کد خبر: ۲۸۵۰۵۵
تاریخ انتشار:
گفت‌وگو با مهران رنجبر، کارگردان نمایش «کافه فرانسه»

مراقب باشیم که ادبیات و هنر ما محفلی نشود

اگر بازگردیم به بحث روشنفکرزدگی در ایران، به مساله مهمی چون کافه‌نشینی می‌رسیم که بخشی غیرقابل تفکیک با روشنفکری داشته است. اگر چه در کشوری مانند فرانسه هم کافه‌های مطرحی مانند کافه فلور و کافه دومگو حتی به برگزاری جایزه ادبی می‌پردازند

به گزارش بولتن نیوز به نقل از وطن امروز، این روزها نمایشی در سالن تئاتر باران اجرا می‌شود که با لحنی کمیک به واقعه تراژیک گسست در هویت اشاره دارد. در نمایش «کافه فرانسه» به تماشای اذهان مغلوب شده‌ای می‌نشینیم که به مسخ ابزار روشنفکری درآمدند و در منجلاب کج فهمی، تندیس ادعاهای‌شان در «باغ آلبالو»ی چخوف دفن شده است! برای احوالی روشن به همکلامی با مهران رنجبر، نویسنده و کارگردان نمایش «کافه فرانسه» پرداختم. گفت‌وگویی که البته در هیاهوی کافه‌ای شکل گرفت!

در نمایش «کافه فرانسه» سراغ هویت لگدمال شده جامعه روشنفکر قاجاری رفتید. دلیل انتخاب این ایده چه بوده است؟

اولین بار در حدود سال 1388 با تماشای وضعیت به هم ریخته بخشی از مردم جامعه که ادعای روشنفکری و دورهم‌اندیشی محفلی داشتند، این ایده به ذهنم آمد و بعدها در سال 1392 که برای اجرای نمایش سفری به فرانسه داشتم، آن ایده خام اولیه تبدیل به نمایشنامه «کافه فرانسه» شد. از طرفی داستانی از امیرحسن چهل‌تن با نام «دارالشفا» خوانده بودم و بخشی از آن داستان را به دلیل علاقه‌ام به اثر اضافه کردم.

بخشی از ایده نمایش‌تان که مربوط به سرسلسله حلقه‌های خرافه‌پرستی است از داستان آقای چهل‌تن گرفته شده است اما در شیوه روایت چندان پایبند روش داستانسرایی ایشان که استفاده از نمادپردازی و بهره‌گیری از ظرفیت نمادین رنگ‌ها و موقعیت جغرافیایی است، نبودید.

همینطور است که می‌گویید. فقط بخش مربوط به عقاید خرافی را که به نام دکتر قندی است آوردم اما شیوه نگارش متن و اجرای ما کاملا متفاوت است، چرا که آقای چهل‌تن خیلی به دنبال ادبیات تهرونی هستند. این بخش از داستان خرافی را به این دلیل آوردم که باورهای غلط برخی، به دین ما ضربه زده است. من خودم آدمی هستم که ریشه‌های مذهبی عمیقی دارم و معتقدم انحرافاتی باعث دور شدن از حقیقت دین می‌شود و باید مواظب جریان‌های مخالف باشیم و اصالت خود را حفظ کنیم. در حقیقت باید مراقب باشیم که ادبیات و هنر ما محفلی نشود.

فرم اجرایی «کافه فرانسه» براساس گروتسک پی‌ریزی شده و لحن طنازانه‌ای که دارد، موجب کم شدن بار انتقادی اثر شده است.

دقیقا. بشدت دغدغه این را دارم که معضلاتی را که می‌بینم با نگاهی فانتزی و براساس گروتسک با مخاطب مطرح شود. اشاره‌ای می‌کنم به فیلم «سرگذشت شگفت‌انگیز املی پولن» که بهترین نمونه برای اثری فانتزی به شمار می‌رود البته این نگاه قواعد خاص خود را داشته و با آثار سطحی فرق دارد و باید مراقب بود که به هجو و هزل تبدیل نشود. ما در گذشته افرادی مانند بهلول را داشتیم که یکسری مفاهیم مهم را با استفاده از نگاهی فانتزی می‌زدند. ما در هر گوشه‌ای از ادبیات خود می‌توانیم آثاری را بیابیم که مسیر مناسب را به ما نشان می‌دهد. من در اجراهای خارج از کشور می‌دیدم که چگونه از روایت ایرانی که نشأت یافته از شبیه‌خوانی و نقالی است، استقبال می‌کنند. وقتی بتوانیم شیوه نمایش‌های آیینی را به شکل مدرن ارائه کنیم حتی موجب حیرت خارجی‌ها می‌شود. ما در «کافه فرانسه» هم داریم روایت می‌کنیم و این ریشه در تئاتر آیینی ما دارد. اگر چه می‌دانیم که تئاتر پدیده‌ای مدرن است اما ما در کشورمان تعزیه و شبیه‌خوانی هم داشته‌ایم و توجهی به هنر آیینی خود نمی‌کنیم. مساله مهم دیگر چگونگی ارتباط با مخاطب و شیوه بیان حرف‌هاست که خیلی‌ها نمی‌توانند انجام دهند.

جریان شبه‌روشنفکری چه به بهانه نزدیکی به فرهنگ غربی و چه به دلیل ژست‌گرایی ناشی از توهم دانشمندی، دچار شکافی تاریخی با مردم بوده است. در نمایش «کافه فرانسه» چه سویه‌ای از این نگاه مورد اشاره است؟

اگر خیلی فانتزی بخواهم پاسخ شما را بدهم، در واقع با تیله‌بازی یا همان‌طور که در نمایش می‌بینیم با گردوبازی نمی‌توان ادای روشنفکری درآورد و این گرایش همیشه در تحولات کشور ما نتیجه عکس داده است. ما در «کافه فرانسه» داریم این تفکر خنثی و نگاه غربزده را به تمسخر می‌گیریم و می‌بینیم که حشمت و مراد حتی خجالت می‌کشند در کافه اسم خود را بگویند و ماریون که دختری فرانسوی است آنها را در کشور خود به رسمیت نمی‌شناسد، پس بحث مهاجرت ساده‌لوحانه افراد هم در این نمایش جاری است. اگر چه تئاتر جای بیانیه و مانیفست دادن نیست اما وقتی من دردی را در جامعه حس می‌کنم باید بتوانم آن را به شکل هنر نشان دهم.

در این نمایش می‌بینیم که نقد جریان خودباخته روشنفکری به دوره معاصر هم کشیده می‌شود و در واقع با رجعت حشمت به تهران باز هم خط ارتباطی با داخل ایجاد نمی‌شود؟

ما روشنفکرهای واقعی هم در طول تاریخ داشته‌ایم اما افراد شبه‌روشنفکری مانند حشمت حتی وقتی پس از سال‌ها به ایران می‌آیند، باز سراغ جریانی خرافی می‌روند. ما در بخشی از نمایش به نقد شبه‌روشنفکرهای داخلی هم می‌پردازیم که تنها لایه‌های سطحی تفکر غربی را در این جا غرغره می‌کنند! متاسفانه باید گفت ادا بازی‌های بسیاری در این سال‌ها وارد چرخه ادبیات و هنر ما شده است.

ادای روشنفکری همچنان در زمینه‌های مختلف رنگی پُررنگ دارد که اندیشه را تنها در ظواهر امر جست‌وجو می‌کند، مثلا در دوره‌های متفاوت براساس جریان مدگرایی، هنرمندان و نویسندگانی مطرح می‌شوند و در این موج موراکامی‌خوانی و تارانتینوبازی جایگزین‌های متفاوتی رونمایی می‌شود!

بله! متاسفانه تنها به ظواهر مساله توجه می‌شود و فضای نامطلوبی در جامعه هنری ایجاد شده که بدون تفکر است. وقتی هنر و ادبیات وارداتی به شکلی کورکورانه تقلید شود، دیگر اصالتی نخواهد داشت. متاسفانه به دنبال ادبیاتی محفلی هستیم، در صورتی که ادبیات اصیل و کلاسیک ما اینگونه نبوده و بزرگانی مانند مولانا داریم که از آنها غافلیم. به خوبی می‌دانیم حتی گوته به نوعی از حافظ الگو می‌گرفت. ما باید بدانیم دارای ادبیات غنی و فاخری هستیم که باید مورد توجه قرار بگیرد. در شعر هنوز خیلی‌ها اصول اولیه را نمی‌دانند اما به دنبال پیدا کردن تخلص برای خود هستند و در نقاشی طرف هنوز رئالیسم را نفهمیده، بعد می‌رود یک چیزهایی می‌کِشد و می‌گوید پُست مدرن است!

اگر رجوعی به تاریخ ایران کنیم می‌بینیم این نگاه وابسته به غرب، تراژدی جهان سرخوردگی‌هاست که از دوره قاجار با اعزام گروهی به فرنگ جهت کشف عقب‌ماندگی شکل گرفت. به نظرتان چرا این توهم انتلکتوئل‌وار همچنان ادامه دارد؟

در دهه 20 نوعی جریانی وابسته به مارکسیستی وارد ایران شد که اصلا به ما نمی‌خورد. این مساله از دوره قاجاریه بوده و قوام پیدا کرد تا اینکه به امروزی رسیدیم که وضع حتی بدتر از دیروز شده و همه چیز کاملا باسمه‌ای است. الان روشنفکری خلاصه شده است به نوعی ادا و اطوارهای ظاهری و چگونگی پوشش که مثلا در آن عینک گِرد زدن نشانه باسواد بودن محسوب می‌شود!

این ژست‌گرایی که توهم وجود قدرت است. اما از طرفی به دلیل اینکه پیدایش روشنفکری در ایران در تقارن با تجدد بوده است، نوعی اختلاط ذهنی رخ داده که اندیشمندی را همسان با قرار گرفتن در طبقه اجتماعی بالا دست به حساب می‌آورند.

همین‌ها مرا اذیت می‌کرد که نمایش «کافه فرانسه» را نوشتم. اینکه روشنفکری خلاصه به این شود که شالی به گردن بیندازیم و یک لنگه کفش آل‌استار قرمز یک پایمان و آل‌استار زرد پای دیگرمان باشد و خوش باشیم که روشنفکریم! این شبه‌روشنفکری احمقانه وارد لایه‌های اجتماعی و سیاسی ما هم شده و مردم را گیج کرده است. در پاریس یک بنده خدای ایرانی آمد و با من بحث کرد که به لحاظ فونتیک شما سوفوکل را اشتباه می‌گویید و آن سوفکُل است! همین آقا دو ساعتی درباره روش مبارزات پُرحرفی کرد، بعد دیدم تنبکی برداشته و در خیابان‌های پاریس می‌نوازد! در نمایش ما هم فقدان هویت باعث بیگانگی کاراکترهای لیون و موناکو شده و در پایان حتی می‌بینیم طنز دردناک نمایش تبدیل به اتفاقی تراژیک می‌شود.

حالا اگر بخواهیم از همین جنبه فونتیک به سمت بخشی دیگر از گفت‌وگو تمایل یابیم، بهره‌مندی از صداشناسی در «کافه فرانسه» به شکلی مناسب در بازی با زبان و شیوه اجرای دیالوگ‌ها درآمده و منجر به تنوع شکل بیان در نمایش شده است. این خلاقیت در زبان‌مندی از کجا آمد؟

در شکل اجرای فانتزی، اصوات خیلی مهم هستند. برای همین ما در تمرینات این نمایش به دنبال طراحی لحن متفاوتی بودیم. در «کافه فرانسه» کاملا بحث فونتیک وجود دارد. در نمایش‌هایی هم که یونسکو کارگردانی می‌کرد، همین مساله استفاده از اصوات و لحن اجرا خیلی مهم بود و مثلا در نمایش «آوازخوان طاس» چگونگی استفاده از زبان و شکل دیالوگ‌ها موجب نحوه خاصی در ریتم شده است. در نمایش «کافه فرانسه» هم تمام تلاش خود را کردم تا بتوانم از صوت در انجام ریتم استفاده کنم و این نمایشنامه کاملا بر مبنای ریتم نوشته شده است و اگر ریتم آن حفظ نشود موجب عدم ارتباط با مخاطب می‌شود. در واقع ما در صحنه داریم تمپو را با استفاده از صوت به وجود می‌آوریم. حتی در جایی من به شکل بدوی آوازی به شکل سوپرانو و اپرا سر می‌دهم! همانطور که اشاره داشتید در معنای این نمایش، سکوت و اصوات نقش مهمی دارند و این مساله خستگی را از تماشاگر دور می‌کند.

گرته‌برداری‌هایی هم بابت رسیدن به این شکل از زبان روایی داشته‌اید؟

یک نوع نمایشی در آمریکا اجرا می‌شود که تئاتر مستند خوانده می‌شود. البته من از آن برداشتی نکرده‌ام، اما نمایش ما فضایی اینچنینی دارد. در این نمایش‌ها براساس صوتی که از بازیگر حاصل می‌شود و با استفاده از سکوت به انتقال مفاهیم مختلف دست می‌زنند. من نیم‌نگاهی به این نوع شیوه نمایش داشته‌ام اما آنچه امروز در نمایش «کافه فرانسه» دیده می‌شود براساس خلاقیت شکل گرفته است.

به نظر می‌رسد نگاهی هم به شیوه نمایشنامه‌نویسی هارولد پینتر داشتید و این مساله از دیالوگ‌های مضطربانه، مکث‌های شکل‌یافته و فاصله‌گذاری نشان می‌یابد.

بله! می‌توان چنین گفت. البته در زمان نگارش نمایشنامه به این فکر نکرده بودم و حالا که شما و برخی دوستان با تماشای نمایش به من می‌گویید برایم جالب است. البته من به پینتر علاقه خاصی دارم اما «کافه فرانسه» را بیشتر نزدیک به آثار یونسکو می‌بینم. مساله مهم دیگر در نمایش ما این است که دیوار چهارم بین ما و تماشاگر وجود ندارد و 2 بار در این نمایش به سمت تماشاگر می‌رویم و عکس نقاشی‌شده‌ای به آنها می‌دهیم. البته همه این مشخصات اجرایی براساس آزمون و خطا به دست می‌آید. من عقیده خاصی به عدد 40 دارم و به نظرم آدم در این سال به مرز پختگی می‌رسد.

در همان انتخاب نقاشی هم هوشمندانه عمل کردید و از گرافیستی به نام بنکسی بهره بردید که در نقاشی‌های خیابانی از طنز سیاه استفاده می‌کند.

بله! کاملا درست است. اینها بشدت فکرشده به کار رفت. حتی ما در پوستر طراحی شده برای این کار 2 نوع پوستر طراحی کردیم که یکی از آنها میمون نقاشی‌شده توسط بنکسی است.

اگر بازگردیم به بحث روشنفکرزدگی در ایران، به مساله مهمی چون کافه‌نشینی می‌رسیم که بخشی غیرقابل تفکیک با روشنفکری داشته است. اگر چه در کشوری مانند فرانسه هم کافه‌های مطرحی مانند کافه فلور و کافه دومگو حتی به برگزاری جایزه ادبی می‌پردازند اما در ایران تنها قرار گرفتن در ژست کافه‌نشینی مهم بوده است و بر این اساس در نمایش «کافه فرانسه» شاهد طراحی صحنه متناسبی از این دیدگاه هستیم که صندلی‌ها به شکل غلوآمیزی به اسارت انسان در فضا دامن می‌زند.

بله! حتی می‌بینیم که ماریون می‌گوید آنها فقط به کافه می‌آیند و می‌خواهند حرف‌های فلسفی و هنری بزنند، اما اگر پاهایشان را برعکس کنیم، یک صفحه نقاشی از آنها درنمی‌آید! متاسفانه این فضا در این سال‌ها حاکم شده است، ما در گذشته شاهد فعالیت‌های تئاتری ارزنده‌تری از قشر دانشجو بودیم، اما الان فقط کافه‌نشینی وارد جمع هنری شده است. ما در نمایش «کافه فرانسه» همانطور که توضیح دادید در طراحی صحنه این نگاه را در نظر گرفتیم. حقیقتش شبیه آن صندلی‌ها را در فرانسه دیده بودم و استفاده از آن برای نمایش ما لازم بود. ما در این نوع طراحی حقارت این 2 نفر را در غربت نشان می‌دهیم و برتری محیط بر شخصیت را نمایان می‌کنیم. از طرفی در طراحی صحنه می‌بینیم که برخلاف صندلی‌های بزرگ حشمت و موناکو، شکل میز ماریون کاملا معقولانه است.

در انتخاب موسیقی هم توجهی متناسب با شکل و لحن روایت صورت گرفت، مثلا استفاده مناسبی از ترانه‌های پاتریک بروئل شده که ترانه‌ای معروف به نام کافه دلیس دارد و فردی مهاجرپذیر است.

کاملا گفته‌های شما صحیح است. انتخاب موسیقی در نمایش ما براساس خرد جمعی با بازیگران گروه حاصل شد. انتخاب آهنگساز برای این کار اشتباه بود و برای موسیقی انتخابی هم سعی کردیم از جنس خود کافه و براساس همان فرم خاص نمایش باشد.

از امتیازات قابل اشاره نمایش، بازی ارزنده بازیگران بویژه خانم آب‌پرور در نقش ماریون است. انتخاب این کاراکتر تا چه حد برملاکننده جهان سرخورده مهاجرنشین موناکو و لیون است؟

خانم آب‌پرور به نظرم در بازیگری یک پدیده است. ما کارهای بسیاری در گروه «ما دو تا» داشته‌ایم و در «کافه فرانسه» هم ماریون واسط جهان بیگانه و اصیلی است که وجود دارد. مهاجرت مساله قابل توجهی در جهان است و ما در این نمایش می‌بینیم ماریون فرانسوی چنان متعصب است که در نمایش به طور دائم دارد مگسی مراکشی را در میان دستانش له می‌کند!

شرایط نامطلوبی برای تئاتر در کشور رقم خورده که موجب بیکاری بسیاری از گروه‌های تئاتری شده است. به نظرتان چه مراحلی برای رسیدن به وضعیتی مناسب در هنرهای نمایشی باید فراهم شود.

یکی از اتفاقات خوبی که به‌تدریج در حال وقوع است، ایجاد سالن‌ها توسط بخش خصوصی است و این اتفاق بسیار مطلوبی در شکل‌بخشی و گسترش فعالیت گروه‌های تئاتری است، چرا که من اعتقادی به این ندارم که تئاتری متکی به دولت داشته باشیم.

اگر چه افزایش سالن‌های نمایش بسیار ارزشمند است اما هدایت جریان فکری تئاتر و شکل‌بخشی به چارچوب کیفی نمایش نیاز به ساز و کاری مشخص دارد.

برای اینکه تئاتر روی پای خود بایستد، باید هر چه بیشتر به سمت خصوصی شدن برود و خود هنرمند باید متوجه شکل اجرا و محتوای اثر باشد. استقبال تماشاگر از نمایش «کافه فرانسه» نشان داده که کار خوب زمین نمی‌ماند و دیده می‌شود، البته جا دارد از مجموعه تئاتر باران تشکری ویژه کنم. تماشاگر ما بسیار باشعور است و باید بتوان محصول مناسبی را برایش فراهم کرد. باید کاملا تماشاگر را روانشناسی کرد البته این مخاطب‌شناسی کار بسیار سختی است و ارائه اثری مناسب برای جذب تماشاگر به‌راحتی پیش نمی‌آید، حتی در تئاتر برادوی هم چنین است.


شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین