گروه بین الملل- سجادی پناه: نوبل صلح که روزی نماد وجدان بشر و آرزوی پایان جنگها بود، امروز در خدمت سیاست غرب ایستاده است؛ جایزهای که برای خاموشی توپخانهها زاده شد، خود به سلاحی در نبرد روایتها بدل شده و کمیتهای که باید داور بیطرف صلح باشد، اکنون بازیگر میدان قدرت است.
به گزارش بولتن نیوز فرض کنید انتخاب برنده نوبل صلح به وجدان جمعی جهانی واگذار میشد؛ آیا باز هم نام زندانیان سیاسی در صدر فهرست قرار میگرفت؟ این پرسش، دروازه ورود به داستانیست که از سال ۱۹۰۱ آغاز شد و امروز به صحنهای پرتنش و پیچیده بدل شده است.
جایزهای که روزگاری نماد تلاش برای پایان جنگها و حذف ارتشهای دائمی بود، اکنون با دو انحراف بنیادین مواجه است:
- صلح از مسیر تهدید: سیاستهایی که صلح را از راه فشار و زور دنبال میکنند، از منظر کمیته نوبل مردودند. تضعیف نهادهای بینالمللی یا بیاعتنایی به پیمانهای کنترل تسلیحات – مانند برخی سیاستهای ترامپ – با روح نوبل ناسازگار است. کمیته، حافظ نظم پساجنگ است و چنین رویکردهایی را از دایره مشروعیت خارج میداند.
- صلح از پشت میلهها: اعطای جایزه به زندانیان یا تبعیدیان – از نرگس محمدی تا ماریا کورینا ماچادو – صلح را از مسیر کاهش جنگ خارج کرده و به ابزاری برای مداخله بشردوستانه تبدیل کرده است.
این دگرگونی، حکایت گذار نوبل از «تقدیر اخلاقی» به «ابزار دیپلماسی غرب» است؛ گذاری که استقلال نظری را به وابستگی عملی فروکاسته است.
۱. وقتی «صلح» جای خود را به «مبارزه» داد
نوبل صلح قرار بود پاداشی برای جهانی بدون ارتشهای دائمی باشد. اما امروز، کمیته بیش از آنکه به پایان جنگها توجه کند، به آغاز مبارزهها علاقهمند است. جایزه نه به صلح، که به مقاومت داده میشود؛ نه به نتیجه، که به فرایند.
تقدیر از زندانیان و تبعیدیان – از لیو شیائوبو تا ماریا کورینا – نشان میدهد معیار اصلی دیگر خلع سلاح نیست، بلکه شجاعت مدنی در برابر قدرت سیاسی است. صلحی که روزی محصول دیپلماسی بود، حالا به نماد مقاومت اخلاقی و فردی بدل شده است.
۲. از صلح سختافزاری تا صلح نرمافزاری
آلفرد نوبل در وصیتنامهاش تصریح کرده بود: جایزه باید به کسانی تعلق گیرد که برای اخوت ملتها، لغو ارتشهای دائمی و برگزاری کنگرههای صلح تلاش کردهاند. صلحی ملموس، قابل مشاهده و قابل حفظ با قراردادهای بینالمللی.
اما قرن بیستم همه چیز را دگرگون کرد. ارتشها نهتنها منحل نشدند، بلکه گسترش یافتند. پیمانهای نظامی افزایش یافت و مسابقه تسلیحاتی، روح وصیتنامه نوبل را به حاشیه راند.
کمیته نوبل برای بقا، تعریف صلح را بازسازی کرد: از «امنیت سخت» به «امنیت نرم»؛ از کنترل سلاح و مهار جنگ، به دموکراسی، حقوق بشر و آزادی بیان. صلح دیگر قرارداد نبود؛ صلح، شجاعت و اخلاق شد.
اما این گذار، بهایی سنگین داشت: خروج از بیطرفی. جایزهای که روزی نماد خلع سلاح بود، اکنون داور میدانهای ژئوپلیتیک شده است؛ نماد همگرایی، به نشانه مرزبندی بدل شده است.
۳. از صلح تا سیاست
پس از جنگ جهانی دوم، تعریف صلح در نگاه نروژیها تغییر کرد: صلح، معادل دموکراسی و حقوق بشر شد. جایزهای که قرار بود میان دولتها آشتی برقرار کند، اکنون میان نظامهای سیاسی خطکشی میکند.
نوبل صلح، با شعار «دموکراسی پیششرط صلح پایدار است»، داوری میان ارزشهای لیبرال و به اصطلاح اقتدارگرا را برعهده گرفته است. کمیته دیگر نهاد داور نیست؛ بازیگری فعال در میدان روایتهاست.
۴. سلاح اخلاقی در پوشش جایزه
جایزه به مخالفان سیاسی، نوعی «تحریم نرم» است؛ فشار اخلاقی به جای قدرت نظامی. کمیته خود را دولت اخلاقی میبیند؛ بازیگری که از نروژ تا میانمار، از ایران تا بلاروس، در میدان ژئوپلیتیک روایتها حضور دارد.
اما پرسش همچنان پابرجاست: آیا نوبل صلح هنوز ابزار ترویج صلح است، یا سلاحی در نبرد روایتها؟ جایزهای که برای کاهش ارتشها طراحی شده بود، امروز در خدمت سیاست نرم درآمده است.
۵. نوبل صلح؛ در خدمت سیاست خارجی غرب
در سالهای اخیر، مسیر انتخاب برندگان با اولویتهای سیاست خارجی غرب همسو شده است. از روسیه و بلاروس تا ایران و ونزوئلا، نامهایی چون دمیتری موراتوف، آلس بیالیاتسکی و ماریا کورینا ماچادو، نمایندگان اپوزیسیون کشورهای غیرهمسو هستند.
اعطای جایزه به ماچادو در ۲۰۲۵ با توضیح «دموکراسی در ونزوئلا در حال عقبنشینی است»، بیش از آنکه بیطرف باشد، بازتاب گفتمان رسمی غرب بود.
کمیته فعالانی را که در کشورهای متخاصم غرب در معرض خطرند انتخاب میکند، اما فعالان مشابه در کشورهای متحد غرب – از عربستان تا مصر – نادیده گرفته میشوند.
این تمرکز گزینشی، نوبل را از یک نهاد داور جهانی به بازوی نرم سیاست خارجی غرب تبدیل کرده است. فشار اخلاقی جایگزین فشار نظامی شده؛ همان «تحریم نرم» که صلح را در ظاهر اخلاقی،در باطن سیاسی میکند.
تاریخ جایزه نیز گواه این روند است: اعطای نوبل صلح به هنری کیسینجر در ۱۹۷۳ و باراک اوباما در ۲۰۰۹ نشان داد که جایزه میتواند مهر تأیید بر حافظان نظم غربی باشد، نه صرفاً تجلیل از دستاوردهای صلحآمیز.
۶. در غیاب «وجدان عمومی جهانی»
کمیته نوبل از نظر ساختاری مستقل است، اما اعضایش توسط پارلمان نروژ انتخاب میشوند؛ نهادی که بخشی از بلوک غرب است. پنج نروژی درباره وجدان جهانی حکم صادر میکنند.
نمونه تاریخی لیو شیائوبو در ۲۰۱۰ نشان داد که کمیته، با ستایش «شجاعت مدنی»، وارد نزاع دیپلماتیک میان نروژ و چین شد و روابط سیاسی برای چند سال قطع گردید. تصمیمات کمیته، هرچند مستقیم وابسته به دولت نیست، اما پیامدهای ژئوپلیتیکش انکارناپذیر است.ماجرای فشار ترامپ برای اعطای جایزه به ماریا از ونزوئلا نشان داد که استقلال کمیته، در ظاهر است؛ در باطن، وفاداری به نظم لیبرال.
جایزهای که روزی برای خلع سلاح بود، حالا در خدمت «سلاح روایتها»ست.
۷. نوبل صلح؛ استقلال در تئوری، وابستگی در عمل
کمیته نوبل نروژ، نهادی که از نظر حقوقی مستقل است، در عمل بازتاب سیاست داخلی نروژ است. اعضای آن نه از جامعه جهانی، بلکه مستقیماً توسط پارلمان نروژ انتخاب میشوند. رئیس فعلی، وابسته به حزب کارگر، نماینده ایدئولوژی لیبرال غرب است.
نتیجه نهایی: تصمیمگیری درباره معتبرترین جایزه صلح جهان، در دستان پنج سیاستمدار نروژی است، نه هیئتی بینالمللی. جایزهای که باید فراتر از جغرافیا و سیاست باشد، امروز در حصار ژئوپلیتیک غربی گرفتار شده است.
۸. راههای بازسازی مشروعیت
برای خروج از این چرخه و بازگرداندن اعتبار اخلاقی جایزه، چند راهکار پیشنهاد میشود:
1. بینالمللیسازی کمیته: حضور اعضایی از آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین و متخصصان مستقل حوزه صلح، کمیته را از «باشگاه سیاسی نروژی» به نهادی جهانی بدل میکند.
2. یکنواختی معیارها: تعریف دموکراسی و حقوق بشر باید بدون تبعیض جغرافیایی اعمال شود.
3. تفکیک دیپلماتیک از دولت نروژ: مرز شفاف میان کمیته و دولت، استقلال عملی را تضمین میکند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com