کد خبر: ۲۲۰۹۷۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:

فرزندان ناسپاس

محیا زمانی برای ما داستان آموزنده ای را ارسال کرده است که خواندن آن را به همه شما همراهان همیشگی مجله شبانه پیشنهاد می کنیم.
گروه فرهنگی، محیا زمانی برای ما داستان آموزنده ای را ارسال کرده است که خواندن آن را به همه شما همراهان پیشنهاد می کنیم.

به گزارش بولتن نیوز، مرد رفته گر آرزو داشت برای یکبار هم که شده موقع شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند .

او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند .
 هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست.

تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد رفته گر ، خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می کرد و همین بود که آرزوی او هنوز دست نیافتنی می نمود .

یک شب شانس آورد و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک خانه شان رساند، او با یک جعبه شیرینی و چند تا پاکت میوه قبل از چیدن سفره شام به خانه رسید . وقتی پدر سر سفره نشست فرزندان هر یک به بهانه ای با پدر شام نخوردند .

دلش بدجوری شکست وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی بچه ها از خواب بیدار شد و گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید :

"چقدر امشب گشنگی کشیدیم ! بدشانسی بابا زود اومد خونه.

 با اون دستاش که از صبح تا شب توی آشغالهای مردمه . آدم حالش بهم میخوره باهاش غذا بخوره "

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
محمد
|
-
|
۰۸:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۲
0
6
داستان واقعی نیست
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین