گروه سیاسی: سال 1303 هجري شمسي است. آفتاب در پس ابرهاي سياه ستم، آخرين نفسهاي خود را مي کشد. نور کم سويي به زمين ميرسد. پاها در بند است. دستها رهايي ندارد و فريادها در گلو خفه ميشود. ناگاه صداي کودکي در فضاي خانه مي پيچد. ستاره اي به خانه آقا سيدجواد قدم مي نهد. نواي آسماني دعا بر لبان پدر جاري مي شود. آقا سيدجواد ميرلوحي نام فرزند را سيد مجتبي ميگذارد تا در لحظه لحظه زندگي به ياد خاندان پيامبر باشد.
سيد در 1321 هجري تحصيلات خود را به پايان برده، در خرداد 1322 در شرکت نفت استخدام ميگردد و بعد از مدت کوتاهي از تهران به آبادان انتقال مي يابد. وضع نابسامان کارگران شرکت وي را رنج ميدهد و ديگران را در حقوق خويش شريک مي کند.
به گزارش بولتن نیوز، سيد سيماي زشت استعمار را در کارها و فعاليتهاي آنان نشان ميدهد، ميگويد: اين چيست که در چند جاي شهر نوشته اند «ورود ايراني و سگ ممنوع»!!آنها ايرانيان را در رديف سگ قرار داده در حالي که خود مستخدم ما هستند.
شش ماه از ورود سيدمجتبي به شرکت نگذشته است که يکي از انگليسيها به کارگري ايراني حمله کرده و وي را زخمي ميکند، همان شب جلسه اي تشکيل مي شود و قرار مي گذارند که صبح قبل از شروع کار در پالايشگاه جمع شوند.
سيد شروع به سخنراني مي کند و مي گويد: « چون ما مسلمان هستيم و قصاص يکي از احکام ضروري ماست يا بايد آن انگليسي به اينجا بيايد و در جلوي جمع از اين برادر ما پوزش بخواهد و يا اگر اين کار را نکند عين کتکي که به آن زده يا عين جراحتي که به او وارد کرده ما به او وارد کنيم.»
مهاجر عشقسيد که علوم مقدماتي را در تهران به انجام رسانيده، در نجف به دنبال اساتيدي است که سطوح عالي را از آنها بياموزد، از جمله اساتيدي که وي از آنها فقه و اصول، تفسير قرآن و اصول سياسي و اعتقادي را آموخت، نامبردگان ذيل اند:
- حضرت علامه نستوه آيه الله اميني
- حضرت آيت الله العظمي حاج آقا حسين قمي
- حضرت آيت الله آقا شيخ محمد تهراني
سيد بزرگوار نواب از اين سه استاد گرانقدر علاوه بر علوم متداول حوزه، اصول فلسفه سياسي اسلام را آموخت و با فقه سياسي اسلام آشنا شد.
تا بيکرانهاپس از پايان کنگره اسلامي، نماينده جمعيت اخوان المسلمين مصر با نواب صفوي آشنا ميشود و شيفته وي ميگردد و از او دعوت ميکند تا به سفر خويش ادامه داده، از مصر هم ديدن نمايد. نداشتن امکانات مالي اين سفر را به تعويق مي اندازد تا حضرت علامه اميني زمينه سفر را آماده مي سازد. دولت ژنرال نجيب بر سر کار است و در بين آنها بر سر قدرت بين نجيب و عبد الناصر کشمکش وجود دارد. در اين حال دو جوان از جمعيت اخوان المسلمين به شهادت رسيده اند و از نواب دعوت ميشود تا در دانشگاه الازهر قاهره سخنراني کند. مأموران نظامي با شليک تير نظم مجلس را بر هم ميزند و چند نفر پليس نواب را تحت الحفظ به وزارت کشور ميبرند و مورد بازجويي قرار ميدهند. سيد ميگويد: در مصر بايد احکام قرآن اجرا گردد. بايد مصر وابستگي خود را قطع کند و کانال سوئز ملي شود. دولت مصر جمعيت اخوان المسلمين را منحل اعلام ميکند و اخراج فوري نواب را صادر مينمايد اما بعد دستور پذيرايي وي به حسن البائوري (وزير اوقاف مصر) ابلاغ ميشود. نواب طي ملاقاتهايي با نجيب و جمال عبد الناصر، موقعيت اخوان المسلمين را براي تحکيم دولت انقلابي مصر ياد آور ميشود.
تقاضای شهید نواب در پای جوخه اعدام
زندانيان از روزنه در به بيرون نگاه ميكردند. سرهنگ پرسيد: «اگر خواسته اي داريد بگوييد؟» سيد تقاضاي آب براي غسل شهادت نمود. آب سرد بود, نواب خمشگين بر سر سرهنگ بختيار فرياد زد: «اگر آب گرم نباشد, رنگ ما ميپرد و تو و امثال تو فكر ميكنند كه ترسيده ايم. اما مهم نيست. خدا آگاه است كه لحظه به لحظه اشتياق ما به شهادت بيشتر ميشود. رهبر فداييان يارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خليلم, محمدم, مظفرم, زودتر آماده شويد, زودتر غسل شهادت كنيد, امشب جده ام فاطمه زهرا (س) منتظر ماست.» پس از غسل شهادت به نماز ايستاد. افسران و درجه داران با ناباوري به آنان نگاه ميكردند. دستان به قنوت رفته اش حريم آسمان مناجات بود.
وصیت نامه شهید نواب صفوی
هوالعزيز
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام مقدس آخرين وصي و قائم آل محمد پيشواي غايب جهان و بشر وجود منزه امام زمان اعلي منزلت والا پايگاه مهدي عجل الله تعالي فرجه و حقق آمالنا و فيه آمين الله العالمين
برادران مسلمانم در سراسر دنيا، دوستان ثابت قدم خدا و محمد و آل محمد (ص) السلام عليکم و رحمه الله و برکاته ان الدنيا قد ادبرت و ان الاخره قد اقبلت. همانا دنيا از ما رو گردانده و آخرت به ما رو کرده است، آنچه از عمر ما گذشت و فاني شد از دنيا بود و آنچه بسوي ما رو کرده و بسويش شتابان ميرويم آخرت است. پس بکوشيد از ابناء اين گذشته فاني نبوده از ابناء آن آينده حتمي باشيد و خود را براي آن سراي جاويد آماده نماييد.
(آه من قلة الزاد و بُعد السفر) امير المومنين وجود اقدس علي (ع) که جهاني پر از عشق و معرفت خدا بود و جهاني معرفت بايد تا به شخصيتش کمي پي برد و جهان، وجود همانندش را پس از پسرعموي کرامش صلي الله عليه و آله نديده و نخواهد ديد، از قلت توشه و دوري و هيبت اين سفر ميناليد، بياييد و از خواب خرگوشي برخيزيد و بپرهيزيد از اينکه به بازي آزمايشي دنيا فريب خورده و آلوده شويد و تمام براهين استوار و آيات منيره خدا و حقايق نوربخش جهان را که بسوي خدا و معاد از راه انبياء عظام عليهم السلام و محمد و آل محمد (ص) رهبري ميکنند فراموش کنيد.
ندايي در رويا رسيده که گويا رفتني هستم
آه، آه، حاشا و کلا خدا نخواهد که من و شما در زمره خاسرين و بدبختان قيامت و اصحاب جحيم شمرده شويم.
آه، بشري که تاب مشقات آسان و زودگذر دنيا را نداشته در مصيبت کوچکي متزلزل و عاجز گرديده بيتاب ميشوي چگونه تن ناتوان و زبون را مهياي آن آتشي ميکني که از غضب قهار خداي آتش و آب مشتعل گرديده است.