گروه سیاسی- سجادی پناه : برکناری امروز سپهبد جفری کروز، رئیس آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا (DIA)، در پی افشای ارزیابیهای واقعبینانه این نهاد درباره تأثیر محدودِ حملات علیه تاسیسات هستهای ایران، و همزمانی آن با تأکید متضاد سید عباس عراقچی، مبنی بر «خسارتهای سنگین و قابلتوجه» در اثر این حملات، پرده از یکی از کهنترین بازیهای عرصه سیاست بینالملل برمیدارد: جنگ روایتها. این واقعه، فراتر از یک تغییر مدیریتی یا اظهارنظر دیپلماتیک، نماد تقابلی بنیادین بود؛ تقابلِ «واقعیت اطلاعاتی» با «ضرورتهای سیاسی».
در میانه این میدان پرآشوب، دو روایت بهتمامی متضاد قد برافراشتند. در یک سو، ترامپ ایستاده بود؛ با توئیتهای آتشین و بیانیههای پرزرقوبرق، «نابودی کامل» تأسیسات هستهای ایران را جار میزد. هدف روشن بود: نمایش پیروزی مطلق، القای بازدارندگی، و مهمتر از همه، جا انداختن سیاست فشار حداکثری در برابر تردیدهای داخلی و نگاههای شکاک متحدان. این روایت برای افکار عمومی آمریکا و مخاطبان جهانی، لباسی از اقتدار میدوخت تا پرهزینهترین عملیات هوایی تاریخ آمریکا بهمثابه یک فتحالفتوح جلوه کند.
اما در سوی دیگر، سکوت سرد و گزارشهای خونسرد نهادهای اطلاعاتی، بهویژه DIA تحت مدیریت ژنرال کروز، روایتی کاملاً متفاوت رقم زد. آنها با تکیه بر دادههای فنی و محرمانه اعلام کردند: بله، ۱۲۵ هواپیما پرواز کردند، ۶۵ موشک از دل یک زیردریایی اتمی شلیک شد و ۷۵ سلاح هدایتشونده دقیق به کار رفت؛ اما حاصل آن همه هیاهو چه بود؟ فقط تعویق چندماهه برنامه هستهای ایران، نه نابودی آن. این تصویر نه قاطع، که پیچیده و مبهم بود؛ روایتی برای تصمیمسازان پشت درهای بسته، نه برای تیتر فردای روزنامهها.
همین شکاف مرگبار میان «آنچه واقعاً رخ داد» و «آنچه باید رخ داده باشد»، به قیمت برکناری کروز تمام شد. دولت ترامپ روایت واحد میخواست، نه حقیقت چندلایه. و در این میدان، صدای DIA بیش از آنکه در خدمت سیاست باشد، در خدمت واقعیت بود. همین کافی بود تا قربانی بعدی این جنگ روایتها، نه ایران، که ژنرال کروز باشد.
در میانه این جنگ روایتها، تهران هم سناریوی خود را روی میز گذاشت. عراقچی با لحنی پرطمطراق از «خسارتهای سنگین» به تأسیسات هستهای سخن گفت؛ اما این ادعا بیش از آنکه حقیقت باشد، شبیه یک ترفند دیپلماتیک و پروپاگانداست. چرا؟ چون دادههای مستقل نهادهای اطلاعاتی آمریکا چیز دیگری میگویند: آن حمله نه نابودکننده بود و نه فلجکننده؛ فقط برنامه غنیسازی ایران را چند ماه عقب انداخت. همین و بس.
اینجاست که شکاف میان «آنچه عراقچی روایت میکند» و «آنچه واقعیت نشان میدهد» آشکار میشود. روایت او بیش از آنکه بازتاب میدان باشد، بازتاب نیازهای سیاسی است: در داخل، برای القای مظلومیت و توجیه هزینههای امنیتی؛ و در خارج، برای ارسال پیام مقاومت و طلب حمایت. به بیان دیگر، سخنان عراقچی نه گزارش حقیقت، که صرفاً بستهبندی تبلیغاتی یک شکست نیمبند است.
پیامد این جدال روایتها، بهمراتب فراتر از یک برکناری ساده بود. اخراج کروز نه تنها لکهای بر پیشانی نهادهای اطلاعاتی آمریکا نشاند، بلکه زنگ خطری برای جامعه امنیتی واشنگتن به صدا درآورد: آیا از این پس صداقت تحلیلی و استقلال کارشناسی باید قربانی سناریونویسی سیاسی شود؟ اگر چنین باشد، ستونهای امنیت ملی آمریکا بر شالودهای از روایتهای جعلی بنا خواهد شد؛ تصمیمگیریهای بزرگ بر پایه واقعیتهای تحریفشده، یعنی فرو ریختن اعتماد به همان دستگاهی که باید حقیقت را بیرحمانه برهنه کند.
اما بحران فقط در واشنگتن باقی نماند. در صحنه دیپلماسی، این جنگ روایتها هرگونه امکان اعتماد را بیشتر مسموم ساخت. وقتی حتی ارزیابیهای اطلاعاتی دیگر سنگ محک مشترک نیست، گفتوگو و دیپلماسی عملاً به بازی با کارتهای تقلبی بدل میشود. بازگشت به هر توافقی شبیه برجام، در چنین فضایی نه فقط دشوار، که پرمخاطره است؛ چون هیچکس نمیداند طرف مقابل کدام «حقیقت» را باور دارد: واقعیت میدانی یا فانتزی سیاسی؟
و اینجاست که ماجرای برکناری کروز و اغراقهای عراقچی، پرده از حقیقتی تلخ برمیدارد: در عصر ما، قدرت دیگر فقط در توان موشک و بمب سنجیده نمیشود؛ میدان واقعی، میدان روایتهاست. هر کس روایت مسلط را بسازد، معادله را میبرد. و شاید این، بزرگترین درس ماجرا برای آینده مناسبات ایران و غرب باشد: نبرد اصلی، نه در آسمان اصفهان ، تهران و اراک ، که در ذهنها و رسانهها جریان دارد.
https://fesadnews.ir/?pم*جنگ روایتها: تحلیل برکناری کروز و اظهارات عراقچی در پرتو برنامه هستهای ایران*
✍️سجادی پناه
برکناری امروز سپهبد جفری کروز، رئیس آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا (DIA)، در پی افشای ارزیابیهای واقعبینانه این نهاد درباره تأثیر محدودِ حملات علیه تاسیسات هستهای ایران، و همزمانی آن با تأکید متضاد سید عباس عراقچی، مبنی بر «خسارتهای سنگین و قابلتوجه» در اثر این حملات، پرده از یکی از کهنترین بازیهای عرصه سیاست بینالملل برمیدارد: جنگ روایتها. این واقعه، فراتر از یک تغییر مدیریتی یا اظهارنظر دیپلماتیک، نماد تقابلی بنیادین بود؛ تقابلِ «واقعیت اطلاعاتی» با «ضرورتهای سیاسی».
در میانه این میدان پرآشوب، دو روایت بهتمامی متضاد قد برافراشتند. در یک سو، ترامپ ایستاده بود؛ با توئیتهای آتشین و بیانیههای پرزرقوبرق، «نابودی کامل» تأسیسات هستهای ایران را جار میزد. هدف روشن بود: نمایش پیروزی مطلق، القای بازدارندگی، و مهمتر از همه، جا انداختن سیاست فشار حداکثری در برابر تردیدهای داخلی و نگاههای شکاک متحدان. این روایت برای افکار عمومی آمریکا و مخاطبان جهانی، لباسی از اقتدار میدوخت تا پرهزینهترین عملیات هوایی تاریخ آمریکا بهمثابه یک فتحالفتوح جلوه کند.
اما در سوی دیگر، سکوت سرد و گزارشهای خونسرد نهادهای اطلاعاتی، بهویژه DIA تحت مدیریت ژنرال کروز، روایتی کاملاً متفاوت رقم زد. آنها با تکیه بر دادههای فنی و محرمانه اعلام کردند: بله، ۱۲۵ هواپیما پرواز کردند، ۶۵ موشک از دل یک زیردریایی اتمی شلیک شد و ۷۵ سلاح هدایتشونده دقیق به کار رفت؛ اما حاصل آن همه هیاهو چه بود؟ فقط تعویق چندماهه برنامه هستهای ایران، نه نابودی آن. این تصویر نه قاطع، که پیچیده و مبهم بود؛ روایتی برای تصمیمسازان پشت درهای بسته، نه برای تیتر فردای روزنامهها.
همین شکاف مرگبار میان «آنچه واقعاً رخ داد» و «آنچه باید رخ داده باشد»، به قیمت برکناری کروز تمام شد. دولت ترامپ روایت واحد میخواست، نه حقیقت چندلایه. و در این میدان، صدای DIA بیش از آنکه در خدمت سیاست باشد، در خدمت واقعیت بود. همین کافی بود تا قربانی بعدی این جنگ روایتها، نه ایران، که ژنرال کروز باشد.
در میانه این جنگ روایتها، تهران هم سناریوی خود را روی میز گذاشت. عراقچی با لحنی پرطمطراق از «خسارتهای سنگین» به تأسیسات هستهای سخن گفت؛ اما این ادعا بیش از آنکه حقیقت باشد، شبیه یک ترفند دیپلماتیک و پروپاگانداست. چرا؟ چون دادههای مستقل نهادهای اطلاعاتی آمریکا چیز دیگری میگویند: آن حمله نه نابودکننده بود و نه فلجکننده؛ فقط برنامه غنیسازی ایران را چند ماه عقب انداخت. همین و بس.
اینجاست که شکاف میان «آنچه عراقچی روایت میکند» و «آنچه واقعیت نشان میدهد» آشکار میشود. روایت او بیش از آنکه بازتاب میدان باشد، بازتاب نیازهای سیاسی است: در داخل، برای القای مظلومیت و توجیه هزینههای امنیتی؛ و در خارج، برای ارسال پیام مقاومت و طلب حمایت. به بیان دیگر، سخنان عراقچی نه گزارش حقیقت، که صرفاً بستهبندی تبلیغاتی یک شکست نیمبند است.
پیامد این جدال روایتها، بهمراتب فراتر از یک برکناری ساده بود. اخراج کروز نه تنها لکهای بر پیشانی نهادهای اطلاعاتی آمریکا نشاند، بلکه زنگ خطری برای جامعه امنیتی واشنگتن به صدا درآورد: آیا از این پس صداقت تحلیلی و استقلال کارشناسی باید قربانی سناریونویسی سیاسی شود؟ اگر چنین باشد، ستونهای امنیت ملی آمریکا بر شالودهای از روایتهای جعلی بنا خواهد شد؛ تصمیمگیریهای بزرگ بر پایه واقعیتهای تحریفشده، یعنی فرو ریختن اعتماد به همان دستگاهی که باید حقیقت را بیرحمانه برهنه کند.
اما بحران فقط در واشنگتن باقی نماند. در صحنه دیپلماسی، این جنگ روایتها هرگونه امکان اعتماد را بیشتر مسموم ساخت. وقتی حتی ارزیابیهای اطلاعاتی دیگر سنگ محک مشترک نیست، گفتوگو و دیپلماسی عملاً به بازی با کارتهای تقلبی بدل میشود. بازگشت به هر توافقی شبیه برجام، در چنین فضایی نه فقط دشوار، که پرمخاطره است؛ چون هیچکس نمیداند طرف مقابل کدام «حقیقت» را باور دارد: واقعیت میدانی یا فانتزی سیاسی؟
و اینجاست که ماجرای برکناری کروز و اغراقهای عراقچی، پرده از حقیقتی تلخ برمیدارد: در عصر ما، قدرت دیگر فقط در توان موشک و بمب سنجیده نمیشود؛ میدان واقعی، میدان روایتهاست. هر کس روایت مسلط را بسازد، معادله را میبرد. و شاید این، بزرگترین درس ماجرا برای آینده مناسبات ایران و غرب باشد: نبرد اصلی، نه در آسمان اصفهان ، تهران و اراک ، که در ذهنها و رسانهها جریان دارد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com