کد خبر: ۳۹۱۲۵
تاریخ انتشار:

قهوه تلخ یا قهوه هزل؟

نقدي به آخرين ساخته مهران مديري
قهوه تلخ یا قهوه هزل؟

علیرضا پورصباغ- «مهران مدیری» پدیده ای بود که تقریبا از اوایل دهه 70 در مدیوم سیما چهره شد و توانست در عليرضا پورصباغچهارچوب قاعده های مرسوم در سیما به عنصری سرگرمی ساز تبديل شود. وی در سال‌هايي که گذشت با توجه به اصل در نظر گرفتن رسالتش و رعایت چهارچوبهای مشخص و عدول نکردن از خط قرمزها جایگاه ویژه ای برای خود کسب کرد، قبل از ساخت فصل دوم مرد هزار چهره، ضمن اینکه قاعده سرگرم سازی -به تعبیر غربی ها اینتیمنت- یک اصل برایش تلقی می شد، توانست برروی فرهنگ عامه مردم نیز تاثیر شگرفی گذارد، تلاش او دراین زمینه قابل تامل است. به عنوان نمونه وی توانسته واژه هایی زشت را ازفرهنگ محاوره ای رایج، حذف کند و برای آن جایگزینی محترمانه تر برگزید.

بعد از فصل دوم مرد هزار چهره، مدیری از دنیای هجو فاصله گرفت و به وادی هزل افتاد. در فصل دوم مرد هزار چهره با بالا بردن کاسه توالت، رسالت فرهنگی‌اش رنگ باخت، در مجموعه قهوه تلخ استفاده از کلماتی که معانی کاملا دو پهلو و اروتیکی دارد، سبقه اندیشمندانه مدیری زیر سئوال می رود.

مدیری چیزی قریب به 20 سال است که مردم رامی خنداند. اما با مجموعه "قهوه تلخ" سیری قهقرایی را در پیش گرفته است و با ساخت این مجموعه به ورطه یک "سقوط هنری" افتاده است.اگر این جمله را عنوان می کنم تنها برهانش پیشینه اوست که سطح توقعات را افزایش داده بود؛ حال برای ماندن در همان سطح از هیچ تلاشی فرو گذاری نمی‌کند.

قبل از اینکه به بررسی فرمی و محتوایی قهوه تلخ بپردازیم، یک‌بار به تعریف مفهومی و کلاسیک "سریال" رجوع می کنیم، گویا کارشناسان فن سریال سازی تعریف اصلی این مقوله را به بوته فراموشی سپرده اند. سریال به مجموعه رویدادها، در یک خط سیر روایی مشخص و گسترده گفته می شود که قالب محتوایی آن در یک اثر سینمایی و یا یک فیلم تلویزیونی نمی گنجد، متاسفانه در کشور ما تلقی سریال سازان و اساسا تعریفی که در داخل مرسوم است، مجموعه یک رویداد در چند قسمت مجزا است. این تلقی به نظرم کاملا غلط است و به ساختار سریال سازی چه در شبکه خانگی چه در مدیوم سیما لطمه می زند. حال با دیده شدن سریال های خارجی چه در مجاری مجاز چه در سینما پیاده رو، می توانیم درک عمیق تری از مفهوم سریال داشته باشیم.

ر نمونه های خارجی، نویسندگان گرد هم می آیند و تمام توان و ظرفیت فکری خود را معطوف به خلق یک مجموعه داستان می کنند، با توجه به تعریف کلاسیک سریال سازی، آیا آثاری که مدیری در قالب مجموعه پاورچین، نقطه چین، باغ مظفر، شبهای برره عرضه کرده، یک مجموعه داستانی بوده است؟ محصولات مدیری به صورت تک قصه و عمدتا تیپ محور ساخته می شوند، این تیپ ها تک قالبی و برآمده از درام اثر نیستند و غالبا تیپ های تکراری تلویزویونی با چهار چوب های از پیش تعیین شده هستند.

در یک قیاس منصفانه، می توان گفت اساس سریال سازی در خارج از ایران درام محور است، اما سریال های ایرانی معمولا شخصیت محور هستند. مدیری چهره می شود چون می داند ذائقه توده ها به نمایش های رو حوضی و سطحی گرایش دارد، او نیز دلبسته این سیاق است. مدیری برای رسیدن به لایه های ابتدایی یک نمایش رو حوضی از الگوی تیپ محوری بهره برداری می کند، تیپ محور بودن آثار مدیری نشات گرفته از دوران آزمون و خطایش در دوران آیتم سازی با مجموعه هایی همچون ساعت خوش است. در ورایت های مدیری از خلق یک تیپ، دیالوگ زاده می شود و اصل داستان هایش متکی به تیپ محوری است. شاید پیش بینی بدی نباشد که این سیاق دیگر پاسخ‌گو نیست اما با وجود کلیشه پروری جذابیت های هزل آمیز مقطعی حاصل می شود. وی در آثار نود شبی‌اش هیچ‌گاه روال منطقی و پایدار محتوایی‌اش را تا پایان حفظ نكرده است.

در مجموعه "قهوه تلخ" شناسه‌های کلیشه ای مدیری دوباره گردآوری شده اند، حتی در سریال قهوه تلخ تغییری در این شناسه ها دیده نمی شود و مدیری همچنان غرق همان کلیشه هاست.

شاید ذکر یک نکته خالی از لطف نباشد، در کارهای مدیری این نویسندگان نیستند که طراح اصلی قصه هستند، هسته اصلی خلق مجموعه را مدیری تعیین می کند، نویسندگان همان محور روایی مشخص را دنبال می کنند و در تیپ سازی و شاخ و برگ دادن به این محوریت تعیین شده او را یاری می کنند. البته برادران قاسم خانی از این قاعده مستثنی هستند و دلیل کار نکردن آنهابا مدیری از ترس به ورطه تکرار افتادن است.

مدیری متدهای همیشگی‌اش را با کلیشه پروری های تکراری الوند و ژوله در سریال قهوه تلخ ترکیب کرده است. از قسمت‌های ابتدايی مجموعه "قهوه تلخ" مشخص بود که مدیری با کلیشه نگاری و گرته برداری از آثار گذشته اش تصمیم دارد این مجموعه را بسازد، فیلمنامه ای که مایه های داستانی آن‌چنانی ندارد ونمی تواند یک مجموعه داستانی تکامل یافته باشد، مدیری شاید بتواند به سیاق "ساعت خوش" آیتم ساز خوبی باشد و مجموعه ای را خلق کند که هر بخش آن یک ایتم طنز مفرح باشد، اما در خلق یک مجموعه داستانی یکپارچه هیچ‌گاه موفق نخواهد بود.

تیپ سازی و شمایل نگاری بالماسکه وار مدیری در مجموعه قهوه تلخ، بسیار شبیه به آثار پیشین اوست. فرمول کلی مدیری برای ساخت چند اثر اخیرش بدین ترتیب است که یک کاراکتر در محور قصه قرار می گیرد و این تک کاراکتر به عنوان عنصری ناسازه در فضایی ابزورد به میان تیپ هایی (نه کاراکتر) می رود که سطح شعور کافی ندارند، راحت طلب و منفعت طلب هستند، ناسازه با این جامعه نو و ناهنجاری‌های حاکم در آن همچون نهری کوچک با دریایی از هزل تلاقی پیدا می کند، ماحصل این تلاقی خرده روایت های آثار مدیری را پدید می آورد، حول ناسازه ماجراهای شگفت انگیز غیر قابل باوری پدید می آید که شگفت آور بودن تیپ ها و موقعیت ها سبب خلق موقعیت های هزل می شود و در نهایت برره ایسم تکرار و تولید می شود. دنیای ناسازه، مدرن و قابل فهم و دنیای جدید دنیای افول و سقوط است. ناسازه قهوه تلخ، نیما زند کریمی در جهت تغییر می کوشد تا فهم اجتماعی دنیای تازه را ارتقا دهد وبه نوعی "کیانوش استقرار زاده" و چاپ روزنامه درمجموعه "شب‌های برره" را درذهن متبادر می کند.

بازیگران در مجموعه آثار مدیری ساده ترین کار را که همان تیپ سازی است، مي‌كنند و این تیپ سازی در خدمت پرورش داستان قرار می گیرد و عمدتا بداهه پردازی، صدا سازی و تکه کلام های خاص عناصر اصلی ایفای رل در کارهای مدیری برشمرده می شوند. محمدرضا هدایتی در قهوه تلخ همان شمایلی را که تقریبا در شبهای برره، نقطه چین، پاورچین ارائه کرده، با صداسازی‎های مختلف و گزینش ساده ترین راه جهانگیر شاه را ارائه می کند، ساعد هدایتی همانند شب‌های برره با همان لهجه آذری هیچ تلاشی در جهت متفاوت بودن نمي‌كند، عموما لهجه گزینی ساده ترین شیوه تیپ سازی است و نوعا آیتم های طنز صبح جمعه با شما در دهه 60 را یاد آوری می کند، مدیری و گروهش همان روش را برای ارائه تیپ هایشان برگزیده اند.

مدیری به همراه تیم فعلی نویسنده اش، از پرورش تیپ های مشخص که دم دست ترین و شاید راحت ترین شیوه برای خنده گرفتن است، بهره برداری می کند، بر خلاف بسیاری از منتقدین فکر می کنم که "قهوه تلخ" اثری در هجو تاریخ نیست که عمدتا با "ماشااله خان در بارگاه هارون الرشید" مقایسه می شود، اتفاقا این قیاس کلاس کار مدیری را ارتقا می دهد در صورتیکه وی، مانده اتفاقات و رویدادهای کهنه شبهای برره را این بار در فضایی دیگر عرضه می کند، بدون آنکه هیچ خلاقیتی در آن لحاظ شده باشد و رجوع به یک اریب تاریخی صرفا دست آویزی بوده، برای اینکه در این مثلا حفره تاریخی (به نقل از خود مجموعه) فضایی برای مدیری خلق شود.

در مجموعه هایی که مدیری کارگردانی آن را به عهده داشته –آن‌هم با این سیاق-، شکل کلی فضاسازی‌ها به صورت کلی تغییر نمی کند، به صورت عمومی و آیتماتیک آثارش تک لوکیشنی هستند، پر واضح است که کارگردان نمی تواند در لوکیشین های عمومی کار کند، شهری ترین اثر او سریال جایزه "بزرگ بوده" که در سه لوکیشن محدود بانک، کلانتری، بازداشتگاه، خانه می گذشت. خلاقیت در بهره بری از فضا های متفاوت سبب افول بصری می شود و نوعی رخوت فرمی در ذهن تماشاگر حاصل می شود و کارگردانی اثر تحت الشعاع قرار می گیرد.

کارگردانی در قهوه تلخ

در ابتدای مجموعه قهوه تلخ، مدیری به بینندگانش نوید یک کارگردانی متفاوت را می دهد اما جز یک تک نمای مستر شات به صورت مکرر، کدام جلوه گری بصری در سریال قهوه تلخ لحاظ شده است؟ ابتذال بصری تا به آنجا پیش می تازد که کارگردان معمولا از چند دوربین ثابت استفاده می کند و مشتی بازیگر با تیپ سازی‌های کودکانه صرفاً جلوی دوربین مشتی دیالوگ را ادا می کنند که نه مجموعه داستان را پیش می برد و نه جاذبه روایی دارد. دقیقا شبیه کمدی های تک نفره (استندآپ کمدی) و یا به شیوه کاف شویی عمل می کند.

بازهم رجوع می کنم به اشاره قبلی؛ اساسا آیتم سازی مدیری در گذشته موجب شده در شیوه تولید آثارش تاثیر عمیقی بگذارد، وی در آیتم های تلویزیونی‌اش از سوئیچر استفاده می کرد و عادت به سوئیچ کردن تصاویر به تدریج سبب رخوت کارگردان می شود (سوئیچر هدایت چند دوربین را بر عهده دارد و تدوین کلی نیز به وسیله همان سوئیچر انجام می شود) مدیری هنوز موفق نشده با یک دوربین کار کند، حتی اگر قهوه تلخ را پای میز مونتاژ برده باشد، نمی تواند انکار کند برای ضبط آثارش از چند دوربین بهره برداری می کند. وی غیر از این روش با سیاق دیگری نمی تواند خود را هماهنگ سازد، نویدی که مدیری در فصل اول قهوه تلخ برای کارگردانی بهتر می دهد، جز چند نمای خیلی کوچک تغییر محسوسی نسبت به سایرآثار قبلی اش ندارد، ضمن اینکه پرکاراکتری داستان -با حجم وسیعی از دیالوگ در لوکیشین های محدود- به صورت طبیعی کلیت اثر را از منظر فرمی تحت الشعاع قرار می دهد.

کارگردانی در مجموعه قهوه تلخ تا مرتبه مدیر تولیدی تنزل می کند، سیاق قصه که مشخص است، اسکلت اصلی لوکیشین ها که بیشتر یک پلاتو کاملا آماده است و هر کجا بخواهند صحنه آرایی می کنند، بازیگران نیز که از قبل مشخص شده اند، وظیفه خطیری هم که بر عهده بازیگر نیست، هر چه جلوی دوربین طنازی و بداهه پردازیش را افزایش دهد، بیشتر مقبول می افتد، پس نقش کارگردان در این میان چیست؟

کلیشه پروری

اگر مدیری را با سایر آثار خودش قیاس کنیم و این سنجش نیز منصفانه باشد، چند مولفه مشترک روایی را می توانیم بازیابی کنیم که به نوعی میراث آثار مشترک مدیری با برادران قاسم خانی است. تقریبا این مولفه ها همان کلیشه های روایی مدیری هستند. پیش از این اشاره شد، تیپ های خلق الساعه ای که در روال کارهای مدیری خلق می شوند، سطح شعورشان بسیار کم و اندک است، رقابت های زنانه، دروغگویی، ریاکاری، درک ضعیف و در ادامه همان برره ایسم حاصل شده در پاور چین، فرهنگ تمجید کردن از عنصر قدرت، از مایه های اصلی کارهای مدیری است.

ازدواج مولفه اصلی مجموعه های مدیری است و در چند قسمت متوالی و گسترده این موضوع بخش اعظمی از مجموعه های وی را به خود اختصاص می دهد، سیامک انصاری قهرمان فعلی مدیری در قهوه تلخ و شب‌های برره و همچنين خود مدیری به عنوان محور داستان در یک خط سیری روایی مشخص معمولا ازدواج می کنند و چیدمان داستانی ازدواج معمولاً چند فصل از آثار مدیری را بر خود اختصاص می دهد. در شب‌های برره، نقطه چین، پاورچین، بارها وقایعی این‌چنین به صورت خطی بدنه ابتدایی و اصلی آغاز آثار مدیری را تشکیل می دهد. رقابت شغلی و فامیلی مثل رقابت شیر فرهاد با کیانوش در شب‌های برره، داوود برره با فرهاد در پاورچین، اردلان و بامشاد در نقطه چین و گاهي رقابت بلوتوس با مستشارالملک، گزینه ای روایی برای پیشبرد داستانک‌های مدیری است و در هر بخش و یا فصلی تا ریتم داستانی سقوط می کند، مدیری یک شخصیت تازه به بدنه داستان می افزاید.

رقابت های زنانه که مؤلفه روایی دیگری در تمامی مجموعه های تولیدی وی به حساب می آید، در قهوه تلخ جلوه بیشتری دارد و این رقابت گاهي بخش‌های طولانی خاصی را به خود اختصاص می دهد. انتقال داستان به یک بخش نامعلوم تاریخ، آن‌هم در دربار یک پادشاه خیالی این مجال و فرصت را برای پرداخت بیشتر در مورد این مقوله به مدیری داده است، داشتن اندرونی همایونی این رقابت را به عنوان میان مایه داستانی پررنگ می سازد.

عنصر قدرت در محور روایت قرار می گیرد و همه شخصیت ها حول محور قدرت سعی در حفظ موقعیت خویش هستند، این بخش داستانی از نقطه چین و پاورچین به قهوه تلخ منتقل شده است. در پاورچین "رئیس"، در نقطه چین "جابری"-، باغ مظفر "پدر خانواده" و در قهوه تلخ این نقش بر عهده جهانگیر شاه نهاده شده است و بقیه تیپ های خلق شده، گرد عنصر قدرت به تعبیر سریال های مدیری مشغول پاچه خواری هستند.

خبر چینی، خبررسانی و رقابت بر سر جایگاه نیز گرته برداری مستقیم سازندگان قهوه تلخ از همان مجموعه پاورچین در شکلی وسیع تر است.

نمونه دیگر شنیده شدن صدای ذهنی است. صدای ذهنی کاراکتر نیما زندی کریمی در چند فصل متفاوت گرته برداری مستقیم از انفعالی با همین سیاق از مجموعه شب‌های برره است. گویی بیننده، شب‌های برره را در فضای دیگري دنبال می کند.

اما آنچه می تواند تماشاگر را زجرکش كند، نگاه کردن گاه و بی‌گاه تیپ اول روایت به سمت دوربین است. کاراکتر نخست مجموعه های مدیری در طول هر قسمت بارها این كار تکرار می کند و تقریبا نزدیک به نه سال است که شخصیت های محوری آثار مدیری این كار را مي‌كنند. آیا ادامه این رویه کلیشه نگاری تکراری، هزل آمیز نیست.

این شوخی های جلف

سطح گفتار در آثار شاخص مدیری با توجه به عرضه آن در مدیوم سیما چهارچوب های اخلاقی مشخصی داشت اما در قهوه تلخ و عرضه آن در شبکه خانگی این مجال را برای مدیری فراهم آورده تا شوخی های دو پهلوی کلامی و سخیف تری از خورجین بيرون آورده و عرضه کند. به عنوان نمونه لمس غده های جهانگیر شاه یک شوخی در حد کمدی های کثیف به تعبیر خود آمریکایی ها (dirty commedy ( است، و سقوط به ورطه کمدی سخیف و هزل از نوع تراژیکش از ارزش های مدیری می کاهد.

توصیه

"آقای مدیری" در مرد دوهزار چهره با گاه به گاه توالت رفتن و بالا بردن کاسه توالت از یک جامعه اخلاق گرا خنده گرفت؟ حال در قهوه تلخ سعی می کند با به‌کاربردن الفاظی چون مالیدن، خاراندن از تماشاگرانش خنده بگیرد.

یکی از اساتید بزرگ تئاتر و سینما در یکی از درس‌های مهم خود به شاگردانش خود می فرمود من هنرمندم و این کلمه هنرمندن بودن سبب می شود که در جامعه پیش‌روباشم، من باید نخستین گام فرهنگی را بردارم و مردم مرا تعقیب کنند. مردم باید برای همراه شدن با من سطح فکری خود را ارتقا دهند، نه اینکه بنده گامی به عقب بردارم و خود را با مردم همراه سازم. اگر این کار را كردم، پس رسالت من چیست؟ من باید به لحاظ تفکری یک گام فکری از اجتماع فعلی جلوتر باشم و سعی کنم مردم را با خود همراه سازم، اولین وظیفه یک هنرمند پیشرو بودن است، اگر بخواهم سلیقه خود را هم‌تراز توده ها کنم، هنر ترجمانی پیدا نخواهد کرد. در نتیجه هنرمند به ماشین برنامه سازی بدل می شود تا عامه مردم برای او کف بزنند.

با توجه به سخنان این استاد ارجمند، در مجموعه آثار مدیری به مفهوم واقعی عصاره مولف بودن دیگر یافت می نشود. عامه پسندی و مروج کلیشه های تکراری بودن با اندیشه گرایی همواره درتضاد است و بهتر که جعبه های فصل های مختلف قهوه تلخ همسایه سوسیس و کالباس در سوپر مارکت ها شده است و با وعده برنده شدن آپارتمان و خوردو فروخته می شود. پیامبر اعظم (ص) پشت دیوار کعبه به یکی از اصحابش فرمود آخرالزمان سی نشانه دارد و یکی از نشانه هایش این است که مردم کالای خود را با تدلیس بفروش می رسانند.
منبع:رجاء نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین