
گروه بین الملل: اظهارات تازه عراقچی درباره محتوای نامه ترامپ، ماهیت تحمیلی و تهدیدآمیز مذاکره را آشکار کرد و تحلیلگران میگویند این روند نهتنها دستاوردی نداشت، بلکه سیگنال ضعف به دشمن و پیام منفی به محور مقاومت ارسال کرد.
به گزارش بولتن نیوز علیرضا حاج حسینی: افشای محتوای نامه دونالد ترامپ به جمهوری اسلامی ایران، پس از گذشت یک سال، بار دیگر بحث مهمی را در عرصه سیاست خارجی زنده کرد: آیا ورود به مذاکرهای که ماهیت آن از ابتدا با تهدید، تحقیر و فشار تعریف شده، میتواند منافع ملی را تأمین کند؟
اظهارات اخیر سیدعباس عراقچی ـ مبنی بر اینکه آمریکا صراحتاً ایران را میان «جنگ و خونریزی» یا «مذاکره برای از بین بردن غنیسازی و توان موشکی» مخیر کرده بود ـ عملاً تأیید میکند که نقطه آغاز این روند نه یک گفتوگوی برابر، بلکه یک اولتیماتوم تحمیلی بوده است.
این واقعیت، بسیاری از تحلیلهای پیشین منتقدان را تأیید میکند؛ زیرا نهتنها مذاکره تحت فشار بهعنوان یک خطای راهبردی شناخته میشود، بلکه پیامدهای آن نیز هزینههای گسترده امنیتی، سیاسی و منطقهای به همراه داشته است.
ماهیت نامه ترامپ: تهدید به جای دیپلماسی
بر اساس توضیحات عراقچی، ترامپ در نامه خود صراحتاً دو گزینه مطرح کرده بود:
1.جنگ، خونریزی و فشار نظامی
2.مذاکره برای از کار انداختن برنامه هستهای و موشکی ایران
این گزارهها در چارچوب روابط بینالملل پیام بسیار واضحی دارند: آغاز مذاکره نه از موضع احترام و برابری، بلکه از موضع زورگویی و تحقیر و تحمیل.
وقتی طرف مقابل، خطوط قرمز ایران را موضوع مذاکره قرار میدهد، عملاً مذاکره را به وسیلهای برای خلع سلاح، محدودسازی و مهار تبدیل کرده است.
در چنین شرایطی، ورود به مذاکره—even غیرمستقیم—به هر شکلی، یک پذیرش ضمنی از مفروضات طرف مقابل و یک پیروزی روانی برای او محسوب میشود.
چرا مذاکره تحت تهدید اشتباه راهبردی است؟
در علوم سیاسی و تجربه دولتها، یک اصل ثابت وجود دارد:
هیچ مذاکرهای که از موضع تهدید آغاز شود، به توافق عادلانه و پایدار منتهی نخواهد شد.
چند دلیل بنیادین برای این موضوع وجود دارد:
۱. مذاکره تحت فشار → سیگنال ضعف
وقتی کشوری با تهدید وارد مذاکره شود، طرف مقابل چنین برداشت میکند:
•تهدید مؤثر بوده
•طرف مقابل توان ادامه مسیر ندارد
•با افزایش فشار میتوان امتیازات بیشتری گرفت
این دقیقاً همان برداشتی است که آمریکا پس از این روند پیدا کرد.
۲. مذاکره تحمیلی مشروعیت تهدید را تقویت میکند
یعنی دشمن بهطور ناخودآگاه تشویق میشود دوباره از الگوی تهدید استفاده کند.
۳. ابزارهای مقاومت تضعیف میشوند
ورود به چنین مذاکرهای، پیام روانی به متحدان منطقهای میدهد که ایران تحت فشار عقب نشسته؛ همین موضوع:
•جسارت دشمنان منطقهای را افزایش میدهد
•محاسبات گروههای مقاومت را مختل میکند
•احتمال حملات نظامی یا عملیاتهای خرابکارانه را بالا میبرد
که در نهایت شاهد نمونههای آن نیز بودیم.
۴. تقویت گفتمان «ایران آماده امتیازدهی است» در ذهن دشمن
این همان اشتباه محاسباتی است که میتواند جنگ را نزدیکتر کند، نه دورتر.
دستگاه دیپلماسی و پدیده «دستاوردسازی پسینی»
یکی از نکات مهم، تلاش برخی مقامات برای معرفی این روند بهعنوان یک «پیروزی دیپلماتیک» است؛ مانند:
•تغییر شکل مذاکره از مستقیم به غیرمستقیم
•یا ایجاد شکاف در شورای امنیت هنگام فعال شدن اسنپبک
این موارد در فضای واقعی سیاست خارجی نه دستاورد است و نه نقطه قوت؛ زیرا اصل ماجرا چیز دیگری است:
مهم این است که ما چرا وارد چنین روندی شدیم و چه هزینهای دادیم، نه اینکه بعد از آن چه تاکتیکهایی به کار رفت.
وقتی نقطه شروع اشتباه است، هر دستاورد تاکتیکی هم فاقد ارزش راهبردی خواهد بود.
پیامدهای منطقهای: ضربه به محور مقاومت
ورود ایران به مذاکرهای که طرف مقابل آن را بر پایه تهدید بنا کرده بود، پیام بسیار مهمی برای بازیگران منطقهای داشت:
1.اگر ایران پای میز نشست، دیگران هم میتوانند وارد معامله شوند.
2.ایران از موضع بازدارندگی فاصله گرفته است.
3.تهدید نظامی آمریکا علیه ایران واقعی و مؤثر است.
این پیامها عملاً سبب شد برخی گروهها مانند حماس یا دیگر نیروهای مقاومت این سؤال را در ذهن خود ایجاد کنند:
اگر ایران مذاکره میکند، چرا ما نکنیم؟
که این موضوع میتواند ستون فقرات بازدارندگی منطقهای را تضعیف کند.
پیامدهای داخلی: خطای محاسباتی در اقناع افکار عمومی
برخی توجیه میکنند که مذاکره انجام شد تا مردم بدانند:
«ایران دنبال تنش نیست و این آمریکا است که بهانهجوست.»
اما سؤال کلیدی این است:
به چه قیمتی؟
در کجای جهان، دولتها برای اقناع افکار عمومی، امنیت ملی را هزینه میکنند؟
آیا اکنون که نتیجه آن مذاکره روشن شده، همان افراد قانع شدهاند؟
واقعیت این است که نهتنها قانع نشدهاند، بلکه دوباره خواستار مذاکره هستند.
از سوی دیگر، اگر محتوای تحقیرآمیز نامه ترامپ همان روز نخست بهطور شفاف رسانهای میشد، افکار عمومی، نخبگان و محور مقاومت از ابتدا متوجه میشدند که:
•آمریکا دنبال مذاکره برابر نیست
•هدف واشنگتن «تسلیم» است، نه توافق
پنهان کردن این جزئیات، خود بخشی از نقص راهبردی در مدیریت بحران بود.
دیدگاه رهبری: چرا مذاکره تحت فشار را غیرعاقلانه دانستند؟
رهبری انقلاب بارها تأکید کردند که:
•مذاکره تحت تهدید
•مذاکره از موضع تحقیر
•مذاکره برای محدودسازی قدرت ملی
غیرشرافتمندانه، غیرعاقلانه و بینتیجه است.
اظهارات تازه عراقچی تأیید میکند که آن هشدارها دقیق و مبتنی بر واقعیت محیط بینالملل بوده است، نه بر مبانی سیاسی و جناحی.
تجربه تاریخی دیگر کشورها
در تاریخ معاصر، هرگاه کشوری تحت تهدید وارد مذاکره شده، نتیجه آن شکست یا امتیازدهی دردناک بوده است:
•عراقِ صدام در دهه ۹۰
•لیبیِ قذافی در ۲۰۰۳
•اوکراین در ۲۰۱۴
•و حتی کره شمالی در سالهای اولیه ۲۰۰۰
نتیجه مشترک همه آنها این بود:
تهدید اگر در مذاکره جواب بدهد، تبدیل میشود به عادت طرف مقابل.
جمعبندی: اصل ماجرا تغییر نکرده است
صرفنظر از اینکه مذاکره مستقیم بود یا غیرمستقیم، یا اینکه در شورای امنیت شکاف ایجاد شد یا نه، اصل ماجرا یک چیز است:
ورود به مذاکرهای که از ابتدا با زبان تهدید، تحمیل و تحقیر آغاز شده، یک اشتباه راهبردی بود که نتوانست امنیت ملی ایران را تقویت کند؛ بلکه پیام ضعف صادر کرد و هزینههای امنیتی و سیاسی به همراه داشت.
اکنون که خسارت وارد شده، تلاش برای تبدیل این روند به «دستاورد» یا ساختن «قهرمان ملی» کمکی به واقعیت نمیکند.
سیاست خارجی موفق، سیاستی است که بر پایه قدرت، عزت و توازن شکل بگیرد؛ نه در سایه تهدید و اولتیماتوم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com