در روزهای اخیر نقدهای مثبت و منفی فروانی نسبت به نمایش «مردی برای تمام فصول» به کارگردانی «بهمن فرمان آرا» و با بازی «رضا کیانیان»، «سیامک صفری»، «سهیلا رضوی»، «فرزین صابونی»، «هدایت هاشمی»، «احمد ساعتچیان»، «امیررضا دلاوری»، «بهناز جعفری» و «بهمن فرمان آرا» ارئه شده و حال «رضا آشفته» شاعر و نمایشنامه نویس، به انتشار یادداشتی به بحث دربارۀ آن پرداخته است.
گروه تئاتر، از نیمۀ آبان ماه گذشته نمایش «مردی برای تمام فصول» به کارگردانی
«بهمن فرمان آرا» و نويسندگی «رابرت بولت» به روی صحنۀ تالار وحدت آمده و بنابر برنامه ریزی پیشین این نمایش تا اوایل دی ماه بر روی صحنه خواهد ماند.
به گزارش بولتن نیوز، در روزهای اخیر نقدهای مثبت و منفی فروانی نسبت به این نمایش عظیم که با بازی «رضا کیانیان»، «سیامک صفری»، «سهیلا رضوی»، «فرزین صابونی»، «هدایت هاشمی»، «احمد ساعتچیان»، «امیررضا دلاوری»، «بهناز جعفری»، «علیرضا آرا»، «رضا مولایی»، «محمدرضا مالکی» و «بهمن فرمان آرا» درساعت ۱۹:۳۰ هرشب ۱۲۰ دقيقه میزبان تماشاچیان است، ارئه شده و حال «رضا آشفته» شاعر و نمایشنامه نویس، به انتشار یادداشتی به بحث دربارۀ آن پرداخته است.
نمایش «مردی برای تمام فصول» از ۱۷ آبان ۱۳۹۳ تا ۰۵ دى ۱۳۹۳ در تالار وحدت اجرا می شود.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
اندیشمند پای تئاتر نشستن یعنی بخش بیشتری از آن تو را درگیر خودش کرده است. اگر باورکنیم که تئاتر هنری اندیشمند است، آنگاه روراستتر با آن اثر کنار خواهیم آمد. شوربختانه این روزهای تئاترمان یا تهی از معناست یا تباه از دانسته های شکلی که فرجامی خوش یُمن برای مان به ارمغان نمیآورد. هوش از سرمان میپرد چون انگاری تعریف تئاتر متفاوت شده و هر کسی از ظن خودش شد یار آن!!
گلایه کردن در آغاز نقد هدفی به دنبال دارد. هدفی آتشین برای اینکه انگار اتفاقی بایسته و دلخواه در مدار صحنه چشم و چالمان را درآورده است. یعنی نشسته ایم پای کاری و دلبسته اش شده ایم و شاید به صرف همان معنایی که ذهن و روانمان را دگرگون میکند. هیچکس با فرم و فرم گرایی مخالف نیست مگر در اندازه ی دوز و کلک و دسیسه ای بیش نباشد. یعنی ما برای دیدن کاری برویم و فقط چیزهای زیبا ببینیم اما معلوم نباشد چرا باید این همه زیبایی بسترساز یک درام شده باشند؟!
مردی برای تمام فصول با آنکه اولین کارگردانی بهمن فرمان آراست (در تئاتر)، منصفانه حسرت برانگیز است! او سال ها تجربه ی فیلمسازی و تهیه کنندگی سینما را دارد اما این بار در صحنه نگاه دقیق و ژرفی با رنگ و لعاب برای مان هویدا کرده است. او به فرم و شکل همان قدری بها می دهد که کاری ارزشمند برایمان راست و ریس کرده باشد اما این دلیل نمی شود تنها اتکایش به فرم باشد. او متنی درخور تامل، با مضمونی کارآمد و کارساز را پیش رویمان می گذارد. این درنگ و تامل بنیادین است که زمینه ساز ژرف اندیشی مان به جهانی جدی و تخیلی خواهدبود. ما در تئاتر رویا میبینیم. هدف هم چنین پیوندی است. ما قرار نیست که فقط شاهد رویدادها و اشخاصی باشیم که درست مثل ما راه می روند و حرف میزنند. بلکه خیلی حساس تر از اینها هدف مان رویارویی با رویایی است که نه دم دستی است و نه از ما به دور است. اقتضای زمان و ضرورت های جمع گرایانه زیستن بشر است که ما را در هر اقلیم و بومی نشاندار اتفاقات و مضامینی خواهدکرد.
ما در مردی برای تمام فصول به بازتاب قانون در یک جامعه ی رو به زوال قرن شانزدهمی می اندیشیم. قانون همواره برایمان مساله پایه ای بوده است، فرقی هم نمی کند چه در ایران قرن بیست و یکم و چه در انگلستان قرن شانزدهم. همواره باید قانون که از ارکان زندگی اجتماعی و پایه های بنیادن جوامع متمدن است، موردمطالعه و بازنگری واقع شود. ما در، مردی برای تمام فصول حسرت میخوریم و با سر تامِس مور (با بازی رضا کیانیان) احساس همذات پنداری میکنیم. با او کندوکاومان را دنبال میکنیم. میخواهیم بدانیم اصرار بر قانون چه مصائب و بیچارگی هایی را برای مردان قانون مدار به دنبال خواهدداشت.
دلسوزانه و مشفقانه هم پیمان و هم بند میشویم در آن زندانی که پایداری این مرد را تا سرحدِ اعدام و بریدن سر با تبر را رقم میزند. جای ناله و افسوس دارد که هم پیرو حقانیت قانون باشی و نخواهی با شاه هنری (امیررضا دلاوری) برای دورزدن قانون همپا بشوی و هم تو را این ضدقانون به مجازات در شکل هولناکش هل بدهد. چاره اندیش میشویم که همیشه نیز نمیشود قانون را به بازی گرفت و گاهی ما را به مسلخ میبرند. چراکه قاعده ی مرسوم و من درآوردی اهل دنیا را رعایت نمیکنیم. در حالی که این قوانین چه آسمانی و چه زمینی مشخص است مگر مساله ای که نیازمند صدور قانون تازه ای باشد که آن هم با خردگروهی و به رأی و اراده ی نخبگان در شورا و مجلس وضع میشود.
بهمن فرمان آرا تصویرمدار است. تئاتری که در آن استلیزه شدن بدن ها وحرکات و کارکردعناصر دیداری و شنیداری برای پیوندی نمایشی-تصویری مخاطب را به چالش میکشاند. مضمون بسیار بطئی و سترگ است اما هوشیاری کارگردان در نمایاندن مفهوم به ازای تکنیک ها و شیوه هایی است که بشود از دل آن تصاویری گویا و پویا را به تماشا نشست. رمزگشایی از مفاهیم به قاعده ی درست بازی و به کار گرفتن نور، چهره آرایی، لباس و صحنه آرایی و حتا موسیقی و افکت اصلی میشود برای دوام و بقای اثری در ذهن.
ما میخواهیم برای مخاطب قانون را جابیندازیم، یا او را درگیر این محتوا گردانیم و یا در القای قانون تلاشی کرده باشیم. انرژيی و نیروی صَرف و این ممکن میشود بنابراین کامروایی گروه شدنی است. آنها همه بازیگران و عوامل حرفه ای تئاترند و سال ها بخت و اقبالشان را در صحنه آزموده اند. این بار هم میخواهند با هم و در کنار بهمن فرمان آرا که تحلیل و چیدمان درستی را به صحنه آورده، خود را بیازمایند. رگه هایی از سینما و مونتاژ دقیق و ظریف سینمایی و حرکات کادربندی شده هم در صحنه نمایان است چنانچه در آثار دکترعلی رفیعی هم پیشتر از این ها بارها چنین روالی را دیده ایم. بنابراین قاعده است انگار کارساز بودن سینما در صحنه و نمیشود با آن مخالفتی کرد چنانچه تئاتر در پیکره ی سینما بارها کارساز بوده است.
ما ژرف میشویم به پیوند بازی ها در لحظه های توفانی و آرامش پس از توفان. رضا کیانیان ما را در این بازی راهبر است. او میداند چگونه در بازیاش دقیق شود. البته در نمایش عرق خورشید، اشک ماه (کار آتیلا پسیانی، 1392) نتوانست و نشد درخشش کارهای پیشیناش در تئاتر را تکرار کند و آن بازی شکستی شد در کارنامه و کامروایی کیانیان در صحنه. خب، ناکام ماندن هم شاید در هنر برای خیلی ها اتفاق افتاده باشد و کیانیان هم مستثنا نیست. اما این بازیگر مولف و دارنده ی اندیشه و سبک، این بار در ژرفای متن و شخص سر تامس مور ما را به کشف لحظات عجیب فرامیخواند. سکوت در بازی او بسیار تاملانگیز است.
مردی که خیلی راحت نیست و مدام ما را به ناشناخته های درون میبرد. بر همین پایه است که پایداری اش سروسامانی عینی میگیرد. دیگران ضد قهرمان اند. به جز دختر (بهناز جعفری)، همسر (سهیلا رضوی) و دامادش (رضا مولایی) بقیه انگار در پوست و جلد دوست و آشنا فرو شده اند تا فردای این بزرگ مرد را متلاشی و ویران کنند. بازی ها دوگانه میشود. در لباس دوست و در باطن دشمن. گاهی اتکای به ظاهر و همان لباس است چنانچه بازی هدایت هاشمی در نقش ریچ (ریچارد) که دانشجوست و سرآخر فرماندار ولز میشود و شاهدی برای خیانت و اعدام سر تامس مور. لباس او از بی ارزش به ارزشمند در حال دگرگونی است و برعکس شخصیت اش از ساده به پیچیده و ویرانگر بعد میگیرد. او در ابتدای نمایش برای یافتن کاری به خانه مور آمده و در آنجا گیلاس نقره ای را می ستاند از مور که نشانی از رشوه است و مرد قانون با آن میانه ای ندارد و دورش میاندازد. اما مور باید تن به خواست پادشاه بدهد و با طلاق همسرش که اولادی نمیآورد موافقت کند. نمیکند چون برای این ازدواج کلیسا و پاپ فتوایی صادر کرده اند که پادشاه میتواند با بیوه ی برادرش که ملکه ی اسپانیاست ازدواج کند. چون این ازدواج میوه و نتیجه ای ندارد، حالا پادشاه خواهان طلاق است. نمیشود که دوباره قانون قبلی را جایگزین کرد و دلیلی را برای این طلاق بازگشایی کرد. حتا نوکر (سیامک صفری) نیز در درگاه مور خیانت پیشه است و مدام گزارش میفروشد به دستگاه امنیتی و دیگران و سرآخر هم زندانبان تامس مور میشود و تا رییس هیات منصفه اوج میگیرد که فرمان اعدامش را تایید و تاکید نماید.
برای همین؛ مردی برای تمام فصول را نمیشود نادیده انگاشت که این روزهایمان را تهی از معنا می کنند و حضور فرمان آرا را باید پاسداشت که بزرگی را چنین میشود به تماشا گذاشت.