاههاي كلمبيا "Colombia" دانشگاه معروف و
قديمي نيويورك كه قسمت ايران شناسي آن شهرت جهاني دارد، دانشگاه "هاروارد"،
دانشگاه "استنفورد"، دانشگاه "بركلي" A.L.C.U و انستيتو تكنولوژي ماساچوست
"M.I.T" اشاره كرد.
اين موسسات فرهنگي و آموزش عالي، 95 مركز تحقيقات دارند كه 83 مركز از كمك مالي بنيان فورد و 5 مركز از بنياد كارنگي تغذيه ميكنند.
بنياد كارنگي كه فعاليتش را پيرامون مطالعات روابط بينالمللي و مسائل صلح و
امنيت جلوهگر ساخته و انتشارات و رسالات متعددي را در اين باره توسط
محققان همكارش تهيه و منتشر ميكند از بنيادهاي حساسي است كه با پنتاگون و
سيا ارتباط مستقيم دارد. در واقع هدف اصلي اين بنياد ارتباط با جريانهاي
سياسي و دست اندركاران و زمامداران جوامع مختلف، بخصوص رژيمهاي سياسي است
كه با ايالات متحده تضاد منافع دارند.
به عنوان مثال: در سال 1947 اين بنياد با اعطاي مبلغ 750 هزار دلار به رئيس
دانشگاه هاروارد، مركزي را براي تحقيق و پژوهش مسائل شوروي تحت عنوان مركز
مطالعات روسيه تاسيس ميكند.
در سال 1953 بنياد فورد نيز به سهم خود كمكهاي شاياني ميكند و بودجه موسسه را افزايش ميدهد.
در سال 1959 مركز نامبرده اجراي طرح پژوهشي بسيار وسيعي را درباره سيستم
اجتماعي اتحاد جماهير شوروي آغاز ميكند كه اطلاعات جمعآوري شده فوق با
ارقام بالا به موسسه تحقيقات منابع انساني نيروي هوايي آمريكا فروخته
ميشود و در اختيار پنتاگون و سازمان سيا قرار ميگيرد. اين اطلاعات در
سالهاي بعد كاربرد فراوان پيدا كرده و در زمينه سازي براي سقوط اتحاد
جماهير شوروي نقش بسزايي را ايفا ميكند.
برخي بنيادهاي آمريكا از اسامي جعلي بهرهمندند و موسس آنها غالبا دولتهاي
وقت هستند كه بدون پشتوانه مالي و انتقال دارايي شركتهاي بزرگ موسس و در
راستاي جذب سرمايه شركتهاي ديگر كه آنها نيز به انگيزه گريز از20 درصد
ماليات مبادرت به مساعدت ميكنند تشكيل ميشوند.
اين بنيادهاي جعلي نيز در نهايت به كارگزاران سيا و پنتاگون مبدل ميشوند.
موسسه "هوور" Hoover كه به نام "هربرت هوور" رئيس جمهور اسبق آمريكا در
سالهاي (1929-1939) ميباشد؛ موسسه "اقدام آمريكايي" و... از اين
دستهاند. اين موسسات با دريافت كمكهاي قابل توجه از شركتهاي "Lockheed"-
لاكهيد، "Standard Oil- استاندارد اويل"، "Golf Oil- گلف اويل"، "Unieon
Carbiaed - يونيون كاربايد" و.. به فعاليتهاي پژوهشي براي پنتاگون و سيا
ميپردازند.
بخشي از فعاليتهاي بنيادهاي آمريكا بت سازي از داخل اين كشور يا چهرههاي
بيروني و جهاني است كه توسط آنان افكار و ايدههاي مخالفان آمريكا شناسايي و
بررسي شود.
هربرت ماركوزه "Herbert Marcuse" نمونه مشهوري از اين افراد است. اين
فيلسوف آلماني اشراف منش ضمن آنكه داراي افكاري انقلابي بود و بر روي شورش
طبقه كارگر آمريكا حساب ميكرد، مخاطبانش يك قشر فهميده و غرق در افكار
انتزاعي از روشنفكران غربي بودند!جالب اينكه كتاب معروف او به نام انسان تك
ساحتي "one dimensional man" كه تحليلي آميخته با نفرت از فرهنگ و سيستم
سرمايهداري است- (سرمايهدارياي كه به عقيده او بايد از بيخ و بن
ريشه كن شود) توسط بنياد راكفلر بزرگترين سرمايه سالار آمريكا چاپ و منتشر ميشود!!
"نوام چامسكي Noam Chomski" زبان شناس معروف آمريكايي را اكثر سياستمداران و
كارشناسان مسائل بينالمللي ميشناسند. وي به واسطه اتخاذ مواضع انقلابي و
ضد فاشيستي بر عليه سياستمداران آمريكايي شهرت جهاني دارد. او ساليان
طولاني سعي بر اين داشت كه آمريكا را به سبب جنگ ويتنام محكوم سازد و
گرايشهاي فاشيستي ايالات متحده را بر ملا كند و به طور دائم عواقب
بمبارانهاي ناپالم را گوشزد ميكرد. اما همين قديس سياسي كه مظهر و سخنگوي
آمريكاييان مبارز است ساليان طولاني به عنوان استاد موسسه علمي"M.IT- ام،
آي، تي" يا همان كارخانه آدم سازي پنتاگون تدريس ميكرد!چامسكي ارتباط
تنگاتنگي نيز با نيروي هوايي آمريكا نيرويي كه بمبهاي ناپالم را برسر
ويتناميها ميريخت دارد؛ چرا كه ساليان طولاني است كه نيروي هوايي آمريكا
وجوه فراواني را براي تحقيقات زبان شناسي به صورت مستمر در اختيار وي قرار
داده است."البته وجهه سياسي و انقلابي وي در افكار عمومي بينالمللي و
كارشناسان سياسي جهان و در نتيجه ارتباط با جبهههاي فرهنگي و سياسي ضد
واشنگتن به واسطه اين پل ارتباطي، بيشتر مد نظر نيروي هوايي آمريكاو
پنتاگون است تا تحقيقات زبان شناسي وي"!
چامسكي 80 ساله كه متاسفانه در ايران طرفداراني نيز دارد (طرفداراني كه
فريب مواضع به اصطلاح ضد آمريكايي وي را خوردهاند) در جريان انتخابات اخير
رياست جمهوري اسلامي ايران به تصور اينكه كودتاي مخملي و اغتشاشات داخلي و
جار و جنجالهاي برخي سران ضد انقلاب انتظار30 ساله آمريكا را در براندازي
نظام اسلامي برآورده ميسازد، با حمايت و ارسال پيام به گروهي چند ده نفر
از خوانندگان لس آنجلسي در آمريكا كه در كارناوال اكبر گنجي شركت كرده
بودند، ماهيت اصلي خود را نه براي كارشناسان سياسي و خبرگان امور بلكه براي
فريب خوردگان اين سوپاپ اطمينان و بازيگر قديمي CIA افشا كرد. دعوت از
شخصيتهاي سياسي كشورها و نظامهايي كه با ايالات متحده مشكل دارند بخش
ديگري از فعاليتهاي بنيادهاي آمريكاست كه برخي از آنها توسط دانشگاهها و
مراكز تابعه اين مهم را به انجام ميرسانند.
Raymond Aron- ريمون آرون، اقتصاد دان و جامعه شناس و متفكر و نويسنده
مشهور فرانسوي كه تاليف معتبري درباره جنگ و صلح و مسائل اجتماعي و اقتصادي
جهان معاصر داشت، "Bertrand Rassel" برتراند راسل رياضيدان و جامعه شناس و
فيلسوف معروف انگليسي كه مبارزات او در راه صلح وآزادي و بر عليه
سلاحهاي كشتار جمعي مشهور است، "ola palme- اولاف پالمه" رهبر حزب سوسيال
دموكرات و نخست وزير اسبق سوئد "Bulent Ecevit بولنت اجويت" رهبر سوسيال
دموكرات تركيه و نخست وزير اسبق اين كشور كه از چهرههاي فرهنگي و ادبي
تركيه به شمار ميرود و آثار منظوم عمدهاي را از انگليسي به تركي ترجمه
نموده بود؛
سيد محمد خاتمي رئيس جمهوري اسبق وليدر جريان اصلاح طلب ايران؛ عبدالكريم
سروش و... تنها مشتي از خروارند كه در سمينارهايي كه توسط دانشگاه هاروارد و
بنيادهاي آمريكايي به صورت دائمي برگزار ميشود و رياست آن از سال 1954 با
هنري كيسينجر ميباشد شركت كردهاند و هدايتهاي لازم و متقابلا امتيازات
تبليغي براي چهرهاي جهاني شدن را در معاملات منطقي (CIA) احراز كردهاند!
به دو نمونه از مصاديق آن توجه فرماييد:
عبدالكريم سروش يكي از دهها چهره سياسي و ظاهرا مذهبي ايراني است كه طي دو دهه اخير جذب اين بنيادهاي غربي شده است.
وي طي اين مدت با طرح مسائل انحرافي فلسفي و
پي ريزي بناي تشكيك در اصول و مباني دين مبين اسلام در انجام وظيفه خوش
خدمتي به آنها سعي در وارد ساختن ضربات بنيادي به اسلام به عنوان بستر
حكومت اسلامي نموده است. در هماهنگي با حركتهاي براندازي بنيادهاي غربي پس
از انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران سروش با نوشتن نامهاي توهين آميز
با جسارت به ولايت فقيه و ارزشهاي انقلاب اسلامي همسويي خود را با
برنامههاي مدون اپوزيسيون به نمايش گذاشت.
سروش حدود يك سال و نيم پيش نيز با شبهه افكني نسبت به كلامالله مجيد و
اسائه ادب به حرمت رسولالله(ص)، اعتراض مراجع و علما و صاحب نظران و
انديشمندان اسلام و حتي همفكران سياسي خود را بر انگيخت.
وي در اين حرمت شكني آشكار؛ در مصاحبه با نشريهاي هلندي- كلامالله مجيد را مخلوق و پرداخته شخص نبي اكرم(ص) خوانده بود.
در پي اين جسارت، عطاالله مهاجراني از همفكران سياسي وي اظهار داشت: مطامع
سياسي بيگانگان در گفتگو با سروش آشكار است. وي در خصوص اعتراض علما و
انديشمندان اسلامي درباره اظهارات سروش با نشريه هلندي در وبلاگ خود نوشت:
طرح موضوعي با اين درجه از اهميت در يك مصاحبه كوتاه با خبرنگاري كه مطامع
سياسي آشكاري دارد و در مقدمه مصاحبه آن را پنهان نكرده بالقوه چنين نقد و
نظرهايي را در پي دارد.
گفتني است نظريات فلسفي سروش طي دو دهه اخير كه با انتقادات متعدد علما و
فلاسفه دانشگاهي و حوزوي روبهرو بوده است تا جايي كه دهها بار وي را براي
مناظره و گفتگو دعوت كردهاند و او هر باردعوت آنان را براي پاسخگويي به
شبهه افكنيهايش نپذيرفته است داراي سيكلي متناوب است كه مطامع سياسي
هدايتگر غربي وي را آشكار ميسازد.
عبدالكريم سروش با طرح قبض و بسط در مباحث ديني و پس از آن گشودن بحث
پلوراليسم ديني و سپس گشودن مبحث ريلي تيويسم (نسبي گرايي) در اصول و مباني
و پيامد آن نسبي گرايي در فلسفه و سياست و دين براي رسيدن به آستانه نفي
مطلق كه نفي ذات يگانه احديت را هم غير مستقيم به ميان ميكشيد در هر مرحله
امواج تخريبي آشفتگي ذهن خود را به جامعه منتقل نموده كه تنها بيگانگان و
مخالفان اسلام از آن بهره بردهاند.
وي پس از سالها تلاش در نشر عقايد انحرافي و ضد ديني خود به پاداش اين
خدمات در پاييز سال 1383 جايزه يكصد و پنجاه هزار يورويي پرنس برنهارد همسر
ملكه هلند را دريافت كرد كه با اين گشايش و تائيده از سوي بزرگترين حامي
صهيونيسم در جهان، درهاي مساعدت بنيادهاي آمريكايي به روي وي باز شد و در
اولين اقدام شش ميليون دلار مساعدت براي چاپ و انتشار كتب انحرافي خود
پاداش گرفت.
پرنس برنهارد عضو برجسته شوراي روابط خارجي آمريكا، سياستگذار اصلي جلسات
بيلدر برگ، گرداننده مهم لابي صهيونيسم در آمريكا و اروپا و از مسئولين
بلند پايه نظام سرمايه سالاري بينالمللي است كه از دهه پنجاه ميلادي به
اين سو براي رسيدن آمريكا به فرماندهي جهان و نظام تك قطبي تلاش وافري را
از خود نشان داده است. برنهارد از طراحان اصلي كميسيون
سه جانبه آمريكاست كه با سير تكاملي خود از كميسيون
سه جانبه به جهان سه جانبه سپس نظم نوين جهاني و در سالهاي اخير به طرح جهاني سازي تغيير نام داده است.
سروش در سال 83 پس از دريافت جايزه از پرنس برنهارد به ايران آمد و در
ديداري كه با سيد محمد خاتمي رئيسجمهور وقت داشت به وي اظهار داشت: به جاي
طرح جامعه مدني، جامعه اخلاقي را ميبايست پيشنهاد ميكردم!
وي در تشريح جامعه اخلاقي خود به خاتمي گفت:
مخالفان تو موري بُدند و مار شدند
برآر از سر موران مار شده دمار!!
نمونه دوم سيد محمد خاتمي رئيسجمهور اسبق ايران و ليدر جريان اصلاح طلب
است كه طي يك دهه اخير با اين كانونها و مراكز ارتباط داشته است و متقابلا
هدايتهاي لازم را گرفته است. جرج سوروس رئيس بنياد سوروس و رئيس هيئت
مديره موسسه جامعه باز (OSI) مدتي قبل در مراسمي كه به مناسبت هشتمين
سالگرد حوادث يازدهم سپتامبر در نيويورك برگزار شد، ضمن تاكيد بر لزوم
تقويت رويكردهاي روادارانه در جهان اسلام، به ديدار خود با محمد خاتمي در
سال 2006 اشاره ميكند و ضمن ستايش از مواضع سكولاريستي وي ميگويد: خاتمي
در اين ديدار به او گفته است كه با حكومت مذهبي نميتوان به دموكراسي دست
يافت!
سوروس كه در سالن اجتماعات هتل بين المللي ترامپ (Trump Internationl
Hotel) نيويورك و در جمع مديران و فعالان تعدادي از سازمانهاي غير دولتي
آمريكا سخن ميگفت: ضمن تحليل ريشههاي واقعه 11 سپتامبر اظهار داشت:
ريشههاي واقعه تاريخي 11 سپتامبر 2001 را بايد در بنيادگرايي، تصلب و عدم رواداري بخشي از مسلمانان جستجو كرد!!
رئيس هيئت مديره موسسه جامعه باز همچنين گفت: در مقابل اين جريان ستيزه جو،
بخشي از انديشمندان مسلمان نظير نصر حامد ابوزيد، عبدالكريم سروش و محمد
خاتمي با بهرهگيري از آموزههاي كارل پوپر تلاش ميكنند تا اسلام را با
دنياي مدرن آشتي داده و رواداري را در جوامع اسلامي ترويج كنند!!
سوروس بدون اشاره به هدايت سياسي و فكري خاتمي توسط بنيادهاي فوق به
اظهارات سكولاريستي خاتمي اشاره كرده و ميگويد: خاتمي گفت: كه تعارض موجود
بين ساختار حقيقي و ساختار حقوقي در ايران مهمترين مانع براي پيشرفت و
توسعه روابط ايران با غرب است. سوروس به تضاد نگرش خاتمي با ولايت فقيه
اشاره كرده و ميگويد: خاتمي معتقد بود كه دموكراسي و رواداري دولت با
ساختار كنوني يك حكومت مذهبي كه در راس آن رهبر مذهبي حكمراني ميكند، به
دست نخواهد آمد!!وي افزود: خاتمي انتخاب احمدينژاد را حركتي در جهت تثبيت
بيشتر قدرت رهبر مذهبي ايران ارزيابي كرد و معتقد بود كه در دوران
احمدينژاد جامعه مدني تحت فشارهاي بيشتري قرار گرفته است!!سوروس در ادامه
بدون اشاره مستقيم به هدايتگران و چهرههاي اصلي آشوبها وتحريك كنندگان
پشت پرده اغتشاشات اخير در جامعه ايران اظهار داشت: خاتمي در اين جلسه به
من گفت: كه كليد قفل بسته شده سياست در ايران تنها و تنها فشارهاي اجتماعي و
كمپينهاي وابسته به جنبشهاي دانشجويي، كارگري و زنان است كه بايد
خواستههاي گروهي و شعار تغيير را از درون دفاتر دربسته خود به سطح معابر
عمومي منتقل كنند!!وي اظهار داشت: خاتمي در اين ديدار كاملا در نقش رهبر
مخالفين دولت در ايران صحبت ميكرد.
سوروس ضمن اعتراف به حمايت خود و بنيادهاي غربي از اغتشاشات و ناامنيهاي
پس از انتخابات در جمهوري اسلامي ايران افزود: با حضور رهبران هشياري چون
خاتمي و موسوي، انقلاب سبز ايران پيشرفهاي اعجاب آوري در ماههاي اخير
داشته است!!