کد خبر: ۷۱۹۸۷
تاریخ انتشار:

باروهاي رو به فروپاشي

انقلاب اسلامي ايران كه اين روزها در سي و سومين سالگرد آن بسر مي بريم، از همان آغاز شعار براندازي نظام ظالمانه حاكم بر جهان را مطرح كرد و صد البته هدف هاي نزديكتر يعني رژيم هاي وابسته به اين نظام استبدادي را نيز از نظر دور نداشت و طبيعي هم هست كه براي رسيدن به قلعه اصلي بايد قلاع نزديكتر را درنورديد. در سي و سومين سالگرد اين انقلاب، بسياري از باروهاي نزديك و مياني سقوط كرده اند

«قيام امروز در كشورهاي اسلامي عليه ديكتاتوري وابسته، مقدمه قيام عليه ديكتاتوري شبكه خبيث صهيونيستي و استكباري است.»
بخشي از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي
در ديدار اخير جوانان نهضت بيداري اسلامي
در روابط بين الملل يك نظريه وجود دارد كه با عنوان «مركز- پيرامون» شناخته مي شود براساس اين نظريه كشورهايي معدود در نقطه مركزي مديريت جهان نشسته و اكثريت كشورها در پيرامون اين چند كشور قرار دارند و خود را با آنها تنظيم مي نمايند. در قرن 19 و تا اواسط قرن 20 كشورهاي انگليس، فرانسه، پروس- كه بعدها آلمان خوانده شد- مجارستان و روسيه كشورهاي مركز بودند و ميان خود سيستمي هم به وجود آورده بودند كه در ادبيات سياسي به «كنسرت اروپا» شهرت پيدا كرده است اين كنسرت بر مبناي كاستن از تنازع ميان قدرت ها- منظور اعضاي كنسرت- و تقسيم مناطق و منابع جهان شكل گرفته بود در اين دوره اكثر يا همه كشورهاي آفريقايي، آسيايي، آمريكاي لاتين و اقيانوسيه به صورت مستعمره يكي از پنج كشور ياد شده درآمده بودند و بعد از شكل گيري «جامعه ملل»- در فاصله دو جنگ يعني سال هاي 1297 تا 1318ش- به عنوان كشورهاي تحت قيمومت درآمدند. كشورهاي معدودي نظير ايران نيز كه مستعمره نشده و يا تحت قيمومت درنيامدند، زير سلطه رژيم هاي «نيابتي» قرار گرفتند. رژيم هاي نيابتي، رژيم هايي بودند كه يك ديكتاتور وابسته بر آن حكومت مي كرد كه در مواجهه با مردم بسيار سخت گير و در مواجهه با اعضاي كنسرت بسيار نرم بود رژيم هاي امان الله خان در افغانستان، آتاتورك در تركيه و رضا خان در ايران كه به ترتيب در سال هاي 1298، 1303 و 1304ش روي كار آمدند نمونه هايي از اين رژيم ها بودند كمااينكه همين امروز رژيم هايي نظير رژيم عربستان سعودي(1307) از اين جمله به حساب مي آيند و بايد اضافه كرد كه هنوز كشورهايي نظير كانادا، استراليا و زولاند نو به صورت مستعمره هستند.
در جريان نظام دو قطبي(1324 تا 1370) دو كشور جايگزين پنج كشور شده و دو بلوك شرق و غرب را شكل دادند. جهان كاملا بين اين دو تقسيم شده بود و به ندرت كشورهايي نظير سوئيس وجود داشتند كه از سيطره مستقيم و همه جانبه غرب در امان بودند اين روند تا سال 1357 يعني 33 سال به طور مطلق استمرار داشت. با پيروزي انقلاب اسلامي اين سيستم به هم خورد، ايران از سيطره غرب خارج شد بدون اين كه در زمره كشورهاي پيراموني شوروي درآيد. خروج ايران از اين سيستم به معناي كناره گيري و وانهادن سيستم بين الملل به دو قطب قدرت نبود كه اگر اين بود پذيرش يك «استثنا» براي آمريكا و شوروي چندان دشوار نبود. انقلاب ايران با شعار «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» در واقع اولين قدم اساسي را در جهت نفي دو ابرقدرت و نظام دو قطبي برداشت و يك مواجهه گرم و فعال را عليه آن سامان داد. حضرت امام خميني-ره- در چارچوب اين شعار فرمودند: «اين قرن، قرن غلبه مستضعفين بر مستكبرين است» با توجه به اهتمام حضرت امام به تاريخ هجري، قطعا منظور حضرت امام، قرن 14 شمسي است، كما اينكه حضرت امام، افتادن 14 ستون از كاخ ساساني در مدائن در هنگام ولادت پيامبر بزرگوار اسلام را كنايه احتمالي از سقوط رژيم هاي شاهنشاهي در قرن 14 مي دانستند.
انقلاب اسلامي ايران كه اين روزها در سي و سومين سالگرد آن بسر مي بريم، از همان آغاز شعار براندازي نظام ظالمانه حاكم بر جهان را مطرح كرد و صد البته هدف هاي نزديكتر يعني رژيم هاي وابسته به اين نظام استبدادي را نيز از نظر دور نداشت و طبيعي هم هست كه براي رسيدن به قلعه اصلي بايد قلاع نزديكتر را درنورديد. در سي و سومين سالگرد اين انقلاب، بسياري از باروهاي نزديك و مياني سقوط كرده اند كه يك فهرست بلندبالا را تشكيل مي دهند، رژيم پهلوي در ايران، رژيم وابسته به شوروي در افغانستان، رژيم نظامي- سكولار وابسته تركيه، رژيم نظامي- سكولار وابسته پاكستان، رژيم نظامي- سكولار عراق، رژيم نظامي- سكولار سودان، رژيم وابسته و سكولار مصر، رژيم وابسته و سكولار تونس، رژيم مستبد و سكولار ليبي، رژيم مستبد، سكولار و وابسته يمن، دولت مستبد و وابسته لبنان- رژيم ماروني-،رژيم سكولار و وابسته كومور، رژيم مستبد و وابسته سومالي و... از جمله اين رژيم ها هستند كه بعد از برافتادن يا به دست اسلام گراها افتاده و يا در حال انتقال به اسلام گراها هستند در اين بين رژيم هاي وابسته اي هم با شكست هاي بزرگ مواجه شده و در آستانه سقوط قرار گرفته اند كه در رأس آن ها رژيم وابسته صهيونيستي است. اين رژيم پرنخوت كه قبل از انقلاب اسلامي ايران، خواب امپراتوري از نيل تا فرات را مي ديد اينك به درون محدوده اي كوچك خزيده و سه جنگ 1362، 1385 و 1387 را به حريف- مقاومت لبناني و فلسطيني- باخته است. رژيم آل خليفه در بحرين عملا فرو پاشيده و رژيم هاي عربستان و اردن در چند قدمي فروپاشي قرار دارند. بنابراين مي توانيم بگوييم در سي و سومين سال انقلاب اسلامي برج هاي نزديك و مياني استكبار فرو پاشيده اند و اينك نوبت به فروپاشي برج هاي دورتر- يعني خود آمريكا و اروپا- فرا رسيده و از قضا نشانه هاي آن هم مشاهده مي شود و البته 10 سال از تحقق كامل وعده صدقي كه حضرت امام داد- و فرمود اين قرن، قرن غلبه مستضعفين بر مستكبرين است- باقي مانده و همه مي دانيم كه آن نائب بزرگ حضرت بقيه الله سخن به گزافه نمي گفت و آنچه مي فرمود به او فرموده بودند و كدام وعده حضرت امام است كه تحقق نيافته است مگر در پيام سوم اسفند سال 1367 خود نفرمودند، «جنگ ما آزادي افغانستان و فلسطين و لبنان و مصر را در پي خواهد داشت» و مگر نشد.
اينك قيام ملت ها عليه استكبار جهاني به دروازه هاي واشنگتن، پاريس، لندن و برلن رسيده است. قيام تسخير وال استريت در آمريكا اگرچه از نظر عدد در كف خيابان هنوز به عدد ميليون نرسيده است ولي از واقعيات بسيار مهمي حكايت مي كند به گونه اي كه همين دو روز پيش پليس آمريكا ناچار به بازداشت صدها نفر از آنان شد. تاكنون سابقه نداشت كه يك جنبش بيش از چند روز در كف خيابان باقي بماند. اينك قيام جوانان به چهار ماهگي خود رسيده و هر روز به دامنه آن افزوده شده است. غرب تاكنون نزديك به 60 درصد از شهروندان خود كه در پاي صندوق هاي رأي حضور پيدا نمي كردند را جمعيت هايي غيرسياسي كه به امور شخصي خود سرگرمند و در عين حال مشكلي هم با جامعه و حكومت خود ندارند، معرفي مي كرد. جنبش اعتراضي جوانان كه به ريشه هاي نظام سرمايه داري غرب كار دارد نه به بعضي از سياست ها و استقامت آنان در خيابان در سردترين روزهاي سال و اعلام پشتيباني وسيع پدران، مادران، معلمان، اساتيد دانشگاه، كارگران و... از آنان به خوبي نشان داد كه آن اكثريت مانند همين جوانان فكر مي كنند. عدم مخالفت مردمي در مقابل آنان و تظاهر به همراهي با خواسته هاي جوانان از سوي حزب دمكرات آمريكا نشان مي دهد كه اين جريان به ظاهر كوچك، آن جريان بزرگ را نمايندگي مي كنند كمااينكه انقلاب مصر در روز پنجم بهمن سال گذشته با حضور چند هزار نفر در ميدان التحرير شروع شد و در نهايت هم عدد نيروهايي كه در ميدان بودند به بيش از 3 ميليون نفر نرسيد ولي آراء 80 درصدي مردم در انتخابات آذر و دي گذشته به اسلام گراها كه از مرز 20 ميليون رأي فراتر رفت به خوبي نشان داد كه آن چند ده هزار مصري التحرير اين 20 ميليون نفر را نمايندگي كرده اند.
غرب امروز به همان دلايلي كه وقوع انقلاب در مصر و... را منطقي مي كند، دستخوش انقلاب خواهد شد و اين بار انقلاب در شئون اجتماعي و سياسي روي مي دهد نه آنچنان كه در دهه آخر قرن 81 و يا دهه دوم قرن بيستم در روسيه اتفاق افتاد و تحول در حوزه سياسي محصور و محدود ماند و دست آخر هم اين دو انقلاب 10 سال به درازا نكشيد و تمام شد امروز هم بعيد است كه يك فرانسوي يا يك روس به انقلاب هاي مورد اشاره افتخار كند البته اين دو به عنوان رويداد تاريخي ثبت شده اند. امروز همه كشورهاي غربي، «ديكتاتور»، «فاسد» و اكثر آنها «وابسته» هستند. كدام كشور اروپايي يا آمريكاي شمالي در طول 70 سال گذشته و امروز جداي از اراده آمريكا عمل مي كنند؟ كداميك از اين كشورها به دانشمندان خود اجازه داده اند، بنيان هاي شكل دهنده به نظام سرمايه داري موسوم به ليبرال دموكراسي را نقد جدي نمايند.
در طول اين سال ها به كدام خواسته مردم- حتي آن دسته از خواسته هايي كه از طريق تظاهرات ميليوني بيان شده اند و زبان تظاهرات رساترين زبان است- توجه شده است. كدام مصوبه يك كشور اروپايي تحت تاثير اعتراضات خياباني تغيير كرده يا حتي تعديل شده اند. در نوع اين كشورها، حكومت تنها از طريق نيروي امنيتي و پليس با مردم مواجه شده اند و رئيس دولت و حتي يك وزير نيامده با مردم سخن بگويد و سياست مورد اعتراض را توجيه كند. همين چند روز پيش كه اوباما در مجلس نمايندگان آمريكا «نطق ساليانه» خود را ايراد كرد به بسياري از رخدادهاي خاورميانه اشاره كرد ولي حتي يك كلمه درباره تظاهرات چهارماهه ده ها هزار جوان دانشجوي آمريكايي نگفت اين در حالي است كه در طول اين دوره هزاران نفر از شهروندان معترض مورد ضرب و شتم شديد و بازداشت قرار گرفته بودند! آيا ديكتاتوري از اين بالاتر هم مي شود؟ آيا فساد سيستم از اين بالاتر هم ممكن است؟
غرب گمان مي كرد گسترش ارتباطات و امكانات ارتباطي سبب سيطره بي چون و چراي غرب مي شود و ديگر از فرهنگ ها و سنت هاي ديگران خبري نخواهد بود اما اين تصور درستي نبود چرا كه ابزار ارتباطي به تنهايي معجزه نمي كند بلكه مهم پيامي است كه از طريق آن منتقل مي شود. غرب ابزار دارد اما پيام ندارد. همه حرف هاي غرب در طول 200 سال گذشته ارائه شده و امروز و حتي از حدود 100 سال پيش ناراستي و ضعيف بودن آن عيان گرديده است. امروز كالاي ليبرال دمكراسي كالايي كاملا دمده است. حالا غرب ابزار ارتباطي دارد ولي پيام ندارد و نمي تواند با مخاطب خود كه پيامي جديد را مطالبه مي كند، سخن بگويد. اين در حالي است كه حريف غرب- اسلام- همه آنچه را كه مردم در غرب و شرق به آن احتياج دارند و فرهنگ و معنويت در رأس آنهاست، به نحو اكمل دارد و به راحتي مي تواند با سوار بر ابزار ارتباطي- كه حالا انحصار رسانه هاي ارتباطي غرب هم شكسته شده است- پيام خود را منتقل كند كه دارد منتقل مي كند.
هانتينگتون در اواسط دهه 1990 در كتاب «نبرد تمدن ها» مدعي بود كه: «درقرن 12 ميان غرب و اسلام جنگي سخت درمي گيرد كه با مبارزه غرب با كمونيزم كه 07 سال طول كشيد بكلي متفاوت است. اين حريف بسيار سخت جان تر و پيچيده تر است و با عميق ترين لايه هاي اجتماعي و موثرترين نخبگان اجتماعي مرتبط مي باشد و اين جنگ ممكن است در همه قرن آينده استمرار داشته باشد» هانتينگتون البته در اين كه جنگي درخواهد گرفت، اشتباه مي كند، جنگي نياز نيست، غرب پوسيده تر از آن است كه براي بيرون كردنش به جنگ نياز باشد.
سعدالله زارعي

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین