کد خبر: ۴۲۳۷۵
تاریخ انتشار:

يادداشت خبرنگار صهيونيست از ليبي

تمام اين منطقه يهودي‌نشين شهر طرابلس "الفلاح " ناميده مي‌شود و توسط يك يهودي ايتاليايي ثروتمند به نام "رافائل فلاح " در سال ۱۹۶۷ خريداري شده اما تمام يهوديان شهر پس از حوادث اخير ليبي را به قصد ايتاليا و كشورهاي ديگر ترك كردند.
به گزارش فارس به نقل از روزنامه القدس العربي، همزمان با آغاز انقلاب ليبي خبرنگاران خارجي بسياري براي پوشش اخبار انقلاب اين كشور و تغيير و تحولات جاري در آن راهي ليبي شدند، از جمله اين خبرنگاران يك خبرنگار صهيونيست است كه از سرزمين‌هاي اشغالي راهي طرابلس شد و مشاهدات خود را طي چند روز اقامتش در اين كشور به رشته تحرير درآورد كه خواندن آن خالي از لطف نيست:

*شباهت قذافي با هيتلر و آلمان نازي

دو روز پيش غبار زرد رنگ سنگيني كه شن و ماسه بيابان است، بر طرابلس پايتخت ليبي سايه افكند. گردبادها در اينجا امري طبيعي هستند و شهر درون اين بيابان به حيات و زندگي خود ادامه مي‌دهد. به هر طرف رو كني عكس‌هاي بزرگ قذافي را مي‌بيني كه به ديوارها زده شده است.
در اينجا با احترام از وي به نام "فرمانده رهبر " ياد مي‌كنند. در راهم به سوي فرودگاه با جمعي از خبرنگاران خارجي، اندك زماني را در شهرك ابو سليم سپري مي‌كنيم. دوربينم را بيرون مي‌آورم و در چند دقيقه حدود چند زن و مرد و جوان ليبيايي درحالي كه عكس‌هاي معمر قذافي را بدست دارند، دورم را مي‌گيرند و شعار زنده باد ليبي و قذافي را سرمي‌دهند. در ليبي همه چيز در قذافي خلاصه مي‌شود.
اين شعار امروز طرفداران قذافي در طرابلس است،‌ دقيقا بسان نازي‌ها در آلمان: "يك خدا، يك ملت و يك رهبر ".

*فاشيسم اصل حكومت در ليبي

قذافي در طول حكومت ۴۱ ساله‌اش كه با سن من برابري مي‌كند، تلاش نموده از مردم ليبي ملتي براي خود ساخته تا مانند وي بيانديشند، مانند وي زندگي كنند و مانند وي حرف بزنند. ملتي كه از وي كوركورانه تبعيت ‌كنند و در همه چيز او را الگوي خود قرار دهند، حتي فرياد زدن و استفاده از تفنگ و گلوله در هر مناسبت و دعوايي.
او بر كشور خود با درهم آميختن سه عامل شستشوي مغزي و پرستش شخصيت او و فاشيسم حكومت مي‌كند و در اين ميان حتي اگر به پر و پا قرص‌ترين حاميان و طرفدارانش هم مراجعه كني، مي‌بيني كه اصلا او را تاييد نمي‌كنند.

*تلويزيون، صحنه جولان قذافي

تنها حقيقت و واقعيت موجود حقيقت و واقعيت رهبر است. آنها بايد چشم و گوش بسته هرآنچه از دهان رهبر بيرون مي‌آيد را بپذيرند و به آن عمل كنند و هنگامي‌كه با سعي و تلاش بسيار موفق مي‌شوم، وقتي بگيرم تا با يكي از طرفداران رهبر مصاحبه‌اي انجام دهم، فقط به يك سري جواب‌هاي بسيار محتاطانه دست پيدا مي‌كنم كه دقيقا بسان همان سخنان و گفته‌هايي است كه از تلويزيون ليبي كه قذافي بر آن استيلاي مطلق دارد، پخش مي‌شود.
در اين روزها قذافي تلاش بسيار مي‌كند تا بيش از گذشته بر صفحه تلويزيون ظاهر شود و مردم را با خود همراه سازد. هم اكنون او بر طرابلس و شهرهاي پيراموني آن استيلا دارد، برخلاف مناطق غربي كشور و شهرهايي مانند بنغازي كه كنترل آن از دستش خارج شده و دليل آن اين است كه او و نيروهاي ويژه امنيتي‌اش در پايتخت و اطراف آن مستقر هستند. آنها در همه و در گوشه‌اي پراكنده و مستقر شده‌اند.

*از مالت تا لندن براي گرفتن ويزاي ليبي

سفرم به ليبي از مالت پايتخت كشور مالت آغاز شد. تلاش كردم سوار يكي از همين قايق‌هايي شوم كه براي انتقال و نجات كارگران خارجي شاغل در ليبي به راه افتاده بودند و اين كارگران را از اين كشور خارج مي‌كردند. هيچ يك از دارندگان اين قايق‌ها به من اجازه ندادند سوار قايق‌هايشان بشوم و حاضر نشدند، مرا به ليبي ببرند. قاطعانه به من گفتند، نيروهاي قذافي هم تو و هم ما را به دليل نداشتن مجوز رسمي خواهند كشت.

زماني براي گرفتن ويزا به سفارت ليبي در مالت رسيدم كه سفير ليبي از سفارت خارج شده و به جمع تظاهرات كنندگاني پيوسته بود كه در برابر سفارت تجمع كرده بودند، او به آنها مي‌گفت كه از مقام خود كناره‌گيري كرده و به صف معترضين رژيم ليبي ملحق شده است. به اين ترتيب امكان دست يافتن من به ويزا از بين رفت.

يكي از دوستان به من گفت به سفارت ليبي در لندن برو، در آنجا خواهي توانست ويزاي ليبي را بدست آوري اين كار را كردم، اما به محض رسيدنم به لندن و سفارت ليبي در آنجا متوجه شدم، سيف الاسلام پسر قذافي به سفير اين كشور دستور داده از دادن هرگونه ويزا به خبرنگاران به دليل آنچه نشر اكاذيب در رسانه‌هايشان عليه قذافي و اوضاع جاري در ليبي خواند، ممانعت كند. ديگر راهي برايم باقي نمانده بود تا اين كه يكي از افراد شاغل در سفارت به من گفت كه به فرودگاه برو .. شركت هواپيمايي ليبي بدون ويزا تو را به طرابلس خواهد برد، اما نگو كه خبرنگار هستي.

آن كارمند راست مي‌گفت. بالاخره موفق شدم، فرداي آن روز بعد از ظهر وارد طرابلس بشوم. چون بدون ويزا وارد كشور شده بودم، بايد چند ساعتي را براي بررسي وضعيتم در فرودگاه مي‌ماندم، ساعاتي كه براي من مملو از دلهره و نگراني بود. تا اين كه يكي از مسئولان فرودگاه به من گفت كه اجازه ترك فرودگاه و ورود به طرابلس را دارم.

*بوي تعفن، اولين استقبال كننده مسافران طرابلس

به محض خروج از فرودگاه بوي تند تعفن به مشامم رسيد. صحنه پيش رويم بسيار سخت‌تر و بدتر بود. هزاران زن و مرد و كودك و پير و جوان در تاريكي شب كنار بار و بنديل‌هاي خود در سرماي بيابان چمباته زده و به گردباد شني چشم دوخته بودند.

همه آنها كارگراني از مصر و غنا و بنگلادش و تركيه و بسياري ديگر از كشورهاي جهان بودند كه در فرودگاه انتظار هواپيمايي را مي‌كشيدند تا بيايد و آنها را به كشورهايشان بازگرداند. گريه كودكان و داد و فرياد مردان و زنان و نيروهاي پليس كه تلاش داشتند، آنها را ساكت و آرام كنند، درآميخته بود.

وقتي به هتل ركسوس رسيدم، يكي از كارمندان هتل از من استقبال كرد و به من گفت كه "همه چيز در اينجا به حساب ملت ليبي است "، اما بعد متوجه شدم، اين فقط يك تعارف بوده و هيچ چيز در اينجا مجاني نيست. بايد از لباس مخصوص خبرنگاران استفاده مي‌كردم.

*مناطق ملتهب، خط قرمز نيروهاي امنيتي ليبي

به سرعت دريافتم كه مي‌توانم به هرجا كه بخواهم بروم، اما اگر تلاش كنم به مناطق حساس و ملتهب پاي بگذارم، بي‌شك با ممانعت نيروهاي پليس يا سربازان و نيروهاي امنيتي مواجه خواهم شد و آنها با كمال خشونت و بي‌ادبي مرا از ليبي بيرون خواهند كرد.

اين موضوع زماني بر من ثابت شد كه مثلا مي‌خواستم، به "ميدان سبز " بروم كه ميدان ويژه قذافي است و شبيه "ميدان سرخ " پكن در چين بنا شده است و هر بعد از ظهر در آن تظاهراتي به حمايت از قذافي برگزار مي‌شود. صحنه‌هايي كه در ليبي مي‌ديدي با آنچه طي انقلاب مصر در اين كشور و در ميدان تحرير شاهد آن بودي بسيار تفاوت داشت. در اينجا و در هر بعد ازظهر قذافي گروهي را كه ادعا مي‌كند، طرفدار وي هستند، واميدارد تا در ميدان سبز تظاهرات كنند.

هنگامي‌كه تلاش كردم از موانعي كه پليس دور و اطراف ميدان ايجاد كرده و گذاشته بود، عكس بگيرم يكي از نيروهاي امنيتي به من حمله كرد و دروبينم را از من گرفت و تمام عكس‌هايم را بازبيني كرد و تا زماني كه اطمينان حاصل نكرد، آن را به من باز نگرداند و در چهار كلمه به من فهماند كه "گرفتن عكس يعني مرگ ".

*انگشت‌ها بر روي ماشه‌ها

شب‌ها صداي تيراندازي به گوش مي‌رسد. روزي كه وارد ليبي شدم، طرابلس روز سختي را پشت سرگذاشته بود. پس از نماز جمعه در دو منطقه طرابلس يعني تاجورا و بازار جمعه تظاهرات برگزار شده بود و نيروهاي قذافي با گاز اشك‌آور و شليك گلوله به سوي آنها مردم را به خاك و خون كشيده بودند، حتي هلي‌كوپترهاي قذافي از هوا مردم را نشانه گرفته بودند. صداي تيراندازي هم كه در شب از شهر به گوشم مي رسيد، به اين دليل بود كه نيروهاي امنيتي پس از گرفتن عكس تظاهرات كنندگان و شناسايي آنها در تاريكي شب به خانه‌ها و محل سكونتشان مراجعه و آنها را دستگير مي‌كردند و هركس در اين راه مقاومت مي‌كرد، كشته مي‌شد.

فرداي آن روز وقتي با ساكنان طرابلس صحبت كردم، آنها به من گفتند كه حاميان و نيروهاي قذافي وارد خانه‌هاي مردم مي‌شوند و از جوانان آنها بازجويي نموده و سپس آنها را بازداشت مي‌كنند و ديگر هيچ كس از سرنوشت اين افراد بازداشت شده كه اكثر آنها جوان هستند، خبردار نمي‌شود.

*ايست بازرسي ها، اصلي ترين جاذبه توريستي طرابلس

سراسر طرابلس را موانع ايست و بازرسي فراگرفته و نيروهاي نظامي و مزدوران و طرفداران قذافي در شهر پراكنده شده‌اند. آنها به راحتي و هر جا كه دلشان بخواهد و اراده كنند، چادري در وسط شهر يا مناطق مسكوني مختلف طرابلس نصب مي‌كنند و شبانه روز تفنگ بدست و انگشت بر ماشه درون آن مي‌نشينند و هركس را كه دلشان بخواهد مي‌كشند.

با يك خبرنگار ديگر و يك مترجم تصميم گرفتيم به تاجورا برويم؛ با كمال تعجب ديدم كه با درخواستمان موافقت شده است. اولين صحنه‌اي كه در تاجورا با آن مواجه شدم، صفوف طولاني در برابر نانوايي‌ها و مراكز دريافت گاز خانگي بود. قبلا تاجورا يكي از شهرهاي شرق طرابلس بود، اما هم اكنون به طرابلس يك و نيم ميليون نفري ملحق شده است. ساكنان تاجورا كه عليه قذافي شوريده‌اند، را مردماني با اصل و نسب تشكيل مي‌دهند و اكثر آنها منتسب به قبايل اصيل ليبي هستند نه مانند ساكنان طرابلس كه آميزه‌اي از هرنژاد و طايفه‌اند و نفت آنها را به سكونت در اين شهر كشانده است.

*موهاي فرفري اصلي ترين شناسه مزدوران قذافي

ابراهيم مردي ۴۵ ساله مي‌نمايد، كپسول گازي را بدست گرفته و با ناراحتي و خشم آن را اين و طرف و آن طرف مي‌كند و منتظر است، نوبت به او برسد تا آن را پر كند. با ترس نگاهي به گروهي مي‌اندازد كه لباس‌هاي عادي به تن دارند، اما با دقت مردم را زير نظر دارند، از دادن پاسخ به سوال‌هايم طفره مي‌رود. به اين ترتيب فهميدم كه جاسوس‌ها و نيروهاي قذافي همه جا پراكنده شده‌اند، سلاحي با خود حمل نمي‌كنند اما از ظاهرشان مي‌توان آنها را به راحتي شناخت. موهاي فرفري آفريقايي و لباس‌هاي خاصي كه به تن دارند و مهمتر از همه آن عينك‌هاي آفتابي معروفي كه به تبعيت از قذافي بچشم مي‌زنند.
ابراهيم فقط در يك جمله به من گقت: اميدوارم اوضاع به شكل سابق بازنگردد. من امنيت و آرامش مي‌خواهم. سرپرست چهار سر عائله‌ام. بيش از اين نمي‌توانم چيزي بگويم.

اما "محمد قليل " كه پشت سر او در صف ايستاده بود، مي‌خواست حرف بزند. معلم جغرافيا بود. با احتياط بسيار از درگيري‌هاي روز گذشته صحبت مي‌كرد: آنها را مي بيني و به جمعي از نيروهاي امنيتي اشاره مي‌كند و ادامه مي‌دهد: آنها روز گذشته با بمب‌هاي آتش‌زا و گاز اشك‌آور مردم را نشانه گرفته بودند.

*فساد دستگاه حاكم ريشه اصلي فقر مردم ليبي

وقتي از او مي‌پرسم به دنبال چه اصلاحاتي هستيد، سريع جواب مي‌دهد: مردم حق و حقوق شهروندي و آزادي بيان را مطالبه مي‌كنند، اينها حق و حقوقي است كه در كشورهاي ديگر وجود دارد و ما نيز مستحق آن هستيم. رهبر به ما وعده داد كه بر حق و حقوق بيشتر و خانه‌هاي بزرگتر و كار براي جوانان دست خواهيم يافت.
پرسيدم: آيا شما حرف‌هاي او را باور كرديد.با صدايي كه به سختي به گوش مي‌رسيد، گفت: مسلما نه، او اگر مي‌خواست كاري بكند، پيش از اين مي‌كرد، و ادامه مي‌دهد: مي‌داني فرق ما با مردم مصر چيست،‌ مردم مصر ۸۰ ميليون نفر هستند، با عايداتي اندك‌ از نفت، درحالي كه ما ۶ ميليون نفر هستيم با درآمدهاي ميلياردي از فروش و صادرات نفت. كشور ثروتمند است؛ اما مردم فقير و دليل آن هم خيلي روشن، فساد دستگاه حاكمه.
اين معلم جغرافيا ادامه ‌مي‌دهد: جالب است كه حدود يك ميليون كارگر خارجي در ليبي كار مي‌كنند، اما جوانان ما بيكار هستند و كاري براي آنها يافت نمي‌شود.

* خريد منطقه‌اي در طرابلس ليبي توسط يك يهودي ايتاليايي

خواستم از منطقه يهودي نشين شهر طرابلس كه "كوي ايتاليا " نام داشت، ديدن كنم. مترجم هتل با اشاره به منطقه‌اي در شمال طرابلس گفت، تمام اين منطقه اراضي الفلاح ناميده مي‌شود و توسط يك يهودي ايتاليايي ثروتمند به نام "رافائل فلاح " در سال ۱۹۶۷ خريداري شده اما تمام يهوديان شهر پس از حوادث اخير ليبي را به قصد ايتاليا و كشورهاي ديگر ترك كردند.

ساعت ۶ صبح روز بعد با صداي شليك‌ گلوله‌هاي سنگين و بسيار نزديك كه از سراسر شهر به گوش مي‌رسيد، از خواب بيدار شدم و اگر صاحب حس شنوايي خوبي بودي و گوش‌هايت را به اصطلاح تيز مي‌كردي مي‌توانستي صداي توپ‌ها و تانك‌هاي قذافي را بشنوي كه به حركت درآمده و راه الزاويه را پيش گرفته بودند.

صداي آتش بسيار نزديك به گوش مي‌رسيد، به سرعت وسايل خبرنگاري‌ام را برداشتم و از هتل بيرون رفتم. گفته مي‌شد درگيري‌هايي در منطقه العزيزيه كه قذافي در آن اقامت دارد، روي داده و معترضان به شدت سركوب مي‌شونداما نيروهاي امنيتي ضمن اين كه مانع از رفتن ما به آن منطقه شدند، توضيح دادند كه در ميدان سبز مراسم آتش بازي در حال انجام است چون قذافي عادت كرده و دستور داده، پس از هربار سخنراني‌اش در اين ميدان مراسم آتش بازي برگزار كنند.

*شادي براي هيچ چيز

بعدها ديديم كه قذافي بر صفحه تلويزيون ليبي ظاهر شد و به مردم مژده داد كه براي غلبه بر شورشيان[انقلابيون] توپ‌ها و تانك‌هاي خود را به مناطق آشوب زده اعزام كرده و به زودي پيروزي بزرگي را محقق خواهد كرد.
همين بهانه خوبي به طرفداران قذافي مي‌دهد تا به خيابان‌ها بريزند و عربده بكشند و با شليك تيرهاي هوايي مردم را بترسانند و پيروزي كه ما نمي‌دانيم منظورشان كدام پيروزي است، را جشن بگيرند.
طرفداران قذافي در ميدان سبز جمع شده و پيروزيي را جشن مي گيرند كه نه بدست آمده و نه اصلا ماهيت خارجي دارد، اما چون رهبرشان از آن سخن گفته آن را باور مي كنند. طرفداراني كه اكثر آنها را طبقات بسيار پايين جامعه تشكيل مي‌دهند و به خاطر مشتي پول و شستشوي مغزي، حاضرند دست به هر جنايتي عليه ملت ليبي بزنند و هيچ چيز جز سخن قذافي را باور ندارند و اينجاست كه درمي‌يابي آنچه "جرج ارول " در سال ۱۹۸۴ در كتابش نوشته واقعيت دارد "حقيقت در ليبي قذافي دروغين است و اين دروغ، حقيقت است ".

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین