شعری برای آغاز امامت
اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
آغاز امامت و ولایتعهدی حضرت بقیه الله بر ذره ذره موجودات عالم هستی و عید الزهرا برشما محب و عاشق اهل البیت علیهم السلام مبارک بادسالروز ولایت و امامت یوسف زهرا***بر شیعیان آن حضرت مبارک باد
یوسف فاطمه عالم همه مشتاق تواند
رخ برافروز دمی بر سر بازار بیا
با وجودی که همه مست تماشای تواند
لحظه ای را به تماشای من زار بیا
خواب راه ندادم بحرمخانه چشم
ز انتظارم مکش ای دولت بیدار بیا
************************
زهجر تو که سرودم دلم بهانه گرفت
دوباره بوی نفسهای عاشقانه گرفت
عجیب حال و هوایم عوض شده تو بگو
چرا؟ برای چه امشب زتو نشانه گرفت؟
چــه اتـفـاق غــریــبــی دوبــاره افــتــاده
که طبع من به هوایت سر ترانه گرفت؟
دلم که قابل عشق تو نیست، قصه چه بود؟
چه شد که باز نوای تو را بهانه گرفت؟
تو لطف کرده ای و داغ بر دلم زده ای
توخواستی که غم تو به سینه خانه گرفت
قسم به حرمت چشمی که باز می بارد
قسم به بارش ابری که دانه دانه گرفت
تونیستی که دوباره گرفته حال زمین
تو نیستی و زهجرت دل زمانه گرفت
دوباره بوی نفسهای عاشقانه گرفت
عجیب حال و هوایم عوض شده تو بگو
چرا؟ برای چه امشب زتو نشانه گرفت؟
چــه اتـفـاق غــریــبــی دوبــاره افــتــاده
که طبع من به هوایت سر ترانه گرفت؟
دلم که قابل عشق تو نیست، قصه چه بود؟
چه شد که باز نوای تو را بهانه گرفت؟
تو لطف کرده ای و داغ بر دلم زده ای
توخواستی که غم تو به سینه خانه گرفت
قسم به حرمت چشمی که باز می بارد
قسم به بارش ابری که دانه دانه گرفت
تونیستی که دوباره گرفته حال زمین
تو نیستی و زهجرت دل زمانه گرفت
************************
پس کی از روز وصال تو خبر میآید؟
کی شب هجر تو ای دوست به سر میآید؟
هر مسافر به دیار و وطنش باز آمد
کی نگار من غمگین ز سفر میآید؟...
آنی از ساحت دل یاد تو بیرون نرود
دائما صورت ماهت به نظر میآید
نغمه مرغ سحر میدهد از صبح خبر
کی پسِ شام فراق تو سحر میآید؟
سدّ لطف تو حفاظت کند از ما ای دوست
هر زمان جانب ما سیل خطر میآید
پس کی ای دوست پس از این همه خوناب جگر
نخل امید من آخر به ثمر میآید؟
ذوالفقار علوی چون که بگیرد در دست
پی آزادی انواع بشر میآید
«ملتجی» منتقم آل محمد، مهدی
پی نابودی هر فتنه و شر میآید
منبع:وبلاگ گروهی فصل انتظار
کی شب هجر تو ای دوست به سر میآید؟
هر مسافر به دیار و وطنش باز آمد
کی نگار من غمگین ز سفر میآید؟...
آنی از ساحت دل یاد تو بیرون نرود
دائما صورت ماهت به نظر میآید
نغمه مرغ سحر میدهد از صبح خبر
کی پسِ شام فراق تو سحر میآید؟
سدّ لطف تو حفاظت کند از ما ای دوست
هر زمان جانب ما سیل خطر میآید
پس کی ای دوست پس از این همه خوناب جگر
نخل امید من آخر به ثمر میآید؟
ذوالفقار علوی چون که بگیرد در دست
پی آزادی انواع بشر میآید
«ملتجی» منتقم آل محمد، مهدی
پی نابودی هر فتنه و شر میآید
منبع:وبلاگ گروهی فصل انتظار
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
