گروه اجتماعی: در گرمای جنوب غرب ایران، در اهواز، روزی از روزهای مهرماه سال ۱۳۳۵ پسرکی چشم به جهان گشود که بعدها به نام علیرضا بختیاری شناخته شد. پدرش محمدیوسف و مادرش عشرت او را در محیطی ساده و گرم و صمیمی بزرگ کردند. علیرضا کودکی آرام و درسخوان بود و پس از اتمام تحصیلات متوسطه، راهی دانشگاه شد تا در رشته علوم و فنون نظامی تحصیل کند. او که همیشه رویای سربازی در راه وطن را در سر میپروراند، با کسب مدرک کارشناسی در این رشته خود را برای خدمت مقدس آماده ساخت.
به گزارش بولتن نیوز،سال ۱۳۶۰ برای علیرضا سال مهمی بود؛ او ازدواج کرد و ثمرهٔ این وصلت، دختری شد که نور چشمانش زندگی خانواده را روشن میکرد. در آن سالها او میان شور میدان جنگ و عطوفت خانه در نوسان بود و میکوشید هم همسر و هموطنش را یاری دهد. علیرضا پدری مهربان و سربازی باوجدان بود، اما سایهٔ مخوف جنگ هیچگاه زندگیاش را از یاد نمیبرد و ناگزیر در هر تصمیمش شجاعت و ایثار موج میزد.
سرنوشت او را به منطقهٔ عملیاتی ملایر در همدان فراخواند؛ جایی که کمر دشمن هنوز نشکسته بود و خطر همیشه بالای سر مردمان بیدفاع میچرخید. یکم بهمن ۱۳۶۵، وقتی هنوز زمزمههای رویاهای بهاری در هوا جاری بود، شادی صمیمی خانوادهاش را ترک گفت و برای انجام وظیفه راهی مقر خود شد. روز بعد، یعنی ۲ بهمن، بود که ترسناکترین اتفاق ممکن رخ داد؛ در ساعتهای نخستین صبح، جنگندههای عراقی با بمبهایشان آسمان ملایر را سیاه کردند.
بمباران هوایی سنگینی تمام شهر را لرزاند و چون صدای زوزهٔ گرگانی در دل شب، وحشت را بر همگان تحمیل کرد. علیرضا که همچون هر روز در پست خود بود، ناگهان زیر باران ترکش قرار گرفت؛ ترکشهای مرگباری که او را در کسری از ثانیه به خاک نشاند. سرگرد جوان آسمانخشنود زندگیاش را با افتخار و آرامش رها کرد و در آن لحظه، زیر آوار خاموش شهر، به شهادت رسید.
پیکر پاک او را در گلزار عاشورای ملایر به خاک سپردند تا در بین همرزمان شهیدش بخوابد. ملایر، آن روزها که بغض گلهای نارنج در بادهای زمستان شکسته بود، شاهد وداع تلخ یک سرباز ساده و مردمی بود. هنوز یاد و نام علیرضا در این شهر و در قلب هر انسانی که او را میشناسد، زنده است؛ مردی که جانش را در راه میهن بخشید و نشان داد که در سختیها چگونه میتوان با لبخندی ساده بر دل آفتاب ایستاد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com