خبرنگار ما به لحاظ اهمیت توسل به بی بی دو عالم حضرت زهرا س که همواره
رزمندگان اسلام از این برکت بزرگ الهی بهره ها برده اند و تناسب موضوع با
ایام فاطمیه که هم اکنون در آن قرار داریم به سراغ استاد محمدرضا جعفری یکی
از رزمندگان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس رفته اند تا خاطره بیادماندنی
خود را از شکار هلیکوپتر عراقی با تیربار دوشکا برای ما تعریف کنند که
جواب ما را اختصارا در زیر اینگونه تعریف کردند :

فایل عکس رزمنده محمدرضا جعفری
....عمليات كربلاي پنج در تاريخ نوزدهم دي ماه 1365 با رمز مبارك
يازهرا(ع) در منطقهي شلمچه و شرق بصره آغاز شد، اهداف عمليات به لحاظ
اهميت سياسي و نظامي منطقه شلمچه به عنوان يکي از معابر وصولي شهر بصره،
همواره در زمره اهداف رزمندگان اسلام بود
خاطره ای که بنده میخواهم به جهت ارتباط موضوع با ایام شهادت بی بی دو عالم
حضرت زهرا س عرض کنم اهمیت توسل به این بانوی بزرگ اسلام را نشان میدهد و
هر وقت ما از بی بی توفیق میخواستیم در هر شرایطی به مدد ما می آمدند.
عرض کنم که بعد از عملیات کربلای 5 ضعف دشمن مزدور برای همه روشن شد و در
برابر شهادت طلبی و ایثار رزمندگان زانو زدند و استکبار شکست خورد ، بنده
در خیلی از عملیاتها شرکت کرده ام اما عملیات کربلای 5 و منطقه شلمچه چیز
دیگری بود، واقعا یک کربلا بود. به طوری که میگفتند:در جبهه کربلای 5 بودی
وقتی طرف میگفت خیر، میگفتند: پس بگو در جنگ نبودی.
هلکوپترهای عراقی در سطح پائین پرواز میکردند و خیلی از بچه ها را به شهادت
میرساندند و این برای ما یک معضل بود ، من تیر بار دوشکا را برداشتم و
گفتم امروز میخواهم با رمز یا زهرا س هلیکوپتر عراقی را بزنم که رزمنده ها
شوخی میکردند و میگفتند مگر هلیکوپتر هم تانک عراقی است که هر روز یکی از
آنها سهمیه شماست ؟ من گفتم اگر حضرت زهرا س بخواهد آره مثل تانکهای عراقی
این را هم میزنم . صبح زود با یک قبضه دوشکا و یک کمکی آماده شدم و در
کمین نشستم ، دیدم داره میاد ، نزدیک که شد من از پشت خاکریز بلند شدم و
گفتم یا زهرا یازهرا و یک رگبار به پره ها و دم هلیکوپتر عراقی زدم که ضربه
کاری بود یک دود غلیظ از زیر هلیکوپتر بلند شد که خلبان قصد برگشت داشت که
بدون درنگ به فاصله دویست متری باز یک رگبار دیگر بصورت بعلاوه به
هلیکوپتر زدم که با سر به زمین خورد و در دیدگان صدها رزمنده ، هلیکوپتر
عراقی آتش گرفت و شادی بچه ها با الله اکبر و یا زهرا بلند شد و من به بچه
ها گفتم دیدید میشود با یا زهرا س هم تانک دشمن را زد و هم هلیکوپتر را ،
بعد بعضی ها آمدند با من مصاحبه کردند که این شیوه نوین را باید توضیح دهید
تا از آن استفاده کنیم من هم گفتم شیوه من رمز یا زهرا س بود و چیز علمی
من نمیدانم
گروه دفاع مقدس
موجيم كه با علي بپا مي خيزيم
صدبار به عشق رهبري ، باده زهر
در كام منافقان مي ريزيم
درود و رحمت بی پایان خدا بر تو باد عادل جان
آفرین آفرین آفرین
آخش!!!!!
آقای جعفری این رزمنده بزگ و گمنام سپاه اسلام که همراه با نیروی تحت امرش مأموریت اصلی خود را که شکستن خطوط مقدم دشمن و پاکسازی منطقه بوده را به پایان رسانیده بود، با اعلام فرمانده کل ر مبنی بر اینکه در یکی از محورها به علت وجود موانع زیاد و آتش پر هجم دشمن امکان پیشروی وجود ندارد و نیروهای عمل کننده تلفات زیادی را متحمل شده اند، مأموریت عبور از این خط و آزاد سازی محور را به عهده می گیرد و با سازماندهی مجدد لشکر و به عهده گرفنتن فرماندهی آن عبور از سخت ترین محور را که مقاومت دشمن در مقابل رزمندگان آن را به یکی از محورهای بسیار حساس تبدیل کرده به عهده گرفت و موفق شد
ربنا اغفر لنا ذنوبنا في امرنا و ثبت اقدامنا و نصرنا علي القوم الكافرين.
گفت: در رفتن من!
کوه پرسید: و من؟
گفت: در ماندن تو.
بلبلی گفت: و من؟
خنده ای کرد و گفت: در غزلخوانی تو
آه از آن آبادی که در آن کوه رَوَد؛ رود مرداب شود؛ و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد و نخواند دیگر!
من و تو؛ بلبل و كوه و رودیم!
راز ماندن جز در خواندن من؛ ماندن تو؛ رفتن یاران سفر كرده مان نیست؛
بدان!!!
خوشحالید رای اول تهران رو کسب کردید نه!؟
بايد بگوييم، بهترين معلم اخلاق، بهترين معلم تهذيب نفس، بهترين شمع معنويت.
چرا که در اين عصر ارتباطات و رسانه و دنياي مدرنيته و تکنولوژي گمشده اصلي انسان ها معنويت است
آن هم به سه چیز کم بها خواسته ایم
گر دست دهد هر آنچه ما خواسته ایم
ما آتش و تفت و بوریا خواسته ایم
گفتم: خسته ام!
گفتی : لا تقنطوا من رحمه الله
گفتم: کسی را ندارم!
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
گفتم: فراموشم نکن!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
گفتم: راه زندگی را نشانم بده
گفتی: انا هدیناه السبیل اما شکرا و اما کفورا
گفتم: نجاتم بده
گفتی: رمضان را دریاب
باز می گردند
نقش پرچمهایشان خورشید
در خیابان
رودی از رنگین کمان
آواز می خواند
آسمان دف می زند
با هفت دست سبز و پنهان
مردگان و زندگانش گرم همخوانی
کاش برگردند یک شب، آسمان مردان خاکی پوش
صبح رویانی که در باران آتش چهره می شستند
کاش برگردند،
دستمال خونشان را
روی فرق چاک چاک خاک بگذارند
یاد دوکوهه و ایستگاه قطارش که برای رزمنده ها "دلبر" و "دلاور" بود! یاد دوکوهه و ساختمانهای غربت گرفته اش! یاد دوکوهه و دیوار نوشته هایش! یاد دوکوهه و حسینیه حاج همتش! یاد دوکوهه و حوض کوثرش! یاد دوکوهه و میدان صبحگاهش! همانجا که سجده گاهی بود به وسعت آسمان....
شهدا یادش بخیر زمانی که خیلی از شماها خودتونو مینداختید روی سیم خاردار تا برادرتون با عبور از روی شما به اون طرف سیم خاردار برسند،بدنتون خونی می شد،درد می کشیدید اما میدونم دردی بود که لذت بخش بود اما اینجا حاضرن با بهتان زدن از روی برادرشون عبور کنند ...اینجا حاضرند برادر خودشون رو سر هوا وهوس ومال دنیاو... بکشند...
قبله من جبهه و کربلاي من دوکوهه
مدينه ام شلمچه و بقيع مــــن هويــــزه
مروه من طلاييه، صفاي من دوکوهه
ديار غربت و غم و وادي عشق و عرفـان
جاي قبــول توبه و دعاي من دوکوهه
اگرچه راه کربلا بسته به عاشقان است
علقمــه و فرات و نينواي من دوکوهه
قافله رفته و دگـــر جدايــــم از شهيــدان
مريض هجرم و فقط دواي من دوکوهه
عید برای هرکس رنگ و بویی خاص دارد. بعضی ها یاد سفره هفت سین و آجیل و عیدی گرفتن می افتند و بعضی هم دید و بازدیدها برایشان تداعی می شود، ولی چند سالی است که عید و تعطیلات نوروز برایم یادآور چیز دیگری است. وقتی حدود ده سال پیش برای اولین بار در این تعطیلات نوروز پایم به مناطق جنگی باز شد، هیچگاه فکر نمی کردم که شاید این سفر، دلم را در گرو چیزی ببرد و اسیر خود کند. وقتی اولین بار پایم به دوکوهه رسید، هیچگاه فکر نمی کردم که دلم تا عید بعد و تجدید زیارت آن، بی قرار باشد. اما نه! همان بار اول کافی بود که هنوز عید نشده تمام همّ و غمم این باشد که یک بار دیگر، حداقل به چشم سر، محل رفت و آمد فرشتگان خاکی خدا را ببینم؛ و خدا هم دل سیاهم را نمی شکست و هر سال با هر سابقه ای که داشتم باز هم محبتش را در حقم صد چندان می نمود و مرا در آن قدمگاه فداییان روح الله(ره) راه می داد، تا دل زنگار گرفته ام جلایی بگیرد و چند صباحی پاکی استشمام کند و خلوص استنشاق کند....
ولی نمی دانم که امسال به کدامین خطایم این حداقل آرزویم برآوده نشد و در حسرت این دیدار سوختم. این چند روز هر بار که دیدم و شنیدم عزیزی راهی این سفر است، انگار تکه ای از دلم کنده می شد. وقتی یاد آن بهشت خاکی ایران می افتادم و یادم می آمد که چه توفیقی از من سلب شد، بیشتر دلم آتش می گرفت. یاد اروند و غروب دلگیرش! یاد طلائیه و سه راهی شهادتش! یاد شلمچه و گودال قتلگاهش! یاد فکه و رملهایش! یاد دهلاویه و ابرمردی که در آن خدایی شد! یاد هویزه و تن هایی که زیر شنی های تانکها لگدمال شد! و یاد دوکوهه ...! و یاد دوکوهه ...! دوکوهه ...!
در سرم دیگر نباشد شور خون ... یاوران سر جدا یادش به خیر
عهد ما بین خدا و ما شکست ... عهدهای با وفا یادش بخیر
اشک من دیگر ندارد آبرو ... اعتبار ناله ها یادش بخیرسینه ام
یا رب نمی سوزد چرا ... لذت سوز و دعا یادش بخیر
این یه تحوله که در آن دوران نبوده ولی در مورد شخصی که از خاطرات آن دوران به تحول مذهبی رسیده
می خواهم از یه تحول حرف بزنم یه تحولی که برای من اتفاق افتاد امیدوارم واسه همه اتفاق بیفته چون خیلی شیرینه اول اولش از اینجا شروع شد که خواهر من رفت راهیان نور و اومد از حال وهوای اون صحبت می کرد شده بود کار هر روزش دیگه خسته شده بودم اصلا حتی به حرفاش هم گوش نمی کردم ولی حداقل یه چیزایی رو به یادم آورد بعد کم کم پای مجله امتداد به خونه ما باز شد از روی سرگرمی یک سری از داستا نا که در واقع الان باید بگم عشق بازی شهداباخدا را می خوندم باز هم واسم مهم نبود توی دانشگامون 5 تا شهید گمنام را آوردند دلم براشون سوخت سخت ترین مسئله از دستورات الهی برام مسئله حجاب بود و متا سفانه همین مسئله باعث شده بود از هر چیز خوبی که توش اسم حجاب هم بود دوری کنم تیپ fashion می زدم و حسابی توی دانشگاه تابلو بودم و مظهر جلب توجه یه روز وقتی مجله امتداد و می خونم گفتم می شه من برم اونجاها رو ببینم بیشتر به دنبال تنوع بودم عاشق هیجان وتنوع بودم از شهدا خواستم بعد خیلی خیلی اتفاقی اصلا بدون اینکه خودم هم در جریان باشم حتی با توجه به شرایطی که برای این سفر بود به این سفر یعنی سفر راهیان نور دعوت شدم شرط این سفر عضو بسیج بودن بود که ازش هم خیلی گلایه دارم من عضو بسیج نبودم ولی رفتم تا قبل وبعدش به هر کدوم از دوستام می گفتم باورش نمی شد می گفتند تو کجا وراهیان نور و بسیج کجا......
ولی شهدا طلبیدنم و رفتم
به روان پاك همه شهدای این دفاع مقدس درود می فرستیم و سلامت وطول عمر جانبازان عزیز این یادگاران دفاع مقدس را از خدای متعال خواهانیم
ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم
اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری میکند و قدمهایتان را استوار میسازد.
خدا امضاءکند برگه شهادتم را
چیزی به من می گوید بالاخره رها خواهیم شد
از این دنیا وحیوانات به ظاهر انسان
می دانم که خدا نجاتمان خواهد داد
از اینجایی که مردمش غرق گناهند
انگار یادشان رفته
پیش خدا حسابی دارند!
چه زیباست شهادت ورفتن از این لجنگاه
وچه زیباست امضاء شدن برگه شهادت
وچه زیباتر پرواز به سوی خدا
دیگر خسته شده ام از بودن در دنیایی که
که آدمهایش زرنگی را به دروغ ونیرنگ وفریبکاری می دانند
وچه راحت فراموش کردند؛
به خاطر خدا بودن،به خاطر خدا ماندن وبه خاطر خدا رفتن را
چه دنیای پست وبی روحیست اینجا
عده ای کور وعده ای کر و عده ای لالند
چقدر نفس کشیدن سخت است اینجا...
خدایا منتظر روزی هستم
که امضاء شود برگه من
که روی آن نوشته شده باشد؛
پذیرفته شدی،شهادت مبارک
السلام علی الصدیقه الشهیده ...
hamfekr.blogfa.com میباشد هر کس دوست داشت با ایشان ارتباطی داشته باشد و یا مصاحبه ای کند به وبلاگ ایشان مراجعه نماید
سر داده سرود لاتخف شب هنگام
تو صبح نوید بخش دلهاگشتی
ای قبله ی عشاق، "شهید گمنام"
وقتی که سحر شکفت بر می گردم
سر تا سر خاک جبهه رو باید گشت
دنبال کسی که گفت : بر می گردم
تو سرخ و سپید می شوی می دانم
سیبی که رسید می شوی می دانم
انگار که بو برده ای از باغ بهشت
آخر ـ تو شهید می شوی ـ می دانم!
ناگاه نویدی آمد و او را برد
پرواز سپیدی آمد و او را برد
هر بار که رفت با شهیدی برگشت
این بار ـ شهیدی آمد و او را برد!
سعید حدادیان
از زید بن على از پدرش از پدرانش نقل شده که رسول خدا (ص) فرمود: شهید از سوى خدا داراى هفت خصلت است: 1- نخستین قطره خونش که به زمین مىریزد تمام گناهانش آمرزیده مىشود. 2- سرش در دامان دو همسرش از حوریان قرار مىگیرد، و آن دو، گرد و خاک از صورتش پاک مىکنند و به او خوش آمد مىگویند، او نیز به آنان خوش آمد مىگوید. 3- از لباسهاى بهشتى به او مىپوشانند.
4- خازنان بهشت هر کدام با هر بوى خوشى به سوى او پیشدستى مىکنند که او را با خود ببرند. 5- شهید جایگاه خود را مىبیند. 6- به روح او خطاب مىشود که هر کجاى بهشت که مىخواهى گردش کن. 7- شهید به خدا نظر مىکند و این نگاه مایه آرامش هر پیامبر و شهیدى خواهد بود.
عشق است كه روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می كند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می كنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می كنم. لرزش یك برگ، نور یك ستاره دور، موریانه كوچك، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است
براستى كه جهاد يكى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را براى اولياى خاص خود گشوده است. جهاد جامه تقوا و زره استوار خداوند و سپر محكم اوست
خداوند یار و یاور شما عاشقان ولایت
محمدرضا جعفری
خونمان آب وضو ،سجده گامان خاک بود
یاد آن روزها به خیر، عشق جبهه داشتیم
در میان ما شهادت، چون شراب تاک بود
یاد آن همرزم خوبم ، آن بسیج استوار
در نبرد خصم ظالم،چون پلنگ بی باک بود
دشمن پست و زبون قصد میهن کرده بود
زیر پای شیر مردان،کمتر از خاشاک بود
در میان آتش و دود لاله ها پرپر شدند
لاله ها گرچه رفتند ، ریشه ها در خاک بود
چون که رفتند آن عزیزان ما تنها مانده ایم
عشق رفتن داشتیم ، ماندن دردناک بود
ما که رفتیم راهمان راای بسیجی پاس دار
این پیام هر اسیر و هر شهید پاک بود
دوستان ما می رویم زین دیار بی قرار
خوش کسی را چون شهیدان جایگاه افلاک بود. (شعر : محمود ن)
http://www.blogfa.com/photo/h/hamfekr.jpg
رازنيوز: شعر زیر از طریق داوران نثر و نظم انجمن شعر فارسی بعنوان بهترین شعر ولایت در سال 1390 شناخته شد قابل ذکر است این قطعه در عید فطر سال 1390 توسط استاد محمدرضا جعفری از شاعران ولایت سروده شده است
خواب دیدم دوش تا مولا امیرالمومنین
صدر مجلس بود و می گفت از ولایت اینچنین
باب فیض و معرفت راه ولی است
رستگاری در ره فرزند ما سید علی است
عشق او در دل نشان عزت است
بی ولایت هر عمل خود موجبات ذلت است
هر که فرزندم علی را دوست دارد خویش ماست
روز محشر چون شهید کربلا در پیش ماست
آنچه گوید او فقط تفسیر قرآن است و بس
جای او را پیش ما هرگز نگیرد هیچ کس
در کلامش شک و تردیدی نباشد هیچگاه
روشنی بخشد زمین را تابش خورشید و ماه
او سفیر انبیاء و اولیاء گردیده است
گرچه غم ها از خواص امتش هم دیده است
امت ما خوب میداند که او فرزند ماست
قدردانی از ولایت ای مسلمان پند ماست
جعفری جانش فدای رهبر فرزانه است
غیر او در خانه ی دلهای ما بیگانه است
شعر از استاد محمدرضا جعفری -در روز عید فطر سال ۱۳۹۰ هجری شمسی
در نبرد خصم ظالم،چون پلنگ بی باک بود
دشمن پست و زبون قصد میهن کرده بود
زیر پای شیر مردان،کمتر از خاشاک بود
همان شب جلسه اي تشکيل شد که تا صبح ادامه داشت. ارتش ما داشت از هم مي پاشيد. ماشين جنگي و مدرن ما از کار مي افتاد. هر روز و هر ساعت گزارش هايي درباره عقب نشيني و تلفات بهت آور به دست ما مي رسيد. وقتي خبر رسيد نيروهاي ايراني به منطقه ديده باني شماره يک لشکر ۱۱ رسيده اند، رئيس جمهور گفت: «الان زمان آن فرا رسيده که از سلاح شيميايي استفاده کنيم».
از سوي ديگر اوضاع جبهه هاي نبرد به سود قواي نظامي ايران تثبيت شد و سپاه پاسداران يكي از ارزنده ترين تجارب نظامي خود را كسب كرد.
همچنين تلاشهاي بين المللي براي پايان دادن به جنگ افزايش يافت و به تصويب قطعنامه ۵۹۸، كه در آن براي اولين بار تا حدودي خواسته هاي جمهوري اسلامي ايران لحاظ شده بود، در شوراي امنيت سازمان ملل انجاميد.
حضور گسترده نظامي آمريكا و متحدانش در خليج فارس آغاز شد و يكي از هواپيماهاي مسافربري ايران توسط ناو آمريكايي ساقط گرديد.
در عمليات مشابهي كه صدام براي كويت داشت به فاصله ۴۸ ساعت قطعنامه شوراي امنيت صادر شد و عراق را به فشار نظامي تهديد كرد تا از كويت خارج شود.
ولي در مورد ايران بعد از عمليات كربلاي ۵ يعني ۱۹ دي ماه ۱۳۶۵ اولين قطعنامه در اعتراف به وجود جنگ صادر مي شود و بعد اعلام اينكه هيأتي از سوي سازمان ملل به ايران و عراق سفر كند تا متجاوز را شناسايي كند.
اين شناسايي متجاوز طبيعتاً، تبعات حقوقي دارد و بايد خسارت طرفي كه جنگ به او تحميل شده پرداخت شود. البته بعد از جنگ خاوير پرز دكوئيار دبيركل وقت سازمان ملل به ايران و عراق سفر كرد و يكي از مهمترين دستاوردهاي سياسي جنگ تحميلي نامه اي است كه از سوي صدام براي ايران نوشته مي شود، مبني بر قبول شرايط ايران و قرارداد ۱۹۷۵ الجزاير و اعتراف دكوئيار كه آغازگر جنگ صدام بوده است.همه اينها در پرتو رشادتها، پايمردي ها و مقاومت رزمندگان در طول جنگ بويژه عمليات كربلاي ۵ بوده است
و بدانید که در اين عمليات بزرگ و طولاني که با سنگين ترين و بيشترين پاتک هاي دشمن توأم بود چندين تن از فرماندهان برجسته ايراني از جمله « حاج حسين خرّازي» ،«يدالله کلهر»،«حجت الاسلام و المسلمين عبدالله ميثمي» مسئول حوزه نمايندگي حضرت امام(ره) در قرارگاه خاتم الانبياء’، «اسماعيل دقايقي»،«شاه مراد» فرمانده تيپ قمر از چهارمحال و بختياري و «زنگي آبادي» مسؤول آموزش لشکر۴۱ ثارالله عليه السلام به شهادت رسيدند.
با آغاز روشنايي روز دوم عمليات، پاتكهاي سنگين دشمن - بيش از ۲۰ مورد- در غرب كانال پرورش ماهي شروع شد كه در هر پاتك، رزمندگان خودي با تحميل تلفات به يگانهاي دشمن، آنها را عقب مي راندند.
در شب سوم، پد «بوبيان»، بخشي از جاده آسفالته در جنوب كانال پرورش ماهي، پل دوم و نيز مواضع هلالي شكل نوك كانال به تصرف نيروهاي قرارگاه كربلا درآمدند. نيروهاي قرارگاه نجف نيز ضمن تصرف سومين موضع هلالي شكل، روي دژ مرزي پيشروي كردند.
پیشروی در شرق بصره ، تواناییها و قابلیتهای نظامی عراق را بار دیگر زیر سوال برد ، به طوریکه روزنامه " آبرزور" چاپ پاریس به نقل از کارشناسان غربی نوشت:" برای اولین بار از آغاز جنگ تاکنون ، ناظران و کارشناسان غربی در مورد امکانات دفاعی عراق دچار تردید شده اند."
همچنین تأکید بر توانایی نظامی ایران ، چنانکهBBC طی تحلیلی درهمین زمینه ، با توجه به تجربه سپاه در عملیات فاو و عبور از رودخانه اروند ، ضمن اشاره به عبور از منطقه آبگرفتگی و کانال پرورش ماهی درکربلای ۵ گفت: " موفقیت ایران در عبور از دریاچه ماهی ، یک بار دیگر توانایی ایران درعبوراز آبراهها رانشان می دهد. "
هفته نامه نیوزویک نیز نوشت : " تهاجم ایرانیها در نزدیکی بصره ، حداقل یک مسئله را درخصوص جنگ ایران و عراق تغییر داده و آن این مسئله است که برای اولین بار طی چند سال گذشته ، این احتمال را که یک طرف حقیقتا" بر دیگری پیروز شود ، مطرح ساخته است."
۱- مناطق و تأسیسات آزاده شده :
-۱۲ کیلومتر پیشروی به طرف بصره و آزاد کردن جزایر بوارین ، فیاض و ام الطویل.
-پاسگاههای بوبیان ، شلمچه ، کوت سواری و خیّن .
-آزاد سازی شش روستا.
-عبور از کانال ماهیگیری، نهر دوعیجی و جاسم .
۲- تجهیزات منهدم شده دشمن:
-بیش از ۸۰ فروند هواپیما.
-۷۰۰ دستگاه تانک و نفربر.
-۲۵۰قبضه توپ صحرایی و ضد هوایی.
-صدها قبضه انواع ادوات نیمه سنگین و مقدار زیادی سلاح سبک و مهمات.
-۱۵۰۰ دستگاه خودرو و ۴۰۰ دستگاه انواع ادوات مهندسی و رزمی.
در این عملیات ۸۱ تیپ و گردان مستقل دشمن منهدم و ۲۴ تیپ و گردان مستقل نیز آسیب کلی دیدند ، تعداد ۴۰ هزار نفر از نیروهای دشمن کشته یا زخمی شدند و ۲۷۰ نفر نیز به اسارت نیروهای اسلام در آمدند.
سلام بر تو که جان گرامي ات را در راه خدا و عشق به دين و وطن ، بي درنگ فدا نمودي .
درود بر تو که دل از همه رنگهاي دنيايي بگسستي و سوار بر اسب راهوار هدايت در جاده ي نور به سوي معبود شتافتي بدون آنکه لحظه اي ترديد به دل راه دهي .
ستاره اي شدي در آسمان و درخشيدي ، و راهنمائي براي شبگردان گم کرده راه ...
با خون پاکت ، زيبائي ها آفريدي و نقش عشق و معرفت را با سيطره بر هستي ، در صفحه روزگار ترسيم کردي ...
و شيطان با همه مکر و حيله و نفوذش در برابر تو زانو زد ...
ميدانم که هنوز در راه خدا به جهاد خود ادامه مي دهيد و ميدانم که شما زنده ايد و اين ما هستيم که مرده ايم و در دنياي ماديات غرق شده ايم ...
هنوز تصوير شماست که بر لوح دلها حک شده و مايه دلگرمي ، اميد و نيروي جهادگران خدا جو ، عاشقان ولايت ، عدالت پيشگان راه هدايت ، و خدمتگزاران اين ملت مي باشد.
بزرگي مي گفت شهدا مانند شيشه عطري مي مانند که با شکستن قفس ،و عروج ، عطرشان فضاي هستي را پر مي نمايد و آنگاه همگان به گوهر وجودشان و زيبائي راهشان پي خواهند برد .
بعضي هنگام جسورانه و ساده لوحانه از خداي خود شهادت را درخواست کرديم و بارها گفتيم اللهم الرزقنا توفيق الشهادة ... اما لحظه اي بر اعمال خود انديشه نکرديم و اندکي به راهي که شما پيموده ايد فکر نکرديم و مثل هميشه با راحت طلبي و بدون تلاش ، بهترين ها را از خدا خواستيم ...
از خاطرات خوانده و شنيده و از سرگذشت برجاي مانده شما ، دانستم که چگونه در مقابل آتش و پولاد و اهريمن سينه سپر کرديد و با خون خود ، خاک مذلت بر سر شيطان صفتان ريختيد ...
با همه شجاعت و رشادت و دلاوري ؛ تواضع و فروتني تنها بخشي از صفات والاي شماست .
اي عزيزان و مقربان درگاه الهي ، واي به حال روزي که شما ، ما را فراموش کنيد و به حال خودمان واگذاريد ؛ هر چند ما نه تنها شما را بلکه خود را نيز فراموش کرده ايم ...
آگاهيد که گريه هايم در گلزار شما ، براي تيره روزي ، سرگرداني و گمراهي خودم بوده وگرنه شما که عند ربهم يرزقونيد و ما جيره خواران شما ...
آگاهم که سعادت اعتراف و جيره خواري را نيز از استمدادها و عهد هاي با شما ، هنگام تحويل سال در پاک ترين سرزمينها که خون شما بدان آغشته گرديده و مطهر شده ، يافته ام ...
خوب ميدانم که هرگاه دست ياري به سويتان دراز کردم دست رد به سينه ام نزديد و هرگز فراموش نمي کنم که چگونه با پرتو نور خود ، بر دل ظلمت زده ام ، تاثيري شگرف و تحولي عظيم ، بر زندگي ام داشتيد .
کوتاهي کرديم ... فريب خورديم ... فراموش کرديم ...
اينجا روستاي درخش مدفن 5 فرزند گمنام روح الله است.
اينجا روستاي درخش و آن گنبد طلايي امام زادگاني پاك از نسل خميني است.
اينجا روستاي درخش و آنجا مزار فرزندان بخون خفته خميني است. اينجا ، آنجاست كه شهدا غربتي ندارند.
اينجا آنجاست كه به تازگي براي آن چند پير مرد و پيرزن، فرزنداني گمنام آورده اند به جاي فرزندان گمنام خودشان تا برايشان مادري كنند.
اينجا آنجاست كه بايد بر بلنداي اول روستا ايستاد و گفت: (السلام عليك يا قتيل في سبيل الله) اينجا ، آنجاست كه بايد بر غربت خود بگرييم
عقل نامرد در اين دايره سرگردان است
عقل نامرد در اين دايره سرگردان است
عقل نامرد در اين دايره سرگردان است.
پير ما گفت كه مردان الهي مردند
كه به دنبال رفيق ازلي مي گردند.
شهدا رفتند و ما مانده ايم .
براي جانبازان که ماندن چه کرديم ؟
چنين آغاز كرد آن مرد با دشمن
منم آرش سپاهي مردي آزاده
به تنها تير تركش آزمون تلختان را
اينك آماده
مجوييدم نسب
فرزند رنج و كار
گريزان چون شهاب از شب
چو صبح آماده ديدار
مبارك باد آن جامه كه اندر رزم پوشندش
گوارا باد آن باده كه اندر فتح نوشندش
شما را باده و جامه
گوارا و مبارك باد
دلم را در ميان دست مي گيرم
و مي افشارمش در چنگ
دل اين جام پر از كين پر از خون را
دل اين بي تاب خشم آهنگ
كه تا نوشم به نام فتحتان در بزم
كه تا بكوبم به جام قلبتان در رزم
كه جام كينه از سنگ است
به بزم ما و رزم ما سبو و سنگ را جنگ است
در اين پيكار
در اين كار
دل خلقي است در مشتم
اميد مردمي خاموش هم پشتم
كمان كهكشان در دست
كمانداري كمانگيرم
شهاب تيزرو تيرم
ستيغ سر بلند كوه ماوايم
به چشم آفتاب تازه رس جايم
مرا تير است آتش پر
مرا باد است فرمانبر
به دريا مى زدم در باد و آتش خانه مى کردم
چه مى شد آه اى موساى من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه مى کردم
نه از ترس خدا، از ترس اين مردم به محرابم
اگر مى شد همه محراب را ميخانه مى کردم
اگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقيقت زد
حقيقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردم
چه مستى ها که هر شب در سر شوريده مى افتاد
چه بازى ها که هر شب با دل ديوانه مى کردم
يقين دارم سرانجام من از اين خوبتر مى شد
اگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمى کردم
سرم را مثل سيبى سرخ صبحى چيده بودم کاش
دلم را چون انارى کاش يک شب دانه مى کردم
خورشيد را ز شعله ی آه تو آفريد
شمسي تر از نگاه تو منظومه اي نبود
صد كهكشان ز ابر نگاه تو آفريد
آه اي شهيده اي كه شهادت سپاه توست
جان را خدا شهيد سپاه تو آفريد
هر جا كه نور بود به گرد تو چرخ زد
ما را چو گرد بر سر راه تو آفريد
اي پشتوانه ی دو جهان، عشق را خدا
با جلوه و جلالت و جاه تو آفريد
تقواي محض، عصمت خالص، گل خدا!
آخر چگونه شعر كنم قصه تو را؟
تو آمدي و زن به جمال خدا رسيد
انسان دردمند به درك دعا رسيد
تو آمدي و مهر و وفا آفريده شد
تو آمدي و نوبت عشق و حيا رسيد
هاجر هر آن چه هروله كرد از پي تو كرد
آخر به حاجت تو به سعي صفا رسيد
احمد(ص) اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
مولا اگر رسيد به حق با شما رسيد
داغ پدر، سكوت علي(ع)، غربت حسن(ع)
شعري شد و به حنجره ی كربلا رسيد
در تل زينبيه غروبت طلوع كرد
با داغ تو قيامت زينب(س) فرا رسيد
با محتشم به ساحل عمان رسيد اشك
داغ تو بود بار امانت به ما رسيد
تسبيح توست رشته ی تعقيب واجبات
قد قامت الصلاتي و حي علي الصلاه
و چه زود ناگهان دیر شد به قول آن که پیر شد زود
از دوستان پیر شده آن سال ها یکی هم خود منم
شهر یکسر غرق باران می شود
می رسد آن سبز، از بوی خوشش
هر زمستانی بهاران می شود
و آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقامی بلند است . ایشانند کامیابان.
یا رب نمی سوزد چرا ... لذت سوز و دعا یادش بخیر
وقتي سردار فضلي در حين عمليات پيام امام مبني بر اينكه رزمندگان عمليات كربلاي 5 را به ديدن من بياوريد، را نقل كرد، رزمندگان روحيه مضاعف گرفتند و بدون عقبنشيني محاصره دشمن را شكستند.
بارالها مردني عطا كن كه در آن خواري و ذلت نباشد . بارالها ما را زندگي علي وار را زمره علي گونه و بر خاستي علي مانند عنايت فرما.