کد خبر: ۳۵۸۷۲
تعداد نظرات: ۱۲ نظر
تاریخ انتشار:

فرارعروس 16ساله،شب عروسی ازآرایشگاه

عروس 16 ساله ای كه در شب عروسی خود از آرایشگاه فرار كرده بود پس از 48 ساعت به پلیس پناهنده شد.

محدثه داستان خود را در اداره پلیس اینچنین تعریف كرد:

در خانه ما غوغایی به پا بودو همه آماده شدند تا جشن عروسی ام را برگزار كنند اما غم بزرگی روی دلم سنگینی می كرد و فقط به دیگران نگاه می كردم . من نمی توانستم با هیچ كس درد دل كنم ولی دوست داشتم فریاد بزنم و به همه بگویم نمی خواهم با فرشاد ازدواج كنم. نزدیك غروب همراه خواهر شوهر و و خواهرم راهی آرایشگاه شدیم تا برای برپایی جشن آماده شوم اما من تصمیم خودم را گفتم و با خودم گفتم اگر الان دست به كار نشوم یك عمر بدبخت و فلك زده خواهم شد .

برای همین هم به محض این كه وارد آرایشگاه شدیم به بهانه صحبت كردن با یكی از دوستانم گوشی تلفن همراهم را به دست گرفتم و از سالن بیرون آمدم. من دوان دوان خودم را به سركوچه رساندم وبا كرایه یك خودرو سواری خیلی سریع به پایانه مسافربری رفتم .

حال خوبی نداشتم و نمی دانستم كار درستی انجام داده ام یا نه ! من سوار اتوبوس شدم و بدون آن كه برنامه مشخصی داشته باشم به تهران رفتم.

ساعت حدود 9:30 صبح بود كه در یكی از پارك های نزدیك پایانه مسافربری تهران قدم می زدم . دقایقی بعد من با پسرجوانی به نام پدرام آشنا شدم . او وقتی فهمید فراری هستم مرا همراه خود به خانه ای برد اما هنوزیك ساعت نگذشته بود كه متوجه انحرافات اعتقادی این پسر جوان شدم . او شیطان پرست بود و با حرف هایی كه می زد می خواست مرا هم به دام بیندازد.

دوباره فرار كردم:

عروس 16 ساله افزود: من خیلی زود فهمیدم عجب غلطی كرده ام و اگر دست به كار نشوم هستی و تمام وجودم را از دست خواهم داد . برای همین هم در فرصتی مناسب از آن خانه لعنتی فرار كردم و بدون آن كه فكر دیگری به سرم بزند مستقیم به پایانه مسافربری رفتم و بلیط گرفتم .

من دوباره به مشهد برگشتم اما با توجه به آبروریزی كه به بار آمده بود می ترسیدم به خانه بروم چون می دانستم خانواده ام در بدر دنبالم می گردند و اگر مرا پیدا كنند بلا به سرم خواهند آورد.

چند ساعتی توی خیابان ها پرسه می زدم كه با تاریك شدن هوا به گشت پلیس مراجعه كردم و از ماموران انتظامی كمك خواستم.

«محدثه» در دایره جتماعی كلانتری شهید نواب صفوی مشهد با صدایی بغض گرفته در باره علت فرار خودش گفت: پدرو مادرم با توسل به زور مرا به عقد پسر عمویم درآوردند.

شوهرم در یكی از شهرهای جنوبی كار می كند و درآمد بسیار خوبی هم دارد.

او هر 35 روز یك هفته به مشهد می آید ولی افسوس كه مثل بت زهر مار، مغرور و بی عاطفه است و نمی شود با او یك كلمه حرف زد.

نامزدم همیشه به چشم تحقیر آمیزی به من نگاه می كرد و هر وقت می خواستم نظری بدهم یا چیزی بگویم پا برهنه حرفم را قطع می كرد و می گفت: زن جماعت اگر رو ببیند قابل كنترل نخواهد بود .

او نسبت به همه حركات و رفتارم شك و سوء ظن داشت و همیشه تهدیدم می كرد كه اگرروزی بفهمم به من خیانت كرده ای خرخره ات را با چاقو می برم و ... !

این جوان پر غرور حتی در دوران نامزدی خواسته های غیر معقولی داشت و آن قدر در روابط زناشویی مان خشونت به خرج می داد كه ترس عجیبی پیدا كرده بودم و نسبت به تمام مردان احساس تنفر داشتم.

من از نامزدم می ترسم:

محدثه در ادامه بیان داشت: متاسفانه پدر و مادرم هیچ فرصتی به من ندادند تا بتوانم با آن ها درد دل كنم و مشكلم را بگویم. آنها فقط می گفتند چون پسر عمویت وضع مالی و درآمد ماهیانه خوبی دارد باید كلاه خودت را بالابیندازی كه با تو ادواج كرده است و ... !

درشرایطی كه همه چیز داشت به كام دل و طبق خواسته های غیر منطقی پسر عمویم پیش می رفت در شب عروسی ام دست های همه را توی حنا گذاشتم و فرار كردم. اگر چه فهمیدم فرار از خانه نه تنها مشكلی را حل نمی كند بلكه هزار تا مشكل دیگر برای آدم به وجود می آورد.

به اینجا پناه آورده ام تا كمكم كنید . می خواهم به نامزدم بگویم تو حتما خودت روابط نامشروع زیادی داشته ای كه به همه چیز و همه كس بدبین و مظنون هستی و از طرفی من با زنان فاسدی كه در فیلم های مستهجن نقش كثیفی را بازی می كنند خیلی متفاوت هستم .دوست ندارم در خانه بنشینم و با شوهرم تصاویر زشت و شرم آور نگاه كنم و ... !

تعجب می كنم پسر عمویم با 30 سال سن اطلاعات بسیار كم و نادرستی از همسرداری و روابط زناشویی دارد و در این رابطه بسیار خشن ، سرد و عصبانی است.

اعتراف می كنم كه از شوهرم می ترسم و او را دوست ندارم . در پایان از تمام پدران و مادران خواهش می كنم به خواسته ها و نظرات فرزندان خود اهمیت بدهند وجوانان نیز سعی كنند با مطالعه و مشاوره نكات لازم زناشویی را فرا گیرند .چون نحوه برخوردمنطقی با همسر و آگاهی از روابط صحیح زناشویی بسیاری از مشكلات ر حل خواهد كرد.

منبع: پلیس

 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱۲
در انتظار بررسی: ۳
غیر قابل انتشار: ۳
معصومه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۳۲ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۹
0
1
الهی عزیزم خیلی ناراحت شدم هر کاری کنی مردا سرو ته یه کرباسن
عسل
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۶/۳۰
0
0
آخی خیلی ناراحت شدم واست عزیزم
نگار
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۱۷ - ۱۳۹۴/۰۷/۰۱
0
0
سلام وای عزیزم من خیلی ناراحت شدم امیدوارم باکاری که انجام دادی شوهرت به اشتباه خودش پی برده باشداما اگرتلاش می کردی بامادرت یا پدرت حرفی می زدی ومشکلات شوهرت رامی گفتی شایدبه اشتباهشان پی می بردند.
نگار
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۱۸ - ۱۳۹۴/۰۷/۰۱
0
0
سلام وای عزیزم من خیلی ناراحت شدم امیدوارم باکاری که انجام دادی شوهرت به اشتباه خودش پی برده باشداما اگرتلاش می کردی بامادرت یا پدرت حرفی می زدی ومشکلات شوهرت رامی گفتی شایدبه اشتباهشان پی می بردند.
fateme
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۳۱ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۴
0
0
وای محدثه جان خیلی ناراحت شدم برات عزیزم انشالا تا الان مشکلاتت حل شده باشه
نازی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۲۵ - ۱۳۹۵/۰۴/۰۷
0
0
محدثه جان امیدوارم به حقوق خودت برسی
بلا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۸
0
0
وای الهی
غلامرضا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۸
0
0
متأسفانه توی کشور ما از این موارد زیاد است و فقط باعث تأسف است ،خواهر گرامی قبل از هرگونه اقدام باید فکر عاقلانه کرد ،،،از بزرگترهای فامیل یا روانشناس مراجعه کرد ،،،
النار
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۷/۰۴
0
0
واقعا ناراحت شدم
علی شیخ کانلو از ماکو شهرستان پلدشت
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۸
0
0
سلام خواهر عزیزم بخدا این حرفاتو شنیدم خیلی ناراحت شدم امیدوارم شوهرت به اشتباهش پی ببره انشاا لله مشکلت حل میشه ناراحت نشو ؟
فاطمه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
0
0
عزیزم خیلی ناراحت شدم واقعا برای خانوادتون متاسفم
محسن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۷
0
0
گویا دوستانی که میفرمایند بهتر بود با پدر و مادرت صحبت میکردی،روایت داستان را درست نخواندند!!!!این خانم گفته،وقتی حرفی میزدم میگفتند وضع مالیش خوبه و از خدات باشه که با تو ازدواج کرده!!!!برای والدین نامبرده پول مهم بوده(که البته مهم است)اما بقیه موارد که کم هم نیست مهم نبوده!
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین