"آزمایشگاه" داستان جوانی شهرستانی و دست و پا چلفتی (فرهادِ قهرمان) است که ازقضا شاگرداول رشته علوم آزمایشگاهی است که پس از اتمام موفقیت آمیز دانشگاه، برای استخدام و آغاز فعالیت کاری وَ به پیشنهاد یکی از همکلاسی های دوران دانشگاه(نیلوفر) به آزمایشگاه پدرِ نیلوفر آمده تا از تنها رقیبش که تنبل ترین همکلاسی دانشگاهش نیز هست، بهتر باشد و شغلِ کار در آزمایشگاه را تصاحب کند.
در عدم تَوفق فیلم هیچ شکی نیست. این را می توان هم از آمار فروش فیلم فهمید و هم با نگاهی به نقدهایی که بر روی این فیلم نوشته شده است. با این همه فیلم به لحاظ ریتم اثری است متفاوت از غالب آثار سینمایی ایران. در "آزمایشگاه" اتفاقات با سرعتی جنون آمیز ورق می خورند تاجائیکه هنوز اتفاق قبلی جایش را در ذهن مخاطب پیدا نکرده، یک یا چند ماجرای (اغلب فیزیکی) از راه می رسند و داستان را به دنبال خود می کشانند. به این بهانه بد نیست با نگاهی کوتاه به جایگاه این اصل(ریتم) درهنر وَ سینما، به ریتم فیلم آزمایشگاه بپردازیم.
ریتم در هنر و سینما
ویژگی مشترک اصولی اینچنینی در هنر این است که کیفیتِ این اصول نسبی و فارغ از قضاوت ورزی است. هیچ هنرمندی نمی تواند فی المثل بافت زمخت را به طور کلی به بافت نرم رجحان دهد و هیچ فیلسوف هنری نیز نمی تواند رنگ های گرم را مثلاً به دلیلی ذاتِ شادترشان، برای خلق آثارِ زیباتر تجویز کند. این اصول بنابه محتوای مدنظرِهنرمند جابه جا می شوند اما آنچه در این خصوص ثابت می ماند، حضور قطعی این اصول درهمۀ هنرها و ارزش تعیین کنندۀ آن ها در چگونگیِ بیانِ محتواست.
به عنوان یک نمونۀ خوب سینمایی می شود به فیلم "ران لولا؛ران" (بدو لولا؛ بدو) ساختۀ تام تیکور اشاره کرد که در آن قهرمان های فیلم تنها بیست دقیقه برای انجام عملیات تعقیب ُگریز وَ تهیه ده هزارفرانک فرصت دارند وَتیکور با انتخاب ریتم بسیار بالا برای فیلمش به نتیجۀ مناسب درروایت داستان دست یافته است. و یا می شود از فیلم "شبکۀ اجتماعی" از فیلم های چندسال اخیر دیوید فینچر، استاد سینمای حادثه ای یادکرد که او نیز با استفاده از ریتم سریع و نیز تمپو(ریتم درونی) بالا برای روایت فیلمش، به خوبی توانسته پیچیدگی و سرعت مافوق تصوُّر ارتباطات مجازی و انتقالِ سریع اطلاعات اینترنتی را نمایش داده و حسُّ درک درستی از این فضا برای مخاطب ایجاد کند. همچنین از دیگرسو می شود به سینمای شاعرانه استاد روس سینما، تارکوفسکی استناد کرد که با استفاده از ریتمی بسیار کُند و کش دار، به نوعی خلسۀ عارفانه در شاهکارهایی چون "استاکر" و" ایثار" دست یافته است.
ریتم در آزمایشگاه
این شتاب زدگی همان طور که اشاره شد در واحدهای کوچک تری چون بازی ها نیز به چشم می آید. برای مثال هاشمی هم در کلّیت بازی ای که ارائه داده شتاب می کند ، هم در بیان تک تک دیالوگ هایش ، هم در جزئیات بازیِ بدنش و حتی هم در ریزترین میمیک های صورتش. او یکبند در حال جست و خیز و جاخالی دادن است. توگویی او و دیگر بازیگران "آزمایشگاه" پابرهنه روی تیزی خطِّ استوا ایستاده اند!
حرف پایانی
بر خلاف باور رایج مالک یک اثر سینمایی نه نویسنده، نه کارگردان وَ نه بازیگران و سایر عوامل آن است. سینمای حرفه ای مالکِ فیلم ها را تهیه کنندگان و سرمایه گذاران فیلم برمی شناسد. مالک و صاحب آزمایشگاه هم پیش از امجد و هاشمی وحتی کیانیانِ معروف، یک شرکت بزرگ تبلغاتی است که بسیاری از تیزرهای تلوزیونی و آگهی های تبلیغاتی چندسال اخیر را تهیه و تولید کرده و فارغ از مسئلۀ کیفیت، به لحاظ انبوه کمّی رتبۀ اول یا دوم را در اختیار دارد.
آزمایشگاه اولین تجربۀ این گروه تبلیغاتی درعرصۀ ساخت فیلم بلند داستانی است. اتفاقی که اگرچه کلاً فرخنده ومیمون است ولیکن در اجرای این تجربه به دلائل گوناگون مورد انتقاد می باشد. انتخاب یک فیلم سینمایی کمدی-رومانتیک برای شروع این فعالیت نشان از آن دارد که متاسفانه برخلاف ادعای این دوستان مبنی بر ادای دین به فرهنگ و هنر، هدف صرفاً بازگشتِ مالی و اقتصادی بوده است. بماند که آزمایشگاه درواقع نه کمدی است و نه ملودرام.
جالب تر این که این موسسه با وجود امکانات سینمایی فراوانی که در اختیار دارد، کمدی-رمانتیکی ساخته که حتی کمی هم پرخرج نیست. گویی "آزمایشگاه" و اعتبار تئاتری حمید امجد و افشین هاشمی و دیگران به بازی گرفته شده تا موسسۀ باز هم بیلبردی تبیلغاتی، این بار برای خودش علم کند!
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
هنوز که متن را نخواندم ولی این کثیف ترین فیلم ایرانی بود که دیدم .
اتفاقا ادعای این دوستان مبنی بر ادای دین به فرهنگ ، کاملا موفق است .
این فیلم شیطان پرستی ، تبلیغ میکروب ، ادرار ، خون ، کثافت و زباله بیمارستانی است .
یعنی مثل همیشه جنگ با خدا و ارزشهای دینی .
باران کوثری اول با دست کش در سطل زباله دنبال کاغذی که مربوط به پسر مورد علاقه اش است می گردد و در آخر دستکش را توی صورت خود می تکاند . و بعد از آن کارگر با سر می رود توی سطلی دیگر تا کاغذ را پیدا کند .
رامبد جوان ( یا شاید اون یکی ) با ذوق زیادی بسته محتوی ادرار را از داخل کیسه در آورده و با آن ذوق می کند .
فرهاد قهرمان ( شخصیت مثبت ) هم دستمال هایی که روی میز آزمایشگاه افتاده هستند را مدام روی زخم صورت خود می گذارد و دستمال های خونی را روی میزی که ارباب رجوع با آن سر و کار دارد ، رها می کند .
همون خانم یا آقایی که میگه فیلم شیطان پرستی آیا ادرار ،خون،میکروب آیا خود شما در بدنتون خون ندارید.
فقط جای تاسف داره. البته میگید که اون با اون دستکش زد به صورتش اگه توجه کنید اونجا همش کاغذ بود