کد خبر: ۷۶۹۹۶
تاریخ انتشار:
گفت و گوی خواندنی با کارگردان خلاق سینمای ایران

کاهانی:دکور هفت مثل ساندویچ فروشی است

هفت برنامه عجیب و غریبی است، بعضی وقت ها خوب است، بعضی وقت ها بد است و البته اکثر اوقات بد است!
مجله نسل امروز: مصاحبه اولم بود با عبدالرضا کاهانی. شناختم از او، در حد فیلم هایش بود که دیده بودم و شینده هایم. راستش خیلی انتظار نداشتم با فرد خوشرویی رو به رو شویم. دوستان نزدیکترش گفته بودند نباید انتظار جواب های طولانی داشته باشم! هم تصور من اشتباه بود هم پیش بینی دوستان مشترکمان...!!!

رضا کاهانی بسیار دوستانه به گفت و گو نشست و جواب های کاملی به سوال هایم داد. رضا کاهانی حالا دیگر در ذهن من کارگردانی خوشرو است که به اندازه فیلم هایش خودش است. بدون ادا، پرمحتوا، متفاوت با ادبیاتی منحصر به فرد، شنیدنی و بی پروا...!



*در تمام فیلم هایی که تا امروز ساخته اید همیشه یک کاراکتر که نقص عضو دارد هم حضور دارد، این تاکید به چه دلیل است؟

نمی دانم، حتما درام فیلم ایجاب می کرده که بعضی شخصیت ها به این شکل باشند.

*نام فیلم هایتان را چطور انتخاب می کنید؟

من دوست ندارم که نام فیلمم بزرگ باشد و بیشتر علاقه مندم کلیت فیلم بزرگ باشد و به همین دلیل هم اسم فیلم هایم را از حرف ها و عبارات کم اهمیت جامعه انتخاب می کنم. من همیشه از پند دادن دوری می کنم و به همین دلیل هم در فیلم هایم سعی می کنم پیام و پند برجسته ای را به مخاطب القا نکنم، به همین جهت دوست دارم نام فیلم هم مثل خود فیلم ساده باشد. از اسم هایی که بوی آسمان و رویا و ماورایی بدهد خوشم نمی آید و دوست دارم روی زمین راه بروم و حرف هایی را بزنم که هم خودم آنها را می فهمم و هم برای انسان های دیگر ملموس است. من دوست ندارم بیشتر از حد خودم حرف بزنم، بنابراین شما در کارهای من دیالوگ، به معنای واقعی دیالوگ که در فیلمنامه ها و نمایشنامه ها وجود دارد را نمی بینید و دیالوگ های فیلم هایم حس نمی شود و فقط صحبت های عادی و روزمره بین کاراکترها رد و بدل می شود. من اصلا به دنبال ساخت فیلم های روشنفکری نیستم و اگر می بینید که نام فیلم هایم اینقدر ساده است هم به همین دلیلی است که توضیح دادم.

*دیالوگ ها را بر چه اساسی می نویسید که شبیه به دیالوگ نیست؟

من سعی می کنم به همین شکلی که فیلم را می بینید، بنویسم و به همین دلیل خیلی روی دیالوگ ها وقت می گذارم. البته تا زمانی که قلم در دست نویسنده است. او نمی تواند واقعیت محض را تصور کند. واقعیت زمانی اتفاق می افتد که بازیگر بیاید و فرهنگ فیلم را بشناسد. فیلمنامه و دیالوگ یک کد محسوب می شود که بازیگر را برای آشنایی با آنچه در ذهن من وجود دارد آشنا می کند. شاید برای همین هم هست که دیگر برایم کمی ساخت است با بازیگران جدید کار کنم، البته منظورم از بازیگران جدید، بازیگران تازه وارد نیستند. من تیم ثابت خودم را پیدا کرده ام که فرهنگ جاری در فیلم هایم آشنا هستند، مثلا پانته آ بهرام دیگر می داند من چه می خواهم و زبانم را می شناسد.



*اینکه می گویید تیم خودتان را پیدا کرده اید، باعث نمی شود از بازیگران و چهره های دیگر استفاده نکنید؟

چرا متاسفانه یک محدودیتی برای خودم به وجود آورده ام که از یک جهاتی خیلی بد است اما از این جهت که بازیگرانم با فرهنگ فیلم هایم آشنا هستند و می دانند که من چه چیزی در ذهنم هست و چه چیزی می خواهم، بسیار خوب است. بازیگران زیادی هستند که دوست  دارند و دوست دارم که با هم کار کنیم اما سعی می کنم که سمتشان نروم چون آشنایی ما با هم پروسه ای طولانی را طلب می کند.

*در فیلم هایتان به جز موسیقی تیتراژ پایانی هیچ موسیقی متنی هم وجود ندارد، چرا؟

من با موسیقی مشکلی ندارم. تا به حال در فیلم هایم واقعا قوتی برای گنجاندن موسیقی پیدا نکرده ایم. من فیلم را در اختیار کارن همایونفر قرار می دهم و از او می خواهم ببیند کجای فیلم مناسب موسیقی گذاشتن است، کارن فیلم را می بیند و می گوید هیچ لزومی برای وجود موسیقی در فیلم نیست.
*نکته مشهود دیگری که در آثار شما وجود دارد این است که قهرمانان فیلم هایتان همیشه با شرایط کنار می آیند...

شما جامعه فعلی ما را نگاه کنید! جامعه امروز در مورد همه چیز، به دنبال چیز دیگری است اما نمی تواند به ایده آل های خود برسد و مجبور است خودش را با شرایط وفق دهد! من خوشحال می شوم همین جامعه ای که چیزهای دیگری را مطالبه می کند و هر چیزی که هست را دوست ندارد، می تواند با شرایط کنار بیاید. آدم ها زورشان همین قدر است. به نظر شما باران کوثری یا مهتاب کرامتی در فیلم «اسب...» چه کاری می توانند انجام دهند؟ اینها همه آدم های مظلومی هستند که فقط این توانایی را دارند که دور هم جمع شوند و بخندند. ما دوست داریم مربی تیم محبوبمان شخص دیگری باشد اما اینطور نیست! دوست داریم رییس سینمایی مان شخص دیگری باشد اما نیست! دوست داریم دوستانمان کسان دیگری باشند اما اینطور نیست!

*پس این کنار آمدن قهرمان های فیلم های کاهانی با مشکلات یک نوع راه حل برای مخاطب است؟

نه، راه حل نیست! این وضعیتی است که در همه جای دنیا وجود دارد و من فقط آن را نشان می دهم. زندگی با تمام مشکلاتش ادامه دارد و من فقط آن را نشان می دهم. زندگی با تمام مشکلاتش ادامه دارد و باید با آن کنار آمد و برای همین هم هست که می گویم فیلم هایی که می سازم فیلم های امیدبخشی هستند.



*بعد از فیلم بیست که پرستویی به عنوان یک انسان منزوی دیده می شد، در فیلم هایتان سکانس های شلوغ و پربازیگر زیادی دیده می شد، دلیلش چیست؟

خب من در یک خانواده پرجمعیت و شلوغ بزرگ شده ام، ما 9 خاهر و برادریم و با پدر و مادر می شویم یازده نف رو من هر روز در یک محیط شلوغ زندگی می کردم که معمولا همه با هم حرف می زدند و هیچکس هم حرف بقیه را نمی فهمید. من در چنین محیطی بزرگ شده ام و شاید جواب سوال شما هم همین باشد!

*رضا کاهانی زمانی که به سراغ سینما آمد تحت تاثیر سینمای کسی بود یا نه؟

به هر حال همه ما تحت تاثیر گذشت زمان، صدماتی که خودیم، محبت هایی که دیده ایم، خانواده ای که داشتیم، خانه ای که در آن زندگی می کردیم، رویاهایمان و... هستیم اما نمی دانم من به شکل مشخص تحت تاثیر کدامیک از اینها بوده ام. اگر بخواهم خودم را به شکلی مشخص تحلیل کنم فکر می کنم بیشتر تحت تاثیر خودم هستم تا اینکه بخواهم تحت تاثیر سینما یا تفکر شخص خاصی باشم! البته این بدان معنا نیست که چیزی را دوست ندارم که تحت تاثیرش باشم...

*خیلی ها می گویند کاهانی زبان و سبک نویی را وارد سینمای ایران کرده است، شما خودتان را کارگردان متفاوتی می دانید؟

ببینید من اعتقاد دارم نباید زیاد به این مسائل پرداخت. فکر می کنم این صحبت ها خیلی بزرگتر از حد من فیلمساز یا هر فیلمساز دیگری است. بهتر است که فیلمسازان کار خودشان را انجام دهند و مخاطبان قضاوت کنند که چه کسی  دارد چه کاری انجام می دهد. من از گوشه و کنار زیاد می شنوم که فیلم هایم یک مدل و روش جدیدی است اما تمام تلاشم را می کنم که زیاد این حرف هار ا جدی نگیرم و اجازه دهم که منقدان کار خودشان را انجام دهند و من هم کار خودم را پیش بگیرم. بعضی از منتقدان هستند که هر فیلمی که من بسازم را دوست نخواهند داشت که البته تعداد این منتقدان زیاد هم نیست و همه ما می دانیم که آنها چه کسانی هستند، مثلا آنها وقتی می شنوند که برخی منتقدان می گویند فیلم کاهانی فیلم خوبی است، می نشینند و می گویند ما با استانداردهای جهانی فیلم را سنیجدیم، فیلم، فیلم خوبی نیست! خب اگر نیست، نیست دیگر! چرا می نشینید و آن را تحلیل می کنید؟ من که خودم هیچ جا نگفته ام فیلم هایم جذاب است، شما خودتان این حرف را مطرح می کنید و خودتان هم با همدیگر سر این موضوع تفاهم ندارید. من اعتقاد درام فیلمی که می سازم همانی است که هست و این که جذاب باشد یا نه برایم مهم نیست. اساسا اینجور القاب برای من افتخار محسوب نمی شود اما یک عده که به اینگونه مسائل به چشم افتخار نگاه می کنند متاسفانه حسادت می کنند و می گویند که کاهانی هیچ سبکی ندارد و لاکی فیلم می سازد. جواب من به این دوستان اینطور است که شما درست می گویید، من در مورد هیچ و پوچ فیلم می سازم چون اساسا دنیا همین قدر که در فیلم هایم می بینید برایم اهمیت دارد. مثلا بعضی از همین منتقدها در مورد «بی خود و بی جهت» گفتند و نوشتند که این فیلم بی خود و بی جهت است! خب من فکر می کنم هیچکس به این خوبی نمی توانست فیلم من را تحسین کند. من درباره هیچی و اینکه چیزی وجود ندارد فیلم ساختم.



*انگار عادت کرده اید که فیلم هایتان اول توقیف شود و بعد با سروصدا به نمایش دربیاید، اینطور نیست؟

اوایل برایم یک مقدار سخت بود اما الان دیگر عادت کرده ام و اگر این مسائل برای فیلم من پیش نیاید باید تعجب کرد. شما کاتالوگ جشنواره امسال را ببینید، از هر فیلمسازی یک یادداشت وجود دارد، به من هم گفتند که برای کاتالوگ جشنواره این دوره یک یادداشت بنویسم، من گفتم که یادداشتی ندارم و اصلا جشنواره برایم مهم نیست که بخواهم یادداشت بدهم. در نهایت با اصرار دوستان یادداشتی نوشتم که اینگونه بود: «فیلم من هم هست!» این علامت تعجب همان عادت کردن به وضعیتی است که برای فیلم هایم به وجود می آید. من بعد از چند سال حضور در جشنوراه فجر دیگر اتایل جشنواره با شناخته ام و به این باور رسیده ام عدالت تنها چیزی است که در آن به اجرا درنمی آید. در نشست نقد و بررسی فیلم هم که در برج میلاد برگزار شد گفتم که احساس می کنم «بی خود و بی جهت» خارج از مسابقه است و مثل دو فیلم قبلی ام در مسابقه شرکت نخواهد کرد. من قضاوت را به مردم و زمان واگذار می کنم. هیچ قدرتی نمی تواند جلوی اهمیت یک فیلم را بگیرد و هیچ جایزه ای هم نمی تواند به یک فیلم کم اهمیت، ارزش زیادی بدهد. ما در همین جشنواره فجر (به ویژه در سال های اخیر) شاهد موفقیت فیلم هایی بوده ایم که در اکران فروش بسیار پایینی داشتند و ما اصلا الان اسم آنها را هم یادمان نیست! من امروز مطمئن هستم که هر فیلمی بسازم از نظر وزارت ارشاد مشکل دارد چون دوستان نسبت به من بدبین هستند، من هیچ فیلمی جز فیلم خودم را در جشنواره ندیدم اما شما که اکثر فیلم ها را تماشا کرده اید آداب فیلمم را با فیلم های دیگر مقایسه کنید. چیزی که من از دوستانم شنده ام این است که فیلم من در مقایسه با فیلم های حتی سفارشی که در این دوره از جشنواره وجود داشت، سالم تر بوده است. اما موضوع این است که نام من عبدالرضا کاهانی است و از نظر وزارت ارشاد من یک کارگردان بدنام هستم و هر چیزی که بسازم مساله دار است.

*این بدنامی از کجا آمده است؟

از آنجایی می آید که من فیلم آنها را نمی سازم و از آنها پول نمی گیرم که فیلم سفارشی بسازم. من یک فیلم کم هزینه را با دوستانم می سازم و آن را ترجیح می دهم به یک فیلم پرهزینه که پولش را دوستانی بدهند که علاقه دارند فیلم باب میل آنها را بسازم. نماز من این است، من با فیلم هایم اعتقادم را نشان می دهم و به خودم ثابت می کنم که آدم خوبی هستم. من در این راه ترجیح می دهم که به یکسری از مسائل پشت کنم و حرف های مفتی که در موردم زده می شود را گوش ندهم. شاید به همین دلیل است که من از زمان گرفتن پروانه ساخت تا اخذ پروانه نمایش و حضور در جشنواره و... درگیر مشکلات زیادی هستم. این موضوع به جایی رسیده است که وقتی به تماشاچی می گویم فیلمم سانسور نشده است، باور نمی کند! این بلایی است که ممیزی ها بر سر سینما آورده است. من امروز دیگر نگران نوع برخورد دوستان با خودم نیستم، دغدغه اصلی من سینما است و نگرانم که چه بر سر سینما خواهد آمد. من یک سال پیش در گفت و گوی تلفنی با برنامه هفت گفتم که سینمای ایران دارد می میرد، الان که بعد از جشنواره فجر سال 90 هستیم هم با قطعیت می گویم که سال آینده ساخت فیلمی مثل «بی خود و بی جهت» امکان پذیر نخواهد بود. شما سال آینده خواهید دید که تمام فیلم ها دولتی و سفارشی است. ریشه های دولتی شدن را خیلی جاهای سینما می شود جست و جو کرد، یک، تعطیلی خانه سینما! دو، مقابله با فیلم هایی که در بخش خصوصی ساخته می شود، مثل فیلم ها و تفکرات من! سه، حذف آدم هایی که مخالف سیاست های فعلی وزارت ارشاد هستند و تبلیغ برای فیلم هایی که مطابق با سیاست های وزارت ارشاد است. من تردید ندارم که فیلم های سال آینده فیلم هایی است که محصول تفکر 6-7 نفر است و اکثر آنها شبیه به هم خواهد بود؛ نگاه مخالف را نمی توان در سینما فیلم خودشان را از دریچه نگاه خودشان بسازند و به نظر سیاستمدارها تن بدهند، مرگ سینما فرا رسیده است. من بیشتر نگران این ماجرا هستم تا اینکه فیلمم دچار ممیزی شود. شما نگاه کنید، من امسال قرار بود 2-3 فیلم دیگر بسازم اما نشد، بعد رفتم سراغ تئاتر اما باز هم به دلیل محدودیت هایی که وجود داشت این موضوع هم میسر نشد و در نهایت رفتم به دنبال فیلمنامه ای که حداقل از نظر برخی آقایان در وزارت ارشاد، ظاهر موجه تری داشته باشد و در نهایت رسیدم به «بی خود و بی جهت»! این فیلم راجع به اسباب کشی است، من این فیلم را خیلی دوست دارم اما اگر بخواهم یک انتقادی به این فیلم داشته باشم این حرف را می زنم که «بی خود و بی جهت» یک جاهایی ترسو است!



*یعنی دست به خودسانسوری زدید؟

ما با کمک بچه ها تمام تلاشمان را کردیم که فیلم را مهار کنیم تا با مشکلی مواجه نشویم اما متاسفانه باز هم با مشکل برخورد کردیم و الان که داریم با هم صحبت می کنیم این فیلم پروانه نمایش ندارد و وضعیت اکران آن نامشخص است. موضوع «بی خود و بی جهت» ساده ترین چیزی بود که می توانستم به سمت آن بروم اما با مشکلاتی که به وجود آمده فکر می کنم سال آینده حتی در مورد اسباب کشی هم نمی توانم فیلم بسازم.

*نیمه ابتدایی «اسب حیوان نجیبی است» بی نظیر بود اما از یک جایی به بعد ریتم فیلم افت کرد، این موضوع از کجا ناشی می شد؟

ریتم این فیلم یکدست و هماهنگ است اما مشکل به ممیزی برمی گردد. وقتی شما به سراغ سوژه هایی می روید که اجازه ساخت آن به سختی داده می شود طبیعی است که برای تماشاچی فیلم ریتم خوبی خواهد داشت. تصورش را کنید شما در سالن سینما با یک پلیس مواجه می شوید که از مردم پول دریافت می کند! خب چون این یک سوژه نو و جدید است، فیلم برای مخاطب خیلی زود به نیمه می رسد و از آن لذت می برد. در نیمه بعدی، فیلم من تغییر نمی کند، بلکه این تماشاچی است که به شرایط فیلم عادت می کند و از آنجا به بعد است که مخاطب تازه با ریتم اصلی فیلم آشنا می شود. اساسا ابتدای «اسب حیوان نجیبی است» هم باید مثل لحن آخر فیلم یک ریتم کند و خسته کننده را به شما نشان دهد!

*شخصیتی در کارهایتان بوده که آن را نزدیک به خودتان بدانید؟

تصورم این است که تمام شخصیت های حاضر در فیلم هایم به نوعی شبیه به خودم هستند. به شکل ناخواسته ای این اتفاق افتاده است که شخصیت هایی که می نویسم به خودم شبیه هستند. مثلا پرستویی در فیلم بیست، هاشمی در فیلم هیچ، عطاران در فیلم اسب حیوان نجیبی است و مجموعه فیلم بی خود و بی جهت شباهت زیادی به من دارند اما باقی شخصیت های موجود در آثارم هم از جهاتی به شخصیت خودم نزدیکتند.



*برای فیلم بعدی تان تصمیم دارید باز هم در زمان حال فیلم بسازید؟

نمی دانم، در مورد آینده نمی توان به راحتی اظهارنظر کرد. باید ببینیم حال آن روزهایم چگونه است، شاید اصلا تصمیم بگیرم یک نوع دیگر از فیلمسازی را تجربه کنم.

*در یکی از مصاحبه هایتان هم گفته بودید که اگر سر لج بیفتم فیلم تجاری خواهم ساخت...

یک عده ای در این سینما هستند که به فروختن فیلم هایشان می نازند و با آن فخرفروشی می کنند و فیلم های فرهنگی تر را تحقیر می کنند. مثلا فیلم «هیچ» باتوجه به شرایط بدی که در اکران داشت 300 میلیون در تهران فروخت و 150 میلیون هم در شهرستان ها! این موضوع در شرایطی اتفاق افتاد که فیلم سینمای سرگروه نداشت و تبلیغات گسترده ای هم برای آن انجام نشده بود. این عده طوری از فروش فیلمشان صحبت می کنند که گویی فیلم به خاطر کیفیتی که داشته فروخته، در صورتی که ماجرا چیز دیگری است! این جمله ای که من گفتم هم جوابی بود به این افراد و هم صحبتی بود برای کسانی که سینما را فقط سرگرمی فرض می کنند.

*من جمله ای از شما در یکی از روزنامه ها خواندم که می خواهم ببینم آیا واقعا این جمله متعلق به شما بود یا ساخته ذهن نویسنده، جمله این بود: «تمام کسانی که فیلم های من را شر و ور می دانند، خودشان شر و ورند»!!!...

آن تیتر، تیتر بدی بود! در فیلم های من در بعضی از صحنه ها آدم ها واقعا چرت و پرت می گویند، این موضوع تعمدی است چون معتقدم آدم های واقعی هم در اکثر اوقات شر و ور می گویند و اصلا شر و ور زندگی می کنند. بعضی منتقدان که منتقدان سفارشی هم هستند به فیلم های من انگ این را می زنند که فیلم های کاهانی خالی و پوچ است و به همین دلیل نروید فیلم هایش را تماشا کنید. همه ما این چند آدم را شناخته ایم و یاد گرفته ایم که حرف هایشان را از این گوش بگیریم و از ان گوش در کنیم! این آدم ها اتفاقا کسانی هستند که بیش از همه آدم ها شر و ور می گویند و چرت و پرت زندگی می کنند. فیلم های من درباره توخالی بودن است و برای نشان دادن اینکه هیچ چیزی وجود ندارد باید از تکنیک سینما استفاده کرد.

*بازیگرانتان را چطور توجیه می کنید که از نقش های قبلی که بازی کردند فاصله می گیرند و یک شخصیت جدید با ویژگی های منحصر به فرد را خلق می کنند؟

این موضوع با یک زندگی طولانی مدت در زمان تمرین ها به وجود می آید. این طور نیستن که یک روش متداول داشته باشد که بخواهم برایتان بگویم. یک فرهنگ در فیلم های من وجود دارد که زیاد هم عجیب و غریب نیست! مهم ترین ویژگی، نظم است و مهم تر از آن رفاقت آدم ها با یکدیگر است و بعد هم معاشرت آدم ها با هم! وقتی این معاشرت در فضای واقعی فیلمی که در حاله ساخته شدن است شکل می گیرد، آدم ها شبیه به فرهنگ فیلم می شوند و از روز دوم، سوم به بعد می بیند که فرهنگ موجود در پشت صحنه فیلم هم شبیه به فرهنگی است که آدم های فیلمنامه دارند. هیچکس عصبانی نیست، همه می خندند و در عین اینکه می خندند در کارشان جدی اند و با پشتکار کار می کنند.



*تا به حال به این فکر نکرده اید که بازیگر جدیدی را وارد دنیای بازیگری کنید؟

من این کار را قبلا در مورد مهران احمدی انجام داده ام. جایی که امکانش بوده این کار را انجام داده ام، مثلا در همین فیلم آخرم چند بازیگر جدید را وارد کرده ام که خیلی هم دوستشان دارم. من فارغ از چهره و فیزیک، آدم ها را وارد بازیگری می کنم. توصیه ام هم به افراد علاقه مند به سینما این است که به جای تعریف کردن از علایق خود پیش بازیگران و کارگردان ها بهتر است کار خودشان را انجام دهند. کسی که دوست دارد بازیگر شود با ید برود و بازیگری کند، بازیگری فقط این نیست که برود جلوی دوربین و بازی کند...

*کجا باید برود بازیگری را تجربه کند؟

من خودم را مثال می زنم، زماین که به مدرسه می رفتم دوست داشتم در آینده بازیگر شوم. همان روزها مثلا من باید می رفتم دنبال عزت الله انتظامی و می گفتم من می خواهم بازیگر شوم؟ من در مدرسه و در مراسم های ویژه کار می کردم و به همراه دوستانم تئاتر اجرا می کردم و این دنیار ا هم دوست داشتم. همانجا می دیدم که همکلاسی هایم تشویقم می کردند و حس کردم کارم مورد اقبال و توجه قرار گرفته است. مدتی بعد رفتم و به همراه همین مهران احمدی در سطح شهر کار کردیم، بعد احساس کردیم که در حد خودمان مهم شده ایم و همین موضوع باعث شد رشته دانشگاهی ام را در فضای مورد علاقه ام یعنی تئاتر و سینما انتخاب کنم. در دانشگاه هم همین اتفاق افتاد و احساس کردم عده ای هستند که دارند تشویقم می کنند و باز جلوتر آمدم. شمایی که به بازیگری علاقه مند هستی برو به نزدیکترین فرهنگسرا و شروع کن به تئاتر کار کردن. اگر این کار را نمی کنی معلوم است که به بازیگری علاقه نداری و فقط دوست داری زودتر بین مردم شناخته شوی!

*به نظرتان تحصیلات آکادمیک برای پیشرفت در سینمای ایران موثر است؟

همه چیز موثر است، من اگر الان بگویم تحصیلات آکادمیک نقش موثری در پیشرفت سینمایی دارد یکی پیدا می شود و می گوید نه، فلانی که اتفاقا خیلی هم در سینما موفق است تحصیلات آکادمیک ندارد. حرف من این است که بیش از تحصیلات آکادمیک و رفتن به آموزشگاه ها، بیشتر از کتاب خواندن و فیلم دیدن، پشتکار آدم مهم است. میزان خواستن هر آدمی در راه رسیدن به هدفش بسیار مهم است. اینکه تو به خودت و هدفت ایمان داشته باشی و مطمئن باشی برای رسیدن به این هدف با همه موانع مبارزه خواهی کرد نکته بسیار مهمی است. امروز صرفا اینکه تو بازیگر خوبی باشی اهمیت چندانی ندارد، تو باید صاحب فرهنگ و آداب خوبی هم باشی، به کاری که دوست نداری تن ندهی و... ما امروز بازیگران متوسطی در سینما داریم که به لحاظ کیفیت در صدر قرار دارند چون بلدند به کارهای بد تن ندهند و در مقابل بازیگران درجه یکی هم داریم که به خاطر نه نگفتن به خیلی از کارهای بی کیفیت، در ردیف بازیگران ضعیف سینما قرار گرفته اند.



*معضلی که امروز در سینمای ما وجود دارد، مساله نقش فروشی است که خیلی از کارگردان های بزرگ ما هم این کار را انجام می دهند، تا حالا کسی به شما پیشنهاد داده که در ازای پول به او نقشی بفروشید؟

بله، چندین بار این موضوع برای من پیش آمده است که از مسیر سرمایه گذاری در کار و گرفتن نقش وارد شده اند. من همان اول به این دوستان گفته ام که تو هیچ وقت بازیگر نخواهی شد. چون این نوع رفتار یک نوع تقلب محسوب می شود و از خودم هم در آن لحظه متنفر شده ام. در این موقعیت ها که قرار می گیرم به این اشخاص می گویم تو در مورد من چطور فکر کرده ای؟ فکر می کنی من نیازمند پول تو هستم که بخواهی من را با پول بخری که به تو نقش بدهم؟ من به پدرم هم اگر لازم نباشد نقش نمی دهم اما اگر لازم باشد به خواهر و برادرم نقش می دهم. من در فیلم بی خود و بی جهت هم می توانستم در نقش های کوتاه از بازیگران بنام استفاده کنم اما نمی خواستم این کار را انجام دهم! فکر می کنم این موضوعات امروز در سینما بیشتر شده است و تلاش کم شده به همین دلیل هم هست که امروز شما خیلی کم می بینید که بازگیر خوبی وارد سینما شده باشد. اکثر بازیگران جدیدی که وارد سینما شده اند شبیه به همن هستند و اکثرا مدل شال و کلاه و شلوار و پیراهن و کفشی که می پوشند هم شبیه به هم است و همه ادای هم را درمی آورند. هیچکدام از اینها نمی دانند که بازیگری این نیست! بازیگری یک پروسه عجیب و غریب از کند و کاو در شخصیت های مختلف است.

*وقتی فیلم هایتان را می سازید چقدر به فستیوال های خارجی فکر می کنید؟

من در آن لحظه به هیچ چیز جز زبان و فیلم خودم فکر نمی کنم.

*دغدغه اصلی رضا کاهانی مسائل اجتماعی است؟

من نمی دانم که اجتماعی یعنی چی؟! به نظر من تمام فیلم ها اجتماعی اند. تعریفی که امروز از فیلم های اجتماعی وجود دارد این است که حتما فیلم باید شهری باشد. هرجا که دوتا آدم باشد یک اجتماع است، این دو آدم ممکن است در بیابان باشند یا در یک روستا زندگی کنند. یعنی کسی که در روستا زندگی می کند اجتماع ندارد؟ من اصلا ژانر را نمی فهمم و سعی هم می کنم که آن را نفهمم چون آدم را به بیراهه می برد.



*می خواهم نظرتان را در مورد «جدایی نادر از سیمین» و اتفاقاتی که برایش افتاده بدانم...

من هیچ جا در مورد این فیلم صحبت نکرده ام چون اولا موقعیتش پیش نیامده است و ثانیا در مورد دیگران حرف زدن برایم مشکل است اما الان که این موضوع را مطرح کردی دوست دارم یکبار و برای همیشه در مورد این فیلم صحبت کنم. خیلی خوشحالم که از نسل ما یک آدم تراز اول از همه نظر وجود دارد، سرم را بالا می گیرم از اینکه اصغر فرهادی هم نسل من است چون دیگر خسته شده بودم از اینکه آدم های مهم نسل های قبل را به رخ ما می کشیدند. مهم نیست که فرهادی اسکار بگیرد یا نگیرد، اصلا برایم مهم نیست که اصغر فرهادی چقدر جایزه گرفته است، مهم این است که فیلم ها و فرهنگ اصغر فرهادی را دوست دارم. متاسفم برای بعضی از آدم های کوتاه فکری که اینقدر کوچک هستند که تحمل شادی دیگران را ندارند. کسب جوایز بزرگ در دنیا یک بهانه است برای خوشحالی مردم یک کشور. برخی از ما متاسفانه جشن گرفتن و خوشحال بودن را بلد نیستیم، انگار دوست داریم همیشه عزاداری کنیم. جوایزی که اصغر فرهادی به خاطر فیلمش کسب می کند، می تواند بهانه ای باشد برای شاد بودن جامعه افسرده ما! فیلمی از اتریش برای اولین بار چند سال پیش نخل طلا گرفت و مردم شهرهای مختلف این کشور سه روز در خیابان ها به شادی و پایکوبی پرداختند. اصلا زندگی باید بهانه هایی داشته باشد که آدم ها برای ادامه راه انرژی بگیرند اما متاسفانه ما هنوز در شوک این هستیم که آیا باید برای موفقیت فیلم فرهادی خوشحال باشیم؟! منتقدی که همه او را می شناسند و به نظرم خیلی هم به بازیگری علاقه مند است، می آید و پیشنهاد می دهد اگر اصغر فرهادی اسکار گرفت چه چیزی در این مراسم بگوید! من یک سوال دارم، آیا این مساله به شما ارتباطی دارد آقای منتقد؟ کسی که تا پای اسکار رفته است، حتما می داند چه چیزی بگوید و شعور این را دارد که در این مراسم چه سخنانی بگوید. اگر تو خیلی دلت می خواهد حرف تو را آنجا بزند به تو پیشنهاد می دهم که فیلمی در حد اسکار بساز و بعد از برنده شدن در این جشنواره هر حرفی دوست داشتی بزن! به آدم ها توصیه نکن، تو یک منتقدی، فکر نکن معلم اخلاق همه سینماگران هستی که اتفاقا یکی از آدم های بی اخلاق یکه در سینما دیده ام خودت هستی! در برنامه ای که می تواند هفتاد میلیون نفر بیننده داشته باشد از ادبیات به شدت رکیک و توهین آمیز استفاده می کنی و بعد می آیی و می گویی فیلم های سینمای ایران فیلم های رکیکی است! خب اگر فیلم های ما رکیک است، این فیلم های ما در مورد تو و امثال تو است. حرف هایی که در مورد «جدایی نادر از سیمین» گفتم، نظرم در مورد فیلم نبود، من نظرم را در مورد فیلم نمی گویم چون این موضوع یک نظر کاملا شخصی است.

*به عنوان یک سینماگر از برنامه هفت رضایت دارید؟

هفت برنامه عجیب و غریبی است، بعضی وقت ها خوب است، بعضی وقت ها بد است و البته اکثر اوقات بد است! دکور این برنامه در شان یک برنامه سینمایی نیست. رنگ های قرمز موجود در دکور این برنامه بیشتر من را یاد ساندویچ فروشی های پایین شهر می اندازد تا یک برنامه سینمایی! فکر می کنم یک برنامه سینمایی می تواند دکور موجه تری داشته باشد. از طرفی در این برنامه بعضی اوقات احساس می شود که آقای جیرانی در مقابل برخی سیاست های نادرست ایستادگی می کند و این موضوع خوشحال کننده ای است، اما در مجموع بیشتر اوقات این حس به من منتقل می شود که این برنامه کمکی به سینمای ایران نخواهد کرد. به نظرم این برنامه میزانسن های غلطی دارد، بعضی اوقات به این موضوع فکر می کنم که قرار است هفت ساخته شود تا کسی مثل مسعود فراستی برجسته شود و نوع نگاه او به سینما در جامعه ترویج شود. این خیلی بد است که باتوجه به وجود جایی مثل انجمن منتقدان که چیزی بیش از 300 عضو ثابت دارد، منتقد ثابت این برنامه، او است. من این حرف را به خود آقای جیرانی هم گفته ام که چطور شما دو نفر از چهره هم خسته نمی شوید، چقدر در مورد فیلم های مهم نقد غیرمنصفانه انجام داده اید و برای اینکه ثابت کنید آدم های مهمی هستید، فیلم های مهم را کم اهمیت و فیلم های ضعیف را فیلم هایی مهم جلوه داده اید. شما در ذهن مردم جدا انداختید که فیلمی مثل شرط اول از فیلم جدایی نادر از سیمین بهتر است! خب این یک بیماری است! من با این تفاسیر چطور می توانم این برنامه را دوست داشته باشم.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین