گروه اجتماعی: خانهای سازمانی در شرق تهران. وسایل زندگی سادهتر از آن است که بتوان آن را به یک مقام ارشد امنیتی با بیش از چهار دهه سابقه در حساسترین لایههای اطلاعاتی کشور نسبت داد. ماشین لباسشویی قدیمی که به گفته داماد خانواده، قطعاتش دیگر در بازار پیدا نمیشود، مبلمانی که پس از سالها و با اصرار فرزندان خریداری شده و یک دستگاه پراید مدل ۱۳۸۸ که تا آخرین روزها، خودروی شخصی و کاری مردی بود که رسانههای خارجی او را «صیاد جاسوسان» و «سردار سایهها» مینامیدند. این اولین و ماندگارترین تصویری است که از زندگی «شهید حاج کاظم» در ذهن حک میشود؛ تضادی عمیق میان جایگاه امنیتی و سبک زندگی شخصی.
به گزارش بولتن نیوز ویدیوی منتشر شده از گفتگوی خانواده این شهید، بیش از آنکه یک مصاحبه رسمی باشد، پردهبرداری از زیست یک انسان پیچیده در دل سیستم امنیتی جمهوری اسلامی است. مردی که به گفته برادرش، دکتر کاظمی وزیر آموزش و پرورش، از سال ۱۳۵۸ وارد مجموعه سپاه شد و تمام ۴۶ سال خدمتش را در حوزه اطلاعات و حفاظت اطلاعات گذراند. اما همین فرد، در خانه پدری است که برای خرید نان به صف نانوایی میرود و به اذعان یکی از اعضای تیم حفاظتش، نه تنها نان خانه خود، که نان اعضای تیم را نیز شخصاً تهیه میکرد.
در نگاه اول، این حجم از سادهزیستی ممکن است برای مخاطب باورناپذیر باشد. اما با کنار هم قرار دادن قطعات پازل گفتگوها، این سبک زندگی نه یک انتخاب از سر اجبار، بلکه یک رویکرد ایدئولوژیک و مدیریتی به نظر میرسد. دخترش میگوید: «میدانستیم شهید میشود. اخبار فردای معاندین میگفتند پدر یکی از شخصیتهای ترور اسرائیل بوده؛ نه الان، بیست سال است.» این جمله کوتاه، عمق خطری را که خانواده با آن زندگی میکرده است، آشکار میکند. او در ادامه به ماجرای دستگیری یک «شخصیت عجیب» اشاره میکند که شش ماه قبل از آنکه خانواده مطلع شود، برای ترور پدرش وارد کشور شده بود.
در چنین فضایی، سادهزیستی و تردد با پراید بدون تشریفات، میتواند دو معنای متضاد داشته باشد: یا یک بیاحتیاطی محض، یا یک استراتژی هوشمندانه برای ناشناس ماندن در میان توده مردم. با توجه به سابقه ۴۶ ساله اطلاعاتی او، گزینه دوم محتملتر به نظر میرسد. این یک پیام روشن است: بزرگترین امنیت، حل شدن در میان مردم است. این رویکرد، در تضاد کامل با تصویر کلیشهای مقامات امنیتی است که با خودروهای گرانقیمت و تیمهای حفاظتی آشکار تردد میکنند. حاج کاظم، مردی از جنس سایه بود و این سایه را تا کوچه و خیابان محل زندگیاش نیز ادامه میداد.
یکی از تکاندهندهترین بخشهای مصاحبه، روایت برادرش از مخالفت سرسختانه حاج کاظم با وزیر شدن اوست. دکتر کاظمی تعریف میکند که وقتی سردار سلامی برای استعلام با برادرش تماس میگیرد، او قاطعانه میگوید: «صددرصد مخالفت کنید. به هیچ وجه من الوجوه.» این مخالفت، نه از سر حسادت، که از ترس شکلگیری شائبه رانت و نپوتیسم (خویشاوندسالاری) بود. او نگران بود که در فضای عمومی جامعه اینطور تلقی شود که برادرش به واسطه جایگاه او به وزارت رسیده است.
این یک تحلیل عمیق از شخصیت او به دست میدهد. حاج کاظم نه تنها در مبارزه با فساد در ساختار بیرونی قاطع بود، بلکه این قاطعیت را از نزدیکترین دایره، یعنی خانواده خود، آغاز میکرد. او که به گفته دامادش، اهل «باج دادن و معامله» نبود، اجازه نمیداد نام و اعتبارش، حتی برای برادرش، پلهای برای ترقی باشد. این همان روحیهای است که به گفته خانواده، او را به فردی «امین» برای رهبری تبدیل کرده بود. سرمایه او، همین بیتعارفی و قاطعیتش بود، سرمایهای که به گفته برادرش، در قالب هیچ ملک و حساب بانکیای ذخیره نشد. او جز همان خانه سازمانی و پراید معروف، سرمایهای به ارث نگذاشت.
در میان تمام روایتهای امنیتی و مدیریتی، تصویر انسانی حاج کاظم در کلام دختران و پسرانش برجسته است. دختری که با بغض میگوید آخرین سفر تفریحیشان با پدر به هشت سال پیش بازمیگردد و در طول ۱۵ سال زندگی مشترک دامادش، این تنها سفر خانوادگی بوده است. این بهای سنگین یک زندگی امنیتی است؛ بهایی که نه تنها خود فرد، بلکه تمام اعضای خانواده میپردازند.
با این حال، او هرگز این فاصله را به یک شکاف عاطفی تبدیل نکرد.
دخترش در پاسخ به این سوال که کدام ویژگی پدر را دوست دارد همیشه به یاد داشته باشد، مکثی میکند و با چشمانی اشکبار میگوید: «اخلاص و تقوا». همین دو کلمه، عصاره تمام آن چیزی است که خانواده از او به یادگار دارد. مردی که وقتی به ریاست یک سازمان مهم منصوب میشود، در پاسخ به تبریک خانواده میگوید: «باید تسلیت بگویید. تسلیت به واسطه این بار مسئولیتی که بر دوش من است و فردا باید برای تکتک جایگاههایش جواب پس بدهم.»
زندگی و شهادت حاج کاظم، روایتی چندلایه از یک نسل خاص از مدیران جمهوری اسلامی است؛ نسلی که از دل انقلاب و جنگ برآمد، با اصول و آرمانهای خود زیست و در نهایت در همان مسیر جان باخت. او نماد یک تفکر امنیتی-مدیریتی است که شاید امروز کمتر به چشم بیاید: تفکری که قدرت را در گمنامی، امنیت را در سادگی و اعتبار را در پاکدستی میبیند.
داماد او در پایان گفتگو، رو به دوربین، پیامی را خطاب به رهبر جمهوری اسلامی میخواند و از آمادگی خانواده برای «جانفشانی» میگوید. این جمله، مُهر تأییدی بر تمام آن چیزی است که در طول مصاحبه روایت شد: حاج کاظم نه یک فرد، که نماینده یک مکتب بود و خانوادهاش، اکنون خود را میراثدار آن مکتب میدانند. مکتبی که شاید مهمترین اصل آن، همان جملهای باشد که برادرش در توصیف او به کار برد: «او منتظر شهادت بود.» و این انتظار، کلید فهم زندگی مردی است که در اوج قدرت، ساده زیست و در سایهها، حضوری پررنگ و تعیینکننده داشت.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com