به گزارش بولتن نیوز به نقل از خبرگزاری فارس: حافظ صدای ماندگار احساسی است که قرنهاست در دل و زبان ایرانی جاریست. حضوری زنده که هر بار با گشودن دیوانش، در ما تکرار میشود.
روز حافظ بهانهای شده است تا بار دیگر خود را به اندیشههای او نزدیک کنیم و او را زیر ذرهبین بگذاریم.
در گفتوگویی با دکتر بهرام پروین گنابادی، به سراغ چراییِ ماندگاری حافظ و پیوند همیشگی او با دل ایرانی رفتیم. از ارجاعات قرآنی و هوشمندی زبانیاش تا رندی و عرفانی که در هر بیت میتراود. او در دل غزل، از «غنیمت شمردن دم» میگوید؛ از زیستن آگاهانه، از شادی و تامل در لحظه. در این گفتوگو از فال و اشراق، از سرخوشی و حکمت سخن رفت.
فارس: آقای دکتر، حافظ را «لسانالغیب» و «حافظ قرآن» مینامند؛ این قرآنی بودن در شعرش چگونه جلوه دارد؟ آیا ارجاعات قرآنی در شعر حافظ صرفاً زینت زبانی است؟
پروین گنابادی: ارجاعات قرآنی حافظ صرفاً زینت زبانی نیست؛ او حتی تلمیحات و آن چیزهایی که به آن «درج» گفته میشود را حل میکند و در شعر خود به نمونه اعلای خود بدل میسازد. گاهی نیز تفسیری از خود قرآن در شعرش دیده میشود. مهمتر از همه، همان چیزی است که ما اسلوب حافظ مینامیم؛ سبک تحویلپذیری او به دلیل انس عمیق با قرآن.
فارس: میتوان گفت که این ارجاعات تفسیر شاعرانه او از آیات الهی است؟
پروین گنابادی: این مسأله فقط به این معنا نیست که آیهای آمده باشد و حافظ بخواهد نشان دهد که با قرآن انس دارد و میتوان در شعر عاشقانه از آن بهره برد.
اسلوبی که حافظ اختیار میکند، تحویلپذیری شعر اوست و همه تحت تأثیر همین انس شکل گرفته است. طبیعی هم هست؛ وقتی کسی هم حافظ قرآنی است و هم تحلیلگر و تیزهوش، میتواند تأثیرهای بیشتری از قرآن بگیرد و شکلهای گوناگون آن را در شعرش به کار گیرد. به همین دلیل، بله، میتوان حافظ را «تفسیر عاشقانهای از قرآن» دانست.
فارس: مردم ما حافظ را به واسطه فال حافظی که در فرهنگ ما وجود دارد، میشناسند. به نظر شما چرا «فال حافظ» در فرهنگ ایرانی چنین جایگاهی پیدا کرده است؟ آیا این رسم، تنها جنبهی تفننی دارد یا نوعی گفتوگوی معنوی و فرهنگی با حافظ است؟آیا فال حافظ را میتوان نوعی استمرار حضور حافظ در زندگی روزمره ایرانیان دانست؟
پروین گنابادی: درباره فال حافظ، صرف نظر از اینکه او را لسانالغیب بدانیم یا نه، به نظر من مسألهی اصلی به دو نکته برمیگردد:
اول اینکه حافظ با هنرمندی تمام توانسته ویژگی سبکساز خود—که یام نامیده میشود—را از سطح واژه به سطح ساختار ارتقا دهد. این مسأله باعث میشود که برداشتهای مختلفی از شعر او امکانپذیر شود. وقتی با ذهنیت خودتان توانایی تأویلپذیری شعر حافظ را در نظر میگیرید، هر کس آن را با ذهن و تجربه خود تعبیر میکند. به همین دلیل، وقتی سراغ شعر حافظ میروید، ناخودآگاه آن را با ذهن و حال خودتان مطابقت میدهید.
نکته دوم این است که در هر غزل حافظ، مفاهیمی وجود دارد که امیدبخشاند و گویی با شما گفتگو میکنند. حافظ درباره مسائلی سخن میگوید که بنیادین و اساسی برای بشر است؛ اگر از غم حرف میزند، اگر به پرسشهای تحملبرانگیز هستی میپردازد، یا اگر از عمق شادی و عاشق شدن سخن میگوید، همه اینها تجربههایی هستند که انسانها در طول تاریخ با آن درگیر بودهاند و تا جهان هست، همچنان برای بشر معنا دارند.
به همین دلیل، وقتی سراغ شعر حافظ میروید و دیوانش را باز میکنید، حتی اگر قصد تفال نداشته باشید، میبینید که در نهایت، این گفتگو با شما برقرار میشود.
حافظ در گفتگو با مخاطب استاد است؛ او میداند چگونه با خواننده ارتباط برقرار کند. همین ارتباط است که با بهرهگیری از ساختار ایهامی و تحویلپذیری شعر و کار کردن با ذهن مخاطب، شعر او را به جایی میرساند که حافظ به اصطلاح «لسانالغیب» میشود و دیوانش تبدیل به منبع فال و الهام میگردد.
فارس: اندیشه حافظ (به خصوص در باب "غنیمت شمردن دم") چطور میتواند نقش یک نسخه درمانی در مقابل این دلزدگی ایفا کند؟
پروین گنابادی: ببینید، این موضوع فقط مختص حافظ نیست. درست است که یکی از اندیشههای مرکزی خیام و حافظ، «غنیمت شمردن دم» است، اما دو نکته باعث میشود که نگاه حافظ به لحظه، حتی امروز هم برای ما قابل درک و تجربه باشد.
عرفان ایرانی، یا به تعبیری عرفان ایرانی-اسلامی، پایهاش بر تعالیمی است که در شما حالتی ایجاد میکند، میل و انگیزهای که شما بخواهید مسیر زندگیتان را تغییر دهید یا راهی تازه در پیش بگیرید؛ به این مرحله «توبه» گفته میشود، یعنی بازگشت به سوی خداوند. پیش از این، یک واقعه یا تلنگر رخ میدهد که شما را متوجه مسیرتان میکند.
این مرحله را «واقعه» مینامند؛ پس از آن، اولین مرحله از مقامات توبه آغاز میشود و طی میشود. بسته به منابع مختلف، این مقامات ممکن است ۷، ۹ یا ۱۲ مرحله داشته باشند؛ طی کردن آنها—مثل توکل، زهد، صبر، عشق—به انسان احوالی میدهد که عرفا میگویند «احوالی دست میدهد» و «حال وارد غیبی است.». این حالت، نوعی اشراق، بصیرت و آگاهی درونی است که به دل انسان وارد میشود.
اصل نکته این است که با طی کردن مقامات صبر، زهد، عشق و توکل باید طی شود تا تجربه غنی درونی یا همان اشراق به انسان دست دهد. این اشراق، که به آن «حال» میگویند، لحظهای و مانند برق رعد است؛ لحظهای میآید و میرود و پایدار نیست. همان حکایتی که سعدی میگوید که از یعقوب پرسیدند وقتی که بچهاش ۲۰ سال پیش در چاه انداخته شد، نمیدانست کجاست، اما اکنون عطر او را حس میکنی؟
و یعقوب در پاسخ گفت که
«بگفت: احوالِ ما برقِ جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارَمِ اعلیٰ نشینیم
گهی بر پشتِ پایِ خود نبینیم
اگر درویش در حالی بماندی
سرِ دست از دو عالم برفشاندی.»
یعنی اکنون با دریافت حال و اشراق، میفهمد که یوسف کجاست. احوال انسان هم چنین است؛ گاه یک لحظه بر جهان و واقعیتها آگاه میشویم و گاه غافل.
سؤال این است که این حال چه زمانی دست میدهد؟ گفته میشود «در وقت» دست میدهد؛ یعنی وقتی که انسان از گذشته و آینده بریده باشد؛ نه حسرت گذشته را بخورد، نه ترس از آینده داشته باشد و در لحظه حاضر زندگی کند، احتمال دست دادن حال وجود دارد. این تعلیم عرفانی بار روانی بزرگی از دوش انسان برمیدارد؛ کسی که به آن پایبند باشد، اضطراب و حسرت ندارد و از لحاظ روحی سالمتر است.
این همان اساس «غنیمت شمردن دم» عرفانی است؛ لحظه را با تمام وجود حس کردن و در آن حضور داشتن، بدون بازگشت به گذشته یا نگرانی از آینده. این همان اساس «غنیمت شمردن دم» است که علاوه بر آموزههای عرفانی، یک درمان روحی مهم نیز هست. حافظ با چنین نگاه عرفانی، لحظهها را غنیمت میشمارد و زندگی را با سرخوشی و شادی میگذراند. وقتی ما این جنبه از شعر حافظ را درک کنیم، میبینیم که او منادی اشراق عرفانی است، همان تجلی مفاهیمی که میخواهد منتقل کند.
وقتی میگوید:« چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی/ آن شبِ قدر که این تازهبراتم دادند»
در اینجا برات، همان اشراق است. این اشراق زمانی حاصل میشود که انسان در لحظه زندگی کند، نه در گذشته و نه در آینده. یکی از تعبیرهای آن لذت بردن از زندگی و سرخوشی در لحظه است و دیگری تعبیر عرفانی آن؛ به گمان من، درک مفاهیمی که حافظ گلچین کرده، حتی امروز نیز به لحاظ روحی و روانی به ما کمک میکند تا در لحظات سخت زندگی با سلامت عبور کنیم.
فارس: از جمله کلماتی که حافظ به کرات استفاده کرده است، «رند» است. رندی در شعر حافظ مفهومی چندوجهی است؛ بهنظر شما رند حافظ چه کسی است؟
پروین گنابادی: ببینید حافظ یکی از تیزهوشترین و هنرمندترین شاعران زبان فارسی است. نقطه اوج شعر فارسی است. حافظ، یک ویژگی دارد: گلچینکننده تمام زیباییهای پیش از خود است. او تمام زیباییهای پیش از خود را در شعر خودش گلچین کرده و در شعر خود، تصاویر و مفاهیم را با کمال رسانده است. میدانید که در هنر، کسی که یک مفهوم، یک طرح یا یک تصویر را به کمال برساند، به نام خودش ثبت میشود. به خاطر همین هم هست که شما نمیتوانید بگویید این چیزهایی که حافظ از دیگران گرفته، مال دیگران است؛ نه، مال خودش است. امضای خودش را دارد؛ با آن چیزی که در درونش هست و با آن استعداد بینظیرش، اینها را با هم آمیخته و مال خودش کرده است.
یکی از آن چیزها این مفاهیم «چگونه زیستن» است و آن چیزی که از رودکی تا خواجو تا سعدی تا سنایی در شعر فارسی آمده، آن انسان آرمانی که میخواستند، حافظ این را در رند تجلی داده است. ببینید، ما چارهای نداریم؛ اگر قهرمان حماسیمان رستم باشد و بعد در غزل قهرمان، معشوق باشد، در غزل حافظ، قهرمان اصلی رند است.
مفهوم رند را اگر فهم بکنید، آن موقع شعر حافظ را میفهمید. همان حرفی که مرحوم دکتر زرینکوب در کتاب «کوچه رندان» گفته بود که «اگر بخواهیم حافظ را جستجو کنیم، باید در کوچه رندان به جستجوی حافظ برخیزیم.» این کاملاً درست است. مفهوم رندی در شعر حافظ، مفهوم کلیدی است.
فارس: حافظ چه تصوری از «رند» دارد؟
پروین گنابادی: این رندی که حافظ تصور میکند، انسانی روشنبین و آگاه است که تمام مفاهیم فرهنگی که در گذشته پ، از رودکی تا حافظ بیان شده، اینها را در خود جای داده، جهان را میشناسد، زندگی و دنیا را دوست دارد، ولی دلبسته دنیا نیست و حسرت دنیا نمیخورد. گاهی پهلو میزند با اولیا، خیلی زیرک است و از تمام زیرکیاش در معنای مثبتش استفاده میکند. در بند نام و ننگ نیست و به خاطر نام و ننگ، زندگیاش را هدر نمیدهد. اصل زندگی را شناخته است. به خاطر همین است که این قهرمانی که حافظ ساخته، همان رند است؛ آن انسان آرمانی که جلوی چشم ما گذاشته، ما خودمان دوست داریم همان رند باشیم، همان مفهوم را بفهمیم و حل کنیم.
به گزارش خبرگزاری فارس، گفتوگو با دکتر بهرام پروین گنابادی در اینجا به پایان میرسد اما بیشک حرفهای ناگفته بسیاری از اندیشه حافظ باقی مانده است.
بارها دیوان حافظ را باز کردهایم. نفسهایمان سبکتر از همیشه، و زیر لب زمزمه کردهایم: «ای حافظ شیرازی، تو محرم هر رازی…»؛ همان لحظهی کوتاه، اما پرمعنا، که انگار زمان برای لحظهای ایستاده و دل ما با شعر حافظ همنوا میشود. همین فال ساده، بخشی از زندگی و فرهنگ ما شده و نشان میدهد حافظ نه فقط شاعر، که رفیق دیرینه دلهای ماست؛ کسی که بارها از تاریکی ناامیدی بیرونمان کشیده، وعده شادی و وصل را به ما داده و میگذارد با هر غزل، دوباره و دوباره، با او سخن بگوییم. شعر او پر است از جادوی کلمات و تصویری که همزمان دل را آرام میکند و ذهن را به تفکر وا میدارد؛ گویی هر بیت، دریچهای است به تجربهای انسانی، عاطفی و عرفانی که هیچگاه کهنه نمیشود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com