کد خبر: ۷۶۱۰۴۲
تاریخ انتشار:

ماجرای شهادت سفیر ایران در یمن

حاج حسن ایرلو مرد باتجربه دیپلماسی کشورمان که از دوران دفاع مقدس مشغول خدمت و جهاد بود و به عنوان اولین سفیر ایران در یمن فعالیت می کرد....

به گزارش بولتن نیوز، حاج حسن ایرلو مرد باتجربه دیپلماسی کشورمان که از دوران دفاع مقدس مشغول خدمت و جهاد بود و به عنوان اولین سفیر ایران در یمن فعالیت می کرد، آذر ماه به دلیل بیماری به یاران شهیدش پیوست.


خانواده شهید ایرلو در بدون تعارف درخصوص بیماری ایشان در یمن و ماجرای شهادت وی صحبت کرده اند که متن آن به این شرح است:


مجری: چندسال با حاج آقا زندگی مشترک داشتید؟


همسر شهید ایرلو: 36 سال


مجری: موقعی که ازدواج کردید ایشان چه شغلی داشتند؟


همسر شهید ایرلو: سپاهی بود پاسدار.


مجری: موقعی که ازدواج با ایشان ازدواج کردید سختی های کارشون را می دانستید؟


همسر شهید ایرلو: بله همه را گفته بودند. می گفتند این ازدواجی است در آن احتمال شهادت، معلولیت، جانبازی و اسارت وجود دارد و منم پذیرفتم.


مجری: عکسی از شما در مراسم عقدتان در کنار حاج آقا دیدم که ایشان لباس پاسداری بر سفره عقدتان نشسته ماجرا چه بود؟


همسر شهید ایرلو: گفتند که با لباس پاسداری باشم منم دیگر چیزی نگفتم خودش دوست داشتند.


مجری: ایشان جانباز دوران دفاع مقدس هم بودند؟


همسر شهید ایرلو: بله پرده دیافراگمش پاره شده بود و نزدیک قلبش یک تیر در بدنش مانده بود.


مجری: دو تا از برادرهای ایشان هم در دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند؟


همسر شهید ایرلو: بله


مجری: حاج خانم چند فرزند دارید؟


همسر شهید ایرلو: سه فرزند، که خیلی کم پیش می آمد که با هم باشیم با بچه ها وقت بگذررانیم. مسافرتها را هم یا با پسرم می رفتم یا با دخترم اصلا نشد یک بار با ایشان به مسافرت بروم چون همیشه درگیر کار بودند.


مجری: حاج آقا بعد از دفاع مقدس چه کرد؟


پسر شهید ایرلو: جزو 52 نفری بودند که با شهید متوسلیان رفتند لبنان و از موسسان سپاه لبنان بودند نیروی مخصوص بودند.

بعد از آن وقتی که برگشتند مسئولیت های جدیدی در جاهای مختلف از جمله آموزش نیروی مخصوص بر عهدا داشتند تا زمانی که وارد عرصه دیپلماسی شدند یعنی مسئول کشورهای حاشیه خلیج فارس شدند و به خصوص مسئول میز یمن شدند و به صورت تخصصی روی مساله یمن کار را شروع کردند و خدماتی به مردم یمن دادند.

در این هشت سال خاطرم هست از تلاش های شبانه روزی برای کمک به مردم یمن دریغ نمی کردند. کمک های ایشان به مردم یمن کمک های دولتی و نظامی نبود بلکه از تجاری که وجود داشتند فقط نه مردم ایران و تجار ایرانی، تجار یمنی در کشورهای مختلف کمک های انسان دوستانه ای را از طریق کشتی یا هواپیما و کریدورهای مختلف برای مردم یمن می فرستاند.


مجری: یعنی قبل از اینکه ایشان سفیر ایران در یمن شوند، یک تجربه و تسلط کاملی در عرصه سیاسی و دیپلماسی داشتند؟

پسر شهید ایرلو: به خاطر تجربه و تسلط ایشان بر روی موضوع یمن انتخاب شدند. چون خاطرم هست که ایشان جلسه ای با یکی از مقامات داشتند به ایشان گفته بودند که ما باتجربه تر و باسوادتر از شما را در مسله یمن نداریم.


مجری: حاج خانم، آخرین بار حاج آقا را تا زمان شهادت کی دیده بودید؟


همسر شهید ایرلو: یک سال و نیم قبل از اینکه به یمن بروند.


مجری: یک سال و نیم ایشان را ندید؟


همسر شهید ایرلو: خیر ندیدم یک سال و نیم ایشان یمن بودند و نیامدند تا زمانی که آمدند و بستری شدند و بی هوش بودند و ما را هم ندیدند.


مجری: علی آقا ماجرا را تعریف می کنید؟ این اتفاق چطور افتاد؟ حاج آقا یمن بودند حالشان بد شد؟
پسر شهید ایرلو: تقریبا یک ماه قبل از شهادتشان درگیر ویروسی شدند. به حساب این که یک سرماخوردگی ساده و کروناست که امروزه در دنیا دارد و درمان می شود تصور کردیم حال حاج آقا خوب می شود.


مجری: چرا همان اول ایشان را نیاوردند؟


پسر شهید ایرلو: آقایان در وزارت خارجه پیگیری هایی را برای برگرداندن ایشان شروع کردند ولی یمن هم از طریق دریایی و زمینی و هوایی تحریم است و هیچ کشتی، یا ماشین و یا هیچ هواپیمایی حق ورود به مرزهای یمن را ندارد

زمانی که شروع به مذاکره کردند مسیر هوایی یمن به ایران باید از روی عربستان رد می شد و عربستان مخالفت کرد.

از زمانی که ایشان استوارنامه شان را که دریافت کردند و به یمن رفتند، عربستانی ها می دانستند که این کسی که می آید قطعا معادلات را بهم خواهد زد و این اتفاق هم افتاد.

نه تنها عربستانی ها بلکه امریکایی ها هم کینه ای از ایشان به دل گرفته بودند. دو ماه بعد از اینکه ایشان سفیر شدند. آقای ترامپ و پمپئو که رئیس جمهور و وزیر امورخارجه وقت امریکا در توئیترشان حاج آقا را تحریم کردند. یعنی دنیا و کسانی که ایشان را می شناختند می دانستند که معادلات را به هم خواهد زد.


مجری: برای همین کارشکنی شد که ایشان به ایران منتقل نشوند؟


پسر شهید ایرلو: نگذاشتن به ایران بیایند. این زمان را فرصتی می دانستند که بیماری تشدید شود یا بدتر شود. چون خودشان هم بهتر میدانستند یمن به لحاظ امکانات دارویی و غذایی خیلی ضعیف است.

بحث مبادله مطرح شد که عربستان پیشنهاد داد، یکسری از اسرا و فرماندهان ما را آزاد کنید تا اجازه پرواز بدهیم.


مجری: حاج خانم آن زمان چه گفتید ؟ عربستانی ها گفتند آزاد کنید تا ما اجازه بدهیم سفیر ایران برود. چی گفتید؟
گریه های همسر شهید ایرلو...


مجری : حاج خانم یاد اون روزها می افتند. شما بگید علی آقا حاج خانم چه گفتند؟
پسر شهید ایرلو: حاج خانم گفتند به آقایان که مذاکره می کنند بگویید من به عنوان همسرش راضی نیستم که کوچکترین هزینه ای جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت یمن برای برگرداندن حاج آقا متحمل شود. اگر بدون مبادله می توانند حاج آقا را بیاورند،


مجری: حاج خانم چرا این را گفتید؟


همسر شهید ایرلو: به خاطر خود حاج آقا چون می دونستم راضی نیستند و ناراحت می شوند.
مجری: حاج آقا بیهوش بودن دیگه اون موقع و چند روز بعد حاج آقای اومدن به کشور حالا با اون حال بدش
پسر شهید ایرلو: یک هفته بعد حاج آقا اومدن به کشور و تماس گرفتن ما رفتیم زیر پرواز بعد از یک سال و نیم و وقتی من و برادر بزرگترم ایشان را در فرودگاه دیدیم خیلی برامون سخت بود. بیهوش و حالا با دستگاه های اکسیژنی که بهش وصل بود. حاج آقا جمعه اومدن بیمارستان و سه روز بعدش شهید شدند.
مجری: چقدر با حاج قاسم دوست بدون ایشان.
همسر شهید ایرلو: خیلی
پسر شهید ایرلو: خیلی رفیق بودن یادمه حاج قاسم اربعین مادر شهیدان که مادر حاج آقا فوت شده بودند چهلمش که اومده بودند وقتی صحبت کردن حاج آقا رو برادر دو شهید و خودشون را شهید زنده خطاب کردند به حاج خانم گفتند که حاج خانم حاج حسن دارن میرن یمن بعد حاج خانم سرش را انداختن پایین گفتن که اگر برن یمن من میدونم که ایشان شهید میشه
مجری: از سبک زندگی حاج آقای بگید. چه می کردید.
همسر شهیدایرلو: خیلی ساده زیست بود یه چیزی را می خواستیم برای خونه بخریم می گفت میخوایی چیکار لازم که نداری چیزی را که آدم لازم داره خرید می کنه
مجری: چند سال در این خانه زندگی کردید حاج خانم؟
همسر شهیدایرلو: 28 سال
مجری: 28 سال اینجا هستید ما چهار طبقه اومدین بالا بدون آسانسور نفسمون گرفت. خوب حاج آقا با توجه به اینکه جانباز هم بود و یا خود شما اذیت نمی شدید در این 28 سال این پله ها رفتن بالا پایین.
همسر شهید ایرلو: چرا زانو درد گرفتیم خیلی اذیت می شیم
پسر شهید ایرلو: همون حرفی که اول زدند گفتن همیشه نگاهشان به پایین بود می گفت ممکن بود ما همین را هم نداشته باشیم همینی هم که داریم از سرمان زیاده هر چی هم بیشتر داشته باشی اون دنیا باید بیشتر جواب بدی
مجری: فرزندان حاج آقا مشغول چه کاری هستند اگه دوست دارید بگید.
پسر شهید ایرلو: من خودم کارمند یکی از مدارس هستم یعنی معاونت یک مدرسه ای که خودم رفتم صحبت کردم بدون اینکه اهالی و یا مدیر مدرسه بدونه که من پدرم چیکاره است، خواهرم خانه دار هستند و برادرم کارمند یکی از ادارات هستند. خیلی ساده چون حاج آقا اهل این نبودن که ما رو سفارش کنند جای
مجری: کار خاصی در آمدی بیرون از اینجا نداریم.
پسر شهید ایرلو: نه. من به عنوان فرزندش ایشان را می دیدم و الگو می گرفتم و اینطوری ما رو بزرگ کردند و تربیت شدیم.
مجری: روحشان شاد باشه جالب بود می گفتی که خیلی ویژه بیننده 2030 بودند.
پسر شهید ایرلو: بله زمان هایی که برنامه بدون تعارف پخش می شد اگر مادر شهیدی بودند به پهنای صورت اشک می ریختند و حسرت می خوردند و غبطه می خوردن به حال او خانواده و شهید و حتی خود شهیدی که موضوع برنامه بودند.
مجری: روحشان شاد باشد ان شا الله

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین