کد خبر: ۶۳۹۸۰۷
تاریخ انتشار:
یادداشتی شاعرانه که حامد عسکری نوشت:

کبریتی نیست که بکشیم و کیک را روشن کنیم؛ اما تولدتان مبارک آقای رئیس‌جمهور

کبریت نمی‌کشم، نیست؛ مثل حقوقی که نمی‌کشد به نیمه ماه. کبریت‌ها عالمی دارند، یکی نور می‌اندازد روی خاطرات من، یکی کیک تولدی توی آسمان را روشن می‌کند. تولدتان مبارک آقای رئیس‌جمهور.

گروه اجتماعی: حامد عسکری – شاعر و ترانه‌سرا – در یادداشت که در ادامه ملاحظه می‌کنید، تکه‌تکه زندگی‌هایی را روایت می‌کند که همه مردمان عادی شهر آنها را مشاهده کرده‌اند. زندگی‌هایی که با نداری‌ها گره‌خورده است، زندگی‌هایی که با دل‌سوختگی عجین شده است.

 

کبریتی نیست که بکشیم و کیک را روشن کنید؛ اما تولدتان مبارک آقای رئیس‌جمهور

 

به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت به شرح زیر است:

 

ساعت یک نصفه‌شب است، کوله بسته‌ام بروم سفری، بی‌خوابی به سرم زده آمده‌ام توی تراس، یکی از لذت‌هایم کبریت بازی است. یک شاخه کبریت درمی‌آورم، می‌کشم روی زمختی مقوای کبریت، یک دایره کوچولوی سرخ که کم‌کم عصبانی می‌شود، گر می‌گیرد شعله می‌شود، مثل زنی که کش مویش را یکهو‌ وا‌می‌کند، مو شلال می‌کند در باد و بعد که قوت باد وا می‌دهد موها می‌ریزند روی شانه‌ها.

 

کبریت می‌کشم؛

سر شب به همسرم می‌گویم از زاهدان چی بیارم؟ می‌گوید؟ مگه حقوقت‌ رو ریختن؟ میگویم: امروز ریختن! تلخ می‌خندد می‌گوید: نه خرج واجب‌تر داریم، هفته آینده تولدش است و باید یک فکری بردارم، کاش می‌گفت چی دوست دارد راحت‌تر بودم. (جانا لطفاً اگر این پست را می‌خوانی زیرپوستی مطلعم کن).

 

کبریت می‌کشم:

بردن هر چیز به مدرسه را اجازه می‌داد الا نارنگی و پرتقال و خیار، می‌گفتم چرا می‌گفت: یکی نداره میبینه بوش میخزه تو جونش زهر میشه تو دلت، هر خوراکی هم که می‌گذاشت پر شالم به‌قاعده سه نفر می‌گذاشت، می‌گفت بده بهشون دوستی‌هاتون جون بگیره...مادرم.

 

کبریت می‌کشم:

می‌رفتیم پیش اوسته علی میوه بخریم می‌گفت از بار پایین بده که هنوز وانکردی! یک بار پرسیدم چرا! گفت: چشم مردم افتاده بهشون نداشته باشه بخره آهش نشسته باشه روی بار زندگی رو‌ نخ‌کش میکنه... پدرم

 

کبریت می‌کشم:

نشسته بود لب جدول گریه می‌کرد، پرسیدم چه شده؟ گفت: دومادم امشب قرار بوده بیاد خونه‌مون، ده تا تخم‌مرغ گرفتم دو‌ کیلو‌ گوجه و نیم کیلو خیار شور، خیر سرم شام اعیانی بخوریم، تخم‌مرغا از موتور افتاد شکست روی رفتن به خونه ندارم...

 

کبریت می‌کشم...

زن دل‌دل می‌کرد چیزی بگوید، گدا نبود، گفتم بگو، گفت: پنیر پیتزا چه مزه‌ایه؟ گفتم: مممم بخرم براتون؟ گفت: خالی میشه خورد؟ گفتم سیب‌زمینی سرخ‌کنید رنده کنید روش! گفت خیرببینی نیم کیلو بخر برام دخترم همه همکلاسیاش خوردن این نخورده...

 

کبریت می‌کشم:

مردم بی حافظه شده‌اند ها! همین یک ربعی که توی تراسم سه نفر کله کشیده‌اند توی سطل آشغال سر کوچه که پدیدار است ...دنبال چیزی...

 

کبریت می‌کشم:

ما نجیبیم خوبیم سر به صلاح و رامیم، ما دلمان می‌خواهد ذوق کنیم، از برق رنگ موی همسرمان، از ته‌ریش شوهرمان، از قر دادن دخترمان، از گاز گنده به فلافل زدن پسرمان، آخ...دلمان ضعف کند، ما قانعیم، به حقوق سرماه به سالی یک مشهد...به رژهای دست‌فروش‌های توی مترو...ما نیز مردمی هستیم...

 

کبریت نمی‌کشم ... نیست... مثل حقوقی که نمی‌کشد به نیمه ماه...

 

کبریت‌ها عالمی دارند، یکی نور می‌اندازد روی خاطرات من، یکی کیک تولدی توی آسمان را روشن می‌کند.

 

سرم دارد می‌سوزد عین کبریت.

 

تولدتان مبارک آقای رئیس‌جمهور.

 

 

انتهای پیام/#

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین