کد خبر: ۵۴۹۹۲
تاریخ انتشار:

ازدولت عدالت تا کابینه کارگزاران !

امثال ملک زاده، رحیمی، صالحی و ... برایشان تفاوتی ندارد در کدام دولت وزیر و یا معاون وزیر باشند. مهم حضور در دولت ها و به عبارت دقیق تر، حضور در قدرت است، کما اینکه این اتفاق به شکل دیگری سالها قبل در دولت های قبل افتاد و حضور عبدالله نوری، اسحاق جهانگیری، محمد علی نجفی و ... در دولت خاتمی را جز این قاعده نمی توان تفسیر کرد.

امیر حسین ثابتی : تعبیر "کارگزاران" از اواخر سال 74 وارد ادبیات سیاسی کشور شد. عنوانی که ابتدا تنها نام یک حزب سیاسی دولت ساخته بود اما به تدریج تبدیل به نام گفتمانی شد که بیش از هر چیز، نزدیکی به کانون های قدرت و ثروت را در اذهان عمومی یادآوری می کرد.

از همین رو گرچه حزب کارگزاران طی 16 سال اخیر، دچار فراز و نشیب های متعددی بوده است اما همواره یک اصل اساسی و به عبارت بهتر "هویت حقیقی" خویش را حفظ کرده و آن هم چسبندگی به مراکز قدرت و ثروت بوده است.

حضور پر رنگ افرادی همچون غلامحسین کرباسچی، حسین مرعشی، محمد هاشمی و ... در دوره حاکمیت هاشمی و هم چنین حضور عطا مهاجرانی، اسحاق جهانگیری، عبدالله نوری، مصطفی هاشمی طبا، محمد علی نجفی و ... در دولت خاتمی بهترین شاهد این مدعاست و نکته مهم در این میان نیز آنجاست که این افراد، جزو موثرترین و بانفوذ ترین اعضای کابینه دولت اصلاحات بودند و عملا بخش قابل توجهی از  وزارتخانه های کلیدی و حساس دولت خاتمی را قبضه کرده بودند، بویژه آنکه گلوگاه های اقتصادی کشور، بیش از همه در اختیار کارگزارانی ها بود.

اما از آغاز تشکیل دولت احمدی نژاد در مرداد 84، بزرگ ترین برگ برنده دولت جدید، عدم حضور افراد و مشی کارگزارانی در دولت نهم بود و حضور چهره های جدید در عرصه مدیریتی کلان کشور که در عین پاکدستی، هر یک بطور جداگانه نماد خدمت رسانی و گفتمان خدمت بودند، این فرضیه را قوت می بخشید تا جایی که افرادی مثل کامران باقری لنکرانی، غلامحسین الهام، پرویز فتاح، محمد حسین صفار هرندی، پرویز داوودی و ... طی حضور خود در دولت نهم، همواره به این صفات شهره بودند.

این وضعیت تا جایی بود که علیرغم حضور افرادی مثل مشایی در دولت نهم، به علت گفتمان خدمت رسانی حاکم بر دولت در آن برهه و هم چنین نقاط قوت خیره کننده دولت احمدی نژاد طی سالهای 84-88، افرادی مثل مشایی به رغم نامطلوب بودن، به لحاظ جایگاه و نفوذ در تصمیم گیری های کلان دولت، تنها یکی از اعضای کابینه محسوب می شدند و اگر دولت نهم با همه خصوصیات بی نظیرش، متصف به حضور فردی چون مشایی هم می بود، در کنار مشایی آنقدر لنکرانی ها و داوودی ها و الهام ها و ... وجود داشتند که عملا در چشم انداز و گفتمان کلی دولت، تغییر قابل توجهی دیده نمی شد.

اما تشکیل دولت دهم و ضریب گرفتن افرادی مثل مشایی در کابینه و از سوی دیگر حضور پر رنگ دیگر چهره ها از جمله محمد رضا رحیمی، علی اکبر صالحی، محمد ملک زاده، جعفر بهداد، روح الله احمدزاده، احمد قلعه بانی و ... بیش ار هر چیز حاکی از تغییر جدی در حلقه های مدیریتی حساس دولت دهم بود.

افرادی که کم و بیش خصوصیات مشترکی  داشته و دارند و آن هم علاقه به حضور در قدرت در دوره های مختلف است. چرا که سابقه این افراد نیز به خوبی نشان می دهد در دوره های گوناگون، با افراد بعضا متضاد همکاری نزدیک داشته اند و مشی "کارگزارانی" آنها که همان حضور همیشگی در قدرت است،  بسیار آشکار می باشد.

محمد رضا رحیمی که روزگاری در دولت هاشمی رفسنجانی استاندار کردستان بود و اغراق گویی های او در وصف هاشمی در آن برهه زبانزد محافل خاص و عام است و از طرف دیگر نیز نزدیکی او به جاسبی بر کسی پوشیده نیست، یکی از همین افراد است. کسی که از سال 87 و پس از انصراف احمدی نژاد از معرفی وی به عنوان وزیر کشور، در سمت معاون حقوقی رییس جمهور فعالیت خود را آغاز کرد و هم اکنون نیز معاونت اول ریاست جمهوری را برعهده دارد.

از سوی دیگر محمد ملک زاده نیز که اخیرا انتصاب او به عنوان معاون وزیر خارجه جار و جنجال فراوانی به پا کرد، همان کسی است که پیش از این مدت ها از افراد بسیار نزدیک به جاسبی بوده است بگونه ای که با حکم وی، عضو علي‌البدل هيئت تجديدنظر رسيدگي به تخلفات انتظامي اعضاي هيئت علمي دانشگاه آزاد و رئيس مركز اطلاع‌رساني دانشگاه آزاد و مشاور جاسبي بوده است.

و هم چنین افراد دیگری همچون احمد قلعه بانی مدیرعامل فعلی شرکت ملی نفت که در دولت اصلاحات مدیرعامل سایپا و از نزدیک ترین افراد به اسحاق جهانگیری، وزیر صنایع دولت خاتمی محسوب می شد و یا دیگر چهره های حاشیه ای این روزها از جمله جعفر بهداد و روح الله احمد زاده که طی سالهای اخیر، به همه گذشته نه چندان دور خود پشت پا زده اند و در چرخش های 180 درجه ای، این روزها یار غار اسفندیار رحیم مشایی هستند.

اما نمونه آخر و شاید مهم تر از همه، علی اکبر صالحی است. کسی که در دولت خاتمی نمایندگی دائمی ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را برعهده داشت و در دولت احمدی نژاد نیز پس از یک دوره کوتاه یک ساله ریاست بر سازمان انرژی اتمی، هم اکنون وزیر خارجه می باشد.

بررسی همه این نمونه ها و افراد دیگر نشان می دهد عدم حرکت مستقیم در یک مسیر مشخص و هم چنین نبود مبنای روشن فکری و اشتیاق به حضور در قدرت در دوره های مختلف که همان مشی کارگزاران است، به شکل دیگری در دولت احمدی نژاد تکرار شده است. روندی که از سوم تیر 84 متوقف شد و تا سالها بعد از آن نیز رشد قابل توجهی نداشت اما به تدریج و از اواسط سال 87 و به طور خاص از آغاز دولت دهم، رشد چشمگیری داشته است و متاسفانه امروز بیش از هر چیز، یکی از نقاط ضعف بزرگ دولت حاضر است.

نکته مهم آنجاست که امثال ملک زاده، رحیمی، صالحی و ... برایشان تفاوتی ندارد در کدام دولت وزیر و یا معاون وزیر باشند. مهم حضور در دولت ها و به عبارت دقیق تر، حضور در قدرت است، کما اینکه این اتفاق به شکل دیگری سالها قبل در دولت های قبل افتاد و حضور عبدالله نوری، اسحاق جهانگیری، محمد علی نجفی و ... در دولت خاتمی را جز این قاعده نمی توان تفسیر کرد.

از همین رو، حرکت اخیر صالحی در دست دادن با خاتمی نه تنها هیچ جای تعجبی ندارد که کاملا روشن و حتی قابل پیش بینی بود. کما اینکه امروز نیز به راحتی می توان صحنه هایی از در آغوش هم گرفتن محمد رضا رحیمی با هاشمی رفسنجانی در آینده نه چندان دور را پیش بینی کرد!

حقیقت آن است که حلقه اول فعلی به دور رییس جمهور، نه از سابقه چندان روشنی برخورداند و نه با ماهیت اصلی احمدی نژاد تطابقی دارند. ماهیتی که سوم تیر 84 اوج آن بود و آن روزهایی که حتی امثال قالیباف و لاریجانی سعی داشتند با شعارهای رنگارنگ و بعضا سخیف، رای همه طیف ها را جمع کنند، احمدی نژاد به دور از همه فنون ماکیاولیستی رایج در سیاست، در وسط میدان از آرمانهایی صدا زد که دیگران، تکرار آنها را مایه خجالت می دانستند. قالیباف با شعارهای زرد، پوچ و چند چهلو مانند "زندگی خوب برازنده هر ایرانی" و بعد هم با عملکردش در شهرداری تهران نشان داد نقطه ضعفی که پس از 6 سال احمدی نژاد به تدریج دچار آن شده است را از ابتدا با خود به همراه داشته و لاریجانی هم چه در همان برهه انتخابات 84 و تعاریف اش از شیرین عبادی و ...، و چه عملکردش در مجلس طی سالهای اخیر به خوبی این موضوع را نشان داده است.

لذا بدیهی است نقاط ضعفی که امروز به تدریج دارد خود را در احمدی نژاد نشان می دهد، از سالها قبل جزوی از هویت و شخصیت انقلابی نماهایی بوده است که در مواقع حساس دوگانه عمل کرده اند، به همین خاطر نفی احمدی نژاد هیچ گاه به اثبات دیگر کسانی که پیش از این در آزمون های پیاپی مردود شده اند، نخواهد رسید، امادر این میان نکته مهم تر دیگری هم وجود دارد و آن هم زنگ خطری است که این روزها بیش از همیشه بواسطه حضور افراد مورد اشاره در کابینه احمدی نژاد، به گوش می رسد.

حضور افراد چسبنده به قدرت و ثروت در هر برهه ای طبیعی است، اما میزان ضریب گرفتن آنان، مسئله ای نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت. حال وقت آن است که به این موضوع بیشتر فکر کرد چگونه احمدی نژاد که روزگاری اطرافیانش را سالم ترین افراد تشکیل می دادند، به راحتی حذ

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین