کد خبر: ۳۰۵۸۹۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 16 آبان 94

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی- امروزه رسانه‌ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …

فرهنگ در رسانه

به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کرده‌ایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلی‌ترین مطالب فرهنگی روزنامه‌ها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلی‌ترین مقولات فرهنگی که در روزنامه‌ها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت می‌کنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.

***

ابتکار/بررسی فعالیت آموزشگاه‌های موسیقی در ایران؛

از دارالفنون تا هنرستان موسیقی

این روزها آموزشگاه‌های موسیقی آنقدر زیاد شده‌اند که دیگر برای یاد گرفتن موسیقی، نیازی نیست آن سر شهر بروید و خودتان را به زحمت بیاندازید. گرچه همچنان برای یافتن استادی قابل باید شهر را گشت. اما سوالی که همیشه مطرح بوده، اینکه آموزشگاه‌های موسیقی چقدر از استانداردهای لازم برخور دارند؟ چرا در طول 10 سال گذشته تعداد آموزشگاه‌ها به طرز قارچ‌گونه‌ای زیاد شدند؟ آیا نظارتی بر آنها وجود دارد؟ در این گزارش سعی شده به همه این سوالات پاسخ داده شود.

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1393/7/1/732644_661.jpg

تا چهار سال پیش که اخذ مجوز آموزشگاه‌های آزاد موسیقی، آزاد (!) بود، این آموزشگا‌ها از هر طرفی سر برآوردند. آنقدر این روند ادامه پیدا کرد که حتی صدای بزرگان موسیقی را هم در آورد. به طوری که حتی حسن ناهید در ابتدای آن سال‌هایی که این روند رو به رشد شروع شده بود در مصاحبه‌ای از اوضاع صدور مجوز آموزشگاه‌های موسیقی گله کرد. در آن سال‌ها تاسیس آموزشگاه موسیقی در واقع یک ممر درآمد بود. در واقع اینطور شده بود که به قول حسن ناهید هر جوان بیست ساله‌ای می‌توانست مجوز تاسیس آموزشگاه موسیقی بگیرد. آموزشگاه‌ها معمولا آنقدر غیراستاندارد بودند که حتی هنرجویان هم اعتراض می‌کردند. بیشتر این آموزشگا‌ها فاقد کتاب‌ها و نوارهای آموزشی بودند و تهیه‌اش به عهده خود هنرجو بود. فضای کلاس‌های آموزشی معمولا فاقد آکوستیک ابتدایی (موکت یا چوب) بود. نور کافی نداشتند و تعداد کلاس‌هایشان هم کافی نبود. ولی بر خلاف همه این کاستی‌ها، هزینه کلاس‌ها بالا بود. به گفته بسیاری از اهل فن کسانی که در این آموزشگاه‌ها مشغول به تدریس می‌شوند، استخدامشان رابطه‌ای بود. یعنی مسئول آموزشگاه برای تاسیس کلاس از چند نفر از آشنایانش که با موسیقی آشنایی داشتند برای تدریس کلاس‌ها دعوت می‌کردند. در اوایل دهه 80 به این طرف تا سال‌های اواخر دهه، نظارت‌ها بر آموزشگاه‌ها آنقدر اندک بود که باعث به وجود آمدن این اتفاقات شد. اما اگر پای صحبت اساتید موسیقی بنشینید قطعا می‌شنوید که خوشحالند از اینکه دیگر 2 و 3 سالی می‌شود که وزارت ارشاد به آموزشگاه‌های موسیقی مجوز نمی‌دهد. نظارت‌ها بیشتر شده و چند آموزشگاه متخلف هم پلمپ شده‌اند. گرچه ما هنوز تبعات همان عدم نظارت‌ها را می‌بینیم!

شهریه‌ها

موضوع مهمی که درباره آموزشگاه‌ها مطرح می‌شود، هزینه آنهاست. طبق مصوبه مرکز آموزش و توسعه فعالیت‌های فرهنگی و هنری وزارت ارشاد، شهریه آموزشگاه‌ها در سال 1391 طبق جدول تعیین شده و زمانی هم که برای هر جلسه کلاس در نظر گرفته شده است، حداقل 20 دقیقه است. ولی اگر به کلاس‌ها مراجعه کنید حتما می‌بینید که اغلب اساتید هر کلاسی را در طی 15 دقیقه تمام می‌کنند. البته آموزشگاه‌ها بسته به سابقه‌شان، مبلغ دریافتی و زمان کلاس‌شان فرق می‌کند. قرار بر این است که هر موسسه‌ای هر هفته بین 20 تا 1 ساعت زمان به هر هنرجو اختصاص دهد. هر ترم هم دو ماه است. البته این هزینه‌ها برای کلاس‌های عمومی و خصوصی فرق می‌کند.

مربی‌ها

یکی دیگر از مشکلات آموزشگاه‌ها استخدام مربیان است. اگر اهل موسیقی باشید و بخواهید یکی از سازها را یاد بگیرید سعی کنید به آموزشگاهی مراجعه کنید که از اعتبار خوبی برخوردار باشد. در بسیاری از موسسه‌های تازه تاسیس، اساتیدی مشغول به کار می‌شوند که از حداقل‌های علم موسیقی برخوردارند و کسانی هستند که می‌توان گفت حتی مدرک کارشاسی موسیقی هم ندارند. ولی وقتی اعتراض به آموزشگاه‌ها و طریقه آموزششان بالا گرفت مصوبات جدیدی طرح که باعث ساماندهی این آموزشگاه‌ها شد. گرچه هنوز هم هستند موسساتی که از زیر این قوانین در می‌روند و کار خودشان را می‌کنند. ولی طبق مصوبه وزارت ارشاد مربیانی که در آموزشگا‌ه‌های موسیقی استخدام می‌شوند باید حتما لیسانس موسیقی داشته باشند و در کنارش کارت مربیگری از وزارت ارشاد اخذ کرده باشند. این کارت‌های مربیگری در پی یک آزمون از میان لیسانسه‌های رشته موسیقی به افراد داده می‌شود. یعنی کسانی که در این رشته تحصیل کرده‌اند و معدل زیر 16 کسب کرده‌اند در آزمونی که وزارت ارشاد برگزار می‌کند شرکت می‌کنند و کارت مربیگری می‌گیرند. کسانی که معدلشان بالای 16 است بدون آزمون این کارت را می‌گیرند و مجازند که در آموزشگاه‌ها تدریس کنند. این قوانین باعث ساماندهی اساتید آموزشگاه‌ها شده است.

تدریس خصوصی

حتما این جمله را شنیده‌اید که آموزشگا‌ه‌ها تاثیر چندانی در گسترش و آموزش موسیقی ندارند. این حرف را بسیاری از اهل فن به خوبی درک می‌کنند. اگر پای حرف اساتید بزرگ موسیقی بنشینید، معتقدند که در آمزوشگاه‌ها، آموزش موسیقی با دلسوزی همراه نیست. این افراد معتقدند این آموزشگاه‌ها فقط جایی برای کسب درآمد است و علمی به هنرجو نمی‌دهد. اما در این میان کسانی هستند که به صورت خصوصی و در خانه به کار تدریس مشغولند. کسانی که هزینه کلاس‌شان بیشتر از هزینه آموزشگاه‌هاست و نوع تدریس‌شان هم بهتر و سختگیرانه‌تر است. درباره این افراد آمار دقیقی در دست نیست. ولی می‌توان گفت این افراد همان‌هایی هستند که معتقدند موسیقی سینه به سینه باید گسترده شود نه در آموزشگاه و از میان نت‌ها. یکی از عمده مشکلات کلاس‌های آموزشی، متد قدیمی آنهاست که هنوز هم که هنوز است از کتاب‌های هنرستان استفاده می‌کنند. کتاب‌هایی که بعد از اینهمه مدت هنوز به روز نیستند.

http://cinemapress.ir/download?f=2014/09/30/4/119602.jpg

آموزشگاه‌های موسیقی از کی در ایران راه افتادند؟

همه چیز از دوره ناصرالدین شاه قاجار شروع شد. زمانی که در سال ۱۲۴۷ "آلفرد ژان باتیست لومر"، معاون هنگ اول گارد پیاده نظام فرانسه، برای آموزش موزیک نظامی به ایران آمد. مدرسه موزیک نظام، در سال ۱۲۳۵ شمسی توسط دو کارشناس فرانسوی موسیقی به نام‌های "بوسکه" و "ریون" تاسیس شده بود. اما با آمدن لومر به ایران و استخدامش در دولت ایران در سال ۱۲۴۹، رسما شعبه موزیک نظام در واحدهای تابع مدرسه دارالفنون تاسیس شد. این شعبه به مدرسه موزیک نظام شهرت یافت و اولین جایی در ایران است که موسیقی در آن به صورت کلاسیک تدریس می‌شد. به پیشنهاد لومر، دوره‌های ۶ ساله‌ای برای مدرسه در نظر گرفته شد که در آن درس‌های فارسی، حساب، تاریخ، موسیقی نظری، زبان فرانسه، جغرافیا، آموزش یک ساز بادی، آشنایی با آهنگسازی نظامی، سازشناسی یک ساز تخصصی،‌ هارمونی، پیانو، ارکستراسیون و کمپوزیسیون تدریس می‌شد. همین ماجرا، شروع موسیقی آموزشگاهی در ایران بود. این مدرسه تا سال ۱۲۸۸ شمسی به حیاتش ادامه داد تا اینکه با مرگ لومر، دسته موزیک نظام و مدرسه موزیک تعطیل شدند. اما یک سال بعد توسط "غلامرضا خان سالار معزز" و بعد از آن "نصرالله خان مین باشیان"، کارش را دنبال کرد. در سال ۱۲۹۷ این شعبه، از مدرسه دارالفنون جدا شد و رسما به عنوان یک مدرسه مستقل زیر نظر وزارت معارف گسترش پیدا کرد که دیگر فقط نظامی‌ها در آن نبودند. تعداد شاگردان آزاد غیر نظامی این مدرسه، بسیار بیشتر از نظامی‌ها بود. در سال ۱۳۰۰ که "اداره کل موزیک" در ارتش نوین ایجاد شد، مین باشیان، رییس مدرسه موزیک که قبلا ریاست موزیک قشون را نیز بر عهده داشت برای ریاست اداره کل موزیک و ریاست مدرسه موزیک انتخاب شد. اما در سال ۱۳۰۷ که اشتغال کارکنان دولت در دو سازمان ممنوع شد سرتیپ مین باشیان مجبور شد میان مدرسه موزیک و ارتش یکی را انتخاب کند که او ارتش را انتخاب کرد! بعد از آن "علینقی وزیری" که تازه از فرنگ برگشته بود به ریاست مدرسه موزیک برگزیده شد و نام "مدرسه موزیک" به "مدرسه موسیقی دولتی" تبدیل شد. در واقع بسیاری، وزیری را پایه گذار موسیقی آموزشگاهی در ایران می‌دانند. کسی که آموزش موسیقی را از حالت سینه به سینه به آموزش از روی نت تغییر داد. بعد از آن به مرور زمان نام مدرسه موسیقی به "هنرستان موسیقی" تغییر کرد. در این هنرستان، موسیقی ایرانی و غربی در کنار هم تدریس می‌شد.

ابتکار/«آن‌ها محصول جدید رو می‌کنند و ما قدیمی‌ها را بازپخش»

ویژه برنامه اسکار آمریکایی‌ها به مناسبت 13 آبان ایرانی‌ها

سایت اسکار همزمان با ایام 13 آبان اقدام به انتشار ویدیویی در مورد فیلم «آرگو» کرد.

به گزارش تسنیم، در حالی که هر سال با آمدن 13 آبان «سورپرایز» می‌شویم و به خاطر این شگفتی مجبور به پخش برنامه‌های قدیمی و گه‌گداری یکی دو کار جدید می‌شویم، وبسایت آکادمی علوم و هنرهای فیلمسازی آمریکا اما از یک ماه قبل برای این روز برنامه آماده دارد.

http://www.hizbullahcyber.com/sites/default/files/styles/node_singlepic/public/content/images/story/93-02/06/01_argo_ipad.jpg?itok=em3oKmY4

آنها هز ار چندگاهی روی شبکه یوتیوب رسمی خودشان اقدام به انتشار ویدیوهایی با عنوان «داستان» می کنند. تا کنون 10 قسمت از این ویدیو ها روی سایت رفته که به «داستان هایی» از فیلم های «ماتریکس»، «گلادیاتور»، «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان»، «ایندیانا جونز»، «ای. تی»، «باشگاه خریداران دالاس» و... می پردازد. در جدیدترین قسمت این مجموعه اما سازندگان آن سراغ لورا کندی، مسئول اصلی انتخاب بازیگر فیلم «آرگو» رفته اند تا با نزدیک شدن به 13 آبان باز هم برای اشغال لانه جاسوسی به روایت خودشان برنامه هایی داشته باشند.

در این کلیپ حدودا 3 دقیقه ای لورا کندی توضیح می دهد که با 4 گروه از نقش ها طرف بوده که هر کدام علایق، احساسات و سلایق خودشان را دارند. ماموران سی آی ای، وزارت امور خارجه، کاخ سفید و ایرانی ها که باید هر کدام را به نسبت دیگری ویژه می کرده است. او در مورد سخت ترین کار کارنامه اش می گوید با 120 نفر بازیگر همکاری داشته است. او می گوید بازیگران زیادی با آرزوها، رویاها، استرسها و تصمیم های گوناگون را داشته که باید همه را بر روی کار متمرکز می کرده که خیلی سخت بوده است.

جالب است که بخش اعظم این ویدیو به نحوه در آمدن کاراکتر پاسدار مشهور انتهای فیلم در فرودگاه می پردازد. کندی می گوید این بازیگر ایرانی الاصل را او به افلک پیشنهاد داده و کارگردان نظر چندانی رویش نداشته. قرار هم بوده فقط یک خط دیالوگ داشته باشد اما وقتی گریم می شود، همه بازیگران از چهره او می ترسند و بازی قابل قبولش از نظر افلک باعث می شود به نقش فعلی ارتقای مقام پیدا کند. کندی در مورد سختی های دیگر کارش هم صحبت می کند. مثل انتخاب بازیگرانی که چهره شان در شبیه ترین حالت ممکن به کاراکترهای واقعه تسخیر لانه جاسوسی و مسئولان سفارت آمریکا باشد. این کلیپ سه دقیقه ای را می توانید در ادامه ببینید.

ابتکار/روایت اولین بانوی ترانه‌سرا از حضور در سریال «معمای شاه» ؛

نقش چندان پررنگی ندارم!

آنتن شبکه اول سیما از شامگاه جمعه 15 آبان و به مدت یک‌صد هفته میزبان سریال «معمای شاه» خواهد بود. مجموعه‌ای تاریخی که داستان آن مربوط به زمان پهلوی است و در ردیف آثار «الف ویژه» رسانه ملی طبقه‌بندی می‌شود.

به گزارش سایت موسیقی ما در تیم بازیگران این سریال، نام یک ترانه‌سرای پاپ هم به چشم می‌خورد. «زهرا عاملی» اولین بانوی ترانه‌سرا است که در سریال «معمای شاه» ایفای نقش داشته و تجربه متفاوتی را پشت سر گذاشته است. برای بررسی جزئیات اولین تجربه بازیگری حرفه‌ای زهرا عاملی دقایقی را با او هم‌کلام شدیم. خالق ترانه «عشق دوم» علاوه بر پاسخ به حواشی بازیگری‌اش از فعالیت‌های آینده خود در عرصه موسیقی هم سخن گفت و خبرهای جالبی داشت.

http://www.musicema.com/sites/default/files/kampek.net__Zahra%20Ameli__11.jpg

* در سریال «معمای شاه» ایفاگر چه نقشی بودید و چند قسمت شاهد بازی شما خواهیم بود؟

از آنجایی که سریال هنوز در حال تولید است، به صورت قطعی نمی‌توانم بگویم که نقش من شامل چند قسمت می‌شود. نقش چندان پررنگی نیست، اما فکر می‌کنم تاثیرگذار باشد؛ زیرا من ایفاگر نقش دختری به نام «ماه‌گل» هستم که بار ادبی و هنری سریال را به دوش می‌کشد. «ماه‌گل» دختری است که از پاریس آمده و نزد پدربزرگ‌اش با بازی استاد «جمشید مشایخی» زندگی می‌کند. در نقاطی با قصه سریال همراه می‌شود و تاثیر خودش را می‌گذارد. سریال هنوز در دست تولید است و تدوین همه قسمت‌ها به پایان نرسیده، اما قسمت اعظم کار من ضبط شده است.

* فکر می‌کنم قبلاً سابقه حضور جلوی دوربین یک مجموعه تلویزیونی را نداشته‌اید و این اولین بار بود که چنین تجربه‌ای را پشت سر می‌گذاشتید. درست است؟

من سال‌ها قبل به صورت جدی تئاتر کار می‌کردم و اصلاً از این هنر به سمت اجرا و مجری‌گری رفتم. همان زمان که تئاتر کار می‌کردم، پیشنهاد بازیگری داشتم و به دلیل اینکه مقوله اجرا برای من در آن زمان جذاب‌تر بود، اجرا را انتخاب کردم. از سال 90 که به دلایلی از سوی صدا و سیما دیگر اجازه اجرا نداشتم، فکر می‌کردم که دیگر این موضوع برای من تمام شده است. تا اینکه با آقای «محمدرضا ورزی» آشنا شدم و ایشان با پیشنهاد نویسندگی به سمت من آمدند. پس از اینکه متوجه شدند توانایی بازی دارم و شاعر هم هستم، ایفای نقش یک شاعر را به من محول کردند. «ماه‌گل» شاعر داستان است و دختری است که شعر، تشکیل‌دهنده اغلب دیالوگ‌های او است. خیلی فکر کردیم که چه گونه‌ای از ادبیات را می‌تواند صحبت کند و احساس کردیم برای یک شاعر چه بهتر از اینکه دیالوگ‌هایش شامل شعر باشد.

* شما اولین بانوی ترانه‌سرا هستید که بازیگری را هم تجربه کرده است. همین اولین بودن برای خودتان جذابیت زیادی دارد؟

همه اولین‌ها جذاب است اما لزوماً بهترین نیست و لقب بهترین برای من جذاب‌تر است. هنوز به بهترین دست پیدا نکرده‌ام و در آن صورت است که می‌توانم خوشحال باشم. البته باید این نکته را در نظر بگیرید که من قبل از اینکه به صورت جدی ترانه‌سرا باشم، به صورت جدی جلوی دوربین بودم. بازیگری چیزی نیست که الان و ناگهان به سراغش رفته باشم و به همین دلیل فکر نمی‌کنم این مقوله «اولین» در مورد من مصداق چندانی داشته باشد.

* امکان دارد روزی به شکل جدی بازیگری را دنبال کنید و ترانه در زندگی شما کم‌رنگ شود؟

محال است که ترانه با هیچ ترفندی در زندگی من کم‌رنگ شود. مگر اینکه خدا دیگر نخواهد و او به من شعر ندهد. من اصولاً قبل از این شاعر پرکاری نبوده‌ام و هر شاعر توانایی تولید یک تعداد مشخص شعر و ترانه در سال را دارد. اما تعداد آثار من همیشه خیلی کم بوده است. درباره آینده و اینکه مجدداً در حیطه بازیگری فعالیت خواهم داشت یا نه، نمی‌توانم صحبت کنم. همه‌چیز به پخش سریال «معمای شاه» و بازخوردهای آن بستگی دارد. منتقدان باید کار من را ببینند و نظر بدهند که آیا برای بازیگری مناسب هستم یا نه. اعتقاد دارم که هر فرد باید در زمینه‌ای فعالیت کند که در آن خوب باشد و استانداردها را رعایت کند. در غیر این صورت، ‌می‌توانم بگویم که اگر همان شاعر بمانم، برایم کفایت می‌کند. اگر به انتخاب خودم باشد، دوست دارم بازیگری را ادامه بدهم اما نه به هر قیمتی؛ فقط به این قیمت که در بازیگری خوب باشم. اگر خوب نباشم، ترجیح می‌دهم که اعتبار شاعری خودم را تحت عنوان بازیگری خراب نکنم.

* پیشنهاد بازی برای سریال یا فیلم دیگری دریافت نکرده‌اید؟

مشغول نگارش فیلم‌نامه هستم و چند پیشنهاد فیلم‌نامه‌نویسی با نویسنده‌های بزرگ دارم که فکر می‌کنم پیشنهادات خوبی باشند. البته مطمئن‌ام که با آقای ورزی در حیطه نویسندگی هم کار خواهم کرد و فیلم‌نامه برای من جدی شده است. حتی می‌توانم بگویم جدیت فیلم‌نامه‌نویسی برای من به اندازه ترانه شده و درگیر آن هستم. اگر دقت کنید، مشخصه ویژه ترانه‌های من داشتن قصه بود و اینکه اغلب آنها به صورت فیلم‌نامه موزون بودند. یعنی قصه و سوژه داشتند. من عاشق قصه هستم و به همین دلیل تصمیم گرفتم در کنار ترانه، فیلم‌نامه را هم دنبال کنم و یک اتفاق ناگهانی نبود. من از سال‌ها قبل شاگرد «شادمهر راستین» از نویسندگان برتر حال حاضر سینمای کشور بوده‌ام. فیلم‌نامه‌نویسی را از ایشان یاد گرفتم و در کلاس‌های «کارنامه» شرکت کردم و اصول آن را کاملاٌ به صورت تئوری و علمی بلدم. پیش از این هم قلم می‌زدم اما چون قرار نبود که به محصول برسد، خیلی راجع به این حوزه فعالیتم صحبت نمی‌کردم.

* زمانی که شما از طریق صفحه شخصی خود رسماً اعلام کردید که به عنوان بازیگر وارد پروژه «معمای شاه» شده‌اید، نظرات زیادی از سوی مردم مطرح شد. اما برخی در کامنت‌های خود به این موضوع اشاره داشتند که بازیگری شما از طریق همسرتان بوده که از مدیران تولید تلویزیون هستند و لفظ پارتی‌بازی را در این زمینه به کار می‌بردند. دوست دارم که خودتان پاسخ و نظرتان در این زمینه را عنوان کنید.

http://hw8.asset.aparat.com/avt/1471631-233-b.jpg

(می‌خندد) کسانی که این حرف را می‌زنند، نه من و نه همسرم را به درستی نمی‌شناسند. اگر قرار بود همسرم پارتی‌بازی کند، ممنوع‌الکاری چهار ساله من در صدا و سیما را حل می‌کرد. فضای کاری ما از زندگی کاملاً جدا است و بر سر این مساله کاملاً به توافق رسیده‌ایم. من چهار سال ممنوع‌الکار بودم و اگر آن نفوذی که دوستان فکر می‌کنند را همسر من داشت، آن مساله را برطرف می‌کرد. نهایتاً کسی که اجازه بازی من را گرفت و کمک کرد، شخص آقای محمدرضا ورزی بود و روابط همسر من در این زمینه اصلاً دخیل نبود. نه اینکه همسرم نخواهد برای من کاری کند، اما خودم هیچ‌گاه از ایشان چنین خواسته‌ای نداشته‌ام. تنها نقش ایشان تشویق و انرژی‌دادن به من بود که همین مساله هم قابل ستایش است. شاید اگر یک خانم متاهل به همسرش بگوید که قصد حضور در دنیای بازیگری را دارد، با مخالفت مواجه شود؛ اما همسر من تشویق هم کرد.

گواه من برای تکذیب ادعای پارتی‌بازی این است که من قبلاً مجری بودم و چهار سال است که ممنوع‌الکار هستم و او می‌توانست از طریق صحبت با مدیران خود برای حل این موضوع قدم بردارد. می‌خواهم تشکر ویژه‌ای از حاج‌آقا «زهرایی»، رئیس حراست تلویزیون داشته باشم که به من ثابت کردند هنوز هم مدیران مومن و مسئول در تلویزیون پیدا می‌شوند که برای تصمیم‌گیری به حواشی توجه نمی‌کنند. آقای زهرایی انسان بزرگی هستند و واقعاً من را از بی‌عدالتی‌هایی که در حقم شد، نجات داد. پس از آخرین مصاحبه‌ای که با خود شما داشتم، مشکلات زیادی برای من به وجود آمد؛ زیرا درباره آقای «دارابی» و مشکلاتی که داشتم، صحبت کردم. اما آقای زهرایی علاوه بر اینکه آن مصاحبه را در نظر نگرفت، با من برخورد انسانی داشت و واقعاً از ایشان تشکر می‌کنم. خوشحال هستم که افرادی نظیر ایشان و آقای ورزی پشت من بودند تا بتوانم بازی کنم زیرا پیش از این حتی اجازه حضور جلوی دوربین به عنوان بازیگر هم نداشتم.

* و به عنوان کلام آخر، لطفاً از سومین جشن سالانه «موسیقی ما» بگویید و اینکه در مورد آن چه نظری دارید؟ جشنی که در آن شما هم یکی از نامزدهای بخش ترانه بودید.

جشن که بسیار خوب برگزار شد اما از همکارانم تشکر می‌کنم که من را به عنوان نامزد بهترین ترانه‌سرای سال انتخاب کردند و این سومین بار است که در جشن شما نامزد می‌شوم. یک بار در نظرسنجی سال 90 «موسیقی ما» مقام دوم را کسب کردم. برای ترانه‌سرایی که سالی چند ترانه محدود منتشر می‌کند حضور در این لیست باعث افتخار است و حضورم در این لیست را مدیون سایت «موسیقی ما» و همکارانم در عرصه موسیقی هستم که به من رای دادند. آرزو می‌کنم که در جشن سال آینده «موسیقی ما» بانوان سهم بیشتری از جوایز داشته باشند. امسال که به هیچ خانمی جایزه تعلق نگرفت. سال قبل «مونا برزویی» هم در بخش ترانه تندیس طلایی را کسب کردند اما امیدوارم بانوان در ژانرهای بیشتری جوایز را کسب کنند.

ابتکار/مهران غفوریان: سریال نمی‌سازیم که به مردم توهین کنیم

مهران غفوریان که این روزها با مجموعه «در حاشیه» مهران مدیری همکاری دارد و به عنوان یکی از پزشکان متخلف نقش یکی از چهار زندانی را بازی می‌کند، درباره سری جدید این مجموعه طنز اظهار کرد: در سری جدید نقش‌ها کمی پخته‌تر و بهتر شده است و ما از تجربیات قسمت اول استفاده می‌کنیم.

http://anaface.ir/wp-content/uploads/%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%BA%D9%81%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-6.jpg

مهران غفوریان در گفت‌وگو با ایسنا‌، درباره‌ی لزوم حمایت مدیران تلویزیون از ادامه‌دار بودن کارهای موفق تلویزیون یادآور شد: صد درصد حمایت مدیران از کارهای موفق تلویزیون می‌تواند بر ادامه‌دار بودن و کیفیت برنامه‌ها تاثیرگذار باشد. اگر مدیری یک برنامه‌ساز را حمایت کند، آن برنامه می‌تواند ادامه پیدا کند. وی همچنین درباره‌ی حضور برخی هنرمندان مطرح تلویزیون در شبکه نمایش خانگی اظهار کرد: دلیل اینکه برخی از کارگردانان از جمله مهران مدیری به نمایش خانگی رفته‌اند و به تلویزیون آمده‌اند، نمی‌دانم چیست، اما به هر حال نمی‌شود کار نکرد؛ هر جا که هر برنامه‌ساز و هنرمندی بتواند کار کند کار می‌کند. وی در ادامه در پاسخ به پرسشی درباره‌ی لزوم سعه‌ی صدر و ایستادگی مدیران تلویزیون در مقابل فشارهای بیرونی به یک برنامه تلویزیونی، یادآور شد: ما نمی‌آییم سریال بسازیم که به مردم توهین کنیم، قطعا اگر مدیری یک برنامه‌ساز و یا هنرمند را حمایت کند آن برنامه می‌تواند ادامه‌دار باشد. این بازیگر طنز همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا برای بازی در سری دوم «در حاشیه» نگرانی داشته است؟ توضیح داد: استرس‌ها به ما انتقال داده نمی‌شود و ما در کار استرس نداریم، واقعیت این است که ما کارمان را انجام می‌دهیم. این بازیگر که قرار است در برنامه سه‌شو به کارگردانی جواد رضویان مجری شود،‌ درباره حضورش در این برنامه که آیا قرار است در بخش‌های نمایشی ایفای نقش کند‌، اعلام کرد که فقط در این برنامه مجری خواهد بود.

اعتماد/مصطفي كيايي فيلم جديد مي‌سازد

عصر يخبندان به شبكه خانگي آمد

بيتا موسوي/ مصطفي كيايي، نويسنده و كارگردان جوان سينماي ايران از نخستين فيلم خود ثابت كرد كه مخاطب سينماي ايران را مي‌شناسد و به همين دليل آثار او هميشه با استقبال زيادي روبه رو مي‌شود و فروش ميلياردي دارند. اين كارگردان معمولا نامزد دريافت سيمرغ بلورين بهترين فيلم از نگاه تماشاگران جشنواره فيلم فجر هر دوره مي‌شود. چرا كه جدا از توجه به مولفه‌هاي جذب گيشه، به سراغ سوژه‌هاي ملتهب اجتماعي مي‌رود كه دغدغه امروزه جامعه است. به تازگي فيلم «عصريخبندان» اين كارگردان وارد شبكه نمايش خانگي شده و به زودي فيلم جديد خود را كليد مي‌زند. در همين ارتباط با او گفت‌وگو كرديم.

فيلم عصر يخبندان در اكران عمومي با استقبال خوبي روبه‌رو شد، به همين دليل اين پيش‌بيني وجود داشت كه نسخه نمايش خانگي اين فيلم نيز مورد توجه مردم قرار بگيرد.

بله اين انتظار وجود داشت كه به دليل استقبال مردم از اكران اين فيلم، نسخه نمايش خانگي آن نيز با فروش خوبي روبه رو شود. به همين دليل در همان روزهاي ابتدايي حتي در برخي فروشگاه‌ها دي‌وي‌دي فيلم تمام شده بود. خوشبختانه استقبال مردم خيلي بود. به هر حال برخي مخاطبان به سينما نمي‌روند و منتظر مي‌شوند تا نسخه دي وي دي فيلم را ببينند.

گويا دلخوري از نسخه دي وي دي فيلم داريد؟

بله متاسفانه از نسخه‌اي كه وارد بازار شده است، راضي نيستم. دي وي دي فيلم تنها نسخه‌اي است كه هميشه باقي مي‌ماند و خيلي مهم است كه با چه كيفيتي وارد بازار مي‌شود. من با وسواس زيادي نسخه نهايي را براي شبكه نمايش خانگي آماده كردم به اين دليل كه احترام به مخاطب نقش مهمي در آثار من دارد، در همين راستا تصميم گرفتم عصريخبندان را براي شبكه خانگي اصلاح رنگ و ميكس نهايي كنم. مدتي روي رنگ و نور فيلم كار كردم و نسخه نهايي را تحويل تهيه‌كننده دادم. اما متاسفانه نسخه‌اي كه وارد بازار شده است هيچ‌كدام از موارد كيفي درآن اعمال نشده و اصلا مورد رضايت من نيست. از تهيه‌كننده و پخش‌كننده كه باعث اين سهل‌انگاري شدند، بارها پيگيري كردم اما هيچ‌كدام واقعيت را به من نمي‌گويند و هنوز نمي‌دانم مقصر اين موضوع چه كسي است. بايد بدانيم كه در اين موقعيت كار، فقط برگشت سرمايه نبايد ملاك باشد مخاطب ما براي خريد دي وي دي هزينه مي‌كند پس بايد اثر با كيفيتي در اختيار او بگذاريم.


حتي جلد روي دي‌وي‌دي پر از اشتباه و با بي‌سليقگي همراه است و در نوشتن نام بازيگران ترتيب تيتراژ رعايت نشده است. فقط كافي بود به تيتراژ فيلم مراجعه مي‌كردند. نام بازيگري كه از فيلم حذف شده هنوز روي دي وي دي ديده مي‌شود! نمي‌دانم چرا اجازه نمي‌دهند كارگردان در مراحل پاياني همه‌چيز را چك كند. اين اوج بي‌سليقگي و اهميت ندادن به ارزش‌هاي يك كار است من در فضاي مجازي از مخاطبانم و عوامل فيلم عذرخواهي كردم و اميدوارم مردم اين شرايط را بپذيرند.

آيا فيلم براي شبكه نمايش خانگي دچار مميزي شد؟

تغييرات زيادي نداشتيم، فكر مي‌كنم فقط در حد چند ديالوگ بود.

حاشيه‌هايي براي يكي از بازيگران شما در فضاي مجازي به وجود آمد كه نقش پررنگي در فيلم نداشت، شنيده مي‌شود شما اين شخصيت را از نسخه دي‌وي‌دي فيلم حذف كرديد. آيا اين درست است؟

خير، چنين حذفياتي در فيلم اتفاق نيفتاده است. اگر قرار بود اين شخصيت را حذف كنيم بايد پايان‌بندي فيلم را به‌طور كلي تغيير مي‌داديم، درست است كه او نقش فرعي در فيلم داشت اما كليت فيلم براي من مهم بوده و نمي‌توانستم پايان‌بندي فيلم را تغيير دهم.

گويا به تازگي براي فيلم جديدتان پروانه ساخت گرفته‌ايد اما پيش از اين قرار بود روي فيلمنامه ديگري با عنوان پارازيت كار كنيد؟

متاسفانه يا خوشبختانه جزو فيلمنامه‌نويساني هستم كه حدود شش ماه روي يك متن زمان مي‌گذارم. من بعد از فيلم «عصريخبندان» روي فيلمنامه «پارازيت» كار كردم و خيلي دلبستگي زيادي به اين متن داشتم ولي متاسفانه براي گرفتن مجوز به بن‌بست خوردم. از طرف ارشاد مخالفت‌هايي با كليت فيلم داشتند و هرچه پافشاري كردم به نتيجه‌اي نرسيدم. حتي طولاني‌شدن زمان مجوز باعث شد سرمايه‌گذار را از دست بدهم. به همين دليل منصرف شدم و تمركزم را روي فيلمنامه ديگري كه پيش از اين نوشته بودم گذاشتم. «صاف‌كننده» را با مهيار شاهرخي يك جوان دانشجوي با استعداد نوشتم.

آيا اين فيلم هم مانند ديگر كارهاي‌تان در مورد آقازاده‌هاست؟

نه، به اين مساله نمي‌پردازم شايد بخشي از فيلم مربوط به پولشويي باشد. اما فضا شبيه به «خط ويژه» است. چرا كه به داستان دو جوان در طول فيلم مي‌پردازم. تلاش كردم در اين فيلم از فضاي تلخ فاصله بگيرم.

هنوز با هيچ بازيگري قرارداد نبسته‌ايم و مانند كارهاي قبلي تركيبي از بازيگران سينما و تئاتر است.

فكر مي‌كنيد «صاف‌كننده» براي جشنواره فيلم فجر آماده مي‌شود؟

من هميشه از جوايز جشنواره فجر نااميدم. اما مي‌دانم آثارم در اين رويداد هميشه گرم‌كننده خوبي است. جشنواره بيشتر براي من ارتباط با مردم و يك ويترين محسوب مي‌شود. چرا كه سينماي من سينماي مخاطب است و مردم برايم در درجه اول اهميت قرار دارند.

اعتماد/به بهانه اكران «حميد هما» در هنرو تجربه

فيلم‌هاي ما بيشتر واقعه‌نگاري است تا واقعيت‌گرايي

محمدعلي سجادي، كارگردان، فيلمنامه‌نويس، تهيه‌كننده، تدوينگر و طراح صحنه و لباس است. سجادي سال‌هاست كه در كنار فيلمسازي به تدريس هم مي‌پردازد. «اثيري»، «مخمصه» و «جنايت» از جمله آثار سينمايي اوست. سجادي كه از دوستان نزديك حميدسمندريان و هما روستا بود، مستندي به نام «حميد هما» ساخته كه از هفته گذشته در گروه هنر و تجربه روي پرده رفته است. اين فيلم كه در ابتدا قرار بود يك اثر هشت دقيقه‌اي براي يك مراسم بزرگداشت باشد تبديل به نسخه‌اي چهار ساعته شد كه نسخه‌ ١٠١ دقيقه‌ آن روي پرده رفته است. به همين بهانه با او گپ زده‌ايم.

http://media.mehrnews.com/d/2015/06/05/3/1728753.jpg?ts=1445857917495

«حميد هما» به عنوان يك مستند زندگي‌نگارانه چه ويژگي خاصي دارد؟

فكر مي‌كنم اين يكي از منابعي است كه مي‌توان درباره تاريخ تئاتر مدرن در ايران به آن استناد كرد. چيزي نزديك به يك سال براي توليد آن وقت گذاشتم. بيشتر به خاطر تعلق خاطرم بود. دوست ندارم سمبل‌كاري كنم. خب الان بيشتر وقت‌ها دوستان به سمت نزديك شدن به موضوع نمي‌روند. آنچه ساخته مي‌شود بيشتر گزارش است. فيلم‌هاي ما بيشتر به واقعه نگاري گرايش دارد تا واقعيت‌گرايي. من به خاطر نزديكي و حجم انبوهي از خاطرات مشتركي كه داشتم سعي كردم اين گونه نباشد. همان رويكردي را داشتم كه در فيلم‌هاي سينمايي داشته‌ام ولي نمي‌دانستم موضوع قرار است سينمايي بشود و همين دو آدم عزيز دست مرا گرفتند و با خودشان بردند. داشتم از درون مي‌ديدم و فكر كنم تقلاي من بر اين اساس حركت كرده است.

با توجه به اينكه در سال‌هاي خير اقبال اين گونه سينما بيشتر شده است به عنوان يك فيلمساز و مدرس حوزه سينما فكر مي‌كنيد مشكل اساسي سينماي مستند ما كجاست؟

من مستندساز نيستم و براي همين دوستان مستندساز شايد روي ترش كنند. ولي به هر حال لابه لاي كارهايم كار مستند كردم. «حميد هما» نخستين كار مستند من نيست مثلا من «تپه» را سال ٧٤ ساختم. ولي مستند ساز نيستم و روي اين تاكيد مي‌كنم. حتي همين فيلم من هم رويكرد روايي دارد. من روايتگرم. حالا اين‌بار با دو آدم واقعي كه بهشان نزديك بودم. اما به قول دوستي ممكن است رگه‌هايي از شخصيت‌پردازي هم داشته باشد. براي همين نمي‌توانم نظر قاطع بدهم. اما مي‌توانم اين را بگويم كه فيلم‌هاي مستند دشوارتر از فيلم‌هاي روايي است و طبيعتا مي‌تواند جايگاه مكمل و بسيار خوبي براي سينماي داستاني داشته باشد. الان آنقدر سينماي مستند نگاه مضموني را موضوع خودش كرده كه سينماي داستاني هم او را مورد توجه قرار داده است. فيلم‌هاي داستاني و مستند الان گرفتار مضمون‌گرايي هستند. كمتر كار خلاقه مي‌بينيم. در فيلم‌هاي مستند گاهي اينقدر واقعه شما را منكوب مي‌كند كه از فرم باز مي‌مانيد. البته جوان‌هايي كه دارند مي‌آيند با الگوهاي روز جهان آشنا هستند و سعي مي‌كنند در آثارشان هم به روز باشند. مستندهاي خوبي از آنها ديده‌ام و فكر مي‌كنم اتفاقات خوبي را با خودشان به سينماي مستند آورده‌اند.

همان طور كه اشاره كرديد سينماي مستند خيلي وقت‌ها به عنوان يك منبع تاريخي و پژوهشي مطرح مي‌شود. اما اين روزها اين رويكرد چندان مورد توجه نيست. بيش از پژوهشي بودن، فيلمسازان علاقه‌مند هستند تا مخاطب را حيرت‌زده كنند. در «حميد هما» چه رويكردي پيش گرفتيد؟

واقعيت اين است كه دو نسخه از اين فيلم وجود دارد. يك نسخه چهار ساعته هم هست كه بيشتر رويكرد پژوهشي دارد. ارجاعات بيشتري در آن هست. تحليل‌هاي بيشتري از آقاي سمندريان وجود دارد كه بتوانيد به آن ارجاع بدهيد. البته در حد امكاني كه داشتم و اين روايت من است. طبيعتا خيلي از نسل‌هاي نو آقاي سمندريان را نمي‌شناسند، براي‌شان فقط يك اسم است. بر همين مبنا وقتي فيلمي مي‌سازيم، مبنا را بر صفر مي‌گذاريم و با اين پيش‌فرض پيش مي‌رويم كه مخاطب در اين زمينه اطلاعي ندارد و ما بايد اطلاعات كليدي را براي فهم اين آدم‌ها بدهيم. تلاشم را كردم در حد توان اين كار را بكنم. اما اين را هم نبايد فراموش كرد كه چنين رويكردي را نمي‌توان به همه آثار مستند ديكته كرد. شما گاهي فقط مي‌خواهيد به يك برخورد خلاقه برسيد و اين خيلي خوب است. اما اگر قرار است آثر ارجاعات تاريخي داشته باشد لازم است اين رويكرد را داشته باشيم.

شما دوست نزديك حميد سمندريان و هما روستا بوديد. با اين همه حالا كه فيلم را مي‌بينيد چيزي براي‌تان تازه هست كه خودتان با ساخت فيلم به آن رسيده باشيد؟

شايد كمي زود باشد. بايد كمي دور شوم. من هر وقت خودم فيلم را مي‌بينم، مطمئنا نكاتي را مي‌بينم كه براي خودم جذاب است. ولي امسال هم با اينكه فيلم بسته شده من چيزهاي جديدتري از آقاي سمندريان را به آن افزودم. هما روستا بود و ما ساختيم اما الان نيست. حس ما الان فرق دارد. من فكر مي‌كنم بايد زمان بگذرد.

اعتماد/ياحقي: در «فشفشه» به مشكلات سينما و تئاتر مي‌پردازيم

پيمان ياحقي، كارگردان جوان تئاتر و سينما به تازگي كار روي فيلم مستند داستاني خود با عنوان «فشفشه» را آغاز كرده كه مي‌خواهد در آن به مشكلات و روند توليد اثر در سينما و تئاتر كشور بپردازد. ياحقي در نخستين تجربه كارگرداني خود از حمايت انجمن سينماي جوانان ايران نيز بهره مي‌گيرد.

http://www.bazigaryab.com/service/image/actor.aspx?t=Half&h=0&w=0&i=43

ياحقي در اين باره به «اعتماد» مي‌گويد: مشكلات در عرصه توليد سينما و تئاتر بسيار زياد است و گروه ما به دنبال بحث و تبادل نظر درباره اين موضوع با چهره‌هاي سرشناس اين دو حوزه است. البته در اين ميان از كارگردانان جوان غافل نمي‌شويم و از نقطه‌نظرات دو قشر هنري كشور استفاده مي‌كنيم تا بتوانيم راهكاري جديد براي برخي از اين مشكلات پيدا كنيم، چون اكثر فيلمسازان جوان بدون تجربه كار را شروع مي‌كنند و در اكثر مواقع به مشكل برمي‌خورند.

ياحقي همكاري دو نسل سينما و تئاتر را يكي از اهداف فشفشه مي‌داند، به‌طوري‌كه شرايطي را به وجود بياورند كه آنها به يكديگر كمك و همچنين با هم فعاليت كنند، نه‌اينكه گارد بگيرند.

ياحقي براي جذاب كردن فيلم از عنصر داستان نيز بهره خواهد گرفت، او ادامه مي‌دهد: عنوان فيلم نيز با مستند داستاني مشخص شده و فيلم روايت داستاني و حول محور يك قصه را دنبال مي‌كند. در اين اثر «فشفشه» به چهره‌هايي كه در آن حاضر مي‌شوند، تحميل نمي‌شود، بلكه همراه با آنها به سراغ مشكلات فيلمساز جوان مي‌رود و سعي مي‌كند با استفاده از زبان مشترك براي حل آنها قدمي برداشته شود.

او در ادامه با تاكيد بر اينكه در آثار مستند قصه مانند فيلم‌هاي داستاني كاربرد ندارد، اضافه مي‌كند: در آثار مستند فضاي فيلم بر اساس واقعيت شكل مي‌گيرد و با تركيب واقعيت و فضاي دراماتيك مستند جان مي‌گيرد.

ياحقي با اينكه مي‌داند تهيه و توليد يك اثر مستند دشوارتر از آثار داستاني است و حتي شرايط اكران براي يك فيلم داستاني راحت‌تر از مستند است، اما معتقد است بايد سينماي مستند را زنده نگاه داشت و از آن محافظت كرد، چرا كه بزرگان سينماي جهان جان‌مايه آثار خود را بر اساس اتفاق‌هاي حقيقي ساختند، آثاري كه هم‌اكنون نيز در دانشگاه‌هاي ما تدريس مي‌شوند.

اين كارگردان جوان همچنين تاكيد مي‌كند در اين اثر مستند داستاني نگاه اهالي رسانه نيز وجود خواهد داشت و با كساني كه سال‌ها در اين عرصه حضور داشته‌اند و با مشكلات مختلفي در زمينه ساخت و توليد آثار آشنا هستند، گفت‌وگوهايي خواهيم داشت.

پيمان ياحقي رشته سينما خوانده و تاكنون سه فيلم كوتاه و نگارش چند نمايشنامه را در كارنامه كاري خود دارد و در نخستين تجربه ساخت فيلم باند به سراغ يك مستند داستاني رفته است، با اين‌حال مي‌گويد كه اگر بخواهد در اثر بعدي به سراغ سينماي داستاني و قصه‌محور برود، نخستين اولويتش پراخت به مسائل اجتماعي خواهد بود.

اطلاعات/فیلم «خانه ای در مه» جایزه گراند پری صربستان را دریافت کرد

فیلم ایرانی خانه ای در مه به کارگردانی ‘ مختار نامدار’ جایزه گراند پری و دیپلم افتخار جشنواره فیلم مستند ‘سرم ‘ صربستان را از آن خود کرد.

به گزارش ایرنا، «ایگور چولاک» مدیر جشنواره فیلم سرم گفت که هدف از برگزاری این جشنواره به دلیل غیر تجاری و همچنین نوپا بودن ، نزدیک کردن ملت ها به یکدیگر با معرفی آنها از طریق نمایش میراث فرهنگی و زیبایی های طبیعی هر کشور است. وی گفت: به همین منظور فیلم هایی که در بخش انتخابی مورد قبول و تایید جشنواره واقع می شوند، در ۹ شهر در مناطق مختلف صربستان به اکران در می آیند.

http://media.mehrnews.com/d/2015/04/21/3/1668007.jpg?ts=1445857917495

«ولادیمیر پروویچ» رییس هیات داوران جشنواره فیلم مستند سرم که یکی از کارگردانان مستند ساز و نامی صربستان به شمار می رود و پیشتر هم بعنوان عضو هیات داوران در شماری از جشنواره های ایران ازجمله جشنواره فیلم فجر حضور داشته است، خود را یکی از دوستداران آثار ایرانی خواند.

وی افزود:جشنواره های فیلم جهان با حضور فیلم های ایرانی رونق خاصی گرفته و به همین خاطر جشنواره بین المللی فیلم های مستند صربستان بدون حضور فیلم ایرانی غیر قابل تصور است. جشنواره فیلم سرم زیرمجموعه کمیته بین المللی جشنواره های فیلم زیست محیطی و توریستی (ITCO) می باشد که سالانه یک بار در منطقه ییلاقی سِرِم صربستان و در دو بخش زیست محیطی و گردشگری برگزار می شود. در برنامه اخیر این جشنواره ، فیلم ایرانی ‘خانه ای در مه’ به کارگردانی مختار نامدار در بخش رقابتی جشنواره که آثار ارزنده ای از ۳۵ کشور جهان در آن شرکت کرده بودند، موفق شد با ارایه بهترین کیفیت هنری و فنی جایزه برتر سومین جشنواره فیلم های مستند زیست محیطی جشنواره سرِم (Srem film fest) را به خود اختصاص دهد.

اطلاعات/ولایتی: فرهنگ اسلام و ایران جداشدنی نیست

رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان آنکه اعتماد ملی ایرانیان در قرن معاصر تخریب شده جداسازی فرهنگ اسلام و ایران را از یکدیگر ناشدنی دانست.

به گزارش مهر، علی اکبر ولایتی رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در نشستی با حضور جمعی از اساتید تاریخ، ادبیات و باستان شناسی دانشگاه‌های کشور درباره تاسیس گروه جدید فرهنگ و تمدن ایران و اسلام در این مرکز به بحث و تبادل نظر نشست. ولایتی در این نشست با بیان اینکه تاریخ شناسنامه ملت ما و وجه ممیزه آن به شمار می‌رود، گفت: تفاوت یک ملت بدون تاریخ با ملت دارای تاریخ را این روزها می توانیم در رفتارهای مختلف جوامع پیرامون خود ببینیم. روزی در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی در همین زمینه به دوستی گفتم موقعی که نوشته های مستشرین راجع به ایران را می بینیم متوجه می شویم که به تعبیر خودشان زمانی که از اروپا حرکت می کنند و ملت های مختلف را می بینند به ایران که می‌رسند از آن به عنوان جزیره امن و آرامش یاد می کنند. آنها هیچ وقت نتوانستند منکر این شوند که ایرانی ها ویژگی های متفاوتی در حوزه فضائل انسانی، علمی و فرهنگی دارند. این مهمترین وجه ممیزه مردم با تاریخ و مردم بدون تاریخ است. ولایتی ادامه داد: به خاطر دارم در شهر بالتیمور و در بیمارستان جان هاپکینز زمانی که برای تحصیل حضور داشتم مابین محل اقامت و محل درس ما ستونی فولادی بنا کرده بودند و بر روی آن تابلویی نصب شده بود با این مضمون که در فلان سال جرج واشنگتن از آنجا عبور کرده است حالا در ایران خودمان در هر طبقه‌ای از زمین می‌توانیم اثری از فرهنگ و تمدن بیاوریم و این تفاوت ملت‌ها در عرصه فرهنگ و تاریخ است. رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه هدف از تاسیس گروه فرهنگ و تمدن اسلام و ایران را در این مرکز بازسازی اعتماد ملی ایرانیان نامید و گفت: در قرن معاصر اعتماد ملی ایرانیان تخریب شده است و باید به فکر بازسازی آن بود.

http://www.jamejamonline.ir/Media/Image/1392/01/15/635006799121115547.jpg

ولایتی ادامه داد: جداسازی اسلام و ایران از همدیگر امری ناشدنی است نه خدمت به اسلام است و نه ایران. به هیچ عنوان نمی‌توانیم ایران قبل از اسلام را منکر شویم از سوی دیگر این افتخار ما است که به عنوان قومی متمدن اسلام را پذیرفته ایم اگر سیستم طبقاتی در دوران ساسانی مانع از درس خواندن همه جامعه بود اما همان بخش خاص هم که تحصیل کرده بودند مکانی مانند دانشگاه جندی شاپور را ساختند که در آن به سه زبان دنیا تدریس می شده است. به باور من القای جدا شدن تمدن ایرانی و اسلامی از یکدیگر یک القای استعماری است اکثر سهم تمدن اسلامی به ایرانی ها می رسد و هیچ قومی را نمی توانیم مانند ایران بیابیم که به اسلام خدمت کرده باشد.

ایران/حسن انوشه؛ سرپرست دانشنامه ادب فارسی در گفت‌و‌گو با «ایران»:

ماندیم و درجا زدیم زبان فارسی محدود ماند

شرح عکس : ایستاده از راست: سعید حمیدیان، حسن انوشه، نشسته از راست: بهاءالدین خرمشاهی، کامران فانی/ اصفهان ، عالی‌قاپو، 1348

حمیدرضا محمدی

درباره صفحه تازه روزنامه «ایران»

«نگاه ایرانی» صفحه تازه روزنامه ایران است که مقرر است، از امروز، شنبه هر هفته در صفحه هفت منتشر شود. «نگاه ایرانی» معطوف به پژوهش‌های ایران شناسی و زبان فارسی خواهد بود و در این میان، گفت‌و‌گو با چهره‌های برجسته این حوزه - چه ایرانی و چه خارجی - و انعکاس دستاوردهای تازه این عرصه در دستور کار خواهد بود. همچنین بنا است تا گفت‌و‌گوهایی نیز با پیشکسوتانی که عمری را مصروف و مشغول فرهنگ ایران کرده‌اند - و لزوماً در حوزه ایران شناسی کار نکرده‌اند - نیز به انجام رسد. به نظر می رسد حوزه ایران شناسی در سال های اخیر در مطبوعات مغفول واقع شده و این نخستین بار است که در مطبوعات ایران، به این مهم در قالب یک صفحه مستقل پرداخته می‌شود. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید...

اهل کار است. از سال 1356 که نخستین اثرش را که در قالب ترجمه بود انتشارات امیرکبیر منتشر کرد و ایرج افشار، با مرقومه‌ای، او را به «تألیف» تشویق کرد، حالا نزدیک به 40 سال می‌گذرد. اما او از پا ننشسته و هر روز، چیزی حدود 10 ساعت کار می‌کند. گویی که این مرد اصلاً خستگی ندارد. هرگاه که به دفترش در محله مرزداران تهران بروی، او را در حال مطالعه و غور در یکی از نزدیک به 50 هزار جلد کتابی می‌یابی که در کتابخانه عریض و طویلش جای داده و خودش می‌گوید که تنها خودش است که جای هر کتابی را به درستی و دقت می‌داند و هرگاه نیاز داشته باشد، بی‌دردسر پیدا می‌کند. این روزها ترجمه تاریخ ایران کمبریج را که در سال‌های دور، آغاز کرده بود دوباره به دست گرفته تا - به قول خودش - حیاتش به پایان نرسیده، مجموعه آن را به پایان رساند. دیگر کار سترگ وی، دانشنامه ادب فارسی است که کوشیده است تا در آن، گستره زبان فارسی را بررسی کرده و آن را از شرق دور تا اروپا کاویده است. گویی آن را وظیفه خود می‌داند. او شیفته این زبان است و برای حفظ آن می‌کوشد و می‌پوید. اما جالب آنکه، اکنون که کار به سبب مشکلات مالی، به کندی پیش می‌رود، هنوز به زبان فارسی درون ایران نرسیده و مجلدهای آن، پشت مرزها مانده‌اند! با همه اوصاف، «حسن انوشه» که نوزدهم اسفند سال گذشته، جشن 70 سالگی اش در زادگاهش، بابل، برگزار شد همچنان پرتوان و همچون یک جوان، می‌خواند و می‌نگارد و به جوانانی که افتخار دستیاریش را دارند، می‌آموزاند. هرچند که خود، مایل است که به بابل برگشته و ضمن گذران عمر در زادگاه، کتابخانه اش را هم در یک مرکز فرهنگی که قرار است شاگردانش بنیاد گذارند، جای دهد تا کمکی به ارتقای فرهنگی جوانان همشهری اش کند.

http://www.jamejamonline.ir/Media/Image/1392/11/25/635279968588899313.jpg

ë جناب آقای انوشه، در ابتدا و برای ورود به بحث، از خانواده پدری تان بگویید. اینکه آیا محیطی که در آن رشد یافتید، در جهت‌گیری آینده شما مؤثر بود؟

پدر و مادر من هر دو بی‌سواد بودند، اما یک ویژگی برجسته داشتند و آن هم این بود که چون می‌دانستند بی‌سوادی آنها را گرفتار سختی و رنج فراوان کرده است می‌خواستند که فرزندانشان حتماً درس بخوانند و گرفتار همان مصائبی نشوند که خودشان سال‌های دراز با آن دست به گریبان بودند. پدر من که مردی بسیار زحمتکش بود مدام کار می‌کرد تا شکم 10 فرزند را سیر کند با اینکه می‌توانست از نیروی بازوان 10 فرزندش برای یاری رساندن به معیشت خانواده بهره ‌بگیرد، چنین نکرد و همه را به مدرسه فرستاد. او پیشه کشاورزی و باغداری داشت، اما با اینکه همه‌گونه فرآورده‌های کشاورزی تولید می‌کرد و در شالیکاری استادی داشت حتی یک وجب خاک که از خودش باشد نداشت و روی زمین دیگران کار می‌کرد. صاحب باغی که او کما بیش سی‌سال روی آن کار کرد در مالکیت سیاره و منور، دو دختر چراغعلی خان امیراکرم پسرعموی رضا‌شاه و پیشکار محمدرضا ولیعهد و نیز در غیبت تیمورتاش کفیل وزارت دربار بود. این دو دختر به همسری منوچهر و اسفندیار پهلوان که از خویشاوندان نسبی رضا شاه نیز بودند درآمدند و هر دو در بابل زندگی می‌کردند. امیر اکرم در سال‌هایی که قدرت داشت ده‌‌ها روستا را به نام خود به ثبت رساند و زمین‌های فراوانی را در شهر و پیرامون آن از دست صاحبانشان بیرون آورد. از جمله زمین‌هایی که وی غارت کرد، زمینی در حاشیه جنوبی بابل بود که او تلمباری برای نوغان داری در آنجا ساخته بود، اما در 1309 در آلمان به بیماری سرطان (یا چنان که می‌گفتند به ضرب لگد رضاشاه) درگذشت. او یک تبهکار دوره پهلوی اول بود و متأسفانه هنوز نامش بر خیابانی در حوالی چهارراه ولیعصر تهران مانده است. پدر من ناگزیر بود شکم 10 فرزند، خودش، زنش و مادر زن پیرش را که گه گاه کسانی دیگر هم به آنها اضافه می‌شدند سیر کند. وقتی من راهی دانشگاه می‌شدم مادرم آخرین فرزندش را به‌دنیا آورد. گویا پس‌از آن بود که آموخته بود تا دیگر بچه نیاورد و به اصطلاح از بچه دار شدن جلوگیری کند. هنوز مادرم غذا را بر سفره نگذاشته بچه‌ها آن را غارت می‌کردند و سر سفره غذا بچه‌ها را به نام یکی‌یکی می‌خواند تا اگر کسی غیبت دارد، غذایش را جدا کند و نگذارد که به‌دست بقیه غارت شود. مادرم همیشه شکایت داشت که بچه‌ها نمی‌گذارند که من ببینم چه بر سر سفر گذاشته‌ام و پدرم حکیمانه سر تکان می‌داد که اینها بچه آدم نیستند، بلکه بولشویک هستند! البته پیرمرد داوری‌اش درباره بولشویک‌ها بی‌جهت هم نبود. بارها برای ما می‌گفت که وقتی روس‌ها از مازندران می‌رفتند انباری بزرگ از برنج و آرد گندم را که نتوانستند با خودشان ببرند به آتش کشیدند تا به دست مردم نیفتد، مردم تهیدست و پابرهنه‌ای که روس‌ها می‌گفتند هوادار آنها هستند و کسانی نیز ساده دلانه حرفشان را باور داشتند. مادرم می‌گفت در پاییز که تازه پنبه‌ها آماده چیدن می‌شدند روس‌ها در پنبه‌زار آنها می‌نشستند و خودشان را خالی می‌کردند یا بهتر گفته باشم از خودشان بیرون می‌آمدند و پیش از آنکه برخیزند با همان پنبه‌ خودشان را پاک می‌کردند و بی‌اعتنا به زحمت کسانی که روی زمین دیگران کار می‌کردند از آنجا می‌رفتند. البته ما هم مثل همه جوانان آن روزها در این حرف تردید می‌کردیم و باور نداشتیم که هواداران پرولتاریای جهان و خورندگان غم ستم دیدگان در همه‌جای عالم آن غذای رایگان را میان همه مردم تقسیم نکنند و آن را به کام آتش بفرستند؛ بودند بسیاری که گزارش چشم دید بزرگانی مثل عنایت‌الله رضا را باور نمی‌کردند و آن گزارش‌ها را ساواک فرموده می‌دانستند و رغبتی به خواندن آنها نشان نمی‌دادند. بودند خردمندانی که حقایق را می‌دانستند، اما صدایشان به‌جایی نمی‌رسید و کسی حرف‌های آنها را به‌چیزی نمی‌گرفت. برخی صداها چندان بلند بودند که نمی‌گذاشتند صداهای دیگر به گوش برسد.

ë شنیده‌ام شدت علاقه شما به بابل تا آنجا می‌رسد که این شهر را مرکز جهان - و یا لابد جهان خودتان – نامیده اید.

این یک شوخی است که من با دوستان می‌کنم و نشانه علاقه و نوستالژی من به‌محله‌ای است که در آنجا ‌زاده شدم وگرنه همه‌جای ایران سرای من است. من در محله‌ای چشم به جهان گشودم که تهیدست ترین و در عین‌حال زحمتکش‌ترین و شرافتمندترین مردم در آنجا زندگی می‌کردند. مردمی که قوت لایموت خود را به زحمت به‌دست می‌آوردند. اما اکنون اوضاع بسیار فرق کرد و از آن روزگار و آن وضع و حال دیگر خبری نیست. اکنون انسان شرافتمندی به نام دکتر علی شافی کتابخانه باشکوهی در آنجا بنیاد کرده که جوانان و نوجوانان محله در آنجا می‌نشینند و کتاب می‌خوانند و آن بزهکاری‌ها را دیگر کسی مگر سال خوردگان به یاد نمی‌آورند. امروزه همه بچه‌هایی که در کاسه‌گر محله به‌دنیا می‌آیند به مدرسه می‌روند و درس می‌خوانند. من دو سه نفری را می‌توانم به یاد بیاورم که در آن روزها در ادارات دولتی کار می‌کردند و آن هم در سطوحی بسیار پایین. پیشه بیش‌تر ساکنان محله ما سفال‌سازی و کوزه‌گری بود.

ë دیدگاه شما نسبت به روس‌ها و به معنای کامل‌تر، مفهوم «چپ»، در ایام شباب چه بود؟

من در جوانی البته گرایش های سوسیالیستی داشتم، چون در پی برقراری عدالت اجتماعی بودم. از این گذشته، نسل ما که آن همه آسیب دید نسلی آرمان خواه بود و راه تحقق آرمان هایش را در آن سو می‌دید، اما دیدیم که به قول مولانا «واندر آن صندوق به جز لعنت نبود». بعدها رفتند ودیدند که در سوسیالیسمِ واقعاً موجود چه می‌گذرد؟ در مجمع‌الجزایر گولاک با مردم چه کردند؟ دوستی داشتم که از مردم داغستان بود و در ایران فارسی می‌خواند. او می‌گفت وقتی استالین مُرد حتی آنهایی که استالین ایشان را بی‌آنکه هیچ‌گناهی کرده باشند سال‌ها در زندان نگه داشته بود در سوگ او گریه می‌کردند و به سر و رویشان می‌زدند. به ژرفای وحشت نگاه کنید که با آدمی چه می‌کند. این همان بوسه زدن بر دست جلاد است از شدت و فزونی وحشت.

ë انگار که در آن دوران، قهرمان پروری - آن هم به واسطه ظلم موجود در جامعه - رواج بسیار داشت.

ما هر کس را که با قدرت مسلط جامعه درمی‌افتاد می‌ستودیم. از چه‌گوارا و کاسترو گرفته تا بن‌بلا و مائو و قوام نکرومه و هوشی‌مین و پاتریس لومومبا. اگر جمال عبدالناصر در مصر و احمد سوکارنو در اندونزی و جواهر لعل نِهرو در هند را به این گروه بیفزایید، می‌بینید که قهرمانان، چه طیف گسترده‌ای داشتند. در درون کشور خودمان هم البته دکتر مصدق بالاتر از همه بود و هنوز هم ستایشگر این انسان بزرگ تاریخ کشورمان هستند و بسیار تأسف می‌خورم که از گذاشتن نام کوچه‌ای هم به نام مصدق دریغ می‌کنند. من در واقع هوادار همه احزاب و گروه‌ها بودم.

اما اینها هیچ کدام به جامعه امتحان پس ندادند و معلوم نکردند که اگر قدرت می‌یافتند، با مردم و مملکت خود چه می‌کردند. آیا اینها هم مثل آقای کاسترو می‌شدند که بعد از 50 سال که از حکومتش گذشت، تازه به مردمش اجازه داد که اگر خواستند، می‌توانند شبی را در هتل بخوابند یا تلفن همراه با خود داشته باشند. من اعتقاد دارم بسیاری از مردم خوبند برای اینکه جز این چاره‌ای ندارند. خوب و بد را باید با عملکرد اجتماعی مردم سنجید. اگر قدرت یافتی و به کسی زور نگفتی و به جامعه آسیب نرساندی، آن وقت است که انسان خوبی هستی وگرنه هرکس به خودی خود خوب است یا به گفته مردم؛ دیکته ننوشته، غلط ندارد. اگر نوشتی و غلط نداشتی، می‌توانی بگویی انسان خوبی هستی.

http://mirasmaktoob.ir/sites/default/files/styles/large578/public/report_image/IMG_9155.JPG?itok=vTqbiYob

ë در آن سال‌ها، کتابی هم ترجمه یا تألیف کردید که حاکی از اندیشه‌های چپ جویانه باشد؟

در آن دوره یکی دو کتابچه ترجمه کردم و چاپ هم شد یکی درباره اتحاد ملیت‌‌ها در اتحاد شوروی و یکی هم درباره از میان بردن گرسنگی در آنجا، یعنی کشک. دیدیم که چه پیش آمد. مسأله ملیت‌ها حل نشد، بلکه خفه شد، چنان که همین که شوروی فرو پاشید، این زخم‌ها دوباره سر باز کرد. تاجیکان که سمرقند و بخارا را در ازبکستان جا گذاشته بودند، از تبر تقسیم استالین سخن گفتند. آذربایجان و ارمنستان بر سر قراباغ با هم جنگیدند و گرجی‌ها نیز اوستیا و آبخازیا را به روس‌ها دادند و حالا هم کریمه را به روسیه پیوند زدند.

ë چه سالی وارد دانشگاه شدید؟

در سال 1344 به دانشگاه رفتم. پس از آن به سربازی و بعد هم به معلمی در شاهی آن زمان و قائمشهر اکنون.

ë خوانده ام که دوران سربازی، نقطه عطفی در زندگی شما بوده است. دوست دارم آن را از زبان خودتان بشنوم.

در دو سالی که سربازی بودم، با کسانی برخورد کردم که راه زندگی‌ام را عوض کردند. اینان دوستانی مانند کامران فانی، دکتر سعید حمیدیان و بهاءالدین خرمشاهی بودند. ما چهار نفر همیشه با هم بودیم و یکسره کتاب می‌خواندیم. پس از کمابیش یک سال که خرمشاهی از ما جدا شد و به زادگاهش قزوین رفت، من و آقایان فانی و حمیدیان تا پایان دوره با هم ماندیم. در آن دوره میان دو کشور ایران و عراق تنش‌هایی درگرفت و در نتیجه ما را که قرار بود سرپرست سپاهی دانش شویم به توپخانه بردند و پس از آنکه دوره تکمیلی‌مان در اصفهان به پایان رسید، به مناطق مرزی فرستادند. عراقی‌ها می‌خواستند کشتی‌هایی که وارد اروندرود می‌شوند و به‌بندرهای آبادان و خرمشهر می‌روند با پرچم عراق باشند و دولت ایران می‌خواست که این کشتی‌ها با پرچم ایران باشند و کشتی هایی هم که به‌بندر فاو در عراق می‌روند، پرچم خودشان را برافرازند؛ سرانجام در 1975 هم در کنفرانس الجزایر قضایا خاتمه پیدا کرد و عراق به خواسته ایران تن داد.

ë چه شد که به سراغ آموختن زبان انگلیسی رفتید که راه را برای ترجمه باز کرد؟

استاد زبان انگلیسی ما در دانشگاه زنده نام دکتر امیرحسین آریانپور بود. ایشان با اینکه خود مدرس زبان انگلیسی بود به فراگیری این زبان بی‌اعتقاد بودند و می‌فرمودند ما چرا باید این زبان را بیاموزیم. اگر انگلیسی زبانی می‌خواست به کشور ما بیاید، چشمش کور شود زبان ما را بیاموزد و با ما به زبان خودمان سخن بگوید. به همین خاطر به همه دانشجویانش نمره خوب می‌داد. در حالی که بیشتر آنها مبادی این زبان را هم نمی‌دانستند. تا اینکه دانشگاه تمام شد و من به سربازی رفتم. در آنجا با معرفی جناب خرمشاهی به جوانی برخوردم که پیش از آنکه به سربازی بیاید سه چهار کتاب ترجمه کرده بود. در پادگان تخت‌های خواب دو طبقه‌اند. از قضای روزگار من خرمشاهی هم‌قد بودیم و یک تخت دو طبقه داشتیم، این هم از بخت خوش من. این اتفاق زندگی‌ام را زیر و رو کرد. او مرا به کامران فانی و سعید حمیدیان معرفی کرد. ما شب‌ها در بیرون‌ آسایشگاه می‌نشستیم و از کتاب‌هایی که می‌خوانیم حرف می‌زدیم. شبی در همان بیرون نشستن‌ها جناب فانی به من گفت تو که این همه کتاب می‌خوانی،‌ چرا انگلیسی نمی‌خوانی؟ من هم ساده‌لوحانه و با چپ روی کودکانه حرف استادم را تکرار کردم. اما جناب فانی که در آن سال‌های جوانی هم خرد محض بود، به من گفت اگر هم می‌خواهی با فرهنگ غرب مبارزه کنی، شرط اولش این است که فرهنگش را بشناسی. این سخن ایشان چشمم را بیدار کرد و تصمیم گرفتم که شاخ این غول را بشکنم. شب و روزم تا پایان دوره سربازی به خواندن این زبان گذشت، چندان که وقتی دوره سربازی تمام شد، آقای فانی مطمئن شد که اکنون دیگر من چیزی از این زبان می‌دانم. این بود که وقتی ایشان و جناب خرمشاهی برای ویراستاری به مؤسسه انتشارات امیرکبیر پیوستند، ترجمه تاریخ غزنویان را به من پیشنهاد کردند و من هم آن را بردم ولایت و ترجمه کردم و خدا را شکر روسفید از آب درآمد. البته ترجمه من شاهکار نبود، اما پذیرفتنی بود.

ë از ترجمه تاریخ ایران کیمبریج بگویید؟

من ترجمه تاریخ ایران کیمبریج را با جلد چهارم شروع کردم و سپس جلد پنجم را ترجمه کردم و پس از آن پرداختم به ترجمه جلد سوم که خودش دو مجلد است و اکنون دارم جلد ششم را ترجمه می‌کنم که تاریخ ایران از پایان دوره ایلخانان تا فروپاشی دولت صفوی است. اگر عمری باشد می‌خواهم این دوره هفت جلدی را تمام کنم.

ë چگونه به جمع مترجمان تاریخ ویل دورانت پیوستید؟

در همان اوایل دهه 60 به راهنمایی دوستم هرمز عبداللهی که مترجمی صاحبنام است و آن روزها در انتشارات فرانکلین کار می‌کرد، نزد هرمز همایون‌پور رفتیم که آن روزها مدیر تولید سازمان بود. ایشان از من پرسید ارتودکس یعنی چه، پس از اینکه پاسخ دادم ارتودکس به معنی قشری و متعصب است ایشان زنگ زدند و خانمی که منشی ایشان بود جلد نهم تاریخ ویل دورانت را آورد و آن را به من سپرد. حق‌الزحمه‌ای که بابت ویرایش و ترجمه افتادگی‌های این کتاب گرفتم تحول بزرگی در زندگی‌ام پدید آورد و توانستم با آسودگی بیشتر کارهایم را دنبال کنم.

http://media.isna.ir/oldcontent?n=pics/1387/1/Art/223.jpg&th=0

ë در آثار شما، به کتابی عجیب با عنوان «تاریخ زامبیا» برخوردم. چطور شد که به ترجمه این کتاب دست زدید؟

کتاب زامبیا را به خاطر دو پسر خردسالم ترجمه کردم و تاریخ آفریقا را خانم آذرمیدخت مشایخ فریدنی که خانمی بسیار محترم از خانواده اهل علم بود به من پیشنهاد کرد و من هم پذیرفتم.

ë اما شاید مهم ترین نتیجه زندگی تان، دانشنامه ادب فارسی باشد.

فکر تدوین دانشنامه از مدت‌ها پیش در سرم بود. وقتی آن را با آقای مسجد جامعی در میان گذاشتم به گرمی استقبال کردند. اما من در ادامه کار پیوسته با ایشان مشورت می‌کردم، چنان که فکر منطقه‌ای کردن کتاب و اختصاص دادن هر جلد به یک منطقه با ایشان بود و اتفاقاً کار بسیار درستی بود و الان که فکر می‌کنم می‌بینم که اگر به پیشنهاد ایشان عمل نمی‌کردیم چه اشتباه بزرگی می‌کردیم.

ë این مجموعه بالغ بر چند مجلد است و هریک از آنها، مشتمل بر صفحه می‌شود؟

ما در این نُه جلدی که انتشار دادیم هم جلد 1537 صفحه‌ای داریم هم جلد 700 صفحه‌ای. بعضی از مجلدات دو بار چاپ شدند و برخی نیز همان چاپ اول هستند. ناشر پیشین پیشنهاد داد که دوره 9 جلدی را چاپ کند، اما من نمی‌خواهم پیش از بازنگری و روز آمدن شدن به چاپ برسد.

ë این مجموعه دربرگیرنده چه مباحثی است؟

من احتمال می‌دهم که آقای مسجد جامعی می‌دانست که خطر آن هست که دانشنامه در نیمه راه متوقف شود. از این‌روی بود که ما هر منطقه را جداگانه تدوین کردیم و درنتیجه هر منطقه‌ای در درون خودش کامل است. در دوره جدید که تدوین دانشنامه‌ها کار گروهی شد، بیش‌تر آنها در نیمه راه از ادامه کار باز می‌مانند. نمونه اولش نامه دانشوران است که هرگز به پایان نرسید. میان دو مجلد از جلد دوم دایرئ ‌المعارف فارسی سی و یک سال فاصله افتاد، یعنی زمانی نزدیک به دو نسل. دایرئ ‌المعارف تشیع هم که سی و سه سال است کارش را شروع کرده، اما هنوز هم چند حرفی مانده که به پایان برسد. من هم امیدوارم که پیش از آنکه خودم تمام کنم کاری را که آغاز کردم تمام کنم. آن جلدهایی که به چاپ رسیده از این قرار است:

1- ادب فارسی در آسیای میانه، یعنی کشورهای ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان و استان سین کیانگ در مغرب چین که چراغ زبان فارسی هنوز در آنجا خاموش نشده است.

2- فرهنگنامه زبان فارسی که شرح اصطلاحات، موضوعات و مضامین ادب فارسی است و از قضا پرحجم‌ترین جلد از مجلدات نه گانه همین کتاب است.

3- ادب فارسی در افغانستان

4- ادب فارسی در شبه قاره، یعنی هند و پاکستان و بنگلادش که سریلانکا، میانمار و تبت را پیوست همین کتاب کردیم. این در سه مجلد تدوین شده است.

5- ادب فارسی در قفقاز که جمهوری‌های آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و جمهوری خودمختار داغستان از فدراسیون روسیه را دربرمی‌گیرد.

6- ادب فارسی در آناتولی و بالکان.

7- ادب فارسی در جهان عرب

می‌خواستیم که جلد دهم فارسی‌پژوهان و مراکز فارسی‌پژوهی در جهان و چهار جلد آخر هم ادب فارسی در مرزهای امروزی ایران باشد که آرزومندم به این مجلدات هم برسیم. هر کاری در بار اولش کامل نیست تا چه رسد به دانشنامه‌ها. دایرئ المعارف بریتانیکا که امروز از معتبرترین دانشنامه‌های جهان است با سه جلد آغاز کرد تا رسید به سی و سه جلد. برای گردآوری منابع تقریباً به تمامی کشورهای حوزه نفوذ فرهنگ ایران یا جهان ایرانی رفتم. از باکو تا دوشنبه و از کلکته تا دمشق و استانبول و از همه جا منابعی فراهم می‌آوردم.

ë چرا زبان فارسی به روزگارِ اکنون رسیده است؟ زمانی از شرق آفریقا تا اقصای چین را در بر داشت، اما اکنون، محدود به مرزهای سیاسی ایران شده است؟

زبان فارسی روزگاری گستره پهناوری داشت. به گفته ابن بطوطه ملوانان چینی در دریای چین غزل سعدی می‌خواندند یا به گفته نذیر احمد در سوماترا بر سنگ گوری نوشته است «بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت/ بیاید که ما خاک باشیم و خشت». در آلبانی نعیم فراشری که دیوانش در ایران چاپ شده به فارسی شعر می‌گفت و در بوسنی، سودی بوسنَوی شرح گلستان و دیوان حافظ می‌نوشت. در اوش که در مغرب قرقیزستان است قطب‌الدین بختیار اوشی آثارش را به فارسی می‌نوشت و در کریمه، غازی گرای شعر فارسی می‌گفت. سلاطین عثمانی با اینکه با پادشاهان صفوی می‌جنگیدند به فارسی شعر می‌گفتند. سلطان سلیم که در 920 ق شاه اسماعیل را در چالدران شکست داد دیوان فارسی دارد که در برلین و تهران چاپ شده است. من در شانتی نیکیتان در 80کیلومتری کلکته که زادگاه تاگور است و موزه تاگور را در آنجا ساخته‌اند تابلویی دیدم که بر دیوار موزه آویخته بود و در آن پدر تاگور به خود می‌بالید که حافظ حافظ است؛ یعنی کل دیوان حافظ را از بر بود. زبان فارسی در تمام زبان‌های منطقه نفوذ کرده است. می‌گویند تا 80 درصد واژه‌های زبان اردو که پس از زبان انگلیسی بیشترین گوینده را در جهان دارد، فارسی یا عربی فارسی شده است. سرود ملی پاکستان که نظمی در شش بیت است تنها دو سه حرف هندی دارد و بقیه یا فارسی است یا عربی فارسی شده.

http://ir.ecieco.org/images/position36/2012/11/p-10-1.jpg

ë آیا می‌توان از واژگان فارسی در زبان عربی هم سراغ گرفت؟

قطعاً، واژه‌های فارسی در زبان عربی نیز نفوذ کرده است. ما واژه‌های قرآنی داریم که وام واژه‌های فارسی هستند، مانند جناح، کنز و روضه. یک فارسی‌پژوه سوری تعداد وام واژه‌های فارسی در عربی را که بیست هزار است را گردآورده و آن را در کتابی منتشر کرده است. بنابراین، همان اندازه که ما از عربی گرفته‌ایم عرب‌ها نیز از ما وام گرفته‌اند.

چیزی که هست واژه‌هایی که در گذشته وارد زبان عربی شده بوی تجمل و رفاه می‌دهند، مثل استبرق، ابریق، روضه، فردوس. شاعران قدیم عرب، مانند اعشی، با به کار بردن واژه‌های فارسی در شعرشان گونه‌ای فخرفروشی می‌کردند، درست مانند این روزها که برخی مردم با به کار بردن واژه‌های اروپایی خودنمایی می‌کنند!

ë اما من هنوز پاسخ پرسشم را نگرفته ام. گسترش زبان فارسی در سده‌های پیشین چگونه رخ داد؟

زبان فارسی بر خلاف زبان‌های انگلیسی و فرانسه یا حتی عربی و ترکی به زور شمشیر جایی نرفته، آنهایی که این زبان را برگزیدند به دل خودشان چنین کردند. فارسی‌زبانان هرگز در بنگال و بالکان حضور نداشتند، اگر داشتند این حضور فرهنگی بود نه سیاسی. در پاره‌ای جمهوری‌هایی که در گذشته در تصرف روسیه بودند زبان اول روسی است، بعد از آن زبان ملی خودشان. دلیل آن کاملاً روشن است. اگر حیدر دوغلات کاشغری در کاشغر تاریخش را به فارسی نوشته به واسطه آن نبود که فارسی‌زبانان کاشغر را تسخیر کرده بودند، بلکه غلبه فرهنگی داشتند. می‌بینم که زبان فارسی زبان عشق و دل است نه زبان شمشیر. اینکه کسانی امروزه می‌کوشند تا در میان سخن واژه‌های فرنگی بیاورند، البته یکی به این دلیل است که ملت‌هایی مثل انگلیس و فرانسوی خواه ناخواه غلبه فرهنگی دارند. دیگر اینکه زبانی مثل زبان انگلیسی دیگر زبان زور نیست، یک جور زبان میانجی است و به اصطلاح لینگوافرانکا است، چنان که روزگاری زبان فارسی یا اردو چنین نقشی داشتند. ابن بطوطه می‌گوید وقتی به دربار سریلانکا رفت نه پادشاه سریلانکا عربی می‌دانست و نه او زبان سریلانکایی، اما هر دو فارسی می‌دانستند و با این زبان با یکدیگر سخن گفتند. دیگر آنکه آنهایی می‌کوشند بی‌بهانه واژه‌های اروپایی در میان سخن بیاورند مردمان هویت باخته و بی‌ریشه و در واقع ترس خورده و مرعوب هستند وگرنه ما چیزی کم از دیگران نداریم. واژه‌های فارسی را در میان کلمات انگلیسی نیز می‌توان پیدا کرد، چنان که واژه‌های عربی هم در این زبان کم نیستند؛ یعنی هرکه زبان فارسی یاد گرفت به خاطر جاذبه این زبان بوده و به خاطر پیامی که در آثار بزرگان گویندگان این زبان وجود داشت.

سخنی بگویم که شاید تعجب کنید، کتاب لغت را در ایران هم قاموس یا لغت‌نامه می‌گفتند. اما در هند وقتی شروع به نوشتن لغت‌نامه‌های فارسی به فارسی کردند، اسم آن را فرهنگ گذاشتند، زیرا بر این عقیده بودند که هر کسی که فارسی بداند، دارای فرهنگ است. بعدها ما هم از آنها تقلید کردیم و گفتیم مثلاً فرهنگ معین یا فرهنگ سخن. در شبه‌قاره عرفا و صوفیان گردشگر یا سیار که شمار آنان زیاد هم بود در رواج دادن زبان فارسی بسیار مؤثر بودند. از این گذشته، شمار فراوانی از فارسی‌زبانان آسیای میانه از پیش مغولان به هند گریختند و در آنجا پناه جستند. برخی از آنها مانند سدیدالدین محمد عوفی آثارشان را در هند نوشتند، مثل لباب‌الالباب که نخستین تذکره شعرای بازمانده به زبان فارسی و جوامع‌الحکایات که بیش از دو هزار و پانصد حکایت به فارسی است. نفوذ زبان فارسی در هند چندان گسترده شد که در برخی دولت‌های هندی، مثل گورکانیان، پس از آنکه از داوطلب خدمت دولتی امتحان زبان فارسی می‌گرفتند، استخدامش می‌کردند.

ë اما چرا زبان فارسی، از توسعه بازماند؟

اینکه چرا فارسی درجا زد یا از دامنه نفوذش کم شد برای این است که ما درجا زدیم، ما ماندیم و دیگران رفتند.

ایران/معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به مسائل حوزه نشر و کتاب:

تلاش ارشاد بازگرداندن اعتماد اهل فرهنگ است

یارانه کتاب هدفمند می‌شود

معاون نهاد کتابخانه‌های عمومی:

آمار دقیقی از سرانه مطالعه در کشور وجود ندارد

معاون توسعه کتابخانه‌ها و کتابخوانی نهاد کتابخانه‌های عمومی گفت: در زمان حاضر آمار دقیقی که سرانه مطالعه را برای ایرانیان معرفی کند وجود ندارد و شاید لازم باشد مراکزی مانند مرکز آمار ایران و شورای فرهنگ عمومی به تحقق این امر مهم کمک کنند. محمد الهیاری روز پنجشنبه در حاشیه مراسم تودیع و معارفه مدیران نهاد کتابخانه‌های عمومی استان زنجان، به موضوع مهم سرانه مطالعه اشاره کرد و افزود: نسبت به مطالعه سنتی کنونی اشکال جدیدتری از مطالعه با توجه به رشد فناوری در فضای مجازی گسترش یافته و در این میان اختلافی بین صاحب نظران وجود دارد که این مجموعه مطالعه نیز باید در آمار سرانه مطالعه گنجانده شود یا نه.

معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بابیان اینکه یارانه‌های کتاب هدفمند می‌شود، گفت: این وزارتخانه در حال تلاش برای افزایش یارانه‌های مصرف‌کنندگان در قالب بن‌کتاب است.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/10/25/1392102514175473_PhotoL.jpg

سید عباس صالحی پیش از ظهر پنجشنبه در نشست خبری با حضور اصحاب رسانه به میزبانی سالن جلسات سازمان جهاد کشاورزی استان سمنان، با اشاره به آمار اعلام شده در خصوص سرانه کتاب کشور، بیان داشت: وزارت ارشاد به دنبال این است که سرانه دقیق‌تری از مطالعه و کتابخوانی در ایران ارائه دهد به همین منظور در ۲۰ سال گذشته در کشور، به ازای هر ۱۰ هزار نفر جمعیت یک و هشت دهم کتاب در اختیار بود که این رقم در حال حاضر به ۹ و سه دهم عنوان کتاب افزایش یافت.

وی از افزایش ۱۲ درصدی عناوین کتاب منتشر شده در ایران طی شش ماهه اول امسال خبر داد و افزود: تعداد عنوان‌های چاپ شده کتاب در شش ماه سال ۹۳ در کشور از ۳۰ هزار و ۲۸۸ عنوان به ۳۳ هزار و ۸۸۶ عنوان در سال جاری رسید که افزایش ۱۲ درصدی در تعداد عنوان کتاب را نشان می‌دهد.

معاون امور فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از توجه ویژه دولت تدبیر و امید در دو سال گذشته به حوزه فرهنگ بویژه کتاب خبر داد و گفت: در سال ۹۳ تعداد کتاب‌های چاپ شده در کشور، به ۷۲ هزار و ۸۷۱ عنوان رسید و در سال ۹۴، افزایش این میزان قابل پیش‌بینی است.

صالحی با تأکید بر اینکه ما باور داریم که ایران به تهران محدود نمی‌شود و از این رو حمایت از مؤلفان، ناشران و مخاطبان کتاب در سایر استان‌ها نیز در اولویت قرار دارد، بیان داشت: دولت به دنبال بهتر کردن شرایط در حوزه‌های نظارت بر نشر، ممیزی کتاب و نگاه منطبق با قوانین به حوزه چاپ و نشر بوده است و تاکنون نیز گام‌های خوبی در این بخش برداشته است.

وی با بیان اینکه در حوزه شمارگان کتاب همچنان با مشکل مواجهیم، خواستار کمک همه برای رونق فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در کشور شد و افزود: خرید کتاب و کتابخوانی، دو آسیب جدی حوزه کتاب و نشر در کشور است که باید جدی گرفته شود؛ از سوی دیگر خرید کتاب و کتابخوانی، دو آسیب جدی حوزه کتاب و نشر در کشور است که توجه بیشتر را می‌طلبد.

معاون امور فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با تأکید بر اینکه دولت به دنبال این است که اعتماد از دست رفته در حوزه فرهنگ را برگرداند، افزود: این وزارتخانه تلاش می‌کند اعتماد از دست رفته را از طرق مختلف و از جمله با حاکم کردن قانون در بخش‌های مختلف فرهنگی به جامعه برگرداند.

صالحی با اشاره به این مطلب که تا کنون هشت دقیقه سرانه مطالعه در ایران ثبت شده است، بیان داشت: در کارهای انجام گرفته پیشین عموماً میزان مطالعه و خواندن ادعیه و قرآن‌خوانی‌ها و همچنین مطالعات در حوزه فضای مجازی را نادیده نمی‌گیرند که به نظر می‌رسد باید در آن تجدید نظر کرد.

وی ادامه داد: شاید برخی دلیل این امر را گرانی کتاب بدانند لذا بر اساس بررسی‌های کارشناسانه، در ۲۰ سال گذشته متوسط قیمت کتاب از سال ۱۳۹۳ بدون در نظر گرفتن تورم رسمی کشور، به میزان ۳۰۰ تومان ثابت مانده است، پس نخریدن کتاب به خاطر گرانی آن نیست.

جام جم/با علی درستکار به بهانه پخش برنامه مناسبتی «وارث» در شب‌های ماه محرم

حرکت به سوی رستگاری

علی درستکار را می‌توان یکی از مجریان متفاوت و خوش‌فکر سالیان اخیر تلویزیون دانست. او که تا چند سال اخیر به‌واسطه اجرای برنامه‌های معارفی متفاوتی چون «این شب‌ها» در شبکه یک سیما و نوع رویکرد این برنامه در طرح موضوعات چالش‌برانگیز محبوبیت زیادی کسب کرده بود، در شب‌های دهه اول ماه محرم اجرای برنامه مناسبتی «وارث» را در شبکه چهار به‌ عهده داشت.

به گزارش جام جم سیما ، برنامه‌ای که می‌کوشید نگاه و رویکرد جدیدی را نسبت به دیگر برنامه‌های سیما دنبال کند. به این بهانه با علی درستکار به گفت‌وگو نشستیم و از دغدغه‌های او برای اجرای این برنامه و نیز آسیب‌شناسی برنامه‌های معرفتی و مناسبتی پرسیدیم.

ایده برنامه مناسبتی وارث چطور مطرح شد و شکل گرفت؟ تفاوت اصلی وارث را با برنامه «این شب‌ها» که پیش از این در شبکه اول سیما روی آنتن داشتید در چه چیزی می‌دانید؟

http://iusnews.ir/images/upfiles/20140716/13930224142301587_PhotoL.jpg

وارث، برنامه‌ای است که ایده اولیه آن توسط دوستان در گروه تاریخ شبکه چهار سیما شکل گرفت و محورها و موضوعات برنامه هم توسط خودشان تائید شد.

اصلی‌ترین تفاوت میان اجرای من در این برنامه نسبت به اجرای قبلی‌ام در برنامه این شب‌ها، در نظر گرفتن این قضیه است که در سال‌های گذشته و طی اجرای برنامه این شب‌ها، همواره خودم موضوع برنامه را در دست می‌گرفتم و در گفت‌وگو با مهمانان جلو می‌بردم.

اما این بار روندی که در پیش گرفتیم معکوس شد و من نقشی در انتخاب موضوعات نداشتم و فقط اجرا‌کننده آن بودم که از این لحاظ تجربه متفاوتی برایم محسوب می‌شد.

دلیل این قضیه چه بود؟ خودتان دوست نداشتید مشارکت بیشتری در پیشبرد محتوای برنامه داشته باشید؟

یک دلیل اصلی این بود که مطالعات تاریخی خود من در زمینه موضوع برنامه قدری کم است و آنچنان که باید و لازم است، صاحبنظر نیستم.

دلیل دیگر این که ما هنگامی به برنامه پیوستیم که همه چیز شکل گرفته و تصمیمات اخذ شده و موضوعات اصلی مشخص شده بود.

به همین دلیل در چند شب اول برنامه بیشتر براساس همان قالب طراحی شده پیش رفتیم تا هم موضوعات در ذهن بینندگان شکل بگیرد و هم من نسبت به این مباحث آگاه‌تر شوم و در ادامه و به‌خصوص برنامه‌های آخر تسلط بیشتری بر موضوع مورد صحبت پیدا کردم.

این قضیه باعث نشد که احساس کنید این برنامه از سبک اجراهای همیشگی‌تان دور است؟ چون شما جزو آن دسته از مجریانی هستید که سبک ویژه‌ای را به‌دلیل نوع اجرا و گفتارتان دارید و همین باعث شده مخاطبان خاص خود را هم داشته باشید.

قاعدتا از نظر شخصی برای خودم هم این‌طور مطلوب و خوشایند است که به قول شما سبک مشخص خودم را داشته باشم؛ البته به دنبال سبک‌ها و تجربه‌های متفاوت هم هستم، اما به شرطی که همراه با تدبیر و خلاقیت و فکر باشد.

تفاوت اصلی اجرای من در برنامه، همان‌طور که اشاره کردم این است که سوالات همه از پیش نوشته و هماهنگ شده و هدف مشخصی را دنبال می‌کند.

هرچند به‌طور طبیعی و در طول روند بحث برنامه قطعا به دانش من هم افزوده شده و با اشراف و اعتماد بیشتری می‌توانم مباحث را دنبال کنم و اجرایم شکل بگیرد.

انتخاب نام برنامه به چه طریقی صورت گرفت؟ آیا با توجه به مضمون و نام دعای وارث و تاثیر آن در برنامه انتخاب شد؟

در مصاحبه‌ای این سخن را گفته بودم که نام برنامه ملهم از زیارت وارث خاصه سیدالشهدا‌(ع) است. در این زیارت می‌خوانیم «السلام علیک یا وارث آدم...» و نام برنامه را هم بر این اساس انتخاب کردیم.

این حرف من ناخودآگاه به اشتباه برداشت شد و موجب سوء‌تفاهمی در درج این خبر گشت. هرچند این اشتباه در نهایت سبب خیر شد و در‌صدد برآمدیم حالا که این موضوع مطرح شده، درصدی از مطالب را هم به تحلیل بندهای این زیارت اختصاص بدهیم و با حضور آیت‌الله حائری شیرازی شروع به بازخوانی کنیم.

اتفاق خوبی هم هست که این روند ادامه پیدا کرده تا بتوانیم در برنامه‌های معارفی اینچنینی، با نظر به زندگی تاریخی و عملکرد حضرت امام حسین‌(ع) چگونگی ارث بردن ایشان از سیره و منش انبیای الهی را در رفتارشان بررسی کرده و از این جهت هم حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشیم.

اهداف اصلی این برنامه چه بود؟ وارث طرح و بررسی چه موضوعاتی را در شب‌های ماه محرم دنبال می‌کرد؟

برنامه وارث بر محور تاریخی قرار داشت و با رویکردی تحلیلی اهدافی را دنبال می‌کرد که به طور شاخص و در وهله اول یک نگاه تحلیلی به حکایات و روایات تاریخی قیام عاشورا بود.

وارث به دنبال این بود که این نگاه تحلیلی را در جامعه بیاموزد و ترویج کند؛ که در نتیجه این نگاه، نوعی «اجتهاد تاریخی» را برای مخاطب به‌همراه داشته باشد و به دنبال توانمندسازی مخاطب برای استنباط شاخص‌ها و درس‌هایی برای زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعی مخاطبان باشد.

البته ذکر این نکته ضروری است که محور اصلی برنامه محرم سال 62 هجری بود و این برهه از تاریخ را به دلیل موضوعیت خاص آن بررسی می‌کردیم.

زیرا به‌ضرورت محتوای برنامه گاه لازم می‌شد زمان‌های دیگری را هم مورد بررسی قرار دهیم و به آنها اشاره کنیم.

با توجه به پخش این برنامه از شبکه چهار سیما، آیا طیف مخاطبان‌تان هم تفاوتی داشت؟ از حیث ارائه مباحث چقدر سعی می‌کردید تخصصی‌تر پیش بروید؟

همواره در طول اجرای برنامه این شب‌ها، آرزو داشتم که‌ ای‌کاش می‌توانستیم به صورت عمیق‌تر و درخصوص مباحثی اختصاصی‌تر با کارشناسان گفت‌وگو کنیم و مدام دغدغه سنگینی ادبیات و کلام را نداشته باشیم.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1393/06/10/13930610162640832_PhotoL.jpg

در حالی‌که قاعدتا برنامه این شب‌ها به‌اقتضای حضورش روی آنتن شبکه یک سیما باید ادبیاتی ساده‌تر و سهل‌تر می‌داشت و مراقب می‌بودیم که به لحاظ لحن و محتوای کلام چگونه صحبت می‌کنیم.

لذا حضور در این برنامه برای من به منزله رسیدن به آن آرزوی دیرین بود و خوشحالم که توانستم با طیب خاطر افتخار گفت‌وگو در کنار استادان این حوزه را داشته باشم.

البته به هر حال رسانه تلویزیون، عموم مردم را مدنظر دارد و به همین دلیل خیلی نمی‌توان و نباید به سمت تخصصی‌کردن بیش از حد صحبت‌ها حرکت کرد.

در هر حال امیدوارم حاصل نهایی کارمان برای مردم پسندیده و مفید بوده باشد؛ به‌خصوص مخاطبان شبکه چهار سیما که قطعا خود صاحبنظر و مشکل‌پسند هم هستند و به‌همین‌دلیل جلب نظرشان سخت‌تر است.

واکنش این مخاطبان نسبت به برنامه چه بود؟ فکر می‌کنید آیا توانستید رضایت‌شان را جلب کنید؟

مانند برنامه‌های پیشین که در شبکه یک سیما داشتیم، اینجا خیلی پیامک‌های با تعداد بالا دریافت نمی‌کردیم.

فکر می‌کنم برنامه کمی با عجله ساخته شد و روی آنتن رفت، فلذا خیلی نتوانستیم تبلیغی برای دیده شدن آن انجام دهیم و خیلی از مخاطبان در جریان برنامه قرار نگرفتند، لذا تعداد پیامک‌ها به نسبت کمتر بود.

اما خود من چند باری از روابط عمومی شبکه پیام‌های مردم را گرفته و مطالعه کردم. خدا را شکر فکر می‌کنم رضایت نسبی مردم را کسب کردیم، زیرا نتایج حاصل شده از پیام‌های این مخاطبان همواره مایه شور و نشاط و انگیزه‌بخشی برای ادامه کار و راه ماست.

کمی هم درخصوص آسیب‌شناسی برنامه‌های معرفتی ـ مناسبتی در صداوسیما صحبت کنیم. دلیلی که موجب می‌شود گاه بسیاری از این برنامه‌ها محتوای یکسان داشته و از خلاقیت و تنوع به دور بماند در چیست؟ چرا طی چند سال گذشته تهیه‌کنندگان و برنامه‌سازان خیلی به سراغ طرح موضوعات و بحث‌های تازه نرفته‌اند؟

در این خصوص نمی‌توانم یکطرفه صحبت کنم و بهتر است نظر افراد دیگر را هم در این قضیه بپرسید.

اما به سهم خودم این‌طور فکر می‌کنم که طی این سال‌ها دائم در مناسبت‌هایی همچون ماه محرم به لحاظ ارائه محصول به قدر کافی در زمینه بازخوانی تاریخی، علمی، مذهبی و حتی مناسکی و رفتاری عاشورا صحبت کرده‌ایم.

فکر می‌کنم حالا ـ اگر دیر نشده باشد ـ دیگر وقت آن رسیده که از سوی رسانه ملی کشور، یعنی تلویزیون، حرکتی آغاز شود تا بتوانیم از ارائه این معلومات و اطلاعات عبور کنیم و به صورتی ژرف‌اندیشانه و با نگاهی تحلیلی به ماجرا بپردازیم.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1390/09/07/13900907184740359_PhotoL.jpg

به طریقی که مردم توان تحلیل پیدا کرده و در انطباق با زندگی روزمره‌شان از این ماجرا درس بگیرند و رستگاری و نورانیت در زندگی‌شان جریان یابد.

البته باید مراقب بود و با مدیریت و بلند نظری و وسعت نگاه، به دور از تعصب‌های فردی در این خصوص گام برداشت.

فقط در این صورت است که می‌توان نظامی از گفت‌وگو و برنامه‌سازی را طراحی کرد که برنامه ارائه شده اولا متفاوت، ثانیا جذاب و ثالثا بالنده و منجر به رشد برای تک‌تک اقشار جامعه باشد.

چه خوب است که برنامه ما و شبکه چهار تلویزیون بتواند به نوعی موسس این حرکت فکری ارزنده، روشنگرانه و بالقوه باشد و حتی این بحث و گفت‌وگوها بتواند به تاسیس یک رشته و نگاه دانشگاهی در مقوله اجتهاد در تاریخ اسلام منجر شود که در این صورت اتفاق خیر و مبارکی خواهد بود و برای ما هم افتخاری الهی و ملی است.

بعد از انقلاب از طریق فعالیت‌هایی که صورت گرفته، کلیات دین را ابلاغ کرده‌ایم، اما این به معنای آموزش دقیق همه افراد جامعه نیست.

همواره در طول تاریخ و به اقتضای تغییر شرایط زمانه لازم است تا ما هم دین را دوباره‌‌خوانی کنیم و اعتقادات دینی و قرآنی را در انطباق با زمانه حاضر جلو ببریم.

مسلما نسل جدید هم سوالات تازه‌ای دارد و لازم است که برای این افراد، ادبیات نوینی طراحی شود تا هم فرد و هم جامعه به سمت سعادت حرکت کرده و همه ما بتوانیم به توفیقات بیشتری دست پیدا کنیم.

جوان/مگرسينماي ايران چقدر ظرفيت توليد دارد؟

المپياد فيلمسازي نوجوانان در روزگار ورشكستگي سينماي بزرگان

اوضاع درهم ريخته سينماي كشور در كنار برخي اقدامات مسئولان سينمايي كشور از جمله برپايي المپياد فيلمسازي نوجوانان و مدعاي تربيت فيلمساز براي سينمايي كه به گفته سينماگرانش «ورشكسته» شده، شبيه فرد فقير و گرسنه‌اي است كه براي باز شدن اشتهايش پياز مي‌خورد.

نویسنده : مصطفي شاه‌كرمي

اوضاع درهم ريخته سينماي كشور در كنار برخي اقدامات مسئولان سينمايي كشور از جمله برپايي المپياد فيلمسازي نوجوانان و مدعاي تربيت فيلمساز براي سينمايي كه به گفته سينماگرانش «ورشكسته» شده، شبيه فرد فقير و گرسنه‌اي است كه براي باز شدن اشتهايش پياز مي‌خورد.

پنج‌شنبه شب برنامه «شهر فرنگ» شبكه خبر ميزبان مسعود جعفري‌جوزاني و حبيب اسماعيلي بود. جوزاني در اين ميزگرد با بررسي آمار توليد و فروش آثار اكران شده سينما يا به عبارتي مقايسه «دخل و خرج سينما»، آب پاكي را با گفتن جمله «به جرئت مي‌توان ادعا كرد كه سينماي ايران ورشكسته شده است» روي دست مسئولان سينمايي ريخت كه به جاي درمان آلام متعدد پيكره نحيف و نزار امروزه سينما به فكر راه‌اندازي و برپايي جشن و المپياد فيلمسازي نوجوانان هستند!

http://javanonline.ir/files/fa/news/1394/8/15/187260_173.jpg

چند وقت پيش كه به لطف تدبير و دورانديشي دوستان وزارت ارشاد جشنواره فيلم كودك و نوجوان از هم جدا شد در كنار برگزاري بخش نوجوان جشنواره فيلم كودك و نوجوان در همدان اولين المپياد فيلمسازي نوجوانان هم برگزار شد. عليرضا تابش، مديرعامل بنياد فارابي كه مجموعه تحت امرش برگزاركننده اصلي اين المپياد فيلمسازي بود در بخشي از صحبت‌هايش اعلام مي‌كند: «ما امسال در المپياد فيلمسازي نوجوانان، نخستين گام را براي سپردن جهانمان به دست اين نسل برداشتيم!» به همان اندازه‌اي كه اين جمله شعاري و خيالي است به همان اندازه نشان‌دهنده اين است كه پشت سر اصل وجودي و ماهوي راه‌اندازي يك چنين شوي مديريتي چقدر تفكر، برنامه‌ريزي، پژوهش و بررسي شده است. تابش براي اينكه وجه آينده‌نگرانه و تئوريكي به اقدام خلق‌الساعه و عجولانه برگزاري المپياد فيلمسازي نوجوانان طرح‌ريزي كند، مي‌گويد: « المپياد فيلمسازي نوجوانان كشور و زمينه‌اي كه در آن براي شناخت استعدادهاي نوجوان فراهم شد را گامي در جهت شناخت آينده ايران و برنامه‌ريزي براساس انديشه‌هاي شهروندان فرداي كشورمان دانست!»

مديريت فرهنگي در كشور ما به نوعي سرشار از تناقضات و تضادهاست. در واقع عرصه تربيت نيروي فرهنگي و هنرمند متخصص مستلزم برنامه‌ريزي و گذار از يك پروسه طولاني مدت است، صرفاً با برگزاري يك جشن دورهمي كه هيجانش براي نوجوانان شركت‌كننده در اين المپياد فيلمسازي(در خوشبينانه‌ترين حالت) همتراز و هم‌سطح با يك شهربازي رفتن است، محقق نخواهد شد. چه اينكه تقريباً اقدامات مشابه همين المپياد در بسياري از به ظاهر مراكز و آموزشگاه‌هاي فيلمسازي دولتي و غيردولتي در حال وقوع است. آموزشگاه‌هاي تربيت فيلمساز و بازيگر كه در چند سال اخير با روندي قارچ‌گونه بر تعدادشان افزوده شده و با هزار ترفند و فريبكاري و البته با گرفتن شهريه‌هاي سرسام‌آور افراد زودباور را به اميد فيلمساز شدن شكار مي‌كنند، اما مگر اين سينما چقدر ظرفيت توليد محتوا دارد يا مگر چقدر سينماي ما به فيلمساز نياز دارد كه در اين عرصه «سياهي لشكر هيچ نايد به كار/ يك مرد جنگي به از صد هزار».

جبار آذين، مدرس و كارشناس سينما در گفت‌و‌گو با «جوان» مي‌گويد: در بسياري از آموزشگاه‌هاي به ظاهر تربيت فيلمساز و بازيگر باندهاي شكار علاقه‌مندان به سينما و عوالم آن وجود دارند كه با بهانه‌هاي مختلف و ايجاد اميدهاي واهي و دست نيافتني اقدام به فريب و شكار هنرجويان و علاقه‌مندان به هنر مي‌كنند.

بسياري از علاقه‌مندان و هنرجوياني كه در آموزشگاه‌هاي آموزش فيلمسازي و بازيگري ثبت‌نام مي‌كنند در واقع به دنبال آموزش و فراگيري فوت و فن كوزه‌گري هستند تا بتوانند بعد از فارغ‌التحصيل شدن از آموزشگاه خودشان را به عنوان يك كوزه‌گر و كوزه‌ساز معرفي كنند، اما واقعيتي كه اتفاق مي‌افتد، اين است كه هنر و تربيت هنرمند صرفاً با رفتن به كلاس آموخته نمي‌شود بلكه ذوق و سليقه ذاتي در كنار تربيت و آموزش مي‌تواند خلاقيت را ايجاد كند و به معناي واقعي كلمه هنرمند پديد ‌آيد.

«توليد فيلمساز»، كليد واژه و بهترين عنواني است كه مي‌توان به فعاليت‌هاي اين روزهاي جاهايي مانند «المپياد فيلمسازي نوجوانان» يا آموزشگاه‌هاي آموزش فيلمسازي منتسب كرد. در واقع بايد به اين نكته توجه داشت سينمايي كه برخي از فعالان و پيش‌برندگانش تا به امروز دم از ورشكستگي، بيماري و خراب بودن اوضاعش مي‌زنند مسئولان سينمايي كشور به جاي درمان و معالجه كردن اين بيمار به دنبال اضافه كردن تعداد فيلمسازان آن هستند. در واقع نسخه‌اي كه مسئولان سينمايي كشور براي اين بيمار در حال احتضار مي‌نويسند نه تنها برايش شفا‌دهنده نيست بلكه آن را در سراشيبي درهم شكستن سوق مي‌دهد. ممكن است برگزاري و راه‌اندازي المپياد فيلمسازي نوجوانان براي بالا بردن بيلان مديريتي و طرح مدعاهاي خوش‌ظاهر خوب به نظر مي‌ر‌سند اما بايد گفت كه كوه سينماي حال حاضر كشور با وجود فيلمسازان متعدد، مدام در حال موش‌زايي است! سؤالي كه اينجا مطرح مي‌شود اينكه مگر سينماي ايران چقدر ظرفيت توليد و البته نمايش دارد؟ آيا بهتر نيست مسئولان سينمايي كشور به جاي بالا بردن كميت فيلمسازي به دنبال اعتلا و بهبود كيفيت محتوا و تربيت فيلمنامه‌نويس بپردازند؟! نيازي كه همين امروز سينماي كشورمان از ضعف آن به شدت رنج مي‌برد.

جوان/سريالي كه مخاطب را به تلويزيون مي‌رساند

«كيميا» استراتژي سيما براي جذب مخاطب

«كيميا» مدل ايرانيزه سريال‌هاي بيش از 100 قسمتي است كه مي‌تواند آغاز مسيري نو براي برنامه‌سازان و استراتژي نوين تلويزيون ايران براي مديران و مسئولان فرهنگي كشور باشد.

نویسنده : رسول شادماني

http://www.amazing.ir/wp-content/uploads/2015/05/IMG09482353.jpg

«كيميا» مدل ايرانيزه سريال‌هاي بيش از 100 قسمتي است كه مي‌تواند آغاز مسيري نو براي برنامه‌سازان و استراتژي نوين تلويزيون ايران براي مديران و مسئولان فرهنگي كشور باشد.

اين روزها و شب‌ها در ميان مخاطبان سيما صحبت از پخش سريالي به نام «كيميا»ست كه از ويژگي‌هايي برخوردار و شاخص‌ترين آن اتفاقي است كه براي نخستين بار در تلويزيون ايران رخ مي‌دهد و آن پخش سريالي در 110 قسمت است.

استراتژي توليد سريال‌هاي تلويزيوني در حجم بالاي 100 قسمت، شاخصه‌اي در اينگونه برنامه‌سازي است كه امروزه در جهان متداول شده است. به طور طبيعي به همراه داشتن مخاطب در مدت زمان طولاني نقطه اتصال دوسويه‌اي را ايجاد مي‌كند كه طي آن علاوه بر ايجاد سرگرمي براي مخاطب، مي‌توان با پرداختن به جزئيات موضوع، روندي جريان‌ساز و كاربردي را در جهت نيل به اهداف به سرانجام رساند كه لاجرم پيام سريال و جريان فكري سازندگان در كالبد مخاطب ورود و فضاي ذهني او را براي مدت‌ها درگير قصه مي‌كند.

«كيميا» مدل ايرانيزه سريال‌هاي بيش از 100 قسمتي است كه مي‌تواند آغاز مسيري نو براي برنامه‌سازان و استراتژي نوين تلويزيون ايران براي مديران و مسئولان فرهنگي كشور باشد.پيش از اين، در سريال «در چشم باد» به كارگرداني مسعود جعفري‌جوزاني كه سه سال پيش از تلويزيون پخش شد، مروري گذرا بر برهه‌اي 60 ساله از تاريخ كشورمان را شاهد بوديم كه طي آن، وقايع سياسي و اجتماعي سال‌هاي 1300، 1320 و 1360 به نمايش درآمد. فاصله تاريخي قصه «در چشم باد» و توقف آن در مقاطع خاص و پايان داستان در سال 1360، با اختلاف 30 سال از حال حاضر شايد، آنگونه كه بايد مخاطب را درگير حساسيت و اهميت وقايع تاريخي و موضوعي سريال نكرد و نيز اينكه با نگاهي به بضاعت تلويزيون ايران و جريان سريال‌سازي در كشور، اين روايت 60 ساله در 50 قسمت به نمايش درآمد. «در چشم باد» جعفري‌جوزاني كه در جاي خود بسيار ارزشمند و قابل توجه بود شايد در تعامل با مخاطب اگر از ظرفيت توليدي بيشتر برخوردار مي‌شد، مي‌توانست به يكي از ماندگارترين سريال‌هاي تلويزيون ايران مبدل شود. گويي در آن مقطع مديران و مسئولان فرهنگي و برنامه‌ساز ما به اهميت سريال‌هاي بيش از 100 قسمتي پي نبرده بودند. توليد سريال‌هاي بيش از 100 قسمتي خارجي و پخش آن از شبكه‌هاي ماهواره‌اي فارسي زبان و متعاقب آن استقبال عده‌اي كثير شايد اهميت موضوع را براي مديران فرهنگي ما نمايان كرد.

سازندگان «كيميا» اما به درستي به سال‌هاي خيلي دور نرفته‌اند و از مقطعي قصه را آغاز كرده‌اند كه همواره و هنوز سؤالات و ابهامات بسياري در ذهن‌ها، به ويژه براي نسل‌هاي امروز بي‌پاسخ است و زبان تصوير آن هم در قالب داستاني روان و درگيركننده مي‌تواند بسياري از سؤالات را پاسخ باشد. آنچه در «كيميا» تاكنون ديده‌ايم، نشانگر آن است كه رفته‌رفته مخاطب بيشتر درگير آن مي‌شود و خود را در جريان قصه مي‌بيند. آغاز خوب قصه سريال كه مخاطب را صرفاً درگير تاريخ نمي‌كند بلكه در ساختاري خانوادگي با آن همراه مي‌شود، نويدبخش آن است كه مي‌تواند نقطه اتصال ميان رسانه ملي و مخاطب ايراني باشد.

از ديگر ويژگي‌هاي «كيميا» حضور بيش از 300 بازيگر و اغلب مطرح سينما و تلويزيون ايران در آن است كه مانيفستي صحيح و كاربردي است. حضور بازيگران مطرح سينما و تلويزيون كشور در يك سريال، بي‌شك جامعه عظيمي از مخاطب را به همراه مي‌آورد.

آنچه تاكنون از پخش اين سريال شاهد بوده‌ايم نشان از مديريتي صحيح و حساب شده در يك مجموعه تلويزيوني است. محور قراردادن موضوعاتي چون كاپيتولاسيون، استعمارگري، فساد نيروهاي امنيتي، چهره خبيث ساواك و عقب‌ماندگي اجتماعي كه مخاطب ايراني نسبت به آن متعصب است در روند داستان، به ويژه در ساختاري خانوادگي موجب گرديده كه بينندگان از همه سنين و طبقات قصه را دنبال و با شخصيت‌هاي مثبت آن همزادپنداري كنند. شخصيت‌پردازي‌هاي منطقي، انتخاب درست بازيگران و البته بازي‌هاي روان كه امتداد آن در سريال‌هاي طولاني مدت آسان نيست، نشان از قوت و قدرت بالاي كارگرداني سريال دارد.

و اما حالا كه «كيميا» تا بدين جاي كار در آزمون توليد سريال‌هاي بيش از 100 قسمتي در تلويزيون ايران آن هم با موضوع تاريخي، ارزشي، اجتماعي و خانوادگي سربلند بيرون آمده و با سير صعودي قسمت به قسمت آن به لحاظ كيفي و دراماتيك و استقبال چشمگير و فزاينده بينندگان به نظر مي‌رسد در پايان نيز از ضريب نمره‌اي حداكثري برخوردار شود. خوب است مديران و مسئولان فرهنگي به ويژه در حوزه سريال‌سازي اين حركت صحيح را كه به ندرت در جامعه فرهنگي ما رخ مي‌دهد، امتداد بخشند و در اين مسير راه را براي توليد سريال‌هايي ديگر در حجم و كيفيت «كيميا» مهيا سازند.

جوان/مونترال، تركيه، عراق و لبنان تنها ايستگاه‌هاي اكران آخرين فيلم مجيدي

اكران بين‌المللي «محمد رسول‌الله(ص)» در هاله‌اي از ابهام

قطار اكران بين‌المللي فيلم «محمد رسول‌الله(ص)» مجيد مجيدي در ادامه راه پردست‌اندازش به لبنان رسيد...

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1394/05/30/13940530000047_PhotoL.jpg

نویسنده : الناز خمامي‌زاده

قطار اكران بين‌المللي فيلم «محمد رسول‌الله(ص)» مجيد مجيدي در ادامه راه پردست‌اندازش به لبنان رسيد. اين در حالي است كه دو ماه از آغاز اكران اين فيلم در ايران مي‌گذرد و مانع‌تراشي‌هاي مفتي‌هاي سعودي و روحانيون افراط‌گراي سني‌ آينده اكران بين‌المللي آن را در هاله‌اي از ابهام قرار داده است.

فيلم «محمد رسول‌الله(ص)» مجيدي در ادامه راه اكران بين‌المللي خود كه تاكنون كم‌فروغ بوده در بيروت لبنان به نمايش درآمده است. فيلمي كه درباره آن پيش‌بيني اكران همزمان داخلي و خارجي و حضور در بازارهاي نمايش بين‌المللي مطرح مي‌شد، تنها توانسته در مونترال كانادا، ‌عراق، تركيه و حالا در لبنان نمايش‌هاي محدودي را پشت سر بگذارد؛ اتفاقي كه به هيچ وجه سنخيتي با ابعاد، عمق و گستردگي اين اثر فاخر جهاني ندارد.

عوامل فيلم «محمد رسول‌الله(ص)» پيشتر از ابراز علاقه‌مندي شركت‌هاي بزرگ فيلمسازي خارجي براي خريد امتياز و حق پخش آن در بازارهاي نمايش فيلم دنيا خبر داده بودند. پيشتر يكي از عوامل اين فيلم در گفت‌وگو با «جوان» از آغاز همزمان فرآيند اكران داخلي و اكران بين‌المللي اين اثر خبر داده بود، اما تا اينجاي كار اين اثر بزرگ سينمايي نتوانسته يك چرخه موفق را در اكران بين‌المللي طي كند تا جايي كه به نظر مي‌رسد اين عدم موفقيت ارتباط مستقيمي با نفوذ منفي وهابيون، مفتي‌هاي سعودي و روحانيون افراط‌گراي سني الازهر مصر داشته باشد؛ جماعتي كه از همان مراحل اوليه ساخته شدن اين فيلم عليه آن موج منفي به راه انداختند و با هوچي‌گري‌هاي گسترده كشورهاي مختلف اسلامي را براي نمايش اين فيلم لاي منگنه قرار دادند. اين موضوع منجر به محدود شدن حلقه نمايش‌هاي بين‌المللي فيلم «محمد رسول‌الله(ص)» شده است؛ اتفاقي كه مرتفع شدن آن حتي ميانجيگري و اقدام به موقع مسئولان كشور را هم طلب مي‌كند؛ چراكه فيلم «محمد رسول‌الله(ص)» با اهداف و آرمان‌هاي بزرگي لقب گران هزينه‌ترين فيلم سينمايي ايران را به خود اختصاص داده است و نيل به اين اهداف در گرو طي شدن يك چرخه موفق اكران بين‌المللي است. بايكوت فيلمي درباره پيامبر اسلام(ص)‌ در مكتب سينماي غرب هرچند چندان دور از انتظار نبود اما بي‌مهري به اين فيلم از سوي كشورهاي اسلامي اتفاقي غيرمنتظره است. چه بسا تنها كشورهاي عراق، تركيه و اكنون لبنان نمايش‌هاي محدودي براي اين فيلم در نظر گرفته‌اند. براساس گزارشي كه شبكه خبر آن را منتشر كرده، اكران اين فيلم در لبنان با استقبال خوب علماي شيعه و سني از جمله شيخ محمود ماهر، مفتي اهل تسنن و امام جماعت صيدا و نيز شيخ وليد علامه‌، مفتي اهل تسنن و از مسئولان رسانه‌اي جبهه عمل اسلامي مواجه شده است.

حمایت/حجت الاسلام خسروپناه در گفتوگو با «حمایت» مطرح کرد

سبک زندگی دینی؛ رمز تحقق تمدن نوین اسلامی

رییس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، ترویج سبک زندگی اسلامی در جامعه را از مهمترین الزامات و بایسته‌های تحقق تمدن نوین اسلامی برشمرد.

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر «عبدالحسین خسروپناه» در گفت وگو با «حمایت» با بیان این که ایران اسلامی امروز پرچمدار و منادی تمدن اسلامی در جهان است، اظهارکرد: آنچه مطلوب نظام و جامعه اسلامی ما است، رشد و پیشرفتی است که در قالب یک تمدن اسلامی شکل بگیرد بنابراین پیشرفت علمی بدون درنظرگرفتن این مولفه از نگاه ما و مکتب ما، ارزش چندانی به همراه ندارد.

آرمان گرایی در عین واقع گرایی

http://www.rasanews.ir/Images/News/Larg_Pic/22-8-1391/IMAGE634883499577343750.JPG

وی همچنین با تاکید بر این که نگاه ارزشی و آرمان گرایی در عین واقع گرایی نباید هیچ گاه مورد غفلت واقع شود، تصریح کرد: بیشک یک جامعه مصرف گرایِ منفعت‌طلب که افراد آن به دنبال لذت‌جویی به هر شکل و به طریق و هر بهانه ای باشند - ولو این که در تکنولوژی و فناوری هم پیشرفت کرده باشد - به هیچ وجه الگوی مناسبی برای ما به شمار نمی‌رود.

به گفته عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، نسخه غرب برای زندگی کردن، ما را به سعادتی که اسلام برایمان درنظر گرفته نائل نمی کند.وی افزود: جامعه ای که بر اساس سبک زندگی اسلامی بنیان گذاشته شده باشد در آن مولفه‌ها و شاخصه های ایمانی همچون صبر و استقامت، ایثار و از خودگذشتگی ، مجاهدت و خستگی ناپذیری و ... تبلور خاصی دارد و افراد در آن با روحیه عالی و نشاط فراوان ناشی از روحیه دینی به مواجهه با دشمنان و مشکلات خود می روند.

سبک زندگی اسلامی؛ دغدغه و مساله ای راهبردی

خسروپناه در ادامه سخنانش با بیان این که توجه به سبک زندگی اسلامی در برهه کنونی یک مساله راهبردی و کلیدی به شمار می آید، نیز اظهار کرد: مقام معظم رهبری چندین سال است که نسبت به این موضوع توجه و دغدغه خود را نشان داده اند؛ به خصوص در سفر سال 91 به استان خراسان شمالی که به صورت مشخص در قالب طرح 20 سوال مهم به بایدها و نبایدهای این موضوع پرداختند.

رسوخ سبک زندگی غربی ؛ میراثی از دوران پهلوی

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی همچنین با بیان اینکه متأسفانه رگه‌هایی از سبک زندگی غربی در جامعه ایرانی رسوخ یافته که ریشه این مساله به روند پرشتاب مدرنیزاسیون به سبک غربی در کشور ما آن هم در دوران پهلوی بازمی گردد؛ اضافه کرد: در واقع رژیم خودباخته پهلوی با حرص و ولعی خاص در پی مدرن کردن کشور بدون توجه به ریشه‌های فکری تمدن ایرانی - اسلامی بود و امروز نشانه هایی از آن فرهنگ غلط در جامعه ما و به خصوص در سبک زندگی برخی افراد هنوز هم دیده می شود.

حوزه و دانشگاه احساس تکلیف کنند

خسروپناه همچنین با اشاره به رسالت مهم و سنگین نخبگان حوزوی و دانشگاهی در تبیین اهمیت و ضرورت ترویج سبک زندگی اسلامی در جامعه ایران اسلامی خاطرنشان کرد: واقعیت آن است که امروز با توجه به تهاجم همه جانبه غرب به ویژه در حوزه سبک زندگی ، ضرورت اهتمام ملی برای عملیاتی سازی رهنمودهای حکیمانه مقام معظم رهبری در این باره بیش از هر زمان دیگری احساس می شود؛ به ویژه از حوزه و دانشگاه به عنوان دو بال علمی و فرهنگی کشور انتظار می رود که در این خصوص با احساس تکلیف و دغدغه مندی وارد شده و به رسالت تاریخی خود عمل نماید.

رییس مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران همچنین با بیان این که یکی از ماموریت‌های جدی این موسسه در فعالیت‌های علمی و پژوهشی خود ناظر به مقوله سبک زندگی است، گفت: این موسسه وظیفه خود می‌داند که به حکمت سبک زندگي بپردازد؛ البته باید به این نکته اشاره کنم که بزرگاني نیز در گذشته به این مساله پرداخته اند ؛مثلا وقتي فارابي از مدينه فاضله صحبت مي‌کند در واقع به حکمت سبک زندگي اشاره دارد؛ هر چند چنين اصطلاحي در آن زمان به منظوری که ما امروز استفاده می کنیم، رایج نبوده است.

وي ادامه داد: البته باید توجه داشت سبک زندگي هم بُعد حکمي و فلسفي و هم جنبه‌هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و اخلاقي دارد که همه اين عرصه‌ها را بايد در نظر گرفت ، نه این که بخواهیم به جنبه ای از آن توجه کرده و از سایر ابعاد و جنبه ها غافل شویم.

لبیک به ندای رهبری در پاسخ به یک دغدغه دیرپا

این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه این گفت وگو تاکید کرد: در واقع وقتی که مقام معظم رهبري بحثي مانند سبک زندگي يا مباحث ديگر مانند تمدن نوين اسلامي، نهضت توليد علم و ... را مطرح مي‌کنند طبعاً نيازي را در این خصوص در جامعه ديده‌اند که آن را بيان کرده‌اند بنابراین براساس همين نياز واقعي نيز بايد بحث سبک زندگي را بررسي و مطالعه دقیق علمی و پژوهشی کرد و ما در تلاش هستیم که در این راستا گام برداریم.

http://www.khosropanah.ir/fa/images/stories/23.jpg

ایرادات سبک زندگی خود را اصلاح کنیم

رئيس انجمن حکمت و فلسفه ایران همچنین با تاکید بر این که باید ایرادات و نواقص مربوط به سبک زندگی خود را اصلاح کنیم، یادآورشد: برای روشن تر شدن موضوع باید بگویم با وجود همه محاسن و فضايلي که مردم ما دارند، اما به عنوان مثال مصرف‌گرايي در جامعه ما بسيار بالاست و ميزان مصرف ما در موارد مختلف به ويژه مصرف انرژي در حد کشوري با جمعيت چند صد ميليوني است نه یک کشور 80 میلیونی، ضمن آن که از سویی ما در مسائل اخلاقي نيز امروز دچار آسيب‌هايي هستيم که بايد در مقام رفع و اصلاح آن ها برآییم و گرنه به مدینه فاضله دست نخواهیم یافت.

وي در عین حال به نکته بسیار مهم و ظریفی اشاره و بیان کرد : حقیقتاً اگر بخواهیم شیوه و سبک زندگي مردم ما به سمت فضایل و خوبی ها تغيير جهت پیدا کند ، قبل از هر چیز باید این مساله از مسئولان شروع کرد ، چه آن که گفته‌اند "الناس علی دین ملوکهم".

خسرو پناه اضافه کرد: به عبارت دیگر اگر مسئولان و مدیران جامعه در برخورد با يکديگر اخلاق و حريم‌ها را رعايت کنند، ، سبک زندگی تجملاتی و اشرافی نداشته و برای خدمت صادقانه به آحاد مردم، دعواهاي سياسي را کنار بگذارند ، خواه ناخواه به تدریج سبک زندگي توده‌هاي مردم نيز تغيير محسوسی خواهد کرد و نشانه های یک جامعه ایمانی بیشتر و بهتر هویدا خواهد شد.

وی همچنین تصریح کرد: البته ناگفته نماند که نقش رسانه های جمعی در این خصوص نیز بسیار مهم و جدی است؛ چه آن که رسانه‌ها به عنوان آیینه ای که صادقانه و شفاف وضعیت جامعه را نشان می دهند باید ضمن رصد و پایش مداوم اوضاع و احوال کشور، ایرادات و نواقص را نشان داده و به کمک نخبگان و کارشناسان ، راهکارهای مناسب برای رفع آن ها را نیز به مسئولان و مدیران جامعه ارایه کنند.

سیاست روز/چرا پس از گذشت ۳۶ سال هنوز فيلمي با موضوع تسخير لانه جاسوسي ساخته نشده است

لكنت در روايت انقلاب دوم

وقتي آنها آرگو مي‌سازند و ما فقط تماشا مي‌كنيم

لكنت در روايت انقلاب دوم

سیزدهم آبان ۹۴ دقیقا سی‌و‌‌ششمین سالگرد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود. در ۱۳ آبان ۵۸ تعدادی از دانشجویان پیرو خط امام(ره) در اعتراض به دخالت‌های مداومی که از دهه سی خورشیدی به بعد توسط دولتمردان آمریکایی و عمالشان در ایران صورت گرفته بود سفارت این کشور در ایران را به اشغال خود درآوردند و سعی کردند با تسخیر سفارت صدای اعتراض خود را به گوش سران کاخ سفید برسانند.

تسخیر سفارت که خیلی زود از جانب امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران به "انقلاب دوم" نامگذاری شد چه به لحاظ ریشه‌هاي شکل گیری رویداد که به سال‌ها قبل و فروپاشی دولت ملی مصدق باز می‌گشت و چه به لحاظ واقعه‌نگاری آنچه در بطنش روی داد مي‌توانست زمینه‌ساز ساخت چندین درام سینمایی و سریال تلویزیونی شود اما عجیب است که با گذشت نزدیک به ۴ دهه از این اتفاق سینماگران ایرانی کمترین کاری در برابر این اتفاق انجام نداده‌ند.

http://media.jamnews.ir/Original/1392/02/04/IMG16431439.jpg

اصلی‌ترین بهانه‌اي که برای این کم‌کاری آورده مي‌شود نیز خلأ منابع مالی مورد نیاز برای تولید چنین پروژه‌هايي است اما واقعیت امر این است که در این نزدیک به چهل سال حتی ده فیلمنامه با قابلیت کار برای تولید اثری سینمایی یا تلویزیونی مرتبط با تسخیر سفارت به نهادهای مسئول ارائه نشده است که بخواهیم درباره چرایی عدم تخصیص بودجه به آنها حرف بزنیم.

دو تهیه‌کننده‌اي که پیگیر تولید پروژه‌هايي مرتبط با تسخیر سفارت بودند

اگر بخواهیم به پیگیرترین سینماگرانی که قصد داشته‌اند پروژه‌هايي مرتبط با تسخیر سفارت را به تولید برسانند اشاره کنیم ردپای دونفر پررنگتر از بقیه است؛ یکی سیدجمال ساداتیان است تهیه‌کننده شناخته شده سینمای ایران و صاحب آثاری چون "به رنگ ارغوان"، "چهارشنبه‌سوری"، "شوریده" و "آذر، شهدخت، پرویز و دیگران".

نفر دوم ایرج تقی‌پور است که طی سال‌های فعالیتش به عنوان تهیه‌کننده بیشتر علاقه داشته بر ایده‌هاي متفاوت سینماگرانی چون مسعود کرامتی، اصغر فرهادی و سعید ابراهیمی‌فر در آثاری چون "روز کارنامه"، "رقص در غبار" و "مواجهه" کار کند.

هیچ حمایتی نشد و ما هم قید کار را زدیم

سیدجمال ساداتیان چند سال قبل از علاقه‌اش برای ساخت فیلمی با محوریت تسخیر لانه جاسوسی سخن گفت. او قصد داشت این پروژه را با نام اولیه "تسخیر سفارت آمریکا" با مشاوره‌هاي یکی از چهره‌هاي مطرح در جریان تسخیر سفارت یعنی ابراهیم اصغرزاده به سرانجام برساند.

او دو سال قبل نشستی مطبوعاتی را هم درباره چگونگی راه‌اندازی این پروژه برگزار کرد و از حضور یک گروه از نویسندگان برای نگارش فیلمنامه کار خبر داد.

ساداتیان حتی از این گفت که این فیلم به جای یک کارگردان توسط چند کارگردان ساخته شده و علاوه بر استفاده از منابع مطالعاتی غیرفارسی برای نگارش فیلمنامه، تعدادی بازیگر خارجی نیز در کار حضور خواهند داشت. با این حال دو سال بعد از آن نشست و آن حرف‌ها هیچ اقدام عملی درباره این پروژه صورت نگرفته است.

ساداتیان درباره چرایی این ماجرا مي‌گوید: وقتی حتی از تولید پروژه‌اي در گونه دفاع‌مقدس هم از ما حمایت صورت نمي‌گیرد دیگر حرف زدن از پروژه سینمایی تسخیر سفارت بیهوده است. وی ادامه مي‌دهد: هیچ حمایت عملی صورت نگرفت و ما هم پشت دستمان را داغ کردیم که سراغ چنین سوژه‌هايي برویم.

ساداتیان درباره اینکه فکر مي‌کند چرا از چهره‌هايي مجرب برای تولید چنین پروژه‌هاي استراتژیکی حمایت نمي‌شود بیان مي‌دارد: مشکل نگاه متضادی است که ارگان‌های حامی با نگاه امثال ما دارند. ما سعی مي‌کنیم در اثر خود به عنوان ناظری بی‌طرف به ارائه شرح ماوقع بپردازیم اما آنها سعی دارند خیلی سفارشی و کلیشه‌اي کار را پیش ببرند و طبیعی است که تعارض این دو نگاه مشکل‌ساز مي‌شود.

مدیران فارابی وعده‌هايي داده‌اند...

"دیدار در شرمیتوو" عنوان پروژه‌اي بود که ایرج تقی پور مي‌خواست منطبق با اتفاقات منجر به ماجرای تسخیر سفارت آمریکا بسازد. تقی‌پور در آخرین روزهای عمر دولت دهم از تلاشهایش برای ساخت این فیلم سخن گفت و در آن برهه زمانی از کمال تبریزی که او نیز یکی از درگیران ماجرای تسخیر سفارت بود به عنوان کارگردان پروژه نام برد.

با این حال سه سال از طرح ایده ساخت "دیدار در شرمیتوو" گذشت و این فیلم هم حتی به پیش تولید نیز نرسید.

البته که در این سه سال اقدام‌های عملی برای نگارش فیلمنامه این فیلم توسط فرهاد توحیدی و البته تغییر کارگردانی آن از تبریزی به همایون اسعدیان صورت گرفت و رایزنی‌هایی نیز برای جلب حمایت برخی ارگان‌هاي سینمایی جهت تولید صورت گرفت اما باز هم اتفاق عملی رخ نداد.

"شرمیتوو" نام فرودگاهیست در مسکو روسیه و از آنجا که بخشی از داستان "دیدار در شرمیتوو" در این فرودگاه روی مي‌دهد نام فیلمنامه هم بر همین اساس انتخاب شده است. حتی در برهه‌هايي از زمان از مشارکت آلمان‌ها در تولید این فیلم سخن گفته شد و البته از فیلمبرداری بخش‌هایی از کار در روسیه ولی در نهایت همچنان این پروژه هم وارد پیش تولید نشد.

http://www.honaronline.ir/Image/News/2014/7/46339_635408458564378750_l.jpg

به گزارش نسيم، تقی‌پور نیز به مانند ساداتیان عدم حمایت ارگان‌های متولی را دلیل به نتیجه نرسیدن چنین پروژه‌هايي مي‌داند و مي‌گوید: با بسیاری از ارگان‌ها رایزنی داشتیم و صحبت‌های فراوانی هم صورت گرفت و در حرف همگان از حمایت گفتند اما به پای پروسه عملیاتی کار که رسیدیم هیچ‌کس جلو نیامد. وی درباره دلیل عدم حمایت بیان مي‌دارد: شاید یک دلیل‌اش این باشد که مدیران ما نمي‌خواهند درگیر پروژه‌هايي شوند که برایشان حاشیه‌ساز شود. تقی‌پور با اشاره به اینکه اخیرا صحبت‌هایی از سوی یکی از ارگان‌های دولتی برای حمایت از تولید این فیلم صورت گرفته خاطرنشان مي‌سازد: اخیرا مدیران سینمایی فارابی وعده‌هايي را برای حمایت از تولید دادند که امیدواریم واقعا جدی باشد و این کار به سرانجام برسد.

تعارض دیدگاه‌های مدیران و سینماگران

فارغ از آن دسته از سینماگران که به دلایل مختلف که یکی از آنها سختی‌های کار مطالعاتی بر پروژه‌هاي تاریخی است سراغ این قبیل کارها نمي‌روند از فحوای کلام دو تهیه‌کننده‌اي که اتفاقا پیگیر تولید پروژه‌هايي با تسخیر سفارت بوده‌اند این طور استنباط مي‌شود که همچنان مشکل اصلی نوع نگاه ارگان‌های حامی چنین پروژه‌اي است.

به نظر مي‌رسد نهادهای حامی بیشتر دوست دارند سینماگران درگیر در این پروژه‌ها را صرفا به چشم اپراتورهایی ببینند که منطبق با خواسته‌هاي آنها کار را پیش مي‌برند و همین مي‌شود که چنین پروژه‌هايي عملیاتی نمي‌شود. این تعارض دیدگاه اما بیشتر از آن که به نفع مصالح ملی مملکت ما باشد به زیان ماست چراکه کم‌کاری ما مواجه مي‌شود با تولید محصولی تحریف‌آلود چون "آرگو" که فقط با یک نریشن چند دقیقه‌اي ارتباط سمپاتیک را با مخاطب گرفته و سپس ۹۰ دقیقه دروغ تحویل او مي‌دهد.

پس چه باید کرد؟

تا اینجا هرچقدر کم‌کاری کرده‌ایم بس است؛ برای اینکه به نسل جوان و نوجوان مان تصویرسازی درستی از اتفاقات منجر به تسخیر لانه جاسوسی نشان دهیم فقط یک راه داریم و آن هم دست برداشتن ارگان‌های متنفذ از نگاه یک‌بُعدی و حمایت از چهره‌هايي که واقعا دوست دارند در این زمینه کاری انجام دهند.

ما نیاز داریم که هم ارگان‌های متنفذ و هم سینماگران علاقمند با تعامل و گفت‌وگو به تشریک مساعی برسند و به یکدیگر در مسیر تولید چنین پروژه‌هاي استراتژیکی کمک برسانند. پس تا دیر نشده فضای این تعامل را فراهم کنیم.

شرق/مسیح و پرده نقره‌ای و چالش‌های تصویرکردن زندگی مسیح

مسیح واقعی یا سینمایی

جفری اچ. ماهان.استاد رسانه و فرهنگ در دانشگاه دنور

حسين عيدي‌زاده: اکران فیلم «محمد رسول‌الله» ساخته مجید مجیدی و همچنین بحث بر سر نمایش چهره معصومین که با جنجال «رستاخیز» احمدرضا درویش شروع شد، بهانه‌ای است برای بررسی این مسئله که چه راه‌هایی برای تصویرکردن زندگی پیامبران و معصومین وجود دارد. مقاله زیر درواقع همین مسئله را در سینمای غرب و چگونگی ساخت فیلم‌هایی با موضوع زندگی پیامبران دنبال می‌کند. فیلم‌هایی که درباره مسیح ساخته می‌شوند، تلاش می‌کنند کتاب مقدس را با اتکا به مباحث فرهنگی و دغدغه‌های فردی کارگردان‌ها تفسیر کنند. با این حال یک( فرضیات مرسوم درباره چگونه تفسیرکردن مسیح و دو) دشواری بیان ساختار روایی و جهان‌بینی جاری در متون قدیمی در فرم‌های مدرن روایی سینمایی، ساخت فیلم درباره مسیح را دشوار می‌کند. این مقاله سعی می‌کند نشان دهد تاکنون چطور چنین فیلم‌هایی ساخته شده و توجه ویژه‌ای می‌کند به شیوه نمایش ابعاد معنوی و انسانی مسیح از طریق نمایش دستگیری، مرگ و رستاخیز او در چهار فیلم مهم که براساس زندگی مسیح ساخته شده است.

http://mihanemrooz.ir/files/fa/news/1394/1/16/16545_520.jpg

سال ١٩٨٨ که در شیکاگو به تماشای «آخرین وسوسه مسیح» نشستم، اطراف سالن سینما را بشارتی‌ها، ارتدکس‌ها و کاتولیک‌های محافظه‌کار پر کرده بودند. گوشه‌وکنار ایستاده بودند و فیلم اسکورسیزی و رمان کازانتزاکیس را که منبع اقتباس فیلم بود، کفر می‌خواندند و به ماهایی که در صف بلیت ایستاده بودیم، می‌گفتند فیلم ممکن است روحمان را جریحه‌دار کند. نمی‌شود این حرف را نزد؛ اما جنجالی که این فیلم به پا کرد در نوع خودش بی‌نظیر بود. این در حالی است که ساختن فیلم درباره زندگی مسیح همیشه مشکل‌ساز بوده و همیشه با واکنش‌های ضدونقیض روبه‌رو شده است.

فیلم‌هایی که درباره مسیح ساخته می‌شوند با همان چالش‌های زیبایی‌شناسانه و تجاری روبه‌رو می‌شوند که بسیاری از فیلم‌های دیگر. یک موضوع خاص همیشه منجر به خلق فیلمی جذاب نمی‌شود. داستان باید درگیرکننده باشد، بازی‌ها و تولید باید از نظر زیبایی‌شناختی اغناکننده باشند.

به علاوه، تلاش برای تصویرکردن روایت اصلی یک جامعه مذهبی در فیلم همیشه موجب برانگیخته‌شدن شک مؤمنان و کافران شده است. درمورد فیلم‌هایی که درباره مسیح ساخته شده‌اند، باید بگویم که چنین فیلم‌هایی باید هم بینندگانی را راضی نگه دارند که هیچ‌گونه درگیری شخصی با موضوع ندارند و هم کسانی که متوجه تحریف یا انعکاس درست چهره اصلی دین‌شان در فیلم می‌شوند. مخالفت با بت‌سازی همیشه یکی از دلایل دل‌نگرانی درباره نمایش بصری مسیح بوده است. پروتستان‌ها به‌طور ویژه از قدیم نسبت به درستی تصویرکردن مسیح دغدغه داشتند. تردید به فیلم‌سازها به‌طور کلی و شک‌داشتن به نیت آنها از ساختن فیلمی درباره مسیح این دغدغه و نگرانی را تشدید می‌کند. کلیساهایی که معتقد هستند مسیحیان نباید به سینما بروند در بهترین حالت نسبت به این مسئله که نمایش چهره یک قدیس می‌تواند این ابزار را تطهیر کند هم برخوردی «دمدمی» داشتند. خب می‌دانیم که کتاب مقدس شامل قانون کپی‌رایت نیست. داستان و تصویر مسیح به زبان تمامی هنرها ترجمه شده است. کلیسا هرگز قادر نبوده به‌طورکلی این فرایند را کنترل کند. بسیاری از مسیحیانِ نسلی خاص گفته‌اند که فیلم‌های اقتباسی از کتاب مقدس اولین و برای بسیاری از آنها، تنها فیلم‌هایی بودند که تماشا کردند.

منتقدان و مخاطبان دین‌دار وقتی با تصویر مسیح روی پرده نقره‌ای روبه‌رو می‌شوند با دو مشکل مواجه می‌شوند. اولی اینکه آیا تصویرسازی یک چهره الهی پذیرفتنی است یا خیر. دومی این است که وقتی ایده مسیح به عنوان یک شخصیت در فیلمی پذیرفته می‌شود، منتقدان و مخاطبان با برخی تصاویر مسیح دچار مشکل می‌شوند. چطور باید مسیح را تصویر کنیم؟ آیا او مهربان و آرام است یا شمایلی مردانه دارد که دربرابر شروران می‌ایستد؟ کدام عناصر کتاب مقدس باید در فیلم وجود داشته باشند و کدام‌ها باید حذف شوند؟ آیا تأکید بر آموزه‌های او و شفابخشی او در تضاد با گفته‌های مقامات کلیسای کاتولیک و یهودیان نیست؟ چالش ترجمه، نقل حرف‌به‌حرف و تفسیر زندگی چهره‌ای الهی هرگاه کسی به‌طور خلاقانه با متون مقدس کار می‌کند، خود را نشان می‌دهند. این مسائل به‌ویژه وقتی تلاش می‌شود زندگی مسیح در سینما روایت شود، بروز می‌کند.

با همه این مشکلات پیش‌روی فیلم‌سازها، از همان ابتدای تاریخ سینما، مسیح یکی از سوژه‌های جذاب بوده که توجه معتقدان و شکاکان را به یک‌اندازه به خود جلب کرده است. اولین نمایش‌های عمومی در فرانسه در سال ١٨٩٥ رخ داد و ادیسون اولین نمایش‌های عمومی فیلم را در سال ١٩٨٦ انجام داد. هرچند امروز نسخه‌هایی از این فیلم‌ها در دسترس نیست، اما می‌دانیم که در دو سال بعد از این اولین نمایش‌ها، اولین نسخه‌های سینمایی از مصائب مسیح در هر دو کشور (فرانسه و آمریکا) به نمایش درآمدند. گفته می‌شود فیلم آمریکایی براساس نمایش‌نامه معروف «Oberammergau Passion Play» ساخته شده بود (البته در حد چند صحنه) ولی برخی هم می‌گویند که این صحنه‌ها از اجرای این نمایش گرفته نشده بودند و بازسازی آن روی سقف خانه‌ای در نیویورک بودند. در سال ١٩١٢، گروهی بازیگر و عوامل پشت‌صحنه به فلسطین و مصر سفر کردند تا «از آخور تا صلیب» را بسازند. منتقدان نوشته‌اند این فیلم‌ها و دیگر فیلم‌های آن دوره درباره مسیح صادقانه، خویشتن‌دارانه و به‌شکلی بی‌روح فروتنانه بودند. این فیلم‌ها بر معنویت مسیح تمرکز می‌کردند و انسانیت او را فراموش می‌کردند. فیلم‌های بعدی مثل «انجیل به روایت متا» (١٩٦٤) و «بزرگ‌ترین داستان عالم» (١٩٦٥) ناتورالیستی‌تر و درون‌گرایانه‌تر بودند. این فیلم‌ها سعی می‌کردند ابعاد انسانی مسیح و زجرکشیدن او را تصویر و در انگیزه‌های او کنکاش کنند.

نگرانی درباب ارائه تصویر مناسب از مسیح و تلاش برای پرهیز از جریحه‌دارکردن باورهای هر بیننده احتمالی را می‌شود در درام‌های «شمشیر و سندل» (درام‌های تاریخی و انجیلی محبوب ایتالیایی در سال‌های ١٩٥٨ تا ١٩٦٥) دنبال کرد. فیلم‌هایی مثل «کجا می‌روی» (کو وادیس/ ١٩٥١)، «خرقه» (١٩٥٣) و «بن هور» (١٩٥٩) از این دست فیلم‌ها هستند. در این فیلم‌ها نام مسیح برده می‌شود یا حضوری کوتاه بر پرده دارد اما حرف کمی درباره شخصیت یا مأموریت او گفته می‌شود. او را در دوردست می‌بینیم یا مثلا دست او قاب را پر می‌کند. شاید برای لحظه‌ای صدایش را بشنویم یا دیگران درباره او سخن بگویند. درواقع حضور برجسته او آن‌قدر کوتاه است که نه می‌شود به تعریفی از او رسید و نه مخاطبی را ناراحت کرد.

https://rasekhoon.net/_files/images/movie/g211111111111111111.jpg

فقط این رویکرد به مسیح نیست که این فیلم‌ها را شکل می‌دهد بلکه رویکرد به خود کتاب مقدس و برخورد نقادانه با آن هم باعث ساخت چنین فیلم‌هایی شده است. فرضیات مختلف درباره اینکه کتاب مقدس باید چگونه قرائت شود، درباره رابطه بین چهار انجیل و درباره نقد انجیلی، همگی واکنش به چنین فیلم‌هایی را ایجاد کردند.

نقد مدرن انجیلی به ما کمک می‌کند تمایز هرکدام از اقتباس‌ها را درک کنیم. اما به جز مورد استثنایی «انجیل به روایت متا» (١٩٦٤)، فیلم‌هایی که زندگی مسیح را روایت می‌کنند برای روایت خود از چند انجیل الهام می‌گیرند. این رویکرد همسان‌سازانه درواقع اتحاد اناجیل را می‌پذیرد. با این کار، فیلم‌ساز تفسیری غالب را تحمیل می‌کند که دربرابر زاویه دید متمایز هر کدام از نویسندگان یکی از اناجیل قرار می‌گیرد. نمونه افراطی چنین گرایشی را می‌شود در «ده فرمان» (١٩٥٦) سسیل بی دومیل دنبال کرد که در آن بخش‌هایی از عهد جدید را با داستان خروج ترکیب می‌کند و در آن «سرود نیایش حضرت مریم» را از زبان مادر موسی می‌شنویم. چنین دستکاری‌هایی روی مخاطب عام که آشنایی اندکی با متن اصلی دارد، جواب می‌دهد اما برای کسانی که با موضوع بحث‌برانگیز تألیف انجیلی آشنایی دارند، آزاردهنده است.

مشکل دیگر تفاوت میان فرم روایی استفاده‌شده در متون انجیلی و فرم ژانرهای محبوب معاصر است. مخاطب مدرن به دنبال درون‌گرایی و توضیح انگیزه‌هاست که این مسائل کمترین جذابیت را برای نویسندگان انجیلی دارند. نویسندگان اناجیل تصویری از کاری که مسیح کرد و آنچه گفت ارائه می‌دهند، اعمال و واکنش دیگران را روایت می‌کنند و علاقه‌ای به سؤال‌هایی مثل اینکه چرا این شخصیت این کار را کرد، ندارند. یک نمونه‌اش را می‌توان در روایت خیانت یهودا به مسیح دید. خواننده مدرن دوست دارد بداند چرا یهودا، عوامل حکومت را به سمت باغ جتسمانی هدایت کرد اما انجیل درباره این مسئله سکوت می‌کند. آیا او برای پول این کار را کرد؟ آیا یهودا همان‌طور که بعدا برخی صاحب‌نظران گفتند زاهدی بود که وقتی دید مسیح علیه رُمی‌ها قیام نمی‌کند سرخورده شد؟ با این مشکل‌ها وقتی پای سخنان بحث‌برانگیزتر مسیح پیش می‌آید، بیشتر روبه‌رو می‌شویم. مسیح به چه فکر می‌کرد وقتی درخت انجیری را نفرین کرد که خارج از فصل ثمر نداده بود؟ اگر فیلم‌سازها بخواهند کاری فراتر از ارائه تصویری مقتبس از متن انجیل انجام دهند، باید با این سؤال‌ها و سؤال‌های مشابه آن دست‌وپنجه نرم کنند و پاسخی پیش‌روی مخاطب بگذارند.

جهان‌نگری علمی دنیای مدرن و آگاهی مخاطب از توانایی صنعت فیلم در خلق جلوه‌های ویژه هم مشکلات دیگری ایجاد کرده است. مخاطبان ناباوری خود را کنار می‌گذارند تا وارد دنیای خیالی شوند که در آن فانتزی مجال رخ‌دادن دارد. اما فیلم‌های موفق مسیحی نمی‌توانند فلسطین باستان را طوری نشان دهند که انگار شهر خیالی اوز است. آیا فیلم‌ساز می‌تواند شفادادن بیماران، راه‌رفتن روی آب، چندبرابر کردن قرص‌های نان و ماهی‌های صیدشده و زنده‌کردن مردگان توسط مسیح را نمایش دهد و مخاطب حس نکند مسیح هم یک حقه سینمایی دیگر است؟ تصویرسازی واقع‌گرایانه سینما، پرداختن به موضع جدل اعتقادی درباره معنای رستاخیز را دشوار می‌کند.

یک راه‌حل برای این مشکل کنارگذاشتن تصویرسازی ناتورالیستی و تداوم تاریخی است و «عیسا مسیح، سوپراستار» یا «Godspell (١٩٧٣)» مثال چنین رویکردی هستند. راه دیگر جابه‌جایی در داستان به شیوه «سلام بر مریم» (١٩٨٥) و «عیسای مونترال» (١٩٨٩) است. در تمامی فیلم‌های با موضوع مسیح، درباره اینکه کدام بخش انجیل روایت شود انتخابی صورت می‌گیرد. محدودکردن عوامل ماورائی و تمرکز بر مسیح به‌عنوان کسی که آموزش می‌دهد، می‌آمرزد و می‌بخشد، می‌تواند از مشکل مخاطب مدرن بکاهد. برای مثال در نسخه سال ١٩٢٧ «شاه شاهان» ما می‌بینیم که مسیح دختری کور را شفا می‌دهد و بعد هم مردگان را زنده می‌کند. اما در نسخه بازسازی فیلم در سال ١٩٦١ این عناصر حذف شدند. تنها معجزه وقتی رخ می‌دهد که مردی نابینا، با افتادن سایه مسیح بر سرش دوباره بینا می‌شود.

متخصصان متون انجیلی بررسی می‌کنند که چطور نویسندگان اناجیل اصلی روایت خود را در پاسخ به نیازهای جامعه‌ای خاص شکل دادند و از طرفی مورخان بررسی می‌کنند که چطور راویان بعدی دغدغه‌های خود درباره دین را وارد سخنان مسیح کردند. یکی از این مفسران استدلال می‌کند که واکنش‌های کلیسا و منتقدان دینی درواقع انعکاس‌دهنده فرضیات دینی و دغدغه‌های اجتماعی جامعه‌ای است که منتقد در آن زندگی می‌کند. دبلیو بارنز تاتوم پس از بررسی‌کردن پاسخ کلیسا به پخش‌شدن چند فیلم درباره مسیح، این‌طور پیشنهاد می‌دهد که:

* پاسخ پروتستان‌های مین‌لاین بیشتر مرتبط با ارزیابی فیلم از نظر ارتباط اجتماعی و تصویرکردن وجوه انسانی مسیح است.

* پاسخ پروتستان‌های اونجلیک بیشتر مرتبط با وفاداری فیلم به متون مقدس و تصویرکردن وجوه آسمانی مسیح است.

* پاسخ نشریات کاتولیک به شکلی است که انگار نگاهی باز به چنین فیلم‌هایی دارند و انگار با تصویرهای مذهبی راحت‌تر هستند.

* پاسخ یهودیان بیشتر متمرکز بر دغدغه‌های یهودی‌ستیزی، به‌رسمیت‌شناختن روایت یهودیان از زندگی مسیح و مسئله مسئولیت در قبال مرگ مسیح است.

فرضیات و باورهای یک منتقد مذهبی واکنش او به فیلمی درباره مسیح را شکل می‌دهد. همین حرف را می‌شود درباره هر کار خلاقانه دیگر با کتاب مقدس زد. هر روایتی از داستان زندگی مسیح درواقع بیانگر دغدغه مذهبی راوی است. بنابراین، پی‌یر پائولو پازولینی مارکسیست، موقع ساخت «انجیل به روایت متا» در انجیل، عیسا مسیحی را پیدا می‌کند که بسیار انسان است و همراه فقیران است و در مقابل حکومتی فاسد قرار می‌گیرد. تأثیر سؤالات اعتقادی یک هنرمند در قبال داستان مسیح شاید در هیچ‌کجا به اندازه «آخرین وسوسه مسیح» آشکار نباشد. برای مارتین اسکورسیزی فیلم‌ساز و نیکوس کازانتزاکیس رمان‌نویس، معمای بزرگ این است که چطور یک نفر ایمان می‌آورد. این دو در آثارشان مسیحی را به ما نشان می‌دهد که در تمام عمرش دارد برای درک ندای پروردگار تلاش می‌کند. تنها موقع به‌صلیب‌کشیده‌شدن است که مسیح به آرامش می‌رسد و خودش را وقف ندای پروردگار می‌کند.

http://hw8.asset.aparat.com/avt/2919887-7821-b.jpg

در یک مقاله کوتاه مجال کافی برای پرداختن به تمامی فیلم‌هایی که درباره مسیح ساخته شدند نیست، یا حتا برای پرداخت پرجزئیات به چند تای آنها. برای همین در اینجا چهار فیلم بررسی شده است، که همگی را می‌شود راحت پیدا کرد و تماشا کرد. این فیلم‌ها در کنار هم امکانات و مشکلات سر راه فیلم‌هایی با موضوع مسیح را بیان می‌کنند. اینکه در این فیلم‌ها تصلیب و رستاخیز چطور تصویر شده، خودش بیانگر چالش‌هایی است که بر سر راه یک فیلم با موضوع مسیح برای مخاطب مدرن وجود دارد.

«شاه شاهان» نیکلاس ری

سال ١٩٦١ نیکلاس ری در هالیوود اولین فیلم مدرن دوران ناطق درباره مسیح را ساخت، فیلمی به نام «شاه شاهان». ری به سنت جلوه‌گرانه هالیوود کار کرد و با بودجه کلانی که در دست داشت فیلمی ٧٠میلی‌متری ساخت که گستره بصری پهناوری داشت و روایتی ملودرام. برای توضیح به مخاطب که باید فیلم را جدی بگیرد، فیلم با یک پیش‌پرده سمفونیک طولانی شروع می‌شود و محض احتیاط و جلوگیری از متوجه‌نشدن مخاطب، کلمه «پیش‌پرده» روی تصویر نقش می‌بندد.

فیلم به سنت‌های فیلم‌های مسیحی قبل از خودش ساخته شده؛ یعنی به همسان‌سازی در اناجیل اربعه دست می‌زند اما از طرفی مواد داستانی غیرانجیلی بسیاری هم به روایت می‌افزاید. فیلم با غارت اورشلیم شروع می‌شود و هتک حرمت به مکان مقدسی که آنجاست. برای همسویی با دغدغه زمانه‌ای که فیلم در آن تولید شده، بافت اخلاقی فیلم نشأت‌گرفته از سیاست‌های درگیری‌ها و تغییرات اجتماعی است. داستان زندگی مسیح در کنار داستان زندگی باراباس روایت می‌شود که به شکل زاهدی در مبارزه با رومی‌ها تصویر شده. این تضاد را می‌شود وقتی دید که هم‌زمان با حضور مسیح در اورشلیم، شورشی به رهبری باراباس در شهر شکل می‌گیرد.

نقش مسیح را جفری هانترِ چشم‌آبی و جوان بازی می‌کند. در پیش‌نمایش‌های تبلیغاتی فیلم گفته می‌شد که پس از جست‌وجوهای بسیار هانتر انتخاب شد چون می‌توانست به این نقش «فروتنی و پارسایی» ببخشد. مسیحِ هانتر به معنای واقعی آموزگارِ دانش دینی است.

هرچند فیلم‌نامه‌ای بدون تأکید بر وجوه ماورایی می‌توانست داستان را برای مخاطب معاصر ملموس‌تر کند، اما منتقدان جوان دلبر فیلم را زیادی زمینی توصیف کردند و هالیوود هم فیلم را با عنوان «من مسیحی نوجوان بودم» تبلیغ کرد.

فیلم در صحنه رسیدن به تصلیب، به سؤال درباره انگیزه یهودا پاسخ می‌دهد و او را هم‌عقیده با باراباس تصویر می‌کند. یأس باراباس از این است که در نقشه مسیح جایی برای واژگونی سریع شرایط سیاسی نیست و همین منجر به خیانت و مرگ می‌شود. در فیلم‌های قبل از این که وجوه انسانی مسیح فدای الوهیت او می‌شد، به‌ندرت حس می‌شد که مسیح موقع شکنجه و تصلیب دارد زجر می‌کشد. آدم انتظار دارد مسیح روی صلیب، درد و زجر انسان‌ها را تجربه کند. نیات پرهیزگارانه در پس تولید این فیلم باعث می‌شود وجوه انسانی مسیح جدی گرفته نشود. در آغاز صحنه‌هایی که مسیح صلیب را در خیابان‌ها بر دوش می‌کشد، زاویه دوربین طوری است که از بالا مسیح را ببینیم و چهره و درنتیجه احساساتش را نبینیم. بر بالای صلیب بیشتر به نظر می‌رسد او خسته و غمگین است تا رنجور. در این سکانس تلاش برای آرمانی‌کردن و غیرانسان‌ساختن مسیح آن‌قدر قوی است که سازندگان به گریم متوسل شدند و مثلا وقتی نمایی رو به بالا از پیکر مسیح بر صلیب می‌بینیم تنش بسیار پاک است. وقتی مسیح می‌میرد، پیکرش سخت و چوبین می‌شود، دیگر از مسیح زمینی خبری نیست، او به یک صلیب نمادین بدل شده؛ شبیه همان مجسمه‌هایی که می‌شود در کلیساهای کاتولیک دید.

فیلم در اینکه چطور ایده رستاخیز را به شکلی جذاب بیان کند دچار مشکل است. طبق متون مقدس، رستاخیز بحثی معمایی است. عیسای رستاخیزکرده کاملا با عیسای زمینی فرق دارد و حتی پیروانش هم باید متوجه این تفاوت بشوند. ری تلاش می‌کند با چند تصویر کوتاه از زوایای مختلف رستاخیز را به نمایش بگذارد. مسیح که بسیار انسانی به نظر می‌رسد جلوی مریم مجدلیه ظاهر می‌شود، بعد صدایش (که زیادی بم شده) شنیده می‌شود و درنهایت سایه بسیار بزرگ مسیح رستاخیزکرده بر زمین می‌افتد و شبیه یک صلیب است. این تصویرسازی از رستاخیز به نظر کاملا زاهدانه می‌آید اما اصلا قانع‌کننده نیست. همان زمان اکران فیلم منتقدی نوشت که رستاخیز در این فیلم طوری تصویر شده که آدم حس می‌کند «همه چیز توهم» بوده.

فیلم ری نزد منتقدان سکولار و دیندار شکست خورد. بااین‌حال، فیلم هنوز می‌تواند مورد جالبی باشد از تلاش هالیوود برای قالب‌کردن داستان مسیح در فرمت یک ملودرام تاریخی باشکوه.

«انجیل به روایت متا» پی‌یر پائولو پازولینی

تصویری کاملا متفاوت از زندگی مسیح را می‌شود در فیلم ایتالیایی «انجیل به روایت متا» مشاهده کرد. فیلم در مناطق روستایی بسیار فقیر جنوب ایتالیا و به سبک فیلم‌های نئورئالیستی پس از جنگ جهانی دوم ساخته شده است. در این فیلم سیاه‌وسفید، به‌دفعات از دوربین روی دست استفاده می‌شود و آدم‌های محلی بسیاری را در آن می‌بینیم که فقط به خاطر چهره‌شان انتخاب شدند نه مهارت بازیگری. نتیجه فیلم مستندگونه‌ و خشنی شده است. حاشیه صوتی فیلم بسیار غنی است و در آن از موسیقی‌های مذهبی آفریقا و آمریکا استفاده شده است و همین‌طور قطعات کلاسیک اروپایی برای تأکید و تفسیر تصاویر.

پی‌یر پائولو پازولینی کارگردان ادعایی نداشت که آدمی مؤمن است. درواقع او یک مارکسیست بود. همین باعث شد در زمان اکران فیلم جنجال‌هایی به‌پا شود. اما منتقدان و مخاطبان به یک اندازه قبول کردند فیلم او تفسیری دوستانه، صادقانه و تفکربرانگیز از داستان مسیح است. پازولینی گفته بود یک روز در اتاق هتل خودش را زندانی کرده و انجیل به روایت متا را در یک نشست خوانده و واقعا تحت‌تأثیر داستانش قرار گرفته.

در اغلب فیلم‌هایی که درباره مسیح ساخته شده‌اند، مواد داستانی از چند انجیل به عاریت گرفته شدند و دور داستانی منطبق با انتظارات مخاطب روز قرار گرفتند. در مقابل، «انجیل به روایت متا» هیچ جمله‌ای نیست که در کتاب مقدس نباشد و روایت متا با دیگر روایت‌های انجیلی همسان‌سازی نشده است – البته پازولینی تک‌وتوک اشاره‌هایی به انجیل اشعیا کرده است. تصویر مسیح در این فیلم کاملا برگرفته از روایت متا است ولی کل روایت انجیل را در فیلم نمی‌بینیم. پازولینی هم مثل دیگر سازندگان فیلم‌های زندگی مسیح مجبور بوده دست به انتخاب‌هایی بزند. او هم مثل دیگر فیلم‌سازهای معاصر معجزات بزرگ را حذف کرده و تغییر حالت مسیح در پایان را هم کنار گذاشته.

پازولینی در روایت متا، مسیحی قدرتمند می‌بیند که از شرایط فقرا خشمگین است. هرچند او بلد است بخندد و از لذت‌های زندگی بهره ببرد اما اغلب، او را تنها می‌بینیم؛ دور از دیگران و منزوی. تصویر مسیح در اینجا خشن‌تر از تصویر نرم و لطیفی است که در فیلم‌های مسیحی به آن عادت کرده‌ایم و این در حالی است که این تصویر در تضاد با روایت متا هم نیست. پازولینی مسیح را آدمی باانگیزه تصویر می‌کند که مدام در حال حرکت است. نقش اصلی او، نقش پیامبری معادشناس است که از آدم‌ها می‌خواهد دست به انتخاب بزنند. این مسیح، هم می‌تواند مردم را از هم دور کند و هم آنها را متحد کند.

می‌شود به تصویرسازی فیلم از یهودیان خرده گرفت. پازولینی بر درگیری مقامات بیت‌المقدس تأکید می‌کند و نقش رمی‌ها در تصمیم‌گیری درباره سرنوشت مسیح را کم‌رنگ می‌کند. به شکلی کنایی، این فیلم‌ساز مارکسیست با این کار از بار سیاسی تصلیب می‌کاهد. حس یهودی‌ستیزی فیلم تا حدودی با ارجاع‌های پازولینی به انجیل اشعیا در موقع مرگ مسیح متعادل شده است، این ارجاع‌ها پیشنهاد می‌دهند ما باید مسئولیت انسانی گسترده‌تری را نسبت به مرگ مسیح بپذیریم.

http://old.ana.ir/media/Uploaded/Image/13930411094955273356654.jpg

پازولینی به جای تصویرکردن مسیح صلیب‌بر‌دوش در خیابان‌ها از راه دور، دوربین روی دست را به میان جماعت پیرامون مسیح می‌فرستد. این تکنیک، ما را به دل تجربه مسیح می‌برد. فریادهای دردآلود دزدانی که بر صلیب چهارمیخ می‌شوند، بر رنجی که می‌کشند، تأکید می‌کند و هرچند ما مسیح را موقع تصلیب نمی‌بینیم، اما فریاد دلخراشش را وقتی اولین میخ بر گوشتش می‌نشیند، می‌شنویم و از انسان‌بودنش مطمئن می‌شویم. پازولینی مریم مقدس، مادر مسیح را پای صلیب نشان می‌دهد و این اینترکات‌های بین واکنش مادر و کلوزآپ از چهره مسیح بر صلیب است که مرگ انسانی دردآلود و تراژیک مسیح را برایمان روایت می‌کند.

در این فیلم، رستاخیز مسیح به جای استفاده از اکشن با موسیقی و نور القا می‌شود. سرود «حمد و ستایش» را موقعی که بدن مسیح از صلیب پایین کشیده می‌شود و در تابوت قرار می‌گیرد، می‌شنویم. وقتی سنگ‌ها به کناری زده می‌شوند و در تابوب باز می‌شود و می‌بینیم اثری از مسیح نیست، سرود «آمین» را می‌شنویم. بعد با شنیدن موسیقی کنگویی «میسا لوبا» که ویژه مراسم عشای ربانی است، نمایی باز از حواریون و دیگران می‌بینیم که به سمت مسیح رستاخیز‌ کرده بر فراز تپه‌ای می‌دوند. این سکانس از طریق تصاویر، تدوین و موسیقی حس قدرت را القا می‌کند. در اینجا رستاخیز را از طریق واکنش مؤمنان می‌بینیم.

«آخرین وسوسه مسیح»

در اواخر دهه ١٩٨٠ دو فیلم‌ساز پا را فراتر از روایت‌های رسمی انجیلی برای ساختن فیلمی درباره مسیح گذاشتند. در سال ١٩٨٨ در میانه بحث و اعتراض‌هایی گسترده، مارتین اسکورسیزی «آخرین وسوسه مسیح» را براساس رمانی از نیکوس کازانتزاکیس به همین نام ساخت و یک سال بعد هم، در هیاهویی کمتر، دنی آرکان، فیلم‌ساز کانادایی-فرانسوی درام هنری «عیسای مونترال» را ساخت که داستان مسیح را در زمینه مونترال امروز دنبال می‌کرد.

هیچ فیلمی درباره زندگی مسیح به اندازه «آخرین وسوسه مسیح» با موج پایدار اعتراض روبه‌رو نشده است. دیدن فیلم بدون توجه به جنجالی که به‌راه انداخت، ممکن نیست. اعتراض‌ها حتی پیش از اکران فیلم، ناگزیر فضا را برای پرسیدن این سؤال باز کرد که هدف فیلم‌ساز از ساختن این فیلم چیست و کمتر به دستاوردهای فیلم اهمیتی داده شد. عده‌ای فکر می‌کردند این فیلم حمله‌ای است به الوهیت مسیح و باورهای مسیحی. اسکورسیزی هم پاسخ داد که او به‌واقع یک کاتولیک مؤمن است که علایق مذهبی خاص خودش را دارد. او اصرار داشت که هم فیلم و هم رمان نیکوس کازانتزاکیس، درواقع کنکاشی هستند درباره معنای تجسد (incarnation) و مسئله «شورای کلسدان» در سال ٤٥١ میلادی که در آن حکمی صادر شد مبنی بر اینکه مسیح، هم کاملا موجودی انسانی بود و هم موجود کاملا الهی.

تعلیم‌های مذهبی و دانش تاریخ سینمای اسکورسیزی در فیلم کاملا مشهود است. کمپوزیسیون بصری فیلم، برگرفته از تاریخ نقاشی دینی است و روایت و فرم فیلم درواقع واکنشی است به سبک و محدودیت‌های فیلم‌های مسیحی پیش از خودش؛ همین باعث می‌شود در فیلم شاهد تضادی غریب باشیم. اسکورسیزی تلاش می‌کند با انتخاب بازیگران برای نقش‌های فرعی، این داستان را غیرغربی سازد، انتخاب لباس و استفاده از خالکوبی‌های قبیله‌ای آفریقای شمالی هم پیرو همین تلاش است و البته انتخاب موسیقی‌اش هم در همین راستاست. درعین‌حال، او به تاریخچه تصویرکردن مسیح در نقاشی‌های غربی رجوع می‌کند و از آنها در تصویرسازی‌های خودش استفاده می‌کند، احتمالا هیچ‌کدام از این تصویرسازی‌ها به اندازه جایی که مسیح قلب تپنده خود را بیرون می‌کشد و نشان می‌دهد آشکار نیست، صحنه‌ای که کاملا یادآور نگاه غرب به قلب مقدس مسیح است.

در «آخرین وسوسه مسیح» اولین تصویری که مسیح را می‌بینیم، تنهاست و تقریبا عریان و در بیابان دارد با شیاطین نبرد می‌کند. مقابله او با سرشت معنوی‌اش و پاسخ او به وحی، پیشه نجاری را پیش گرفته و صلیب می‌سازد. در سراسر فیلم، تنشی درونی، میان بعد معنوی و انسانی او در جریان است. مسیح مقاومت می‌کند، شک دارد و در جست‌وجوی پیامی است که باید آورنده آن باشد؛ این جدل درونی تا پای صلیب ادامه دارد.

مسیح اسکورسیزی به شکلی بصری و با نشان‌دادن جزئیات، درد انسانی شکنجه و به صلیب کشیده‌شدن را تجربه می‌کند. زیر تازیانه‌ها خون می‌ریزد و گرمای اشعه سوزان آفتاب را حس می‌کند. وقتی میخ‌ها دارند در گوشتش فرو می‌روند می‌بینیم که بدنش می‌لرزد. وقتی روی صلیب است، می‌توانیم دیالوگ درونی‌اش را بشنویم، اما صدای جمعیت پای صلیب محو می‌شود انگار مسیح دچار هذیان شده. هیچ تعاملی با دیگران وجود ندارد، نه خبری از شمعون قیروانی است که صلیب را برایش بر دوش بکشد، نه سخنی با دزدانی می‌گوید که همراه او مصلوب می‌شوند. نتیجه رنج و جدل انسانی است، البته بدون هیچ‌گونه حس ارتباط با دیگران. جنجالی‌ترین بخش «آخرین وسوسه مسیح» درواقع در ٣٠ دقیقه پایانی فیلم دیده می‌شود. هذیان مسیح عمیق‌تر می‌شود و وارد یک فانتزی- خیالی طولانی می‌شویم که در آن مسیح با وسوسه‌ای که در عنوان فیلم آورده شده روبه‌رو می‌شود. او فرشته نگهبانی را می‌بیند که به سمتش می‌آید و از صلیب پایینش می‌آورد و به او می‌گوید یک زندگی «نرمال» طولانی انسانی در پیش دارد، زندگی‌ای کاملا انسانی که مثل زندگی قبلی‌اش هم‌زمان انسانی و آسمانی نیست. او در این بین تأسیس کلیسا را می‌بیند و اطمینان پیروانش از مرگ او و رستاخیزش را. در پایان این فانتزی، مسیح می‌بیند که از نفی بعد آسمانی خود نادم است و از پروردگار درخواست می‌کند اجازه بدهد فرزند او باشد، وحی را بپذیرد و بمیرد و رستاخیز کند. در این لحظه است که او از حالت خواب و رؤیا بیدار می‌شود. هذیان کنار می‌رود، مسیح مأموریت مذهبی خود را می‌پذیرد و آن را به اتمام می‌رساند و می‌میرد. فیلم با نمایش نورهايي که نشان پیروزی هستند و موسیقی که یادآور تلاش پازولینی برای بیان مفهوم رستاخیز بود پایان می‌گیرد.

http://cdn.fararu.com/files/fa/news/1391/8/28/39249_871.jpg

از نظر دینی، «آخرین وسوسه مسیح» رابطه دو وجه آسمانی و زمینی مسیح را بررسی می‌کند. خبری از «درک و ترکیب صلح‌آمیز» جنبه انسانی و آسمانی نیست. مسیح در «آخرین وسوسه مسیح» با شک و وسوسه درگیر است؛ به وحی‌ای که به او شده شک دارد و با آن کلنجار می‌رود، هویت و مأموریت خود را نمی‌شناسد. آخرین وسوسه او فقط خیلی ساده پرداختن به زندگی روزمره و جسمانی نیست، بلکه پذیرفتن معنا و مسئولیت بعد آسمانی است. مفسران زندگی مسیح دوست دارند سؤال‌های خود پیرامون دین را از زبان مسیح بپرسند. برای اسکورسیزی سؤال مرکزی انگار این است که چطور یک انسان به ایمان می‌رسد، آن هم به شکلی که درکی واضح از هدف، رسالت و وحی داشته باشد. رسالت مسیح اسکورسیزی، با همه بعاد انسانی‌اش، ربط اندکی به آموزه‌ها و شفابخشی مسیح دارد. رسالت مسیح همراه‌کردن بعد انسانی و آسمانی است و در «آخرین وسوسه مسیح»، اسکورسیزی می‌گوید مسیح با پذیرفتن مرگ و رستاخیز خود، موفق می‌شود رسالتش را به سرانجام برساند. بنابراین مسیح او، تا پای صلیب در جدال درونی است، پیروزی مسیح در پذیرش نقشش است و فیلم کاری ندارد که معنای زندگی مؤمنامه و همراه با درک دین چیست (برای اسکورسیزی هویت و درک هویت مهم است).

رویکرد متفاوت دیگر به تعریف داستان زندگی مسیح را می‌شود در «عیسای مونترال» دید. در این فیلم هم مثل «شاه شاهان» داستان انجیلی با داستانی دیگر ترکیب می‌شود، اما به شکلی کاملا متفاوت و با تمثیلی کاملا متمایز؛ فیلم داستان دانیل را دنبال می‌کند. بازیگر- کارگردان جوانی که استخدام شده تا یک نمایش مبتنی بر مصائب مسیح دِمُده‌شده را در نمازخانه‌ کوچک کاتولیک در مونترال امروزی روی صحنه ببرد. بازیگرانش را انتخاب می‌کند و تحقیق‌کردن و نوشتن نسخه امروزی مصائب مسیح را شروع می‌کند. تحقیقات دانیل او را به سمت خواندن متن‌های صاحب‌نظران معاصر مسیحیت می‌برد و در نتیجه پرسش‌ها و گمانه‌زني‌های آنها را وارد نمایش‌نامه خود می‌کند. بدین‌ترتیب نمایش‌نامه او مبتنی بر روایت‌های رسمی انجیل است و البته ارجاع به متون مقدسی که به رسمیت شناخته نمی‌شوند، همچنین الهام‌گرفتن از قرائت‌های امروزی از بارداری مریم باکره و معجزات و رستاخیز. این فیلم نامزد اسکار در رشته بهترین فیلم خارجی‌زبان شد.

نمایش‌نامه‌ای که دانیل می‌نویسد یک داستان در داستان است درباره بازیگران، کلیسا و معلم آنجا. هرچه همذات‌پنداری دانیل با موضوعش بیشتر می‌شود، تعداد حوادثی مشابه با رخدادهایی که در انجیل از آنها سخن رفته در زندگی دانیل و اطرافیانش بیشتر می‌شود. دو داستانی که آرکان در این فیلم پیش می‌برد تفسیرکننده و توضیح‌دهنده یکدیگر هستند. ما در اینجا دو مسیح مرتبط، اما متمایز داریم. مسیح نمایش‌نامه شمایلی است معمایی که می‌خواهد قلمرو پروردگار را پس بگیرد. دانیل/مسیح، اما به دنبال معنای تصلیب و رستاخیز است و به مرور جست‌وجویش لحنی آخرزمانی می‌گیرد. فیلم‌سازها بااین‌حال با واردکردن فرضیات و سؤالات خود دست به چنین کاری می‌زنند. فیلم‌های مسیحی هرکدام به نوبه خود جذاب هستند؛ اما حتی بهترین‌های آنها هم برداشتی مختصر از زندگی مسیح ارائه می‌دهند و شاید همین کلید درک این فیلم‌ها باشد. اگر به آنها به عنوان ترجمه کتاب مقدس نگاه کنیم که می‌توانند جایگزینی برای انجیل باشند، کاری بیهوده است، چون خودمان از کاستی‌های آنها آگاه هستیم. بااین‌حال، اگر به آنها به عنوان بخشی از دیالوگ انسانی دنباله‌دار با داستان مسیح نگاه کنیم، آن موقع هر فیلم را به شکل یک تلاش از خیل تلاش‌های انجام‌شده برای برقراری ارتباط با کتاب مقدس با استفاده از ابزار قصه‌گویی روز می‌بینیم. به‌این‌ترتیب است که محدودیت‌های سینمایی کمتر آزارمان می‌دهند و امکان روشنگری‌شان برای‌مان اهمیتی بیشتر پیدا می‌کند.

شرق/واکنش‌ها به انتشار فهرست کمک فارابی به فیلم‌سازان

رعایت عدالت در حمایت

http://media.mehrnews.com/d/2015/02/14/3/790432.jpg

فرانک آرتا: انتشار گزارش حمایت بنیاد سینمایی فارابی از سینمای ایران روز گذشته سؤالات زیادی را به‌وجود آورد. هرچند که مسئولان فارابی با هدف شفاف‌سازی و اطلاع‌رسانی، آمار سال ٩٣ تا ٩٤ را منتشر کردند، اما این امیدواری را تقویت می‌کند چنین روندی ادامه پیدا کند و فهرست فیلم‌های سال‌های دور‌تر هم در معرض دید عموم قرار بگیرد تا تهیه‌کنندگان و فیلم‌سازانی که ادعا می‌کنند فیلم‌هایشان متعلق به بخش خصوصی است و هیچ وقت هم از کمک‌های دولتی برخوردار نبودند، مشخص شوند و اصولا این کمک‌ها در کجاها راه‌گشا بوده و به قولی در بزنگاه‌های تاریخی به کمک سینما شتافته است؟ از سوی دیگر به‌طورکلی هدف دولت تقویت بخش خصوصی در بخش فیلم‌سازی است و با انتشار چنین آماری می‌توان ارزیابی کرد که اساسا جایگاه و بنیه بخش خصوصی سینمای ایران کجاست و تا امروز چه رتبه‌ای کسب کرده است و .... از آنجاکه دولت‌ها در کشورهای توسعه‌یافته که صاحب سینما هستند، ‌خود را موظف می‌دانند از فیلم و سینما حمایت کنند، ایران هم همین‌گونه عمل کرده است. هرچند که تا امروز سینمای ایران در شکل کلانش دولتی بوده، ‌اما این پرسش مطرح می‌شود که روش‌های حمایتی باید چگونه باشد. به طور مثال حمایت دولت از سینما در کجاها مهم‌تر است؟ شکل حمایت‌ها چگونه باید باشد؟ در سینمای ایران بنا بر تجربه تاریخی پرفراز و فرود، دیده شده که این حمایت‌ها شکل‌های مختلفی داشته؛ از دادن وام‌های ‌میلیاردی به فیلم‌ساز مقبول دولت گرفته تا مدح و ستایش یک مدیر دولتی از فیلمی همدلانه با نگرش دولتمردان و .... البته در این مسیر با همین نگاه برخی از فیلم‌سازان با طیب خاطر توانسته‌اند مسیر فیلم‌سازی خود را در کشور دنبال کنند. اما گروهی هم هستند که برای به‌دست‌آوردن بودجه اولیه فیلم یا ناکام مانده‌اند یا متحمل رنج‌های زیادی شده‌اند. میان این دو طیف گرایش‌های فکری مختلفی هم وجود دارد، از فیلم‌سازان جوان گرفته تا جوان‌های قدیمی موی‌سپید‌شده در گذر روزگار. یکی از دریافت‌کنندگان این وام‌ها، کیوان علیمحمدی، ‌کارگردان جوان سینمای ایران است که همراه امید بنکدار اغلب فیلم‌های شاخص از نقطه نظر زیبایی‌شناسی کار کرد‌ه‌اند. او درباره نحوه گرفتن وام خود به «شرق» گفت: ‌«ماجرای وام‌گرفتن ما برای فیلم «هم‌نام» این بود که از یکی از دوستان درخواست کردیم که این پروژه را در بنیاد سینمایی فارابی پیگیری کند. به همین دلیل فیلم‌نامه را ارائه کردیم. منتها حدود هفت، هشت ماه طول کشید که با وام موافقت کردند. البته دو، سه بار همراه امید بنکدار با آقای مسعود احمدیان جلسه گذاشتیم. ایشان فیلم‌نامه «هم‌نام» را پسندیدند که البته همیشه از فیلم‌های ما حمایت کرده‌اند. معتقدم اصلا پیگیری‌ها و لطف ایشان بود که باعث شد وام به فیلممان تعلق بگیرد. البته این وامی که ما دریافت کردیم یک‌ششم کل بودجه فیلم است! کارگردان فیلم «ارغوان» نظر خود را درباره نحوه حمایت دولت چنین ابراز کرد: «به نظرم روش حمایت دولت از فیلم‌ها اگر این‌گونه باشد خوب است، اینکه ملاک را کیفیت بالای فیلم در نظر بگیریم تا فیلم‌هایی که واجد ارزش‌های هنری هستند از این حمایت برخوردار شوند. حتما می‌دانید با این برآوردهای سرسام‌آور و هزینه‌های سنگین فیلم‌سازی به‌راحتی نمی‌توان فیلم ساخت. به‌طور کلی منظورم فیلم‌هایی است که لیاقت دریافت وام را دارند. چون اگر به فهرست سازمان‌هایی مثل بنیاد سینمایی فارابی، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، سازمان فرهنگی- هنری شهرداری، حوزه هنری و... نگاه کنیم، می‌بینیم که در شش، هفت سال گذشته فقط به تعداد معدودی از تهیه‌کنندگان وام داده‌اند. فقط چندین تهیه‌کننده هستند که همیشه بودجه زیاد نصیبشان می‌شود. چون این تهیه‌کنندگان در درجه نخست به سود خودشان فکر و با گرفتن وام‌ها سود خود را تضمین می‌کنند. حتی اگر فیلم‌شان هم اکران نشود، دچار ناراحتی نمی‌شوند! در مورد فیلم «هم‌نام» این مبلغ وام ناچیز است و بقیه بودجه را باید من و آقای بنکدار تهیه کنیم». این کارگردان ضمن تأکید بر عدالت توزیع امکانات، خواستار مدون‌شدن قانونی برای کمک به سینماگران شد و عنوان کرد: «اصولا هر جا که رانت وجود دارد، ‌فسادآور است. به نظرم بهتر است دولت در قانون مشخص به بخش خصوصی کمک‌های خود را ارائه دهد تا فقط معدودی از سینماگران از بودجه دولتی استفاده نکنند. معتقدم چون فیلم‌های متعلق به بخش خصوصی با دستمزدهای کمتری ساخته می‌شوند، در نتیجه بودجه فیلم پایین‌تر می‌آید و اگر هم در شرایط مناسب اکران شوند، می‌توانند به‌راحتی به سرمایه خود برسند». احمد میرعلایی، ‌مدیرعامل اسبق بنیاد سینمایی فارابی درباره انتشار آمار گفت: ‌«من این آمار را نه رد می‌کنم نه تأیید. تنها پیشنهادی که دارم این است که به تنوع آثار و سینماگران کمک کنیم. اینکه ژانرهای مختلف توسط فیلم‌سازان با گرایش‌های مختلف ساخته شود تا تشخص سینما حفظ شود. چون جایی مثل بنیاد سینمایی فارابی متعلق به همه فیلم‌سازان است. به همین دلیل در دورانی که در فارابی حضور داشتم، بخش فرهنگی را بیش‌ازپیش فعال کردیم. چون برخی از فیلم‌سازان بودند که وام نمی‌خواستند. فقط تمایل داشتند فیلم‌نامه‌شان خوانده شود و نظرات کارشناسان را جویا شوند و به بهترشدن فیلم‌نامه‌شان کمک شود».

شهروند/معاون امور فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد توضیح داد: به ازای هر ایرانی چند کتاب منتشر می‌شود؟

دویست‌ و نود و نهمین نمایشگاه استانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سیزدهمین نمایشگاه استانی کتاب سمنان پنجشنبه آغاز شد. سیدعباس صالحی در آیین افتتاح این نمایشگاه گفت: «در ابتدای انقلاب و پیش از آن، به ازای هر ١٠‌هزار ایرانی، فقط ١,٨ کتاب منتشر می‌شد.» معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین از کاهش ١٢‌درصدی شمارگان کتاب در ‌سال ٩٤ خبر داد و تصریح کرد: «با وجود این‌که در این مدت شاهد افزایش قابل ملاحظه عناوین منتشر شده بودیم؛ اما متاسفانه تیراژ کتب منتشر شده با کاهش روبه‌رو بوده است.» به گزارش ایسنا او با بیان این‌که در شش‌ماهه ‌سال گذشته بیش از ٣٠‌هزار عنوان کتاب در ایران منتشر شد، ادامه داد: «این رقم در شش‌ماهه نخست امسال به ٣٣‌هزار و ٨٨٦ عنوان کتاب افزایش یافت.» او به مقایسه وضع چاپ و نشر در پیش و پس از انقلاب پرداخت و گفت: «در اولین ‌سال انقلاب اسلامی یک‌هزار و ٨٣٣ عنوان کتاب در کشور منتشر شد، درحالی‌که این رقم در‌ سال ٩٣، ٧٢‌هزار و ٨٧١ عنوان بود.» صالحی مهم‌ترین معضل حوزه چاپ و نشر را متوجه حوزه مصرف‌کنندگان کتاب دانست و گفت: «با وجود گسترش در حوزه نشر کتاب، در سال‌های اخیر با کاهش خرید و مطالعه کتاب در کشور مواجه بوده‌ایم.» او با انتقاد از برخی افراد که افزایش قیمت کتاب را عامل کاهش مطالعه در ایران می‌دانند، افزود: «اگر افزایش تورم را در بهای کتاب‌ها لحاظ کنیم، متوجه می‌شویم که قیمت کتاب در ایران طی ٢٠‌سال اخیر، هیچ‌ افزایشی نداشته است. بنابراین قیمت کتاب نمی‌تواند دلیل موجهی برای کاهش سرانه مطالعه کتاب در ایران باشد.» معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اظهار کرد: «نبودن وقت کافی در زندگی امروز که از سوی کارشناسان به‌عنوان دیگر عامل موثر در کاهش مطالعه در ایران مطرح می‌شود، به هیچ عنوان درست به نظر نمی‌رسد.» او معتقد است: «یکی از مهم‌ترین دلایل عدم استقبال از کتب منتشر شده در ایران، این است که تازه‌های نشر در ایران، ویترینی برای دیده‌ شدن ندارند. آسیب‌های حوزه کتاب را باید جدی‌تر گرفت و برای رفع آنها چاره‌اندیشی کرد چون تمدن‌ها با کتاب شروع می‌شوند و با کتاب تداوم می‌یابند. تمدن‌ها با کتاب است که می‌مانند و در بی‌کتابی، تمدن‌ها می‌میرند.» صالحی با بیان این‌که باید عادت کتابخوانی در کشور گسترش یابد، افزود: «فرهنگ عادت به کتابخوانی باید از خانه و مدرسه آغاز شود.»

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/10/25/13921025141746663_PhotoL.jpg

در ادامه محمدرضا سوقندی، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان سمنان، نیز در این مراسم، با بیان این‌که کتاب شاخص عقلانیت هر جامعه است، اظهار کرد: «شوربختانه امروز، کتاب در ایران حال

و روز خوبی ندارد.» او میزان مطالعه در هر جامعه‌ای را میزان خردورزی آن دانست و افزود: «ما بیش از هر چیز به پایداری در عقلانیت نیاز داریم و راه رسیدن به پایداری در عقلانیت و خردورزی از معبر کتاب و اندیشه می‌گذرد. وجود آسیب‌هایی مانند طلاق، اعتیاد، بداخلاقی‌های سیاسی و... ناشی از فاصله گرفتن ما از عقلانیت و خردورزی است.» سوقندی با بیان این‌که امروز کتاب رقبای جدی زیادی دارد، گفت: «زمانی تنها رقبای کتاب، رسانه‌هایی مانند رادیو و تلویزیون بودند؛ اما امروز فضای مجازی، شبکه‌های اجتماعی، تلویزیون و... عرصه را بر کتاب تنگ کرده‌اند.»

فرهیختگان/مشکلات داستان امروز در گفت‌وگو با محمد‌رضا پور‌جعفری

کم‌خطر و بی‌مایه

اواخر دهه 70 بود که انتشار داستان‌بلند «ساعت گرگ و میش» محمدرضا جعفری منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی را به فکر انداخت تا جدای از بخش مجموعه داستان کوتاه و رمان، جایزه‌ای هم به داستان بلند اختصاص بدهند. این جایزه تنها یک بار و در سال 79 به پورجعفری تعلق گرفت. این کتاب همزمان جایزه یلدا را برای بهترین رمان هم به دست آورد. مجموعه داستان‌های «رد پای زمستان»، «دیوار و آن‌سوی دیوارها»، «تورهای خالی»، «دیدار با خورشید»، « زبان موج»، «داستان‌های روزانه» و رمان «7 خرداد 52» از آثار چاپ شده این داستان‌نویس و مترجم است. پورجعفری می‌گوید که چهار مجموعه داستان و دو رمان نیز آماده انتشار دارد. با او درباره داستان و وضعیت اکنون آن به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

ادبیات فارسی گنجینه‌ای از شعر است و ما در داستان‌نویسی به شکل امروزی‌اش پیشینه زیادی نداریم. با این اوصاف اگر بخواهیم برای خودمان به تعریفی از داستان برسیم، چه تعریفی را باید مد‌نظر بگیریم؟

از نظر من داستان ضرورتا آنچه شورت‌استوری یا رمان خوانده می‌شود، نیست. فضای هر منطقه‌ای خود تعیین‌کننده چگونگی داستان است. همه کاری که ما به‌عنوان ادبیات از قدیم‌الایام داشته‌ایم به صورت شعر بوده است. من سعی کرده‌ام در کارها این را نشان دهم. از آنجایی که ما نمی‌توانستیم رمان و موسیقی خلق کنیم هر چیزی را به‌شکل شعر گفته‌ایم؛ اعم از غزل و مثنوی و رباعی و قصیده و... . برای نوشتن رمان، فلسفه و اندیشه‌ای لازم است که نیاز به آرامش دارد. برای ما فرصت و زمانی باقی نمی‌ماند تا فلسفه‌ای رشد کند و پا بگیرد تا امثال هگل و افلاطون داشته باشیم. ماندگاری زبان فارسی به‌خاطر اشعار فردوسی است که 20 درصد شاعر و 80 درصد اسطوره‌سرا و اندیشه‌ورز است که اگر می‌خواست این همه معنی و اسطوره را در قالب داستان روایت کند، مجال نمی‌یافت. البته الان دیگر حرف‌ها و نگفته‌هایمان را در قالب داستان پیاده می‌کنیم که هنوز هم با توجه به اقلیم و گذشته تاریخی‌مان می‌شود چیزی باشد که شعر را هم در آن بتوان یافت.

چه مساله‌ای را در ادبیات و سیر آن دخیل می‌دانید؟

داستان به معنای قرار دادن موضوع و معنایی در برابر خویشتن و بیان آن‌ است. این به آن معناست که ما بتوانیم داستان خود را بگوییم و به‌عنوان اول‌شخص‌مفرد حرف خودمان را بزنیم. غالبا برای اینکه کسی فردا روزی گردن مرا نگیرد، داستان‌ها را به دیگری نسبت می‌دهیم و خود را از حملات و قضاوت‌ها می‌رهانیم. بوده است زمان‌هایی؛ چه در اینجا و چه مثلا در صربستان و کرواسی؛ با آن وضعیت رمان‌هایی خون‌دار و عالی نوشته شده است؛ بحران‌ها را به قصه‌های خواندنی تبدیل کرده‌اند. کشور ما دارای سابقه تاریخی و بحران‌ها و این همه انسان‌های زجر‌دیده و زخم خورده‌ای است که خود را به چوخ بختیاری هم می‌زنند... ؛ چه کسی باید این معانی را بنویسد و داستانی در برابر خود قرار دهد؟ نویسنده باید اول مشکل خود را پیدا کند، علت کم‌کاری و بی‌عملی و بیهوده‌کاریش را بیابد. این‌همه رنج و درد نباید به‌حال خود رها شده و نادیده گرفته شود.

http://www.ibna.ir/images/docs/000212/n00212217-t.jpg

اهمیت داستان کوتاه از نظر شما چیست و چه پتانسیل‌هایی را در آن می‌بینید؟

داستان کوتاه عملی ناتمام است؛ قوس کوچکی از زندگی که در بهترین حالت نشان می‌دهد چه چیزهایی را ننوشته‌ایم. داستان کوتاه نفسی است که می‌کشیم. هر لحظه از زندگی‌مان به لحظه‌ای دیگر می‌پیوندد. داستان کوتاه به عبارتی لحظه مرگ است و گریز از مرگ؛ کاری برای نمردن. استراحتگاهی است موقتی برای رسیدن به منزل‌های بعدی و داستان‌های بعدی و بعدی. مجموعه‌ای که چهره ما را در جهان و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، باز می‌کند.

درد زخمی مرگبار را که بر ما وارد می‌شود و آن را در قالبی تند و قاطع باز می‌گوییم تا آن کس که پشت سریا در کنار ماست و از آن فاجعه جان سالم به‌در برده، گواهی باشد بر آنچه بر ما رفته است. چون هر زمان که آمده‌ایم چیزی بگوییم یا بسازیم، زلزله‌ای دیوارها و اتاق‌ها را لرزانده و بر سر ما خراب کرده است و ما تنها توانسته‌ایم در ویرانه به‌جا مانده از چیزی سخن بگوییم که بسیار اساسی بوده است. اما گاهی از دردی مهم‌تر نیز چشم ‌پوشیده‌ایم. این نانوشته‌ها هستند که ما را به نوشتن فرا می‌خوانند. نوشته‌ها پر از دلهره و رنجند. چه روز‌ها و شب‌ها که فکر کرده‌ایم صبح کسی غضبان و سبع از راه می‌رسد و ما را زیر پای خود له می‌کند... . رد خونینی را که از خود به‌جای می‌گذاریم شعر یا داستان می‌نامیم؛ رد دلهره است. چیزی از حیثیت ما که خالی می‌شود و برصفحه سپید کاغذ نقش می‌بندد.

قدس/جواد افشار، کارگردان طولانی‌ترین مجموعه داستانی تلویزیون در گفت‌و‌گو با « قدس» :

«کیمیا» هیچ ادعای بزرگی ندارد

گروه هنر / تکتم بهاردوست - سریال «کیمیا» به کارگردانی «جواد افشار» و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی با حمایت انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس ساخته شده است.

این مجموعه روایتگر داستانی در سه مقطع زمانی قبل از انقلاب، دوره‌ جنگ و زمان حال به نویسندگی مسعود بهبهانی نیاست. تولید این مجموعه آذر سال۹۲ در ۱۱۰ قسمت آغاز شده که در این زمینه رکورد دار است. به انگیزه پخش این شب‌های سریال از شبکه دوسیما با این کارگردان گفت و گو کرده ایم که هم اینک پیش روی شماست.

به نظر شما چه لزومی برای ساخت یک سریال صد و چند قسمتی در تلویزیون وجود داشت؟ آیا این نظر را که گفته می‌شود، کیميا برای مقابله با سریال‌های سیصد و چند قسمتی ترکی تولید شده است، تأیید می‌کنید؟

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/05/21/1392052117535124_PhotoL.jpg

- شاید بشود این قضیه را هم مد نظر قرار داد، اما آنچه که به اعتقاد من از اهمیت بیشتری برخوردار است و رویکرد خود تلویزیون هم بوده، این است که یک سریال بلند و فاخر در خصوص تلاش‌ها‌، رشادت‌ها و دلاوری‌ها‌ی زنان در دوره معاصر بسازیم و به عنوان الگو به نسل‌های آینده معرفی کنیم.

ما در سال‌های گذشته شاهد ساخت سریال‌های زیادی بوده‌ایم که هر کدام روایت کننده قهرمان‌ها‌ و قهرمانی‌ها‌ی زیادی در دوران گذشته بخصوص انقلاب اسلامى و دفاع مقدس بوده اند، ولی در این میان کمتر آثاری داشته‌ایم که روایت کننده رشادت‌های شیر زنان ایرانی باشد.

بنابراین «کیمیا» از این منظر یک نیاز محسوب می‌شد و وقتی که قرار است شما یک شخصیت را از اول تا نقطه عطف آن به تصویر بکشید، جا برای پرداخت مناسب و طولانی وجود خواهد داشت.

در كيميا هم به دلیل اینکه گستره رویدادها و اتفاقات زیادی در بستر داستان ما وجود داشت، می‌طلبيد تعداد قسمت‌های بیشتری داشته باشیم؛ چه بسا سریال‌هایی که به خاطر کوتاه بودن تعداد قسمت‌های آن تا بخواهد با مخاطب عجین شود و همذات پنداری کند و شخصیت‌ها‌ جا بیفتند و دوست داشتنی و محبوب شوند و نقطه تأثیرگذاری اش شروع شود، تمام شده است.

بنابراین خیلی خوب است که بتوانیم همواره سریال‌هایمان را طولانی‌تر، اما دارای کشش مناسب بسازیم که از قضا مؤلفه خیلی مهمی هم هست.

شبکه دو که از نظر سریال‌سازی سال‌ها بود جذابیت خودش را از دست داده بود، بار دیگر با کیمیا جان گرفت، حال با این تفاسیر چه تمهیدهایی اندیشیدید که در طول این صد و چند قسمت مخاطب گریزپای تلویزیون را پای این سریال نگه دارید؟

- مهم‌ترین اتفاق در فیلمنامه اثر افتاده است. همان‌طور که گفتم، گستره و پهنای ماجراها این‌قدر زیاد است که این اتفاق خود به خود پیش آمد. مسعود بهبهانی نیا در فیلمنامه خیلی سعی کرده که رویدادها و اتفاقات را به شکلی طراحی کند که هم ما زود به نقطه عطف قصه نرسیم و هم موجب کسالت مخاطب نشود.

در عین حال این‌قدر ماجراها و قصه شخصیت‌های پیرامون کیمیا زیاد است که خودش این جذابیت را برای مخاطب ایجاد می‌کند. من هم به عنوان کارگردان سعی کردم این مسیر را درست طی کرده و به ایجاد اين اتفاق بهتر کمک کنم.

مؤلفه‌های زیادی در اين خصوص مدنظر بود كه مهم‌ترين آن‌ها گروه بازیگران بود که به نظر خودم بهترین انتخاب‌ها‌ بوده‌اند وهر کدام به خوبی توانسته‌اند ازعهده نقش بر بیایند ونزد مخاطب هم از محبوبيت خاصى برخوردارند.

اتخاد يك ساختار مناسب، مؤلفه ديگرى بود كه از ابتدا سعى كردم در عين حفظ جذابيت‌ها، با صداقت بیشتری با مخاطب صحبت کنم و هیجان و جذابیت کاذبى منتقل نکنم و آنچه را که واقعه به ما دستور می‌دهد، دنبال بکنيم.

بنابراین سعی کردم از تکنیک‌های پیچیده، مهیج و کاذب برای روایت یک قصه خانوادگی ساده پرهیز کنم و یک ضرباهنگ مناسب با شیب ملایم رو به بالا را مدنظر بگیرم که در ادامه نه دچار افت شویم و نه بخواهیم به یک باره فراز و نشیب‌ها‌ی تند و مقطعى را ارایه بدهیم.

http://media.mehrnews.com/d/2015/09/01/4/1816109.jpg?ts=1445857917495

سریال شما همان‌طور که خودتان هم گفتید، یک سریال زنانه است و همانطور که از اسمش هم پیداست، در بدو شروع مخاطب حدس می‌زند قرار است داستان زندگی کسی به نام «کیمیا» را تماشا کند، ولی در ادامه این اتفاق نمی‌افتد و نقش کیمیا در عمل خیلی پر رنگ نیست. آدم‌های اطراف و داستانک‌ها‌ چقدر در رشد و نمود شخصیت کیمیا مؤثر و کمک‌کننده هستند؟

- به نظر من برای نقد اثر کمی زود است، چون مخاطب کمتر ازیک پنجم سریال را تماشا کرده است، ولی آنچه که شما به عنوان داستانک‌ها‌ از آن یاد کردید، مانند نخ تسبیحی به هم وصلند و همه قرار است پیش برنده قصه اصلى کیمیا باشند. مطمئن باشید این بچه داستانک‌ها‌ در قسمت‌های بعد به سراغ کیمیا خواهند آمد و شما هیچ شخصیتی را نخواهید دید که به کیمیا و بدنه درام مرتبط نباشد.

این سریال قرار است چه حرف تاریخی جدیدی را به مخاطب شما بزند که تاکنون درقالب این گونه سریال‌ها و با این موضوع‌ها گفته نشده است؟

- اجازه بدهید با مثالی پاسختان را بدهم. شما تا به حال از واقعه کربلا زیاد شندیده‌اید، ولی اینکه بخواهیم دوباره و هر ساله به این واقعه بپردازیم، به این معنی نیست که می‌خواهیم حرف جدیدی بزنیم، نه اتفاقاً همان حرف‌های قدیمی و کهنه است. یادآوری آن رشادت‌ها و حماسه‌ها‌، آرمان‌ها و زنده نگه داشتن آن‌ها برای ما مهم است. مهم است که هیچ‌گاه در غبار زمان فراموش نشوند، رسالت ما هم همین است، بازخوانى تاريخ و یادآوری آرمان‌ها و حماسه‌ها‌ همراه با یک‌سری حرف‌های امروزی.

تمام دستاورد کیمیا، روایت اتفاقاتی است که در این چهار دهه همه با آن مواجه بوده‌ایم. ما نمی‌توانیم خودمان را از انقلاب جدا کنیم و جنگ را ناديده بگيريم، انقلاب و جنگ رامردم همین سرزمین اداره کردند و ما همه این ماجرا‌ها‌ را در کیمیا در بستر یک مجموعه کاملاً خانوادگی روایت می‌کنیم، چون می‌خواهیم بگوییم خانواده‌ها‌ چقدر در این رابطه تأثیر داشته‌اند. در یک کلام‌، کیمیا هیچ ادعای بزرگی ندارد و قصد قضاوت در مورد هيچ موضوعى را هم ندارد و در خلال آن به سبك زندگى يك خانواده ايرانى در گذشته نه چندان دور مي پردازد.

در خصوص انتخاب بازیگرانتان بگویید. برای انتخاب کسی مثل مهراوه شریفی نیا چه مؤلفه‌ها‌یی را مد نظر داشتید؟

- مهراوه شریفی‌نیا، بازیگر بسیار توانمند‌، محبوب و با انگیزه‌ای است که به نظر من به خوبی از عهده نقش کیمیا برآمده است. من فکرمی کنم در زمینه انتخاب تك تك بازیگران هم همین اتفاق افتاده و من اکنون که کار را تماشا می‌کنم، می‌بینم که بهترين انتخاب شكل گرفته است.

مردم سالاری/محمدحسين لطيفي:

سينما در برزخ و دلسردي به سر مي‌برد

سينما فعلاً در يک برزخ و دلسردي به سر مي‌برد و سکته‌اي ناقص کرده و اين موضوع به 10 سال پيش برمي‌گردد و اگر يک انرژي به آن ندهيم امکان سکته قوي‌تر نيز وجود دارد.

محمدحسين لطيفي، تهيه‌کننده و کارگردان سينما و تلويزيون در گفت‌وگو با باشگاه خبرنگاران جوان؛ در خصوص علت موفقيت فيلم «چهارشنبه 19 ارديبهشت» نسبت به ديگر فيلم‌هاي سينمايي با موضوعيت اجتماعي، گفت: «چهارشنبه 19 ارديبهشت» از پس يک زحمت واقعي ساخته شد. يعني انصافاً نويسندگان و کارگردان فيلم و بقيه عوامل وقت گذاشتند و جداي از تمام مشکلات سعي کردند، نوع گويش فيلم به لحاظ اجرا و موضوع که بسيار تلخ اما بسيار دلسوزانه بود، با بيشتر کارهاي توليد شده متفاوت باشد. پس اينطور نبود که سريع قصه‌اي را بنويسيم و بسازيم و بعد بخواهيم حسرت اينکه چرا بهتر کار نکرديم را بخوريم.

وي در مورد تأثيرپذيري وحيد جليلوند از سابقه او در جهت ساختن فيلم «چهارشنبه 19 ارديبهشت» بيان کرد: به نظر من وحيد بسيار مستقل است و تأثيري از نوع کارگرداني من نگرفت. البته او نظرات گوناگون را مي‌شنود و با منطق و فکر انتخاب مي‌کند، اما طبق ضرب‌المثل معروف که مي‌گويند کبوتر با کبوتر باز با باز...، من و وحيد از لحاظ گويش و تجربه به هم نزديک بوديم و او گونه‌‌اي از گويش را تجربه کرد که شايد خود من آن را ريسک مي‌دانستم اما ريسک را پذيرفت و کار را به بهترين شکل انجام داد.

http://media.mehrnews.com/d/2014/11/22/3/707356.jpg?ts=1445857917495

لطيفي با بيان اين مطلب که بايد از کارگردانان با استعداد فيلم اولي حمايت کرد، گفت: جليلوند با وجود اينکه اولين فيلم بلند سينمايي خود را تجربه کرد، اما پشت اين موضوع تجاربي بود که طي سال‌ها کسب کرده است. در «قلب يخي» (فصل دو) که وحيد کارگردان دوم بود، مي‌بينيم که به جاي دستيار کارگردان، نام «يار کارگردان» حک شده است. در آن جا بخش‌هايي از مجموعه را وحيد کارگرداني کرد. بنابر اين او به عنوان يک کارگردان حرفه‌اي محک‌هاي لازم را از طرف من خورد. پس او را همه جوره قبول دارم، حمايت و اعتمادهاي اين شکلي به کارگردانان مستعد، با تجربه و ريسک‌پذير به شکوفايي و پيشرفت سينما کمک خواهد کرد.

کارگردان «قلب يخي» در پاسخ به اين سوال که رفتار هنرمندان تا چه حد مي‌تواند باعث فرهنگ‌سازي در جامعه شود، عنوان کرد: يک هنرمند بايد به لحاظ الگودهي به جامعه کاملاً حواسش جمع باشد. چون رفتار، اخلاق، پوشش، گويش و‌... او تا حد زيادي تأثير مستقيم روي افراد جامعه خواهد گذاشت و هر چقدر مثبت‌تر و انساني‌تر باشد، مردم از جانب او تأثيرات مثبت‌تري را خواهند پذيرفت.

لطيفي در مورد اينکه حاشيه‌سازي و بازي‌ رسانه‌اي تا چه حد به فروش فيلم‌هاي سطح پايين کمک مي‌کند، عنوان کرد: افزايش فروش فيلم‌هاي سطح پايين از طريق بازي رسانه‌اي و حاشيه‌‌سازي بيماري است و مي‌توان گفت اين بيماري بدون مبالغه 100 درصد به فروش هرچه بيشتر آن‌ها کمک خواهد کرد. چون اين فيلم‌ها اغلب ژانر اجماعي دارند و حادثه تلخي را بيان مي‌کنند، مورد توجه نيستند، اما وقتي در شبکه‌هاي اجتماعي مطرح مي‌شوند مردم کنجکاو به ديدن آن‌ها خواهند شد که داستان چيست و به سينماها مي‌روند.

لطيفي در پاسخ به اين سوال که چرا طي چند سال اخير، نتوانستيم بازيگر ماندگار مانند سال‌هاي قبل به سينما معرفي کنيم، اظهار داشت: مهمترين مشکل ما اين است که نتوانستيم مانند ديگر صنوف در سطح کشور بازيگريابي کنيم و فقط تهران را مدنظر قرار داديم. اگر براي جذب بازيگر غير از تهران به ديگر نقاط ايران رجوع کنيم، خواهيد ديد چقدر اتفاقات خوبي خواهد افتاد.

مردم سالاری/کلاس درس عباس جوانمرد در نمايش «کمدي اتفاقات»

عباس جوانمرد بعد از ديدن نمايش «کمدي اتفاقات» به کارگرداني ميثم عبدي براي هنرمندان اين گروه نمايشي کلاس درس برگزار کرد.

به گزارش ايسنا، اين استاد پيشکسوت عرصه نمايش، مهمان گروه نمايشي «کمدي اتفاقات» در فرهنگسراي نياوران به کارگرداني ميثم عبدي بود و بعد از ديدن نمايش ضمن تقدير از اجراي خوب اين گروه گفت:نمايشنامه «کمدي هنر» نوشته «ادواردو دفليپو» کاري بسيار قوي است و حرف‌هاي فراواني دارد و من خوشحالم اين گروه نمايشي به خوبي از عهده اجراي اين متن سخت برآمد.تصميم دارم بعد از ديدن هر نمايش خوب براي اعضاي آن گروه کلاس کوچکي برگزار کنم و تجربياتم را به جوانان منتقل کنم. موسس گروه هنر ملي در ادامه افزود: هر نمايشي که بر صحنه‌ تئاتر جان مي‌گيرد بعد از اجرا براي مخاطب شروع مي‌شود و ذهن را درگير مي‌کند. نمايشنامه خوب نقطه پاياني ندارد زيرا نانوشته‌هاي يک نمايشنامه بعد از اجرا در ذهن‌ها نوشته مي‌شود. جوانمرد بيان کرد: متاسفانه اساتيد دانشگاهي اين روزها اطلاعات خوبي در اختيار دانشجويان قرار نمي‌دهند. به عنوان مثال تعريف ميزانسن اين روزها در ميان دانشجويان تئاتر فقط به معناي حرکت است و اين اشتباه است چرا که ميزانسن در تئاتر به معني حرکت‌هاي دروني بازيگر است. وي گفت:‌تئاتر در شکل صحيح از پشت صحنه نمايش شروع مي‌شود و تا ماندگاري در ذهن مخاطب ادامه مي‌يابد به قول برشت در هر موقعيت جديدي انديشه‌اي جديد شکل مي‌گيرد و هيچ انديشه‌اي ايستا نيست. عباس جوانمرد ادامه داد: خوشحالم امروز در کنار گروه نمايشي جواني بودم که با دانش و همدلي و شناخت صحيح از تئاتر به خوبي از عهده اجراي متن سختي چون نوشته «ادواردو دفيليپو» برآمد و لحظه به لحظه مخاطب را با خود همراه کرد.

http://media.mehrnews.com/d/2015/11/06/3/1895617.jpg

نمايش «کمدي اتفاقات» به کارگرداني ميثم عبدي اين شب‌ها از ساعت 20 در سالن گوشه فرهنگسراي نياوران اجرا مي‌شود و تا به حال ميزبان هنرمنداني چون استاد عباس جوانمرد،دکتر محمود عزيزي، جمشيد مراديان (استاد مجسمه‌سازي)، پيام عزيزي، احسان کرمي، شايسته ايراني، نگار آذربايجاني و... بوده است. همچنين ميثم عبدي کارگردان نمايش «کمدي اتفاقات» در گفت‌وگو با باشگاه خبرنگاران جوان؛ ‌در خصوص اثر خود گفت: نمايشنامه «کمدي هنر تئاتر» اسم اصلي اين اثر است که داريوش مودبيان آن را ترجمه کرده، اما ما اين متن را به لحاظ ذائقه مخاطب ايراني و شرايط اجتماعي، سياسي روز بازنويسي کرده‌ايم از طرفي به خاطر احترام به پديد آورنده‌ي اثر مترجمي آن حقوق مادي و معنوي داريوش مودبيان پرداخت شده است.

وي با بيان اين که بارندگي و ترافيک مخاطبان اين دو روز کمتر شده‌اند بيان کرد: دو روزي مي‌شود که تعداد مخاطبان کمتر شده که اين اتفاق نه فقط براي ما بلکه سالن‌اي ديگر در مرکز شهر هم به اين وضع دچار شده‌اند.

عبدي در رابطه با گروه «تئاتر اشتباهات» اظهار داشت: گروه «تئاتر اشتباهات» سعي مي‌کند تا علاوه بر خندان مخاطب آنها را به تفکر ببرد و صرفا فقط يک خنده بدون فکر نباشد.

وي در اين راستا افزود: «کمدي اتفاقات» تقابل بين سياست و هنر است و در اين نمايشنامه تماشاگر متوجه مي‌شود که آدم‌هاي سياسي و سياست مدار نمي‌توانند بر هنر و هنرمند برتري پيدا کنند.

کارگردان نمايش «کمدي اتفاقات» درباره دغدغه خود در انتخاب اين نمايشنامه مطرح کرد: اولين گزينه براي انتخاب متن حرف‌هايي است که براي گفتن دارم و گويش آنها احتياج به بستر بست ناگفته شود.اين نمايش فرصت را داد تا به هدف خود برسم. عبدي درباره متمايز شدن گروه خود از تئاتر آزاد گفت: هر «تئاتر اشتباهات» از سال 1376 به صورت اختصاصي اثر کمدي روي صحنه مي‌برد و تمام تلاشمان بر اين بوده تا خود را از کمدي آزاد جدا کنيم و در عين حال از نمايش‌هاي پيچيده‌اي که تماشاگر‌ها در انتها مي‌پرسد: آيا کارگردان خودش متوجه شد چه مي‌خواهد بگويد؟به دور باشد و يک کمدي رو متفکرانه برسيم که البته نيازمند حمايت بيشتر از سوي مسئولان است.

گفتني است: نمايش «کمدي اتفاقات» به کارگرداني ميثم عبدي در «سالن گوشه» فرهنگسراي نياوران از 7 آبان الي 22 آبان ماه ساعت 20:00 روي صحنه مي‌رود.

وطن امروز/گفت‌وگوی «وطن امروز» با حامد جعفری، تهیه‌کننده و هادی محمدیان، کارگردان فیلم «شاهزاده روم»

ملیکا، خورشیدی از مغرب

مرتضی اسماعیل‌دوست: حدیث عشق و مظهر دلدادگی که به میان‌ آید، دیگر دست و دل و زبان را یارای ایستایی نیست. جانِ جهان در نسیم نوازش امام عصر غبارهای انتظار را می‌زداید و تپش‌های زیستن به امید ظهورش در حرکت است. فیلم «شاهزاده روم»، داستان میلاد امام زمان(عج) است که ستاره‌باران نور و زیبایی است اما سیمای مهر از پرواز پروانه‌ای شکل می‌گیرد که مسیر حرکت بانو ملیکا را از روم باستان تا قلب شیعیان در بر دارد. به بهانه اکران فیلم «شاهزاده روم» با حامد جعفری، تهیه‌کننده و هادی محمدیان، کارگردان این اثر گفت‌وگویی صورت گرفت که خواندنی است.

انتخاب داستانی درباره مادر امام زمان(عج) براساس چه دغدغه‌ای شکل گرفت؟

جعفری: وقتی موسسه هنر پویا را ایجاد کردیم مجموعه‌ای برای انتخاب محتوای آثارمان در نظر گرفتیم. پیش از فیلم «شاهزاده روم» موضوع دیگری را برای ساخت فیلم بلند در نظر داشتیم اما بودجه آن تامین نشد تا اینکه بعد از تجربه خوبی که در ساخت فیلمی کوتاه درباره میلاد امام عصر(عج) با موسسه کشاف المهدی(عج) لبنان داشتیم، پیشنهاد دادیم براساس داستانی از مادر امام زمان(عج) فیلمی بلند تهیه کنیم که با توجه به علاقه‌مندی موسسه یادشده این همکاری شکل گرفت. انتخاب این موضوع با توجه به اینکه درباره مادر حضرت ولی‌عصر(عج) تا به حال هیچ کار سینمایی ساخته نشده بود، مساله‌ای مهم تلقی می‌شد و از طرفی دغدغه‌ای بین‌الادیانی بود و در لبنان و ایران می‌توانست بازخورد خوبی داشته باشد.

http://media.mehrnews.com/d/2015/02/01/3/775240.jpg?ts=1445857917495

محمدیان: با توجه به اینکه در زمینه زندگی مادر امام زمان(عج) حتی آثار مکتوب چندانی وجود نداشت، برایمان جالب و ارزنده بود که در این باره فعالیت کنیم. شاید آن زمان به دلیل پیچیدگی‌های داستانی، تصویری کردن فیلم سخت به نظر می‌رسید. ما فکر کردیم چگونه می‌توانیم به شکلی داستان را پیش ببریم که مورد توجه گروه کودک و نوجوان قرار گیرد. بعدها با داستانک‌هایی که اضافه شد به سمت جذب و اشتیاق این گروه جهت همراهی با اثر رفتیم. مساله مهم دیگر قصه‌ای بود که به نظرم عاشقانه‌ترین داستان شیعه محسوب می‌شود و حتی می‌تواند مورد توجه خانواده‌هایی قرار گیرد که دختر جوانی دارند، چرا که فیلم «شاهزاده روم» پیشنهادی برای نمایش یک عشق پاک و نجیبانه است.

پیش از این فیلم، انیمیشن بلند سینمایی «9:20 در بوشهر» را در جشنواره فجر به اکران درآوردید. اما فیلم «شاهزاده روم» به لحاظ ساختار فنی و خلاقیت‌های تکنیکی در سطح بالایی از انیمیشن‌سازی ایرانی قرار می‌گیرد.

محمدیان: ممنون که فیلم ما را مورد لطف قرار می‌دهید. به نظرم مهم‌ترین مساله در ساخت این فیلم لطف خدا بوده است. مساله بعدی گام‌های حساب‌شده‌ای است که در گذشته برداشته شد و طوری طرح‌ریزی شده بود که تفکر ساخت فیلم بلند سینمایی با کیفیت مطلوب را در برنامه داشتیم. این اهداف کوتاه و بلندمدت همچنان ادامه دارد و برای سال‌های بعد هم پروژه‌های بزرگ‌تری را در نظر داریم.

البته با توجه به استانداردهای انیمیشن ایران صحبت می‌کنیم و به دنبال بزرگنمایی اثر نیستیم!

محمدیان: بله! این خیلی مهم است که توقع مردم را بیهوده بالا نبریم و صادقانه برخورد کنیم. ما به دلیل امکانات و ابزار محدودی که در زمینه انیمیشن داریم، هنوز تا رسیدن به نقطه ایده‌آل فاصله‌های بسیاری داریم و همه سعی خود را خواهیم کرد که با وجود توانایی‌های هنرمندان جوان کشور بتوانیم به پیشرفت برسیم. الحمدلله به دلیل تلاش و دوراندیشی دوستان برای اولین بار فیلم آبرومندی در زمینه انیمیشن ساخته شد و امیدواریم در آینده گام‌های بیشتری در ساخت انیمیشن برداریم.

جایگاه انیمیشن در صنعت سینمایی جهان چه به لحاظ حجم سرمایه‌گذاری‌ها و چه جذب مخاطب بسیار قابل توجه است و کمپانی‌هایی همانند پیکسار، یونیورسال و دیزنی تولیدات قابل‌توجهی در این زمینه دارند.

محمدیان: انیمیشن امتحان خود را در دنیا به لحاظ جذب مخاطب پس داده است و در رده‌بندی فیلم‌های پرفروش تاریخ سینما می‌توانید چند فیلم انیمیشن را پیدا کنید. از طرفی مخاطبان فیلم‌های انیمیشن در تمام دنیا گسترده هستند.

فیلم‌های کودکانه در ایران هم به دلیل مخاطبان علاقه‌مندی که دارد معمولا جزو پرفروش‌ترین آثار ایرانی بوده و سال گذشته فیلم «شهر موش‌ها 2» رکورد فروش تاریخ سینما را تا آن زمان شکست؟

محمدیان: بله! متاسفانه امروز دیگر تولید آثار ایرانی برای کودکان بسیار محدود شده است و این در حالی است که به دلیل فضای مفرح و جذاب و نگاه تخیلی فضای انیمیشن می‌توان تماشاگران بسیاری را به سینما علاقه‌مند کرد. دنیا این مسیر را پیدا کرده و در آن گام برمی‌دارد و به نظرم از این به بعد کشوری که دارای صنعت انیمیشن باشد، صاحب سینما محسوب خواهد شد.

موضوعات مهمی در فیلم «شاهزاده روم» مانند عدالت‌محوری، بحث موعود و مقوله انتظار قابل ردیابی است. مهم‌ترین مساله شما در این اثر چه بوده است؟

جعفری: همیشه برای نگارش فیلمنامه موضوعی انتخاب می‌کنیم و براساس یک چارچوب مشخص، مواردی را که در نظر داریم به طرح درمی‌آوریم. با توجه به ابعاد گسترده زندگی حضرت نرگس(س) و شرایط خاصی که برای ایشان در مسیر طی‌شده وجود داشت نیاز به شخصیت‌پردازی در ابعادی برجسته بود. برای ما انتخاب الگویی مناسب برای خانم‌ها بسیار مهم بود و این را هم در نظر داشتیم که ایشان از غرب حضور پیدا می‌کنند و این نکته‌های ظریف بارها بحث شده بود تا به روند داستانی مناسبی منتهی شود.

تولید فیلم «شاهزاده روم» با چه شرایطی و با همکاری چه تعداد نیرو شکل گرفت؟

جعفری: در مجموع 105 نفر در پروژه «شاهزاده روم» فعالیت کردند و حدود 15 ماه زمان ساخت فیلم طول کشید. شروع این فیلم از اوایل دی‌ماه سال 1392 بود که حتی یادم می‌آید آقای محمدیان در آن زمان به راهپیمایی اربعین می‌رفت. با توجه به اینکه مساله تامین مالی برای این کار بسیار مهم بود، همان اوایل قرارداد فروش آن را بستیم و در واقع نسخه عربی فیلم در آغاز تولید پیش‌فروش شده بود. ما کار طراحی و ساخت فیلم را پیش بردیم و در 8 بهمن‌ماه سال 1393 و چند روز قبل از شروع جشنواره فجر نسخه اولیه کار بیرون آمد.

http://www.salamcinama.ir/public/images/usrUploader/movImg/shahzaderom1.jpg

در ساخت انیمیشن‌های سه‌بعدی، Render کردن یعنی فرآیند تبدیل تصاویر بر پایه مدل‌های محاسباتی یک مساله بسیار مهم بوده که اگر زمان خروجی مساعدی نداشته باشد، پروژه با هزینه‌ها و شرایط سختی مواجه خواهد شد؛ شما از چه امکاناتی در این مسیر استفاده کردید؟

جعفری: از اواخر آبان‌ماه براساس برنامه‌ریزی‌ها فرآیند Render یا پردازش صحنه از طریق 4 مرکز پردازش صورت گرفت که مهم‌ترین آنها که بیشترین حجم را در اختیار ما قرار داد از طریق Supercomputer دانشگاه شریف بود که بی‌ادعا در این مسیر به ما کمک کرد. بعد از آن از مرکز Render Farm صبا در صداوسیما و سازمان اوج و مرکز هنرهای رقومی بسیج و مرکز Render خودمان استفاده کردیم.

یکی از امتیازات این فیلم استفاده از نیروهای جوان ایرانی در ساخت فیلم است؛ با چه دیدگاهی این اعتماد شکل گرفت؟

جعفری: شما در بسیاری از شرکت‌های موفق خارجی می‌توانید نیروهای انیماتور ایرانی را ببینید. پس ما به لحاظ توانمندی فنی هیچ کمبودی نداشته و در این زمینه جوانان خلاقی داریم اما در زمینه سخت افزاری محدودیت‌هایی وجود دارد که قدری کار را دچار وقفه می‌کند که برای ساخت فیلم «شاهزاده روم» هم پیش آمد. ما می‌توانستیم با توجه به قرارداد منعقده از نیروهای خارجی هم استفاده کنیم و بخشی از کار را به خارج از کشور ببریم اما با توجه به اینکه سال‌ها در گروهی مشترک کار کرده بودیم از توانایی‌های خود آگاه بودیم. در واقع عوامل فیلم سال‌ها از راه تجربه‌اندوزی به درجه‌ای از توانمندی رسیده بودند که می‌خواستند در اولین فیلم جدی سینمایی خود را نشان دهند.

پس شما دست به ترکیب تیم جوان خود نزدید و با همان تاکتیک از پیش تعیین شده پیش رفتید!

جعفری: بچه‌های گروه منتظر چنین روزی بودند که در پروژه‌ای بزرگ توانمندی‌های خود را نشان دهند و باید به آنها اعتماد می‌شد. البته افرادی هم در این پروژه به تیم ثابت ما اضافه شدند و شاید برای اولین بار بوده که تیمی حدودا 37 نفره از هنرمندان انیماتور در بخش‌های مختلف مانند مدل‌سازی، انیمیت تکسچر (Textur)، داینامیک

Render،(Dynamic) و نورپردازی حضور داشتند که براساس ساختار مشخصی انتخاب و کنار هم قرار گرفتند. یعنی حتما باید براساس تشکیلاتPipeline تولید مورد تایید سوپروایزر انیمیشن (Animation Supervisor) قرار می‌گرفت که آقای نیکورزم مسؤول آن بود. در مرحله دیگر مدیر تولید قرار داشت که در ساخت آثار انیمیشن نقش بالایی دارد و کارگردان هم در مرحله دیگر افراد را مورد تایید قرار می‌داد. همه سعی ما این بود نکات ظریف فنی در ساخت انیمیشن «شاهزاده روم» مورد توجه قرار گیرد. از این رو بعد از جشنواره فجر تا نیمه فروردین امسال برخی پلان‌ها را به طور مجدد پردازش تصویری کردیم تا نواقص ممکن رفع شده و کیفیت بصری بهتری پیدا کند.

هزینه‌های تولید فیلم از چه طریقی حاصل شد؟

جعفری: نزدیک 2 میلیارد تومان مجموع هزینه‌های فیلم شد که بخشی از هزینه‌های تولید آن از طریق پیش‌فروش نسخه خارجی اثر تامین شد و مابقی هزینه‌ها را هم علاقه‌مندان به امام عصر(عج) دادند که براساس فراخوان انجام‌شده میان افرادی که می‌شناختیم صورت گرفت. این جمع‌آوری مردمی از فروش یک گوشواره طلا تا چند صد میلیون تومان بوده است که ارادتمندان به موضوع با تمام ارادت به این پروژه کمک کردند. یادم می‌آید از یکی از موسسات پولی در قبال سپردن چک ضمانت برای کمک به فیلم پول گرفته بودم که به دلیل نبود پول برای بازپس دادن، آن موسسه حتی تهدید به برگشت زدن چک کرد اما وقتی این مساله را در جایی مطرح کردم خانم دکتری به ما مراجعه و اشاره کرد شما نباید برای فعالیت درباره امام زمان(عج) نگرانی داشته باشید و چکی کشید که پول آن موسسه را دادیم. برای ساخت فیلم از مشارکت‌های مردمی استفاده شد و از سوی هیچ نهادی کمکی نشده است و تنها به لحاظ استفاده از امکانات سخت‌افزاری همکاری‌هایی صورت گرفت. ما سعی کردیم با کمترین هزینه‌ها فیلم را بسازیم، در صورتی که هزینه‌های ساخت فیلم بویژه انیمیشن بسیار بالا است و مثلا کف هزینه‌ها در کشوری مانند هند برای ساخت انیمیشن 10 میلیون دلار است.

کمی درباره تماشای فیلم توسط حضرت آقا بفرمایید.

http://media.mehrnews.com/d/2014/12/16/3/728585.jpg

جعفری: اواخر سال 1393 از دفتر ایشان تماس گرفته شد و پیشنهاد دریافت نسخه‌ای از فیلم را برای تماشا کردند. در واقع مهم‌ترین افتخار پروژه «شاهزاده روم» دیدن فیلم ما توسط حضرت آقا بود که برای ما اهمیت بسزایی دارد.

فیلم «شاهزاده روم» دارای ساختاری کلاسیک بوده و در آن نیروهای خیر و شر توسط پروانه و خفاش شکل می‌گیرند. منابع شکل یافته برای نگارش فیلمنامه از چه طریقی حاصل شد؟

محمدیان: به لحاظ دینی از کارشناسی آقای مطهری‌نیا، استاد دانشگاه امام صادق(ع) و دکتر رجبی‌دوانی از کارشناسان تاریخی استفاده کردیم و برهه‌ای از زندگی حضرت نرگس(س) یا حضرت ملیکا را که به نظرم وقتی سلام‌الله کنار این نام قرار می‌گیرد بسیار زیباست انتخاب کردیم. ما به دنبال پایبندی به منابع تاریخی بودیم و داستان واقعی را در کنار داستان‌هایی از کاراکترهایی فرعی قرار دادیم. این پیرنگ‌های اضافه شده بدون اینکه خللی به اصل داستان ایجاد کند، باعث جذاب شدن ماجرا شد.

جعفری: از منابع متعددی برای نگارش فیلمنامه استفاده شد و چندین بار بازنویسی به عمل آمد تا از هرگونه ایرادی دور باشد. ما سعی کردیم از منابع موثقی استفاده کنیم که محل اختلاف هم نباشد. وجود داستان‌های فرعی خدشه‌ای به حقیقت داستان وارد نکرده و ما سعی کردیم به دلیل اینکه قصه «شاهزاده روم» با ادیان مختلف ارتباط دارد، به شکلی روایت شود که محل اختلاف نباشد.

در هر خرده‌روایت براساس نگاه کودکی وارد داستانک‌هایی می‌شویم و جذابیت‌هایی هم به پیرنگ داستانی افزوده شده است؛ درباره شیوه بیان این فیلم توضیح دهید.

محمدیان: مخاطب اصلی انیمیشن در جهان کودکان و نوجوانان هستند و نیاز به ایجاد جذابیت برای آنهاست. سعی کردیم خرده‌روایت‌ها و داستانک‌ها دارای جذابیت‌هایی برای بیننده باشد و بچه‌ها بتوانند ارتباط لازم را با فیلم برقرار کنند. مثلا پسربچه‌ای با نام قاسم را از دنیای تخیل به فیلم اضافه کردیم و همانطور که اشاره کردید در هر موقعیت جدید توسط بچه‌ای ورود پیدا می‌کنیم و همه اینها به سبب همراهی و جذب مخاطبان کودک بوده است.

این فیلم با نام عربی «امیره الروم» در سینماهای لبنان و چند کشور دیگر به اکران درآمد. چه برنامه‌هایی درباره اکران‌های برون‌مرزی فیلم در نظر گرفتید؟

جعفری: ما می‌توانستیم فیلم را اوایل امسال و حتی نوروز هم در ایران اکران کنیم اما انگار در چرخه انتخاب قرار نداشتیم! در واقع به دلیل تولیدات زیاد سینمای ایران قواعد خاصی وجود دارد و باید در صف انتظار بمانید! اما با توجه به سرمایه‌گذار لبنانی و اینکه چندان تولیدی در آن کشور صورت نمی‌گیرد، استقبال خوبی از اکران فیلم در لبنان صورت گرفت و در مراسم افتتاحیه فیلم، وزیر فرهنگ لبنان و مدیر رادیو تلویزیون حضور یافتند و با وجود اینکه عمده سینماهای لبنان را فیلم‌های غربی در اختیار دارند، فیلم «امیره الروم» رتبه ششم را طی 5 هفته به دست آورد. در عراق هم با توجه به اینکه سالن‌های زیادی وجود ندارد، در شهرهای نجف و کربلا و سالن تالار وحدت بغداد اکران داشتیم. در کشورهای کویت، ساحل‌عاج، عربستان و بحرین هم اکران‌های خیلی محدودی داشتیم، در واقع نسخه عربی در اختیار شریک لبنانی بود و دوبله عربی و انگلیسی هم در بیروت انجام شد.

شرایط اکران فیلم در ایران چگونه رقم خورد؟

جعفری: با سختی‌های بسیاری مواجه شدیم و قرار بود در گروه سینمایی آزادی فیلم «شاهزاده روم» اکران شود اما با توجه به اینکه گفتند پس از فیلم «شیفت شب»، فیلم ما به اکران در می‌آید، زمان نامناسبی برای طیف دانش‌آموز می‌توانست باشد و از این رو از شورای صنفی خواستیم بدون سرگروه، فیلم «شاهزاده روم» را در گروه آزاد قرار داده و پیشنهاد آغاز اکران را در روز دانش آموز دادیم.

سازمان سینمایی در زمان پس‌تولید و برای اکران فیلم حمایتی صورت نداد؟

جعفری: خیر، تا به حال با وجود پیگیری‌هایی که داشتیم موفق به دیدار آقای ایوبی نشدیم، البته با زیرمجموعه‌های سازمان سینمایی جلساتی انجام شد.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1393/11/19/13931119000020_PhotoL.jpg

محمدیان: البته آقای حسن ایوبی، تدوینگر فیلم را هر روز می‌دیدیم!

حتما به همین دلیل آقای حجت‌الله ایوبی نیازی به دیدار با شما ندیدند! حالا برای اکران‌های دانش‌آموزی فیلم هم طرح‌هایی دارید؟

جعفری: برای اکران دانش‌آموزی با طی کردن روند مخصوصی، پروانه حمایت برای فیلم «شاهزاده روم» را از وزارت آموزش و پرورش گرفتیم. از طرفی به دنبال تهیه توصیه‌نامه‌ای از سوی معاونت پرورشی آموزش و پرورش هستیم تا مدارس برای حضور دانش‌آموزان به سینما ترغیب شوند. همچنین مسابقه‌ نقاشی برای بچه‌ها طراحی کردیم تا برداشت آزاد خود را از فیلم ارائه دهند که به 12 نفر افراد برگزیده در سطح کشور و در 3 بخش جوایزی تعلق خواهد گرفت. با توجه به نظر مساعد آقای سرافراز در صدا و سیما تبلیغات تلویزیونی خوبی برای فیلم داریم و امیدواریم با تلاش‌های رسانه‌ای بتوانیم اکران ارزنده‌ای داشته باشیم.

محمدیان: به نظرم فیلم «شاهزاده روم» پتانسیل خوبی برای جذب تماشاگر دارد، به شرطی که حمایت‌های لازم از آن در زمان اکران انجام شود و فضای تبلیغاتی خوبی شکل بگیرد. تاکنون هنرمندان و مخاطبانی که در جشنواره فیلم فجر و در اکران‌های خصوصی فیلم را دیدند، آن را مورد تحسین قرار داده‌اند. امیدوارم بتوانیم بعد از مدت‌ها با سینمای کودک مخاطبان را به سینما جذب کنیم. نکته مهمی که وجود دارد این بوده که خیلی مواقع خانواده‌ها برای بردن بچه‌ها به سینما اعتماد نمی‌کنند و فیلم «شاهزاده روم» می‌تواند پیشنهادی مطمئن برای حضور خانواده‌ها در سینما باشد، همانطور که شعار فیلم ما هم این است که «فرزندان‌تان را آسوده خاطر به سینما بیاورید».

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۸/۱۷
0
0
ببخشید اینحا پیام میزارم
آیا ماجرای هتل فیتیله ای درست است که در شبکه دو پخش شده و به .. اهانت کرده؟؟؟؟؟
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین