کد خبر: ۱۹۳۲۱۲
تاریخ انتشار:
پروندۀ ویژۀ بولتن نیوز: یاران امام به روایت اسناد ساواک

آیت الله طالقانی؛ ابوذر زمان و مالک اشتر دوران

آری مطالعه شناخت زندگی چنین عالمانی عبرت و پند گران بهایی است برای صاحبان خرد و اندیشه، طلاب و فضلای حوزه های علمیه، دانش جویان و مربیان تا ازطریق عاشقان حوزه حقیقت مسیر هدایت و رشد کمال خویش را بشناسند و از زندگی پرفراز و نشیب آنان سرمشق و الگو برگیرند.

گروه سیاسی، تاریخ تشیع همواره شاهدحضور عالمان گرانقدری بوده که برخی از آنان درعین برجستگی درعرصه علمی و دینی وحوزه اندیشه اسلامی، در صحنه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی نیز نقش حساس تعیین کننده و غیرقابل انکاری داشته اند.

به گزارش بولتن نیوز، درحالی که مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، با نشر اسناد باقی مانده در بایگانی سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاهنشاهی، موسوم به ساواک، یکی از اهداف خود را، روشنگری و آگاهی بخشی در راستای تبیین تاریخ معاصر و معرفی چهره های تاثیر گذار در جریان انقلاب اسلامی می داند، چندی است به مناسبت فرارسیدن ایام الله دهۀ مبارک فجر، پروندۀ جدیدی در بولتن نیوز جهت معرفی برخی از شخصیت های انقلابی به استناد کتب و مطالبی که توسط "مرکز اسناد تاریخی" در مجلدهای متعدد و تحت عنوان "یاران امام به روایت اسناد ساواک" به طبع رسیده، را آغازنموده ایم و اکنون در این گام به سراغ ابوذر زمان و مالک اشتر دوران، آیت الله سیّدمحمود طالقانی رفتیم که یکی از مبارزان انقلابی و یکی از یاران همیشگی امام(ره) می باشد و شخصیت روحانی و پاک او سرآمد کسان بوده و هست.

او نیز مانند عالمانی که بنا بر ضرورت پا را از حلقه های مباحث فقهی، کلامی و اصولی فراتر گذاشته و درکنار احیای حوزه های علمیه، تربیت طلاب و تاسیس مدارس علمی، توجه جامعه را به اخلاق و عرفان و دیگر عرصه های اجتماعی به قصد دفاع از کیان اسلام و مردم مسلمان و مقابله و قیام علیه بدعت ها، کژی ها و ظلم ها گذاشتند، عالمی انقلابی و مبارز بود. بزرگان مسئولیت شناس و متعهدی که همتشان را مصروف شناخت روش و سیره علمای سلف صالح خود و احیای آن ها در جامعه طاغوت زده زمان خود نمودند.

آری مطالعه شناخت زندگی چنین عالمانی عبرت و پند گران بهایی است برای صاحبان خرد و اندیشه، طلاب و فضلای حوزه های علمیه، دانش جویان و مربیان تا ازطریق عاشقان حوزه حقیقت مسیر هدایت و رشد کمال خویش را بشناسند و از زندگی پرفراز و نشیب آنان سرمشق و الگو برگیرند.

کتاب حاضر مجموعه اسناد ساواک می باشد که در پروندۀ شخصیت یگانه ای که سالیان دراز در خدمت اسلام بوده و در دوران انقلاب اسلامی مجاهدات او در راه انقلاب او در راه انقلاب بر همگان روشن است. عالمی که به تقوا و حسن عمل و استقامت و تعهد در راه هدف شناخته شده بود. عالمی که در تربیت طلاب و اداره مدارس دینی کوشا و متبکر بود.

در بیست و نهمین کتاب از مجموعه کتب یاران امام به روایت اسناد ساواک به تماشای اسناد مبارزاتی ابوذر زمان و مالک اشتر دوران، سیّد محمود طالقانی می نشینیم. اندیشمند فرزانه ای که بخشی از رسالت خود در مسیر مبارزه با ظاغوت را از راه قلم و نوشتار به انجام رسانید. حضور چشمگیر وی در فعالیت های موسسه در راه حق که در آن سال ها یکی از مراکز تبیین و تبیغ معارف دینی بود، بیانگر گسترۀ اقدامات و تلاش های ایشان بود.

ایراد سخنرانی های کوبنده و افشاگرانه علیه رژیم، همکاری و هماهنگی با سایر مبارزین بخشی دیگر از مجاهدت های وی را تشکیل می دهد و این کتاب در پی آن است تا با انتشار این اسناد، گامی دیگر در مسیر تبیین تاریخ مبارزات روحانیّت و آشنایی نسل جوان با یکی دیگر از رهروان راه امام خمینی(ره) برداریم.

شرح زندگی پربرکت این مرد بزرگ به قدر مفصل است و ابعاد وجودی و سطح مبارزات او آن چنان وسیع و گسترده است که این بار مرکز اسناد تاریخی، تنها برای جمع آوری اسنادی که در رابطه به مبارزات و شخصیت ایشان در ساواک موجود بوده، مجبور به انتشار کتابی در 3مجلد(هر کدام چیزی در حدود 700 صفحه) گردیده است که در این جا تنها ذره ای از اقیانوس بی کران را در کنار زندگی نامۀ مختصر این عالم بزرگوار و این مبارز خستگی ناپذیر و این مرد حق و حقیقت تقدیم می نماییم.

زندگینامۀ ابوذر زمان

سیّدمحمود علایی طالقانی در ۱۵اسفندماه ۱۲۸۹هـ.ش در دهستان گلیرد از توابع طالقان در خانواده‌ای متدین و اهل علم متولد شد. پدرش، ابوالحسن، از عالمان بزرگ عصر خود و از طرفداران انقلاب مشروطه بود که بعد در زمان رضا شاه پهلوی به اتفاق آیت الله سیّدحسن مدرس علیه دیکتاتوری و سیاست‌های ضد دینی او به مبارزه برخاست.
 در ۱۳۱۰هـ.ش به نجف رفت، در حوزه علمیه آن جا به تحصیل پرداخت، دروس خارج را نزد آیت الله سیّدابوالحسن اصفهانی، آیت الله محمّدحسین غروی و آقا ضیاءالدین عراقی تلمذ کرد. پس از بازگشت به وطن، دوباره در حوزه علمیه قم ادامه تحصیل داد و سرانجام در ۱۳۱۷هـ.ش از آیت الله عبدالکریم حائری و آیت الله اصفهانی اجازه اجتهادیافت.

در ۱۳۱۸هـ. ش جهت تدریس در مدرسه سپهسالار(مطهری کنونی) به تهران آمد. در‌‌‌‌ همان سال با انتشار اطلاعیه‌ای در اعتراض به سیاست‌های رضا شاه در مورد کشف حجاب فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد، از این رو به زندان افتاد. او پس از رهایی، همچنان فعالیت سیاسی خود را بر ضد رژیم پهلوی دنبال کرد و چندین بار دستگیر و زندانی شد. وی پس از شهریور ۱۳۲۰ با تأسیس «کانون اسلام»، به طور رسمی مبارزه خود را علیه رژیم طاغوت آغاز کرد و به تفسیر قرآن برای عموم مردم پرداخت.

مجۀ دانش آموز

همچنین مجله «دانش آموز» را منتشر کرد و سلسله سخنرانی‌هایی را جهت ارشاد مردم به اسلام و قرآن ترتیب داد. پس از پایان جنگ جهانی دوم و به دنبال واقعه تجزیه آذربایجان به نمایندگی از اتحادیه مسلمین روحانیت تهران به همراه ارتش به آذربایجان اعزام شد تا هم سربازان را برای جنگ آزادی بخش تشجیع و هم با نظارت دقیق بر کار ارتش گزارشی برای روحانیت فراهم کند. وی در سال‌های پس از غائله آذربایجان، از یک سو به فعالیت سیاسی مشغول بود و از سوی دیگر به امور فرهنگی و آموزشی می‌پرداخت. مهم‌ترین فعالیت‌های فرهنگی–سیاسی او در این دوره، سخنرانی هفتگی در رادیو ایران بود.

در ۱۳۲۷هـ.ش عهده دار امامت مسجد هدایت شد و آنجا را به عنوان پایگاهی جهت مبارزه با رژیم پهلوی و استبداد درآورد. تشکیل انجمن‌های اسلامی در دانشگاه‌ها و دیگر مراکز علمی با هدف مبارزه با اصول مادی و مارکسیستی از دیگر فعالیت‌های وی در این دوران بود. آیت الله طالقانی در جریان ملی شدن صنعت نفت در ایران، مبارزات فراوانی کرد و نقش مؤثری در این جریان داشت. در ۱۳۳۴هـ.ش به نهضت مقاومت ملی پیوست. او پس از قیام ملی ۳۰ تیر ۱۳۳۱هـ.ش برای آشتی دادن و ایجاد تفاهم میان جناح‌های مختلف نهضت ملی کوشید. در ۱۳۳۶هـ.ش از طرف ساواک به جرم مخفی کردن نواب صفوی در خانه‌اش دستگیر و زندانی شد، اما پس از چندی رهایی یافت و دوباره به مبارزه پرداخت. در ۱۳۳۸هـ.ش همراه میرزا خلیل کمره‌ای به مصر رفت، پیام آیت‌الله بروجردی را به شیخ شلتوت، شیخ دانشگاه الازهر و مفتی مصر رساند و درکنگره اسلامی دارالتقریب در قاهره شرکت کرد. در ۱۳۳۹هـ.ش جزء هیأت مؤسسین جبهه ملی درآمد و عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران شد.

نهضت آزادی

در ۱۳۴۰هـ.ش به جمع بنیانگذران «نهضت آزادی ایران» پیوست. همچنین به بیت‌المقدس سفر کرد و با درد و رنج‌های مردم ستمدیده فلسطین آشنا شد. آیت الله طالقانی طی سال‌های ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲هـ. ش سخنراهای متعددی بر ضد رژیم پهلوی در مسجد هدایت کرد و به شدت از تسلط عده‌ای مرتد و بهایی در پست‌های مهم مملکتی انتقاد نمود. در ۱۳۴۱هـ. ش دوباره برای مدتی به زندان افتاد. از آنجا که در قیام ۱۵ خرداد ماه ۱۳۴۲هـ. ش شرکت کرد و اعلامیه «دیکتاتور خون می‌ریزد» را انتشار داد.

بار دیگر دستگیر و زندانی شد ولی سرانجام بر اثر فشار افکار عمومی و مؤسسات بین‌المللی حقوق بشر در آبان ۱۳۴۶هـ. ش آزاد شد. اما بار دیگر به دلیل طرح مسائل سیاسی و واکنش صریح نسبت به اقدامات رژیم ممنوع المنبر گردید. در ۱۳۵۰هـ. ش به دلیل حمایت از مردم فلسطین به مدت یک سال و نیم به زابل تبعید شد. در ۱۳۵۴هـ. ش نیز بار دیگر به زندان افتاد و این بار به ده سال زندان محکوم شد اما با پیروزی انقلاب اسلامی، از زندان قصر آزاد گردید.

عضویت در شورای انقلاب

او پس از رهایی از زندان، در بحبوبه روزهای انقلاب نقش ویژه‌ای را ایفا کرد. چندی بعد از سوی امام خمینی (ره) به عضویت شورای انقلاب درآمد و به سمت ریاست شورای انقلاب رسید. در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از سوی مردم تهران به نمایندگی رسید. از اقدامات مهم وی در این سمت، اهتمام ویژه به مسئله شورا‌ها بود.

نخستین امام جمعۀ تهران

در اوایل امرداد ماه ۱۳۵۸هـ.ش ازسوی امام خمینی(ره) به عنوان اولین امام جمعه تهران منصوب شد و تبعیت از ولایت فقیه محور حیات سیاسی آیت الله سید محمود طالقانی بود به گونه‌ای که امام راحل با اطمینان تمام ایشان را به عنوان نخستین امام جمعه تهران منصوب کردند که این اقدام امام سبب ناامیدی و یأس بسیاری از تفرقه افکنان شد. اولین نماز جمعه تهران به امامت ایشان در ۵ا مردادماه‌‌‌‌ همان سال در دانشگاه تهران برگزار شد. آن عالم مجاهد احیاگر نماز جمعه در ایران اسلامی پس از انقلاب بود، چنانچه امام امت در پاسخ به افرادی که استقبال مردم و جا افتادن نماز جمعه در تردید بودند فرموده بود همین که آیت الله طالقانی امام جمعه تهران است برای استقبال مردم از نماز جمعه کافی است. آیت الله طالقانی پنج نماز جمعه دیگر را نیز در تهران برگزارکرد که آخرین آن‌ها به مناسبت فرا رسیدن سالگرد جمعه خونین ۱۷ شهریور ماه در بهشت زهرا و کنار مزار شهدای انقلاب بود.
او در نماز جمعه‌هایی که خواند خطبه‌های آتشینی ایراد کرد و در جایی هم گفت: «درصورت تهدید استعمار یا همه ما باید بمیریم یا استعمار را در دنیا دفن بکنیم و آن وقت آن جمله معروف را می‌گوید: «اگر دشمن سر جای خودش ننشیند من پیر مرد، ضعیف، من ضعیف مسلسل به دست می‌گیرم و پشت تانک می‌نشینم. امام خمینی هم همین کار را می‌کند.» 

درگذشت ابوذر زمان
آیت الله طالقانی که از سوی امام خمینی (ره) و انقلابیون به عنوان «ابوذر زمان» نامیده می‌‌شد، پس از سال‌ها فعالیت و مبارزه سیاسی در ۱۹شهریور ماه ۱۳۵۸ هـ.ش در تهران درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

آثار و منشعات

آثار متعددی از این مبارز نستوه باقی مانده است که از آن جمله می‌توان به «پرتوی از قرآن» مشتمل بر ۶جلد تفسیر جزء‌های یک تا پنج و جزء سی‌ام قرآن، ترجمه و توضیح «نهج‌البلاغه» از آغاز خطبه ۸۱، «اسلام و مالکیت»، مقدمه و توضیح «تنبیة الامه و تنزیه الملة» آیت الله نایینی، «به سوی خدا می‌رویم: خاطرات سفر حج» و «از آزادی تا شهادت» مجموعه سخنرانی‌ها و خطبه‌های نماز جمعه که با عناوین مختلف در در جزوه‌هایی به چاپ رسیده است، اشاره کرد. 

پرتوی از قرآن، مقدمه، توضیح و تعلیق برکتاب ((تنبیه الامة و تنزیه الملة))، اسلام و مالکیت، ترجمه جلد اول کتاب ((امام علی بن ابی طالب))، نوشته عبدالفتاح عبدالمقصود، به سوی خدا می‌رویم، پرتوی از نهج البلاغه، آینده بشریت از نظر مکتب ما، آزادی و استبداد، آیة حجاب، مرجعیت و فتوا، درسی از قرآن، درس وحدت

پیام تسلیت امام

امام خمینی (ره) ‌پیام تسلیتی به مناسبت درگذشت ایشان ارسال فرمودند که متن پیام چنین است: «… عمر طولانی این عیب را دارد که هر روز عزیزی را از دست می‌دهد و به سوگ شخصی می‌نشیند و در غم برادری فرو می‌رود. مجاهد عظیم‌الشأن و برادر بسیار عزیز حضرت آقای طالقانی از بین ما رفت و به ابدیت پیوست و با اجداد گرامیش محشور شد. برای آن بزرگوار سعادت و راحت و برای ما و امت تأسف و تأثر و اندوه. آقای طالقانی یک عمر در جهاد روشنگری و ارشاد گذراند. او یک شخصیتی بود که از حبسی به حبس دیگر و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ‌گاه در جهاد بزرگ خود، سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اش‌تر بود، برنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزگاران بود و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام. من به امت اسلام و ملت ایران و عائله ارجمند و بازماندگان او این ضایعه بزرگ را تسلیت می‌دهم. رحمت او و بر همه مجاهدان راه حق.» 

رابطۀ طالقانی و امام

اعظم طالقانی درباره نحوه ارتباط پدرش با امام چنین می‌گوید: «مرحوم طالقانی برای امام احترام خیلی خاصی قائل بود و اگر مشکلی پیش می‌آمد می‌رفتند روز‌ها و شب‌ها با امام به بحث می‌نشستند و به یک نتیجه‌ای می‌رسیدند گاهی پیشنهاد تازه‌ای می‌دادند، گاهی امام را متقاعد می‌کردند در جایی هم امام نظر خاص خودش را داشت، و در این بحث‌ها این خصلت مشورت خواهی و منطقی بودن امام بود که راه گشا بود. مرحوم طالقانی همیشه می‌گفتند که باید مردم را در امور مربوط به خودشان مشارکت داد و این موضوع باید در همه حال وجود داشته باشد مثلا در رابطه با قضیه کردستان، امام معتقد بود باید با عواملی ناامنی و سرکرده آن‌ها برخورد کرد، مرحوم طالقانی امام را متقاعد کردند که با آقای هاشمی و مرحوم فروهر و مرحوم بهشتی رفتند و غائله به قول پدر با شورای نیم بندی تا حدودی ختم به خیر شد.» 

در روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برخی از روزنامه‌ها به نارضایتی آیت الله طالقانی از روند وقایع کشور و نیز مخالفت وی با امام خمینی اشاره می‌کردند اما آیت الله طالقانی در اسفند ماه ۵۷، در تلویزیون ایران ظاهر شد و به شایعه اختلافش با امام خمینی پایان داد.

دختر مرحوم طالقانی از ماجرای دلخوری آقای طالقانی در ابتدای انقلاب و دلجویی حضرت امام از ایشان چنین می‌گوید: «موضوع مربوط می‌شود به زمانی که بچه‌ها را گرفتند که ایشان از نماز جمعه کنار گرفتند و رفتند، خوب می‌دانید که رفتن ایشان باعث مسائل و نا‌آرامی‌هایی هم شد اما ایشان گفتند که چرا بچه‌ها را ربودید اگر مشکلی بود مگر دادستانی نداریم؟ حکم می‌آوردید می‌آمدید منزل و جلب می‌کردید، من رفتم، تا مسوولین متوجه شوند چه اتفاقی می‌افتد، تا هر کسی به خودش اجازه ندهد هرطور عمل کند. وقتی برگشتند که ما رفتیم قم منزل حاج احمد آقا همه نشسته بودیم امام که آمدند از ایشان سوال کردند که چطور باید مسائل را حل کرد که مرحوم طالقانی گفتند باید امور مردم را به خودشان واگذار کنید، باید به مردم مسولیت داد آن‌ها باید در سرنوشتشان مشارکت داشته باشند که امام راه حل خواستند و مرحوم طالقانی‌‌‌‌ همان جا موضوع شورا‌ها را مطرح کردند و گفتند همین انجمن‌های ایالتی ولایتی را با ساختار اسلامی آن در قالب شورا درشهر و روستا اجرایی کنید امام هم پذیرفت و گفت خودت برو این کار را انجام بده اما آقای طالقانی گفتند من پیرم، ضعیفم اما وقتی که امام دوباره خواستند بروند منزل خودشان، زدند روی شانه‌های پدر و گفتند برو این کار شورا‌ها را خودت انجام بده که پدر هم دیگر چیزی نگفتند و اطاعت کردند و نشستند و برنامه این کار را طراحی کردند. البته خیلی هم مصر پیگیری کردند من یادم هست یک روز قطب‌زاده آمده بود پیش پدر، او‌‌‌‌ همان روز‌ها در شورای انقلاب هم بود، که پدر سه بار پرسیدند چرا این شورا را عملی نمی‌کنید؟ چرا شورا‌ها مسکوت مانده؟ که قطب‌زاده فقط سکوت کرد.» 

زندگینامه خود نوشت آیت الله طالقانی

من بی‌خبر از خویشم

بنی عم گرام، جوان رشید و برومند سلاله سادات و فرع خاندان علم و تقوا، آقای سیّدمحمّدصادق قاضی طباطبایی… و فقه الله لخدمه الاسلام المسلمین.

آنچه در پی می‌آید زندگینامه خود نوشت مرحوم آیت الله طالقانی است که به درخواست آقای سید محمدصادق قاضی طباطبائی و در آستانه آزادی وی از زندان در سال ۱۳۴۴ مرقوم داشته و با نثری شیرین به مرور پاره‌ای از فراز‌های حیات علمی و سیاسی خودپرداخته‌اند.


                                                                                        بسم الله الرحمن الرحیم

از آشنایی با شما از نزدیک بسی خرسندم، گر چه با پدر بزرگوار شما و بنی اعمام گرامتان که هر یک شاخص‌های علم و وارثین اجداد عالیقدرشان هستند، ارادت و آشنایی دیرین داشته‌ام، ولی با شما در محیط محدود و نزدیک زندان آشنا شدم و خلاصه‌ای از اخلاق و سجایای این خاندان را در شما نمودار دیدم. این پیوسته موجب تذکار و استشمام رایحه فضیلت برای مخلص می‌باشد.

متأسفانه خبر داده‌اید که بزودی از این قفس آزاد می‌شوید. امیدارم چنین نباشد، زیرا بودن و افتادن در این قفس را برای شما جوانان مسلمان و هوشمند تا حدی لازم می‌دانم، زیرا از دریچه‌های این قفس، بهتر و عمیق‌تر می‌توانید محیط و زمان و مکان را بنگرید و جزء جزء آن را بررسی کنید و بهتر به وظایف حیاتی و دینی خود آشنا شوید.

به هر حال از شرح و زندگی مخلص خواسته‌اید. چه بگویم؟ اکنون که بیش از دو سال است که به زندان رندان بین المللی افتاده‌ام، پیوسته اشباحی از گذشته از برابر چشمم می‌گذرند، اشباحی در هم که تاریک و روشن و خیر و شر و لذت و الم آن در هم آمیخته و تجزیه و تحلیل آن‌ها آسان نیست، ولی همه آن‌ها اکنون که بیشتر عمر را گذرانده‌ام و به آستانه مرگ نزدیک می‌شوم، ‌جز نمایی گذرا و تندسویی نمی‌نماید. ایام طفولیت را در محیط تهران چشم گشودم، تهران پر آشوب، اوان تحویل و تحول‌ها، قدرت‌ها و نیم بیداری مردم ستمزده. این نام‌ها با چهره‌های خاص خود از جلوی چشمم می‌گذرند، محمد علی شاه، احمد شاه، رضا خان سردار سپه، سیّدحسن مدرس، بهبهانی، خوئی و امثال شما، با مرحوم پدرم چون بزرگ‌ترین فرزند ذکور او در سنین پیری‌اش بودم، درهمه مجالس دینی اجتماعات سیاسی علما و رجال و مبارزین می‌رفتم و در گوشه‌ای می‌نشستم، به سخنان آنان گوش می‌دادم و به چهره‌ها دقیق می‌شدم. مرحوم پدرم حجت الاسلام حاج سید ابوالحسن طالقانی که دلی پر از ایمان و سری پر شور داشت، در آغاز تحولات، شب و روز در حرکت و تلاش بود تا شاید علما را متحدکند و جلوی سیل بی‌دینی و استقرار خود سری را بگیرد.

در همین اوان به وادی علم و بحث قم که چند سالی بود به سرپرستی مرحوم آیت الله حائری تأسیس شده بود، پرت شدم. همه جز من عوض شدند. در آنجا سابقه در درس و عبادت بود. قریب بیست سال تا بعد از وفات مرحوم پدر و آیت الله حائری در قم بودم، سپس با اصرار دوستان پدرم به تهران آمدم و خطری را که اخلاق و ایمان جوانان را تهدید می‌کرد، از نزدیک دیدم. چاره‌ای نداشتم جز آنکه به اصول اسلام و قرآن برگردم. مجالس بحث و تفسیری در خانه‌ها و دور از چشم مأمورین استبداد تأسیس شدند و من مواجه با مخالفت‌های مسلمان کوتاه نظر شدم و به تبع آن بعضی از معممین شغلی که مأموم عوام الناس هستند، بنای مخالفت و بدرفتاری را گزاردند.

پس از شهریور۲۰ که بند‌ها گسیخته شدند، این اجتماعات توسعه یافتند و انجمن‌های اسلامی تأسیس شدند. سپس از میان افراد و سرپرستانی از همین جمعیت‌ها، برای توسعه عمل، جمعیت نهضت آزادی تأسیس گردید. مخلص در میان کشمکش‌هایی که مسلمانان را به هر سو می‌کشیدند و از هر جا می‌ربودند، وظیفه دینی خود دانستم که همکاری نمایم.

در این تحولات و نشیب و فراز‌ها، از سال ۱۳۱۶ که به تهران برگشتم، چندین بار به زندان افتادم تا آخرین زندان همین است که در خدمت شما و دیگر دوستان هستم. این اجمالی از گذشته زندگی مخلص شماست، اما اگر خصوصیات وتاریخ و جزئیات آن را بخواهید، چیزی از آن به تفصیل به یاد ندارم. برای آنچه که به یاد دارم یا می‌توانم به یاد بیاورم مجالی نیست. 

                                شرح این هجران و این خون جگر         این زمان بگذار تا وقت دگر


عذر می‌خواهم. اگر معنای «بیوگرافی» همین است که کافی است و اگر مقصود، اخلاق و حالات روحی است، بدون تعارف بدانید که از خود بیش از آنچه شما می‌دانید خبر ندارم و چون خودبینی وخودخواهی پرده‌ای است، شاید شما بهتر از من به من آگاه باشید.

        در بی‌خبری، من از تو صد مرحله پیشم         تو بی‌خبر از غیری و من بی‌خبر از خویشم


                                              حفظک الله، ذلقک الله، رحمک الله، والسلام علیک و علی ابائک الکرام


                                                                                             سیّدمحمود طالقانی


اندیشه سیاسی طالقانی

مهم ترین و بهترین منبعی که می توان درباره اندیشه سیاسی طالقانی در آن به کاوش و جستجو پرداخت، علاوه بر «پرتوی از قرآن» و نوشتجات و مقالات متعدد وی، کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» نائینی است که با شرح و مقدمه ایشان به چاپ رسیده است.

از دیدگاه طالقانی، این کتاب گذشته از این که در زمان و شرایط خاص(دوران مشروطه خواهی) نگاشته شده است، حکومت و نظام سیاسی را از نظرگاه شیعه بخوبی بیان کرده است. این کتاب نه تنها برای دولتمردان، عوام الناس بلکه برای خواص(علمای حوزه و دانشگاه) نیز مفید خواهدبود. طالقانی در مقدمه ای که بر این کتاب نوشته اندر اوصاف و برجستگی های این کتاب می گوید:

«دقت و توجه به این کتاب برای هرکس مفید است. آنهایی که خواهان دانستن نظر اسلام و شیعه در باره حکومتند، در این کتاب نظر نهایی و عالی اسلام و شیعه را به خصوص با مدرک و ریشه خواهند یافت.

طرفداران مشروطیت وتکمیل آن، اصول و مبانی مشروطیت را می یابند، مخالفین به اشکالات و ایرادات خود بیش از آنچه تصور می نمایند، برمی خورند. برای علما و مجتهدین کتاب استدلالی و اجتهادی و برای عوام رساله تقلیدی راجع به وظایف اجتماعی است.»

الف) حکومت و حاکمیت

در دیدگاه طالقانی و عموم علمای شیعه، اسلام کلیتی است یکپارچه و تجزیه ناپذیر و مسائل و موضوعات مربوط به حکومت، سیاست، اقتصاد، اخلاق و امور اجتماعی و … در رابطه با یکدیگر قابل بحث و بررسی می باشند و به طور انتزاعی و موردی بررسی نمی شوند. اندیشه اقتصادی طالقانی آن گونه که در کتاب «اسلام و مالکیت » مطرح شده است، مبتنی بر مالکیت مطلق خداوند بر جهان هستی است. همین دیدگاه در اندیشه سیاسی وی نیز متجلی می شود و اعتقاد دارد که ابتدائا و بالاصالة حکومت و حاکمیت از آن خداوند است و این اراده خداوند است که بر جهان حکومت می کند. وی حاکمیت الهی بر جهان هستی را این گونه توضیح می دهد:

«پس چنانکه اراده خداوند (در صورت نیرو و قدرت حکیمانه) در سراسر جهان حکومت دارد، در اختیار و اراده و اجتماع انسانی هم که جز ناچیز از جهان است، باید حاکم باشد و حکومت تنها برای خداوند است. ان الحکم الا لله. این اراده برای بشر به صورت قانون و نظامات در آمده است.»

اندیشه فوق مربوط به سال ۱۳۳۴ است که جو خفقان بر ایران حاکم بود ; طالقانی بااین اندیشه درصدد شرح و توضیح کتاب نائینی برمی آید. همین اندیشه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در مصاحبه با خبرنگاران تکرار می شود و در آن مصاحبه می گوید:

«در نظام اسلامی … حاکمیت جز برای خدا که خالق همه مردم است ، نمی باشد و همه مردم بنده خدا هستند و زمین و آنچه ذخایر که در زمین نهاده شده سفره گسترده ای است برای همه مردم»

در سطور بالا اشاره شد که حاکمیت در درجه اول در اراده و اختیار خداوند است ; تجلی و ظهور این اراده الهی بر اساس قانون و نظام های سیاسی و اجتماعی برای افراد بشر است. طالقانی در مرتبه دیگر به زمامداران و حاکمان اشاره می کند و بر این باور است که در مرتبه سوم، اعمال حاکمیت الهی (مرتبه اول و دوم اراده خداوند و قانون و نظامات بود) نقش اول با پیامبران و ائمه اطهار، و سپس علمای عادل و توده مردم است. وظیفه و مسئولیت آنان در حد اجرا و نظارت و تسلیم شدن به قوانین الهی است. وی در تشریح و تبیین این مطالب این گونه می گوید:

«در مرتبه سوم کسانی حاکم به حق و ولی مطلقند که اراده و فکر و قوای درونی آنان یکسره تسلیم این قوانین باشد، که پیمبران و امامانند، الامام هو الحاکم بالکتاب، الداین بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله، و بنام ولی و خلیفه و امام و امیر مؤمنان خوانده می شود ; نه ملک و پادشاه و خداوندگار و مالک الرقاب. بدین جهت ما شیعه معتقدیم که خلیفه و امام باید دارای عصمت معنوی باشد. در مرتبه چهارم کار اجتماع به دست علماء عادل و عدول مؤمنین است که هم عالم به اصول و فروع دینند و هم خود محکوم ملکه عدالتند و اینجا نوبت به انتخاب و تعیین مردم می رسد. به حسب اوصافی که بیان شده.»

درباره ولایت علمای عادل بر این نکته تاکید دارد که اینان نیابت از امام (ع) دارند، ولی قدر مسلم این نیابت در امور حسبیه است. اما از آنجا که اکمل و اوضح امور حسبیه نظم اجتماعی و ایفای حقوق عمومی و مردم است، در این صورت لازم است علمای عادل به اقامه این وظیفه قیام کنند. البته ایشان قید انتخاب و تعیین مردم را هیچ گاه از یاد و خاطره نمی برند و همان گونه که در سطور بالا گفته شد، انتخاب مردم را در برگزیدن امام و حاکم خویش مؤثر می داند. در باره نیابت علمای عادل از امام (ع) دیدگاه وی به شرح ذیل است:

«ما شیعه معتقدیم که مجتهد جامع الشرایط از امام(ع) نیابت دارد، قدر مسلم این نیابت در امور حسبیه است (مانند ولایت بر صغار و مجانین و تصرف در اموال بی صاحب و اوقاف مجهول التولیه و صرف آن در موارد خود و از این قبیل) و چون نظم و حقوق عمومی از اکمل و اوضح موارد حسبیه است، پس نیابت علماء در این موارد مسلم و وجوب اقامه این وظایف حتمی است.»

حقیقت حکومت اسلامی در نظریه ایشان بر ولایت بر امور و امانت داری استوار است و قدرت زمامداران باید در محدوده مقررات اجرایی و احکام اسلامی باشد. این محدودیت باید در حصار عصمت محصور بوده تا حکمران را از تجاوز و تعدی باز دارد و این صفت در پیامبر و ائمه واضح و آشکار است. در زمان غیبت امام(ع) به ناچار باید به جای ملکه نفسانی و عصمت معنوی، دستگاهی وجود داشته باشد تا مانع یکه تازی و خودکامگی حکومت و عاملان آن گردد و آن عبارت است از تعیین حدود وظایف حاکم، تدوین قانون اساسی و انتخاب نمایندگان از طرف ملت، برای مراقبت و نظارت در امر حکومت. با این دستگاه می توان قدری جای خالی عنصر عصمت را در حکومت اسلامی پر کرد. در صفحات گوناگون شرح «تنبیه الامه و تنزیه المله » مطالب فوق چنین بیان شده است:

«تاسیس حکومت و سلطنت در تاریخ بشریت – چه به وسیله پیمبران و سران ادیان باشد یا به وسیله عقلاء و دانشمندان –(یا در سیر تکاملی انسان پدید آمده باشد) بر اساس مراقبت و ولایت محدود بوده است. سلطان و حاکم آن اندازه حق تصرف در امور دارد که امین در امانت و متولی در عین موقوفه دارد، که باید حافظ و نگهبان باشد و هر حقی را به صاحب حق برساند … این محدودیت در عموم شرایع و ملل وابسته به قدرت ملت و قوانین است، در اسلام این محدودیت بیش از دیگران است. این نوع حکومت، حکومت ولایتیه است در مقابل حکومت تملکیه، سلطنت تملکیه آن نوع سلطنتی است که مقید به مقررات و حدود نیست و بر اساس رای شخص و هواهای نفسانی سلطان است. در نتیجه این دو سلطنت به حسب حقیقت و آثار هم از هم جدا می شوند، چرا که دومی مبتنی بر قهر و استیلا است و تصرفاتش نامحدود است ولی اولی (ولایتیه)بر ولایت بر امور و امانت داری استوار است و تصرفاتش محدود است.

پس آنچه که مطلوب است سلطنت ولایتیه است ولی همیشه این نوع سلطنت که متکی بر عصمت باشد وجود ندارد، لذا باید به مردمان عالم و عادل رجوع کرد ; ولی این رجوع متوقف بر دو اصل زیر است:

الف) تعیین حدود و وظایف والی و طبقات دیگر که خروج از آن حدود و وظایف موجب انعزال هر یک از متصدیان باشد، نظیر امانت در فقه که با اندک خیانت امین، خود به خود معزول است، و برای مشروعیت این حدود وظایف عدم خالفت با شرع کافیست.

ب) گماشتن هیات نظاره و مسدده (به کسر دال) یعنی انتخاب مردمی از عقلاء و صلحاء که به امور سیاسی و بین المللی آشنا باشند، تا نظارت جریان داشته باشد و مانع تجاوز از حدود شوند، اینها دماغ متفکر کشور و مجلس، محل آنان می باشد، دولت مسئول آنان و آنان مسئول ملت می باشند.»

برای تحقق و جنبه عینی پیدا کردن هیات نظاره و مسدده یک سری مقدمات لازم است و مهم ترین آن تدوین و تنظیم قانون است که آن در باب سیاست به مثابه رساله عملیه در باب عبادات است. قانون اساسی هم در کشور به وجود نمی آید مگر با وجود حریت و مساوات در آن جامعه:

«چون به حسب مقدمات گذشته اثبات شد که گماشتن قوه و هیات مسدده واجب است، از لوازم و مقدمات حتمیه گماشتن این هیات تنظیم قانون اساسی و فروع آن است و بدون آن چون وظایف و حدود والی و هیات، مقرر نیست، تحدید تحقق نمی یابد و قانون اساسی و فروع آن در باب سیاست مانند رساله عملیه است در باب عبادات و معاملات که اگر به دست مقلدین نباشند انطباق عمل و مسئولیت ممکن نیست، پس حفظ حکومت اسلامی جز به این دو رکن (تنظیم قانون اساسی و انتخاب) که این دو رکن هم بر اساس مساوات و حریت باید باشد، ممکن نیست و این از بدیهات مذهب ما می باشد.»

در سطور پیشین حفظ و پایداری حکومت موکول به قانون اساسی شد و قانون اساسی نیز به نوبه خود متوقف بر مساوات و حریت گردید. بدین سان می توان گفت که مساوات و آزادی در اندیشه سیاسی طالقانی نقش کلیدی و محوری دارند و جا دارد که به این دو مسئله در ذیل پرداخته شود.

ب) مساوات

آنچه از مساوات و عدالت در فرهنگ توده مردم شیوع و رواج یافته، این است که افراد جامعه در کلیه مسائل با هم برابر باشند; عدالت یعنی برابری مردم. حال آن که این نوع تفسیر و تعریف از مساوات و عدالت با موازین و اصول شرعی و عقلی ادیان الهی و بخصوص دین اسلام سازگار نیست. آنچه در متون اسلامی از مساوات و عدالت یاد شده، عبارت است از «العدل وضع الشی علی موضعه»; یعنی عدالت و دادگستری آن است که هر چیزی سر جایش نهاده شود و در جای خویش مورد استفاده و افاده گردد. با این تبیین، خدماتی که نظام های سیاسی به افراد مختلف با توانایی ها، خلاقیت ها و کارکردهای گوناگون ارائه می دهند چه بسا تفاوت داشته باشد و این مسئله با عدالت و مساوات اسلامی ناسازگاری ندارد. طالقانی در شرح «تنبیه الامه و تنزیه المله » با رد این فرضیه که مساوات یعنی یکسان بودن مردم در تمام احکام و حدود، با وجود مختلف بودن آنان، به طور مفصل به این مسئله پرداخته و چنین می گوید:

«این معنی(یکسان بودن مردم در تمام احکام و حدود) نه تنها مخالف با اسلام است، بلکه با نظام اجتماعی بشر عموما در هر مسلک و آیین باشند درست نمی آید و هادم نظام اجتماع است. چون افراد و طبقات بشر از جهت عجز و قدرت و حدود تکلیف مختلفند. پس بدون شبهه احکام و حدود نسبت به عناوین، مختلف خواهد بود، آن مساواتی که اساس ادیان به خصوص شریعت مقدس اسلام است، این است که احکام و قوانین نسبت به مصادیق هر موضوع وعنوانی به تساوی اجرا شود. حکم قتل و سرقت و احکام قضائی و سیاسی بر هر کسی اجرا شود و اعتباریات و امتیازات مجعوله مردم و اجتماع مانع اجرا نشود، نه آنکه دزد گرسنه و پریشان کاسه و آفتابه، در گوشه زندان بمیرد، ولی دزدان اموال و نوامیس عمومی بر اریکه قدرت تکیه زنند و قاتل از جان گذشته فقیر و پریشانی بالای دار برود ولی برای قصابانی که دسته دسته مردم را قربانی شهوات خود به نام مصالح عالیه می نمایند هیچ مسئولیتی نباشد، بلکه متوقع باشند مردم برای آنان کف بزنند و هلهله کنند! و مردم را به سوء ظن و تفتیش عقاید مانند گوسفند ذبح نمایند.»

آن گاه طالقانی برای تایید گفتار خویش از اجرای دقیق حدود به وسیله پیامبر و ائمه اطهار، خصوصاً حضرت علی سبت به نزدیکان خویش شاهد مثال می آورد و معتقد است که مساوات مطلوب در دید اسلامی همان است که ائمه و پیامبران به آن عمل می کردند و حتی زنده بودن قوانین ملل بزرگ دنیا بر این اساس است:

«آن مساواتی که علمای ربانی و مردان غیور دین می خواهند همان است که: پیمبر گرامی و اوصیا بزرگوارش می فرمودند: حد خدا را در باره جگر گوشه های خود بی درنگ اجرا می نمائیم. آن مساوات همانست که علی(ع) اجرا قصاص را سبت به عبداله فرزند خلیفه دوم – که هرمزان، یک فرد تازه مسلمان ایرانی به اتهام شرکت در توطئه قتل خلیفه کشت – درخواست می نمود و آن اندازه که برای اجرای حد ایستادگی نمود برای حق خلافت خود مقاومت نفرمود، و نسبت به قاتل بی ارزش خیانتکارش که علی را از پای در آورده بود سفارش می فرمود: که بیش از یک ضربت بر او نزنید و مثله اش ننمایید و متعرض هم فکران، مسلکی و حزبی او نشوید و خون مردم را به اتهام و سوء ظن نریزید.

این اساس مساواتی است که بشر زجر کشیده و ستم کشیده، تشنه آن است و قوانین ملل زنده دنیا بر این اساس است.»

خلاصه سطور پیشین در باره مساوات از نظرگاه طالقانی این است که: احکام و قوانین نسبت به مصادیق هر موضوع و عنوانی به تساوی اجرا شود و فرقی میان حاکم و محکوم نباشد. چراکه حاکم در نگاه ایشان امانت داری بیش نیست، و عنوان پادشاه، ملک و خداوندگار برازنده حاکم اسلامی نیست. از این جهت شخص زمامدار و کلیه مسؤولین امور با سایر افراد از لحاظ امتیازات و حقوق و تکالیف یکسان و مساوی می باشند و هیچ گونه فرقی بین آنان وجود ندارد. این مساوات در تمام مسائل اعم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و … می باشند; چرا که مردم، خلیفه و جانشین خدا در زمین هستند و هیچ کس نمی تواند حاکمیت و حق تعیین سرنوشت آن ها را نقض نماید. بدین ترتیب، عدالت و مساوات «مشارکت همه مردم در حقوق» تعریف می شود.

پ) آزادی

یکی از انواع آزادی ها، آزادی تفکر و اندیشه است. یعنی این که سدی برای پرورش هیچ یک از استعدادها در کار نباشد. یکی از با ارزش ترین و گرانبهاترین استعدادهایی که در انسان هست و شدیدا نیازمند به آزادی است، فکر و اندیشه است; و می توان گفت که مهم ترین قسمتی از انسان که لازم است پرورش پیدا کند، فکر و اندیشه است و قهرا چون این پرورش نیازمند به آزادی، یعنی نبودن سد و مانع در جلو تفکر است، بنابراین، انسان نیازمند به آزادی در عرصه اندیشه است.

طالقانی در حوزه و عرصه اندیشه سیاسی معتقد است که نظام سیاسی در کشورها خصوصا حکومت اسلامی بر دو رکن اساسی آزادی و مساوات استوار است. آزادی را، آزادی از اراده فرد(دیگران) تعریف می کند و معتقد است که پیشرفت محیرالعقول حکومت اسلامی در صدر اسلام از اجرای همین مسؤولیت(حریت و آزادی) سرچشمه می گرفت. وی معتقد است که دین اسلام دین آزادی است و هدفش آزادی انسان ها از هر قید و بند ضد تکامل است و اسلام به هیچ وجه، آزادی را در راه تکامل انسان محدود نمی کند. هر جمعیتی که بخواهد آزادی مردم را در انتقاد و بحث محدود کند، اسلام را نشناخته است. با این تعریف وی وارد آزادی در عرصه اندیشه و تفکر می شود. او در نوشتارهای گوناگون خود بیان مفصلی در این باره دارد و می گوید:

«آزادی انسان تنها این نیست که از لحاظ اقتصادی و وضع نظام اجتماعی آزاد باشد، آزادی مهمتر از این است که اندیشه انسان آزاد باشد، قالبی فکر نکند. خیلی مردم هستند که ندای آزادی سر می دهند و طرفدار آزادی هستند، ولی می بینیم که در قید و بند مکتب های خاصی هستند. اینها در واقع برده مکتب هستند، برده فکرند، برده نظام حزبی و اجتماعی هستند، نه ما می گوییم قرآن برای انسان آزاد است، برای آزاد کردن انسان هست، انسانی که بخواهد آزاد بشود»

باز جای دیگر می گوید:

مسئله ای که بارها بدان اشاره کردم، مسئله آزادی است، و وقتی ما آزادی را برای انسان بالاترین هدیه الهی و بشری می دانیم که انسان آزاد آفریده شده است. هیچ کس هم نمی تواند آن را سلب کند، اصول تمامی انقلابات برای باز کردن بندها بوده است. چه بندهای اجتماعی و چه بندهای اخلاقی. قرآن در باره بعثت پیغمبر(ص) چنین می گوید: پیغمبر برای این مبعوث شده که بندهای تحمیل شده به انسان را از هم بگسلد. پس ما هیچ وقت در اسلام نمی توانیم تحمل کنیم که استبداد جایش را به یک حزب و یا استبداد دیگری بدهد. این یک اصل کلی است.»

طالقانی آزادی اندیشه و عدم تحمیل اندیشه را جزء اصول مسلم اسلامی می داند ; و حتی آیاتی را که در باب جهاد نازل شده در راه مبارزه با عدم تحمیل فکر می داند و در ذیل و تفسیر آیه لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی چنین می گوید:

هدف های صریح آیات جهاد نیز از میان برداشتن اکراه بر عقاید مخالف و فتنه و ظلم، و اقامه حق و عدل است، نه اکراه بر پذیرش عقیده و مسئولیت های فردی. و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین لله تاریخ نیز گواه است که در آغاز دعوت اسلام در مکه، اکراه بر دین از جانب مشرکین بود، و در مدینه که دین و اجتماع مسلمانان پایه می گرفت، پیوسته در معرض تعرض و فتنه مشرکین بودند. پس از آن، فتوحات اسلامی تا آنجا که خالص انگیزه اسلامی داشت برای دفع فتنه و رفع اکراه حکام و طبقات ستمگر بود تا راه رشد و دریچه تنفس آزاد بر روی محرومین و محکومین باز شود. حد جهاد همین است.»

طالقانی در برخی از نوشته های خود معتقد است که اگر یک مکتب، مذهب و یا نظام سیاسی، آزادی اندیشه و فکر را محدود کند و یا اندیشه خدادادی را از او سلب کند، اصولا آن مکتب و مذهب، ضد بشری و ضد انسانی است و نه تنها در دایره مکاتب الهی گنجانده نمی شود، بلکه از دایره مسلک ها و مرام هایی که به وسیله انسان ها خلق می شوند نیز خارج است:

«هر مذهبی و هر مکتبی که بشر را در محدوده خودش نگهدارد و آزادی فکر و اندیشه را از او بگیرد و محدودش کند، این مکتب ضد بشر است. آن مکتبی، مکتب انسانیت و بشریت است که… آزادی بدهد.»

ت) تحزب

در صفحات پیشین اشاره شد که مساوات و آزادی در اندیشه سیاسی طالقانی نقش محوری و کلیدی دارد. یکی از لوازم آزادی و مساوات، ظهور و فعالیت گروه ها، تشکل ها و احزاب در جوامع است. جوامع پیکره ای از افراد و طبقات مختلف هستند و آنچه برای جوامع، مهم و عنصر اساسی تلقی می گردد، مجموعه عواملی هستند که بتوانند افراد و طبقات را با هم پیوند داده، به صورت یک پیکر زنده در آوردند و دارای خاصیت حیاتی گردانند تا چنین اجتماعی بتواند بقا و ثبات خود را تامین کند. طالقانی معتقد است که در قرون گذشته، ملل مختلف بر پایه گرایش های نژادی، زبانی و جغرافیایی، وحدت و قدرت خود را حفظ می کردند و پس از تحولات فکری – سیاسی ای که طی قرون اخیر به وجود آمده است، همکاری ملل بر اساس فکر و اندیشه بوده و همین چارچوب احزاب و دسته جات تشکیل یافته و در نهایت، این گروه ها با ارائه دیدگاه های خود در جامعه، پیروانی پیدا می کنند و دست به تشکیل جمعیت می زنند:

«در ملل گذشته تا همین قرون اخیر پایه و اساس اجتماعات روح ملی و نژادی و همزبانی و حدود جغرافیایی بود که قدرت و وحدت ملل را حفظ می کرد، پس از تحولات فکری و پیدایش نظریات جدید اجتماعی و اقتصادی جهت جامعه و همبستگی افراد یک ملت با همکاری ملل دیگر در دنیا بر مبنای فکری و اعتقادی درآمد. این تحول اجتماعی از مظاهر تکامل بشر است و بر همین مبنا احزاب و دستجات سیاسی و اجتماعی و افکار و ایدئولوژی ها توسعه می یابند و عملی می شود و رخ نشان می دهند. نخست نظریه و افکار صاحب نظران مورد بررسی و مطالعه خودشان قرار گرفته و آنگاه مطرح می شود و آن نظریات و افکار به حسب قدرت منطق و سازش با محیط معتقدینی پیدا کرده و ترویج می شود. برای پیشرفت نظریه و مکتب وتز (ایدئولوژی) خود جمعیتی تشکیل می دهند و گسترش می یابند و قدرت بدست آورده و نظر خود را تعمیم می دهند.»

طالقانی بر این باور است که هر چه افکار و ایدئولوژی های اجتماعی بیشتر رایج شود، عناوین نژادی و سنن عاطفی و ملی ضعیف تر می گردد و ضرورت احتیاج جوامع به جمعیت های متشکل بر اساس عقیده و نظر بیشتر می شود، وقتی روابط با ملل و حل سایر مشکلات اجتماعی به وسیله این جمعیت ها صورت می گیرد. بدین سان، اگر تشکیل جمعیت ها و احزاب در زمان های گذشته تفننی و مستحب بوده در دیدگاه طالقانی، امروزه برای حفظ استقلال و پیشرفت ملل و تکامل فکری و اجتماعی و جلوگیری ازستمگری و تجاوز حکومت از واجبات و ضروریات تلقی می گردد. دراین دید، دسته بندی بلوک شرق و غرب نیز بر اساس عقیده و نظر است و وحدت نژادی، ملی، قومی و زبانی ارزش خود را از دست داده است.

احزاب در نگاه طالقانی به دو دسته عمده تقسیم می شوند: یا احزابی هستند که اندیشه های آنان با عقاید و فکر اکثریت مردم سازگار است، که در این صورت احزاب روحیه انقلابی پیدا نمی کنند و اگر هم رژیم حاکم مخالف عقیده آنان باشد، با رژیم مخالفت می کنند نه با عقاید و اندیشه های مردم ; و یا احزابی هستند که با اندیشه ها و عقاید مردم سازگار نیستند، که این گونه احزاب دست به خشونت انقلابی می زنند و به زور سرنیزه بر سریر قدرت تکیه می زنند. بر این اساس، نهضت آزادی ایران را از دسته اول می داند که خود عضو آن بوده است:

«تشکیل احزاب به طور کلی به دو صورت است. یکی آنکه: افرادی نظریه و ایدئولوژی خاصی را بررسی کرده و به آن معتقد می شوند و سپس به صورت تشکل در می آیند چنانکه اکثریت مردم آن کشور نظریات آنها را مورد توجه قرار ندهند و با سنن و اصول اجتماعی خود مخالف بدانند چنین حزبی برای تحقق دادن و تحمیل نظریه خود بر اکثریت باید بکوشند تا از طریق انقلاب حکومت را بدست آورد. نمونه بارز آن حزب کمونیست روسیه از آغاز کار تا به حال.

دوم آنکه: جمعیت یا حزب بر اساس عقاید و سنن ملی و خواسته های عموم و قوانین اساسی کشور بنا شود. ناچار، کار چنین جمعیت یا حزبی، تشکل افراد و تقسیم دستجات برای به فعالیت رساندن خواسته های بالقوه توده مردم و اجرا قوانین اساسی و جلوگیری از تجاوز است. چنین جمعیتی نمی تواند هدف انقلابی داشته باشد. چون هدف آن حکومت با اقلیت حزبی نیست و مرام آن تحمیلی نمی باشد. فقط کار و فعالیت آن چنانکه گفته شد اصول و خواسته های بررسی و تدوین شده، مورد عقیده و آمال اکثریت مردم می باشد. مگر اینکه اقلیت غیر منبعث از شعور و خواست عمومی و غیر متکی بر قوانین اساسی در اجرا مقاصد فردی یا طبقه خود لجاجت کند و حق عموم و قوانین را زیر پا گذارد. در این صورت برای محدود کردن سلطه بر حدود قرارهای اجتماعی و احیاء حقوق عمومی اگر راه هر نوع مبارزه آرام بر او بسته شد چاره ای جز قیام در برابر حکومت غیر قانونی ندارد. جمعیت های ملی مانند نهضت آزادی را نمی توان از قسم اول دانست.»

ث) شورا

از قدیم الایام از حکومت ها، تقسیمات گوناگونی صورت گرفته است و هر اندیشمندی به نوبه خود یک نوع تقسیم بندی ارائه داده است. اما به صورت کلان و در یک دید وسیع می توان حکومت ها را به دو گروه کلی تقسیم کرد:

۱. حکومت های دارای دیدگاه مستبدانه ;

۲. حکومت های دارای دیدگاه مردم سالارانه.

در دیدگاه اول، شخص یا گروهی خاص، حکومت کردن را حق خود دانسته و برای نظر مردم در انتخاب حاکم ارزشی قائل نیست ; بلکه فراتر از این رفته و تحمیل نمودن خود بر آنان و در اختیار گرفتن قدرت حکومت بر مردم را عین صواب دانسته، حتی این کار را به نوعی عمل به تکلیف شرعی می دانند. این گروه با این پیش فرض که چه بسا اگر انتخاب حاکم به دست خود مردم صورت گیرد، مردم با انتخاب فردی ناصالح هم دنیا و هم آخرت خود را تباه کنند، تصور می کنند که وظیفه شرعی حکم می کند که با در دست گرفتن قدرت به هر شیوه ممکن مردم را از انحراف و تباه کردن دنیا و آخرت خود برهانند و به سوی صلاح و رستگاری دنیوی و اخروی رهنمون شوند.

حکومت مطلوب طرفداران این نظریه، در عمل شکلی از حکومت های یکه سالاری، گروه سالاری، تمامت خواه، و دیوان سالاری آمرانه خواهد بود.

اما دسته دوم، دیدگاهی است که معتقد است انتخاب حاکم حق مردم است و مردم حق دارند راه خود را چه در این دنیا و چه در جهان آخرت، خود برگزینند. این دیدگاه معتقد است که نفس انتخاب بسیار بیش از نتیجه آن، حائز اهمیت است و یک انتخاب غلط چه بسا از انتصابی درست نیز ارزشمندتر باشد. چرا که اگر مردم نحوه انتخاب کردن و برگزیدن حاکم را فرا گیرند، حتی اگر در ابتدای کار و در مواردی چند به انتخابی غلط دست زنند، در درازمدت یاد خواهند گرفت که چگونه برگزینند و بدین وسیله حکومت به سمت اصلاح خواهد رفت.

جریان روشنفکری دینی (اگر این اصطلاح درست باشد) در ایران همواره از نگرش دوم نسبت به حکومت جانبداری نموده و در مقابل انواع حکومت های آمرانه در کشور موضع گرفته است. طالقانی نیز در زمره اصلاح طلبان دینی محسوب می شود که متمایل به نظریه دوم است و معتقد است باید به مردم مسئولیت داده شود، تا متکی با حاکم و رهبر خویش نباشند.

بهترین راه مشارکت مردم در امر حکومت، رعایت اصل مهم قرآنی و اسلامی شوراست، که این در سیره پیامبر و ائمه اطهار وجود داشته است. طالقانی در شرح «تنبیه الامه و تنزیه المله » و «پرتوی از قرآن » به این مسئله پرداخته و آیات «و شاور هم فی الامر» و «امرهم شوری بینهم » و برخی از احادیث را ناظر به لزوم مشسورت پیامبر با مردم در امور حکومت و کشورداری می داند و دلیل مشورت کردن را چندین چیز ذکر می کند:

«وجوب مشورت در امور و حوادث به حسب نصوص آیات و سیره پیغمبر اکرم از امور مسلمه است، دلالت آیه و شاورهم فی الامر، که پیغمبر مقدس و معصوم را بدان خطاب و مکلف نموده. پس واضح است، ضمیر جمع (هم) در مرحله اولی همه مسلمانان است، ولی به حسب قرینه امکان و تناسب حکم با صاحبان رای راجع به عقلاء و ارباب نظر است و «الامر» مقصود تمام کارهای اجتماعی و سیاسی است، و چون قوانین از جانب خدا می باشد از این حکم خارج می باشد و آیه: امرهم شوری بینهم که جمله خبریه است دلالت دارد بر این که وضع امور نوعیه در میان جامعه ایمانی چنین است و روش پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای این بوده و اهمیت دادن شوری و دستور دادن به آن یا از جهت امکان اشتباه (حاشاهم) و یا برای تطهیر اجتماع و حکومت مسلمانان از تشبه به حکومت های استبدادی یا برای تعلیم و تربیت امت بوده، به هر حال از آن باید پیروی کرد.» (۵۵)

طالقانی در «پرتوی از قرآن » مجددا تاکید می کند که شورا و مشورت پیامبر با مردم در امور اجرایی و مسائل حکومتی است والا پیامبر، بما هو رسول الله، در باره احکام و فرامین الهی نیازمند مشورت نیست:

«فرمان شورا (خطاب به پیامبر) با آنان در امور اجرایی – نه احکام و فرامین الهی – است تا شخصیت بدانان دهی و شخصیتشان را بالا بری و با خود همراز و همنشین گردانی و برای آنان احترام گذاری و در مسؤولیت ها، در جنگ و صلح شرکتشان دهی: و شاورهم فی الامر.»

استنباط طالقانی از مسئله شورا، برداشت عامی است که در تمام امور مردم جاری می باشد. نائینی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله » شور و مشورت را در حد تشکیل مجلس و انتخاب نمایندگان از طرف ملت می داند ; ولی طالقانی شور و مشورت را در تمام سطوح زندگی مردم لازم و ضروری می داند و تشکیل شوراهای مردمی را یکی از اصول فکری و عملی خود قرار می دهد. او در این باره مطلبی طولانی دارد که شایسته ذکر است:

«شورا یک اصل مترقی است، به خصوص در دنیای امروز یا باید مردم در سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند یا نه … این شورا فقط یک عده ای که در کارهای عمومی مملکت و سطوح بالا باید دور هم جمع شوند و با هم در مورد صلح و اقتصاد و وضع کشاورزی و اقتصادی و نظام سیاسی، نظر و رای بدهند، اختصاص ندارد، بلکه این مسئله اعم است. از نظر قرآن و از نظر اسلام هر خانه ای باید یک مرکز شورائی باشد، هر دهکده و هر گروهی باید در کارشان یک شورائی داشته باشند.

شما ملاحظه می کنید در قرآن در باره زندگی خانوادگی یعنی شیر دادن بچه که هیچ به چشم نمی آید از نظر مردم مسئله مهمی هم نیست، می گوید با مشورت باید باشد … «الوالدات یرضعن اولادهن حو لین کاملین » مادرها باید به حسب و وضع طبیعی دو سال بچه های خود را شیر دهند «فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما» اگر بخواهند بچه را از شیر بگیرند باید پدر و مادر راضی بشوند و مشورت کنند، صلاح بچه هست، صلاح مادر هست؟ یا از پزشک مخصوصشان استفاده کنند. وقتی قرآن در امر خانوادگی به شیر دادن بچه می گوید باید همراه با مشورت باشد، چه رسد به اداره یک دهکده، چه رسد به اداره یک روستا، چه رسد به اداره یک شهری یا یک کشوری. همه باید شورائی باشد.»

مطالب بالا نشان می دهد که طالقانی اعتقاد راسخ و عمیقی به شورا داشت ; چرا که شورا روحیه مردم سالاری را در نظام سیاسی ایجاد می کرد و بارها تاکید داشت که این مسئله سنت به جای مانده از پیامبر است و آن هم تکیه گاهش بر وحی است. او معتقد بود که هر چند در برخی موارد، شورا ممکن است عوارضی داشته باشد، ولی لازم است که بهای آن پرداخته شود. از این رو، طالقانی به هیچ وجه نگران انحراف مردم از صراط مستقیم الهی، به جهت انتخاب ناشایسته حاکمان نبود. برعکس، دغدغه اصلی وی این بود که مبادا به بهانه عدم انحراف مردم عده ای خاص حاکم شوند و رویه استبداد را در پیش گیرند و مانع رشد سیاسی مردم گردند. از دیدگاه وی ، جامعه مانند کودکی است که باید به او امکان راه رفتن را، حتی به قیمت زمین خوردن چندین باره، داد. چرا که همین زمین خوردن ها جزئی از راه رفتن محسوب می شود و سبب استحکام وی می گردد. در حکومت و نظام سیاسی هم چنین اعتقاد داشت و برای این گفته خود شواهد تاریخی نیز می آورد:

«همه از آثار شورا بود که مدینه را بی پناه گذاردند و برخلاف نظر شخص آن حضرت (رسول اکرم (ص) به سوی دشمن پیش راندند. با همه اینها باز اصل شورا را تحکیم می کند، چون پایه اجتماع اسلامی است و برای همیشه. تا اندیشه ها و استعدادها بروز نکند و هر صاحب رای خود را شریک در سرنوشت بداند و مسلمانان برای آینده و همیشه تربیت شوند و بتوانند در هر زمان و هر جا بعد از غروب نبوت، خود را رهبری کنند. اگر در این راه و برای تحکیم شورا هر چه زیان دهند ارزش دارد، تا با هر شکستی آراء محکمتر و قدمها ثابت تر شود و مانند بچه که همی به زمین افتد و صدمه ببیند و برخیزد، تا به اندیشه و پای خود مستقیم و محکم گردد.»

طالقانی همواره نسبت به اجرای اصل مهم شورا و تشکیل شوراهای اسلامی در روستاها و بخش ها، و شهرستان ها و استان ها دغدغه خاطر داشت و در هر مناسبتی به این مسئله می پرداخت. در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۸ طرح پیشنهادی وی برای تشکیل شوراهای محل در چهار صفحه ارائه گردید; و در آخرین نماز جمعه خود در بهشت زهرا با تاکید فراوان گفت:

«صدها بار من گفتم که مسئله شورا از اساسی ترین مسئله اسلامی است حتی به پیامبرش با آن عظمت می گوید: با این مردم مشورت کن، به اینها شخصیت بده بدانند که مسئولیت دارند و متکی به شخص رهبر نباشند.»

پیام های امام خمینی (ره) به آیت الله طالقانی

پیام امام خمینی (ره) به آیت الله طالقانی پس از آزادی از زندان، ۱۱ آبان ۵۷
این مسئله بسیار طبیعی است که شخصیت‌هایی مثل جنابعالی که عمر گرانمایه خود را در راه آزادی و استقلال کشور و مخالفت بی‌امان با دستگاه جبار و غارتگران بین المللی صرف نموده‌اند. در حبس و شکنجه به سر برند و از آزادی محروم باشند. آزادی امثال جنابعالی بر خلاف منطق شاه و موازین دولت اوست. فشار ارادة آهنین ملت به طوری اعصاب شاه را خرد کرده است که دیوانه وار دست به جنایات ننگ آوری زده که روی تاریخ را سیاه نموده است و به طوری که مستحضر هستید، دست به جنایات تعجب آوری زده! در شهرستان‌ها دسته‌های نا‌شناس از کولی‌ها و اجیر‌ها با چماق و قداره و پشتیبانی قوای انتظامی به جان مردم افتاده و جنایاتی را به بار آورده‌اند و می‌آورند. دولت که باید حافظ نظم باشد؛ قوای انتظامی او، به صورت مخرب و قوای تخریبی درآمده است. در عصر ما، در کشور بی‌پناه ما، منطق‌ها و لغت‌ها جای خود را عوض کرده‌اند. فضای باز سیاسی، ‌‌‌ همان اختناق‌ها و سانسورهای همه جانبه است؛ تمدن بزرگ، وحشیگری‌های بد‌تر از قرون وسطاست، دولت آشتی با مسلسل و توپ و تانک و اخیرا با چماق و قداره، مردم را به تباهی کشیده است؛ اصلاحات ارضی، کشاورزی را ساقط نمودن است؛ استقلال، وابستگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی به اجانب است؛ فریادهای مرگ بر این سلطنت پهلوی، شاهد دوستی و علاقه به رژیم است.

پیام امام خمینی (ره) به مناسبت رحلت آیت الله طالقانی، ۱۹ شهریور ۵۸
انا لله و انا الیه راجعون
فمنهم من فضیً نحبهً و منهم من ینتظر. عمر طولانی این عیب را دارد که انسان هر روز عزیزی را از دست می‌دهد و به سوگ شخصیتی می‌نشیند و در غم برادری و فرو می‌رود. مجاهد عظیم الشان و برادر بسیار عزیز حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای طالقانی از بین ما رفت و به ابدیت پیوست و در ملاء اعلی با اجداد گرامش محشور شد. برای آن بزرگوار، سعادت و راحت و برای ما و امت ما، تأسف و تأثر و اندوه، آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او شخصیتی بود که از حبسی به حبسی و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ‌گاه در جهاد بزرگ خود سستی و سردی نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکی پس از دیگری از دست بدهم. او برای اسلام به منزلة ابوذر بود؛ زبان گویای او چون شمشیر مالک اش‌تر بود، برنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او که در رأس پرهیزکارن بود و بر روان خودش که بازوی توانای اسلام. من به امت اسلام و ملت ایران و عائلة ارجمند و بازماندگان او، این ضایعة بزرگ را تسلیت می‌دهم. رحمت بر او و بر همة مجاهدان راه حق. والسلام علی عبادالله الصالحین.

پیام امام خمینی (ره) برای انتصاب امام جمعه تهران، ۲۱ شهریور ۵۸
مرحوم مجاهد بزرگوار آقای طالقانی، پس از عمری مجاهدت و پاسداری از اسلام، به رحمت خداوند پیوست و ما را سوگوار کرد. تکلیف پاسداری از اسلام به عهدة همة ماست.
نمی‌دانم من باید به شما تسلیت بدهم یا شما باید به من یا هر دو به هم؟ من به شما تسلیت بدهم که پدر بزرگی را از دست داده‌اید و شما به من که برادر عزیزی را از دست داده‌ام و همه به ملت که خدمتگزاری را از دست داده و همه به اسلام که مجاهدی را از دست داده است. لکن ما از خدا هستیم از آنجا آمده‌ایم و به آنجا بر می‌گردیم.
انالله؛ ما از خداییم؛ ما چیزی نداریم، هر چه هست از اوست، و به سوی او می‌رویم و باید ببینیم چطور از آنجا آمدیم و چطور در اینجا هستیم و چطور به آنجا می‌رویم. آیا در اینجا که هستیم، در خدمت حق تعالی و خدمت خلقیم؟ مجاهده می‌کنیم در راه خدا، به صراط مستقیم ربوبیت مشی می‌کنیم یا انحراف داریم؟

اگر انحراف داشته باشیم، چه به چپ و چه به راست، چه طرف چپ که تعبیر مغضوب علیهم شده است و چه طرف راست که تعبیر به ضالین شده است در مقابل طریق مستقیم و صراط مستقیم. اگر از این راه مستقیم رفتیم، از اینجا که حرکت کردیم راه مستقیم باشیم، یمین و شمال نباشد در کار، مستقیم حرکت کنیم از اینجا به لا‌‌‌نهایت، سعادتمندیم و ملتی را سعادتمند کرده‌ایم و اگر چنانچه در بین ملت یک مقامی داشته باشیم، ملتی را منحرف می‌کنیم.

مرحوم آقای طالقانی مستقیم بود؛ مستقیم فکر می‌کرد، مستقیم عمل می‌کرد. انحراف به چپ و راست نداشت. نه غربزده بود و نه شرق زده، اسلام زده بود، دنبال تعلیمات اسلام بود و برای یک ملت مفید بود و رفتنش ضایعه است، لکن او پیوست به آنجایی که برای او تهیه شده است، مقامی که برای او تهیه شده است…

بیانات امام خمینی (ره) در دیدار با خانواده آیت الله طالقانی، ۲۲ شهریور ۵۸
ما احتیاج داشتیم به یک شخصی مثل آقای طالقانی. لکن اینطور نیست که وقتی آقای طالقانی بروند. ما شکست خورده باشیم. اسلام هست. پیغمبر هم رفت. فرمود وقتی وحی آمد که اگر پیغمبر کشته بشود یا بمیرد، شما بر می‌گردید از دینتان؟ اسلام هست. پیغمبرش هم می‌رود، امامش هم می‌رود، عالمش هم می‌رود، همه می‌روند و مملکت ما الان بحمدالله تعالی و امیدوارم که یک بیداری برای قشرهای مملکت ما پیدا شده و کشور ما پیدا شده، ملت ما یک بیداری پیدا کرده‌اند که دیگر خودشان دارند می‌روند‌، دیگر خودشان بیدار شده‌اند؛ دیگر خودشان راه می‌روند. و ما امیدواریم که ان شاءالله خداوند آن خدمتگزار را رحمت کند و همة ما را هم خدمتگزار قرار بدهد و ملت ما را هم از این بیدار‌تر کند که راه را برود.

و من تسلیت به خانم‌ها اول به آقایان ثانیا عرض می‌کنم و بدانید که من شریکم در این مصیبت و خداوند همة ما را در مصیبت و خداوند همة ما را در راه مستقیم هدایت کند.

پاسخ امام خمینی (ره) به پیام تسلیت حافظ اسد، ۲۴ شهریور ۵۸
مسلم است نام آن فقید سعید به لحاظ خدمات ارزنده‌ای که به اسلام و مسلمین نموده‌اند و همچنین به خاطر مبارزات مداوم و مستمر آن مرحوم علیه جور و ستم و استبداد و استعمار شرق و غرب، در تاریخ آزادیخواهان و طالبان حق و عدالت ثبت خواهد شد.

پیام امام خمینی (ره) به مناسبت اولین سالگرد رحلت آیت الله طالقانی، ۱۵ شهریور ۵۹
 یک سال از رحلت شخصیتی ارجمند و عزیزی ارزشمند گذشت. یک سال از فقدان مردی گذشت که می‌توانست به انقلاب اسلامی و پیشرفت اهداف مقدس اسلام خدمت‌های ارزنده‌ای بکند. او می‌توانست بارفتار و گفتارش به اعصاب ناآرامی که موجب نگرانی‌ها و تفرقه‌ها می‌شوند آرامش بخشد. مجاهد بزرگوار و عالم هوشیاری که از عنفوان جوانی تا آخرین لحظات زندگی در خدمت به اسلام و کشورهای اسلامی، متحمل رنج‌ها و حبس‌ها و فشار‌ها بود و هیچ‌گاه از این زحمت ارزشمند و خدمت سودمند کناره گیری نکرد و به کوشش خود در راه هدف و انقلاب ادامه داد. مرحوم مجاهد متعهد و مبارز عظیم الشان طالقانی عزیز به جوار اجداد عالیقدرش شتافت و ما نیز انشاءالله تعالی‌‌‌ همان راه را خواهیم رفت.

بیانات امام خمینی (ره) در دیدار با اقشار مختلف مردم، ۲۳ شهریور ۵۸
ما برادری را از دست دادیم و ملت ما پدری را و اسلام مجاهدی را. همه در سوگ هستیم و متأثر از این مصیبت بزرگ. خداوند او را غریق رحمت و شما را بردبار و صبور بفرماید. آقای طالقانی پس از سال‌های طولانی خدمت و رنج و نگرانی و مجاهدت از بین ما رفت و با اجداد طاهرینش ان شاءالله محشور شد. ما باید از وقایعی که رخ می‌دهند عبرت‌هایی بگیریم و تعلیم‌هایی و تنبه به بعض مسائل پیدا کنیم.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین