کد خبر: ۷۸۱۹۸۲
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار:
روایتی از خفتگیری در خیابان ولیعصر

بزرگواران!آقایان!حضرات!به هر که می‌پرستید قسم، در زیر پوست شهر آتشی زیر خاکستر است

کسانی که نمی‌دانند یا بهتر بگویم می‌دانند و نمی‌خواهند عمق فاجعه را باور کنند. کاش در خلوت خود مرور کنند که کی و چرا به این مرحله هولناک از ناامنی رسیده‌ایم. کاش باور کنند وقتی تخم بیکاری و فقر و تبعیض کاشته ‌شود، دزدی و سرقت و زیاده‌خواهی و قمه‌کشی، درو می‌شود. ماجرا چه بود؟
بزرگواران!آقایان!حضرات!به هر که می‌پرستید قسم، در زیر پوست شهر آتشی زیر خاکستر است

گروه اجتماعی: بزرگواران!آقایان!حضرات!به هر که می‌پرستید قسم، در زیر پوست شهر آتشی زیر خاکستر است.

چند ساعت گذشته و هنوز در شوک‌ «خفت‌گیری» امروزم. دفعه اول نبود. تا امروز چند نوبت خفت‌گیری و سرقت را تجربه کرده بودم اما این‌بار ماجرا فرق می‌کرد.

ماجرا را می‌نویسم به امید اینکه برسد به دست/۱

به گزارش بولتن نیوز، کسانی که نمی‌دانند یا بهتر بگویم می‌دانند و نمی‌خواهند عمق فاجعه را باور کنند. کاش در خلوت خود مرور کنند که کی و چرا به این مرحله هولناک از ناامنی رسیده‌ایم. کاش باور کنند وقتی تخم بیکاری و فقر و تبعیض کاشته ‌شود، دزدی و سرقت و زیاده‌خواهی و قمه‌کشی، درو می‌شود. ماجرا چه بود؟/۲

برای جلسه پخش فیلم به پردیس ملت رفته بودم. حدود ساعت ۷ جلسه تمام شد و درخواست اسنپ دادم. فاصله راننده با من ۸ دقیقه بود. برای اینکه مسیرم به سمت شرق به غرب اتوبان نیایش بود و در برگشت تسریع شود به سمت مقابل اتوبان رفتم. به دلیل تجارب قبلی سرقت معمولا گوشی در دست نمی‌گیرم./۳

هفت هشت دقیقه گذشت و خبری از راننده نشد. موبایل را در آوردم تا ببینم راننده کجای مسیر است. در همان چند ثانیه موتور پالس سفید رنگی که دو جوان سیاه‌پوش سوار آن بودند را دیدم که به آرامی سمتم می‌آیند. با احتیاط گوشی را در جیبم گذاشتم و حواس و نگاهم را به دو جوان دادم./۴

متوجه شدند و به آرامی از کنارم گذشتند. فکر کردم به مردم ظن ناروا داشته‌ام و چه حس بدی است این حس. اما به خودم التیام ‌دادم که چاره نیست و داستانم، داستان مار گزیده‌‌هایی است که ناخودآگاه به همه مظنون‌اند. همیشه حواسم به اطراف است. سی ثانیه‌ای گذشت و از اسنپ خبری نشد./۵

به یکباره از پشت درختان دیدم موتوری و ترک آن دوباره با آرامش به سمتم می‌آیند. چه باید می‌کردم؟ شاید دور زده بودند و می‌خواستند رد شوند. جهت احتیاط دو قدمی به وسط اتوبان نزدیک شدم. از اسنپ خبری نبود و حالا دیگر موتوری‌ها کنارم بودند. وقتی چشم در چشم شدند/۶

با خودم گفتم هوا که روشن است و در دیدرس ماشین‌های عبوری‌ام. اصلا شاید کاری دارند. تلاش کردم به خودم مسلط شوم هنوز دوست داشتم این حجم از وقاحت و آرامش را باور نکنم گ. ترک‌سوار آرام و خونسرد از موتور پیاده شد. به اتوبان نگاه می‌کردم. ماشین‌ها به سرعت عبور می‌کردند. قمه‌ها را /۷

از جیبشان درآوردند. نه، اشتباه نمی‌کردم. چه باید می‌کردم؟ دور تا دور از آدم خبری نبود. چنان با خونسردی و طمانینه جلو می‌آمدند که گویی به کلی پاکباخته‌اند. انگار آمده‌اند طلبشان را وصول کنند. گویی از هیچ چیز و هیچ‌کس و از پایان ماجرا واهمه‌ای نداشتند. خنده‌زنان رجز می‌خواندند/۸

من به وسط اتوبان رسیده بودم ماشین‌ها با سرعت از کنارم رد می‌شدند و چاره‌ای جز داد و فریاد کردن نداشتم. هنوز هم نمی‌دانم ماشین‌ها حق داشتند بی‌تفاوت باشند یا نه! صدای آرام پسرک که قدم به قدم به من نزدیک می‌شد در گوشم هست. یک نگاهم به ماشین‌ها بود و نگاه دیگرم به او. اما آن‌ها /۹

فقط و فقط با خنده من را نگاه می‌کردند و به جلو می‌آمدند. بی‌تعارف ترسیده بودم. از این حجم از جسارت، از این حجم تجربه، از این حجم بی‌تفاوتی به اطراف عمیقا ترسیده بودم. خیس عرق بودم و پاهایم خالی کرده بود. رجز می‌خواندند و می‌گفتند وایسا بابا. کجا می‌ری حالا؟/۱۰

جایی نداری بری. نه راه پس داشتم نه پیش. حتی نمی‌توانستم تسلیم‌شان بشوم. از کجا معلوم با گرفتن کوله و موبایل بی‌خیال شوند. رفتن به سمت دیگر اتوبان هم فایده‌ای نداشت.وسط اتوبان بودند. تقلا و داد و فریاد و دیوانه‌بازی را به آخر رساندم. عربده می‌زدم اما انگار نه انگار/۱۱

انقدر خونسرد بودند و از نتیجه کار مطمئن که حتی حمله هم نمی‌کردند. به یک متری من رسیدند. شروع کردم به دویدن به سمت ماشینی که از کردستان به نیایش پیچیده بود. دنبالم دوید و دوستش برگشت و موتور را روشن کرد. شیشه ماشینی پایین بود و سرعتش کمتر از ماشین‌های دیگر. کوله را پرت کردم/۱۲

داخل ماشین. ماشین سرعتش را کم کرد. پریدم در را باز کردم و فریاد زدم دزد دزد. فقط برو. راننده گیج بود اما گویا فهمیده بود اوضاع طبیعی نیست. پسر فریاد می‌زد هرجا بری گیرت میارم. ضربه‌ای به ماشین زد و پرید ترک موتورشان که دنبالم کنند. صدای موتورشان به گوش می‌رسید که به ترافیک/۱۳

چراغ ولیعصر رسیدیم. نفسم بالا نمی‌آمد. هر آن منتظر بودم شیشه را بشکنند و …

در این ساعت‌ها به این فکر می‌کنم که این همه آرامش از کجا می‌آمد؟ چرا انقدر جسور بودند؟ در روز روشن اقدام به خفت‌گیری و چاقوکشی می‌کنند؟ کویی می‌دانند که کسی مانع‌شان نمی‌شود؟ چرا در این چند ساعت روایت/۱۴

مشابه و ترسناک‌تر از دوستانم شنیده‌ام که همین امروز وضعیت مشابه برای نزدیکانشان در جاهای شلوغ شهر برایشان پیش آمده است؟ چرا کسی باور نمی‌کند که عده‌ای دیگر به سیم آخر زده‌اند و حق ناگرفته‌شان را با سلاح می‌گیرند؟ چرا هیچ‌کس به فکر زن و بچه‌های بی‌گناه این شهر نیست…

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۵
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۳
0
0
مشکل ما از آن تفکری است که کمیته را نابود و خلحالی را طرد کرد تا رضایت مجامع حقوق بشری را به دست آورد و ژست آزادی و حقوق بشر بگیرد.
سعید ۱
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۴۱ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۳
0
0
نگارنده جوری مطلب نوشته که انگار همه این نوع حوادث تنها در ایران رخ می دهد و علت آن هم تنها به مسئله فقر و وضعیت اقتصادی بر می گردد ( سیاه نمایی ) ! شاید بد نباشد ایشان و یا بهتر از آن خود بولتن نیوز به عنوان مسئولیت در قبال نشر این مطلب آمار این نوع بزه ها در کشورهای ثروتمند را هم منتشر کرده و مطلبی بنویسد . یا نمونه دیگر در این زمینه ادعای شاد نبودن و ناراحت و بی اعصاب بودن ایرانی هاست ولی نمی دانم چرا هر روز شاهد کشت و کشتار در دنیا و کشور مردم شاد هستیم، مثلا کشتارهای چند هفته اخیر در امریکا، یا زیر گرفتن عابرین در آلمان در همین چند روز اخیر و جالب اینکه در همان محل چند سال پیش همین مورد با چندین کشته و مجروح داشته ایم ..... البته من نمی خواهم مدعی شوم که مشکل اقتصادی بی تاثیر است، ولی تاثیر آن در مقایسه با سایر موارد بسیار کمتر است ... برای نمونه وقتی می گوییم خانم ها حجاب را بیشتر رعایت کنند یا نوجوان ها را در فضای مجازی رها نگذارید و فضای مجازی را کنترل کنید و از این دست موارد بلافاصله صدای اعتراض خیل زیادی از به اصطلاح روشنفکران و آزادی خواهان در مخالفت بلند می شود . طی همین چند سال اخیر چند نفر از عامران به معرف به شهادت رسیدند هم زن و هم مرد و جالب که یکی از موارد آخر جوانی بوده که در دفاع از ناموس دیگری وارد عمل شده و به شهادت رسید ولی دیگر صدایی از همان روشنفکران مدعی آزادی در دفاع از این افراد در نیامد و گویا که زیر پوستی احساس خوشنودی هم داشتند ... بله دلیل اصلی این حوادثی که در این خبر قید شده بیشتر به این موارد بر می گردد نه فقر، بیشتر به تخطئه کردن امر به معروف و نهی از منکر، مخالفت با کنترل فضای مجازی، مخالفت با دینداری و غیره مربوط می شود. کمرنگ شدن این موارد باعث شده که افراد جامعه نسبت به امنیت همشهری هایشان بی تفاوت شوند و بر خلاف گذشته که افراد با دیدن این موارد بی درنگ برای دفاع به صحنه می آمدند شاهد بی تفاوتی افراد باشیم . آن بی حیایی و جراتی که نگارنده این خبر در مورد متجاوزان قید کرده مربوط به اطمینان مجرمان از عدم دخالت رهگذران است، وگرنه که در هیچ کجای جهان قدم به قدم پلیس وجود ندارد. جالب است که بدانید درصد قابل توجهی از این بزهکاران وضعیت معیشتی بسیار خوبی دارند و بیشتر به این جرم به عنوان تفریح نگاه می کنند که خود نشان دهنده این است که ریشه مشکل صرفا در فقر اقتصادی نیست و بیشتر به فقر فرهنگی بر می گردد ، حتی برخی از مجرمان در مصاحبه ها اعتراف کرده اند که پیش از این شغل خوب با درآمد مناسب داشته اند ولی به خاطر راحتی و درأمد بالاتر این بزه به آن روی آورده اند که این موارد را هم باید بیشتر در زمینه فرهنگی اخلاقی بررسی کرد تا اقتصادی .
ناشناس
|
Germany
|
۱۲:۳۵ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۴
0
0
مجلس باید اختیارات پلیس ایران رو مثل پلیس امریکا و کانادا زیاد کنه. مثلا پلیس با دیدن یه نفر قمه به دست اجازه تیر و کشتن مجرم رو در صحنه داشته باشه. این طوری دیگه جرات نمیکنن با قمه مردم رو تو روز روشن تیکه تیکه کنن. پلیس باید اجازه تیر و کشتن رو در مواقع این چنینی داشته باشه.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۲۴
0
0
دردروسه خط اخر مطلبتان نوشتهاید که حق ناگ رفته شان را با سلاح می گیرند. وقتی خودشما چنین حقی می دهید پس جای. گله. هم ندارید. ولی به نظ. من اینها هیچ حقی ندارند یک مشت خرفت. تنبل هستند که چشم دیدن هبچ چیز را برای دیگران ندارند. اینها باید اول خودشان را بشناسند وبعد زحمتهای شبانه روزی دیگران را ببینند هیچکس نمی تواند هزینهای خوش گذ انی ومواد اینهارا بدهد کلا ذاتشان خراب است باید زندانهای طولانی مدت به انها بدهند درشهرهای خودشان با وجود انکهادم عاطفی هستم. هرگز. وهرگز این چنین افرادی را نمی توانم ببخشم. خداهم اینهارا نخواهدبخشید به احتمال ریاد خدارا بران بنده بخشایش است که خلق از وجودش. در اسایش است
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین