گاه برخی افراد وقتی در تنگناها قرار میگیرند، میگویند خدا از ما روی گردانده است. در حالی که چنین سختیهایی لازمه رشد انسان است؛ و اگر از همان کودکی این را باور نکنیم، در بزرگسالی با گوچکترین فشاری خرد میشویم.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 6 اسفند به آیه 5 سوره بلد پرداخته شده و در آن آمده است:
أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ
سوره بلد (90) آیه 5
ترجمهآیا حساب میکند که هیچکس هرگز بر او قدرت نخواهد داشت؟ (یا: سخت نخواهد گرفت؟)
نکات ترجمه ای
«يَقْدِرَ عَلَيْهِ»
«یقدر» از ماده «قدر» است و قبلا توضیح داده شد که اصل این ماده بر کنه و نهایت ظرفیتی که یک شیء دارد، دلالت میکند ولذا آن را به معنای «اندازه» و مقدار، و نیز به معنای حد بلوغ و غایت شیء نیز دانستهاند. جلسه ۹۷ (لیلةالقدر؛ قدر/۱)
بر همین اساس، یک معنای «قَدَرَ علی» به معنای «تنگ گرفتن بر، در تنگنا قرار دادن» میباشد، یا از این جهت که «به «اندازه» کم به کسی چیزی داده شود» (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص63) ویا از این جهت که «اندازه چیزی که به شخص میخواهد برسد، محدود قرار داده شده، بر خلاف جایی که بیحساب به کسی چیزی ببخشند» که آیاتی مانند «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ: و کسی که روزیاش بر او تنگ گرفته شد» (طلاق/7) ، «يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ: روزی را برای هر که بخواهد بسط میدهد یا تنگ میگیرد» (روم/37) ، و «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ: [حضرت یونس] گمان کرد که بر او تنگ نگیریم» (انبياء/87) همگی در این معنا میباشند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص659)
البته ماده «قدر» در معنای «قدرت داشتن بر کاری» هم به کار میرود؛ «قدرت» وضعیتی است که شخص توانایی و تمکن بر انجام کاری دارد (مفردات ألفاظ القرآن، ص658) و با توجه به اصل این ماده، ظاهرا «قدرت» (= توانایی) را از این جهت «قدرت» گفتهاند که شخص را به آن غایتی که میخواهد میرساند و «رجلٌ ذو قُدرةٍ: شخص قدرتمند» یعنی کسی که تواناییهایش به گونهای است که در کارهای مورد نظر، به آن حد و اندازهای که دلش میخواهد، میرسد (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص63). بدین ترتیب تعبیر «قَدَرَ علی» میتواند به معنای «توانایی داشتن بر انجام کاری» هم باشد؛ چنانکه در قرآن کریم گاهی در این معنا هم به کار رفته است؛ مانند: «لا يَقْدِرُونَ عَلى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا: توانایی و قدرتی بر چیزی از آنچه به دست آوردهاند، ندارند» (بقره/264) «إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَة: خداوند تواناست بر این که آیهای نازل کند که ...» (انعام/37) «عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ: برده مملوکی که توانایی بر هیچ چیزی ندارد» (نحل/75) « أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْء: شخص لالی که توانایی بر هیچ چیزی ندارد» (نحل/76)
در این آیه تقریبا تمامی مترجمان و نیز اغلب مفسران (از جمله مجمعالبیان، ج10، ص748؛ المیزان، ج20، ص291) معنای دوم را مد نظر قرار دادهاند؛ اما ظاهرا معنای اول هم کاملا با آیات قبل سازگار است.
حدیث1) عبداله بن فصل میگوید: از امام صادق ع سوال کردم که به چه علتی خداوند تبارک و تعالی ارواح را بعد از اینکه در ملکوت اعلی بودند در بدنها قرار داد؟
فرمودند: بدرستی که خداوند تبارک و تعالی میدانست که ارواح در آن شرافت و علوّی که دارند، اگر به حال خود رها شوند، اکثرشان ادعای ربوبیت به جای خداوند عز و جل میکنند؛ پس به قدرت خود آنها را در بدنهایی که از ابتدای تقدیر برایشان مقدر کرده بود، قرار داد از باب لطف و رحمت خود؛ و آنها را نیازمند همدیگر ساخت و برخی را به برخی دیگر آویخت و برخی را بر برخی دیگر به درجاتی رفعت بخشید و برخی را کفایتکننده برخی دیگر قرار داد و رسولانش را به سوی آنها فرستاد و حجتهای خود را به عنوان بشارت دهندگان و هشداردهندگان به آنان قرار داد که آنها وادارند به تن دادن به بندگی و کرنش کردن در برابر معبودشان، با انواع کارهایی که میشد بندگی را در آنان تقویت کرد؛ و برایشان عقوبات کوتاهمدت و درازمدت و نیز ثوابهای کوتاهمدت و درازمدتی قرار داد تا بدین سبب آنان را به خوبی راغب سازد و از بدی بیزار نماید، و با طلب معاش و دنبال کسب و کار رفتن، آنها را رام کرد تا بدانند که آنها تحت ربوبیتاند و بندگانی مخلوقاند و به عبادت خدا روی آورند تا بدان سبب مستحق نعمت ابدی و بهشت جاودان گردند و از کشیده شدن بدانچه که نسبت بدان حقی ندارند ایمن گردند.
سپس فرمود: ابن فضل! بدرستی که خداوند تبارک و تعالی نظرش به بندگانش بهتر از خود آنان است؛ آیا نمیبینی که در میان آنها نیست مگر کسی که برتری طلب است، تا جایی که برخی از آنها به ادعای ربوبیت سر میدهند و برخی به ادعای نبوت بناحق کشیده میشوند و برخی به ادعایامامت بناحق روی میآورند با اینکه در خویش میبینند این همه نقص و عجز و ضعف و سستی و نیاز و فقر و دردهایی را که پی در پی بر آنها وارد میشود و مرگی را که بر همه آنها غالب میگردد و بر جمیع آنان چیره میشود.
ابن فضل! بدرستی که خداوند تبارک و تعالی در حق بندگانش جز بهترین صلاح آنها را انجام نمیدهد و «به مردم ظلم نمیکند ولی این خود مردمند که به خویش ستم میکنند.» (یونس/44)
التوحيد (للصدوق)، ص402-403
2) از امام باقر ع حدیثی در تاویل آیات (5-12 و 15-16) سوره بلد روایت شده است:
«أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ [آیا حساب میکند که کسی بر او قدرت ندارد]» یعنی اقدام میکند به کشتن دختر پیامبر ص؟! «يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً: [میگوید مال فراوانی را هدر دادم]» یعنی آن کسی که برای تجهیز لشکر عسرت [لشکری که برای جنگ تبوک فرستاده شد که در تاریخ به «جَیش عسرت» مشهور شد] هزینه کرد «أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ [آیا حساب میکند که کسی او را نمیبیند]» یعنی فسادی را که در وی بود «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ [آیا برایش دو چشم قرار ندادیم]» یعنی رسول خدا ص «وَ لِساناً [و زبانی]» یعنی امیرالمومنین ع «وَ شَفَتَيْنِ [ و دو لب]» یعنی حسن ع و حسین ع «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ [و دو راه را به او نشان دادیم]» یعنی ولایت آن دو را «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ» [پس، به آن عَقَبه [= گردنه] مبادرت نکرد، و تو چه میدانی که آن عَقَبه چیست؟]» میفرماید: چه چیزی قرار است تو را آگاه کند در حالی که همه چیزی در قرآن هست؛ و تو چه می دانی که چه چیزی است که تو را آگاه میکند؛ «يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ [یتیمی دارای خویشاوندی]» یعنی رسول خدا؛ و مَقْرَبَة خویشاوندان اوست «أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ: [یا نیازمندی دارای «متربة»] یعنی امیرالمومنین ع که با علم پرورش و تربیت یافته است.
تفسير القمي، ج2، ص423 ؛ البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص663؛ بحار الأنوار، ج9، ص251
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبَّادٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي يَعْقُوبَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ: أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ يَعْنِي يَقْتُلُ [نعثل] فِي قَتْلِهِ بِنْتَ النَّبِيِّ ص يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً يَعْنِي الَّذِي جَهَّزَ بِهِ النَّبِيُّ ص فِي جَيْشِ الْعُشَيْرَةِ [العسرة] أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ قَالَ: فَسَادٌ كَانَ فِي نَفْسِهِ أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ يَعْنِي رَسَّولَ اللَّهِ ص وَ لِساناً يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ شَفَتَيْنِ يَعْنِي الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ ع وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ إِلَى وَلَايَتِهِمَا فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ يَقُولُ: مَا أَعْلَمَكَ وَ كُلُّ شَيْءٍ فِي الْقُرْآنِ ما أَدْراكَ فَهُوَ مَا أَعْلَمَكَ و يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ يَعْنِي رَسُولَ اللَّهِ ص وَ الْمَقْرَبَةُ قُرْبَاهُ أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مُتَرَّبا بِالْعِلْم.
3) امیرالمومنین ع فرمود:خدا را در سست شدن ارادههای قطعی و گشودن گرهها و به هم زدن تصمیمها شناختم.
نهجالبلاغه، حکمت250
وَ قَالَ امیرالمومنین ع عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم.
تدبر1️⃣ لزوما نظام جهان و کار و بار انسان، آن طور که خود شخص حساب و کتاب میکند پیش نمیرود!
نکته تخصصی انسانشناسی
قبلا توضیح داده شد که در قرآن کریم تمامی مواردی که ماده «حسب» به صورت فعل به کار رفته (حسِب، یحسَب، و یحتسب) ناظر به نوعی اشتباه در حساب و کتابهای انسانهاست؛ یعنی گویی یکی از مهمترین نکتههای دینداری این است که پی ببریم که بسیاری از حساب و کتابهای ما و پیشبینیهایی که بر اساس این حساب و کتابها انجام میدهیم درست نیست؛ و باید به طور در مدل محاسباتیمان در زندگی تجدید نظر کنیم.
یکی از این حساب و کتابهای اشتباه این است که وقتی اوضاع بر وفق مراد ما پیش میرود چنان مغرور میشویم که یادمان میرود خدایی هست و ما بندهای بیش نیستیم؛ و گمان میکنیم کاری که برایش برنامهریزی کرده و به خیال خود همه جوانب امور را حساب کردهایم حتما عملی خواهد شد و کسی توان برهم زدن آن را نخواهد داشت.
بسیاری از افراد وقتی در چنین موقعیتهایی یکدفعه تمام رشتههایشان پنبه میشود، دچار یاس و ناامیدی شده، به زمین و زمان بد میگویند؛ اما کسی همچون امیر مومنان، همین را از مهمترین جاهایی که خداشناسی انسان را تقویت میکند برمیشمرد
و امام صادق ع از منظری انسانشناختی، چرایی پیش آمدن این چنین اموری را برای انسان توضیح میدهند.
2️⃣ غالبا با توجه به اینکه «احد» در سیاق نفی آمده (لن ... احد) آن را به معنای «هیچکس» دانستهاند؛ اما میدانیم که «احد» از اوصاف انحصاری خداوند نیز هست (قل هو الله احد).
بر این اساس، برخی اینجا «احد» را به معنای خداوند گرفتهاند و آیه را چنین ترجمه نمودهاند: «آيا انسان تصوّر مىكند كه خداوندِ احَد و واحِد بر او تسلّط ندارد؟» (ترجمه قرآن طاهره صفارزاده) که معنایی لطفتر از معنای مورد نظر دیگران (آیا انسان گمان می کند که هیچکس بر او تسلط ندارد؟) در بر دارد.
در واقع، در این حالت تاکید بر این است که چنین انسانی از خدا غفلت کرده است؛ و بویژه اگر علاوه بر اینکه «احد» را به معنای «خداوند احد» بگیریم، «یقدر علیه» را هم به معنای «تنگ گرفتن بر» بدانیم، این معنا لطیفتر میشود:
یعنی هشداری است به انسانها که به رحمت و ستاریت خداوند مغرور میشوند و گمان میکنند که گویی هیچگاه خداوند بر آنان سخت نخواهد گرفت.
3️⃣ گاه برخی افراد وقتی در تنگناها قرار میگیرند، میگویند خدا از ما روی گردانده است. در حالی که چنین سختیهایی لازمه رشد انسان است؛ و اگر از همان کودکی این را باور نکنیم، در بزرگسالی با گوچکترین فشاری خرد میشویم.
این آیه و نیز آیه قبل پاسخی به آنهاست:
خدا انسان را در سختی آفریده است. آیا انسان چنین حساب کرده که خدا بر او سخت نمیگیرد؟!
نکته تخصصی تربیتی
از تلقیهای نادرستی که متاسفانه در فضای فرزندسالاری کنونی در حال گسترش است این است که همه امکانات راحتی فرزندمان را مهیا کنیم که مبادا کمترین رنجی ببیند.
در حالی که اگر کسی نظام عالم را درست بشناسد میداند چنین تربیت کردنی در آینده به ضرر خود بچه است. کسی که نداند زندگی در دنیا با رنج گره خورده و از کودکی برای مواجهه با سختیها آماده نشود، در بزرگسالی با کوچکترین فشاری خواهد شکست.
به نظر میرسد یکی از علل شیوع طلاق در جامعه ما همین است که از بچگی تحمل کردن سختیها (از جمله تحمل کردن دیگران) را ارزش نمینهیم. بچهای که از ابتدای تولد هرچه میخواسته برایش مهیا کردهاند طبیعی است که ظرفیت یک زندگی مشترک را – که گاه باید سلیقه و خواست دیگری را بر دلخواه خود ترجیح دهد – نخواهد داشت.
آی کاش نویسنده ی محترم مقاله ی فوق با ذکر عناوین این علل و هشدارها و درج شماره ی آیات وسوره هایی که این علل و هشدارها را در بر دارند موضوع خود را بصورت خلاصه و مفید تکمیل می نمودند.