کد خبر: ۲۶۳۴۸۴
تاریخ انتشار:
دیدگاه های کلی در مورد این سفر؛

سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)

چندی پیش اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» که بعضاً دیدگاه منفی و به دور از واقعیتی از ایران داشتند، به کشورمان سفر کردند که نتیجه آن سفرنامه ایست که امروز بخش دوم آن را تقدیم شما می نماییم.
سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)
گروه سبک زندگی، دانشجویان، کارکنان، مدیران و هیات امنای مدرسه علوم دینی «هارتفورد» در سفری تفریحی از ایران دیدار کردند.

به گزارش بولتن نیوز، نتیجه این سفر، سفرنامه مفصلی است که توسط این مسافران دوست داشتنی به رشته تحریر درآمده که در روزهای گذشته بخش های اول، دوم، سوم، چهارم،پنجم و ششم، هفتم، هشتم، نهم، دهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم تقدیم گردید و هم اکنون بخش آخر این سفرنامه که به دیدگاه های کلی مسافران و امریکایی اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» درباره این سفر به ایران و بیان تجربیات شان از این سفر به کشورمان اختصاص دارد، تقدیم می گردد.

دیدگاه های کلی درمورد این سفر

بسیاری از همراهان ما وقتی برای این سفر ثبت نام می کردند، واقعاً نمی دانستند در این سفر با چه چیزهایی روبرو می شوند. ما نمی دانستیم همراهانمان چه کسانی هستند، اطلاعات مان درمورد ایران از مطالبی بود که در جستجوی گوگل یا در روزنامه های خودمان می خواندیم و حتی نمی دانستیم در این سفر قرار است، از کدامیک از شهرهای ایران دیدن کنیم.

سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)

تصور می کنم، همه مابه طرز بسیار خوشایندی از نتایج این سفر شگفت زده و البته راضی هستیم. از لحظه ای که هواپیمای مان به زمین نشست و در قسمت کنترل پاسپورت به ما خوشامد گفتند، تا لحظه ای که چرخ های هواپیمای برگشت مان از زمین بلند شد، هر لحظه از این سفر واقعاً تجربه ای منحصربه فرد و جالب بود.

سیّد و مرتضی (راهنمایان ما در این سفر) عطش و اشتیاق ما را به پژوهش تاریخ و فرهنگ سیراب کردند و به شوق و اشتیاق ما برای جستجو و یافتن گنجینه های پنهان در بازارهایی پُر از چیزهای جدید و جالب به خوبی پاسخ دادند.

سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)                                                      
ما از تالارهای مقدس کلیساها، کنیسه های یهودیان، معابد و مساجد مقدس دیدن کردیم.

از نوشیدن چای و قهوه در کاخ شاهان لذت بردیم و در سایه مناره ها، بادگیرها و برج های سکوت استراحت کردیم و آرام گرفتیم.

در خانه های زیبا و تزئین یافته تجار با فن آوری تهویه و خنک کنندۀ سنتی و باستانی در شهرهای کویری عکس گرفتیم و از دهکده های کوهستانی دیدن کردیم که در آنها مردم محلی به لباس ها و سنت های دیرینه خود پایبند بودند و هنوز هم با تکیه بر همان سنت ها زندگی می کردند.
 
سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر) 

با اتوبوس به مراکز شهرها رفتیم و سوار بر آسانسورهای پر سرعت شدیم و به بلندترین طبقات بهترین هتل ها و برج های رسیدیم

در کوچه و بازار و خیابان با مردم و روحانیون و اساتید دانشگاه ها و دانشمندان هم کلام شدیم. حتی موفق شدیم با برخی از رهبران سیاسی این سرزمین دیدار کنیم و از طریق این تجربه ها با دیدگاه ها، نظرات و امید ها و آمال و آرزوهای مردم این کشور آشنا شویم.
 
روسری و چادر پوشیدیم و با اینکار به لباس و فرهنگ مردم اطراف خود ادای احترام کردیم، اما درعین حال هویت خاص ما به عنوان یک گروه گردشگر امریکایی در ایران به خوبی حفظ شد و مورداحترام قرار گرفت.

سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)  

همراهان ما بی شک تا مدت ها برای بیدار شدن با صدای اذان و صرف صبحانه های مفصل و لذیذ، تخم مرغ، گوشت، میوه، سبزی و سالاد و خامه و عسل و ...دلتنگ می شوند. و همچنین برای سفرهای منظم و دسته جمعی با اتوبوس و سفر کردن از شهری به شهری در ایران. 
 
بی شک، عده ای از همراهان ما همراهی دوستانه و خوشامدگویی مشتاقانه گروه های دانش آموزی و دانشجویی و سایر افرادی که لذت بردن مان، از سفر به کشورشان را با شوق و ذوق تماشا می کردند، هرگز از یاد نخواهند برد.
  
هیچیک از افراد گروه لذت شنیدن شعرخوانی دکتر علی و آوازهای بین راه را فراموش نخواهند کرد. و درست زمانی که که تصور می کردیم دیگر جلوه زیبایی از معماری سنتی ایرانی برای دیدن باقی نمانده، نمای تازه از این هنر ماندگار کهن را پیش چشم خود نظاره می کردیم.
    
سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)

ملاقات با دوستان و آشنایان مرتضی در هر یک از شهرهایی که می رفتیم، افرادی که به ما کمک می کردند تا در خیابان های کوچک و بزرگ شهرهای مختلف و ناآشنای ایران سفر کنیم و به بهترین شکل ممکن از ما پذیرایی می کردند.
           
واقعاً خداحافظی با چنین تجربیاتی دلنشین و مردمی تا این اندازه مهمان نواز و مهربان کاری بسیار دشوار است.

بی صبرانه منتظر لحظه ای هستیم که بتوانیم در کشور خودمان این تجربیات منحصر به فرد را با دوستان و خانواده هامان در میان بگذاریم و این لذت و خاطرات شیرین را برای آنها توصیف کنیم و از همین حالا در رویای بازگشت هستیم تا بتوانیم بار دیگر این تجربه دلنشین را تکرار کنیم.

دریای بیکران شعر و شاعران   

ما به کشوری رفتیم که برای شاعران خود احترام فوق العاده ای قائل است.

در طول سفرمان یک بعدازظهر و شب کامل را صرف دیدار از آرامگاه زیبای سعدی و حافظ کردیم، دو تن از شاعران و چهره های ادبی بزرگ و مشهور ایرانی مربوط به قرن سیزده و چهاردهم میلادی.

سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)
 
جدای از مراسم شعرخوانی دکتر علی شکیبایی، یکی از همسفران مان که اطلاعات عمیق و مفصلی از اشعار و آثار این دو شاعر بزرگ داشت، و ما را مهمان غزلیات زیبای سعدی و حافظ کرد، خود به شخصه با افراد زیادی در این آرامگاه برخورد کردم که همگی این شاعران و اشعارشان را به خوبی می شناختند.

سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)خوشبختانه بین روز پنجشنبه تا شنبه از شیراز دیدار کردیم و به همین دلیل مردم در تعطیلات آخر هفته به سر می بردند. ما بعد از 10 روز اقامت در این کشور متوجه شدیم، گردش های دسته جمعی با افراد خانواده، قدم زدن در پارک ها و تفرجگاه ها و خوردن غذا در فضای باز و در دامن طبیعت یکی از سرگرمی های متداول مردم ایران است.

با افراد زیادی برخورد کردیم که همراه با دوستان و اقوام و خانواده و همراه با بچه ها و زوج های جوان به گردش آمده بودند، حتی سربازی را دیدیم که برای استراحت و لذت از طبیعت به باغ اطراف همین آرامگاه ها آمده بود، از همه جالب تر اینکه به این دو شاعر طوری ادای احترام می کردند و آرامگاه این دو نفر را طوری زیارت می کردند که گویی اینجا هم مثل زیارتگاه های مذهبی مکانی مقدس است. 
 
اشعار حافظ همراه با موسیقی اصیل ایرانی، فضای آرامگاه را پر می کرد. شور و اشتیاق ایرانی ها مسری بود.

ما نیز بارها در این فضا و تحت تاثیر این نواها و اشعار در جای خود متوقف می شدیم و گوش می سپردیم، به خصوص با دیدن دخترمدرسه ای هایی که با شور و نشاط می خواستند با ما عکس بگیرند.

به نظر می رسید، مردم از دیدن گروهی امریکایی در کنارشان بی ریا و بدون هیچ نوع ظاهرسازی شاد و خوشحال بودند. با ما سلام و احوالپرسی می کردند و می گفتند: "به ایران خوش آمدید."

و حتی ما را در آغوش می گرفتند و می بوسیدند. حس می کردم یک هنرپیشه معروف یا سوپراستار هستم.

مهمتر اینکه نوعی حس همدلی عمیق با مردمی در ما به وجود آمده بود که تا همین دو هفته پیش حتی آنها را نمی شناختیم و به خاطر همین بیگانگی و عدم شناخت تا حدی هم نسبت به آنها بی اعتماد بودیم.  این سفر به خصوص برای من حقیقتاً نوعی مکاشفه بود. 

از روزگار جوانی – نوشته ای از بنگ
 
من با نوعی پیشداوری نسبت به سفر به ایران اقدام کردم همه جور انتظاری از این سفر داشتم، به جز اینکه این سفر تا این اندازه جالب و خاطره انگیز باشد.

سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)

سفری که تصور می کردم  بکلی با ماجراجویی هیجان انگیز معمول در اینگونه سفرها متفاوت باشد.

اصلاً تصور نمی کردم که قرار است در این چند روز و طی این سفر کوتاه تا این اندازه در مورد کشوری که چیز زیادی از آن نمی دانستم، یاد بگیرم و اینکه قرار است، این سفر کوتاه پیش زمینه محکم و موثری برای مطالعات و تجربیات و تحقیقات بعدی ام باشد. اما بعد از ملاقات های تاثیرگذار و جالبی که با محققان علوم دینی و اساتید دانشگاه ها در قم و تهران داشتیم، متوجه شدم که فرصت زیادی برای گفت و گو با مردم کوچه نداشتیم- همان ها که ممکن بود نگرش متفاوتی درمورد زندگی و افکار و اندیشه های ایرانیان را در اختیار ما بگذارند.
 
من این نکته را هنگام صرف ناهار در کاشان با دکترشکیبی درمیان گذاشتم.

او هم با من موافق بود و بلافاصله به میز کناری که عده ای دانشجو دور آن نشسته بودند، نزدیک شد و از آنها اجازه گرفت تا ما بتوانیم با آنها صحبت کنیم و سوالات خود را مطرح کنیم.

سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)

پیش از این البته بارها دیده بودیم که ایرانی های پیر و جوان به افراد گروه ما، به صورت دسته جمعی و یا به صورت انفرادی نزدیک می شدند و بعد از سلام و احوالپرسی و خوش آمدگویی از ما می پرسیدند که از کجا آمده ایم و اینکه ایران را می پسندیم!
 
سرانجام فرصت رویارویی مستقیم با ایرانی ها و پرسیدن سوال خودم از را به دست آورده بودم.

یک گروه از دانشجویان ایرانی در رستوران کاشان دور میز کناری ما نشسته بودندو دکتر شکیبی و من به آنها نزدیک شدیم تا ببینیم دوست دارند با ما هم کلام شوند و به سوالات ما پاسخ دهند.
 
آنها با شوق و ذوق فراوان این پیشنهاد ما را پذیرفتند و خیلی زود ما با 9 نفر از دانشجویان مهندسی دانشگاه همراه با استادشان وارد بحث و گفت و گویی پُربار شدیم. اغلب آنها به علاوه استادشان خانم بودند.

سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)

با این سوال بحث را آغاز کردیم که آنها زبان انگلیسی را چطور یاد گرفته اند. اغلب آنها جواب دادند که آنها زبان را نه در مدرسه بلکه در آموزشگاه های خصوصی آموخته اند.

وقتی از آنها پرسیدیم در مورد آمریکا چه نظری دارند، همگی با اتفاق نظر گفتند که آنها مردم آمریکا را دوست دارند، اما در مورد کشور امریکا چندان مطمئن نبودند. 
 
از آنها در نقطه نظرشان و احساسشان مورد توافق تسلیحات هسته ای سوال کردیم.

بار دیگر همه با اتفاق نظر و یک صدا اظهارنظر کردند که این توافق برای آنها مفید خواهد بود. البته یکی از خانم های جوان گروه پاسخ داد که چرا تنها ایران باید در این مورد محدود شود؛ حال آنکه کشورهای دیگر که بطور قطع تسلیحات هسته ای در اختیار دارند شامل این تحریم ها و محدودیت ها نشده اند.

وقتی از آنها پرسیدیم  که آیا تصور می کنند که ایران سلاح هسته ای دارد، همه با قاطعیت پاسخ دادند که "خیر" به هیچ وجه! 

سفر اهالی مدرسه علوم دینی «هارتفورد» به ایران / (بخش آخر)

هرچند برخی از پاسخ ها کمی نرم تر بود: ایران باید به تکنولوژی  هسته ای دسترسی داشته باشد، کشورهای دیگر باید ملزم به حذف تسلیحات هسته ای خود شوند، و ایران باید بتواند از خودش در قبال سایر کشورها دفاع کند.
 
این ها و هزاران اتفاق و ماجرای دیگر بخشی از فرصت های غیرمنتظره ای بود که در این سفر نصیب ما شد و این سفر را برای ما تا این اندازه منحصر به فرد و متمایز و جالب کرد و موجب آشنایی ما با ایران و غلبه بر پیش داوری ها و تردیدهایمان شد، تا تفاوت ها و شباهت ها را جستجو و درک کنیم و در نهایت اشراف عمیق تری نسبت به این کشور و مردم و فرهنگ ایرانی به دست آوریم.

انتهای پیام /

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین