گروه سیاسی: در سپهر سیاسی پرالتهاب ایران، گاه یک تیتر، یک توئیت یا یک تحلیل کوتاه، بیش از هزاران صفحه بیانیه و سخنرانی، از نیات و راهبردهای پنهان یک جریان سیاسی پرده برمیدارد. انتشار تصویر مسعود پزشکیان در روزنامه اصلاحطلب «آرمان امروز» با تیتر تاملبرانگیز «مانیفست گورباچف ایرانی»، و چندی پس از آن، با تحلیلهایی از جنس حسرت بر «دود شدن و به هوا رفتن» رؤیای «کرسیهای بالاتر»، کلیدواژههایی اساسی برای فهم رویکردی است که به نظر میرسد بیش از آنکه به اصلاح امور بیندیشد، تضعیف ساختار حاکمیت مرکزی و ملی را در دستور کار خود قرار داده است.
به گزارش بولتن نیوز ،انتخاب «گورباچف» به عنوان الگوی سیاسی برای یک کاندیدای ریاستجمهوری، انتخابی ساده و تصادفی نیست. میخائیل گورباچف در تاریخ معاصر جهان، نماد یک فروپاشی بزرگ است؛ رهبری که با کلیدواژههایی چون «پروسترویکا» (بازسازی اقتصادی) و «گلاسنوست» (شفافیت و فضای باز سیاسی)، ناخواسته یا خودخواسته، مقدمات تجزیه و اضمحلال یکی از دو ابرقدرت جهان را فراهم آورد. نتیجه سیاستهای او، نه اصلاح اتحاد جماهیر شوروی، که محو آن از نقشه جغرافیای سیاسی جهان بود.
حال، یک رسانه اصلاحطلب، با افتخار این لقب را برای نماینده خود برمیگزیند. این گزینش، همانطور که در واکنش کاربران شبکههای اجتماعی نیز دیده میشود، این پرسش بنیادین را مطرح میکند: آیا هدف نهایی، «اصلاح» ساختار در عین حفظ تمامیت و اقتدار ملی است یا تکرار تجربهای که به «تجزیه» و «فروپاشی» یک حاکمیت مرکزی قدرتمند انجامید؟ این تیتر، بیش از آنکه یک تمجید باشد، به یک «اعتراف ناخواسته» شبیه است که نشان میدهد در ناخودآگاه این جریان، تضعیف پایههای حاکمیت ملی نه یک تهدید، بلکه شاید یک هدف یا حداقل یک مسیر محتمل و حتی مطلوب تلقی میشود.
از سوی دیگر، تصویر دوم که حاوی تحلیل یکی از چهرههای رسانهای نزدیک به این جریان است، لایه دیگری از این رویکرد را آشکار میسازد. در این تحلیل، از «آتش سنگین حملات» به پزشکیان ابراز شگفتی نشده و ریشه آن در ناکامی یک «برنامهریزی دهساله» برای نشستن بر «کرسیهای بالاتر» دانسته شده که «ناگهان دود شد و به هوا رفت».
این ادبیات، به وضوح نشان میدهد که بخش قابل توجهی از کنشگری این جریان، نه بر مبنای یک دغدغه ملی برای حل مشکلات اساسی کشور، بلکه بر پایه رقابتهای جناحی و سودای کسب قدرت به هر قیمتی استوار است. هنگامی که تمام «آمال و آرزوها»ی یک جریان سیاسی، نه در تقویت پایههای اقتدار ملی و حل معضلات مردم، بلکه در تصاحب «کرسیهای بالاتر» خلاصه میشود، طبیعی است که هر رویدادی، از جمله سقوط بالگرد رئیسجمهور وقت، نه به عنوان یک ضایعه ملی، بلکه به مثابه فرصتی از دست رفته یا پنجرهای جدید برای بازگشت به قدرت نگریسته شود. این نگاه، حاکمیت ملی را به یک غنیمت جنگی در دعواهای جناحی تقلیل میدهد و هرگونه انسجام و وحدت ملی در برابر چالشهای بزرگ داخلی و خارجی را ناممکن میسازد.
کنار هم قرار دادن پازل «گورباچف ایرانی» و حسرت «کرسیهای دود شده»، تصویری نگرانکننده از رویکرد بخشی از جریان اصلاحطلب به مفهوم حاکمیت ملی و مرکزی ارائه میدهد. به نظر میرسد در این دیدگاه، «اصلاحات» به اسم رمز پروژهای تبدیل شده که میتواند به تضعیف سیستماتیک نهادهای حاکمیتی و در نهایت، تکرار یک تجربه تلخ تاریخی منجر شود. این رویکرد، با اولویت دادن به منافع جناحی و رؤیای کسب قدرت، از پرداختن به ضرورتهای حفظ انسجام ملی در دنیای پرآشوب امروز غافل مانده و ناخواسته در مسیری گام برمیدارد که انتهایش نه یک ایران اصلاحشده و قویتر، که ایرانی ضعیفشده و آسیبپذیر در برابر تهدیدات داخلی و خارجی است. اکنون این جریان باید به صراحت پاسخ دهد که مانیفست واقعیاش، اصلاح امور است یا فراهم آوردن مقدمات یک فروپاشی ناگزیر؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com