دعوای جلایی پور، زیباکلام، قوچانی...
صادق زيباكلام ميگويد: «به گمان من مجموعهای از فقدان تشکل، رهبری، سازماندهی، طرح و برنامه، اختلافات داخلی، رقابت نداشتن اهداف مشخص و استراتژی تدوین یافته، اگر بیش از مخالفت و کارشکنی جناح راست بر دوم خرداد و روند اصلاحات ضربه وارد ساخته، یقینا کمتر از آن نیز در ناکام کردن دوم خردادیها نقش نداشته است. به علاوه سیاستهای فرصتطلبانه، اشتباهاتی که در اثر بیتجربگی، ناپختگی و غرور و تکبر سیاسی شماری از رهبران دوم خردادی در پیکره اصلاحات وارد آمده به نوبه خود...
اشاره: چند روز پيش سيدمحمد خاتمي در جمع تعدادي از نيروهاي رسانهاي اصلاحطلب به منظور بازسازي جبههي از هم پاشيدهي دوم خرداد سخنراني كردند. ايشان معتقد بودند كه مجددا بايد با نيروي هر چه تمامتر جبههي اصلاحات را فعال كرده و با پذيرش شكستهاي پيشين، خود را براي انتخابات پيشرو آماده كرد. اما سؤال مهم اين است كه آيا اساسا به جريان اصلاحات ميتوان لقب يك «جنبش اجتماعي» داد كه حال بتواند توانايي بازتوليد فرهنگي و اجتماعي داشته باشد يا نه؟ جواب اين سؤال را در متن زير ميتوانيد بخوانيد:
در مورد حادثه دوم خرداد تحلیل های متفاوتی ارائه شده است. عده ای با اغراق از آن به «حماسه» یاد کرده اند و عده ای دیگر نیز آن را چیزی نمی دانند جز یک افتضاح بزرگ. اما امروزه بعد از گذشت یک دهه از دوم خرداد 76 می توان نگاه نقادانه و موشکافانه بهتری نسبت به آن داشت.
از منظر جامعه شناسی سیاسی حادثه دوم خرداد را می توان در چارچوب نظریات مربوط به «جنبش های اجتماعی» مورد بررسی قرار داد. کاری که حمیدرضا جلایی پور نیز آن را انجام داده است. وی که عنوان جامعهشناس جریان اصلاحات را یدک میکشد در کتاب «جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی»، جنبشهای اجتماعی را آن نوع رفتار جمعی میداند که در حد فاصل بین رفتارهای «بوروکراتیک» و «انقلابی» قرار میگیرند، با این ویژگی که به لحاظ «سازمان یافتگی» از اولی کمتر و از دومی بیشتر است .
وی «ادوار جنبشهای اجتماعی» را به سه دوره تقسیمبندی میکند:
1- دوره اول: دوره شکلگیری جنبشهای بزرگ اولیه مانند جنبشهای مشروطهخواهی و لیبرالی قرن 18 و 19 در برابر محافظهکاران و به جهت محدود کردن حکومت مطلقه .
2- دوره دوم : دورهای که ظاهرا دموکراسیهای پارلمانی شکل گرفته و برخی از ارکان و ویژگیهای نظام دموکراتیک به وجود آمده ، اما پیگیری مطالبات به وسیله جنبشهای اجتماعی زمانی صورت میگیرد که یا جامعه با بحرانهای عمیق اجتماعی روبرو است و یا نهادهای حکومت فاقد کارایی لازم برای نهادینه کردن مطالبات است . مانند جنبشهای ماشنیی در غرب در مقابل بحران نظامهای سرمایهداری لیبرال .
3- دوره سوم : که در این دوره ساز و کارهای نظام پارلمانی و دموکراتیک به عنوان شرط لازم برای تغییرات و مشارکت سیاسی و اجتماعی نهادینه شده ولی شرط کافی برای تحقق آن . وجود جنبشهای اجتماعی به عنوان امری پذیرفته شده و دائمی میباشد .
جلائیپور معتقد است که جنبش اجتماعی یک «هیجان جمعی» یا یک «جبهه و حزب سیاسی» یا یک دو نهاد «بوروکراتیک» نیست.
زیرا در یک هیجان جمعی تعداد زیادی از مردم نسبت به امری عصبانی یا شاد میشوند . اما این واکنش آنها «تداوم» ندارد و «هدف مشخصی» را در سطح جامعه دنبال نمیکند. در حالی که جنبش ، «موجی هیجانی» نیست که در یک روز آمده و در همان روز هم رفته باشد. جبهه و حزب سیاسی هم نیست چون که اهداف یک جنبش فراتر از وجوه سیاسی است و بالاخره نهاد بوروکراتیک هم نیست زیرا افراد به راحتی میتوانند به عضویت آن در آمده و یا از آن جدا شوند .
ویژگیهایی که برای یک جنبش اجتماعی میتوان در نظر گرفت عبارتند از :
1- جنبشها حول محور یک یا چند تضاد و شکاف در جامعه شکل میگیرند . مانند شکاف سیاسی ، قومی و ...
2- باید جنبشها حول محور شعارها و ایدههای مشترکی شکل گرفته باشند .
3- وجود شبکههای غیررسمی در کنار شبکههای رسمی
4- در تمام جنبشها باید امکان شکل خاص از اعتراض جمعی و سیاسی وجود داشته باشد .
با توجه به مسائل مطرح شده جلاییپور معتقد است جریان دوم خرداد یک جنبش اجتماعی مدرن از نوع «اصلاحی» است. از دلایل عمده چنین نامگذاری را در درجه ی اول، رأی بالای مردم به سید محمد خاتمی در دوره اول و دوم ریاست جمهوری دانسته و دلیل بعدی را این موضوع می داند که از سال 76 به بعد گفتمان دموکراتیک دوم خرداد در جامعه نهادینه شده است. شاهد مثالی که وی برای ادعای خود اقامه می کند تشکیل 10 هزار تشکل مدنی؛ همسوی با جنبش دوم خرداد است. (1)
گرچه جلاییپور از این موضوع غافل شده که اساسا تأسیس تشکلهای مدنی در دوران دوم خرداد به دلیل ماهیت و کارکرد سیاسی خود کار چندان دشواری نبوده است، و نیز مؤسسان بسیاری از این تشکلها هم زمان در چندین تشکل حضور داشتهاند - به طوری که تاجزاده به طعنه میگوید زمانی ما مارکسیستها را مسخره میکردیم که وقتی 2 نفر میشوند روزنامه راه میاندازند، زمانی که 3 نفر میشوند، حزب تشکیل میدهند و هنگامی که 4 نفر میشوند انشعاب میکنند، و حال خودمان اینطور شده ایم - به نظر میرسد اساسا جریان اصلاحات با توجه به ویژگیها و کارکردهای ذکر شده از جنبشهای اجتماعی همخوانی ندارد .
آن دسته از دوستانی که وقایع و حوادث انتخابات سال 76 را به یاد دارند به خوبی میدانند که اساسا پیروزی «سید محمد خاتمی» در انتخابات بیش از هر چیز دیگری به دلیل «هیجان کاذب» به وجود آمده در جوّ کشور و احساسات مفرط و زودگذر ناشی از نوع شعارها و کارکردهای رقابتی خاتمی و طرفداران او بوده است نه از روی داشتن و ارائه ی برنامه و هدف و استراتژی مشخص و کارآمد. از طرف دیگر این نکته مهم است که بدانیم پیروزی جریان دوم خرداد در انتخابات ناشی از عوامل «سلبی» بوده نه «ایجابی». توضیح این که جریان چپ و شخص خاتمی به خوبی توانستند نارضایتیهای جامعه و افراد از شکاف های عمیق طبقاتی و سرمایه ای را که به دلیل سیاستهای لیبرالی و اقتصاد سرمایهداری راست مدرن و سردار سازندگی به وجود آمده بود را هدایت کرده و از آن به سود خود بهره برند. بنابراین یکی از عوامل بسیار عمده ی پیروزی دوم خردادی ها در انتخابات ، نفی جناح مقابل بوده است نه اثبات خود.
این که جریان اصلاحات یک جنبش اجتماعی نمیتواند قلمداد شود موضوعی است که در آثار و نوشتههای بسیاری از نویسندگان و ایدئولوگهای خود جریان اصلاحات نیز به صورت تلویحی اشاره شده است. به عنوان مثال به نمونه های زیر توجه کنید:
1- محمد قوچانی میگوید : «جنبش اصلاحات به مسامحه و جهت التیام روح ما ، جنبش خوانده میشود در حالی که فاقد هر گونه بنیان اجتماعی برای مبارزه سیاسی است. فقدان سازمان ، تئوری ، استراتژی ، تاکتیک و ...» (2)
3- صادق زیباکلام که خود را اصلاحطلب و انسانی به تمام معنا لیبرال ميدانست (و میداند) اما به دلایل تمایلات و طرفداریاش از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی در مجلس ششم منفور بسیاری از همفكران خود شد نیز میگوید:
«به گمان من مجموعهای از فقدان تشکل، رهبری، سازماندهی، طرح و برنامه، اختلافات داخلی، رقابت نداشتن اهداف مشخص و استراتژی تدوین یافته، اگر بیش از مخالفت و کارشکنی جناح راست بر دوم خرداد و روند اصلاحات ضربه وارد ساخته، یقینا کمتر از آن نیز در ناکام کردن دوم خردادیها نقش نداشته است. به علاوه سیاستهای فرصتطلبانه، اشتباهاتی که در اثر بیتجربگی، ناپختگی و غرور و تکبر سیاسی شماری از رهبران دوم خردادی در پیکره اصلاحات وارد آمده به نوبه خود، دست کمی از مخالفت محافظهکاران نداشته است.» (4)
4- و در نهایت جالب است که خود جلاییپور در جایی دیگر این طور میگوید :
«جنبش اصلاحی هسته مشخص ندارد». وی دولت خاتمی را دولت ناکارآمدی دانسته و میگوید: «دولت حاضر نشده از نیروهای بیرون از خودش استفاده کند ... بازسازی نیروهای چپ کامل نبوده . نه تشکیلات حزبی دارند و نه مبانی تئوریک . البته روشنفکرها هم همینطورند.» (5)
از مجموع سخنان گفته شده اینطور می توان برداشت کرد که اگر هم بتوان بر حادثه دوم خرداد نام «جنبش» نهاد، چیزی نیست جز یک «جنبش اجتماعی کاذب». جنبش های اجتماعی کاذب اگر چه در ظاهر ماهیت جنبش را دارند اما در باطن تفاوت های اساسی با آن دارند. توضیح اینکه جنبش های اجتماعی کاذب، فاقد استراتژی، برنامه مدون، تاکتیک ها و تکنیک های کلان و خرد و ... جهت پیاده کردن سیاست های خود هستند.
جان مطلب این که جنبش های اجتماعی کاذب تنها می توانند «وضع موجود» را نفی کرده و زیر سؤال برند اما فاقد هرگونه برنامه و استراتژی مناسب جهت ساختن «وضع مطلوب» اند. جنبش اجتماعی کاذبی به نام خرداد نافی وضعیت موجود آن دوره از جمهوری اسلامی بود. اما نتوانست برای وضعیت مطلوب کاری انجام دهد. و همین امر باعث شد که دوم خرداد پس از گذشت تنها چند سال از عمر آن، جوان مرگ شد و از صفحه سیاسی کشور محو شد.
محمد پورغلامي
پی نوشت ها:
1- جلایی پور، حمیدرضا. جامعه شناسی جنبش های اجتماعی، صص 31- 18
2- قوچانی، محمد. نازی آبادی ها، ص 21
3- تاج زاده، مصطفی. گفتگوهای انتقادی، ص 76
4- شهلا، امیر. قربانیان ص 19
5- تاج زاده، مصطفی. همان، ص 84