ایرج مرادی*: هويت در یک دور نمایی مفهومی به معناي چيستي و كيستي است؛ و از نياز انسان به شناختن و شناخته شدن
سرچشمه ميگيرد. از حیث لغوي واژه هويت(identity) در دو معناي به ظاهر متناقض و متضاد متمایل به همساني و يكنواختي مطلق و تمايز كه در برگيرنده ثبات يا تداوم در طول زمان می باشد، به كار ميرود ولي در کنه موضوعی این دو معنا به بعد ذاتی و مكمل هويت معطوف می گردد. مع الوصف هويت، چيستى هر چيزى است که با توجه به نگرش فلسفی در این باب، هویت مجموعهای از ویژگی های نسبتاً پايدار در گوهر وجودی و ذات فطری هر موجودی است و که در ذیل معنای اعتباربخشی، آن را از ديگران منفک و متمايز می گرداند. اصطلاح هویت يك مقولة ميان رشتهاي است که در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی در روانشناسی فردی و جمعی و سپس در جامعهشناسی، سياست و تاريخ كاربرد فراوانی پیدا نمود. با عنایت به کارکرد چند شعبه ای و یا حتی میان رشته ای مقوله هویت می توان هويت را فرآيند پاسخگويي آگاهانة فرد، قوم و يا ملت به پرسشهايي از حال حاضر خود و نیز از گذشتهاش تعريف كرد.
نباید از این نکته غافل ماند که افراد و گروههای مختلف اجتماعی الزاماً به یک هویت، وابسته نیستند و می توانند هویتهای مختلفی را مثل هویت قومی، هویت دینی، هویت زبانی، هویت ملی، هویت جنسیتی و هویت مربوط به گروههای شغلی یا صنفی پذیرفته باشند. بنابراین، یکی از معضلات هویت، وجود هویتهای مضاعف است. لیکن، پیدا نمودن وجه اشتراک بین هویت گروههای مختلف و در لابهلای هویتهای ظاهراً مضاعف کاری بس دشوار است که نیاز به شناخت مكانيزمهاي هويتساز از سوی متولیان هر جامعه دارد. در واقع فهم و کاوش درباره معرفت یافتن نسبت به منابع و ابزارهاي اصلي هويت چون مكان و فضا، زمان، فرهنگ در هر جامعه ای ما را به سوی هویت های واحد با مكانيزمهاي آن سوق می دهد. فلذا تأثير مكان و فضا بر هويت حساس و قابل توجه است؛ بطوریکه همانگونه که مكان به تثبيت و تصلب گرايش داشته و سرحدپذيرتر و قابل تحديد است و نوعی فاصله و جدائي را خلق می کند، فضا مرز گريز و گسترپذیر، سيال و آزاد است که به قرابت و اختلاط می انجامد که نتیجتا موجب می گردد فضا منازعه پذيرتر و غیر قابل کنترل تراز مكان به شمار آيد. همين ویژگی ها و خاصيتهاي تفاوتی و متمایز گونه در دو مفهوم مكان و فضا، بستری برای پرورش تمایز و تفاوت انسانی، فردی، گروهی و ملی در زمينة ساخت و حفظ هويت است. در واقع با توجه به فقدان حریم انحصاری در میدان فضا می باشد که عرصه فضا هویتی به سهولت به عرصة حضور و تاخت و تاز هويتها تبديل مي گردد و امكان هويتيابي انفعالی سنتي به مرور زمان از بين ميرود که اگر حدود و محدودیت مکانی را در این عرصه ( فضا ) هم حاکم می بود به میزان گسترده ای دغدغة هويتي انسان و اجتماعات انسانی برچیده می شد؛ به بیانی جامع تر اگر هويت را نوعي نظام بازنمايي قلمداد کنیم، عرصه دو گانه زمان و فضا مختصات اصلي اين نظام محسوب می گردند و تمامی هويتها در فضا و زمان نمادين قرار داشته و کنش می کنند. در واقع وجود این دو عرصه معنا گستر است که انسان قادر به تقسیر و تعبیر خود به عنوان یکی از خودها می گردد.
در جهان معاصر امروز، ما بیش از گذشته شاهد گروه¬هایی هستیم که دغدغه «هویت» و یا «همسان¬ بودگی» با اعضا را دارند، تا این تصور را از خود دور کنند که تحت عنوان «متفاوت» و یا «دیگری» تهدیدی برای گروه به حساب می¬آیند. تفاوت¬ها می¬تواند مربوط به انواعی گوناگون چون تفاوت در نژاد، مذهب، قومیت، جنسیت، طبقه، برتری جنسیتی و ... باشد که برخی از اعضا آن را وضعیت هشدار دهنده برای ایزوله هویتی تلقی می¬کنند. لذا برای برون رفت از شرایط مذکور هویتی صاحبنظران در این عرصه از علم، رویکرد بخردانه هویتی را چاره ساز می دانند؛ رویکرد بخردانه هویتی که حاصل تلاش بخردانهی تعامل ، همپذیری و همدلی با جهان و حاصل تعامل و همسخنی انتقادی با تاريخ فرهنگ بشری است سنتزی از تقابل رویکردهای نابخردانه سنتی با خروجی این گفتمان نابخردانه که تکه تکه شده هویتی می باشد.
از جمله مفاهیم مرتبط و موضوعاتي كه در گستره آسيبشناسي هويت مطرح است، مفهوم بحران هويت و عوامل بحران هويت می باشد که با شاخص های انجماد ( آسيب ديدن هويت که هنوز مكانيسمهاي سركوب هويت در حال بحران فعال بوده و مقاومتهايي در برابر اين تهاجم دارد )؛ مسخ ( با کم و محدود شدن دامنه مقاومت در برابر تهاجم عوامل هويت فرسای هویت، الينه شدن در حيطه بحران هويت قومي به ركود و سقوط شخصيتي و قومي در عرصه بحران هويت ملي، به فرهنگپذيري يك سويه و غيرفعال ميانجامد ) و استحاله و نابودي ( مزمن شدن و بروز حالت مسخ و اليناسيون در زمينه هويت قومي و ملي، به تدريج به مراحل فاجعهآميزي نزديك ميشود كه در سطح بحران هويت قومي، به اضمحلال و نابودي قوم و در سطح هويت ملي، به حاكميت استعمار و برقراري استثمار منجر ميگردد ) هويت معلوم و مشخص می گردد.
بحران هويت يكي از مسائل اساسي كشورهاي در حال توسعه است که شكاف نسلها و به تضعیف و دوری از فرهنگ بومی و هویت تاریخی جوامع منتج می گردد. باید خاطر نشان ساخت هويت يابي زودرس از علائم شرایط بحران در هویت می باشد که شامل وقفهاي است كه در فرآيند شكل گيري هويت ايجاد ميگردد.
هويت يابي زودرس تثبيت زودرس تصور فرد از خود است كه اين تثبيت در ساير امكانات و توانائي هايي كه شخص براي توصيف خود دارد تأثير ميگذارد و در بلند مدت و شمولیت یافتن آن در سطح جامعه مشروعيت سياسي را به خطر مياندازد.
باید تاکید نمود مفهوم هويت بر معاني تشكيلدهنده «خود» به مثابة يك سوژه تمركز دارد. به خودشناسي، ساختار و محتوا ميبخشد و «خود» را با نظامهاي اجتماعي پيوند ميدهد. فرآیند هویتیابی متضمن كنش متقابل ساختار قدرت و جامعه می باشد. بطوریکه یکی از ابعاد هويت، جنبة هژمونيك آن است. هژموني به معناي غلبه يكي از هويتهاي فردي يا خرده هويتها بر خرده هويتهاي ديگر و قرار گرفتن ساير خرده هويتها در ذيل آن هويت هژمونيك است؛ در اين حالت است كه آن هويت هژمونيك، هويت ملي را مهندسی کرده و هویت ملی را ميسازد.
پایان سخن اینکه سياست های هويت ساز باید به گزاره هویت انسانی، که مقولهای اجتماعی است باور راستین داشته باشند تا در اجرا تصمیمات سیاستی ( نه سیاسی ) در راستای صیانت و احیای هویت همگون ملی با مواردی چون شکاف هاي اجتماعي، بحران هويت، پارادوكس استمرار و استقرار و گسست میان ساختار نسلی مواجه نگردند که متعاقب با آن بستر های لازم برای سبکیِ سنگینی موفقیت در ایجاد هویت واحد حاصل شده و شکل بگیرد. در واقع با تاکید بر نقش ( برهمکنش اجتماعی ) هنجار، ارزش، معنی و با نگاه رژف انگارانه عمیق به دور از نگرش آفاقي می توان تکامل هویتی زمانی را مدیریت نمود و از وقوع انجماد، مسخ و استحاله هویتی جلوگیری نمود .
*دکترای علوم سیاسی