کد خبر: ۵۳۸
تاریخ انتشار:

مرض فرنگ

محمود تنهایی
محمود تنهایی

ظاهراً سفر ایرانیان به دیار فرنگ از عهد ناصری آغاز شد. تا حدودی قبل از سفرهای متعدد و پرپیامد این پادشاه قاجار و خلف وی، تب سفر به اروپا رفته رفته اوج گرفت و چون وضع عمومی مردم به کندی رو به صعود رفت، کاروان فرنگ رفتگان روزبروز طولانی تر و تا اقشار معمولی جامعه هم کشیده شد.

با اینکه این اسفار یک سویه تقریباً هیچگاه متوقف نشد ولی به تناسب تحولات مثبت و منفی جامعه و همچنین رویدادهای جهانی شدت و ضعف گرفت و برهمین سیاق، آثار و عوارض خوب و بد و سطحی و عمیق و کوتاه مدت و دراز مدت و سیاسی واجتماعی و فرهنگی کثیری از خود بر جای گذاشت.

بسیاری از ایرانیان متعهد بدان وادی شتافتند و بدون اغوا شدن به میزان فهم و استعداد خود از پیشرفت های حاصله توشه ها برداشته، به دیار خویش بازگشتند و همت گماشتند تا ایران از قافله پرسرعت توسعه عقب نماند.

طی 2 قرن از آغاز تعامل فرهنگی میان جوامع شرقی با جوامع غربی، سعی بلیغ همین انسان های نیک اندیش آثار عظیم توسعه ساز را بر جای گذاشت و زمینه و مقدمه تحولات مهمی شد که هنوز ما در متن آنها به سر می بریم. در واقع در کنار نوآوری اینان و ریشه های سترگ بومی و مذهبی موجود جامعه که توسط عالمان و دانشمندان فرهیخته تغذیه می گردید، جامعه ایرانی با باورهای ملی، مذهبی و فرهنگی خود ماند و از گردنه های نفس گیری گذشت که عبور از آنها سخت و دشوار می نمود.

اما همه سفرکردگان فرنگ تنها اینان نبودند. بسیاری به آنجا رفتند و هویت خویش را باختند و بر بت قرون معاصر سجده کردند. بسیاری بازگشتند ولی تیشه برگرفته به ریشه های هویت، سنت و مذهب قوم خویش زخم های التیام ناشدنی نهادند. چه انسانهای حقیری که ساختمان بلند غرب را دیدند و کلاه هویت از سرشان افتاد. چه آدمها که جامه آداب و فرهنگ غرب برتن کردند ولی از اخلاق و فداکاری و مردم داری تهی و عریان شدند. آنان خوب آموختند پشت چراغ قرمز مؤدبانه بایستند ولی پیرمرد زمین خورده را به حال خود رها سازند! برای آنها فلسفه و علم و کوشش و نظم غربی قابل تعامل نبود بلکه این زرق و برق فرنگ بود که برق از چشمانشان گرفت و برایشان از انسانیت افزون تر گردید. چه اینکه فرهنگ غرب از طریق کتاب و مطالعه هم قابل دریافت و بررسی بود کمااینکه برخی از دانشمندان بدون سفر بسیار بیشتر از دیگران به شناخت فرهنگ و فلسفه غربی نایل آمدند.

مشکل اصلی آنجا بود که آدمهای کوچک هم رهسپار شدند بدون اینکه توان جلوگیری از هضم شدن در دنیایی را که نمی شناختند داشته باشند. آنان اول باید بزرگ می شدند تا قادر به عبور سالم از شهر هفت رنگ فرنگ می شدند. غرب بزرگتر از انسانیت آنها شد و ندانستند که چه معامله خسارت باری می کنند.

بعد از انقلاب اسلامی، بسیاری که قادر به درک تحول بزرگ جامعه خویش نبودند، ترک وطن کردند، ولی هنوز اکثریت با مردم و نخبگان انقلاب بود که به ارزش های خویش دلبستگی بیشتری داشتند اما نیاز به تعامل با جهان و خصوصاً دنیای غرب نگذاشت که به دلایل و بهانه های مختلف، میل به سفر و سیاحت و تجارت و کار در میان انقلابیون و مسئولین ریز و درشت سرایت ننماید، دولت سازندگی که آمد پسندیدگی "ایران دوستی" و "تعصب ماندن"، آسیب دید و قبح سفرهای مکرر به اروپا و امریکا در میان مدیران رنگ باخت. در وزارتخانه ها کلیدورهایی بازشد که از طریق آن، سفر خارج مدیران کوچک و بزرگ به امری عادی مبدل گردید. بسیاری به بهانه های واهی خود را به این راهروهای گشاد رساندند و از پول ملتی زحمت کش و نیازمند حتی پس کوچه های پاریس، لندن، برلین و... مورد سیاحت قرار گرفت. آنان که راه مجانی سفر را نیافتند، چه سرمایه ها که به ینگه دنیا بردند و هرگز فکر نکردند که مال آنها مال ملت است و هر ارزی که از کشور خارج می شود با یک "دو، دوتای" ساده اقتصادی ضربه ای انکار ناپذیر به اقتصاد ایران می زند. از آن سو غربیان طماع آغوش گشادند و گاهی خود استقبال کردند و هیأت پذیرفتند و دعوت کردند تا تب داغ و سوزان سفر به فرنگ را دامن زنند و پول بی ارزش شده ایران در آن دیار به ارزانی فروخته شود و کالاهای بنجلشان چون طوطیای چشم به سوغات آورده شود! این روند بی حساب و کتاب در دولت اصلاحات هم با شدت بیشتر پی گرفته شد و این بار نهادهای مدنی هم به قافله مشتاقان سفر خصوصاً به اروپا پیوستند و گاهی چنان مستی سفر پیش آمد که دام از دانه تشخیص داده نشد و دیدیم که سخت ترین حوادث و حتی نهیب مکرر نظام هم باعث نشد که خط سفر در میان برخی از مدعیان پیشرفت و حتی مدعیان دیانت در مقابل خطر آن رنگ بازد.

در میان دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا، عده ای چندان رفتند و سیاحت نمودند و عضو ثابت تورهای دولتی و نهادهای مدنی شدند که به مارکوپولوی اصلاحات و محافظه کار لقب گرفتند و هنوز هم تا غیبتی حاصل می کنند، می توانی یقین کنی که دعوتی و پذیرشی و پروازی صورت گرفته ودیگر هیچ.

اگر از کنار دهها خسارت امنیتی که سرویس های اطلاعاتی زیرک غربی در همین سفرها پیگیر آن هستند، عبور کنیم، ای کاش روزی شیر پاک خورده ای برخیزد و هزینه های مادی خارق العاده این سفرها را دقیقاً محاسبه نماید و با جدا نمودن برخی از سفرهای ضروری و مفید، عدد و رقمی اعلام نماید تا بر همگان آشکار شود که از این ناحیه چه خسارت عظیم و جبران ناشدنی و ناباورانه نصیب ملتی شده است که برای نان شب خود به تکلف دچار بوده است.

اکنون که دولت عدالتگرای نهم بعضاً دست روی نقاط حساس عملکرد و سرمایه مرفهان و رانت خواران می گذارد، چه نیکو خواهد بود اگر پرونده سفرهای خارجی و کثرت آنها را بگشاید و مردم را رهنمود سازد که از کدام ناحیه عده ای با حفر کانال به بیت المال چرب و شیرین، غرب را مزه کرده اند و رحم و شفقتی هم در حق آسیب پذیرانی که با هزینه یک دهم سفر آنان کل زندگیشان سامان می یابد، ننموده اند.

آیا فکر کرده ایم که چرا بسیاری از منور الفکرهای ما قادر به درک و هضم مشکلات، دغدغه ها، نیازها، آرزوها، تمایلات و ذهنیات مردم کوچه و بازار خویش نیستند؟ آنان در باغ سبز غرب را دیده اند و محو دنیایی شده اند که از شخصیتشان بزرگتر است. در این شیدایی مخربی که پیش آمده است، امکان بازگشت و واقعگرایی چندانی فراهم نیست. هر اقدام و عملی حتی اگر از روی فطرت پاک و انسانی مردم ما باشد، به دیده حقارت و عقب ماندگی نگریسته می شود و هر عمل خلاف و غیرانسانی از سوی غربیان صادر شود، توجیهی زیبا می یابد. بسیاری از اشعارمان با زندگی روزمره مردم تطابقی نمی یابد و بسیاری از هنرنمایی هایی بیگانه از آداب و رسوم جامعه است چرا که در حال و هوای همان باغی است که بنظرشان چون بهشت موعود پر از گل و گیاه است و نهرهای زلال در آن جاریست.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین