کد خبر: ۲۲۲۹۷۸
تاریخ انتشار:
نقدی بر مقاله «بنيادگرايی بر پايه شريعت و خشونت» در سایت «جرس»؛

افراطی گری در راستای اعتراض به نظم جهانی و عملکرد آمریکاست؛ نه تمایل به شریعت!

در سایر نقاط جهان، مانند آمریکا، انگلستان، فرانسه، اروپا، ژاپن، و حتی در کشوری مانند نروژ، رفتارهای افراطی ریشه در گرایش آنها به شریعت ندارد بلکه آنها به خاطر فاصله طبقاتی، تبعیض ها، و مسائل دیگر، اقدام به اعتراض و رفتارهای خشونت آمیز می کنند.
افراطی گری در راستای اعتراض به نظم جهانی و عملکرد آمریکاست؛ نه تمایل به شریعت!
گروه سیاسی، سایت جرس، در تاریخ 1مهر 93، مطلبی با عنوان "بنيادگرايي بر پايه شريعت و خشونت، ميراث مغفول محمد نخشب و مهار بنيادگرايی" به قلم حبيب‌الله پيمان  و به نقل از ایران فردا منتشر کرده و  مدعی شده که بنیادگرایی در کشورهای مسلمان و حتی در اروپا رو به رشد است و باید از جنبه نظري و سياسي- اجتماعي به تحلیل ريشه‌هاي آن پرداخت.

به گزارش بولتن نیوز
، پیمان در مقاله خود یادآور شده که گسترش فزاينده بنيادگرايي در كشورهاي مسلمان و در سراسر جهان ازجمله در ميان مسلمانان ساكن كشورهاي اروپايي، لزوم تحليل اين جريان و ريشه‌يابي شكل‌گيري آن را امروز مهم‌تر از هر زمان ديگر كرده است.

وی معتقد است که دلیل گرایش به شریعت و احکام فقهی و دینی به جای خداپرستی و توحید، وجود سرکوب در جوامع است که باعث شده گروه هایی مانند خوارج، داعش و... شکل بگیرد و در نتیجه وی راهکار خداپرستان سوسیالیست و اندیشه های محمد نخشب در 70 سال پیش، مهدی بازرگان و علی شریعتی و دیگران را از این دیدگاه مورد توجه قرار داده وراهکار خداپرستی و توحید به جای پرداختن به شریعت راه خروج از بنیادگرایی و حرکت های افراطی معرفی کرده است.
 
افراطی گری در راستای اعتراض به نظم جهانی و عملکرد آمریکاست؛ نه تمایل به شریعت!

به نظر می رسد که دیدگاه آقای پیمان نویسنده مقاله تنها محدود به برخی کشورهای اسلامی در منطقه خاورمیانه است، که گروه های افراطی مانند داعش و طالبان، در تنبیه افراد و مردم از شلاق و سر زدن و... استفاده کرده اند.

اما در سایر نقاط جهان، مانند آمریکا، انگلستان، فرانسه، اروپا، ژاپن، و حتی در کشوری مانند نروژ، رفتارهای افراطی ریشه در گرایش آنها به شریعت ندارد بلکه آنها به خاطر فاصله طبقاتی، تبعیض ها، و مسائل دیگر، اقدام به اعتراض و رفتارهای خشونت آمیز می کنند.

لذا در تحلیل رفتارهای خشونت آمیز و افراطی نباید تنها تمایل این گروه ها به شریعت و بنیادگرایی را عامل این نوع رفتارها معرفی کرد.

مردم جهان در کشورهای مختلف نسبت به حاکمیت مصرف گرایی، فاصله طبقاتی، دخالت کشورهای غربی در امور کشورها و مردم، تبعیض ها و شکل زندگی و از بین رفتن اخلاق گرایی و انسان گرایی و... معترض هستند.

در کنار دلایل و موضوعاتی که آقای حبیب اله پیمان برای گرایش گروه های افراطی به شریعت و بنیاد گرایی به جای خداپرستی و توحید، نام برده، لازم است این موضوع مطرح شود که آنچه باعث ظهور گروه های افراطی در کشورهایی مانند افغانستان وعراق و عربستان ویمن و حتی در آمریکا واروپا، ژاپن، چین و... شده است، تنها ناظر بر عملکرد دولت های این کشورها نبوده، بلکه بیشتر ناظر بر حاکمیت کشورهای غربی بر جریان تجارت، سیاست، دخالت در امور کشورها و نوع زندگی امروز بشر در جهان است که باعث شده این گروه ها در آمریکا، اروپا و کشورهای اسلامی، به دنبال مقابله با ظلم و امپریالیسم، سرمایه داری، فاصله طبقاتی، فقر، مصرف گرایی و... باشند و به خاطر شرایطی که در زندگی بشر احساس می کنند، زبان به انتقاد و اعتراض بگشایند.

از جنبش وال استریت گرفته، تا بمب گذاری در مراکز آمریکایی و رژیم صهیونیستی، مقابله با تعرض اسرائیل به فلسطین، حمله القاعده به برج های تجارت جهانی و... به نام هر گروه و مذهبی که باشد، اعتراض به وضعیت موجود و مداخله در امور زندگی و اعتراض به شرایط زندگی مهمترین دلیل بوده است.

براین اساس، نباید تصور شود که تنها سرکوب در کشورهایی مانند عراق و سوریه و افغانستان دلیل این موضوع بوده است. موضوع اثرگذار دیگر انتقال بحران از خاک آمریکا و اروپا به سایر نقاط جهان است تا توجه القاعده و طالبان و گروه های معترض را به خاک افغانستان و عراق و... جلب کنند.
کشورهای غربی و آمریکا، تصور کردند که اگر در خارج از خاک آمریکا، گروه های بنیادگرا را تقویت نمایند و طالبان و داعش و... را از طریق کمک های مالی برخی کشورها تقویت نمایند، قادر خواهند بود که اعتراض به سیستم و قدرت تک قطبی سرمایه داری جهان، را به خارج از خاک آمریکا هدایت نمایند و به جای نیویورک و واشنگتن، عراق و سوریه و افغانستان را درگیر خواهند کرد.

در نتیجه باید توجه داشت که بیش از عملکرد دولت عراق و سوریه، عملکرد آمریکا در تقویت این گروه های افراطی، و همچنین عملکرد نظام نوین جهانی، عامل چنین رفتارهایی بوده است و لذا طرح موضوع شریعت به عنوان محور گروه های افراطی، در جایگاه دوم اهمیت است.

شاهد مدعا، ظهور گروه های افراطی مذهبی در ژاپن و چین و سایر کشورهای جهان است که تفکر اسلامی و شریعت اسلامی، مبنای حرکت آنها نبوده و حکومت هایی شبیه سوریه وعراق در ژاپن و چین حاکم نبوده اند  و مبنای اعتراض این گروه ها تنها اجرای شریعت و احکام فقهی و بنیادین دینی و مذهبی نبوده است و اگرچه برخی گروه ها، به گرایش های مذهبی نیز توجه داشته اند و مثلا در ژاپن برخی گرایش های مذهبی عامل خشونت ها بوده است اما ریشه همه آنها در توجه آنها به شریعت نبوده است.  

در لندن، فرانسه، آمریکا و سایر کشورهای صنعتی، نیز اعتراض و انتقاد و بمب گذاری و گروه های افراطی به شکل های دیگری ظهور کرده اند، که این مسئله نیز نشان می دهد مبنای اعتراض آنها، ریشه در عملکرد نظام نوین جهان، فاصله طبقاتی و مشکلات زندگی دارد که باعث اعتراض  و انتقاد خشن آنها شده است.
 
پیمان در مقاله خود نوشته است: به لحاظ نظري، بنيادگرايي بر دركي از دين متكي است كه در آن به جاي خداپرستي و توحيد و ارزش‌هاي برآمده از آن به شريعت اصالت داده مي‌شود و معمولا بر نوعي جزميت‌گرايي در چارچوب احكام فقهي؛ پديده‌اي كه در صدر اسلام هم در قالب جريان‌هايي چون خوارج وجود داشته و در شرايط بحراني مانند افزايش سركوب در جامعه توسط قدرت مستقر، شدت گرفتن شكاف‌هاي طبقاتي يا هجوم خارجي با شدت بيشتري خود را نشان داده است. به لحاظ اجتماعي-سياسي نيز معمولا در شرايط بحراني وقتي خشونت وسركوب به اوج مي‌رسد جريانهای اعتدال‌گرا كه تمايلي به راهبرد خشونت‌آميز ندارند و از كاربرد ابزارهاي خشونت اجتناب مي‌كنند، از ادامه فعاليت مؤثر بازمانده وبه حاشيه رانده مي‌شوند و خلأ حاصل از حذف آنها را جريانات خشونت‌طلب متحجرپُرمي‌كند. این گروههابه تدریج مورد حمايت توده مردمي قرار مي‌گيرند كه مورد ستم، خشونت و سر كوب نظم مستقر قرار گرفته‌اند و توانائی وامکان دفاع ازخود وپی گیری مطالبات خویش را ازراههای قانونی ویانافرمانی مدنی ندارند. در واقع خشونت فزاينده اعمال شده توسط قدرت‌هاي مستقر، موجب واكنش‌هاي خشن و متحجرانه در مخالفانی که دارای پس زمینه‌های تئوریک افراطی هستند می شود.

افراطی گری در راستای اعتراض به نظم جهانی و عملکرد آمریکاست؛ نه تمایل به شریعت!در سده اخير نيز خلأ به ‌وجود آمده در اثر شكست جنبش‌هاي ملي آزادي‌بخش و دموكراسي‌خواه‌ درکشورهای اسلامي و ناتواني آنان در ايستادگي در برابر خشونت فزاينده استعمارگران خارجی و خودكامگان داخلی، توسط گروه‌ها و جنبش‌هاي مذهبي افراطي با شعار احياء و اجراي احكام بر پايه شريعت پر شد. وبدین گونه بود که جريانات سیاسی وستیزه جوی افراطی(قومی ومذهبی) در واكنش به شكست‌هاي پياپي جنبش‌هاي آزادي‌خواه مردم كشورهاي مسلمان در برابر استعمار متولد شدند و دين در قالب شريعت در خدمت خشونت بنيادگرائی قرار گرفت، لذا براي مقابله با این پدیده، بايد در هر دو سطح به مقابله با ريشه‌هاي آن پرداخت.

آنچه در سطح تئوريك، راه را بر شريعت‌گرايي متحجر و خشن سلفی گری مي‌بندد، بازگشت به مباني اصلي اعتقادي-فلسفي دينداري، يعني «خداپرستي» و «توحيد» است كه در ميان همه اديان ابراهيمي مشترك بوده وارزش‌هاي انساني- الهي آن،نظیر آزادي،  برابري، عدالت و خيرخواهي مورد قبول وجدان همه مردم جهان اعم از مذهبي و غيرمذهبي است. همزمان بايد ازورود به مباحثات ونزاع‌هاي نظری وعقیدتی فرقه‌اي مبتني بر شريعت‌گرايي درحوزه مسائل سیاسی واجتماعی، اجتناب شود؛ امري كه درميان نو‌انديشان مسلمان به‌خصوص در آراي محمد نخشب، بنيانگذار «نهضت خداپرستان سوسياليست» پايه‌ريزي شد و پس از او نيز در آثار ديگر نو‌انديشان مسلمان، بيش و كم تداوم يافته است.

در زمانه نخشب، وي درحالي ‌كه در يك سوي دنيا عدالت در پاي آزادي ذبح مي‌شد و در سوي ديگر نبود آزادي، دسترسي به عدالت را ناممكن مي‌نمود، باطرح مبتکرانه ايده«خداپرستان سوسياليست»،آزادی،برابری وعدالت (دموكراسي و سوسياليسم)را بر پايه فلسفه هستی شناختی خداپرستي استوارنمود وبا اینکار، اولا بر تلازم اين دو تأكيدكرد و ثانيا خداپرستي رااززاویه هم فلسفي وهم ارزشی واخلاقی آن مطمح نظر قرار داد. ثالثا راه را براي همبستگی افرادي از اديان مختلف در صف واحدآزادي، عدالت و اخلاق هموار نمود. نخشب دستيابي به عدالت و آزادي را تنها در سايه حاكم شدن «اخلاقيات» و به لحاظ نظري نيز بناي اخلاقيات را تنها بر شالوده «خداپرستي» ممكن مي‌دانست؛لذا در اينجا نيزبا خودداری از ورودبه حوزه فقه و شريعت،وباتأکیدبر ارزش‌ها واخلاقيات برآمده از خداپرستي، زمینه وانگیزه‌های نظری واعتقادی بروز نزاع وخشونت رااز بين برد و شرايط حركت به سمت وحدت كلمه را فراهم کرد.

همين مبناونحوه رویکرد، در آثاراولیه ساير روشنفكران مسلمان بویژه مهدی بازرگان درکتاب هائی نظیر،«راه طی شده»، «عشق و پرستش» وعلی شريعتي (که خود جزء اعضاي خداپرستان سوسياليست بود و همين مبنا را پذيرفته بود)، درمباحث بنیادی توحیدی درسلسله بحث هائی تحت عنوان«اسلام شناسی»و«انسان شناسی وجهان بینی» دیده می شود.اما چندی بعد درسالهای آغازین دهه چهل، در يك دوره مياني با غلبه مذهب و شريعت‌گرايي، از محور خداپرستي به سوی مبنا قرار دادن مذهب تغيير مسير دادند. چندسالی بایدمی گذشت تا همراه با تحولات سیاسی واجتماعی دودهه بعد،نتائج وپیآمدهای ناگوار سیاسی واجتماعی تأکید برشریعت ومذهب درتعاملهای درون حوزه عمومی ظاهرگردند. بعداز مشاهده برخی ازآثار و پيآمدهاي نامطلوب اصالت دادن به مذهب(شریعت)به جای «دین»(توحیدوخداپرستی)، هردو بايك تجديد‌نظر به محور نخستين بازگشت كردند. تأكيد مهدی بازرگان بر «خدا و آخرت به‌عنوان تنها هدف بعثت انبياء» در اواخر عمر و علی شريعتي و بر «عرفان» به عنوان مبنای برابري و آزادي، به خوبي نشان از بازگشت دوباره روشنفكران مسلمان به مباني اوليه طرح شده توسط محمد نخشب در بازانديشي نهايي نسبت به آرايشان دارد؛ ودرضمن از نياز امروز جوامع اسلامي به احیاء وطرح دوباره ميراث فکری مغفول روشنفكران مسلماني چون محمد نخشب حکایت می کند.

۷۰سال پيش نخشب معتقد بود، آينده بشريت را ترکیب موفقيت‌آميز، «آزادي» و «برابری وعدالت» برپايه اخلاق و  هستي شناختی توحیدی«خداپرستی» رقم خواهد زد. امري كه امروز با توجه به گسترش خشونت‌های مذهبي وفرقه گرایانه، هم ضرورت آن بيش از هر زمان ديگر احساس مي‌شود، و هم زمینه مساعدتری برای طرح وکسب مقبولیت اجتماعی وسیعتر بوجودآمده است.

نمي‌توان براي مهار بنيادگرايي، به‌عنوان يك پديده اجتماعي-سياسي، تنها به رويارويي نظري اكتفا و ازعلل اجتماعي-سياسي ظهور و رشد و گسترش آن غفلت كرد. مداخله، تخریب و اعمال خشونت ئتحقیری كه توسط دولت‌هاي استعمارگر، درطول دوقرن گذشته(۱۹و۲۰)بر ضد استقلال سیاسی و هویت و ارزش های فرهنگی و منابع طبیعی و انسانی سرزمین های اسلامی بکارگرفته شد، و سپس با اقدامات سیاسی و نظامی برضدجنبش‌هاي استقلال طلبانه و آزادي‌بخش و دموکراتیک ملل مسلمان، ازداخل وخارج دنبال گردید، و نهایتاً به مسدودشدن همه راه‌هاي فعاليت‌هاي مدني و مسالمت‌جويانه در مسير دموكراسي و عدالت منجرگردید، بي‌ترديد يكي از مهم‌ترين علل واكنش‌هاي خشونت‌آميز مسلمانان در نقاط مختلف دنياست. تا زماني كه قدرت‌هاي تماميت‌خواه داخلي همه راه‌هاي مشاركت مردم را در تعيين سرنوشت خود و دستیابی به آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی، مسدود مي‌كنند و قدرت‌هاي سلطه‌جوي غرب با منطق استعمار اقتصادي، سياسي، فرهنگي و حتي نظامي با كشورهاي مسلمان روبه‌رومي‌شوند و راهي براي گفت‌وگو و تعامل برابر با آنان باز نمي‌گذارند، همواره جريانات اعتدال‌گرا و ميانه‌رو دموكراتیک درون جهان اسلام به حاشيه خواهند رفت و راه رشد و گسترش افراط گرايي ونزاع هاوخشونت‌های قومی و مذهبی هموارتر خواهد شد.

افراطی گری در راستای اعتراض به نظم جهانی و عملکرد آمریکاست؛ نه تمایل به شریعت!لذا شرط اصلي توقف این نوع خشونتها، خاتمه دادن به اقتدارگرائی سیاسی و تمامیت خواهی مذهبی و ایدئولوژیک و اعمال خشونت بر ضد اقلیت‌های قومی و دینی ومعترضان سیاسی در کشورهای اسلامی و فرصت دادن به جریان های سیاسی و فکری میانه رو دموکرات و عدالتخواه برای طرح مطالبات برحق همه اقشار و نیروهای اجتماعی و سیاسی  یا قومی و مذهبی است.

لازم است که هرچه سریعتر به کلیه خشونت هایی كه در سال‌هاي اخيراز جانب حكومت تماميت‌خواه داخلي و قدرت‌هاي سلطه جوي جهاني بر مسلمانان در نقاط مختلف جهان در عرصه‌هاي مختلف اعمال شده و می شود پایان داده شود. خشونت بیشتر، رشد و گسترش زیادتر افراط گرائی و سلفی گری رابه دنبال دارد. به عکس، هر جا باب گفت‌وگوي انتقادي در شرايط برابر گشوده می شود، عقاید افراطی همراه با حاميانشان به حاشيه رانده می شوند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین