کد خبر: ۴۸۶۷۸۳
تاریخ انتشار:
در بسته نهم خردادماه 96 بخوانید؛

بولتن سینما و تلویزیون: تمسخر پایداری ایران روی پرده دولت/ هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران را ببینید

بولتن سینما و تلویزیون امروز حاوی مطالبی از جمله گریز از انزوای شعر، تماشای هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران، تمسخر پایداری ایران برای حق هسته‌ای روی پرده دولت، زهرخند «لرد» و کارگردانش به ريش سينما و ... است.
بولتن سینما و تلویزیون: باز هم «لرد» و کارگردانش به ريش سينما خواهند خنديد/ تمسخر پایداری ایران برای حق هسته‌ای روی پرده دولتگروه سینما و تلویزیون: اخبار حوزه سینما و تلویزیون نیز همواره مخاطبان خاص خود را داشته و دارد؛ به همین خاطر در مطلب پیش رو تلاش کردیم مهمترین و جذاب ترین مطالب این حوزه را جمع آوری نموده و تقدیم علاقه مندان کنیم تا اگر امکان پیگیری مطالب در طول روز را ندارد، در یک زمان مشخص و یکجا از آنها مطلع شوند.
 
به گزارش بولتن نیوز، تیتر مهمترین خبرهای امروز 9 خرداد ماه 96، به صورت هایپرلینک در زیر آمده که شما می توانید با کلیک بر روی آنها به صورت اختصاصی وارد آن مطلب شوید؛ البته متن کامل این مطالب در ادامه مطلب نیز آمده است و شما می توانید متن کامل و تصاویر مرتبط عناوین را در ادامه مشاهده فرمایید. 

گریز از انزوای شعر




مشروح اخبار


گریز از انزوای شعر

محمد شمس‌لنگرودی پس از سال‌ها شاعری و تثبیتش در دنیای ادبیات، پس از  نگارش چهار جلد «تاریخ تحلیلی شعر نو» و انتشار دفتر شعرهای بسیاری نظیر «قصیده لبخند چاک چاک»، «پنجاه و سه ترانه عاشقانه»، «باغبان جهنم» و... در شصت‌سالگی بازیگری را با «فلامینگوی شماره ١٣» آغاز کرد؛ فیلمی که اگرچه سال ٨٩ جلوی دوربین رفت اما تاکنون به نمایش درنیامده بود و به‌تازگی در گروه هنر و تجربه اکران شده است. 

گریز از انزوای شعر

به گزارش بولتن نیوز، با این شاعر و بازیگر، که تجربه‌های بازیگری‌اش را در امتداد تجربه‌های شاعری‌اش می‌داند، به بهانه نمایش این فیلم درباره شعر، سینما و بازیگری گفت‌وگو کردیم.

برای شمس‌لنگرودی شاعر که چهار دهه در حوزه ادبیات فعالیت کرده و مدتی است به‌طور جدی‌تر سینما را دنبال می‌کند، چه نسبتی بین سینما و شعر برقرار است؟
هرگز به دنبال یافتن خط‌وربطی بین این دو حوزه نبودم و الان هم نیستم. از قدیم‌ به موسیقی خیلی علاقه‌مند بودم، بعد هم به شعر علاقه‌مند شدم و در سنین ٢٠سالگی هم علاقه به سینما و تئاتر در من شکل گرفت. به تئاتر آناهیتا رفتم و در کلاس‌های آقای اسکویی شرکت کردم. در سال ٥٧ هم قرار بود یک تئاتری را به صحنه ببریم به اسم «مونت سِرا» نوشته روبلس، که انقلاب شد و ماند و من دوباره برگشتم به شعر. در تمام این مدت دنبال خط‌وربطی بین اینها نبودم، هر دو را دوست داشتم و احساس می‌کردم که هر دو به خیلی از نیازهای عاطفی من پاسخ می‌دهند و به گمانم می‌توانم از پس آن بربیایم. یعنی چی؟ یعنی اینکه هیچ‌موقع احساس نمی‌کردم از پسِ نقاشی بتوانم بربیایم، برای اینکه آن شور آفرینش در نقاشی برایم وجود نداشت. در شعر، موسیقی و سینما احساس می‌کردم همیشه شور آفرینش در من هست و به سمتشان رفتم.

 پس درواقع اگر بخواهیم صحبت شما را جمع‌بندی کنیم، وجه مشترک این دو زمینه -شعر و سینما- این است که در شما یک‌جور شور آفرینش ایجاد می‌کنند؟
بله، یک نوع شور آفرینش و گرمای رهایی. درواقع، به این معنا که وقتی دارم شعر می‌نویسم، جهانی دارم برای خودم می‌سازم که جهانِ غیرقابل تحمل بیرون نیست. سینما و تئاتر هم برای من همین‌طور است. حتما آنهایی که کار نقاشی می‌کنند، برای آنها هم این‌گونه است، ولی برای من در مورد نقاشی چنین نیست.

 «فلامینگوی شماره ١٣»  اولین فیلمی بود که شما در سال ٨٩ بازی کردید. چطور این اتفاق افتاد و چه شد که پا به عرصه بازیگری گذاشتید؟
به درخواست آقای رسول یونان در «فلامینگو» بازی کردم. رسول یونان فیلم‌نامه فیلم را نوشته بود، می‌خواستند آن را بسازند و به من گفت بیا بازی کن و بعد هم اصرار کرد. به دلایلی نمی‌پذیرفتم، چون خیلی دور شده بودم از این فضا. ایشان گفت بیایید بنشینیم و صحبت کنیم و با کارگردان هم صحبت کن شاید نظرت عوض شد. بعد که حرف زدیم، دیدم بد نیست و یک تجربه‌ای می‌کنم و می‌بینم آن فضاها دوباره برایم زنده می‌شود یا نه؛ رفتم و علاقه‌ام باز بیدار شد. اما علاقه جدی من از وقتی شروع شد که آقای رضا کیانیان آمدند و از من خواستند در فیلم «پنج تا پنج» به کارگردانی خانم تارا اوتادی بازی کنم؛ در آنجا تصمیمم برای ادامه راه، جدی شد.

 تا حالا که چهار تجربه سینمایی داشتید، این فیلم‌ها چه ویژگی‌هایی داشتند که شمایی را که در اولین مورد پیشنهاد رسول یونان را به‌سختی پذیرفتید، در این عرصه نگه داشته‌اند؟
شاید مهم‌ترین دلیل ماندگارشدنم در سینما، این است که فضای شعر از هر نظر، یعنی هم فضای بیرونی که الان در شعر وجود دارد و هم فضای شخصی برای خودم که ٤٠ سال در خلوت و تنهایی حین کارکردن تجربه کردم، یک‌جوری تنهایی و انزوا را شدت می‌بخشید و من چون خیلی اهل انزوا نیستم، وقتی وارد سینما شدم، دیدم درست برعکس است، یعنی تیم عظیمی هستند با گرایش‌های مختلف، با افکار مختلف و شخصیت‌های مختلف که قرار است یک کار جمعی انجام دهند که یک برایندی دارد. خوشبختانه چون با کسانی که کار کردم، بیشترشان آدم‌های خوبی بودند، خود این فضا برایم جذاب شد، یعنی یکی از دلایل ماندگارشدنم، جذابیت فضای جمعی سینماست. در وهله بعد، نقش‌آفرینی برای شخصیت‌هایی که من هیچ موقع با آنها زندگی نکردم و قرابتی با آنها نداشتم جالب بود. اینکه در قالب آنها رفتم و احساس آنها را درک کردم، برایم بسیار جذاب بود. مخصوصا در فیلم «احتمال باران اسیدی» که کاراکتری را بازی کردم که هیچ سنخیتی با من ندارد. یک آدم تنها، منزوی، منفردی که هیچ دوست و آشنایی ندارد و بازنشسته است و با هیچ مرد و زنی ارتباط ندارد و نمی‌دانستم چنین کسی چگونه زندگی می‌کند. خیلی برایم جالب بود ببینم این فرد چگونه زندگی می‌کند. خب لازمه‌اش این بود که به این شخصیت و رفتارش فکر کنم. خب این برای من خیلی جذاب بود.

گریز از انزوای شعر

شما خودتان را به معنای کلاسیک بازیگر می‌دانید؟
به معنای کلاسیک خودم را شاعر هم نمی‌دانم. مهم این است که مردم چه برداشتی کنند. مردم که می‌گویم، منظورم اهالی فن هستند. شما می‌دانید که من برای «احتمال باران اسیدی» در جشن منتقدان و نویسندگان سینما کاندیدای بهترین بازیگر سال شدم. خب برایم خیلی جذاب است، اما اگر از من بپرسید که آیا شما خودتان را بازیگر می‌دانید؟ خودم را بازیگر نمی‌دانم چون در چشم‌اندازهایم کسانی را می‌بینم که خیلی بزرگ هستند. بنابراین خودم را نمی‌توانم شاعر هم بدانم، وقتی که حافظ نیز در زبان فارسی شعر گفته. من خودم را با حافظ می‌سنجم، با سعدی؛ به قول شاملو که یک بار خصوصی به من گفته بود که اگر من به اندازه کلیم کاشانی هم بتوانم در تاریخ ادبیات نفوذ داشته باشم، کلاهم را به هوا می‌اندازم. این واقع‌بینی شاملو را نشان می‌داد. وقتی «کابوی نیمه‌شب» را نگاه می‌کنم، بازی داستین هافمن را که حیرت‌انگیز است نگاه می‌کنم، خب خیلی خام‌طبعانه است من بیایم فکر کنم که یک بازیگرم؛ طبیعتا بازیگر هستم، ولی بازیگر مهم‌بودن فرق می‌کند. بازیگر مهم داستین هافمن است.

خودتان را نابازیگر هم نمی‌دانید؟
خودم را نابازیگر نمی‌دانم، خودم را صد درصد بازیگر می‌دانم، اما اگر سؤال این است که خودم را در خلوت خودم هنرمند و بازیگر می‌دانم، باید بگویم نه. چنین چیزی نیست. یعنی من مرتب در حال تراش‌دادن خودم هستم، در حال نقد خودم هستم، من در خلوت خودم وقتی دارم شعر کار می‌کنم، خودم را شاعر هم نمی‌دانم، ولی اگر کسی بیاید و بپرسد که شما شاعر هستید، می‌گویم بله، هستم. اما در لحظه آفرینش به اینکه من شاعرم فکر نمی‌کنم، در خلوت خودم مرتب در حال پوست‌انداختن هستم.

وقتی که شما کار بازیگری را در  ٦٠سالگی شروع کردید، چه چیزی شور و انگیزه تجربه‌ای ناشناخته و نو را برای شما ایجاد کرد؟ نگران نبودید با پاگذاشتن در عرصه‌ای نیازموده، جایگاه تثبیت‌شده‌تان در ادبیات و شعر متزلزل شود؟
من زمینه‌ کار سینمایی داشتم و از بازیگری سینما بی‌اطلاع نبودم. در سال‌های جوانی عضو کانون فیلم ایران بودم. قبلا هم گفتم جایگاهی که این‌قدر متزلزل باشد که با یک بازی خراب شود، همان بهتر که خراب شود. پس معلوم است جایگاهی نبوده. شاملو هم که می‌دانید با ایرج قادری همکاری کرد و سناریوهای خیلی نازلی نوشت. اما هیچ‌کدام از این تجارب به جایگاه شاملو لطمه نزد، برای اینکه جایگاه شاملو، جایگاه مرتفعی بود. اگر جایگاهی این‌قدر متزلزل باشد که با یک تجربه جدید مورد آسیب قرار گیرد، همان بهتر که چنین شود. منظورم این است که خیلی به جایگاه فکر نمی‌کردم، به این فضای جدیدی که جلویم قرار گرفته بود و پرجلوه هم بود، می‌اندیشیدم و کسب تجربه تازه، انگیزه من بود  و معمولا هم در هر کاری می‌روم، همه تلاشم را می‌کنم، نه اینکه الزاما موفق شوم که آن بحث دیگری است؛ تلاش می‌کنم که به بهترین وجه آن کار را انجام دهم. پس جایی برای ترس باقی نمی‌ماند. من یک ترانه هم خواندم و خوشبختانه هم هرگز ندیدم چیز بدی درباره‌اش گفته شود. بعد از آن ده‌ها نفر برایم آهنگ ساختند و دیگر نخواندم، برای اینکه در آن ترانه و آهنگ چیزی بود که دیدم خوب است و حرف من است و باید تجربه‌اش کنم. در بازیگری هم همین‌جور؛ یعنی الان طبیعی است که سناریوهایی به من پیشنهاد می‌شود. الان در کامپیوترم دو، سه تا فیلم‌نامه است ولی به‌راحتی قبول نمی‌کنم، چون قصدم این نیست که بازیگر شوم. من دنبال بازی هستم، خود زندگی هم بازی است، شعر هم بازی است. درواقع بازیگری هم مثل شاعری برای من راهی است، برای بیشتر جذاب‌کردن زندگی. بنابراین خیلی به جایگاه فکر نمی‌کنم. کاری که برایش انگیزه دارم و به آن علاقه دارم، را سعی می‌کنم به‌خوبی انجام دهم، به طوری که نشان داده شد که به‌خوبی هم انجام دادم و کاندیدای بهترین بازیگری جشن انجمن منتقدان سینمایی هم شدم.

در ادامه مسیر هم نگران این نیستید که در سینما در موقعیتی قرار بگیرید که در مقایسه با جایگاهتان در شعر معاصر، موقعیت مطلوبی نباشد؟
این نگرانی را ندارم، بلکه حواسم هست که با وسواس بیشتری کار کنم. مثلا شاملو به خاطر مشکلات عدیده مالی، می‌رفت به‌عنوان شغل فیلم‌نامه‌هایی که شاید چندان مطلوبش نبود هم می‌نوشت، بعدا می‌گفت آن دوران، دوران بردگی من بود، یعنی ديگر نگران نبود چون، مجبور بود این کار را بکند. من چرا نگران باشم؟ باید حواسم را جمع‌تر کنم و کار دقیق‌تری را انجام دهم.

درواقع این‌طور نیست که شما یک وسوسه‌ای داشته باشید برای اینکه ژانر تازه‌ای را تجربه کنید و بعد آن وسوسه، برای شما این نگرانی را ایجاد کند که نکند مسیری که انتخاب کردم درست نباشد؟
هر کسی یک جهان‌بینی‌ای دارد. کسی که اهل تأمل است، اهل هنر است، اهل شعر و ادبیات است، حرفی برای گفتن دارد. به قول نرودا که می‌گفت همه شاعرها یک حرفی دارند که تمام تلاششان را می‌کنند که به یک وجهی آن حرف را بگویند. خب وقتی من تمام تلاشم این باشد که به بهترین وجه درونیات خودم را بیان کنم، فکر می‌کنم همین دقت و وسواس باعث می‌شود که کمتر نگران چیزی باشم و با تلاش، کارم را بکنم. می‌خواهم بگویم قبل از اینکه نگران چیزی باشم، در شروع مراقبت می‌کنم و نگرانم که در انتخاب کار بی‌دقتی نکنم.

این چهار تا تجربه‌ای که داشتید، از نظر خودتان تجارب قابل قبولی بوده‌اند؟
بله، هرکدام به یک دلیل. وقتی که من «فلامینگوی شماره ١٣» را بازی می‌کردم، هنوز تصمیم به بازیگری نداشتم. ورودم یک تجربه‌ای بود برایم و وقتی در آن فیلم مشغول بازی بودم، فیلم‌بردار ما آقای آقاجانی برگشت به من گفت تو بازی‌ات خوب است. پرسیدم چرا؟ گفت خیلی بازی‌ات زیرپوستی است و غلو نداری  و این برایم جالب بود که پس من می‌توانم یک مقدار دقت بیشتری بکنم. با او گفت‌وگو کردم و خواستم بیشتر برایم توضیح بدهد و او هم توضیح داد. خب این یک تجربه‌ای بود که با اینکه تصمیم نداشتم ادامه دهم، اما وقتی وارد فیلم دوم شدم، آن تجربه همراه من بود و حالا می‌خواستم ببینم چیزهای تازه دیگری می‌توانم مثل آن حرف بشنوم. اواخر فیلم «پنج تا پنج» بود که فهمیدم می‌توانم بازیگری کنم و به خودباوری رسیدم و برای همین بود که در فیلم سوم کاندیدا شدم. برای اینکه دقیقا متوجه شده بودم که وزنه بازیگری چیست. امکان دارد فردا در یک فیلم موفق نشوم که بحث دیگری است، اما در فیلم «احتمال باران اسیدی» تمام مدت مشغول تجزیه و تحلیل کاراکتر بودم. خب بعد از مدتی من شدم آن شخصیت در ذهن خودم. بیشترین تجربیاتم را در درک متن فیلم‌نامه، در فیلم سوم به دست آوردم. یعنی با تلاش خودم به دست آوردم و کسی به من چیزی نمی‌گفت. در هر کدام از فیلم‌ها یک دستاوردی داشتم و دستاوردهای هر چهار فیلم، دستاوردهای واحدی نبودند.

اغلب آدم‌ها، وقتی در یک حوزه صاحب سبک و مشهور می‌شوند، کمتر سعی بر تجربه حوزه‌های دیگر دارند. برای شما این‌گونه نبود و شما پس از چهار دهه شاعری، بازیگر شدید. در شعر و شاعری برای شما چه خلأیی وجود داشت که ریسک کردید و در یک حوزه‌ای که زبان و جهان متفاوتی با شعر دارد وارد شدید؟ چه چیزی در شاعری کم بود که بازیگری آن را جبران می‌کرد و شما را ترغیب کرد که بازیگری را تجربه کنید؟
سؤال خوب و دقیقی است. من برای شما چند تا مثال می‌زنم که قضیه برایتان روشن شود. من و آقای دکتر اسماعیل‌پور تابستان دو سال پیش به کنگره جهانی شعر در چین دعوت شدیم. در آنجا همه شاعران مهم جهان که درواقع یک‌جوری نماینده شعر زبان خودشان بودند، حضور داشتند. یکی، دوهفته‌ای آنجا بودیم، شعر خوانده شد، بحث شد، کتاب‌ها چاپ شد، تلویزیون‌ها آمدند مصاحبه‌ها کردند، اما تمام آن اتفاقات، همان‌جا خلاصه شد. درحالی‌که وقتی من یک فیلمی بازی کنم، حتی اگر یک‌دهم این اتفاقات برایش نیفتد، به شکل شگفت‌آوری صدایم به گوش همه می‌رسد. این دوره، دوره‌ای است که دیگر شعر و نقاشی جلوی صحنه نیست. نگاه کنید که شعر مخاطب بیشتری را در جهان امروز جلب می‌کند؛ یا سینما یا موسیقی؟ واقعیت این است که در جهان امروز تئاتر دیگر جلوی صحنه نیست؛ نه اینکه بد است، خیلی از هنرها از تئاتر دارند تغذیه می‌کنند، اما تئاتر بُرد چندانی ندارد. خیلی از هنرها ذاتا دارند از شعر تغذیه می‌کنند. آقای باب دیلن شاعر بوده، آقای لئونارد کوهن شاعر بوده؛ اینها آمدند خواننده شدند تا حرفشان به واسطه موسیقی به گوش جهان برسد. اگر همان شعر را صرفا ادامه می‌دادند، صدایشان به هیچ کجا نمی‌رسید. برای اینکه جلوی صحنه، موسیقی است و سینما. برای منی که مخاطب برایم مهم است و حرفی دارم که می‌خواهم مخاطبم بشنود، طبیعتا سینما که بُرد بیشتری دارد جذاب‌تر است. این به این معنا نیست که شعر بُردی ندارد، این به این معنا نیست که شعر قابلیت و صلاحیت ندارد، بلکه به این معناست که اساسا شعر چنین جوهره‌ای ندارد. شعر متکی به زبان است، باید ترجمه شود به چینی، فرانسه، انگلیسی؛ اما سینما چنین نیازی ندارد، موسیقی چنین نیازی ندارد و بی‌واسطه‌تر هستند.
 خب طبیعتا اگر زماني كه نوجوان بودم و این امکاناتی که الان هست، وجود داشت، حتما از همان موقع می‌رفتم سمت موسیقی و سینما. یک سال‌هایی بود در دهه ٤٠  که احمد شاملو شب‌های شعر گذاشته بود، شب‌های شعر خوشه و جمعیت زیادی را از تمام ایران جذب کرده بود. خب الان دیگر شعر در آن جایگاه نیست. آن زمان هم جایگاه موسیقی و سینما مثل شعر نبود اما امروز این دو (موسیقی و سینما) جایگاه بقیه را گرفته‌اند. بنابراین شما مي‌پرسيد چه خلأیی وجود داشت، این خلأ در زندگی من نبود، در بی‌قابلیتی شعر نبود، در واقعیت جهان امروز است. به قول پست‌مدرن‌ها، جهان دارد هم‌زمان می‌شود. این هم‌زمانی را شعر پاسخ‌گو  نیست. یعنی چه؟ یعنی شما الان در تلگرام به عنوان یک رسانه دنیای امروز نگاه می‌کنید و در ویدئویی می‌بینید که همسر آقای ترامپ، دست او را پس زده، و جز شما  میلیاردها نفر در سراسر دنیا هم‌زمان این تصویر را دیده‌اند. این هم‌زمانی خاصیت تصویر است. شعر این توانایی را ندارد. سؤال شما بسیار سؤال دقیق، درست و زیبا بود. این عصر، عصر هم‌زمانی است، بنابراین وقتی نیرو و انرژی‌ات را برای بیان درونیاتت می‌گذاری، بهتر است برای چیزی بگذاری که در درون این هم‌زمانی جا داشته باشد.

گریز از انزوای شعر

پس می‌توان از اظهارنظر شما نتیجه گرفت که دوره فراگیری شعر تمام شده است؟
یک‌جوری بله. من در خیلی از کنگره‌های جهانی شعر شرکت داشتم. در فرانسه با آدونیس و خیلی شاعران مطرح دنیا، شب شعر داشتیم در کوچه‌ها. من از برگزارکننده‌ها سؤال کرده بودم که چرا این شعرخوانی را در کوچه‌ها گذاشتید؟ ایده‌ای زیبا، جالب و جذاب بود. ما در کنار اقیانوس، کنار رودخانه‌ها، در خیابان‌ها و... می‌نشستیم و برای عابران شعر می‌خواندیم. مسئول کنگره در پاسخ به من گفت می‌خواهیم مردم را با شعر آشتی دهیم  و من تعجب می‌کردم که یک آدم فرانسوی دارد این حرف را می‌زند، برای اینکه تصورم این بود که مردم لااقل در فرانسه که با شعر قهر نیستند. منتها بعدتر پی بردم که مردم با شعر قهر نیستند منتها شعر دیگر جلوی صحنه نیست. در دنیای امروز شعر، در کنار موسیقی و ترانه شنیده می‌شود. چندی پیش پینک‌فلوید ترانه‌ای خواند برای مهاجران و پناهندگان. خب اگر این یک شعر بود که فقط توی کتاب منتشر می‌شد، چند نفر آن را می‌خواندند؟ اما وقتی با موسیقی همراه شد چند نفر در سراسر جهان آن شعر را شنیدند؟ تأکید می‌کنم اینها به معنی بی‌قابلیتی و بی‌حرمتی شعر نیست و اصلا این فراگیری، جزء وظایف شعر و کارکردهای شعر نیست، جزء کارکردهای موسیقی و سینما است. یکی از عواملی که من بعد از ٦٠ سالگی آمدم و ترانه خواندم که البته ادامه ندادم و بعید است که ادامه هم دهم چون به سمت سینما کشیده شدم، همین نگرش من به مقوله شعر، سینما و موسیقی بود.

حالا که مدتی است بازیگری و سینما برایتان جدی شده، این مشغله تازه بر فعالیت شاعری‌تان سایه نینداخته است؟
این هم سؤال جالبی است. نه، مطلقا. شعر دیگر جزئی از من شده است. شعر در درون آدمی سه دوره طی می‌کند. یک دوره ابتدایی است که هنوز دارد آدم را آزمایش می‌کند. خب این مرحله زود می‌گذرد. یک دوره یافتن زبان و پیچیدگی و... از این مرحله هم بگذری، اگر کارت تداوم پیدا کند و به آن مرحله سوم برسی، دیگر شعر جزئی از تو می‌شود و مثل حرف‌زدن و سایر روزمره‌هایت می‌شود. یعنی من تقریبا هر روز و هر شب شعر می‌گویم. که البته همه آنها خوب نیست. بعضی‌ها را کار می‌کنم و بعضی‌ها را پاره می‌کنم. شعر جزئی از من است، جزئی از تأملات و زندگی من. یعنی شما وقتی یک کلمه را می‌گویید، آن کلمه در ذهن من تبدیل به شعر می‌شود. چند روز قبل با آقای عباس مخبر در شهرک محل سکونتمان قدم می‌زدیم، یک درخت کهن‌سالی بود که از پایینش چند تا جوانه درآمده بود. رو به آقای مخبر گفتم نوه‌گان این درخت را ببینید! دیدن این جوانه‌ها به شکل نوه‌های آن درخت کهن‌سال، از ذهنیت شعری من می‌آید. می‌خواهم بگویم شعر بخشی از نگرش و زندگی من شده است. تلاشی برای شعرگفتن نمی‌کنم؛ اگرچه همیشه نمی‌توان شعر گفت. اما شعر با وجود من ممزوج شده است، برای همین هم امروز دیگر شعر برای من خصوصی‌تر از گذشته است و هیچ علاقه‌ای ندارم که کتابی تازه چاپ کنم. اشعارم را دارم برای خودم جمع می‌کنم و نگه می‌دارم.

 همکاری با آقای علیقلیان «فلامینگوی شماره ١٣» چطور بود؟
اساسا همکاری با آقای علیقلیان مسبب علاقه من به سینما شد. به خاطر شخصیت ایشان. ایشان مهندس هواپیما هستند، علاقه‌شان به شعر و مناعت طبعشان مرا دلبسته سینما کرد. تنها ترسم از ورود به سینما این بود که با یک‌سری آدم‌های ناخوشایند مواجه شوم، ولی خوشبختانه با یک‌سری آدم‌های بسیار خوشایند مواجه شدم و همان‌ها باعث شدند تا من علاقه‌مند به سینما شوم.

 حالا که دیگر چهار تجربه سینمایی در کارنامه خود دارید و با بازیگرانی نظیر گلاب آدینه و رضا کیانیان هم‌بازی شدید و می‌توان گفت سینما برای شما جدی است، خودتان را جزئی از فضای سینمای ایران می‌دانید؟
خودم را جزئی از سینما نمی‌دانم، خودم را هنرجوی سینما می‌دانم، کسی که در حال مطالعه سینماست و علاقه دارد شناخت بیشتری پیدا کند. حداقل دو، سه ماه در میان یک فیلم‌نامه می‌خوانم و معمولا هم فیلم‌نامه‌ها را قبول نکردم، برای اینکه شاید برای کس دیگری خوب باشد، اما برای من خوب نبوده چون چیزی که خیلی در درجه‌اول مهم است، تأملاتی است که در یک اثر هنری جریان دارد. برایم خیلی اهمیت دارد که شخصیت‌پردازی‌ها و فضاسازی‌ها و پیوند کار چگونه است. اگر آن تأملات و تم فیلم مورد قبولم باشد، با کارگردان و نویسنده وارد گفت‌وگو می‌شوم. موقع فیلم دیگر هیچ بحثی با کارگردان ندارم، حتی پشت مانیتور هم نمی‌روم، اما قبل از شروع، اگر از سناریویی خوشم بیاید، خیلی دقیق با کارگردان و نویسنده‌اش گفت‌وگو می‌کنم. می‌توانم بگویم سینما برایم یک مقوله بسیار جدی است مثل شعر.

یعنی شعر و سینما همپای همدیگر؟
بله، یعنی درحال‌حاضر چنین است. امروز که فیلم‌های تاریخ سینما را نگاه می‌کنم، یک‌جور دیگری نگاه می‌کنم نسبت به ١٠ سال پیش. مثلا فیلم «کابوی نیمه‌شب» را بارها دیده بودم، اما الان که نگاه می‌کنم، به ظرایف، دقایق و جزئیاتش نگاه می‌کنم، بیشتر دقت می‌کنم و برایم خیلی جذاب‌تر است. این را هم بگویم که همه کارها را برای رضایت خاطر خودم انجام می‌دهم و اگر به خاطر رضایت خاطر خودم نباشد، به سمت هیچ‌کدام اینها نمی‌روم. یعنی همان‌قدر که در شهرک محل سکونتم، غروب‌ها از تماشای نوری که بر برگ‌ها می‌افتد و این برگ‌ها در نور تکان می‌خورند و برق می‌زنند لذت می‌برم و برایم جلوه زنده‌ای دارند و با آنها احساس پیوند می‌کنم و برایم جذاب و زندگی‌بخش هستند، به همین نسبت هنری را هم دوست دارم که برایم این‌گونه باشد و با من چنین کاری کند. اطمینان خاطرم هم از همین‌جا می‌آید که دنبال جذابیت‌های پنهان در کارها هستم و امیدوارم که در ادامه راه هم، کارها خوب پیش برود.


تماشای هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران

از چهارشنبه این هفته، دو فیلم جدید در سینماهای کشور به نمایش در می آید، «مادر قلب اتمی» فیلمی است که حدود 4 سال پیش ساخته شده است و حالا بخت اکرانش بالاخره در ماه رمضان باز شده است.

تماشای هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران

به گزارش بولتن نیوز، مادر قلب اتمی فیلمی به کارگردانی و نویسندگی علی احمدزاده است ، داستان  فیلم با یک مهمانی آغاز می‌شود، مهمانی که به مناسبت مهاجرت شخصیت «کامی» تدارک دیده شده است،‌ او قصد دارد برای همیشه به تونس برود.
این فیلم از نظر بازیگر هم پرستاره است، از محمدرضا گلزار بگیریم تا ترانه علیدوستی و پگاه آهنگرانی.

اما دیگر فیلمی که قرار است از این هفته اکران شود «رگ خواب» حمید نعمت الله است،‌فیلمی که در جشنواره فیلم فجر سال گذشته برای نخستین بار اکران شود اگرچه هیئت داوران چندان روی خوش به آن نشان ندادند اما در میان مخاطبان و منتقدان بحث های زیادی را در پی داشت و درباره این اثر بسیار نوشته و گفته شد.

تماشای هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران

لیلا حاتمی شاخص ترین بازیگر رگ خواب است که برای نقش آفرینی در این فیلم جایزه سیمرغ بهترین بازیگر زن جشنواره را از آن خود کرد، در کنار او حمیدرضا آذرنگ و الهام کردا ترکیب بازیگران اصلی رگ خواب را شکل داده اند.

علاوه بر این دو فیلم، بزودی پوران درخشنده هم با «زیر سقف دودی» به سینماها می آید، فیلم درخشنده با یک هفته تاخیر از 17 خرداد و بعد از تعطیلات هفته آینده اکران خواهد شد.
این فیلم که مانند اغلب کارهای درخشنده سوژه ای جدی و اجتماعی دارد به طلاق های عاطفی در خانواده امروز می پردازد و این موضوع مهم را آسیب شناسی کرده است.

تماشای هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران

در فیلم درخشنده فرهاداصلانی ، مریلا زارعی و بهنوش طباطبایی نقش آفرینی می کنند و جالب است که اکران زیر سقف دودی و رگ خواب تقریبا همزمان شده است تا تماشاگران در یک زمان هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران در جشنواره فیلم فجر را بتوانند تماشا کنند چراکه مریلا زارعی هم برای این فیلم به طور مشترک با لیلا حاتمی سیمرغ بهترین بازیگر زن را به خانه برد.


با بهترین بازیگر زن کن 2017 آشنا شوید/دایان کروگر از جنگ‌ تروا تا نخل طلا+عکس

دایان کروگر برای بازی در فیلم "محوشدگی" به کارگردانی فاتح آکین جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم کن فرانسه را تصاحب کرد. 
 
دایان هایدکروگر متولد ۱۵ ژوئيه سال ۱۹۷۶ در آلگرمیسن در ایالت نیدرزاکسن است. هانس پدرش متخصص کامپیوتر و مادرش، ماریا کارمند بانک است. دایان به همراه برادرش اشتفن در شهر یکصد‌هزار نفری هیلدس‌هایم به مدرسه رفته است.
 
بعد از پنج سال کار در عرصه مدلینگ، وارد مدرسه هنرپیشگی در پاریس شد و برای تامین هزینه‌های زندگی حتی مدتی برای یک شرکت کفن و دفن نیز کار کرد. دایان هایدکروگر در سال ۲۰۰۲ در اولین‌اش فیلم با نام "پیانیست" ایفای نقش کرد.
 
با بهترین بازیگر زن کن 2017 آشنا شوید/دایان کروگر از جنگ‌ تروا تا نخل طلا+عکس
 
سختی تلفظ نام او باعث شد تا دایان هایدکروگر در همان اوائل ورود به دنیای سینما، "هاید" را از نام فامیلی‌خود حذف کند. او سپس در گام بعدی حرف آلمانی "Ü" را در"Krüger" با یک "U" تعویض کرد تا دیگر مردم دنیا بتوانند به راحتی نام‌اش را تلفظ کنند.
 
شهرت جهانی دایان کروگر با فیلم تاریخی "تروا" آغاز شد. ولفگانگ پترسن، کارگردان آلمانی این فیلم، کروگر را از بین ۳ هزار کاندیدا برای ایفای نقش "هلن" برگزید. در این فیلم که برگرفته از ایلیاد اثر حماسی شاعر یونانی هومر است، برد پیت و اورلاندو بلوم در کنار دیان کروگر ایفای نقش می‌کنند.
 
دایان کروگر برای بازی در فیلم "محوشدگی" به کارگردانی فاتح آکین روز یکشنبه (۲۸ مه/ ۷ خرداد) جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم کن فرانسه سال ۲۰۱۷ را تصاحب کرد.
 
با بهترین بازیگر زن کن 2017 آشنا شوید/دایان کروگر از جنگ‌ تروا تا نخل طلا+عکس
 
در فیلم "محوشدگی" دایان کروگر، نقش "کاتیا" یک زن آلمانی را ایفا می‌کند که همسر خارجی (کُرد) و پسر خود را در جریان بمب‌گذاری "نئونازی‌ها" ازدست می‌دهد. فیلمی که ریشه‌ای از واقعیت دارد و دادگاه یکی از عاملان قتل‌های زنجیره‌ای ۹ خارجی در آلمان هنوز هم در جریان است. فیلم محو شدگی اولین ایفای نقش کروگر به زبان آلمانی‌است.
 
یکی دیگر از نقش‌آفرینی‌های موفق دایان کروگر در فیلم "آشغال‌های لعنتی" محصول سال ۲۰۰۹ به کارگردانی کوئنتین تارانتینو است. این فیلم علاوه بر فروش ۳۰۰ میلیون دلاری در جشنواره کن نیز برنده یک جایزه شده است.
 
دایان کروگر به زبان‌های انگلیسی و فرانسه به حدی تسلط دارد که در صداگذاری فیلم‌ها از صدای اصلی او استفاده می‌شود و برای شنونده اصلا قابل تشخیص نیست که زبان مادری او آلمانی است.
 
با بهترین بازیگر زن کن 2017 آشنا شوید/دایان کروگر از جنگ‌ تروا تا نخل طلا+عکس
 
دایان کروگر از سال ۲۰۰۲ که برای نخستین بار روی پرده سینما ظاهر شد تا کنون در ۳۶ فیلم سینمایی و سه فیلم تلویزیونی ایفای نقش کرده است. کارنامه فعالیت‌های هنری دایان کروگر تاکنون با ۱۲ جایزه و ۶ نامزدی دریافت جایزه همراه بوده است.


تمسخر پایداری ایران برای حق هسته‌ای روی پرده دولت

از ميان سه فيلمي که به زودي اکران خود را در سينماهاي کشور آغاز مي‌کنند، يکي  هم فيلم «مادر قلب اتمي» است، اثري که با وجود اعمال اصلاحات از سوي شوراي پروانه نمايش باز هم از سوي اداره نظارت و ارزشيابي سازمان سينمايي پشت درهاي اکران متوقف مانده بود، به تازگي مجوز اکران از 10 خرداد را گرفته است.
 
تمسخر پایداری ایران برای حق هسته‌ای روی پرده دولت

 «مادر قلب اتمي» را بايد جزو انبوه فيلم‌هاي جناحي سينماي ايران محسوب کرد؛ فيلمي که در آن پايداري ملي براي رسيدن به حق هسته‌اي مورد استهزا قرار مي‌گيرد، اثري که البته تاريخ مصرف مفيدش را از دست داده (فيلم توليد سال ۱۳۹۲ است)، اما همچنان بايد آن را فيلمي ضدملي قلمداد کرد؛ فيلمي عصبي که مي‌خواهد خود را نقادانه بنماياند، اما فقط به مرزهاي ابتذال نزديک مي‌شود.
 
فيلم تلاش مي‌کند انگاره‌هاي سياسي خود را در قالب داستاني مبهم و بر پايه ديالوگ‌هايي بي‌سروته به مخاطب حقنه کند، اثري نازل و بي‌قواره که تراوش مغزهاي حقير و افکار کوته‌انديشانه خواهان هضم ايران در جامعه به اصطلاح جهاني است؛ جامعه‌اي که شعار نخ‌نماي صلح‌طلبي‌اش هنوز براي فيلمساز اصالت دارد. فيلم بيش از اينکه سروشکل سينمايي درستي داشته باشد مانند بسياري از آثار پرمدعاي سياست‌زده شبه‌روشنفکري، حراف است و با پرگويي‌هاي بي‌ربط و باربطش که به تصاوير سنجاق شده، قصد دارد اثري متفاوت بنمايد. فوران هذيان‌هايي که نه از آرمانگرايي برخاسته و نه از واقع‌گرايي ريشه گرفته بلکه وامدار توهمات بي‌اساس و صغري، کبري‌هاي بي‌منطق است. از انگاره‌هاي همجنس‌گرايانه زوج اصلي داستان تا تشبيه تهران به بهشت تروريست‌ها و ديکتاتورهاي جهان که حالا از صدام تا بن‌لادن رؤياي آن را دارند و در شبي خاص که اتفاقاً شب توزيع يارانه است به آن آمده‌اند! درباره فيلمي که پايداري ملت ايران را براي رسيدن به حقش در استفاده از انرژي صلح‌آميز هسته‌اي تمسخر مي‌کند چه مي‌توان نوشت و چه واکنشي مي‌توان داشت؟
 
فيلم، البته چه آن زمان اکران مي‌شد و چه الان توفير زيادي در ارتباط‌گيري با مخاطب نداشت، محمدرضا گلزارش کافي است تا فروش حداقلي را تضمين کند. شوراي پروانه نمايش سازمان سينمايي سال گذشته 19 مورد اصلاحات را بر «مادر قلب اتمي» وارد کرده بود که اين 19 بند شامل حذف 29 دقيقه از اين فيلم سينمايي مي‌شد. در نهايت اين حذفيات با ميانجيگري سيدامير سيدزاده، تهيه‌کننده اين فيلم به حذف تنها شش دقيقه از فيلم منجر شد. صحنه‌هايي از فيلم سينمايي «مادر قلب اتمي» به خيالپردازي طوفان، شخصيت اصلي فيلم با بازي محمدرضا گلزار مي‌پردازد. در اين فيلم سيداحسان اماني در نقش صدام ظاهر شده است. تمام صحنه‌هاى اين فيلم در يک ماشين و در شبي در تهران فيلمبرداري شده است. علي احمدزاده و ماني باغباني فيلمنامه اين اثر را نوشته‌اند. «مادر‌قلب‌اتمي» عنوان دومين ساخته بلند سينمايي علي احمدزاده است که حدود دو سال و نيم از بلاتکليفي آن مي‌گذرد؛ فيلمي که در چند جشنواره خارجي حضور پيدا کرد و جوايز متعددي را نيز نصيب عوامل خود و نه ملت ايران کرد، اما به دليل عدم صدور پروانه نمايش مدت‌ها بلاتکليف بود، فيلمي که بلاهت و بي‌ريشگي بخشي از جوانان پايتخت را در دوره‌اي سرنوشت‌ساز از تاريخ پيش چشم مخاطب خارجي مي‌گذارد.
 
ظاهراً با مرگ عباس کيارستمي بايد فاتحه آن جنس از سينماي جشنواره‌اي عاري از سياست‌زدگي را خواند. آثاري که هرچند آبي براي صنعت سينماي ايران گرم نمي‌کرد، ولي آبروي مردم ايران را هم نمي‌برد. از اين به بعد ماجرا متفاوت است، شاهد دوره‌اي هستيم که از آن بايد با عنوان دوران فيلمسازان ميان‌مايه ياد کرد، فيلمسازاني چون رضا درميشيان و علي احمدزاده. «مادر قلب اتمي» پس از رفت و آمدهاي خارج از کشورش حالا قرار است در ايران به نمايش دربيايد، تهيه‌کننده‌اش جايي گفته: «اين فيلم سينمايي واقعاً در جهت منافع نظام جمهوري اسلامي ايران است. ديالوگ‌هايي در فيلم وجود داشت که ممکن بود باعث ايجاد شبهاتي شود که در نهايت يا حذف شدند يا روي آنها يک نريشن گذاشتيم.»


اسامی فیلم‌هایی در دست تولیدسینمای ایران

بر اساس اعلام معاونت بازرگانی و پشتیبانی تولید بنیاد سینمایی فارابی تا پایان اردیبهشت سال جاری، ۹۹ فیلم سینمایی مراحل مختلف تولید را سپری می کنند که از این میان ۵۵ فیلم آماده نمایش و ۶ اثر در مرحله صداگذاری هستند و همچنین ۱۸ فیلم مرحله تدوین و ۱۱ اثر در مرحله فیلمبرداری، ۵۹ پروژه نیز در مرحله پیش تولید قرار دارند.

اسامی فیلم‌هایی در دست تولیدسینمای ایران

در این پروژه ها آثاری با مضامین مختلف از جمله دفاع مقدس، پایداری، دینی، کودک و نوجوان، تاریخی، کمدی، حادثه ای، اجتماعی و خانوادگی به چشم می خورد.

فیلم‌های «اکسیدان» به کارگردانی حامد محمدی و تهیه کنندگی منوچهر محمدی، «پل سفید» به تهیه کنندگی و کارگردانی علی قوی تن، «من دیوانه نیستم» به کارگردانی علیرضا امینی و تهیه کنندگی مرتضی شایسته، «جوراب شو» به کارگردانی علیرضا محمودزاده و تهیه کنندگی داریوش بابائیان، «اسکی باز» به کارگردانی فریدون نجفی و تهیه کنندگی محمد احمدی آماده نمایش هستند.

فیلم‌های «توچال» به کارگردانی محمد آهنگرانی و تهیه کنندگی سیدمحسن جاهد، «باد سوار» به کارگردانی و تهیه کنندگی حجت الله سیفی، «نسترن های وحشی» به کارگردانی و تهیه کنندگی رهبر قنبری، انیمیشن «آخرین داستان» به کارگردانی اشکان رهگذر و تهیه کنندگی پوران درخشنده، «نرگس مست» به کارگردانی سید جلال الدین دری و تهیه کنندگی عبدالله اسفندیاری، «آستیگمات» به کارگردانی و تهیه کنندگی سیدمحمدرضا مصطفوی نیز در مرحله صداگذاری قرار دارند.

فیلم‌های «پشت ابرها» به کارگردانی و تهیه کنندگی مجید مجیدی، «کار کثیف» به کارگردانی و تهیه کنندگی خسرو معصومی، انیمیشن «فیلشاه» به کارگردانی هادی محمدی طبقی و تهیه کنندگی حامد جعفری، «شعله ور» به کارگردانی حمید نعمت الله و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی، «دل دیوانه» به کارگردانی و تهیه کنندگی بهمن فرمان آرا، «ماهور» به کارگردانی حمید زرگرنژاد و تهیه کنندگی علیرضا جلالی، «رونا جان» به کارگردانی جمشید محمودی و تهیه کنندگی نوید محمودی، «همه چی عادیه» به کارگردانی و تهیه کنندگی محسن دامادی، «سرو زیر آب» به کارگردانی محمدعلی باشه آهنگر و تهیه کنندگی حامد حسینی، «کامیون» به کارگردانی و تهیه کنندگی کامبوزیا پرتوی، «اولین امضاء برای رعنا» به کارگردانی و تهیه کنندگی علی ژکان، «دارکوب» به کارگردانی بهروز شعیبی و تهیه کنندگی سیدمحمود رضوی، «فصل شکار» به کارگردانی داریوش یاری و تهیه کنندگی علیرضا ابوالقاسمی، «هت تریک» به کارگردانی رامتین لوافی پور و تهیه کنندگی مجید مطلبی، «گیتی» به کارگردانی حمیدرضا هنری و تهیه کنندگی جامعی ندوشن عطاردی، «خیابان دیوار» به کارگردانی بهمن کامیار و تهیه کنندگی مصطفی کیایی، «ما خیلی باحالیم» به کارگردانی بهمن گودرزی و تهیه کنندگی رویا شریف، «یک کیلو و بیست و یک گرم» به کارگردانی رحیم طوفان و تهیه کنندگی وحید نیکحواه آزاد در مرحله تدوین قرار دارند.

همچنین فیلم‌های «حماسه روزبه» به کارگردانی علی نوری اسکویی و تهیه کنندگی موسسه اشراق، «موریانه» به کارگردانی مسعود حاتمی و تهیه کنندگی سیدغلامرضا موسوی، «شغال ها» به کارگردانی سیدعلی مدنی و تهیه کنندگی زهرا مشتاق، «مغزهای کوچک زنگ زده» به کارگردانی هومن سیدی و تهیه کنندگی سعید سعدی، «خاله قورباغه» به کارگردانی مسعود کرامتی و تهیه کنندگی فرشته طائرپور، «گرگ بازی» به کارگردانی عباس نظام دوست و تهیه کنندگی محمدعلی نجفی، «بمب» به کارگردانی پیمان معادی و تهیه کنندگی محمدرضا تخت کشیان، «جاده قدیم» به کارگردانی و تهیه کنندگی منیژه حکمت، «دزد رویا» به تهیه کنندگی و کارگردانی روانبخش صادقی، «جن زیبا» به کارگردانی بایرام فضلی و تهیه کنندگی مهرداد فرید و «به وقت شام» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا و تهیه کنندگی محمد خزاعی در مرحله فیلمبرداری هستند.

از میان ۹۹ پروژه یاد شده ۲۶ پروژه مربوط به آثار اول کارگردان ها است.


باز هم «لرد» و کارگردانش به ريش سينما خواهند خنديد

فيلم سينمايي لرد ساخته محمد رسول‌‌اف توانست جايزه نوعي نگاه جشنواره کن را  به دست آورد؛ فيلمي که بدون مجوز نمايش و غيرقانوني به جشنواره کن رفت و جايزه هم گرفت. تا امروز هيچ اظهارنظر مثبتي از سوي ايرانياني که اين فيلم را ديده‌اند، منتشر نشده و برعکس داستان و محتواي فيلم نشان‌دهنده عمق سياه‌نمايي است که کارگردان فيلم نسبت به کشور داشته است. رسول‌اف پيش از اين نشان داده براي کسب جايزه از فستيوال‌هاي خارجي از هر کاري فروگذاري نمي‌کند و حتي حاضر است در فيلمي با موضوع ضدامنيت ملي مشارکت داشته باشد. در عوض اين کارگردان به خوبي فهميده که در سينماي ايران چه خبر است و براي اينکه ديده شود و نازش خريدار داشته باشد بايد چکار کند. هيچ بعيد نيست چند ماه ديگر زماني که سازمان سينمايي براي نشان دادن کارنامه مثبتش سراغ جمع‌آوري اعداد و ارقام برود جايزه نوعي نگاه جشنواره کن را به عنوان يکي از گل‌هاي سرسبد جوايز سينماي ايران در سال 96 روي دست بگيرد و حتي مدير مفخم‌اش را در دستيابي رسول‌اف به اين جايزه مؤثر بداند.
 
باز هم «لرد» و کارگردانش به ريش سينما خواهند خنديد

البته هم که مديريت سازمان سينمايي در رسيدن به چنين وضعيتي مؤثر و مثمر بوده است، وگرنه هيچ کشوري اجازه نمي‌دهد که فيلمي با چنين وضعيتي از سياه‌نمايي به خارج از کشور برود و عليه همه حيثيت کشور لجن‌پراکني کند. به نظر مي‌رسد رسول‌اف حتي نمي‌خواهد حرمت همراهي دولت را نگه دارد، زيرا هرچه دستگاه ديپلماسي دولت خود را به آب و آتش مي‌زند که در دل غربي‌ها جايي باز کند با گندي که رسول‌اف در کن فرانسه زد، خيلي چيز‌ها بدتر از سابق شده و حالا ديپلمات‌ها بايد شيلنگ به دست کثافت‌هاي سينمايي را از در و ديوار بشويند. سؤال اينجاست که بعد از اين جايزه کذايي جشنواره کن چه خواهد شد؟ فردا رسول‌اف قهرمان ملي مي‌شود و در بازگشت به ايران برايش طاق نصرت خواهند بست؟ روزنامه‌هاي اصلاح‌طلب که از الان خود را آماده کرده‌اند که فرش قرمز پهن کنند.
 
آنها حتي از اينکه ديروز از سياه بودن فيلم رسول‌اف ناليده‌اند، ابراز پشيماني کرده و براي اينکه به وي تبريک بگويند پيشقدم هم شده‌اند! شايد تبريک به کسي که روي حيثيت يک کشور لجن مي‌پاشد از ابزار جديد ابراز روشنفکري شده و در نسخه‌هاي جديد روشنفکرمآبي بايد چنين رفتار سخيفي داشت تا خود را از ديگران متمايز کرد! ولي تصميم سازمان سينمايي چه خواهد بود؟ فردا «لرد» در کدام جشنواره به نمايش درخواهد آمد؟ آيا باز هم به صرف گفتن اينکه فيلم پروانه نمايش نداشته، قرار است همه چيز تمام شود يا اينکه کمي هم حميت و مردانگي قرار است در کار باشد تا جلوي اين روند مبتذل توليد فيلم و اکران فيلم‌هاي بدون مجوز گرفته ‌شود؟ سازمان سينمايي بايد تکليفش را با خودش روشن کند که آيا قرار است جلوي بي‌قانوني را بگيرد يا با سکوت بي‌معنايش راه را براي کساني که مي‌خواهند اداي «رسول‌اف»‌ها را دربياورند و با دور زدن قانون فيلم بسازند و در خارج از کشور به نمايش بگذارند، همواره كند؟ آن وقت هرچه سياه‌تر محبوب‌تر و احتمال جايزه گرفتن هم بيشتر! اگر چنين است پس چرا اصلاً ما سازمان سينمايي داشته باشيم؟ فرق بودن يا نبودن سازمان عريض و طويلي که چندين مدير ريز و درشت دارد در چه چيزي خواهد بود؟ اگر تعطيل شود که بهتر است چون بودجه‌اي را که صرف حقوق مديرانش مي‌شود، مي‌توان در جاي ديگري هزينه کرد و حتي با آن مي‌شود گلخانه‌اي راه انداخت و گوجه و خيار کاشت به کشاورزي کشور هم کمک کرد و اميد داشت که محصولش بهتر و مفيد‌تر از وضعيت فعلي است که آقايان مدير براي سينما ساخته‌اند.
 
فيلم «لرد» فردا روز به پشتوانه جايزه‌اي که در کن گرفته در ديگر فستيوال‌هاي کوچک و بزرگ سينمايي حضور پيدا خواهد کرد. احتمال اينکه دوباره نيز صاحب جايزه شود زياد است آن وقت است که رسول‌اف با هر جايزه‌اي که مي‌گيرد به ريش وضع سينماي ايران خواهند خنديد و در ذهنش سوژه‌هاي بعدي براي ساخت فيلم‌هايي که قرار است چهره‌اي زشت‌تر و لجن‌مال‌تر از ايران به تصوير بکشد را مرور مي‌کند.


«رابرت دنیرو»: آمریکا امروز یک کمدی گُنگ غم‌انگیز را مانَد

 رابرت دنیرو دارنده دو جایزه اسکار در مراسم دریافت دکترای افتخاری هنر از دانشگاه  «براون» در جمع دانشجویان لب به گلایه از دولت ترامپ گشود و از آنان خواست تا توقف بی‌خردی از پای ننشینند و برای خلق دنیایی بهتر تلاش کنند.

«رابرت دنیرو»: آمریکا امروز یک کمدی گُنگ غم‌انگیز را مانَد

دنیرو در مراسم دریافت دکترای افتخاری دانشگاه براون به زبان سینمایی می‌گوید:"آمریکا زمانی درامی الهام‌بخش و بالارونده بود و حال کمدی‌ای گُنگ و غم‌انگیز است".

هنرپیشه «پدر خوانده» «گاو خشمگین» و «راننده تاکسی» به خاطر فعالیت‌های موفقیت‌آمیزش در عرصه سینما موفق به دریافت دکترای افتخاری هنر از دانشگاه براون شد.

«دیوید دیگز» هنرپیشه و خواننده رپ که دارنده جایزه تئاتر «تونی» برای نقش‌آفرینی «همیلتون» را در کارنامه موفق هنری خود دارد نیز به دریافت دکترای افتخاری این دانشگاه نائل شد.


«گیتی خامنه» و قصه‌ای دیگر از «هزارداستان»

خامنه که سال‌ها بهترین خاطرات را از قاب تلویزیون در کودکی‌هایمان رقم زده است،  امروز در چهارمین قسمت از «هزارداستان» قصه آدم‌هایی را روایت می‌کند که به ایران آمدند ولی دلشان نیامد که به زادگاه خود بازگردند.

«گیتی خامنه» و قصه‌ای دیگر از «هزارداستان»

گیتی خامنه امروز از دانشجویانی که برای تحصیل به ایران آمدند می‌گوید یا آنها که همسر ایرانی داشتند.

تا کنون در سه قسمت قبلی هزارداستان محمد حسین میثاقی، بهنام تشکر و بهرام عظیمی روایتگر برنامه بوده‌اند. این قسمت از هزارداستان نیز ساعت ١٨:٣٠ از شبکه نسیم پخش می‌شود.

«هزار داستان» را محمد فوادصفاریان‌پور و مریم نوابی‌نژاد کارگردانی کرده‌اند و گروه پالت نیز اجرای تیتراژ پایانی آن را بر عهده داشته است.

جواد فرحانی تهیه‌کننده ‌و سیاوش صفاریان‌ مشاور کارگردان این مجموعه هستند.





شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین