قدرتِ خاموشِ ایدئولوژیِ احساسی

به گزارش بولتن نیوز، سیدمحمود کمالآرا دانشجوی دکتری علومسیاسی نوشت : کمی سخت و بعید بنظر می رسد که بگوییم عمر ایدئولوژی ها قطعا به پایان می رسد، اما میتوانیم بگوییم شکل حضورشان در جامعه و بین لایه های مختلف به مرور زمان دچار دگرگونی می شود و با صورت جدیدی از همان ایدئولوژی قدیمی پیش چشم ما قرار می گیرد. اگر در گذشته ای نه چندان دور ایدئولوژی های کلاسیک با برنامه های مفصل و تعاریفی روشن جلو میآمدند و از مخاطب می خواستند جهان را در چارچوب آن مفاهیم بنگرند، اکنون با نوعی ایدئولوژی مواجهیم که تقریبا هیچ چیز در آن آشکار نیست اما با همین عدم آشکاری، هم کارکرد مناسبی دارد و هم قدرتی بیشتر در جهت دهی به رفتار جمعی پیدا کرده است. در این یادداشت میخواهیم به قدرت خاموش ایدئولوژی های عصر امروز بپردازیم.
در گذشته بیشتر مبنای سمپات بودن بر اساس نظریه و عمل سیاسی شکل می گرفت اما اکنون جامعه بواسطه ی تجربه های پراکنده و احساسات، مواضعی اتخاذ می کند که گویی به نظریه ای پیچیده متکی است در حالی که جز مجموعه ای از احساسات سخت پشت آن قرار ندارد. بعبارت بهتر مولفه ی ابهام بجای آنکه نقطه ضعف تلقی شود به منبع قدرت تبدیل شده چراکه تا چیزی نامعلوم و گنگ باقی بماند، امکان نقدپذیری اش کاهش پیدا کرده و می تواند بدون اینکه پاسخگوی تناقضات درونی اش باشد، خود را با شرایط جدید بازسازی کند. در چنین فضایی خشم های کوچک، ترس ها، رودربایسی ها، اشتیاق به دیده شدن یا احساس های لحظه ای به تدریج شبکه ای از تمایلات را می سازند.
امروز شاید یک واکنش جنجالی بجای یک ارزش، نقش راهنما یا بعبارت بهتر نقش راهبری یک جریان را بازی کند. مثلا یک رنگ، یک شعار کوتاه، یک بازخوانی تاریخی، یک تصویر و یا... می تواند چنان بار احساسی ایجاد کند که کارکرد یک مکتب سیاسی را بر عهده بگیرد. اگر این را بپذیریم که قدرت یک ایدئولوژی بجای آنکه از یک اندیشه ی ژرف نشات بگیرد از دل تکرار جمعی بلند می شود، تقریبا به همان وضعیتی اشاره کرده ایم که در آن میلیون ها نفر چیزی را که درست نمی دانند چیست، تکرار می کنند و همین تکرار را به هنجار تبدیل می سازند.
جالب آنجاست که این شکل تازه ی ایدئولوژی به نمایش آزادی و آزادیخواهی تکیه دارد و اگر گروهی خارج از آن عمل کنند، متهم به همیاری با ظلم و ظالم شده اند. در این حالات فرد در عین اینکه احساس می کند آزادانه انتخاب کرده در کدام مسیر قرار گیرد، اما در واقع به سوی ساختاری سوق داده شده که از مدت ها قبل شکل گرفته و آن ایدئولوژی نمی گذارد که فاصله بگیرد. یکی از پیامدهای چنین وضعیتی این است که ایدئولوژی جدید به سختی نقد می پذیرد چراکه موضوع نقد بر پایه ی احساس شکل گرفته و کسی در این بین برنده می شود که توانایی تولید واکنش های احساسی سریع تری در جامعه را داشته باشد. برای درک بهتر این موضوع به مثال زیر اشاره می کنیم.
اعتراضات پارک گزی 2013 ترکیه ابتدا علیه تصمیم شهرداری استانبول برای تخریب قسمتی از پارک «گزی» آغاز شد اما خیلی سریع به جنبشی علیه سیاست های حاکم معطوف شد. بسیاری از معترضین بدون تعلق حزبی یا ایدئولوژی خاصی مشارکت کردند و اعتراض از یک مسئله محلی به بیان نارضایتی وسیع از قدرت سیاسی و وضعیت حقوقی و مدنی تبدیل شد. بنابراین بخش قابل توجهی از جوانان معترض بدون آنکه به حزب، جناح و یا ایدئولوژی خاصی گرایش داشته باشند صرفا بدلیل احساس بیعدالتی، سرکوب آزادی و نارضایتی از جهتگیری قدرت به خیابان ها آمدند.
این تجربه نشان میدهد که ایدئولوژی دیگر الزامی به مانیفست خواندن مکتب های فکری ندارد بلکه می تواند به شعله هایی از نارضایتی عمومی بدل شود که به واسطه هویت های فراملیتی یا فرقه ای و مذهبی، مشکلات روزمره، احساس بی عدالتی و یا ناکارآمدی شکل می گیرند. با اینهمه باید گفت خروج از این وضعیت به شفاف سازی ارزش ها، آشکار کردن مفروضات و دعوت جامعه به گفت و گو، بجای واکنش های سریع و احساسی به مسائل بستگی دارد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com


