کد خبر: ۱۷۵۰۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:

واکاوی یک نامه سرگشاده با امضاهای جمعی جعلی

جالب است. جمعی از کسانی که هیچ اعتقادی به دین و دست کم به مرجعیت شیعه ندارند و علقه و وابستگی هم به این مرز و بوم نمیتوان در وجودشان سراغ کرد، در این «دوران تاریک» از مراجع قم و چهرههای سیاسی کشور برای نجات ایران و «دلفینهای ایرانی» تقاضای کمک کردهاند! به قول شاملو «فرزانه در خیال خودی که به تندر پارس میکند. گمان مبر / که جنون را / حتی به قانون بوعلی / نشانی از این آشکارتر باشد».
بسیاری از نامه های سرگشاده با امضاهای جمعی در سالهای اخیر از روی صداقت و دلسوزی نبوده اند و هدف های دیگری غیر از احقاق حق یا تذکر دلسوزانه و انتقاد سازنده را دنبال میکرده اند. این نوشته به بهانه انتشار یکی از این گونه نامه هاست؛ نامه ای خطاب به مراجع و شخصیتهای سیاسی مشهور و طرح موضوعاتی که به هیچ وجه مورد تأیید مراجع و مسئولان دلسوز و واقعبین نمیتواند باشد. نخست باید دید که چرا چنین نامه هایی اساساً تهیه می شوند و سپس به به این نامه خاص و زاویه های پنهان از دید افکار عمومی خواهیم پرداخت.

یک نگاه کلی

به گزارش بولتن، یکی از آموزشهایی که جین شارپ در راهنمای انقلاب نرم، از دیکتاتوری تا دمکراسی، ارائه میکند (که نه برای دمکراسی بلکه راهنمای جنگ روانی تمامعیاری است برای کسب قدرت و میتواند توسط هر گروهی، حتی دزدان دریایی هم مورد استفاده واقع شود زیرا در نهایت تهاجم فیزیکی را نیز توصیه میکند)، «گسترش اندیشة عدم همکاری» افراد و گروههای مختلف با رژیم حاکم است. برای این منظور یکی از 198 راهکاری که وی توصیه میکند، «نامه هاي اعلام مخالفت يا اعلام حمايت» است. این گونه نامهها مخاطبان متنوعی دارند؛ گاهی این مخاطبان مهمند و باید روی آنها تأکید کرد و گاهی مهم نیستند اما باید از شهرت و وجاهت آنها برای هدف مذکور استفاده نمود. در واقع، این اقدامی است برای استفادة نرم افزاری از مراجع مختلف و از جمله مسئولین همان رژیمی که معترضین قصد براندازی آن را دارند!

میتوان پرسید که چه فایده ای در این نهفته که از چیزی که قصد نابودی آن را دارید، در همان حال استمداد یا حمایت کنید؟! موضوع کمی مسخره به نظر میرسد. اما با دقت در این اقدام متوجه میشویم که این یک نامهنگاری معمولی نیست بلکه در واقع بیانیهنویسی و اعلامیهپراکنی است به شیوهای نو و برای استفاده از ابزارهای رسانهای در جامعة هدف که البته در راهنمای شارپ نیز در کنار همان بند بالا به آن اشاره شده است.

در وهلة اول، نویسندگان نامه به خوبی واقفند که مخاطبانشان حتی شاید نامه را نخوانند و یا در مورد خواستههای مطرح شده کاری نتوانند بکنند. اما با این حال نامه را منتشر میکنند زیرا هدف چنان که گفته شد چیز دیگری است. گذشته از اینکه این نوع نامهنگاری ایجاد نوعی ارتباط است که میتواند منجر به انتقال دیدگاهها و موضوعات مطرح شده در متن نامه به جامعة هدف بشود، حرکتی است در جهت تحمیل خواسته یا خواستههای مورد نظر تهیهکنندگان به مخاطب یا مخاطبان.

در وهلة دوم، نوشتن نامه حاکی از وجود رابطة مثبت قبلی است (که الزاماً از بین نرفته) و در نتیجه کسانی که از نامه و محتوای آن آگاه میشوند - یعنی افکار عمومی - تردید و ظنی نسبت به مقاصد پنهان آن روا نمیدارند و بلکه احتمالاً احساس همدلی با نویسندگان نامه هم پیدا کنند. شاید یکی از اهداف مهم نامههایی از این دست همین باشد تا به راحتی قبح موضوعات و مسائل ناهنجار و منحرفکننده را کمرنگ نمایند. تصور کنید که مثلاً جمعی از همجنسگرایان آمریکایی به پاپ نامة سرگشاده نوشته و از او درخواستهایی را به عنوان «حقوق» خود مطرح کنند. پیش از هر چیز این اقدام به افکار عمومی القا میکند که از نظر دستگاه پاپ همجنسگرایی مذموم و ممنوع نیست زیرا میان این افراد و دستگاه پاپ مراودهای در حد نامهنگاری وجود دارد. تردیدی نیست که همجنسگرایان میدانند که از نظر کلیسا رفتار آنان مذموم و ممنوع است اما با این کار هم قصد مطرح کردن خود به عنوان یک گروه در جامعه را دارند و هم میخواهند به افکار عمومی القا کنند که دیگر کلیسا با روش زندگی و انحراف اخلاقی آنان مخالفت جدی ندارد. این به نوعی تخریب هویت و شخصیت معنوی مخاطب نامه است.

از سوی دیگر چنین اقدامی واجد وجه پروپاگاندا هم هست و میخواهد، همان گونه که شارپ در فصلی از کتابش تصریح میکند، افکار عمومی را در جهت تأمین خواستههای خود هدایت کند. چامسکی در کتاب حاکمیت رسانهها توصیح میدهد که با استفاده از امکانات تبلیغی چگونه وودرو ویلسن، رئیس جمهور آمریکا، در هنگامة جنگ جهانی اول افکار عمومی مردم آمریکا را که کاملاً به سوی صلح و دوری از دخالت در جنگ بود، جنگطلب کرد: «از سوي رسانهها و محافل سرمايهداري، كه اكثر اين اعمال را سازماندهي كرده، به مورد اجرا ميگذاشتند، از اين شيوة عمل حمايت بسيار پيگيري صورت ميگرفت، و به طور كلي اين سياست با موفقيتي كامل توأم شد. در ميان كساني كه فعالانه و با شوق و ذوق در جنگ ويلسن شركت كردند، ميتوان از پيروان حلقة ديوي نام برد، روشنفكران پيشروي كه همان طور كه آثارشان در آن دوران نشان ميدهد، از اينكه به اصطلاح اعضاي هوشمندتر جامعه، یعنی خودشان، قادرند يك تودة بيميل و رغبت را وحشتزده کرده، و با به فوران در آوردن خشكهفكريهاي وطنپرستانهاشان، به ميدان جنگ گسيل دارند، بسيار هم مفتخر بودند. راههاي بهكارگرفتهشده متنوع بود. به طور مثال، وحشيگريهاي فراواني به وسيلة هونها ساخته و پرداخته شدند، كودكان بلژيكياي كه بازوانشان را از جاي كنده بودند؛ همه نوع مسائل هولناكي كه در كتابهاي تاريخ هنوز هم ميتوانيد بيابيد. بسياري از آنها به همت وزارت تبليغات انگلستان كه در آن زمان، همان طور كه خو د در خلوت ابراز ميداشت، التزام به هدايت افكار در قسمت اعظمي از جهان داشت، ساخته و پرداخته شده بود. ولي به صورتي اساسيتر، در اين هياهوي سياسي گروه ديگري كه تحت تأثير اين موفقيتها قرار گرفتند، نظريهپردازان مردمسالاري ليبرال و شخصيتهاي پيشرو رسانهها بودند، به طور مثال، والتر ليپمن كه ريشسپيد روزنامهنگاران آمريكایي به شمار ميرفت؛ نقاد صاحبنام سياستهاي داخلي و خارجي بود، و به همچنين نظريهپردازي بزرگ در زمينة مردمسالاري ليبرال.»

«کمیسیون هیاهوی سیاسی» یا «کمیسیون کریل» که ویلسن برای انجام هیاهوی سیاسی و رسیدن به مقاصد خود تشکیل داده بود همة لایهها و اقشار جامعه را هدف میگرفت و بخصوص به سراغ نخبگان میرفت زیرا آنان میتوانستند بخشهای بزرگی از جلمعه را تحت تأثیر قرار دهند. مار آنها نوشتن مقالات، ارائة نظریات، تنظیم بیانیهها و سخنرانیهای پرشور و هر کار دیگری بود که میتوانست تودههای صلحطلب را جنگطلب کند.


نامه ای از ناکجاآباد؛ آیه های نومیدی و بذر نفاق

و اما نامة «صدها چهرة سیاسی، فعال مدنی و روزنامهنگار» به مراجع عظام تقلید در قم و آقایان هاشمی، کروبی، موسوی و خاتمی.

بی تردید این یک بیانیة سیاسی است با این محتوا که انتخابات اخیر ریاست جمهوری یک «کودتا» بوده است و ایران گرفتار بحران حادی شده که به سوی فاجعه پیش میرود. متن این نامه / بیانیه نسبتاً کوتاه و بدون تحلیل مشخص از اوضاع و تنها با تأکید مکرر بر واژههایی بسیار منفی مانند «کودتا»، «کودتاگران»، «سیاهترین برگهای تاریخ کشور»، «بحران»، «خونریزی»، «بازداشت»، «دادگاههای نمایشی»، «جنایت»، «فاجعه» و... تنظیم شده، به طوری که با حذف این واژهها تقریباً یک چهارم متن نامه محو میشود و آنچه میماند واژههای معمولی است و چند فعل و کلمات ربط! بدین ترتیب، این بیانیة منفینگر، مخاطبان خود - بخصوص مراجع عظام تقلید در قم- را افرادی قلمداد کرده که با نظام مشکل دارند و بلکه در تضاد با آن هستند؛ در حالی که بجز چهار شخصیت نام برده شده، معلوم نیست عبارت کلی و مبهم «مراجع عظام تقلید در قم» چه کسانی هستند و بر فرض که اسامی آنها هم آورده شود اما معلوم نیست که آنها با محتوای نامه و مقاصد نویسندگان نامه موافقت داشته باشند و به طریق اولی آن را حتی بخوانند. این نشان میدهد که هدف از این بیانیه القای این موضوع به افکار عمومی است که وضعیت بسی فاجعهبار است و مخاطبان نامه هم علیه نظام جبهه گرفتهاند و مهمتر از همه، محتوای این نامه حرف دل «صدها چهره سیاسی، فعال مدنی و روزنامهنگار» است. به این موضوع امضاها با دقت بیشتر توجه میکنیم. اما این را یادآور میشویم که یک هدف خطرناک این نامه / بیانیه، کشیدن پای مراجع عظام و دست کم مقلدان آنها به بازی سیاسی است که توسط دستگاههای اطلاعاتی غربی و به ویژه موساد، که سابقه و تبحر زیادی در این نوع جنگهای روانی / اطلاعاتی دارد هدایت میشود. با قرار دادن محتوای این نامه، امضاها و نحوة امضا گرفتن آن، در کنار شیوة تبلیغاتی رسانههایی مانند بی.بی.سی.، صدای آمریکا و رادیو اسرائیل به خوبی نشان میدهد که منشأ اصلی این نامه کجا بوده است. این دقیقاً بخشی از راهکارهای جین شارپ در راهنمای کودتای مخملی است. او به صراحت مینویسد برای پیشبرد «مبارزه» باید از خارج کشور هر نوع کمک لازم را دریافت نمود.


سرقت نام و نشانگان جنون

اما جالب توجهترین قسمت این نامه، که در بسیاری از موارد مشابه هم وجود داشته است، اسامی کسانی است که آن را امضا کردهاند. دو سه سال پیش گروهی فمینیست کمپینی با عنوان یک میلیون امضا راه انداختند و مدعی شدند در عرض دو سال یک میلیون امضا از زنان ایرانی جمعآوری خواهند کرد برای تغییر قوانین مربوط به زنان. این کمپین با وجود آنکه هیچ مرجعی مانع آن نشد بعد از دو سال یک بیستم تعداد امضاهای مورد ادعای خود را هم نتوانست جمع کند. اما همان تعداد امضای جمعشده نیز هیچ گاه توسط مجریان معرفی نشدند با این بهانه که بسیاری از امضاکنندگان مایل به معرفی خود نبودهاند! این کمپین حتی از سوی فعالان خارجی حقوق زنان و فمینیستها جدی گرفته نشد و مجریان آن بعضاً از آن به عنوان امتیازی برای مهاجرت و پناهندگی به کشورهای خارجی استفاده کردند.

نامة مورد بحث در اینجا نیز از همان روش برای فریب مخاطبان و افکار عمومی استفاده مرده است به علاوة یک مغلطة مهمتر؛ اینکه تهیهکنندگان آن اصلاً مشخص نشدهاند. یعنی معلوم نیست که متن نامه توسط چه کسی یا چه کسانی تهیه شده که بعداً دیگران آن را خوانده و امضا کردهاند! نمیتوان پنداشت که همة امضاکنندگان با هم آن را تنظیم کرده باشند. گذشته از این برخی اسامی نه فعال سیاسی هستند و نه فعال اجتماعی و نه روزنامهنگار؛ یعنی در این حوزهها اصلاً شناختهشده نیستند و ممکن است افرادی معمولی باشند که روحشان هم از اینکه نامشان در پای این بیانیه آمده خبر ندارد. از آنها هم که شناختهشدهاند بعضی از وجود این بیانیه بیخبر بودهاند و به محض اطلاع، نسبت به استفاده از نام خود معترض شدهاند. برخی به خیال اینکه این یک بیانیة صنفی پدرومادردار است اجازه داده بودند از اسمشان استفاده شود وبعد که محتوای نامه را دیدند امضای خود را پس گرفتند. در همة این موارد هیچ کس به درستی نتوانست بگوید که درخواست امضا از سوی چه کسی یا کسانی بوده است. احتمال قریب به ذهن این است که افراد امضاکنندة خارج از کشور، از طرف «منبع اصلی» تحریک شده باشند که با دوستانشان در داخل تماس گرفته و اسمشان را برای نامه مطالبه کنند. اما بعضی از صاحبامضاهای این نامه هم سابقهدارانی قابل بررسی هستند! بد نیست ببینیم چه کسانی از «مراجع قم» در این «سیاهترین دوران تاریخ ایران» برای کمک به «مردم ایران» کمک درخواست کردهاند:

هوشنگ اسدی؛ عضو حزب توده و از روزنامهنگاران دورة رژیم شاه که به شدت ضددین است. نوشابه امیری؛ همسر هوشنگ که به اتفاق هم پناهندة فرانسه هستند. حسین باستانی؛ سردبیر روزآنلاین که به شدت مدافع سیاستهای آمریکا علیه ایران در دوران بوش دوم بوده است و این مدافعه را در شیوة سایت مذکور در ارائة اخبار و اطلاعات میتوان مشاهده نمود. باستانی به مرجعیت هیچ اعتقادی ندارد. مسعود بهنود که تابعیت انگلیسی گرفته و قبل از انقلاب هم با ساواک همکاری میکرد. در فکر و دیگاه او مذهب معنی ندارد. فاطمه حقیقتجو؛ از نمایندگی مجلس استعفا داد و به آمریکا رفت و در دانشگاههای ام.آی.تی. و هارورارد استخدام شد و در سالهای اوج پرونده هستهای ایران علیه ایران در آمریکا سخن گفت. شهرام رفیعزاده؛ که به جرم فعالیتهای برندازانه و همکاری با گروههای مسلح برانداز تحت تعقیب قرار گرفت و بعد به کانادا رفت. عفت ماهباز؛ که مارکسیست و زنگرای رادیکال مقیم انگلیس است. فریبا داوودی مهاجر؛ که از مجریان کمپین یک میلیون امضا بود و ناگفته هنرش پیداست. او اکنون در آمریکا زندگی میکند. و مسیح علینژاد؛ که معلوم نیست چرا نام زنانة معصومه را به نام مردانة مسیح تغییر داده (از دوستانش کسی میگفت این مسیح نیست بلکه مصی مخفف معصومه است و با لهجة خاص برای منظورهای خاص مسیح شده است!). او به هر دری زد و به مردم ایران را دلفین خواند تا بتواند پناهندگی انگلیس را بگیرد.

جالب است. جمعی از کسانی که هیچ اعتقادی به دین و دست کم به مرجعیت شیعه ندارند و علقه و وابستگی هم به این مرز و بوم نمیتوان در وجودشان سراغ کرد، در این «دوران تاریک» از مراجع قم و چهرههای سیاسی کشور برای نجات ایران و «دلفینهای ایرانی» تقاضای کمک کردهاند! به قول شاملو «فرزانه در خیال خودی که به تندر پارس میکند. گمان مبر / که جنون را / حتی به قانون بوعلی / نشانی از این آشکارتر باشد».

باز هم برگردیم و دستورالعمل جین شارپ را مرور کنیم و تحلیل چامسکی از تزویر و فریبکاری دمکراسی غربی را و قلب واقعیت به نفع سرمایه را توسط مزدوران فکری با دقت بیشتر بخوانیم.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
-
|
۱۰:۵۲ - ۱۳۸۸/۰۷/۰۵
0
3
به یاد می‌آورم نامه‌ی جمعی از حقوق‌دانان و غیره به قوه‌ی قضاییه برای ادامه‌ی شیوه‌ی پیشین برگزاری دادگاه‌های محکومین حوادث پس از انتخابات. حالا که نگاه می‌کنم می‌بینم کاملا بر اساس رهنمودهای جین شارپه. شاگردایی خوبی داره ایشون توی همه خبرگزاری‌ها و گروه‌های سیاسی
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین