کد خبر: ۱۱۷۱۵۱
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار:
از ایده تا ادعا

تحلیلِ فروکاهی بیخود و بی جهت یک ایده به یک ادعا

ایده آن قدر عهد دوغی و غیر معاصر است که موجبات پوزخندِ هنرمند پیشرو و معناگریزی همچون کاهانی را فراهم می کند و حالا به این منتقدان بی سواد و دگم اندیش نخند و کی بخند!!! اما می شود گفت ادعای هنریِ هنرمندِ ما مبنی براین بوده که می شود به جای استفاده از موسیقی و به کار بستن اصوات موسیقاییِ متعارف، از هر صدایی برای فضاسازی در سینما استفاده کرد!

گروه فرهنگی ـ علیرضا کیانپور: بی خود و بی جهت ششمین فیلم از کارنامۀ نسبتاً یکدست عبدالرضاکاهانی است. در این نوشته به بهانۀ اکران این اثر سینمایی، سعی شده به برخی ویژگی های مثبت و نیز آسیب های سینمایی سبک و نگاهی که در آثار کاهانی بازشناختنی است، بپردازیم تا ضمن تحلیل و بررسی فنّی "بی خود و بی جهت" گامی کوچک در هموارکردن ادامۀ راه سینمای کاهانی و متعاقباً سینمای ایرانی برداریم.

بی خود و بی جهت ؛ کلّیات

پس از موشکافی و وسواس بسیار و جرح و تعدیل فراوان برای انتخاب اولین جملۀ این نوشته که از قرار میخواهد به نقدسینمایی و تحلیلِ هنری فیلم "بی خود و بی جهت" بپردازد، در این لحظه (و نه لزوماً تا پایان این متن) علی الحساب این جمله را تقدیم می نمایم: "بی خود و بی جهت" به هیچ وجه من الوجوه فیلم بیخود و بیجهتی نیست.

"بی خود و بی جهت" پس از "اسب حیوان نجیبی است"، "هیچ"، "بیست"، "آنجا" و "آدم" ششمین فیلم از کارنامه عبدالرضاکاهانی است. شش فیلمی که کارنامۀ کاهانی را می سازند و درقیاس با غالب سینماگران دیگر ایرانی و دیگر کارنامه های سینمایی ایرانی، یکدست تر و منسجم ترند. نکتۀ مثبتی که در آثار کاهانی با آن روبرو هستیم (و متاسفانه در کمتر هنرمند ایرانی دیگری سراغ داریم) طی نمودن خط سیری است که این فیلم ها را در ادامۀ یکدیگر قرار می دهد. طوری که با دیدن دقایقی از هرکدام از این فیلم ها (درصورتی که پنج فیلم دیگر را دیده باشیم) می توانیم حدس بزنیم که این فیلم ساختۀ کیست! با نگاه بوطیقایی به کارنامۀ کاهانی (آنچنان که ساختارگرایان فرانسوی، فرای یا تودوروف از بوطیقا منظور می کنند) می شود آثار کاهانی را له عنوان نمونه ای از سینمای ابزورد دسته بندی کرد.

با این توضیح که ابزوردی که در این آثار می بینیم بیشتر نزدیک به ابزوردِ نمایشنامه های مروژک است تا ابزرودی که به طورکلاسیک در آثار بکت و یا حتی یونسکو حضور دارد. در ابزورد مروژکی شخصیت هایی ملموس و برگرفته از اجتماع درمکان هایی واقعی(واقعی تر ازمکان های بکتی) درحال گذران زندگیِ واقعیِ خودهستند. تا آنجا که ظاهر این آثار(مثلاً نمایشنامۀ مهاجران نوشتۀ اسلاومیر مروژک)می تواند مخاطب و منتقد را فریب دهد که با اثری اجتماعی روبروست و کشف ابزورد بودن آثار تنها پس از دقیق شدن در کنه روابط،دیالوگ ها و اتفاقات نمایش حاصل می شود. در واقع در این دست از آثار ابزورد، هنرمند می خواهد پوچیِ پنهان در زندگی روزمرّه را با نمایشِ خود این زندگی به صورت واقع گرا (رئالیستی) نشان دهد.

در آثار کاهانی که معمولاً تلفیقی است از "روایت ابزورد" و "کمدی موقعیت" نیز ما با یک چنین وضعیتی درگیریم(یا حداقل قرار است که درگیر باشیم) و روزنۀ ورود به آثار کاهانی و تاویل درست آن نیز در گرو نگریستن از همین زاویۀ دیدِ تلفیقی است. به عبارت دیگر درصورتِ درستی و دلنشینی این تلفیق در اثر کاهانی باید بگوییم که فیلم او خوب است و درصورت عدم دلنشینی این تلفیق وعدم هماهنگی عناصرفیلم ازاین منظربایدبگوییم فیلمش چندان به دل نمی نشست.

در "بی خود و بی جهت" دو زوج جوان داریم و یک خانه. یا بهتر است بگویم دو خانوادۀ کامل؛ هرکدام با وسایل و اسباب کامل زندگی و یک خانه. البته این همۀ داراییِ بیخود و بیجهت ما در درامِ "بی خود و بی جهت" نیست. به غیر از این چهار آدم بزرگ(چهارشخصیّت اصلی داستان) ما در این فیلم سینمایی یک بچۀ بد، یک رانندۀ کامیون، یک شاگردراننده و یک کامیون هم داریم که هیچ کدام از این عناصر، کارکردی بیشتر از کارکرد تیپیکال خود در داستان ندارند.

با یک قیاس و بررسی نسبت میان "نقش ویژۀ" خانه و کامیون، می شود به نسبت میان هفت عنصر دیگر از این گروه نُه تایی یعنی نسبت میان چهارشخصیّت اوّل(دو زوج جوان) و سه عنصر دیگر (یعنی بچۀ بد، راننده کامیون و شاگردراننده) پی برد.

در "بی خود و بی جهت" همه چیز معلّق و لنگ در هواست. وسایل خانه بسته بندی و آمادۀ تخلیه و جابه جایی اند و وسایل درون کامیون هم همینطور. یعنی همان طورکه منطقاً نمی شود در یک کامیون (حتی اگر پر از وسایل زندگی باشد!) زندگی کرد، خانه نیز قابل سکونت نیست. با این همه کامیون هم ویژگیِ خود نسبت به خانه را که همانا حرکت کردن است به علّت گیرافتادن در موقیّت اصیلِ "بی خود و بی جهت" از دست داده و همچون خانه ساکن شده است.

خانه هم اما دیگر خودش نیست. خانه باید خالی از وسایل شود و تا در شبی که همه منتظر فرارسیدنش هستیم، تبدیل به یک تالار پذیرایی برای مهمانانی شودکه می خواهند برای شرکت در مراسم ازدواج زوج جوان تر سربرسند.

از اینجا می شود موقعیّت اصیل فیلم"بی خود و بی جهت" را گره گشایی کرد: دو زوج در موقعیّت خاصّی گیرافتاده اند و باید برای ادامۀ زندگی شان از شرّ وسایل زندگی خود خلاص شوند.

این موقعیّت پارادوکسیکال در واقع همان خطّ باریکی است که مرزِ کمدی موقعیّت و درام (روایت) ابزورد را در فیلم سینمایی"بی خود و بی جهت" برساخته است و همین ظرافت در پرداختِ موقعیّت کلّی فیلم سینمایی"بی خود و بی جهت"ما را در مقام منتقد و مخاطب اثر بر آن میدارد که اعلام کنیم با فیلمی فکرشده و اصطلاحاً درست حسابی روبرییم و نه درامی بیخود و بیجهت!

بی خود و بی جهت ؛ جزئیات

و حالا پس از موشکافی و وسواس بسیار در بررسی فیلم "بی خود و بی جهت" از دیدگاهی کلّی نگر و نیز پس از جرح و تعدیل فراوان برای رعایت صداقت و اصصلاحاً بیخودوبیجهت نبودنِ ادعاهای مطروحه در این متن که بنابه قرارقبلی همچنان می خواهد به نقدسینمایی و تحلیلِ هنری فیلم "بی خود و بی جهت" بپردازد، در این لحظه می خواهم این جمله را تقدیم نمایم: "بی خود و بی جهت" فیلم بیخود و بیجهتی است!!! و البته ضروری است همین حالا این توضیح را به حملۀ قبلی اضافه کنم که بیخودوبیجهت بودن درجملۀ صدرالاشاره، بارِمعنایی منفی دارد.

بگذارید کماکان بازهم با نگاهی کلّی نگر و بودشناسیک به فیلم "بی خود و بی جهت" در گسترۀ سینمای ایران، بنگریم. انتخاب طبقۀ متوسط جامعه و پرداختن به مشکلات و دغدغه های این طبقۀ اجتماعی در سینمای ایران سابقه ای طولانی دارد که نمونه های عالی آن را در آثار ذهۀ شصتیِ داریوش مهرجویی و در آثاری همچون "اجاره نشین ها" دیده ایم.

ادعایی که در دهۀ هشتاد در سینمای کسانی چون فرهادی دوباره جان گرفت و برخی از اهالی فن به پیروی از بعضی غیرحرفه ای ترها، به اشتباه پرداختن به این طبقه را مستقیماً به امثال فرهادی نسبت دادند. نکته اینجا بود که در سینمای مهرجویی عنصرِ کتاب(به زور) دستِ شخصیّت های فیلم داده شده بود تا طبقۀ متوسط را به قشر روشنفکر جامعه تقلیل دهد. لکن کاری که فرهادی کرد صرفاً این بود که این عنصر زائد را از دست اشخاص فیلمش گرفت و آن ها را حقیقی تر نمایش داد. با این همه پرداختن به این طبقۀ اجتماعی که در سینما البته ضروری بود به همراه خود آسیب هایی را نیز همراه آورد.

از طرفی موفقیّت نسبی آثار فرهادی زمینه را برای الگو قرار گرفتن این آثار توسط سایرِ سینماگران ایرانی فراهم کرد و در این الگوبرداری گه گاه مو به مو و البته به اشتباه، برخی ویژگی های شخصی تر سینمای فرهادی(ازجمله بی طرفی او درقضاوت شخصیّت های داستان) نیز عیناً الگوبرداری شد و به غالب و بدنۀ سینمای ایران تسرّی پیدا کرد. البته در این مقال جای این نیست که بیش از این به درستی یا غلط بودن این نوع نگاه در سینمای شخصِ آقای فرهادی بپردازیم.بااین همه ضروری است که فی المجلس این ادعارامطرح کنیم که این نوع نگاه بی طرف و خنثی به شخصیّت ها در سینمای امروز ما (فارغ از بحث تقدّم و تاخّر به کار بردن آن) که نه ضرورتی فنّی دارد و نه اساساً به صلاحِ جامعۀ ماست، متاسفانه درفیلم مورد بحث نیز قابلِ رویت است.

از آسیب ها و نتایج این نوع نگاه در فیلم موردِبحث یکی این که به لحاظ اخلاقی، شخصیّت های فیلم"بی خود و بی جهت" هیچ برتری ملموس و درستی نسبت به هم ندارند و کارگردان در مقام صاحب اصلی اثربه هیچ وجه سعی نمی کندبه قضاوت اخلاقی میان شخصیّت های اثرش دست بزند. گو اینکه مقام خود را بالاتر از این درک کرده که رو به چنین قضاوتی بیاورد. ولی این پایان ماجرا نیست. این آسیب تا آنجا دامن گیرِ "بی خود و بی جهت" می شود که کارگردان حتی زحمت شخصیّت پردازی اصلی ترین اشخاصِ فیلم را نیز به خود نمی دهد (و یا آنچنان که در آثار فرهادی و البته همین فیلم "بی خود و بی جهت" می بینیم فیلم ها معمولاً حتی عنوانبندی درستی هم ندارند و از دیگرسو محافظه کاریِ متناقض کارگردان طوری عمل می کند که مخاطب مجبور است پایان قطعی فیلمی را در آغاز فیلم بعدی ببینیم!!!)

فراموش نکنیم بخش عظیمی از لذت مخاطبِ درام ابزوردی چون مهاجران (نوشتۀ مروژک) در دلِ راه یافتن به ابعاد و ریزه کاری های شخصیت های آن است و مخاطب پس از درکِ دقیق دو شخصیّتِ اصلی نمایشنامۀ مهاجران، با آن ها همذات پنداری می کند و در درک آن ها از پوچی زندگیشان شریک می شود.

در "بی خود و بی جهت" بارها یکی از دو شخصیّت مرد داستان (به خصوص محسن با بازی رضا عطاران) با گفتن این که می خواهد هرچه سریع تر کار را آغاز کند، تحرکی ساختگی درموقعیتِ گره خوردۀ داستان ایجاد می کند. اما هربار او صرفاً با کشیدن سیگار رفتار انفعالی خود را ادامه می دهد. این بازی یادآور یکی از معروف ترین دیالوگ های نمایشنامۀ درانتظارگودوست، آنجا که ولادمیر به استراگون و متعاقباً استراگون به ولادمیر می گوید "من رفتم" و پس از لحظاتی سکوت کماکان هر دو در همان موقعیّت انفعالی قبلی روبروی تماشاگر نشسته اند. نکته این جاست که تفاوتی اساسی میان بازی ای که کاهانی توسط شخصیّت محسن از سیگار می گیرد و دیالوگی ساموئل بکت برای دو شخصیّت اصلی نمایشنامه اش نوشته است وجود دارد و آن این که در "درانتظارگودو" دیالوگِ یادشده، از عناصری است که موقعیّت ابزورد نمایش را رقم می زند؛ حال آن که بازی با عنصر سیگار در"بی خود و بی جهت" صرفاً در راستای پرداخت شخصیّت محسن کارمی کند و یا بهتر است بگوییم وجهی از این بازی که به شخصیّت پردازی می انجامد به قدری پررنگ است که قادر نیست به تنهایی بار ابزرودبودن موقعیّت داستان را به دوش بکشد.

موسیقی "بی خود و بی جهت" عنصری بسیار مهم است که از صدای شکم رضاعطاران و چند صدای نخراشیدۀ دیگر تشکیل شده است. از حق نگذریم ایدۀ جالبی است. اما کارکردش چه؟ آیا کارکردش هم جالب است؟ اصلاً دارد؟ کارکرد را می گویم! بیخود و بیجهت که کلمات را به هم نمی بافم!

پس ازچند نام نسبتاً آشنا در تیتراژ آغازین "بی خود و بی جهت"،نوبت به نام بزرگی در موسیقی فیلم ایران یعنی کارن همایونفر می رسد، که بر روی پردۀ نقره ای نقش ببندد. از همان ابتدا هم صدای شکم رضاعطاران (به عمد نمی گویم محسن) سالن سینما را پُر می کند. حالا تیراژ تمام شده و فیلم با شکم رضاعطاران آغاز می شود و این بازی بامزّه تا انتهای "بی خود و بی جهت" ادامه می یابد و شکم مذکور از قول صاحبش سر و صدا می کند. بانمک است. اصلاً خیلی خیلی بانمک است. اما واقعیّت این است که شکم رضاعطاران در "بی خود و بی جهت" کار نمی کند! ایدۀ موسیقی "بی خود و بی جهت"را می توان به تمام این اثرسینمایی(!) تسرّی داد. می شود از جایگاه موسیقی "بی خود و بی جهت" و نسبت موسیقی"بی خود و بی جهت" با موسیقی و اساساً فیلم به نتایجی دربارۀ فیلم سینمایی "بی خود و بی جهت" دست پیدا کرد.

یک ادعای بزرگ و جذاب جای ایدۀ هنری را در "بی خود و بی جهت" اشغال کرده و فیلم را به بیراهه برده است. ساختۀ همایونفر تنها درتیتراژ پایانی فیلم، وقتی تماشاگران سرگرم ور رفتن با پاکتِ چیپس و روشن کردن گوشی های تلفن و سفت کردن دوبارۀ کمربندهایشان هستند، خیلی نامفهوم شنیده می شود.

- بسیار خوب: ایدۀ هنریِ هنرمند چه بوده؟

- ایده که با خود بارمعنایی زیادی به همراه دارد و احتمالاً آن قدر عهددوغی و غیرمعاصر است که موجبات پوزخندِ هنرمند پیشرو و معناگریزی همچون کاهانی را فراهم می کند و حالا به این منتقدان بی سواد و دگم اندیش نخند و کی بخند!!! اما می شود گفت ادعای هنریِ هنرمندِ ما مبنی براین بوده که می شود به جای استفاده از موسیقی و به کار بستن اصوات موسیقاییِ متعارف، از هر صدایی برای فضاسازی در سینما استفاده کرد!

- بازهم بسیار خوب: حال از این ایدۀ جذاب هنری چه چیزی دیده (شنیده) شده؟

- این که می شود با شکم رضا عطاران دمبک (تنبک) نواخت و به جای موسیقی به مردم غالب کرد.

- خوب چرا؟ خیلی خوشحالیم همه؟ داریم پول پارو می کنیم یا سانتریفیوژ جارو؟

متاسفانه پاسخ را می توان به راحتی حتی در عنوان فیلم یافت. آری پاسخ این است: همینطوری! "بی خود و بی جهت"!!!

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۲
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
10
1
عکس دومی کمی نیاز به شطرنجی شدن دارد. با تشکر
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
4
2
من فیلمو دیدم. فیلم باحالی بود اما این نقد از فیلمم باحالتر بود.
اگه باید عکس دوم رو شطرنجی کنن، چرا عکس اول رو نکنن. اونم باید شطرنجی بشه اگه یه نظر (نه بیشتراااا) دقت کنین.
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۹:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
4
0
نه عكس دومي از شطرنج گذشته نياز دق رنج داره البته نه براي همه ،،،،
ارژنگ فرخ پیکر
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۷:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۹
1
1
الانسانُ حریصٌ بما مُنِع ! ظاهراٌ همه ی توجّهات رفته به شطرنج بازی و باقیِ قضایا !! گیرم روی عکس ها شطرنجی شُد ؛ اصلِ کار " چرائیِ " بی خود و بی جهت است که شطرنج بردار نیست اونم توی این سینما که قطب نما را گم کرده !!
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین