کد خبر: ۸۰۰۲۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:

آن سوي ميز مذاكره

مذاكرات «اسلامبول» از جنبه هاي مختلف قابل ارزيابي است و از همين رو به مجموعه اي از مباحث سياسي در سطح بين المللي دامن زده است اما در عين حال در ميان همه اين مباحث يك سوال جدي نيز جلب توجه مي نمايد: «استفاده ايران از اين اجلاس چيست». براي اين سوال در درون جامعه ايران و نيز در سطح بين المللي پاسخ هايي ارائه شده است.
يكي از منظرها به اين اجلاس و طبعا يكي از پاسخ هايي كه به اين سوال داده مي شود اين است كه اجلاس اسلامبول يك اجلاس ويژه و استثنايي و «نقطه عطف» است و ايران مي تواند از آن براي تثبيت موقعيت جهاني و منطقه اي خود استفاده نمايد. بعضي در تحليل اين موضوع گفته اند اين براي اولين بار است كه در آستانه اجلاس مشترك ايران و غرب، حق ايران در غني سازي به رسميت شناخته شده و از آن طرف تحولات منطقه عربي و به زير كشيده شدن رژيم هاي وابسته به غرب، كشورهاي گروه 1+5 را در موقعيت دادن امتياز قرار داده است و از اين رو ايران مي تواند مطالبه گذشته خود مبني بر «مذاكرات عادلانه» را به كرسي بنشاند كه برخورد هوشمندانه و از موضع اقتدار تيم مذاكره كننده هسته اي كشورمان در اجلاس اسلامبول، گامي بلند و موثر در اين راستا بود ولي يادداشت پيش روي به نكته ديگري توجه دارد كه نبايد در اين عرصه ناگفته بماند.
بي ترديد، غرب در موقعيتي ضعيف و ايران اسلامي در جايگاه برجسته اي قرار گرفته است. غرب از يكسو دچار بحران شديد مالي است و در عمل با توجه به اقتدار ايران اسلامي قادر به اعمال فشار جديدي نيست، غرب با روسيه، چين و حتي آلمان اختلاف جدي دارد و فرمول 1+5 به فرمول 3+3 و با احتساب ايران به فرمول 4+3 تبديل شده است. از سوي ديگر در فاصله اجلاس قبلي تا اجلاس روز گذشته پروژه تغيير حكومت متحد ايران در سوريه به شكست انجاميده در حاليكه در اين فاصله، ايران دوستان بيشتري در منطقه پيدا كرده است، ايران در فاصله دو اجلاس اخير موفقيت هاي جديدي در عرصه هسته اي بدست آورده و با برگزاري انتخابات باشكوه 12 اسفند، ثبات و اقتدار مردمي خود را نشان داده است. بله در روزهاي اخير، محافل مختلف سياسي و اطلاعاتي غرب به دفعات از موقعيت برتر ايران در مذاكرات اسلامبول حرف زدند. اين آن بخش از حقيقت است كه ترديدي در آن نيست. اما بخش ديگري از حقيقت كه خوشبختانه تيم مذاكره كننده ايران به آن توجه داشته، اين است كه اساسا ميز مذاكرات اسلامبول براي اعتراف به حق ايران چيده نشده و آمريكا، فرانسه و انگليس اگرچه بطور اجمالي به حق ايران و تغيير شرايط مذاكره اذعان كردند ولي هنوز براي پذيرش حقوق واقعي ايران و اندازه واقعي آن چانه زني مي كنند آنان غني سازي 5/3 درصدي را اجمالاً قبول دارند ولي مگر حق به رسميت شناخته ايران در
N.P.T شامل غني سازي 20 درصد و حتي بالاتر از آن نيست آيا غرب حاضر شده اين حق را به رسميت بشناسد؟ بعضي هم با استناد به اينكه غرب بالاخره تا حد زيادي به اينكه «ايران قدرت اول منطقه» و يكي از قدرت هاي مطرح جهان آينده است اذعان كرده اند و اين فرصتي است كه به قول يكي از علماي جغرافياي سياسي ايران «هيچگاه براي ايران فراهم نبوده است» و نتيجه گرفته اند كه «پس حالا وقتش است كه ايران با درك موقعيت جديد ژئواستراتژيك خود در كنسرت جهاني شركت كند چرا كه اگر درك موقعيت جديد، با تلاش براي مشاركت در كنسرت جهاني توأم نگردد، بايد هر لحظه منتظر مواجه شدن با بحران ماند»! اگر بخواهيم عبارت و استدلال فوق را ساده سازي كنيم بايد بگوئيم كه ايران بايد موفقيت كنوني خود را به غرب بفروشد و سپس به آنان بپيوندد و بعنوان جزيي از سيستم مسلط بر نظام بين المللي درآيد. ما در اينجا كاري نداريم به اينكه اساساً غرب حاضر نيست جمهوري اسلامي را بعنوان يك شريك بپذيرد، تجربه تركيه مي گويد غرب به طريق اولي ايران را بعنوان شريك نخواهد پذيرفت همانگونه كه 50 سال است تركيه را نپذيرفته است. اما به فرض اينكه غرب آماده پذيرش ايران بعنوان يك بلوك شكل دهنده به قدرت رسمي بين الملل باشد، آيا اساساً اين يك مسئله مثبت و سازنده براي ايران خواهد بود؟ براي اين سؤال يك پاسخ عيني و تجربه شده وجود دارد: غرب اگر امروز به بخش كوچكي از حق ايران- به ناچار و با كراهت- اعتراف مي كند اين اعتراف ناشي از پيوستن ايران به نظام بين الملل و عمل به توصيه ها و تقسيم كار قدرت هايي نظير آمريكا نيست كه اگر بناي نظام بر حركت در چارچوب نظام سلطه بود هيچگاه به اين جايگاه و رشد علمي نمي رسيد همانگونه كه ايران دوره پهلوي نرسيد. اگر امروز ايران داراي يك شخصيت معتبر جهاني است به واسطه آن است كه منافع ملي خود را قرباني سياست ها و الگوهاي حاكم بر نظام بين الملل نكرده و بلكه در برابر آن ها با قامت استوار ايستاده است. حركت در چارچوب نظام جهاني در واقع پذيرش تقسيم كاري است كه ما در آن تأمين كننده مواد اوليه كارخانه هاي غرب و مصرف كننده كالاهاي درجه دو آنان خواهيم بود.
اما از جنبه ديگر كساني كه ما را به پذيرش قواعد نظام بين الملل و بازي در چارچوب كنسرت غرب دعوت مي كنند و سرپيچي از آن را خطرناك و بحران آفرين معرفي مي نمايند به ما بگويند كه اين نظام جهاني چيست، قواعد و بازي هاي آن كدامند؟ مگر نه اين است كه ما در دوره خلأ نظام بين المللي بسر مي بريم و چشم انداز نظام آينده جهاني در درون مجموعه اي از احتمالات غوطه ور مي باشد. همين هفته پيش ميليبند وزير خارجه سابق انگليس به ديدار خاوير سولانا هماهنگ كننده سابق سياست خارجي اتحاديه اروپا رفت و به او گفت اروپا جايگاه خود را در نظام آينده جهاني از دست داده و دولت آمريكا به سمت كشورهايي نظير روسيه، چين، هند و ژاپن شيفت شده و همه چيز خارج از حوزه آتلانتيك و در مجموعه پاسيفيك در حال برنامه ريزي است. البته اين قلم مفهوم آنچه بين اين دو مقام سابق سياسي اروپا رد و بدل شده كه متضمن تداوم قدرت آمريكا در دهه هاي آينده است را تاييد نمي كند اما به هر حال در خلال اين مباحثه، اين موضوع به اثبات مي رسد كه نظام بين المللي بشدت در حال تحول است. كما اينكه بعضي از نظريه پردازان ژئواستراتژي گفته اند نظام بين المللي از نظام «بحري- قاره اي»- كه آمريكا مظهر قدرت بحري و شوروي مظهر قدرت قاره اي آن بود- به نظامي كه عمده ترين مشخصه آن ژئواكونومي است تغيير پيدا كرده است. از منظر اين نظريه پردازان در آينده منطقه «خاورميانه گسترش يافته» از يك سو نقش عمده اي در شكل دهي به رقابت هاي بين المللي و از سوي ديگر نقش عمده اي در خود سيستم بين الملل ايفا خواهد كرد چرا كه در سيستم اكونوميك محور، انرژي حرف اول را مي زند بعضي هم گفته اند در آينده مثلث، آمريكا، اروپاي متحد و خاورميانه و مثلث اوراسيا، چين و خاورميانه موقعيت هاي ژئواستراتژيك جهان را به خود اختصاص خواهند داد اين دسته از نظريه پردازان بنا به دلايلي- كه از حوصله اين نوشتار خارج است- ايران را منطقه هارتلند- قلب- اين دو حوزه ژئواستراتژيكي خوانده اند با اين وصف كاملا واضح است كه فعلا و تا مدت ها سخن گفتن از اينكه ايران بايد در چارچوب مناسبات شرق و غرب حركت كند و با استفاده از هنجارهاي آن درصدد ارتقاي جايگاه خود باشد، غيرمنطقي، غيرعلمي و غيرعملي است.
خود همين مسئله بيانگر آن است كه حركت در خارج از چارچوب هاي نظام پيشين براي كشوري كه از توانايي عبور از اين هنجارها برخوردار مي باشد، نه تنها مخاطره آميز و هزينه زا نيست بلكه منافع فراواني هم دارد. در اين شرايط كشورهاي شكل دهنده به نظام پيشين قادر به جلوگيري از حركت چنين حريف هوشمند و بااستقامتي نخواهند بود.
اما در اين ميان مهمترين مسئوليتي كه كشوري نظير ايران دنبال مي كند اين است كه نمي نشيند تا نظام آينده در غياب او شكل بگيرد و بعد بخواهد سهم خود را در نظامي شكل يافته و مهندسي شده مطالبه كند اگر ايران به بازي دست دوم رضايت دهد به وضعي گرفتار مي شود كه اكثريت غالب كشورهاي دنيا بعد از جنگ جهاني دوم به آن مبتلا شده و بعضي از آنها عليرغم آنكه بعدا به توانمندي هاي بالايي هم رسيدند و از كشورهايي نظير فرانسه و انگليس جلو زدند ولي تا آخر تبعات كشوري پيراموني را تحمل كردند. نبايد ترديد كرد كه فضا و شرايط (پارادايم
Paradigma) آينده كاملا با فضا و شرايط گذشته متفاوت خواهد بود اما اين تفاوت فقط جنبه سياسي و امنيتي ندارد بلكه بيش از آن هويت فرهنگي و اجتماعي دارد. در پايان جنگ جهاني دوم (1324 ش) تغيير پارادايم صرفا در حوزه سياسي و امنيتي رقم خورد؛ كنسرت اروپا- حاكميت پنج كشور انگليس، فرانسه، روسيه، آلمان و اطريش مجارستان- جاي خود را به نظام دو قطبي- آمريكا و شوروي- داد ولي در ادبيات حاكم بر سيستم بين الملل و... تغييري روي نداد. در واقع قدرت سابق بين الملل خود را در فرم هاي امنيتي جديد- ناتو در برابر ورشو- فرم هاي سياسي جديد- رژيم هاي ليبرال دمكرات در برابر رژيم هاي سوسياليستي- و فرم هاي حقوقي جديد- سازمان ملل به جاي جامعه ملل- بازتوليد كرد ولي منطق، معنا و راهبردهاي قدرت دست نخوردند. چرا كه سازندگان نظام دو قطبي همان ميراث داران كنسرت اروپا بودند. حالا هم همان ميراث داران نظام دو قطبي كه ديروز در اسلامبول گرد هم آمده بودند، دست اندركار بازتوليد همان نظام در قالب جديد هستند اما ايران اسلامي به اين نكته توجه دارد كه اولا كمك كردن به بازتوليد نظام گذشته هنرمندي و خردورزي نيست و ثانيا چه كسي گفته است كه تغيير پارادايم تنها در حوزه جغرافيا -ژئوپليتيك- اتفاق مي افتد. مقابله ملت ها با نفوذ فرهنگ و استيلاي سياسي غرب و به زير كشيدن اقتدار نظامي و امنيتي دولت هاي غرب و هر حركتي كه با منطق نظامي امنيتي غرب با خاورميانه انجام شود- نظير حركت نظامي شوروي سابق در افغانستان- به خوبي نشان دهنده آن است كه دوره پارادايم غرب در همه ابعاد آن به سر آمده است. بحران اقتصادي غرب بعد از حدود 200 سال سيطره غرب بر همه منابع جهان از شكست بخش اقتصادي آن پارادايم حكايت مي كند؛ انحلال نظام خانواده و سقوط اخلاق در غرب از شكست اخلاقي فرهنگي پارادايم غرب خبر مي دهد؛ ناتواني غرب در حل و فصل معادلات امنيتي نظامي عليرغم آنهمه هزينه، نيرو و جنگ افزار از شكست امنيتي نظامي پارادايم غرب خبر مي دهد و انتخابات هاي 20 تا 35 درصدي و متزلزل شدن پايه هاي دولت در غرب، شكست سياسي پارادايم غرب را ثابت مي كند. پس بايد از برخي مرعوب شدگان غرب پرسيد كدام بخش از پارادايم گذشته در جاي خود باقي مانده و درستي آن ثابت شده كه ما بخواهيم خود را با آن تطبيق داده و درصدد سهم مناسب در آن باشيم؟!
ما بايد با فعال سازي جهان اسلام و بخصوص كشورهاي خاورميانه و دامن زدن به هويت اسلامي آنان و يادآوري ستم هاي غرب بر ممالك اسلامي و نيز با افشاي ماهيت ظالمانه بخش هاي مختلف پارادايم غرب، به ملت ها يادآوري كنيم كه بايد برخيزند و خود آينده خويش را بسازند نه اينكه بنشينند تا ديگران درباره آنان تصميم بگيرند. چه شيرين و دلنشين است نداي الهي حضرت امام خميني-ره- و چه برنامه كار مدبرانه اي است: «اي مستضعفان جهان بپاخيزيد و خود را از چنگال ستمگران جنايتكار نجات دهيد و اي مسلمانان غيرتمند اقطار عالم! از خواب غفلت برخيزيد و اسلام و كشورهاي اسلامي را از دست استعمارگران و وابستگان به آنان رهايي بخشيد.» (صحيفه نور/ ج11 / ص275- 21/12/1358)
سعدالله زارعي

 

برچسب ها: 5+1 ، اسلامبول

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
حسین سوری ( تهران دانلود )
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۶:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۱/۲۸
0
0
این مذاکرات یک پیام داشت :

کرنش غرب برابر جمهوری اسلامی ایران ...
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین