کد خبر: ۶۵۵۰۳
تاریخ انتشار:

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز

كيهان
«آنچه مي‌ماند، آنچه مي‌رود» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد:
«حركت‌هاي اسلامي در اطراف دنياي اسلام، ماندگار و پيش رونده است... ملت‌ها يكي پس از ديگري بيدار مي‌شوند و دست نشاندگان استكبار يكي پس از ديگري از صحنه خارج خواهند شد.»

همانگونه كه در سخنان ديروز حضرت امام خامنه اي- دامت بركاته- آمد، خيزش‌ها در كشورهاي عربي وضعيتي رو به «كمال» دارند. تحولات مصر و يمن دو نمونه از اين انقلاب‌ها هستند كه عليرغم توطئه گسترده بين المللي و منطقه‌اي براي انحراف آنها، پايدار ماندند و بر فتنه گري‌ها غلبه كردند.

مهمترين دليل اين «ماندگاري» و «پيش روندگي» برخوردار بودن اين خيزش‌ها از عنصر «دين» است. در ميان عناصر مختلف، عنصر دين مهمترين و كارآمدترين عنصر در مانايي و پايايي يك حركت است و از اين رو در حافظه تاريخي ما تحولاتي مانده‌اند كه با دين آميختگي داشته‌اند.

تحولات منطقه عربي، با نگاهي ساختارگرايانه، نظام‌هاي وابسته گذشته را به گونه غيرقابل بازگشت دگرگون كرده و در حال پي ريزي نظام‌هايي بر ويرانه‌هاي آنها هستند كه به اين سادگي افول نمي‌پذيرند. تلاش شكست خورده مشترك آمريكا، عربستان و ژنرال‌هاي وابسته مصري براي ابقاي نظام سابق به خوبي اهتمام استكبار به حفظ سازوكارهاي گذشته از يك سو و بي نتيجه بودن آن را از سوي ديگر به تصوير كشيد. در اين ميان چندان تقصيري متوجه جبهه غرب نيست چرا كه آنان از هيچ تلاشي فروگذار نكرده‌اند اما مشكل اين است كه اين جبهه منطق انقلاب‌هاي ديني را نمي‌شناسد. يك حركت دينمدارانه «خلوص گرا» است يعني دائما به سمت كمال پيش مي‌رود و در اين راه موانع را برنمي تابد. اين ماجرا حكايت مواجهه سران مكه را تداعي مي‌كند.

آنان در يك دوره زماني تلاش كردند تا اسلام بروز اجتماعي پيدا نكند زماني كه عليرغم تلاش آنها، اسلام فراگير شد، به حضرت ابوطالب(ع) مهمترين حامي پيامبر در دوره غربت مراجعه كرده و عاجزانه درخواست كردند، پيامبر در مقابل دريافت هرچه از امور دنيوي به ذهن متبادر مي‌شود، دست از دعوت به اسلام بردارد ولي پيامبر اسلام فرمود اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار داده و از من بخواهيد در مقابل آن دست از اسلام بردارم، هرگز چنين نخواهم كرد.

غرب ابتدا گمان مي‌كرد با ابزارهاي شناخته شده خود مي‌تواند به مهار انقلاب‌هاي ديني نايل شود ولي الان بايد دريافته باشد كه راه غلبه بر انقلاب ديني را نمي‌شناسد. تعريف و تمجيد سخنگوي كاخ سفيد از شوراي نظامي حاكم بر مصر نشان داد كه غرب به اين شورا دل بسته است اما واكنش خشمگينانه مردم به «محمدحسين مبشر طنطاوي» و دولت منتخب او نشان داد كه خواست غرب و مردم كماكان در دوسوي ماجرا قرار گرفته و اينك حتي چهره هايي- مثل محمد البرادعي- كه مشكلي با غرب ندارند جرات نمي‌كنند پيشنهاد طنطاوي را براي تشكيل كابينه بپذيرند وقتي البرادعي با صراحت مي‌گويد شوراي نظامي را مشروع نمي‌داند، پيداست كه سرمايه گذاري 9 ماهه غرب در مصر كاملا بر باد رفته است.

حال همين ماجرا را با «عربستان» محك بزنيد. غرب مي‌گويد عربستان غير از مصر است و ما به هيچ وجه سقوط رژيم آل سعود را تحمل نمي‌كنيم اما آيا اين ابراز احساسات؛ براي حفظ رژيم فاسد و فرسوده سعودي كفايت مي‌كند؟ چه دليلي دارد اگر شافعي‌هاي مصر و مالكي‌هاي ليبي و تونس به نظامي مبتني بر شريعت دست يابند، اين خواسته در منطقه حجاز- شامل استانهاي مدينه، مكه و تبوك- كه اكثريت قاطع جمعيت آن را مالكي‌ها و شافعي‌ها تشكيل مي‌دهند، مطرح و پيگيري نشود. ساكنان منطقه حجاز نزديك به 23درصد خاك و جمعيت عربستان را پوشش مي‌دهند و اگر به جمعيت معترض فعلي شيعه در چهار استان الشرقيه، جيزان، عسير و نجران اضافه شوند نزديك به 60 درصد جمعيت عربستان را شامل مي‌شوند آيا اگر حتي هيچ اتفاقي در سه استان نجد و دو استان شمالي عربستان هم نيفتد، خيزش 60درصد جمعيت براي واژگوني يك نظام سياسي كفايت نمي‌كند؟

امروز در مقابل انقلاب اسلامي ايران از بعد مذهبي تنها يك جريان قرار دارد و آن جريان وهابي- سلفي است اگر آنطور كه نشانه‌هاي آن به چشم مي‌خورد در آينده‌اي نه چندان دور، نظام وهابي در عربستان سقوط كند، از يك طرف مهمترين مانع خارجي انقلاب از ميان برداشته شده و از طرف ديگر تعدادي از رژيم‌هاي متكي به عربستان- شامل امارات، كويت، اردن و... - سقوط مي‌كنند و خود اين يك جان تازه به انقلاب‌هاي عربي مي‌دهد. اما اين تحولات چون جنبه مدني و ديني دارند، غرب نمي‌تواند با ابزارهاي شناخته خود، بر آنها غلبه كند.

غرب مي‌گويد عربستان غير از مصر است و ما اجازه نمي‌دهيم اسلام گراها بر آن مسلط شوند ولي واقعيت اين است كه «ايران پهلوي» و «مصر مبارك» هم براي غرب فوق العاده مهم بودند و اهميت اين دو براي غرب به مراتب از اهميت عربستان بيشتر بود ولي غرب همانگونه كه مصر و ايران را به مردمش واگذار كرد، ناچار است عربستان را نيز به مردمش واگذار كند اما البته تصوير چنين وضعيتي هم براي غرب وحشت آفرين است، تصور اينكه صدها ميليارد بشكه نفت به دست مردمي افتاده كه براي ادعاهاي غرب اهميتي قايل نيستند، براي اروپا و آمريكا بسيار آزاردهنده است ولي اين چيزي است كه مانند مصر و ايران اتفاق مي‌افتد بر حسب تجربه‌اي كه‌اندوخته ايم، غرب قادر نيست از ابزارهاي خود براي رسيدن به هدف استفاده كند.

خراسان
«باورکردني نيست اما...» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن مي‌خوانيد:
گرچه حمله و تجاوز به هيچ کشوري در دکترين دفاعي ايران اسلامي جايگاهي ندارد اما قدر مسلم حفظ امنيت و دفاع از مرزهاي ايران در مقابل هر تهديد و تجاوز احتمالي اساسي ترين راهبرد جمهوري اسلامي و نيروهاي مسلح محسوب مي‌شود چرا که بي گمان برخورداري از امنيت و توان دفاع از حدود و ثغور و استقلال، اساسي ترين و اصلي ترين ضرورت و پيش نياز تداوم حيات، پيشرفت و توسعه هر ملت و کشوري است و صد البته تامين امنيت و اقتدار براي کشوري مانند ايران که از يک سو به دلايل گوناگون مورد توجه منطقه، جامعه جهاني و قدرت‌هاي بزرگ بين المللي است و از ديگر سو حساسيت‌هاي زيادي نسبت به آن نشان داده مي‌شود و همچنين سال هاست که مورد تحريم قرار گرفته است به هيچ عنوان کار ساده‌اي نيست. تجربه دفاع مقدس در آن جنگ نابرابر اولا اين واقعيت را محرز کرد که ما در زمينه طراحي، ساخت و توليد تجهيزات دفاعي نيز بايد به استعدادها و توان جوانان و دانشمندان خود تکيه کنيم.

ثانيا موجب آشکار شدن نقاط ضعف جدي کشور ما در منطقه حساس خليج فارس شد و نشان داد که اشراف و اقتدار در اين منطقه سوق الجيشي که محل گذر بخش عظيمي از انرژي مورد نياز جهان و رگ حياتي کشورهاي عرب منطقه نيز هست مي‌تواند و بايد نقش تعيين کننده‌اي در دکترين دفاعي کشورمان بازي کند.

درک اين مسائل باعث قدم گذاشتن ايران در مسير خوداتکايي و ساخت تجهيزات پيشرفته دريايي شد و امروز همه دنيا خصوصا آمريکا و رژيم صهيونيستي به عنوان اصلي ترين دشمنان مسلمانان آزاده جهان و دشمن ملت آزادي خواه و مستقل ايران به خوبي دريافته‌اند که کشور عزيزمان به لطف خداوند و به برکت خون شهدا و انقلاب اسلامي و رهبري امام راحل و خلف صالحش خامنه‌اي عزيز و همت و تلاش فرزندان اين آب و خاک به چنان قدرتي دست يافته است که به اذعان کارشناسان نظامي، ايران در صورت مواجه شدن با هرگونه تجاوز احتمالي اين توان را دارد که در کوتاه ترين زمان ممکن تنگه هرمز در خليج فارس را به گورستان هر شناور سطحي و زيرسطحي و ناوهاي غول پيکر آمريکايي و انگليسي تبديل کند.

امروز با اشراف اطلاعاتي و اقتدار نيروي دريايي جمهوري اسلامي ايران که به تعبير فرمانده کل قوا نيروي راهبردي محسوب مي‌شود هيچ شناور سطحي و زيرسطحي نظامي و حتي هيچ شناور تجاري بدون هماهنگي و چک کردن با نيروهاي مستقر ايراني در منطقه اجازه عبور و مرور پيدا نمي‌کند. بيان اين نکته به لحاظ گفتاري بسيار آسان است که بگوييم امروز حتي پيشرفته ترين ناوهاي آمريکايي براي عبور از تنگه هرمز ملزم هستند که با دلاورمردان نيروي دريايي جمهوري اسلامي ايران که در اين منطقه سوق الجيشي و بسيار حساس دنيا مستقر هستند هماهنگ کنند و نام ناو و شماره بدنه شناور و... را اعلام کنند و سپس از تنگه هرمز عبور کنند. اما باور کنيم که امروز اين اتفاق در منطقه خليج فارس به همت دلاورمردان نيروي دريايي سپاه و ارتش جمهوري اسلامي رقم مي‌خورد. باور کنيم که امروز آمريکا به خاطر همين توانمندي‌ها و اشراف و اقتدار نيروي دريايي کشورمان بر خليج فارس، تنگه هرمز و درياي عمان تقاضاي راه‌اندازي «تلفن قرمز» (خط مستقيم ارتباطي) را از ايران مطرح کرده است. بدانيم و باور کنيم که نيروي دريايي سپاه و ارتش نه تنها به ناو جماران و زيردريايي‌هاي پيشرفته مجهز است بلکه در جنگ الکترونيک نيز حرف‌هاي اساسي در مقابل قدرت‌هاي جهاني براي مطرح کردن و خودنمايي دارد.

بدانيم و باور کنيم که قايق‌هاي تندرو جمهوري اسلامي علاوه بر تندرو بودن، از مزيت‌هاي بي نظيري همانند مجهز شدن به موشک‌هايي که قادر به هدف قرار دادن ناوهاي بزرگ حتي ناوهايي که داراي سپرهاي موشکي خاص هستند برخوردارند و همچنين به خاطر «آب خور» کمي که دارند، اژدرهاي ناوها نيز قادر به شکار آن‌ها نيستند و با انجام مانورهاي ويژه حتي در امواج سهمگين از تيررس شليک هواپيما نيز مي‌توانند بگريزند. باور کنيم که به وسيله همين شناورهاي کوچک، و براي قدرت نمايي رزمندگان نيروي دريايي ايران توانسته‌اند حتي بر روي اين ناوها علامت گذاري کنند. بدانيم و باور کنيم که به تصريح کارشناسان زبده نظامي امروز جزاير استراتژيک و ايراني خليج فارس هر کدام به مثابه يک ناو بسيار عظيم جنگي توان مقابله با دشمن را دارد.

و بدانيم و باور کنيم که سامانه‌هاي موشکي مستقر در حاشيه‌هاي ساحلي خليج هميشه فارس ايران قوي و قدرتمند در هر لحظه شبانه روز توان بسيار بالايي براي مقابله با هر تجاوزي را دارند.

جمهوري اسلامي
«قوه قضائيه؛آزموني به بزرگي تخلف مالي بزرگ» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:
آنگونه كه از شواهد و قرائن پيداست و جسته و گريخته از زبان مسئولان مرتبط با پرونده تخلف مالي بزرگ شنيده مي‌شود، رسيدگي به اين پرونده درحال نزديك شدن به مراحل پاياني است و اگر اتفاق خاصي نيفتد، به زودي بايد شاهد صدور كيفرخواست بزرگترين و بي‌سابقه‌ترين تخلف مالي تاريخ اقتصاد ايران باشيم، تخلفي كه به اعتبار همين بي‌سابقه بودن و دامنه بسيار وسيع تأثيرگذار، افكار عمومي نيز انتظارات فراواني در مورد رسيدگي به آن دارد كه عدم برآورده شدن اين توقعات مي‌تواند پيامدهاي نامطلوبي به دنبال داشته باشد.

واقعيت اين است كه عدم رسيدگي مناسب به اين پرونده كه مي‌تواند در قالب صدور كيفرخواستي سطحي و در حد عوامل دون پايه و اجرايي اين تخلف بروز يابد به دو علت لطمات بزرگي به اعتماد و سرمايه اجتماعي وارد مي‌سازد؛ نخست اينكه مديريت نادرست و هيجاني پيامدهاي اين تخلف بزرگ، بسيار بيشتر از آنچه لازم بود، افكار عمومي را درگير مسئله كرد. اين سخن به اين معنا نيست كه تخلف صورت گرفته كوچك و كم اهميت بوده يا جامعه حق نداشته در مورد حقي كه از بيت المال ضايع شده است، اطلاعات كافي داشته باشد، بلكه سخن بر سر اين است كه يك سيستم كار بلد و با تجربه، مي‌تواند در هنگام وقوع چنين مواردي ضمن اطلاع رساني صحيح، شفاف و هدفمند به افكار عمومي از ايجاد هيجان و التهاب بي‌منطق در جامعه جلوگيري كند تا به اين ترتيب دستگاه‌هاي مسئول بتوانند در فضاهايي منطقي به مسئله رسيدگي كنند ولي متأسفانه كم تجربگي تمامي بازيگران حاضر در اين ماجرا از مسئولان اقتصادي و قضايي گرفته تا رسانه‌ها و... باعث شد مرزهاي ظريف و حساس ميان اطلاع رساني و التهاب آفريني ناديده گرفته شود و افكار عمومي با انبوهي از پرسش‌ها و ابهامات دست و پنجه نرم كند تا اكنون كه به نظر مي‌رسد زمان صدور كيفرخواست نزديك شده، نهادهاي قضايي كشور، با جامعه‌اي مواجه باشند كه ديگر هر توضيح و تفسير و تبييني هر چند منطقي و شفاف براحتي ياراي فرونشاندن ابهامات دامن زده شده افكار عمومي را ندارد.

نكته دومي كه درحال حاضر دغدغه‌هاي دلسوزان كشور را زياد كرده، سابقه‌اي است كه از رسيدگي به اين قبيل پرونده‌ها و تخلفات در كشور وجود دارد و متأسفانه افكار عمومي هم با استناد به همين سوابق، اميدواري چنداني به نتايج رسيدگي‌هاي قضايي به تخلفاتي در اين ابعاد ندارد.

گذشته از تجربياتي اين چنين، مسكوت ماندن و يا روند بسيار كند رسيدگي قضايي به مواردي كه در آنها نام برخي مسئولان مطرح است و افكار عمومي كم و بيش در جريان اتهامات مطرح در اين پرونده‌ها قرار گرفته است، باعث شده، اميدها نسبت به فرجام اين تخلف كم رنگ شود.

در چنين شرايطي، نكته قابل توجه اينست كه در كنار دشواريهايي كه دستگاه قضايي با آن مواجه است، فرصتي طلايي و كم نظير هم در اختيار قوه قضائيه قرار گرفته است تا با به نمايش گذاشتن رفتاري مستقل و اراده‌اي خلل ناپذير در به فرجام رساندن اين پرونده بزرگ، علاوه بر اينكه سوابق تلخ گذشته را براي هميشه به بايگاني بفرستد، چهره‌اي مقتدر، عدالت طلب و مستقل از خود نشان دهد و به اين ترتيب خدمتي بزرگ به نظام و سرمايه اجتماعي كشور كرده باشد.

تنها در چنين شرايطي است كه مي‌توان اميد داشت، افكار عمومي كشور كوتاهي‌هاي صورت گرفته در روند رسيدگي به پرونده‌هاي سابق را به فراموشي بسپارند و نسبت به فرجام پرونده‌هاي مفتوح ديگر نيز اميدوارانه در انتظار بمانند.

رسالت
«انقلاب دوم در مصر آيا لانه جاسوسي اشغال مي‌شود؟» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حشمت الله فلاحت پيشه است كه در آن مي‌خوانيد:
در آخرين شب سفر مقام معظم رهبري به استان كرمانشاه، موضوعي را در مورد يكي از مصاحبه‌هاي بنده تذكر دادند كه من از آن به عنوان يك بنياد تحليلي راهگشا استفاده مي‌كنم. ايشان با يادآوري مصاحبه يك سال قبل اينجانب حين سفر دكتر لاريجاني به مصر، فرمودند: شما در آن مصاحبه گفته بوديد كه رئيس مجلس بدون اطلاع مقامات عالي نظام به مصر سفر نكرده است. مردم معمولا زماني‌كه اسم مقامات عالي مي‌آيد مي‌دانند كه منظور، من هستم ولي واقعا آن سفر با من هماهنگ نشده بود.

اگر هماهنگ مي‌شد، با آن سفر و بويژه ديدار با مبارك مخالفت مي‌كردم. گفته بودم شرط ما براي برقراري رابطه با مصر اين است كه اعلام كنند «كمپ ديويد مرده است». هرچند كه وزير خارجه وقت آنها، چيزي شبيه به اين جمله را گفته بود ولي از آن نيز استفاده لازم به عمل نيامد. (نقل به مضمون)

در آخرين شب سفر مقام معظم رهبري به استان كرمانشاه، موضوعي را در مورد يكي از مصاحبه‌هاي بنده تذكر دادند كه من از آن به عنوان يك بنياد تحليلي راهگشا استفاده مي‌كنم. ايشان با يادآوري مصاحبه يك سال قبل اينجانب حين سفر دكتر لاريجاني به مصر، فرمودند: شما در آن مصاحبه گفته بوديد كه رئيس مجلس بدون اطلاع مقامات عالي نظام به مصر سفر نكرده است. مردم معمولا زماني‌كه اسم مقامات عالي مي‌آيد مي‌دانند كه منظور، من هستم ولي واقعا آن سفر با من هماهنگ نشده بود.

اگر هماهنگ مي‌شد، با آن سفر و بويژه ديدار با مبارك مخالفت مي‌كردم. گفته بودم شرط ما براي برقراري رابطه با مصر اين است كه اعلام كنند «كمپ ديويد مرده است». هرچند كه وزير خارجه وقت آنها، چيزي شبيه به اين جمله را گفته بود ولي از آن نيز استفاده لازم به عمل نيامد. (نقل به مضمون)
در آن لحظه جناب آقاي حجازي از دفتر مقام معظم رهبري كه در جلسه حضور داشتند، فرمودند: حضرت آقا، آقاي لاريجاني موضوع را به بنده گفته بودند، من فراموش كرده بودم كه با شما هماهنگ كنم.

در همان جلسه به دوستانم عرض كردم كه در اين موضوع به رهبر انقلاب اجحاف شده و شخصا خودم را مديون مي‌دانم كه در اولين تحليل مرتبط با موضوع، بخشي از اين اجحاف را جبران كنم. ضمن آنكه تحولات اخير مصر نشان داد كه همان‌گونه كه ايشان توجه داشته‌اند، بايد مسائل منطقه‌اي را به گونه‌اي عميق و ژرف پيگيري نمود.

در اوج انقلاب سال گذشته مصر، برخي از مسئولان كشور بدون باور به روح اسلامي اين حركت، آن را جرياني مديريت شده از سوي قدرت‌هايي همچون ايالات متحده آمريكا مي‌دانستند و هنوز هم از به كار بردن عنوان «اسلامي» براي اين حركت‌ها پرهيز مي‌كنند. اما در آن ايام، خطبه «عربي» مقام معظم رهبري در حمايت از انقلابيون مصر، اثر قاطعي در انقلاب گذاشت. بيش از 150 هزار جوان انقلابي مصري در ميدان التحرير، خطبه عربي ايشان را با «بلوتوث» تلفن همراه منتشر ساختند و در جلسه جوانان انقلابي كه با هدف مديريت انقلاب در ميدان التحرير صورت گرفت، يكي از رهبران جوان انقلابي بعد از پخش پيام رهبر معظم انقلاب گفت: چه خوب عربي سخن مي‌گويد و عضو ديگر شوراي فرماندهي انقلاب جوانان پاسخ داد: او بهتر از حسني مبارك، عربي را مسلط است، در حالي كه مبارك زبان «عبري» (يعني زبان رسمي رژيم صهيونيستي) را بهتر مي‌فهمد.

حوادث اخير ميدان التحرير، رويه واقعي انقلاب مصر را نشان مي‌دهد. جنبش جوانان مصري فارغ از مصلحت‌طلبي برخي از سران معارض قديم و مأموريت انحرافي دولت انتقالي، مي‌خواهد انقلاب ناتمام را به اتمام و اكمال برساند. آنها حامل روح انقلاب اسلامي ايران در دنياي عرب هستند.

قدس
غرب ؛ نخستین متهم جنگ افزارهای شیمیایی» عنوان يادداشت روز روزنامه قدس به قلم رضا واعظی است كه در آن مي‌خوانيد:
استفاده از سلاحهای شیمیایی در برخی جنگها و بخصوص جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پیامدهای فجیع این سلاحها بر افراد را به خوبی مشخص کرد و اکنون هیچ کس نمی تواند خطر سلاحهای شیمیایی را برای بشریت انکار کند.

در خلال هشت سال جنگ تحمیلی، جمهوری اسلامی ایران با احترام به پیمانهای بین المللی خود به عنوان کشوری که پروتکل 1925 ژنو را بدون حق شرط پذیرفته بود و به خاطر تمسک به اصول اسلامی که مطابق ارزشهای انسانی است، با وجود قربانی شدن شهروندانش، هیچ اقدامی برای مقابله به مثل انجام نداد. این در حالی بود که عراق با همکاری برخی کشورهای غربی به تولید انواع و اقسام سلاحهای شیمیایی اقدام و به سبب سکوت مجامع بین المللی، کاربرد این سلاحهای غیرانسانی را گسترش می داد.

متأسفانه اکنون و پس از گذشت بیش از 85سال از شکل گیری پروتکل ژنو، برخی کشورها و در رأس آنها آمریکا همچنان از امحای سلاحهای شیمیایی خود سر باز می زنند، در حالی که ماده یک کنوانسیون ژنو- که آمریکا هم عضو آن است- بصراحت منع گسترش، تولید، به دست آوردن، نگهداری، ذخیره سازی، انتقال و استفاده از تسلیحات شیمیایی را یک تعهد کلی تلقی می کند. براساس ماده یک این پروتکل، هر کشور عضو باید تمامی تسلیحات شیمیایی و تأسیسات تولید آنها را که در قلمرو و تحت قیمومیت و نظارت آن قرار دارد و یا تسلیحاتی که ممکن است در خاک کشور دیگری بجا گذارده باشد را منهدم نماید و کشورهای عضو برای کسب آمادگی های نظامی نسبت به استفاده از تسلیحات شیمیایی اقدام نخواهند کرد و از کمک و یا تشویق دیگران به فعالیتهای ممنوعه خودداری خواهند نمود و از عوامل کنترل اغتشاش به عنوان یک روش جنگی استفاده نخواهند کرد.

دولت آمریکا با وجود این صراحت، همچنان بر ذخیره سازی سلاحهای شیمیایی اصرار دارد و هیچ گاه خود را متعهد به عدم استفاده از سلاحهای کشتار جمعی نکرده است. تلاش غیرقانونی و نامشروع این کشور برای حفظ بخش کیفی ذخایر سلاحهای شیمیایی خود، به عنوان منبع تهدید و خطر علیه صلح و امنیت جهانی تلقی می شود.

بر اساس گزارش منابع مختلف، آمریکا هم اکنون حدود 20 تن سلاح شیمیایی در اختیار دارد و برخلاف تعهد صریح خود به کنوانسیون منع سلاحهای شیمیایی، حاضر به امحای آنها نیست و جالب آنکه این کشور همواره داعیه دار مبارزه با سلاحهای کشتار جمعی بوده و بهانه اصلی اش برای حمله به عراق نیز وجود همین سلاحها بود که از اساس به یک دروغ بزرگ تبدیل شد.

قرار است تا 29 آوریل 2012 همه دارندگان سلاحهای شیمیایی این تسلیحات را نابود کنند، اما پرسش جدی این است، کسانی که چنین پیمانی را امضا کرده و اکنون جزو بزرگترین دارندگان سلاح کشتار جمعی هستند، چقدر به آن پایبند هستند؟واقعیت آن است که آمریکا، آلمان و فرانسه همواره در راه تولید سلاحهای شیمیایی پیشگام بوده‌اند و شرکتهای زیادی در این کشورها فعال هستند، به عنوان مثال آماری که پس از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران منتشر شد، اعلام می کند بیش از 35 شرکت در ساخت سلاح شیمیایی به عراق کمک می کردند که همه آنها غربی هستند. بنابراین، فناوری تولید این سلاح هم در اختیار کشورهای غربی است و آنها نیز متهم اصلی استفاده از سلاح شیمیایی و ارایه آن به کشورهایی نظیر رژیم پیشین عراق هستند.

انگلیسی‌ها حتی برای سرکوب مردم عراق، در زمانی که این کشور مستعمره آنها بود از این سلاحها استفاده می کردند یا اینکه در ویتنام استفاده از سلاحهای کشتار جمعی کاملاً واضح بود، به گونه ای که هنوز هم پیامدهای آن را در این کشور می بینیم. اکنون خواست عمومی جهانیان خلع سلاح کشورها از ابزار کشتار جمعی است، بنابراین مهمترین وظیفه اجلاس لاهه طی جلسات آینده این است که قاطعانه در برابر کشورهایی همچون آمریکا بایستد تا این کشور که اتفاقاً به خود اجازه می دهد انواع تهمتها را متوجه کشورهای دیگر کند، مجبور شود از تولید و نگهداری سلاح شیمیایی دست بکشد. سلاحی که با وجود همه ادعاهای غرب همیشه نیز از جانب خودشان مورد استفاده یا در اختیار کشورهایی همچون رژیم پیشین عراق قرار گرفته است.

آفرينش
«موج آسيب‌هاي اجتماعي در پايتخت» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد:
انتساب عنوان پايتخت به شهر تهران باعث پرداخت هزينه‌هاي فراواني براي مردم اين شهر شده است و آنان را به رويارويي با مشکلات بسياري از خطر زلزله و آلودگي گرفته تا نابودي محيط زيست و سرطان روبه رو کرده است. اما عدم توجه به رفتار و عملکرد اقشار مختلف جامعه که با خرده فرهنگ‌هاي متفاوت در پايتخت زندگي مي‌کنند، سبب بروز آسيب‌هاي اجتماعي فراواني در اين کلان شهر گرديده است. به سبب لجام گسيختگي اين آسيب‌ها مشخص نيست وظيفه کنترل و کاهش اين معضلات برعهده کيست. دولت، شهرداري و شوراي شهر هرکدام به نوعي متوليان اين امرهستند اما عدم همکاري مفيد اين سه دستگاه باعث شيوع و گسترش اين بيماري‌هاي اجتماعي گرديده است.

از مهمترين موارد آسيب‌هاي اجتماعي در شهر تهران اعتياد، تکدي گري، کارتن خواب‌ها، کودکان و زنان خياباني و مشکلات طلاق مي‌باشد که هرکدام براي خود موضوعي براي بحث و تفسير است. اعتياد مهمترين معضل اجتماعي تهران است که قشر عظيمي از جوانان اين شهر را تهديد مي‌کند. سن اعتياد به 16 سال کاهش يافته و با تغيير جنسيت و نوع مصرف مواد مخدر از قيبل استفاده از شيشه و کراک روبرو هستيم.

تکدي گري از روش مستقيم به غير مستقيم تغيير يافته و براساس آمار شوراي شهرتهران مهمترين علت تکدي گري فرار از پرداخت ماليات و تن پروري است، چراکه 75 درصد متکديان جمع آوري شده از توان کاري برخوردار هستند و 10 درصد آنان بيش از 51 سال سن دارند، 90 درصد از متکديان ميانگين درآمدشان از درآمدهاي کارمندان بيشتر است و به صورت سازمان يافته به فعاليت مي‌پردازند.

کارتن خواب ها، کودکان و زنان خياباني و مشکلات طلاق نيازمند برنامه ريزي و سامان دهي اجتماعي مي‌باشند. براساس برنامه چهارم و پنجم توسعه دولت موظف بوده درارتباط با جرايم و ناهنجاري‌هاي اجتماعي حمايت از اقشار آسيب ديده را به انجام رساند. متاسفانه به نظر مي‌رسد با عادي شدن اين ناهنجاري‌ها در ديد مردم و مسولين، انگيزه برخورد با اين آسيب‌ها آنچنان که بايد وشايد وجود ندارد.

عواملي در جامعه وجود دارند که برخي مردم را تحت فشار قرار مي‌دهند و آنان را مجبور به کج رفتاري مي‌کنند اين فشارناشي ازعدم توانايي شخص در دستيابي به اهداف مقبول اجتماعي است، ناکامي در رسيدن به جايگاه بالا در جامعه عامل فشار به شمارمي رود و عدم برخورداري اشخاص از فرصت‌هاي مشروع براي نيل به هدف باعث وارد شدن فشار بر افراد و راندن آنان به سوي کج رفتاري مي‌گردد. يکي از مهمترين و موثرترين عاملي که باعث بروز اين آسيب‌ها مي‌شود فقدان و يا ضعف کنترل اجتماعي است که مي‌بايست از سوي نهادهاي مسول اعمال شود.

برخورد با اين آسيب‌هاي اجتماعي نيازمند عزم جدي و همکاري نهادها ذي ربط مي‌باشد. نمي‌توان انتظارداشت شوراي شهر و شهرداري با برگزاري جلسات و همايش‌هاي مختلف قادر به مقابله با اين معضلات باشند. لازم است تا با حمايت نهادهاي دولتي و صرف بودجه کافي، در راستاي بهبود وضعيت اجتماعي پايتخت اقدامات موثري صورت گيرد. با روند کنوني بايد منتظر افزايش آمار اعتياد، تکدي گري، زنان خياباني و... باشيم که مسلما ضرر و آسيب آن بيش از بودجه‌هايي است که با درگيري و بروز اختلافات بين نهادهاي مختلف براي اين مقوله هزينه مي‌گردد.

مردم سالاري
«تحريم نفت ايران به ضرر اروپا يا ايران؟» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن مي‌خوانيد:
اظهارات اخير رستم قاسمي وزير نفت ايران در گفت وگو با شبکه تلويزيوني الجزيره مبني بر احتمال بهره گيري از نفت به عنوان ابزار سياسي، مورد توجه گسترده رسانه‌هاي غربي قرار گرفت و آنها نسبت به اين موضع گيري وزير نفت ايران مبني بر استفاده سياسي از يک ابزاراقتصادي واکنش نشان دادند. نماينده ايران در اوپک پس از واکنش غرب به اظهارات وزير نفت ايران، در توضيحاتي اعلا م کرد که موضع ايران در مورد استفاده از نفت به عنوان يک ابزار سياسي تغيير نکرده و تنها در شرايط خاص اين امکان وجود دارد.

در اين موضوع که نفت يک ابزار سياسي نيست و در شرايط عادي نبايد از آن به عنوان ابزاري سياسي استفاده کرد. ترديدي وجود ندارد اما در شرايط خاص مي‌توان از اين عنصراقتصادي براي نيل به اهداف سياسي استفاده کرد و نفت پيش از هرعنصر اقتصادي ديگري قابليت بهره گيري به عنوان يک ابزار سياسي را دارد.

با اين حال نکته اينجاست که غرب مدت هاست از ابزارهاي اقتصادي براي اعمال فشار سياسي عليه ايران استفاده مي‌کند اما اين بهره گيري سياسي از ابزارهاي اقتصادي از ديدگاه غربي‌ها بدون اشکال است و زماني که صرفا «احتمال فکرکردن» نه «قطعي بودن عملي کردن» استفاده از نفت به عنوان ابزاري سياسي توسط ايران مطرح مي‌شود، موضع گيري مي‌کنند.

سالهاست صنعت نفت ايران با تحريم‌هاي غرب دست و پنجه نرم مي‌کند و واردات تجهيزات نفتي به کشور حتي با وجود قراردادهاي مکتوب و قانوني بين ايران و طرف غربي، به بهانه تحريم، لغو مي‌شود و اکنون سخن از تحريم خريد نفت از ايران به ميان ميآيد. اما واقعا چه کسي از تحريم نفت ايران ضرر مي‌کند؟ واقعيت آن است که در قدم اول، غربي‌ها در اين موضوع دچار اختلا ف نظر هستند. چرا که کشورهايي نسخه تحريم نفت ايران را پيچيده‌اند که خودشان از ايران نفت وارد نمي‌کنند.

به عنوان مثال آلمان و فرانسه که مدتهاست از ايران نفت وارد نمي‌کنند، طرح تحريم نفتي ايران را مطرح کرده‌اند و کشورهايي همچون ايتاليا، اسپانيا و يونان که بخشي از نفت مورد نياز خود را از طريق ايران تامين مي‌کنند و اتفاقا در بحران اقتصادي اخير اروپا، با بيشترين چالش‌ها مواجه شده‌اند تمايلي به تبعيت از اين تصميم ندارند و اين نخستين موضوع اختلا في در مورد تحريم نفت ايران است.

يافتن فروشنده براي نفت، کاري نيست که در مدت زمان کوتاهي انجام شود و با توجه به طولا ني مدت بودن قراردادهاي نفتي، امکان يافتن جايگزين براي خريد نفت به راحتي و در مدت زمان کوتاه امکانپذيرنيست. ضمن اينکه در شرايط فعلي نفت مازاد زيادي براي عرضه در بازار وجود ندارد. بنابراين تحريم نفتي ايران به راحتي امکانپذير نيست.

اما اگر اين مسايل را هم در نظر نگيريم، تحريم نفتي ايران اگرچه در صورت عملي شدن در ظاهر، کاهش درآمدهاي نفتي کشورمان را درپي خواهد داشت اما نکته‌اي که در اين زمينه مغفول واقع شده اين است که در صورت کاهش عرضه نفت ايران به بازار، به دليل کاهش عرضه و ثابت بودن تقاضا، قيمت نفت افزايش مي‌يابد و کاهش احتمالي عرضه نفت ايران، با افزايش قيمت حاصل از کاهش عرضه، جبران مي‌شود و درآمد نفتي ايران چندان کاهش نمي‌يابد.

بنابراين وقتي گفته مي‌شود اروپا از تحريم نفت ايران ضرر مي‌کند، نه يک شعار سياسي است و نه يک تعارف اقتصادي.

تهران امروز
«دولت از تصميم مجلس تمكين كند» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قم كاظم جلالي است كه در آن مي‌خوانيد:
با توجه به سوابق بريتانيا، نوعي انزجار نسبت به عملكرد دولت انگليس در افكار عمومي ملت ايران وجود دارد كه مي‌شود آن را در دو بخش تاريخي ديد. يك بخش به خاطر عملكرد سوء دولت بريتانيا در زمان قاجاريه است. اگر تاريخ اين دوره بررسي شود مي‌بينيم كه سراسر تحميل قراردادهاي ننگين به پادشاهان ايراني است.

پس از ملي شدن صنعت نفت ايران نوع برخورد انگليس با اين نهضت منفي بود تا جايي كه با يك كودتاي ننگين دولت ملي را سرنگون و با آمريكايي‌ها كنسرسيوم ايجاد كرده و همچنان غارت نفت ايران ادامه پيدا كرد. بعد از آن نيز به خاطر پشتيباني از محمدرضا پهلوي و قراردادن ايران به‌عنوان ژاندارم خود در منطقه، دخالت‌هاي انگليس ادامه يافت تا پيروزي انقلاب اسلامي ايران. بعد از انقلاب انگليس قد علم كرد تا انقلاب اسلامي با شكست مواجه شده و به نتيجه نرسد.

طي سال‌هاي بعد از انقلاب انگليس هرگاه مي‌توانست با حمايت و پشتيباني از تروريست‌ها، ‌تجزيه‌طلب‌ها و... تلاش داشت به انقلاب ايران ضربه وارد كند. پس از آن نيز انگليس در هر نوع قطعنامه ضد ايراني، تحريم‌ها و آزار و اذيت ملت ايران، مشاركت داشته است. اين مروري بر پرونده بزرگ، قطور و سياه دولت انگليس در افكار عمومي ايران است.

در سال‌هاي اخير و در جريان فتنه 88 انگليس و سفارت اين كشور در تهران به صورت فعالانه دخالت داشت و حتي سفير اين كشور به جاي گام برداشتن در راستاي گسترش روابط دو كشور، ‌مطلبي عليه ملت ايران نوشته و آن را در سايت فارسي سفارت منتشر مي‌كند كه خلاف عرف ديپلماتيك بود. انگليس از جمله كشورهايي بود كه در خصوص فعاليت صلح آميز هسته‌اي كشورمان مقابل ايران ايستاد و در 1 + 5 منش تند و كارشكنانه‌اي را ايفا كرد و در برخي مواقع حتي تندتر از آمريكا عمل كرد كه نمونه آن تحريم اخير بانك مركزي ايران است.

همه اين اقدامات باعث شد مجلس ايران به‌عنوان نماد اراده ملي تصميم به كاهش روابط با اين كشور گيرد. از گذشته نيز موضوع كاهش رابطه يا قطع رابطه با انگليس در مجلس مطرح بود اما تصور اين بود كه اين‌ها در رفتار اشتباه خود تجديد نظر مي‌كنند. ولي اين كشور نه‌تنها دست از اين اقدامات بر نداشت بلكه رويكرد خود را تندتر كرد. در اين فضا جمعي از نمايندگان مجلس اقدام به تهيه طرحي كردند كه عملا روابط كشورمان با انگليس از سطح سفير به كاردار كاهش پيدا‌كند. در عين حال از دولت خواسته شد در روابط اقتصادي خود با اين كشور تجديدنظر كند تا در اين زمينه نيز روابط كاهش يابد.

مصوبه اخير مجلس راجع به كاهش روابط با انگليس قانون است و بايد در اسرع وقت اجرايي شود. دولت نيز شايد در اين زمينه نقطه نظر داشته باشد ولي بايد از چنين قانوني كه داراي پشتوانه بالايي است تمكين كند. يكي از انتقادهايي كه هم‌اكنون مطرح است اين است كه ايران بيشترين روابط اقتصادي را با كشورهايي دارد كه با آن‌ها بدترين روابط سياسي را دارد. اين مسئله نشان مي‌دهد كه نتوانستيم از مقوله اقتصادي در بحث پيشبرد اهداف سياسي خود استفاده كنيم كه اين امر بايد بيشتر مورد توجه دولتمردان ما باشد.

شرق
«جنبش وال‌استريت ظهور دموكراسي مستقيم» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم معصومه ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد:
بيش از دو ماه از تولد جنبش «وال‌استريت را اشغال كن» كه در 17 سپتامبر سال ‌جاري ميلادي آغاز شد، مي‌گذرد. درخواست اوليه اين جنبش «جداسازي قدرت و سياست از ثروت ملي» بود و اكنون پس از صدها تظاهرات در ده‌ها شهر آمريكا و حتي جهان هفته‌هاست كه متوقف نشده است، اگرچه اخيرا به فكر رويكردهاي جدي براي تعميق آگاهي مردم و انسجام‌سازي تشكيلاتي براي تبديل جنبش وال‌استريت به «گفتماني ملي» افتاده است.

جنبش وال‌استريت اعتقاد دارد كه حقيقت ماجراي اقتصاد آمريكا بايد شفاف‌سازي شود و با وضعيت كنوني مبتني بر تمركز ثروت و فساد اداري، مطالبات مردم ديگر از طريق انتخابات و صندوق رأي قابل پيگيري نيست. جنبش «وال‌استريت را اشغال كنيد» به دليل روند افزايش بيكاري، گسترش فقر، گراني هزينه‌هاي مسكن و بهداشت و در اعتراض به سياست‌هاي پولي دولت در حمايت از بانك‌هاي ورشكسته و موسسات اعتباري وال‌استريت شكل گرفت. دولت آمريكا با كمك چند ميلياردي، اين موسسات سرمايه‌داري را در حالي نجات داد كه مردم آمريكا با پرداخت ماليات‌هاي سنگين در نهايت هيچ بهره‌اي از اين معامله نبردند.

سودها و حق مديريت‌هاي كلان به يك درصد سرمايه‌داران و مديران نالايق آنان تعلق گرفت و از اين جهت است كه جنبش خود را نقطه مقابل آن يك درصد، يعني 99 درصد مردم مي‌داند. يكي از امتيارات اين جنبش، فراگيري آن است كه با توجه به تنوع گسترده قوميتي، نژادي، مليتي و ديني مردم آمريكا اهميت فراوان دارد.

از ديگر ويژگي‌هاي آن نقش راهبري تشكل‌هاي صنفي و مردمي و تشكل‌هاي غيردولتي است. اين گروه‌ها در فقدان رهبري فردي توانسته‌اند راهبردهاي اصلي جنبش را تعيين و حركت را مديريت كنند. از طرفي جنبش وال‌استريت از شبكه‌هاي اجتماعي و رسانه‌هاي مستقل و آزاد آمريكا عليه انحصار رسانه‌هاي دولتي و حزبي و براي نشر آگاهي و انسجام خود استفاده كرده است.

يكي از سخنگويان اين جنبش به نام «اسلاوی ژيژك» مي‌گويد: «ما رويايي فكر نمي‌كنيم. ما از خوابي بيدار شده‌ايم كه در حال تبديل شدن به يك كابوس است. ما بنا نداريم چيزي را نابود كنيم بلكه شاهد نابودي سيستم توسط خودشان هستيم. مانند فيلم‌ها و كارتون‌هايي كه در آن درشكه‌اي بي‌توجه به دره پيش رويش به سرعت جلو مي‌رود و زماني متوجه خطر مي‌شود كه زير پايش خالي شده است. ما اينجا آمديم كه به آقايان بگوييم آقايان لطفا زير پايتان را نگاه كنيد.

به ياد داشته باشيد مشكل فقط فساد و بخل نيست. مشكل اين است كه سيستم از شما مي‌خواهد تسليم شويد. بر حذر باشيد، نه‌فقط از دشمنان بلكه از دوستان دروغين كه مي‌خواهند اين جنبش را رقيق كنند. همان‌طور كه مي‌توانند قهوه بدون كافئين، بستني بدون چربي و نوشابه بدون قند تهيه كنند. آنها مي‌خواهند اين جريان را به يك اعتراض اخلاقي بي‌خاصيت تبديل كنند.

در چين امروز نوعي سرمايه‌داري را تجربه مي‌كنيم كه از سرمايه‌داري آمريكايي ديناميك‌تر است، ولي نيازي به دموكراسي ندارد. يعني وقتي سرمايه‌داري را نقد مي‌كنيد اجازه ندهيد شما را متهم كنند كه عليه دموكراسي اقدام كنيد. ازدواج ميان دموكراسي و سرمايه‌داري پايان يافته است.» اين جنبش در روزهاي اول با بازداشت صدها نفري مواجه شد، ولي به تدريج با تاكيد فعالان جنبش بر ضد خشونت بودن آن، حجم برخوردهاي نيروهاي امنيتي كاهش يافت. تا جايي كه به دو ماه بيتوته در پاركي مجاور بورس وال‌استريت انجاميد و اخيرا بعد از يورش پليس براي برچيدن چادرهاي معترضان، قاضي دادگاه عالي نيويورك حكم داد كه معترضان مي‌توانند به محل اعتراض‌شان برگردند، اگرچه ديگر نمي‌توانند آنجا اردو بزنند.

با اين حال يكي از معترضان مي‌گويد: «حكم هرچه باشد ما حق داريم كه اعتراض كنيم. اينجا شهر ماست. اينجا براي دو ماه خانه ما بوده است. همه جهان منتظر اين است كه ببيند اينجا چه اتفاقي مي‌افتد.»

ابتكار
«وحدت با طناب و ريسمان نمي‌شود» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي‌خوانيد:
در آموزه‌هاي ملي و مذهبي ما، وحدت به ريسماني تشبيه شده که بايد به آن چنگ زد و از تلاطم تفرقه‌ها خود را نجات داد. در اين تعبير، اين ريسمان خود، ضخامت و محکمي زيادي دارد که هرکسي مي‌تواند به آن چنگ بزند، نه پاره مي‌شود و نه سست. اما تصور کنيد فردي يا گروهي بخواهد ريسماني را بردارد و بي‌اعتنا به تفاوت آدم‌ها آن‌را به‌هم ببندد و وحدت ايجاد کند. در اين تصوير مجازي، وحدت در ميان نيست؛ بلکه دور افراد را گرفته است و بيش‌ از آنکه آن‌ها را به حرکت وادارد، دست و پايشان را محدود مي‌کند. در اين حالت، هرکس تلاش مي‌کند خود را از شر اين وحدت برهاند يا آنکه مسير خود را برود و ديگران را به‌سمت خود و اهداف خود بکشاند.

در سال‌هاي پس از انقلاب، تکيه بر وحدت يکي از سياست‌هاي کلي کشور بوده؛ اما آيا بجز در اوضاع بحراني، مانند هشت سال جنگ، اين موضوع آن‌چنان‌که انتظار مي‌رفت، اتفاق افتاده است؟ بدون ترديد پاسخ منفي است. تنوع سلايقي که در اين سه دهه با رأي مردم بر کشور حاکم شدند، خود نشانگر اين موضوع است.

دست‌به‌دست‌ شدن کليد ساختمان رياست‌جمهوري و صندلي‌هاي مجلس ميان جناح‌هاي مختلف، به‌خوبي اين موضوع را نشان مي‌دهد و البته نمي‌توان اين اتفاقات را نشانه تفرقه به‌حساب آورد. اما در همه اين سال‌ها و باهمه اين اتفاقات، برخي بااين‌همه تنوع، همه مردم را يکدست مي‌خواستند و تلاش‌هاي خود را در اين مسير برنامه‌ريزي کرده بودند. وضعيت اين روزهاي اردوگاه اصولگرايي مثال روشن‌تري براي اين موضوع است.

چندماهي است که همه سرمايه‌هاي اين جناح به ميدان آورده شده تا تنها براي موضوعي نه‌چندان کلي، همچون «نحوه حضور در انتخابات آينده مجلس شوراي اسلامي» به وحدت دست پيدا کنند. در اين راه از همه شيوه‌هاي ممکن نيز استفاده شده؛ از خواهش و تمنا تا هشدار و تهديد. اما در همچنان بر پاشنه سابق مي‌چرخد. دراين‌ميان آنچه جالب به‌نظر مي‌رسد اينکه همه گروه‌هاي مخاطب اين درخواست تلاش مي‌کنند بيش از ديگران بر طبل وحدت بکوبند. اما هرکس خود را دست بالا مي‌گيرد و معتقد است که گروه‌هاي ديگر، بايد با آن‌ها هماهنگ شوند. در اين تصوير، وحدت همان طنابي است که بزرگان اين جناح به‌دست گرفته‌اند و مي‌خواهند دور جمعي بکشند که هم علي مطهري را در ميان خود دارد، هم کوچک‌زاده و رسايي را؛ همان‌ها که هر روز در مجلس يقه همديگر را مي‌گيرند و انگشت اتهام و تهديد به يکديگر نشان مي‌دهند.

اين وضعيت گروه‌هاي مختلف اردوگاهي است که عنوان «اصولگرا» را بر خود نهاده‌است؛ عنواني که گاه چنان بالا برده مي‌شود که باهمه مقدسات نظام و اسلام برابري مي‌کند. حال اگر بخواهيم همين موضوع را در فضايي به وسعت فضاي سياسي ايران تصور کنيم، وضعيت بسيار بغرنج و پيچيده‌تر خواهد بود، به‌ويژه که بسياري از افراد و گروه‌ها اختلافات اساسي فراواني باهم دارند که در طي بيش از سه دهه، تنها نسبتي که باهم داشته‌اند، «رقابت» بوده است.

اصولگرايان خود به‌خوبي طي چند ماه اخير به اين نکته رسيده‌اند که جمع‌کردن همه توان و استعداد خود، در زير پرچم «جبهه متحد اصولگرايي» نه ممکن است و نه مطلوب؛ پس بايد اين دانسته خود را به وسعت فضاي سياسي کشور تعميم دهند که عنوان عام «اصولگرايي» نيز نمي‌تواند همه سلايق سياسي کشور را نمايندگي کند؛ پس بخشي از تلاش‌هاي خود را به ايجاد فضاي رقابت واقعي در کشور معطوف کنند که دراين‌صورت وحدت حداقلي آنان نيز در حضور رقيبي نه‌چندان ضعيف، بيشتر از چند ماه گذشته ممکن خواهد بود.

ريسماني که در چند دهه گذشته به‌عنوان وحدت دور همه تفاوت‌ها و سليقه‌ها کشيده شده است، تنها با به رسميت شناختن اين گوناگوني محکم خواهد بود. ازبين‌بردن تفاوت‌ها و تنوع سلايق در جامعه‌اي مردم‌سالار، نه‌تنها ممکن نيست، بلکه حذف يکي از شاخص‌هاي نظام‌هاي دموکراتيک خواهد بود.

حمايت
«دوئل پاي صندوق‌هاي راي» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد:
مردم مصر براي برگزاري اولين مرحله از انتخابات پارلماني امروز پاي صندوق‌ها راي مي‌روند. اين انتخابات از آن جهت اهميت دارد كه از يك سو تعيين كننده سرنوشت و آينده مصر مي‌باشد و از سوي ديگر اولين انتخابات بدون مبارك ديكتاتور حاكم بر مصر است. در اين ميان بسياري از ناظران سياسي اين انتخابات را صحنه دوئل دو تفكر مي‌دانند كه هر كدام پيروزي در انتخابات را برابر با حذف رقيب و ادامه بقاي خود و اهدافش مي‌داند.

يك طيف از اين انتخابات را مردم و جريان‌هاي مردمي بويژه اسلام گرايان تشكيل مي‌دهد. آنهايي كه براي پايان دادن به حاكميت مبارك و در اصل حذف استيلاي غرب و صهيونيست‌ها بر مصر با محوريت اجراي شريعت اسلامي، قيام كردند، اساس اين طيف را تشكيل مي‌دهند.

بسياري از ناظران سياسي تاكيد دارند كه بخش عمده‌اي از جمعيت مصر را حاميان اين ديدگاه تشكيل مي‌دهند. اين جريان پس از گذشت 9 ماه از سرنگوني مبارك همچنان بر حضور در خيابان‌ها براي تحقق اهداف انقلاب تاكيد دارند چنانكه در روزهاي اخير نيز براي پايان حاكميت نظاميان و دولت دست نشانده آنها قيام كرده‌اند.

طيف ديگر اين صحنه را نظاميان حاكم، احزاب سكولار و وابسته به مبارك، صهيونيست‌ها و برخي كشورهاي عربي و غربي تشكيل مي‌دهند. اين جريان که در 9 ماه گذشته تمام ابزارها براي مصادره و مقابله با انقلاب مردم را به كار گرفته‌اند اكنون نيز برآنند تا با استفاده از ابزار انتخابات به اهداف ضد انقلابي خود دست يابند.

ناظران سياسي بر اين عقيده‌اند كه سركوب‌ها و آشوب‌هاي تبليغاتي و امنيتي ايجاد شده در روزهاي اخير مصر بر گرفته از اقدامات و توطئه‌هاي اين جريان است كه با چنين رويكردي به دنبال كم رنگ كردن حضور مردم در انتخابات و استفاده از شرايط بحران براي كسب آراي بيشتر در انتخابات هستند.

البته آنها مي‌دانند كه احزاب اسلام گرا بيشترين كرسي پارلمان را كسب خواهند كرد اما برآنند تا با كاهش آراي آنها منافع خود را تامين كنند. نكته مهم آنكه كشورهاي عربي، غربي و صهيونيست‌ها كه پيروزي اسلام گرايان در مصر را الگويي خطرناك براي ساير كشورهاي عربي مي‌دانند بيشترين هزينه را براي مقابله با اين امر پرداخته‌اند.

آنها حتي به درگيري قومي و بحران سازي امنيتي مبادرت ورزيده‌اند. به هر تقدير مي‌توان گفت كه انتخابات امروز مصر دوئل دو ديدگاه انقلابي و ضد انقلابي پاي صندوق‌هاي راي است در حالي كه به اذعان همگان پيروز اين دوئل مردم اسلام گرا و انقلابي مصر هستند كه در 9 ماه گذشته براي حفظ آرمان‌هاي انقلابي هر جانفشاني را صورت داده‌اند هر چند كه مخالفان و دشمنان انقلاب براي مقابله با اين مهم به هر ترفندي چنگ زده و مي‌زنند.

دنياي اقتصاد
«نرخ ارز چگونه تعيين مي‌شود؟» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنان‌صفت است كه در آن مي‌خوانيد:
وزير اقتصاد خطاب به مردم با تاكيد بر توصيه گذ‌شته‌اش مبني بر اينكه به بازار ارز هجوم نبرند، گفت: «اگر قيمت ارز در بازار كاهش يافت، مردم نبايد از ما گلايه كنند». اين خبري بود كه هفته پيش از طرف بالاترين مقام اجرايي اقتصاد از سوي خبرگزاري‌ها در سطح وسيعي منتشر شد.

اگر چنين سفارش تاكيدآميزي از سوي يك مقام اقتصادي در شرايط عادي و در جامعه‌اي رقابتي بيان مي‌شد انتظار اين بود قيمت ارز به سمت پايين مي‌افتاد و شاهد كاهش قيمت ارزهاي معتبر به ويژه دلار بوديم. اما در ايران نه تنها اين اتفاق نيفتاد، بلكه بازار ارز قيمت‌ها را در جهت عكس توصيه وزير اقتصاد به سمت بالا كشاند. درباره اين توصيه و رفتار متفاوت بازار چند نكته قابل تامل است:

1- بدترين پيامد عدم تحقق توصيه موكد وزير اقتصاد اين بود كه شماري از شهروندان كه مي‌توانستند در فرداي روزي كه وي گفته بود دلار ارزان مي‌شود اين كالا را خريداري كنند متوقف شده و اكنون بايد همان ارز را با قيمت‌هاي بالاتر خريداري كنند. اگر حتي يك فرد عادي كه نياز فوري به هزار دلار داشت و امروز بايد دلار را با قيمتي بالاتر خريداري كند از توصيه وزير زيان ديده باشد، چه كسي بايد اين زيان را جبران كند؟ آيا شهروندان از اين پس مي‌توانند و بايد به توصيه‌هايي از قبيل آنچه وزير گفت، اعتماد كنند؟ اگر اعتماد شهروندان سلب شود كه با اين فضا و اين اتفاق احتمال آن افزايش مي‌يابد، تاثير آن بر فضاي اقتصادي چه خواهد بود؟

2- شايد وزير محترم اقتصاد بگويد من نگفتم كه همين فردا قيمت ارز به ريال كاهش مي‌يابد و شهروندان نبايد نگران باشند و به زودي اين كار انجام خواهد شد. در اين صورت، آيا وي براي اثبات ادعاي خود با كدام نيرو و قدرت مي‌خواهد چنين كند و جنس اين اثرگذاري چيست كه در همين چند روز به كار گرفته نشده است؟ حرف‌هايي از اين دست كه تقاضاي كاذب وجود دارد يا اينكه ما موظف نيستيم به تقاضاي كاذب ارز پاسخ دهيم، در عمل در بازار بي اثر بوده و خواهد بود. آيا دولت توانايي عرضه ارز با شتابي به‌اندازه رشد تقاضا را خواهد داشت تا جواب عطش بازار را بدهد؟

3- آنچه بيان شد درباره روزهاي سپري شده و ماضي است. آنچه بايد گفت اين است كه بازار ارز چه خواهد شد؟ رييس كل بانك مركزي به عنوان مقام مسوول اول اين روزها بايد به ميدان بحث و گفت‌و‌گو بيايد و به صورت شفاف، روشن و كارشناسانه و دور از شعار و آرزو شرايط بازار و سياست‌هاي ارزي را توضيح داده و التهاب جامعه را كاهش دهد. اگر چنين كاري انجام نشود و مقام‌هاي مسوول ضمن پوزش از شهروندان به دليل توصيه‌هايي كه در عمل نقض شد به صورت روشن درباره آينده ارز سخن نگويند، بايد منتظر واكنش شديدتر از سوي تقاضا باشيم. اكنون كه 4 نرخي كردن نرخ ارز نيز پاسخ نداده و التهاب بازار فروكش نكرده است، تك‌نرخي كردن ارز - كه يكي از وعده‌هاي وزير اقتصاد در هفته گذشته بود – چاره‌كار است. بازار ارز را رقابتي كنيد و به توصيه كارشناسان براي رسيدن به راه‌حلي كه مبناي نرخ واقعي ارز باشد، توجه داشته باشيد. اعتماد شهروندان اگر بيش از پيش از وعده‌هاي مسوولان سلب شود، ابهام و التهاب بيشتر غيرقابل اجتناب است. مردم حق دارند بدانند نرخ ارز چگونه تعيين مي‌شود تا بتوانند براساس آن براي كسب‌و‌كار خود برنامه‌ريزي كنند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین