به گزارش بولتن نیوز متن این یادداشت به شرح زیر است:
قرارداد با
کمپانی آمریکایی کونوکو را نهایی کرده بودیم، تمام بود. در این موقع یک سناتور
پیدا شد بنام داماتو و طرح تحریم ایران را به تصویب رسانید. قرارداد با کونوکو رها
شد. کونوکو البته خیلی جنجال و اعتراض کرد ولی دولت کلینتون گوش نکرد. در همین
زمان، رویال داچ شل و توتال آمدند و جای کونوکو را گرفتند. از همان زمان مکرر
پرسیدهام: چرا دولت کلینتون هیچ واکنشی در قبال قرارداد ایران با شل نشان نداد در
حالی که شل آمریکا یکی از بزرگترین کمپانیهای انرژی ثبت شده در آمریکاست و خیلی
از پمپبنزینهای آمریکا متعلق به شل است؟ اینجاست که متوجه میشویم ما با مافیاها
سرو کار داریم و خیلی آزادمان نمیگذارند در انتخاب شریک تجاری- مالی.
نمونه دیگر: اواخر سالهای ۱۳۶۰ که
دولت «سازندگی» شروع به کار کرد، بزرگترین بحران صنایع اتومبیلسازی جهان بود پس
از جنگ جهانی دوم. آمار و ارقام هست. آن زمان تمامی مطالب مربوطه را در مجلههای
اکونومیست و بیزنسویک دنبال میکردم. اینترنت نبود هنوز.
در همین زمان یک موج قوی فکری در ایران ایجاد شد با میدانداری
برخی اساتید توسعه و علوم سیاسی و برخی کارشناسان برای تبلیغ «الگوی ببرهای آسیا».
کتاب نیکسون هم ترجمه شد به فارسی با نام «فرصت را دریابیم.»
همه دست به دست هم دادند و واردات گسترده سی. کی. دی. و صنایع
مونتاژ اتومبیل آن هم از چند کمپانی خاص را به ما تحمیل کردند. دولتهای بعد هم
همین سیاست را ادامه دادند. الان ما با معضلی بنام مافیای خودروسازی مواجهیم که
شیره منابع این مملکت را میمکد و آلودگی زیستمحیطی و حتی روانی عظیم ایجاد میکند.
پل و جاده و تونل باید بسازیم برای این که این صنایع بتوانند بیشتر ماشین وارد
بازار کنند. یعنی، ما انتخاب نکردیم، به ما قالب کردند این الگوی توسعه را.
شما ببینید، برای ساختن یک سریال یا فیلم اساس فیلمنامه است.
سرمایهگذاری میکنند و بهترین فیلمنامه را مینویسند. گاه میلیون دلار خرج نوشتن
فیلمنامه میشود. ما در ایران کمترین پول را صرف فیلمنامه میکنیم. معلوم است وقتی
که قصه/ درام آبکی باشد، فیلم و سریال هم آبکی میشود. همین اصل در مورد توسعه
صادق است.
ما باید شاخصهای توسعهیافتگی را تعریف کنیم به شکل دقیق. نقشه
راه را ترسیم کنیم و اگر احساس نیاز کردیم به دنبال شرکای خارجی برویم. نه این که
تابع موج روز شویم. یک روز در جهان دولتی کردن مد بود، یک روز خصوصی کردن.
اساس سیاست توسعه در ایران معطوف به اهداف ساختاری معین بود.
تخلیه روستاها و ایجاد قطبهای بزرگ جمعیتی. درست عکس سیاستی که در اروپا و آمریکا
دنبال میشود. نگاهی به وضع کنونی ایران بیندازیم. همان سیاستهاست در مقیاسی که
سازمان برنامه زمان شاه حتی تصورش را نمیتوانست بکند. اوج تمرکز در کلانشهرهای
نابسامان. تبدیل ایران به جامعه مصرف انبوه با تمامی نابسامانیهای فرهنگی و روانی
ناشی از آن. حجیم شدن دولت و غیره و غیره.
شاخصهای توسعه بدون استراتژی توسعه معنا نمیدهد. چه سود که ما
در فلان و فلان شاخص رشد داشتهایم وقتی اساس سیاست حرکت به سمت ایجاد نیازهای
عظیم مصرفی است. چه سود زمانی که شما هماره چاهی بکنید بزرگتر از میزان درآمدتان.
وضع ما همیشه این بوده. اگر درآمد ما فرضاً ده میلیارد دلار در سال بوده، چاهی
کندهایم که با بیست میلیارد دلار هم پر نمیشود. یعنی، مدل فکری ایجاد کردهاند
که همیشه احساس عقبماندگی بکنیم و هیچگاه این چاه پر نشود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com