کد خبر: ۸۷۶۷۷۶
تاریخ انتشار:

یادش بخیر شب‌نشینی‌های قدیم

اون موقع‌ها که هنوز تو روستاها از تلویزیون و اینترنت خبری نبود، دل‌ها گرم‌تر بود. مردم با دل‌های صاف و نیت‌های بی‌غل‌وغش، شب‌ها دور هم جمع می‌شدن.هیچ‌کس تو اتاق خودش پناه نمی‌گرفت، همه پناهشون دل هم بود.از بیرون که رد می‌شدی، صدای قهقهه و قصه‌گویی از خونه‌ها می‌اومد، بوی چای و گندم برشته تو هوا می‌پیچید.
یادش بخیر شب‌نشینی‌های قدیم

گروه اجتماعی: اون موقع‌ها که هنوز تو روستاها از تلویزیون و اینترنت خبری نبود، دل‌ها گرم‌تر بود. مردم با دل‌های صاف و نیت‌های بی‌غل‌وغش، شب‌ها دور هم جمع می‌شدن.هیچ‌کس تو اتاق خودش پناه نمی‌گرفت، همه پناهشون دل هم بود.از بیرون که رد می‌شدی، صدای قهقهه و قصه‌گویی از خونه‌ها می‌اومد، بوی چای و گندم برشته تو هوا می‌پیچید.

به گزارش بولتن نیوز، پیرزن‌ها می‌گفتن:«اون‌وقتا چراغ دل‌ها با محبت روشن می‌شد، نه با سیم و برق!»پیرمرد ده، عصاشو می‌ذاشت کنار و با اون صدای خش‌دارش قصه‌ی «کچل حمزه» یا «یوسف و زلیخا» رو تعریف می‌کرد.بچه‌ها دور تا دور بخاری می‌نشستن، چشم‌هاشون گرد و مشتاق، و هر جا قصه به جاهای هیجان‌انگیز می‌رسید، نفس نمی‌کشیدن.

وسط حرف‌ها یکی چای تازه می‌ریخت، اون یکی بشقاب سنجد و توت خشک جلو می‌ذاشت.
یکی می‌گفت:
«بخور پسرم، بخور که برکت از دهان روزه‌دار در میاد!»
و اون‌ور یکی با خنده جواب می‌داد:
«ها دِ، بگو بخند تا دل خسته‌مون وا شه!»

یادش بخیر شب‌نشینی‌های قدیم

یادش بخیر شب‌نشینی‌های قدیم

تو لرستان، رسم بود هر کی می‌اومد مهمونی، دست خالی نمی‌اومد؛ یه مشت گردو یا یه قرص نون تازه.
می‌گفتن:
«دس خالی، دل پر، بهتر از هزار تا تعارفه!»
ترک‌ها هم می‌گفتن:
«Əl boş gələr, könül dolu gedər — مهمون اگه با دل بیاد، صاحب‌خونه شرمنده نمی‌مونه!»

بزرگترا حرف از قدیم می‌زدن، از روزایی که «نان جو با محبت خورده می‌شد، نه با حساب و کتاب».
یکی از ریش‌سفیدها می‌گفت:
«بچه‌ها، دنیا دو روزه؛ یکی به نفع تو، یکی به ضررت. مَرد اونیه که هر دو روزش لبخند بزنه!»
همه لبخند می‌زدن، چون می‌دونستن اون روزها سختی داشت، اما صفا هم بود.

یادش بخیر شب‌نشینی‌های قدیم

یادش بخیر شب‌نشینی‌های قدیم

زمستون که می‌شد، شب‌نشینی‌ها حال و هوای دیگه‌ای پیدا می‌کرد. صدای برف که پشت پنجره می‌نشست، قاطی صدای بخاری و قهقهه‌ی جمع می‌شد.
پیرزن‌ها شال می‌بافتن و زیر لب لالایی می‌خوندن، مردها از خاطرات کوه و دشت و کار روزانه می‌گفتن، و جوان‌ها از عشق‌های خاموش و دلتنگی‌های پنهون.

کسی دنبال «فالوور» نبود، دنبال دل هم بودن.
نه حسادت بود، نه چشم‌و‌هم‌چشمی.
همون‌طور که می‌گفتن:
«دل بده، دل می‌بَری؛ نون بده، برکت می‌بَری.»

اون شب‌نشینی‌ها فقط سرگرمی نبود، مدرسه‌ی زندگی بود.
آدم یاد می‌گرفت گوش بده، بخنده، همدردی کنه.
قصه‌ها نسل‌به‌نسل می‌چرخید، تجربه‌ها می‌رفت تو دل بچه‌ها و می‌موند.

یادش بخیر شب‌نشینی‌های قدیم

یادش بخیر شب‌نشینی‌های قدیم

یادش بخیر...
الان شب‌ها هر کی تو دنیای خودش غرقه، ولی اون موقع دل‌ها یه‌صدا می‌تپید.
اون موقع برق نداشتیم، ولی دلا روشن بود.
اون موقع تلویزیون نبود، ولی هزار تا قصه داشتیم که تا صبح شنیدنی بود.

یادش بخیر شب‌نشینی‌های قدیم

یادش بخیر شب‌نشینی‌های قدیم

و هنوز وقتی بوی چای زغالی یا صدای خش‌خش آتیش بخاری میاد، دلم پر می‌کشه به همون شب‌ها...
شب‌هایی که ساده بودن، ولی با هزار تا خاطره‌ی شیرین پر می‌شدن.

یادش بخیر، شب‌نشینی‌های قدیم...
جایی که «محبت نان بود، و صفا نمک»

برچسب ها: شب نشینی ، زمستون

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین