گروه فرهنگی: در قاموس مبارزه و مقاومت، شهادت نه یک پایان، که یک سرآغاز است؛ سرآغازی بر آشکار شدن حقیقتها و باطل شدن افسانهها. میگویند «شهید برکت دارد» و این برکت، گاه در حیات و گاه در ممات او تجلی مییابد. جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اخیر رژیم صهیونیستی علیه ایران، با تمام تلخیها و هزینههایش، یکی از همین تجلیگاههای شگفتانگیز بود. در دل آتش و خونی که دشمن برافروخت، حقیقتی بزرگ که سالها زیر غبار سنگین پروپاگاندای رسانهای پنهان شده بود، چون آفتاب طلوع کرد: اثبات زیست مردمی و بیآلایش فرماندهان عالیرتبه نظامی کشور.
به گزارش بولتن نیوز ،سالها بود که ماشین جنگ روانی دشمن، با تمام توان خود بر یک نقطه متمرکز شده بود: ایجاد شکاف میان مردم و مسئولان نظامی. گفتمان غالب رسانههای معاند، فرماندهان سپاه و ارتش را نه به عنوان حافظان امنیت، بلکه به عنوان طبقهای مرفه و «اعیاننشین» تصویر میکرد که در کاخهای مجلل و دور از دسترس مردم، زندگیهای اشرافی دارند. در این روایت دروغین، خانوادههای این فرماندهان نیز شهروندان کشورهایی دیگر معرفی میشدند که در پایتختهای اروپایی و آمریکایی، از ثروتهای بادآورده لذت میبرند.
هدف از این تبلیغات مسموم و بیوقفه، تهی کردن مفهوم «فرمانده مردمی» و القای این حس بود که این افراد، نسبتی با درد و رنج و زندگی عادی مردم ایران ندارند و صرفاً حافظان یک ساختار قدرت هستند. این تصویرسازی، پایه و اساس بسیاری از تلاشها برای کاهش سرمایه اجتماعی نظام و دلسرد کردن مردم از آرمانهای انقلاب بود.
اما تاریخ، همواره آبستن حوادثی است که پردهها را کنار میزند. حملات ناجوانمردانه و کور رژیم صهیونیستی که با هدف حذف فیزیکی فرماندهان ارشد طراحی شده بود، به شکلی ناخواسته، به بزرگترین سند رسوایی برای این تبلیغات دروغین تبدیل شد. زمانی که خبر شهادت این عزیزان منتشر شد و تصاویر خانهها و محل زندگی ایشان به نمایش درآمد، مردم ایران و حتی ناظران جهانی با صحنهای غیرمنتظره روبرو شدند.
خبری از کاخهای افسانهای و برجهای سر به فلک کشیده نبود. خانههایی که مورد تعرض قرار گرفتند، نه در شهرکهای خصوصی و اعیانی، که در دل بافتهای شهری عادی و در میان خانههای مردم کوچه و بازار قرار داشتند. این خانهها، در همسایگی شهروندان عادی بودند؛ همانهایی که سالها با این فرماندهان در یک کوچه و یک محله زندگی کرده بودند.
همچنین، شهادت و مجروحیت اعضای خانواده این فرماندهان، خط بطلانی کشید بر افسانه «اقامت در خارج از کشور». خانوادههایی که دشمن ادعا میکرد در رفاه و امنیت در آن سوی مرزها به سر میبرند، در واقع در همان خانهها، کنار همسران و پدرانشان، زیر آتش کینه دشمن قرار گرفتند و طعم تلخ جنگ و فقدان را همچون دیگر خانوادههای شهدای ایرانی چشیدند.
مردمی بودن در مکتب انقلاب اسلامی، یک شعار یا تاکتیک تبلیغاتی نیست؛ یک اصل بنیادین و یک باور ریشهدار است. فرماندهی که از دل مردم برآمده، باید در میان مردم زندگی کند و سرنوشتی مشترک با آنان داشته باشد. حمله دشمن، به این ادعا سندیت بخشید. این فرماندهان، میتوانستند در امنترین نقاط و دژهای مستحکم زندگی کنند، اما انتخابشان، ماندن در کنار مردمی بود که حفاظت از جان و مالشان را بر عهده داشتند.
این زیست مشترک، تنها یک انتخاب جغرافیایی نبود، بلکه یک انتخاب عقیدتی بود. این یعنی پذیرش ریسک مشترک. یعنی وقتی دشمن، امنیت کشور را هدف میگیرد، خانه فرمانده نیز مانند خانه یک شهروند عادی در خطر است. خانواده او نیز مانند دیگر خانوادهها، طعم اضطراب و داغ را میچشد. این همان نقطهای است که پیوند میان ملت و حافظان امنیتش، از یک رابطه رسمی و سازمانی، به یک پیوند عمیق عاطفی و انسانی تبدیل میشود.
دشمن در یک خطای محاسباتی بزرگ، گمان میکرد با حذف فیزیکی چند فرمانده، ساختار دفاعی و روحیه ملی ایران را درهم خواهد شکست. اما غافل بود که با این اقدام، ناخواسته بزرگترین خدمت را به تقویت سرمایه اجتماعی نظام کرد. خون این شهیدان، غبار سالها دروغ و تهمت را از چهره فرماندهان مقاومت شست و سیمای واقعی آنان را که همانا «زیستن در میان مردم و برای مردم» بود، به همگان نشان داد.
امروز، شهادت این فرماندهان بزرگ، نه تنها یک ضایعه ملی، که یک سند افتخار ابدی است. سندی که ثابت میکند مردمی بودن ایشان ادعا نبود، بلکه حقیقتی جاری در متن زندگیشان بود. خانهها، خانوادهها و جانشان، همه در راه آرمان و در کنار مردمشان فدا شد و این، بزرگترین برکتی است که یک شهید میتواند حتی پس از رفتنش برای ملت خود به ارمغان آورد: شفافیت، وحدت و اثبات حقانیت راه.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com