کد خبر: ۶۸۶۳۷
تاریخ انتشار:

آينه تمام نما

کیهان:

سال 2012 از امروز در حالي شروع شده است كه سال گذشته - 2011 - تحت تاثير بيداري اسلامي ملت هاي منطقه خاورميانه و شمال آفريقا سپري شد و حتي پهنه اين بيداري به قلب اروپا و آمريكا كشيده شد و اكنون جنبش تسخير وال استريت بيش از 3 ماه است كه گلوي نظام سرمايه داري را به سختي مي فشارد.
رفتار شناسي حركت عظيم ملت ها در بستر بيداري اسلامي عليه حكومت هاي ديكتاتوري و دست نشاندگان و سرسپردگان مهره هاي آمريكايي از يكسو و شورش جنبش 99 درصدي آمريكايي ها بر ضد مدل حكومتي كاپيتاليستي از سوي ديگر؛ حكايت از آن دارد كه سياست هاي آمريكايي با «نه» تاريخي مردم و افكار عمومي روبرو است.
از اواخر روزهاي پاياني سال 2010 - 17 دسامبر - كه انقلاب هاي منطقه شعله گرفت تمامي تلاش آمريكا و متحدانش، براي مصادره انقلاب ها و قيام ها و منحرف كردن جهت اسلامي و مردمي آن به كار گرفته شده است ولي علي رغم توطئه ها و سناريوهاي پي درپي، اين هدف شوم محقق نگشت و آن توطئه ها و كارشكني ها نگرفت بلكه بر اثر ايستادگي و مقاومت ملت ها، انقلاب ها قد كشيد و هر روز سردرگمي و استيصال آمريكايي ها براي مهار خيزش و خروش افكار عمومي منطقه بيش تر نمايان و عيان گشته است.
مشكل آمريكايي ها اما در سال جاري دو چندان خواهد شد چرا كه جنبش تسخير وال استريت كه 3 ماهه آخر سال گذشته قد علم كرد اكنون علاوه بر فراگيري در 82 كشور و بيش از 1200 شهر به مرحله تثبيت رسيده و نه تنها سركوب آن شدني نيست بلكه حتي با لطايف الحيل و حقه بازي سياستمداران ليبرال، براندازي و واژگوني آن ناشدني است.
نكته اي كه در اين ميان حائز اهميت است ارتباط معنادار قيام ها و انقلاب هاي ملت هاي مسلمان منطقه با جنبش و بيداري افكار عمومي در آمريكا و اروپاست كه در هر دو آنچه مشترك است اين واقعيت غيرقابل انكار است كه هر روز از هم تاثير مي گيرند و بر ميزان ايستادگي نسبت به خواسته هايشان مي افزايند و پافشاري بيشتري را به خرج مي دهند.
به عنوان نمونه در بحبوحه شكل گيري جنبش تسخير وال استريت، جوانان نيويوركي با اصرار ورزيدن بر تداوم حركت هاي اعتراضي شان تصريح مي كنند در منهتن همچون جوانان مصري در ميدان التحرير به تجمعات و راهپيمايي ها ادامه مي دهند.
بنابراين بدون كمترين ترديدي و براساس شواهد و قرائن موجود مي توان پيش بيني كرد آمريكا و نظام سلطه در سال 2012 اين ترفند را به عنوان يك هدف استراتژيك دنبال كرده و بصورت ويژه در دستور كار خود قرار مي دهند تا در وهله اول ملت هاي مسلمان منطقه را از پيگيري خواسته هايشان منصرف نمايند. از جمله تاكتيك ها كه براي اين منظور به كار مي گيرند، القاي اين توهم است كه تحولات منطقه خاورميانه و شمال آفريقا تحت مديريت آمريكا!! و حركت به سوي دموكراسي غربي است و با قدرت رسانه اي و تحركات ديپلماسي وانمود مي كنند تحولات منطقه يك پروژه آمريكايي است تا اراده افكار عمومي و ملت هاي منطقه را با اين ترديدافكني به حاشيه رانده و در نهايت عزم آنها را به سستي و سرخوردگي سوق دهند.
در ذيل تاكتيك ياد شده آنچه مايه تاسف است اين كه برخي ها خواسته يا ناخواسته اسير اين فضاي ساختگي و تصنعي مي شوند و براي آنكه توهم شان را نسبت به اين موضوع بپوشانند آدرس هاي غلط مي دهند و از جمله به برخي رفت و آمدهاي در منطقه به اصطلاح استناد مي كنند تا نشان دهند پشت پرده رخدادها و تغيير و تحولات منطقه، آمريكايي ها هستند!
گفتني است؛ اكنون سناتور جان ليبرمن عضو ارشد سناي آمريكا به اسرائيل سفر كرده و قرار است در ادامه به ليبي و تونس نيز سفر كند.
در آغاز تحولات منطقه اي و ماههاي بعد از آن نيز چند بار مقامات آمريكايي به منطقه سفر كرده بودند كه بعضي از آن ديدارها به فضاي رسانه درز داده شد. همچنانكه در ماه جاري ميلادي رسانه هاي غربي و صهيونيستي از سفر ژنرال «مارتين ديمبسي» رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا به اسرائيل خبر مي دهند ضمن آنكه از پس فردا- روز سه شنبه- «وندي شرمن» معاون وزير خارجه آمريكا مشخصا به عربستان و امارات سفر خواهد كرد.
اكنون در نگاهي كلان تر و با توجه به گذشت يك سال از تحولات منطقه بايد اين ادعا را كه هر از چندگاهي به پيش كشيده مي شود و اين تحولات را بازي بزرگ آمريكايي ها مي داند مورد ارزيابي و واكاوي قرار داد كه در همين زمينه نكاتي قابل طرح است:
1- از جمله شاخص هاي ارزيابي رفتار آمريكايي ها در صحنه تصميم گيري هاي سياسي مسئله رژيم صهيونيستي است. به عبارت ديگر آنچه كه محرز و غيرقابل خدشه است و بارها مقامات ارشد آمريكايي نيز بدان اقرار كرده اند اين است كه منافع واشنگتن و تل آويو كاملا درهم تنيده بوده و جدا از يكديگر تعريف نمي شود.
همين چندي پيش بود كه باراك اوباما صريحا اعلام كرد: «اسرائيل هم پيمان ماست» خب؛ با اين شاخص كاملا پيداست كه تحولات منطقه به ضرر اسرائيل بوده و اين رژيم را در انزواي مرگبار قرار داده كه خود گوياي آن است كه مديريت تحولات منطقه در دست آمريكايي ها نيست.
رسانه هاي صهيونيستي و مقامات ارشد تل آويو از همان روزهاي اول تحولات منطقه ترس و تشويش خاطر خود را پنهان نكردند. هاآرتص چند ماه پس از موج بيداري اسلامي از آن به عنوان «بهمن اسلامي خاورميانه» ياد كرد كه اسرائيل را زير گرفته و منهدم خواهد كرد.
آيا اين عجز آشكار صهيونيست ها درباره بيداري اسلامي قابل انكار است كه جروزالم پست مي نويسد: «موج بيداري اسلامي آينده اسرائيل را به خطر انداخته است.» و آيا اين خطر بزرگ و سرنوشت ساز براي رژيم صهيونيستي كه با آمريكا هم پيمان است ناشي از مديريت پشت پرده تحولات از سوي واشنگتن است؟!
در همين راستا سؤالي كه به ميان مي آيد اين است كه آيا تصرف سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره توسط جوانان انقلابي مصر نيز ناشي از مديريت آمريكايي ها است؟! و آيا...
2- اگر اين فرضيه را بپذيريم كه تحولات منطقه بازي آمريكايي ها است تا اهداف و پروژه هاي خودشان را عملياتي نمايند قطعا در يك سال گذشته بايد آمريكايي ها جا پايي محكم تر در منطقه براي خود ايجاد مي كردند و اين در حالي است كه وضعيت كاملا معكوس است و آمريكايي ها در شرايطي ذلت بار مجبور شدند تا نظاميان خود را از منطقه خارج كنند كه اكنون در عراق موقعيت آمريكايي ها به نوشته واشنگتن پست، باخت- باخت است.
3- شاخص ديگري كه به وضوح نشان مي دهد آمريكا قدرت مديريت تحولات منطقه را نداشته است انتخابات هايي است كه طي يك سال گذشته در كشورهاي مسلمان منطقه برگزار شده است. بدون استثناء خروجي تمامي اين انتخابات در تونس، مصر و مراكش پيروزي اسلامگرايان بوده كه خواسته اوليه آنها بر پيروي از الگويي متفاوت از دموكراسي آمريكايي بوده است.
اين حقيقت علي رغم تمام شلتاق ها و هياهوي رسانه اي مبني بر اين كه ملت هاي مسلمان به سوي نظام دموكراتيك- بخوانيد الگوي ليبرال دموكراسي- حركت مي كنند به گونه اي است كه ماه گذشته هاآرتص در تحليلي اعتراف مي كند ائتلاف جديد اسلامگرايان، اسلام آمريكايي و يا اسلام اردوغاني نيست بلكه اسلامي است كه خطري واقعي براي موجوديت اسرائيل دارد.
جالب اينجاست كه حتي هنري كيسينجر سياستمدار و استراتژيست برجسته آمريكايي به تازگي تصريح مي كند: «مردم خاورميانه خواستار دموكراسي به شيوه غربي نيستند» و بعد مي افزايد: «عامل انقلاب ها در خاورميانه درد و رنج و تنفر از آمريكا و حاكمان متحد آمريكا در منطقه است كه سال ها در دل مردم انباشته شده است.
4- نكته اي كه بايد به بند قبلي علاوه كرد اين است كه پيروزي اسلامگراها در انتخابات بر اثر تحولات منطقه در شرايطي است كه دولت هاي سقوط كرده و حاكمان ديكتاتور جزو متحدين استراتژيك آمريكا و رژيم صهيونيستي محسوب مي شدند و نبود آنها پيامدهاي بسيار منفي براي واشنگتن و تل آويو داشته است. به عنوان نمونه با سقوط دولت حسني مبارك، اولين اتفاقي كه مي افتد اين است كه ملت مصر خواهان لغو پيمان كمپ ديويد هستند كه اين موضوع هراس شديد مقامات صهيونيستي را در پي داشته است. با اين وضعيت آيا مي توان حكم كرد كه پشت پرده تحولات منطقه، آمريكا است؟
5- اتفاق ديگري كه در اثر تحولات منطقه به وقوع پيوسته است برملا شدن سيماي بدون رتوش آمريكا در نقض فاحش حقوق بشر است كه طي ماه هاي گذشته افكار عمومي منطقه به وضوح در بحرين، ليبي، سوريه و ... نقش جنايتكارانه آمريكا را در سركوب خواست ملت ها ديدند و از بن جان دريافتند كه حناي حقوق بشر آمريكا رنگ ندارد.
6- شاخص ديگري كه نمي توان بدان اشاره نكرد جمهوري اسلامي ايران است. در يك سال گذشته حتي دشمنان نشان دار ايران اسلامي اعتراف دارند كه موقعيت ايران بصورت فزاينده مقتدرتر از گذشته است. دان مريدور معاون نتانياهو خود دست به قلم مي شود و در جروزالم پست مي نگارد: «با بررسي تحولات منطقه گسترش نفوذ و قدرت نرم ايران در مقابل هژموني آمريكا قرار گرفته است» نمونه ها بسيار است اما اين اعتراف فارين پاليسي خواندني است كه در تفسير تحولات منطقه خاطرنشان مي كند؛ مختصات منطقه به سود ايران در حال تغيير است.
و بالاخره اگرچه گفتني ها در اين زمينه بسيار است ولي تنها به اين نكته بسنده مي كنيم و مي پرسيم اين سؤال جمع بندي مبحث است كه اين چه مديريتي از سوي آمريكا است كه همه تغييرات و تحولات منطقه را به نفع «جبهه مقاومت» و «نهضت بيداري اسلامي» و الگويي به نام «جمهوري اسلامي» رقم زده است؟
حسام الدين برومند

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین