گروه اجتماعی: تهران، خیابانهای پرهیاهو و بیمارستانهای شلوغ. در کشوری که تیترهای خبری هر روز از گردش مالی نجومی برخی مشاغل و سرمایههای بادآورده میگویند، هنوز کسانی هستند که در خط مقدم خدمت، زندگی سادهای دارند. اما تضاد این سادگی و شرافت با زندگی «آقازادهها» دیگر یک مسئله شخصی نیست؛ یک درد ملی است.
به گزارش بولتن نیوزدر برنامه تلویزیونی «بدون تعارف» که در فضایی صمیمی و در یک اتاق عمل بین یک خبرنگار و یک پزشک جراح مغز و اعصاب شکل گرفته، مخاطب با یک تناقض عمیق روبهرو میشود. دکتر رضا جباری، جراح مغز و اعصاب، در حالی که در محیط کارش نشسته و لباس جراحی به تن دارد، از حقایقی میگوید که لایههای پنهان جامعه را فاش میکند. او نه تنها یک پزشک حاذق است، بلکه یک فرد با چهار فرزند است که هنوز مستأجر است.
نقطه اوج این گفتگو، جایی است که از پسانداز این جراح سؤال میشود و او با خنده و کمی خجالت میگوید: «هفت میلیون تومان.» این رقم برای بسیاری از مردم عادی و حتی پزشکان در کشورهای توسعهیافته، یک شوخی تلخ است، چه رسد به یک متخصص مغز و اعصاب در پایتخت!
این اعتراف، مرزهای یک گزارش پزشکی را درهم میشکند و به یک بیانیه اجتماعی تبدیل میشود. جباری در ادامه با اشاره به این تضاد میگوید: «اصلاً کاری که من میکنم اصلاً مطرح نیست. مادرانی که بچهاش رفته شهید شده، آن کار اصلی را او کرده... ما چکار میکنیم اصلاً کیه؟» او با این جملات، نه تنها خود را از دایره ثروتطلبی خارج میکند، بلکه ملاک ارزش واقعی را نه در میزان درآمد، بلکه در ایثار و از خودگذشتگی میداند.
همچنین، اعتراف او به تخفیفهای «۱۱۰ میلیونی» و «۷۰ میلیونی» برای بیماران نیازمند در دورهای که رئیس بیمارستان بوده، گویای عمق تعهد اوست. او میگوید: «من اصلا روم نمیشه، اصلاً از مردم خجالت میکشم.» این جمله تصویری دردناک از یک مدیر/پزشک را نشان میدهد که نه از قوانین، بلکه از وجدانش پیروی میکند، در حالی که بسیاری دیگر از مدیران در همین کشور، با استفاده از رانت و قدرت، بر ثروت خود و فرزندانشان میافزایند.
این سادگی و شرافت، ناخودآگاه مخاطب را به یاد روی دیگر سکه یعنی پدیده «آقازادگی» میاندازد. در ایران امروز، داستان «آقازادهها» و «ژنهای خوب» سالهاست که به یک مسئله اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است. آقازادگانی که ثروت، موقعیت اجتماعی و حتی کرسیهای مدیریتی را نه با تلاش شخصی، بلکه از طریق رانت، روابط و جایگاه پدران خود که اغلب مسئولان و مدیران ارشد حکومتی هستند، به دست آوردهاند.
آنها در لوکسترین خانهها زندگی میکنند، با آخرین مدل ماشینها تردد میکنند، و با پولهایی که ریشه در بیتالمال و سرمایههای ملی دارد، کسبوکارهای پرسود برای خود راه میاندازند. زندگی این طبقه نوظهور، با رفاه مطلق و «فراهم کردن همهچیز با پول ملت» برای فرزندانشان تعریف میشود.
در حالی که دکتر جباری با هفت میلیون تومان پسانداز و خانه استیجاری، جان مردم را نجات میدهد و از مردم خجالت میکشد، آقازادهها مشغول تجارت، دلالی و انباشت ثروت هستند. این تضاد، نه یک خطای فردی، بلکه یک بیماری سیستمی است که در آن، عدالت و شایستهسالاری قربانی رانت و روابط میشود.
دکتر جباری در انتهای کلامش، رمز نجات را نه در سیستمهای پیچیده، که در یک مفهوم ساده میبیند: «وجدان». او میگوید: «اگر آدم رو خط وجدان راه بره، مشکلی پیش نمیاد... نه فقط پزشکا، همه مردم. اونم که اختلاس میکنه، اگر که به وجدانش نگاه بکنه، نمیکنه.»
اینجا، اتاق عمل به مثابه یک آینهی تمامنما عمل میکند. در یک سو، جراحی که با ابزار جراحی، شرف و وجدان، جان آدمی را نجات میدهد و در سوی دیگر، مسئولان و آقازادگانی که با ابزار قدرت و نفوذ، جامعه و اقتصاد را به کام خود میکشند.
حساب و کتابی که دکتر جباری از آن حرف میزند، تنها مالی نیست. او میگوید: «آقای [خبرنگار]، تا به اونجا برسه آدم، اول باید حساب کتابشو با مردم درست کنه، تا حساب کتابش با خدا درست بشه.» این جمله، نقد عمیق و تندی است به کسانی که به نام خدمت به مردم، ثروت و قدرت را برای خود و خاندانشان تضمین کردهاند و از یاد بردهاند که هیچ خطبهای برای ثروتاندوزی با پول مردم، عاقبت به خیری نمیآورد.
آن هفت میلیون تومان، نه یک عدد، بلکه نماد یک شیوه زندگی شرافتمندانه است که در برابر سیل ثروتهای نامشروع ایستاده است. جامعهای که قهرمانان واقعیاش، هنوز در اجارهخانهها و با حداقل پسانداز زندگی میکنند، در حالی که دزدانش در رفاه مطلق غوطهورند، نیاز به یک جراحی عمیقتر از مغز و اعصاب دارد؛ یک جراحی روی وجدان جمعی.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com