* * *
ابتکار/گفت وگو با کاظم واعظ زاده، شاعر مجموعه«در ادامهی بادها»؛
شعر؛ جایی برای زندگی در اعماق
طیبه تیموری؛ کاظم واعظ زاده، متولد هفتم مرداد۱۳۶۰ تهران، شاعری است که با وجود توانایی هایی که دارد به واسطه برخی ویژگیهای شخصیتی، کمتر دیده شده است. تاکنون مجموعههای «باران نگاه» ۱۳۷۸، «ترجمهی تاریکی» ۱۳۸۴، «در ادامهی بادها» ۱۳۸۹، «آبهای رفته به رودخانه بر میگردند»۱۳۹۳ (نشر چشمه) به دست مخاطبان ادبیات رسیده است و مجموعه شعر «وقتکشی» را آمادهی چاپ دارد. گفتگوی پیش رو فرصتی است برای معرفی بخشی از افکار و رویکردهای ادبی و زیستی این شاعر جوان. امید است فرصت شناخت و خوانش آثار ایشان که بیحاشیه بیش از یک دهه از زندگیاش را بهصورت جدی در نقش شاعر، مدرس و منتقد به ادبیات و دغدغههایش پرداخته برای دوستداران ادبیات و شعر فراهم شود.
نگاه تان به شعر و شاعری چگونه است؟ آیا شاعری را به مثابه یک شغل می بینید یا فرایندی است که برای شما کارکردهای دیگری دارد؟
در مفهوم کلی بله. من شاعرم و خودم را شاعر میدانم و این برایم مثل زنده بودن مسجل است. اما شاعری شغل من نیست. زیست من است. من شاعر زندگی میکنم. و زندگی کردن شغل هیچکس نیست. شعر برای امرار معاش مناسب نیست. شعر کارمند نمیخواهد که سر ماه حقوقش را بدهد. حتا نمیشود شعر را به خیابانها برد و از آن کسب درآمد کرد. شعر شغل آزاد هیچ شاعری محسوب نمیشود. شاید بهواسطهی جلسات مختلف و کارگاههای ادبی هزینهی ناچیزی به شاعر پرداخت شود اما در نهایت این شغل محسوب نمیشود.
حس متفاوت شاعرانگی چه حسی است؟ آیا رفتارهای غیرطبیعی(آنرمال) در شعر و شاعری جایگاهی دارند؟
شعر مقولهی آنرمالی نیست. و شاعر دارد در همین جامعه زندگی میکند. با اتوبوس و مترو جابهجا میشود در شهر وقتش پشت چراغ قرمزها و در ترافیکها سپری میشود و... این توهم خود شاعر یا هنرمند است که خود را تافتهی جدابافته میداند. تنها تفاوت یک شاعر با دیگران در جهانبینی و خصوصی کردن جهان پیرامون است. شاعر وقتی تفاوتهایش بروز میکند که مینویسد. مثل همان قصاب یا کفاش وقتیکه سر جایشان میایستند و سلاخی میکنند و پینه میزنند. شاعری حس متفاوتی نیست. بلکه درک متفاوتی از احساسات یکسان است.
چه عنصری به شما کمک میکند از نوشتن درباره روزمرگیهایِ صِرف رها شوید به عبارتی داشتن زیستی بامعنا و نگاه جدی به ادبیات از کجا سرچشمه میگیرد؟
من وقتی مینویسم تمام حواسم را بهکار میگیرم. تلاش میکنم به درک آنها احترام قایل شوم و به حواسم اعتماد داشته باشم. روزمرگیهای صرف تا وقتی نوشته نشدهاند روزمرگی صرف تلقی میشوند. اما وقتی نوشته میشوند یعنی برجسته شدهاند. خاص شدهاند. بالا آمدهاند. شعر جای دوری نیست. شعر در زیست ماست. شاعر با ابزارهایی که در اختیار دارد میتواند از یک اتفاق معمولی، تصویری هولناک ارایه دهد و همینطور برعکس. دخل و تصرف شاعر بر امور روزمره است که آن را از حالت روزمرگی بیرون میکشد یا در همان سطح چنان برجسته میکند که هم خود و هم مخاطب را غافلگیر میکند. نویسندهای که میداند چه مسولیتی برعهده دارد، شانه خالی نمیکند. ما با ادبیات داریم چیزی به فرهنگ و اندیشهی جهان اضافه میکنیم. و این اتفاق کوچکی نیست و این کار لمپنها نیست.
نقدی که شاید بر عملکرد شما وجود داشته باشد، دور بودن از دنیای بیرون و مسایل و موضوعاتی است که نیازمند توجه و واکنش مسوولانه افراد است، موضوعاتی از قبیل مشکلات جامعه، تبعیض، سانسور و... دنیای شما دنیای درون است؛ برای چنین فاصلهای تا به حال فکری کردهاید؟
این یک دوره از زیست من است. شاعر اگر تکلیفش با خود درونش روشن نباشد با بیرون غریبه خواهد بود. فکر میکنم هر شاعری ابتدا باید نسبت به خودش آگاهی داشته باشد. من از تنهاییها و دلتنگیها مینویسم. و جامعه پر است از این تنهاییها و دلتنگیها. مسیر حرکت من از جزء بهکل است. شاید مدتی طول بکشد که بخواهم از این دورهی فکری فاصله بگیرم. اما آنچه برایم مسجل است این است که حرکتم را آغاز کردهام و دارم پوست عوض میکنم. و دیگر این که فکر میکنم شعر نباید به نفع سیاست و این مسایل مصادره شود. شعر باید برای ایجاد رابطهی تنگاتنگ با مسایل موجود حرکت کند. ارتباط ظاهری با مسایل روزمره و عمیق نشدن در آنها، شعر را مسموم و ابزاری خواهد کرد. از هویت خودش دور خواهد کرد. ممکن است من شاعر تحت تاثیر مسایل اجتماعی قرار بگیرم اما این دلیل نمیشود که مستقیما به نوشتن آن بپردازم. برای این امر نوعی استحاله لازم است.
چه انتظاری از مواجهه با ادبیات و خلق و آفرینش ادبی دارید؟ هدف غاییتان از نوشتن چیست؟
آنچه من از نوشتن میخواهم شخصی نیست. لذتی که در خواندن و درک این ادبیات کهن نهفته است میتواند انسان را به تعالی نزدیک کند. شاید بتوانم بگویم با نوشتن، در جستجوی تعالی هستم. شعر متعال. و تلاشم این است که بتوانم آنچه را در این مسیر درمییابم و مینویسم با دیگران به اشتراک بگذارم. در نوشتن به شعف و لذتهای دیرپا معتقدم و فکر میکنم چیزی که بهعنوان شعر مینویسیم مسولیت بزرگی با خود دارد. با نوشتن میتوانیم جهانی آرام و شفاف داشته باشیم. جایی برای زندگی در اعماق.
اگر قرار باشد از آسیبی در دنیای ادبیات و حواشی آن نام ببرید، آن آسیبها چه میتوانند باشند؟ و شما برای محافظت در این زمینه چه پیشنهاداتی دارید؟
بهیاد ندارم و جایی نخواندهام که مثلا یک مکانیک خودرو یا یک کارمند بانک یا یکی از پرسنل بیمارستانی، به شعر و ادبیات آسیبی رسانده باشد. برعکس، مشاغل و حرفههای دیگر بیشتر در خدمت شعر و ادبیات بودهاند و بارها و بارها به انواع مختلف نوشته شدهاند. آسیب را ادبیاتچیها و همین قشر به اصطلاح شاعر به پیکرهی شعر وارد میکنند. وقتی شعر از جایگاه اصلی خود که همان فرهنگ و ادب یک مرز و بوم است دور میشود و تنها به پسند و سلیقهی مخاطب فکر میکند و از واقعیت به مجاز کشیده میشود، دچار آسیب میشود. بسنده کردن به زیباییها و تکنیکهای عوامفریب به شعر آسیب میزند. تحریک کردن احساسات مخاطب و رها کردنش در آن وضعیت غیر حرفهای و غیر عقلانی به شعر آسیب میزند. وقتی شاعری تفکر و زیست خودش را ننویسد و از کیسهی شاعران دیگر خرج کند، انتظاری جز آسیب نمیرود. وقتی سطح انتظار و توقع شاعر از خودش پایین باشد و شعر را تا حدود سلیقهی کسانیکه مخاطبان حرفهای شعر نیستند پایین بیاورد، به شعر و ادبیات آسیب زده است.
این آسیبها یکجا به شعر وارد نشدهاند که بتوان یک دفعه آنها را برچید. خودمان باید به داد شعر برسیم. خودمان باید شعر را محافظت کنیم. وقتی هرکسی این جرات را به خود میدهد که هر چیزی را تحت عنوان شعر مطرح کند و با دقت و وسواس به تحلیل آنچه نوشته نپردازد، چه انتظاری میتوانیم از شعر داشته باشیم؟ چطور یک شعر از خودش دفاع کند، در حالیکه ابتداییترین ابزار دفاعی را در اختیار ندارد؟
سالهاست منتقدان جدی در عرصهی شعر کمرنگ شدهاند. اگر هم منتقدی پیدا شود و نقدی بر شعری یا مجموعهای داشته باشد به قبای شاعر محترم بر میخورد. چون دچار خودبزرگبینی شده است. کسی نبوده با تلنگری باد غرورش را خالی کند. سختگیری در حوزهی شعر وجود ندارد. شاید بهتر باشد عدهای از ما برای مدتی چیزی ننویسیم. ببینیم آیا اتفاقی میافتد؟ جایگاه شعری که مینویسیم را پیدا کنیم. ببینیم به کجای جامعه بر میخورد اگر ننویسیم. ببینیم آیا جای خالی شعر ما حس میشود؟ جامعهی ادبی میطلبد ما را؟ اگر این نیاز را حس کردیم بنویسیم. متاسفانه حوزهی شعر دارد تبدیل به تفرجگاهی خوش آب و رنگ میشود. اطراف ادبیات همیشه کسانی هستند، مثل گربههای اطراف قصابیها. اینها هستند تا از پسماندههای ادبیات تغذیه کنند. برای ادبیات هیچ تلاشی نمیکنند. این زندگی آنهاست.
همانگونه که میدانید، یکی از پلهای حضوری ارتباط شاعران، جلسات و کارگاههای نقد و شعر است. متاسفانه در اغلب این جلسات، چهرههایی تکراری و شعرهای تکراری دیده و شنیده میشوند. نقش گرانندگان جلسات عموماً از سطح یک مجری فراتر نمیرود و محتوای این گردهماییها از جلسات تخصصی به دورهمیهای دوستانه تنزل یافته است. آیا پیشنهادی برای خروج از این شرایط دارید؟
این جلسات و متولیان این جلسات بیشتر به ورودی فکر میکنند. بر همین اساس خروجی قابل اعتنایی ندارند. چون اساسا بسیاری از متولیان برای این امر تربیت نشدهاند. در بسیاری جلسات به نوعی شاهد کثرت افراد و کمبود شعر خوب هستیم. حق با شماست. اتفاق تازهای در جلسات ادبی رخ نمیدهد. و آنها که مشغول ادبیات حرفهای هستند با این نشستها تا حدودی فاصله دارند. بهندرت به جلسهای میروند و مشغول کار خودشان هستند. و اگر به جلسهای میروند بیشتر برای مطرح شدن عنوان جلسه است. مجریان این جلسات معمولا بهدنبال تربیت ذهن یک شاعر که تازه وارد گود شده نیستند. با دیدن تعدادی جوان ذوقزده میشوند و برنامهای برای آنها ندارند. چرا که اغلب خودشان با برنامه پیش نرفتهاند. تجربههای موفقی در خصوص شعر ندارند. این کار را برای جوانهایی که به ادبیات پناه آوردهاند سخت میکند. آنها باید بدانند که بسیاری از این جلسات به نفع آنها و شعرشان نیست. شاید اگر گروهی از باتجربهها و کسانی که ادبیات را جدی و حرفهای دنبال میکنند در این خصوص تشکیل شود و بر کار جلسات نظارت داشته باشند، تا حدودی بتوانیم از این معضل فاصله بگیریم. و این مستلزم اعتماد به گروه ناظر و متولیست.(بارها برای تو مُردهام/ مثل فرماندهای برای وطن/ دست به اعتصاب زدهام/ مثل بیگناهی در حبس/ بارها برای تو دزدیدهام/ دستهایم را از دست دیگران/ بارها بهخاطر تو/ بارها بهخاطر تو.../ و شب، شب نیست/ تو را اگر بازنگرداند/ و او او نیست/ شب را اگر به صبح برساند/ و رد دستهایت/ بر چهرهام نباشد)
ابتکار/آرزو رضایی، طراح لباس: لباسها در سراسر ایران یکسان شده است
آرزو رضایی طراح لباس عقیده دارد اگر بتوانیم کمی جلوه مدرن به لباس سنتی بدهیم میتوانیم آن را حفظ کنیم.
آرزو رضایی دارای کارشناسی ارشد طراحی لباس است و در استان کردستان به طراحی لباس مشغول است. او در گفتوگو با هنرآنلاین گفت: من لباس سنتی کردی را به شکلی مدرن طراحی میکنم تا مورد توجه جوانان قرار گیرد.
رضایی ادامه داد: لباس سنتی کردی به شکل یک مستطیل بلند بود و آستینهای آن هم به شکل مستطیل بود، اما من فرم بالاتنه را تغییراتی میدهم و الگوی آن را مطابق لباسهای امروزی طراحی میکنم. شال کمر هم در لباسهای سنتی از پارچه پشمی گلدرشت ساخته میشد که شخص را چاق نشان میدهد و مطابق سلیقه نسل جدید نیست. بنابراین به جای شش متر پارچه از یک متر پارچه استفاده میکنم که روی آن کار دست انجام میشود.
او در مورد استفاده از لباس محلی در شهرستانها گفت: در بیشتر استانهای ایران میبینیم که استفاده از لباس سنتی منسوخ شده، چون مردم دوست دارند لباسی را بپوشند که در همه دنیا استفاده میشود. بنابراین اگر بتوانیم کمی جلوه مدرن به لباس سنتی بدهیم میتوانیم آن را حفظ کنیم. من مشخصههای اصلی لباس سنتی کردی را کاملاً حفظ کردم، اما تمهیداتی در آن به کار بردم که برای نسل جدید جذاب باشد.
رضایی ادامه داد: در شهر ما لباس سنتی در همه عروسیها و مراسم خاص استفاده میشود، اما برای حضور در جامعه حتی افراد مسن هم از مانتو استفاده میکنند. خوشبختانه در شهرستان بانه لباس سنتی بیشتر طرفدار دارد و در مجالس عروسی شاید فقط یکی دو نفر لباس غربی بپوشند.او در مورد آموزشهای دانشگاهی این رشته در شهرستانها گفت: مشکل بزرگ ما این است که بازار کار و صنعت کاملاً با دانشگاه فرق دارد. رشته ما کاربردی است و باید تئوری و عملی همزمان با یکدیگر پیش روند، همانطور که دانشگاه بدون کار عملی کارایی ندارد، صنعت نیز بدون علم به روز نخواهد بود. از سوی دیگر در رشتههای کاربردی دو بخش خلاقیت و اجرا وجود دارد، اما بعضی از استادان میخواهند کار عملی طبق سلیقه آنها انجام شود و اجازه کار خلاقانه به دانشجو نمیدهند. کارهای جدید پر و بال داده نمیشود و شهامت طراحی را از دانشجو میگیرند.رضایی که پایاننامه خود را هم با موضع بررسی لباسهای کردی ارائه کرده است افزود: سالها است پارچه این لباسها از دوبی، هند و... وارد میشوند، اما حدود 200 یا 300 سال پیش از پارچههای زربفت و ابریشم ایرانی استفاده میکردند. قبل از آن هم از پارچههای پشمی و خشنی که در منطقه تولید میشد برای دوخت لباسها استفاده میکردند.
رضایی ادامه داد: امروزه در سراسر ایران لباسها یکسان شده و آنچه مردم در تهران میپوشند در بانه هم استفاده میشود. چندی پیش جنبشی در سنندج به راه افتاد تا در یک روز مشخص همه مردم با لباس کردی به خیابان بیایند، اما متاسفانه این کار با برخورد گشت ارشاد مواجه شد. این در حالی است که لباس کردی هم مانند همه لباسهای سنتی، کاملاً پوشیده، گشاد و بلند است. آقایان برای پوشیدن لباس کردی مشکلی ندارند اما به خانمها اجازه نمیدهند با این لباسها به خیابان بیایند.
او در مورد فواید برگزاری جشنوارههای استانی مد و لباس گفت: حتماً تاثیر زیادی دارد چون خیلی از مردم هنوز رشته ما را نمیشناسند. شاید در شهرهای بزرگتر این رشته جا افتاده باشد، اما در شهرهای کوچک هیچ ذهنیتی از طراحی لباس وجود ندارد. این رشته در شهرستانها حمایت نمیشود و فقط با علاقه دانشجوها سرپا مانده است، چون بازار کار مناسبی برای آن وجود ندارد و حتی در دانشگاهها هم به عنوان یک رشته سطح پایین شناخته میشود.
ابتکار/بررسی موانع و مشکلات پیش روی تولید آلبوم موسیقی در کشور؛
با 90 میلیون تومان خواننده شوید!
بازار موسیقی همه ساله با تمام شدن ایام عزاداری محرم و صفر رونق خاصی می گرفت و خواننده های مطرح کشور با انتشار آلبوم های جدید خود و اجرای آن آهنگ ها در کنسرت ها، فضای پویا، شاد و با نشاطی برای مخاطبان فراهم میساختند. اما امسال، بالا رفتن هزینه های تولید و وجود یک سری قوانین نانوشته در بازار موسیقی و مافیای درون آن موجب شده است که خوانندگان مطرح و نامی با سابقه فراوان و هواداران زیاد هم برای انتشار آلبوم های خود در بازار دست نگه دارند.
یکی دیگر از دلایل رکود بازار موسیقی ممنوع الکاری عده ای از خوانندگانی است که با سایت رادیو جوان همکاری داشته یا کارهایشان از طریق این سایت منتشر شده است، ضمن اینکه عدم تعیین قیمت نهایی آلبوم بین 3500 یا 4000 تومان تهیه کننده آلبوم ها را جهت انتشار کارهای خود در بازار دچار تردید کرده است. طبق قوانین جدید ارشاد تک آهنگ ها می توانند مجوز بگیرند ، و خوانندها می توانند در کنسرت ها این آهنگهایشان را اجرا کنند که این مسئله فعالان حوزه موسیقی را از تهیه آلبوم آن هم در شرایط بازار فعلی بی نیاز می کند.
هزینه نهایی و مراحل تهیه آلبوم از شعر تا میکس و مستر
برای تهیه یک آلبوم موسیقی در ابتدای کار نیاز به شعر است، شعرهایی که مضمون خوب با هدف خوب را در کنار موسیقی و صدای دلنواز به شنونده منتقل کند. اما بازار شعر و ترانه قیمتهای مختلفی دارد ، عوامل مختلفی در تعیین قیمت یک شعر نقش دارد ، از نام خواننده کار تا گمنامی و شهرت شاعر که این قیمت را بین سیصد هزار تا سه میلیون تومان جا به جا میکند. برای تهیه آلبوم بعد از شعر باید سراغ آهنگسازی کار رفت، آهنگسازی را می توان از کارهای تخصصی موزیک دانست که دانستن اصول و قواعد این علم در ساخت آهنگ بسیار اهمیت دارد ، قیمت آهنگسازی برای هر ترک نسبت به فرد آهنگ ساز و توانایی های او از یک تا هشت میلیون متغیر خواهد بود، البته گاهی آهنگسازهای جوان برای معرفی خود حاضرند کارهای خود را به صورت رایگان در اختیار خوانندگان مطرح قرار دهند. برای ساخت هر قطعه موسیقی بسته به آهنگسازی کار حداقل نیاز به اجرای دو ساز به صورت زنده است که به طور میانگین می توان گفت هزینه هر نوازنده 500 الی 600 هزار تومان است. قیمت اجرای استودیو با توجه به امکانات و دستگاهها و سیستم های درون آن از ساعتی 30 تا 150 هزار تومان متفاوت است که برای ضبط یک کار به نسبت توانایی خواننده و گروهش از ده الی بیست ساعت کار در استودیو نیاز است. اما در مرحله پایانی و بعد از ضبط کار در استودیو برای نهایی کردن کار و تنظیم نهایی که اصطلاحا به آن میکس و مستر می گویند باید هزینه ای بین سیصد تا هفتصد هزار تومانی را کنار گذاشت، در این مرحله صداها بین ساز و آهنگ و صدای خواننده هم طراز می شوند و افکت های مشکل دار از قطعه موسیقی حذف شده و کار با بالاترین کیفیت ضبط می شود. اما برای اجرای آلبوم انجام کارهای فنی و موسیقیایی کافی نیست و هزینه های جانبی از جمله طراحی جلد برای سی دی از جمله کارهایی است که می تواند روی فروش آلبوم و نتیجه نهایی اثر کمک فراوانی کند. قیمت طراحی روی جلد بین دو تا سه میلیون متفاوت است. با توجه به توضیحات بالا میانگین قیمتی که می توان برای تولید یک قطعه موسیقی در نظر گرفت حدود نه میلیون تومان است که با فرض ده قطعه آهنگ برای تهیه آلبوم نیاز به یک هزینه نود میلیون تومانی برای تولید آلبوم بدون احتساب هزینه رایت روی سی دی و پخش آن است. بعد از انجام مراحل فنی کار و تهیه اثر برای حضور آلبوم در بازار کار باید روی سی دی رایت شود که هزینه چاپ سی دی حدود هزار تومان است و طبق توافق هایی که وجود دارد شرکت های پخش برای پخش کردن آلبوم در سطح شهر و کشور حدود سی تا چهل درصد هزینه فروش قیمت روی جلد را طبق قوانین نانوشته طلب می کنند.
مافیایی که در صنعت موسیقی فعالیت می کنند
خواننده ها برای دریافت مجوز باید کارهای خود را به یک سری شرکت هایی که مرتبط با این حوزه است ارائه دهند و از طریق این شرکت ها پیگیر کارهای مجوزشان شوند. در این میان شرکت های وابسته که کارهای مجوز هنرمندان را انجام می دهند جدا از هزینه دو یا سه میلیونی که برای گرفتن مجوز انجام می دهند بعضا با شیطنت هایی از قبیل رد شعر یا موسیقی شاعران گمنام و معرفی افراد وابسته به خود بازار سیاهی برای خود راه انداختند.
صنعت خانگی موسیقی
با زیاد شدن امکانات کامپیوتری و علاقه افراد فراوان به موسیقی و در دسترس بودن امکانات آن امروزه شاهده تولید کارهای مختلف زیادی هستیم که اکثر آنها را می توان در مرتبه ضعیف قرار داد. در دسترس بودن و زیاد شدن فعالیت موسیقیایی به ویژه در قشر جوان و پخش راحت آثار از طریق شبکه های اینترنتی موجب می شود گوش مردم به کارهای ضعیف عادت کند و توان تشخیص کاری که برای آن زحمت کشیده شده و هزینه شده با کار معمولی را نداشته باشند. از همین رو با این مسئله مواجه هستیم که خواننده های نامی کشور برای اینکه می خواهند کار قوی پخش کنند کمتر در این بازار نا به سامان کارهایشان را عرضه می کنند.
برای پخش از تلویزیون باید هزینه کنید!
بسیار از هنرمندان جوان کشور که کارهایشان در چارچوب قوانین وزارت ارشاد ساخته می شود و مجوز دارند روی این مسئله تاکید دارند که اگرچه ساختار صدا و سیما تنها با استاندارد های خود اقدام به پخش موسیقی می کند اما برخی واسطه ها در صدا و سیما هم در رادیو و هم در تلویزیون برای پخش کارهایشان از آنها طلب پول می کنند که این رقم باتوجه به برنامه و زمان آن متفاوت است.
چه زمانی یک آلبوم موفق است؟
طبیعتا زمانی می توان گفت آلبوم موفق است که بتواند در کنار جلب توجه جامعه و شنیده شدن به فروش برسد، در جامعه ایران با میانگین جمعیت هفتاد و پنج میلیون نفر اگر تعداد دویست هزار آلبوم فروخته شود که روی هر آلبوم با توجه به قیمت روی جلد به طور میانگین دو هزار تومان سود به دست آید، در این صورت با کم کردن هزینه هایی که تهیه کننده برای بسته موسیقی پرداخته است می توان گفت حدود دویست میلیون تومان آن به خواننده می رسد که این رقم برای ساخت آلبوم بعدی و گذران زندگی هنرمند از طریق آلبومش رقم قابل قبولی است. هر چند امروزه خواننده هایی که روی آنها تبلیغ و سرمایه گذاری می شود به سودی تا حدود دو برابر نسبت به عدد مذکور می رسند.
اعتماد/گفتوگو با كارگردان همزمان با اكران هنر و تجربه «آمين خواهيم گفت»
فرناز ميري/ اين روزها در سينماي هنر و تجربه شاهد اكران فيلمهايي هستيم كه تجربه سالها توقيف و به دنبال آن اكران نشدن را داشتهاند؛ از «خواب تلخ» محسن اميريوسفي تا «آمين خواهيم گفت» سامان سالور. «آمين خواهيم گفت» به كارگرداني سامان سالور از ٢٣ بهمن در گروه سينمايي «هنر و تجربه» پس از پنج سال توقيف امكان نمايش پيدا كرد. فيلمي كه به گفته كارگردانش نگاهي انساني به رويكردي اجتماعي دارد كه وابسته به فضا و تصاوير در لوكيشني سخت و نفسگير بوده است.
«آمين خواهيم گفت» از زبان شما به عنوان كارگردانش چگونه فيلمي است و ايده ساخت آن از كجا شكل گرفت؟
از آنجا كه اين روزها و سالها از برخي كلمات نابجا استفاده شده است و معناي عكس پيدا كردهاند گاهي در بهكار بردن اين واژهها اكراه داريم. فيلم مستقل يكي از همين كلمهها و اصطلاحات است. اما «آمين خواهيم گفت» يك فيلم مستقل به معناي واقعي است. اين فيلم چندان به جريان معمول سينما مربوط نبود و بهشدت به فضا، تصاوير و اتمسفر وابسته است. ايده اوليه فيلم در اوج اتفاقات سال ١٣٨٨ شكل گرفت و ايده آن متعلق به برادرم ساسان سالور بود كه مدير توليد و يكي از تهيهكنندگان اين فيلم است. بعد از نگارش فيلمنامه به شكل كاملا قانوني از وزارت ارشاد وقت پروانه ساخت گرفته شد. منطقهاي كه براي فيلمبرداري انتخاب شد خيلي سخت بود. ايستگاهي دور افتاده به نام تنگ هفت، بين استانهاي لرستان و خوزستان. در حقيقت روستايي بود كه پدربزرگ من در زمان حياتش در آنجا زندگي ميكرد و با آن منطقه آشنايي داشتم. فيلم با سختيهاي بسياري ساخته شد. البته ٢٠ سال است در سينما كار ميكنم و به طوركلي سينما مقولهاي سخت است. اما گاهي برخي همكاران ما از رانتهاي مختلفي در هر دوره يا دولتي استفاده ميكنند كه بسيار عجيب است. سختترين مساله براي فيلم در همان سال ١٣٨٩ اتفاق افتاد؛ هنگامي كه فيلم در جشنواره بيستونهم فيلم فجر پذيرفته شد و نمايش محدود جشنوارهاي داشت. اما متاسفانه چوب منتقدانه و مستقل بودنش را خورد و فرصتهاي بسياري براي نمايش اين فيلم از دست رفت. پروانه نمايش فيلم صادر نشد و وزارت ارشاد و سازمان سينمايي هم هرگز نگفت فيلم توقيف شده است. اما همين عدم صدور پروانه نمايش باعث شد فرصت حضور در چندين جشنواره معتبر بينالمللي را از دست بدهيم.
در حال حاضر كه فيلم روي پرده سينماست تا چه اندازه مميزي شده است؟
در نهايت به دليل اينكه تهيهكننده بيش از اين متضرر نشود براي اكران حاضر به پذيرفتن مميزي فيلم شدم. اگر تهيهكننده فيلم خودم بودم هرگز حاضر نبودم حتي يك پلان از فيلم را تغيير بدهم. متاسفانه همكاران ما با تاخير چند ساله نسبت به سياستها يا يك دولت انتقاد ميكنند. يا اين انتقادها در لايههاي زيرين كارشان ديده ميشود. اما «آمين خواهيم گفت» چوب جسارت و صداقت خودش را در منتقدانه بودنش خورد. قصه «آمين خواهيم گفت» قصه آدمهاي تنهايي است كه به دنبال همدم، عشق و زندگي بهتر ميگردند و گاهي در همين راستا همديگر را قرباني ميكنند. يكي از دلايلي كه به فيلم، پروانه نمايش ندادند شباهت نوع رفتار يا فيزيك يكي از بازيگران فيلم به رييسجمهور پيشين بود. اما فيلم در همان دولت پروانه ساخت گرفت و البته در همان دولت هم توقيف شد. هرچند مسوولان از بهكار بردن كلمه توقيف هم ابا داشتند. اگر در اسامي فيلم، شخصيتها و اتفاقات فيلم دقت كنيم، براي مثال پلي كه خراب شده و مدتها بازسازي نشده است و وعده ساخته شدن آن داده ميشود، ميبينيم فيلمي دربرگيرنده انتقادات اجتماعي است. كل فيلم ٨٢ دقيقه بود و در نهايت براي اكران ٦ دقيقه از آن حذف شد.
جريان استفاده از فتواي چند نفر از علما و فقهاي علوم ديني براي اكران اين فيلم چيست؟
جريان گرفتن فتواي چند تن از علما براي نمايش فيلم مربوط به مستقل بودن اين اثر است. شوربختانه رنجها و ظلمهايي كه بر اين فيلم رفته حكايت هفتادمن كاغذ است. شخصيتهاي اين فيلم نسبتا شخصيتهاي حساسيتزايي هستند. فرزاد حسني در اين فيلم نقش فرد ميانسال دايمالخمري را بازي ميكند. حميد حبيبيفر شباهت زيادي به رييسجمهور پيشين دارد. آزاده زارعي كه پنج سال پيش بازيگر شناخته شدهاي نبود نقش «اصغر فرشته» را بازي ميكند كه ظاهري پسرانه و شغل و رفتارهايي پسرانه دارد. علت گرفتن فتوا براي همين نقش بود. چراكه موهايشان تراشيده شده بود و حجابي نداشتند. البته براي دريافت پروانه ساخت، تمامي عكسهاي تست گريم با سازمان سينمايي هماهنگ شده بود.
چرا فكر ميكنيد به دليل مستقل بودن، اين فيلم و به طوركلي فيلمهاي كارگردانان سينماي مستقل توقيف ميشوند؟
هميشه اين اتفاقها براي سينماي مستقل ميافتد. مانند اتفاقي كه براي محسن اميريوسفي، عليرضا اميني يا جعفر پناهي افتاده است. يا كارگردانان پيشكسوت مانند عباس كيارستمي. اگر فكر ميكنند امثال ما كه در اواسط دهه ٥٠ به دنيا آمدهايم و كودكيمان در صف نان، نفت و مستاجر بودن يا نبودن پدر و رفتن پدرهايمان به جنگ گذشته، خسته ميشويم و از ميدان به در ميرويم و خارجنشين ميشويم سخت در اشتباه هستند. ما كارمان را ميكنيم. من حتي جسورتر از قبل كار ميكنم حتي اگر ديده نشود. حتي اگر حق اين فيلم در دولت تدبير و اميد هم از آن گرفته شود. حتي اگر آقاي ايوبي، رييس سازمان سينمايي هم وقت ملاقاتي به ما ندهند. ظاهرا فقط دولتها در حال آمدن و رفتن هستند و تغييري اتفاق نميافتد. اما مطمئن هستم سينماي مستقل در ادامه راهش قطعا ديده خواهد شد.
در فيلم «چندكيلو خرما براي مراسم تدفين» دو شخصيت داريم كه يكي به شكل غيرمعمولي كوتاه و ديگري بسيار بلند است، كه در اين فيلم هم اين شخصيتها هم آمدهاند، آيا اينها نماد چيزي هستند كه ميخواستيد نشان دهيد؟
«آمين خواهيم گفت» ادامه روند منطقي فيلمسازي سالور است كه از سرزمين سكوت به چند كيلو خرما براي مراسم تدفين رسيد و در نهايت هيچكدام نمايش داده نشد. فيلم خوب در نهايت ماندگار ميشود حتي اگر امكان نمايش پيدا نكند. خوشحالم وقتي چنين سوالي پرسيده ميشود چون باوجود فرصتسوزي اين فيلم و باوجود اينكه در گروه سينمايي آسمان باز هم رنگ پرده و اكران را به خود نديد اما باز هم فضاي آن ديده شده و پرسيده ميشود. «آمين خواهيم گفت» داستان كاملا متفاوتي دارد و فضاسازي، نوع قصه و مستقل بودن آن در ادامه كارهاي قبلي من است. شايد شبيهترين فيلم نه از لحاظ مضموني بلكه از نظر اتمسفر و فضا به فيلم «چند كيلو خرما» همين باشد.
فكر ميكنيد نمايش اين فيلم در گروه سينمايي «هنر و تجربه» به بهتر ديده شدن آن كمك كند؟
متاسفانه بدترين و مبتذلترين فيلمها پرفروشترينها هستند. اما نمايش اين فيلم در گروه سينمايي «هنر و تجربه» يك تمرين براي موفقيت كوچك است. براي رسيدن به قلههاي بزرگ بايد از گامهاي كوچك آغاز كنيم. اميدوارم روزي برسد كه سينماي هنر و تجربه مخاطب خودش را داشته باشد و از آن حمايت كند.
سخن آخر؟
در پايان از تماشاگران ميخواهم از فيلمهاي اين گروه سينمايي حمايت كنند. مطمئن باشند حتي اگر نسخه كوتاه و زخمخورده اين فيلم را نيز ببينند بازهم جذابيتهاي زيادي در نوع روابط آدمها، اتمسفر فيلم، فيلمبرداري، شخصيتها و قصه عجيب و غريبي ميبينند و چيزهاي جديدي پيدا ميكنند.
اعتماد/قصه زباني بينالمللي است
گيتي خامنه، مجري قديمي برنامه كودك و تلويزيون گفت كه دنياي قصه، عمري به قدمت عمر بشر دارد، قصهها به گونهاي پاسخ چراييهاي بشر بودهاند و ابزاري براي درك بهتر و گستردهتر از زندگي هستند.
او بر اين باور است كه قصه، ريشه در نيازهاي اساسي نوع بشر دارد و از قوه خيال آدمي ارتزاق ميكند. آنچه قصه به كودك هديه ميدهد، ياري دادن به او، براي بهترين شكل بهرهگيري از قوه خلاقهاش است.
خامنه همچنين يادآور شد: «دنياي قصه به خواننده ميباوراند كه آدمها قادر به خلق دنيايي زيباتر از آنچه در عالم واقع موجوديت دارد، هستند كه درواقع اين آدمها، آن دسته از انسانهايي هستند كه به چيزي فراتر از واقعيت موجود، فكر ميكنند.»
او با اشاره به نقش تخيل و پرورش آن در كودكان، گفت: «دنياي قصهها به نوعي بازآفريني يك جهان جديد، با استفاده از زبان هنر است كه توانايي خلق دوباره اين جهان آرماني و جذاب را دارد.»
خامنه پرورش تفكر خلاق در كودكان را مهمترين دغدغه خود نسبت به دنياي كودكان توصيف كرد و گفت كه يافتن معني هستي و زندگي به زبان داستان، يكي از بهترين روشهايي است كه به كودك براي پرورش اين خلاقيت كمك ميكند.
به باور او يك كودك خلاق، كودكي نيست كه بيچون و چرا آنچه را خانواده به او ديكته ميكند بپذيرد بلكه اين كودك سوال ميكند، ترديد ميكند، مخالفت ميكند و رويا ميبافد.
اين مجري كودك گفت: «قصه و قصهگويي به اين جهت كه به احراز هويت كودك كمك ميرساند، تاثير ماندگاري بر روحيه كودك دارد، كودك با همراهي و همذاتپنداري با قهرمانان قصهها، به نوعي زندگي را در قالبهاي متفاوت، تجربه ميكند و همراه با قهرمانان داستانها، به چالشهاي سازنده و سرنوشتسازي دست ميزند.»
او ادامه داد: «كودك براي باز كردن گرههاي داستانها و قصهها، از قوه خلاقهاش كمك ميگيرد و شيوههاي مختلف زندگي را ميآزمايد.»
به اعتقاد او عمر قصه به درازاي عمر انسان است و يادآور شد: « قصهگويان در دورانهاي متفاوت از آرزوها و دردها و شاديهاي زندگي، گفتهاند و انسانها از اين قصهها آموختهاند.»
اين مجري كودك و نوجوان خاطرنشان كرد: «قصهگويان كهن سرزمين ما نيز فراوان گفتني داشتهاند و به نوعي حامل ميراث فرهنگي اين ديار هستند كه غفلت از بهرهگيري از اندوختههايشان، غفلتي بزرگ و گاه جبراننشدني است.»
او قصه را مانند لبخند، يك زبان بينالمللي دانست كه همه انسانهاي اين كره خاكي با تفاوتهايي نهچندان عظيم و غيرقابل اغماض، آن را درك ميكنند.
به باور او زبان قصه، زبان علم مطبوعي است كه ريشه در نهاد و فطرت بشر دارد، بنابراين با استفاده از اين زبان آشنا ميتوان به ارايه همه ارزشهاي والاي انساني مانند عشق، درك، صلح و دوستي پرداخت.
وي تصريح كرد: «دنياي امروز ما به يك دهكده جهاني بدل شده و كودك ما، به عنوان شهروند اين جهان، به يقين حق دارد دنياي بزرگ پيرامونش را بشناسد لذا حضور قصهگوياني از نقاط مختلف دنيا، كودك و نوجوان را با زواياي متفاوتي از اين كره خاكي آشنا ميكند و در عين حال بر نقاط مشترك انساني، صرف نظر از تفاوتها، تاكيد ميكند.»
مجري برنامههاي كودك و نوجوان شيوههاي قصهگويي را به تعداد قصهگويان داراي تفاوت دانست و خاطرنشان كرد: «قصهگويان به قصهها و خالقان آن وفادار ميمانند و مدتهاي طولاني، قصهها را مانند روز اول خلقشان، بيهيچ تغيير و تحولي، بازگو ميكنند.»
خامنه كه به بهانه برگزاري جشنواره بينالمللي قصهگويي سخن ميگفت برگزاري جشنوارههايي از اين دست را مانند همه اتفاقهاي ارزشمند، به يقين سخت اميدبخش دانست.
او همچنين گفت: «همه افرادي كه به كودكان عشق ميورزند نبايد از ابزار فوقالعاده موثر قصه غفلت كنند بلكه به عنوان يكي از راهكارهاي ارزشمند آموزشي و پرورشي، از آن بهجا و به خوبي استفاده كنند.»
ایران/«ایران» از اجراهای روز پنجم جشنواره موسیقی فجر گزارش میدهد
شب درخشش موسیقی تلفیقی
ندا سیجانی
پایتخت نشینان در پنجمین روز از سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر شاهد برگزاری شش اجرا در فرهنگسرای ارسباران، تالار وحدت، سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی و تالار رودکی بودند.
همنوازی مسعود شعاری با ارکسترسمفونیک تهران
به گزارش «ایران»، شامگاه یکشنبه (25 بهمن ماه) با وجود اتفاقات تلخی که در خصوص لغو کنسرتها بهوجود آمده بود، ارکستر سمفونیک تهران به رهبری بردیا کیارس و سهتارنوازی مسعود شعاری اجرای بسیار خوبی را در تالار وحدت به مخاطبان ارائه کرد. در این کنسرت آلبوم موفق «سیر» به آهنگسازی کریستف رضاعی و مسعود شعاری پس از 14 سال برای نخستین بار به همراهی ارکستر سمفونیک تهران و همنوازی سه تار، گیتار الکتریک و طبلا بهصورت زنده اجرا شد. نوای ساز مسعود شعاری و طنین سازهای زهی ارکستر، همنشینی زیبایی از موسیقی ایرانی و غیر ایرانی رقم زده بود. در این اجرا قطعات «سیر» با آهنگسازی مسعود شعاری، «صلح» با آهنگسازی مسعود شعاری و تنظیم کریستف رضاعی، «حضور» با آهنگ مسعود شعاری و تنظیمی از کریستف رضاعی، «آن سوی سخن» با آهنگسازی سینا شعاری، «شور عشق» با آهنگی از مسعود شعاری و تنظیم کریستف رضاعی و اجرای قطعات تصنیف، دایره و لالایی هر سه با آهنگسازی و تنظیم کریستف رضاعی روی صحنه رفت. مسعود شعاری آهنگساز و نوازنده سه تار، کریستف رضاعی آهنگساز، بردیا کیارس رهبر ارکستر، آرش قلیپور تنبک، سینا شعاری بربط و گیتار، نیما جوزی نی و درشن آنند طبلا گروه اجرایی کنسرت سیر بودند که این بار با همراهی ارکستر سمفونیک تهران به مدیریت هنری علی رهبری برنامه خود را به مخاطبان ارائه دادند.
آهنگسازان مطرح، مخاطبان ارکستر فیلارمونیک کردستان
تالار رودکی نیز در ساعت 18:15 میزبان ارکسترفیلارمونیک کردستان به رهبری مهدی احمدی بود. این برنامه در دو بخش به روی صحنه رفت که بخش نخست شامل قطعههایی از آثار مشهور آهنگسازان بنام جهانی بود. بخش دوم که با استقبال بیشتری هم همراه شد، چند قطعه از آثار کردی با خوانندگی مجزای دو خواننده محلی اجرا شد. مهدی احمدی رهبر گروه ضمن تشکر ازحضور میهمانانی چون هوشنگ کامکار، نادر مشایخی، حمیدرضا اردلان و شهداد روحانی در این ارکستر نوپا با بیان اینکه ارکستر فیلارمونیک کردستان از سال 84 تاکنون بدون پرداخت مالی و با اجراهای خیریه شکل گرفته و تداوم یافته است، گفت: ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند تا ما برای این اجرا در جشنواره بتوانیم حضور یابیم. پایان بخش این برنامه اجرای قطعهای با حضور افتخاری دو دختر نوجوان حاضر در سالن و کوچکترین نوازنده ارکستر، پسری با یازده سال سن به عنوان نوازندگان سازهای بادی، در جلوی جایگاه بود که با استقبال مخاطبان حاضر همراه شد.
نوای پیانو میناسکانیان در تالار وحدت
رافائل میناسکانیان نیز ساعت 21 در تالار وحدت با نوای پیانو میزبان مخاطبان بود. در این رسیتال پیانو، میناسکانیان قطعاتی را از یوهان سباستیان باخ، فرانتس شوبرت و فردریک شوپن اجرا کرد. همچنین «پارتیلا شماره چهار در دی ماژور» اثر باخ، «سوناتا این اِی مینور» اثر شوبرت و «پولونز فانتزی شماره هفت» اثر شوپن نواخته شد.
پرواز«همای» در جشنواره موسیقی فجر
پرواز همای هم که برای نخستین باردر جشنواره موسیقی فجر حضور داشت، در دو سانس میزبان مخاطبانش در سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی بود.
«پرواز همای» و نوازندگان گروه «مستان» در حالی که هر کدام یک شاخه گل رُز زرد در دست داشتند، روی صحنه آمدند و قطعاتی چون «عاقبت ای دل» «مادر»،«به نام یزدان»، «گمنام»، «بیکس»، «مهپاره»، «در شب گیسوان تو»، «دیوانهتری»، «گرگ درون»، «من که میرم»، «عیب رندان» و «سرزمین بیکران» یکی پس از دیگری اجرا شدند. مخاطبان بیشتر قطعات مشهور همای را با او همخوانی میکردند.
اجرای آخر گروههای موسیقی راک و تلفیقی
فرهنگسرای ارسباران نیز در آخرین شب بخش موسیقی تلفیقی و راک میزبان گروههای «دگردیس»، «بمرانی»، «شهریار مسرور» و «ماکان اشگواری» بود. گروه «دگردیس» قطعاتی چون «آفتاب میشود»، «بعدها»، «بانوی برفی» و «خاکستر» را اجرا کردند.
بخش دیگر که به اجرای گروه «تندر» تعلق داشت، به علت لغو این برنامه، ماکان اشگواری جایگزین شد و به مخاطبان گفت: خوشحالم امشب شاهد هنرنمایی یک گروه راک بودم و ناراحتم از اینکه «تندر» اجرایش لغو شد. امیدوارم بعد از این هیچ کنسرتی از اجرا دور نماند. اشگواری در دومین شب اجرای خود قطعاتی تازه را از آلبومی که بزودی رونمایی میکند با نامهای «دور»، «هوس است» «همیشه»، «شب گریه» «بدو بدو» اجرا کرد و از کارهای گذشته خود «بانوی گیسو حنایی» را خواند. گروه موسیقی «بمرانی» و «شهریار مسرور» نیز اجرای برنامه داشتند. شامگاه یکشنبه 25 بهمن ماه، برج میلاد به علت لغو کنسرت شجاعت حسین خان در بخش بینالملل در سکوت کامل به سر برد.
ایران/گفتوگو با اردشیر کامکار به بهانه اجرای مشترک با بهداد بابایی
بعد از اتمام جشنواره درباره کیفیت آن قضاوت کنیم
هادی عیار
در سالهای اخیر اعضای خانواده اهل موسیقی کامکار، علاوه بر اجراهای مشترک خود در گروه و در کشورهای مختلف اجراهای بسیاری نیز بهصورت جداگانه و با افراد و گروههای مختلف به روی صحنه بردهاند تا علاوه بر نتهایی که از سوی خانواده کامکار به گوش ما میرسد، هرکدام نتهای شخصی خود را نیز به صدا درآورند. اردشیر کامکار، نوازنده کمانچه نیز در این دوره از جشنواره موسیقی فجر علاوه بر اجرا در گروه کامکارها کنسرتی جداگانه به همراه بهداد بابایی را به روی صحنه خواهد برد.
همنشینی کمانچه و سهتار با همراهی سازهای کوبهای، آنسامبلی را به وجود آورده که امشب در تالار وحدت خواهید شنید. به همین بهانه گفتوگویی با اردشیر کامکار درباره این کنسرت داشتیم. سرماخوردگی او یک روز قبل از اجرا و سرفههای مکررش هم نتوانست مانع از انجام این گفتوگو شود.
او در ابتدا با توضیحی کوتاه درباره جزئیات اجرای مشترک با بهداد بابایی گفت: «اجرای ما در مایه بیات ترک است که ۵۰ درصد آن قبلاً ساخته شده بود و در آن دو کار از من و یک کار از آقای بهداد بابایی اجرا میشود. ۵۰ درصد بقیه اجرا نیز بهصورت بداهه اجرا میشود.» در جواب چرایی کم شدن گروههای موسیقی سنتی و بیشتر شدن اجراهای ارکستری در این دوره از جشنواره نیز اظهار داشت: «جواب اصلی این سؤال را باید از خانه موسیقی و کسانی که سیاستگذار اصلی این برنامه هستند پرسید؛ اما به نظر من هدف آنها این بوده که فستیوال را به سمت حرفهای شدن ببرند و از گروههای حرفهای و شناختهشدهتر در آن استفاده کنند. امیدوارم این روند سالبهسال باکیفیتتر شود و گروههای حرفهایتری را نسبت به سال قبل در جشنواره موسیقی فجر ببینیم. چنین رویکردی از سوی اجراکنندگان جشنواره سبب میشود گروههای مختلف موسیقی برای حضور در جشنواره سطح کیفی آثارشان را بالا ببرند و این میتواند اتفاق مثبتی برای موسیقی کشورمان باشد.»
برخی این دوره جشنواره را بسیار موفق میدانند و معتقدند بهترین جشنواره دورههای اخیر بوده و برخی دیگر از برنامههای نامنظم و لغو کنسرتها در آن گله میکنند. آهنگساز آلبوم «ناشکیبا» درباره وضعیت کلی این دوره از جشنواره گفت: «بهتر است بعد از تمام شدن جشنواره در مورد آن قضاوت کنیم. باید ببینیم کنسرتهایی که اجرا شده و کسانی که به این جشنواره آمدهاند و اجرا داشتهاند، مورد قبول مردم و جامعه متخصصان هنر بودهاند یا اینکه صرفاً از روی غرضورزی به ارائه نظر درباره جشنواره میپردازیم؟ این نظر را بعد از جشنواره میتوانید از من بپرسید.»
در پایان از او درباره چگونگی شکلگیری همکاری مشترک با بهداد بابایی سؤال کردیم. وی درباره حضور این اجرا در جشنواره گفت: «قبل از این جشنواره تمرینهایی را با بهداد بابایی در کنار هم داشتیم و کنسرتی را نیز در تهران بهصورت مشترک اجرا کردیم اما جدای از این مسائل رفاقت نزدیک من با بهداد به شکلگیری این اجرای مشترک کمک زیادی کرد. بهداد بابایی یکی از نوازندگان خوشتکنیک سهتار ایران است؛ در کنار بابایی، کامبیز گنجهای نواختن تنبک و وحید اسداللهی که یکی از نقارهزنهای تکنیکی و قدرتمند آذربایجان است، نواختن نقاره را بر عهده دارد. از آنجایی که قبلاً با هم کار کرده بودیم و از ما برای حضور در جشنواره دعوت شد، تصمیم گرفتیم آنسامبلی را برای جشنواره موسیقی تدارک ببینیم.»
جام جم/شورجه: برخی، کارهای سفارشی برای BBC و جشنواره کن میسازند
«مدرسه عشق» و تولید فیلم و موسیقی انقلابی
نشست خبری جشنواره ملی تولیدات فرهنگی هنری «مدرسه عشق» در حالی برگزار شد که با انتقادات جدی و گستردهای از جریان هنر در کشور و همچنین جشنوارههای فیلم و موسیقی فجر همراه بود.
به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس نشست خبری چهارمین جشنواره ملی تولیدات فرهنگی هنری مدرسه عشق با حضور محمد گلریز دبیر بخش موسیقی جمال شورجه دبیر بخش سینما و حامد مداحی دبیر اجرایی این جشنواره در حوزه هنری برگزار شد.
جمال شورجه در این نشست، به صحبت درباره هنر متعهد و ضرورت حضور بسیج در این عرصه پرداخت و گفت: اگر افرادی که خود ساخته و اهل بسیج نباشند به عرصه هنر ورود پیدا کنند، احتمال لغزش بیشتری دارند. این جشنواره تدبیری برای قوام بخشی و رفع خلأ هنرمندان مومن است.
او ادامه داد: ایران به عنوان پایگاه مقاومت در منطقه محسوب میشود، اما متاسفانه در هنر این اتفاق رخ نداده و نتوانستهایم در حوزه سینما، انقلاب را صادر کنیم. این امر مشکلی است که گریبانگیر هنر ماست و دلیل آن نبود نگاه استراتژیک به فرهنگ است.
بدها و زشت های فیلم فجر
کارگردان «33روز» با اشاره به جشنواره فیلم فجر عنوان کرد: امسال هم در جشنواره فجر شاهد فیلم های بد و زشتی بودیم .در بخش داوری هم شاهد اتفاق خوبی نبودیم.
او تاکید کرد: یک اثر هنری در سینما قابلیت تحت تاثیر قرار دادن میلیونها انسان را دارد، اما در کشور ما هنرمندان اکراه دارند فیلم سفارشی تولید کنند. برخی برای BBC و کن سفارشی کار میکنند ولی برای ایران خیر؛ در صورتیکه این کشور خاک آبا و اجدادشان است. این کارگردان سینما افزود: بسیج باید از حریم های اعتقادی دفاع کند و اگر چند اثر خوب در جشنواره فجر وجود داشت، تولیدات بسیج بود. فراموش نکنیم سینمای ما باید انقلابی و مفاهیم آن با روح و جانش تنیده شود تا بتواند حرف انقلاب و مردم را در جهان طنین انداز کند.
شورجه با اشاره به داوریهای جشنواره فجر گفت: نمیدانم چرا ابد و یک روز 9سیمرغ گرفته است و داوران به چه دلیل این فیلم را مستحق این جوایز دانستند. با این که اکراه ندارم بگویم این فیلم بشدت بیمار و بدآموز بود و کشور را در بنیان خانواده ناکارآمد نشان میداد.
تلاش برای خلق موسیقی پایداری
همچنین در این نشست، محمد گلریز دبیر بخش موسیقی جشنواره مدرسه عشق به صحبت درباره آثار موسیقایی فاخر پرداخت و گفت: این جشنواره تلاش میکند در ارتباط با موسیقی مقاومت بستر پایداری برای هنرمندان به وجود آورد تا بتوانند درباره هنر متعالی، اثر هنری خلق کنند.
او افزود: ما تلاش داریم با کارهای موسیقایی خوب، سطح فرهنگی و هنری بسیجیان را ارتقا دهیم که همین مسأله میتواند باعث مقابله با موسیقیهای مبتذل شود. جوانان ما امروز بیشتر از هر زمانی تحت تاثیر هنر مبتذل قرار دارند و این موسیقی ها امروزه گریبانگیر جوانان است.
دبیر بخش موسیقی جشنواره مدرسه عشق، با اشاره به خالی بودن جای کنسرتهای انقلابی در جشنواره موسیقی فجر اظهار کرد: جشنواره فجر فقط عنوان انقلاب را یدک میکشد، ولی در عمل هیچ کاری در رابطه با انقلاب و موسیقی ارزشی وجود ندارد.
دبیر بخش موسیقی جشنواره مدرسه عشق در پایان تاکید کرد: فاجعهای در موسیقی فجر در حال رخ دادن است که همه نظاره گر آن هستند. بانیان جشنواره فجر باید مقداری هم به موسیقی ارزشی توجه کنند. چرا از کسانی که دلشان برای انقلاب میتپد استفاده نمیشود؟ سرودههای انقلابی، تاریخ مصرفش نگذشته است.
جام جم/تقدیر جمعیت دانشجویی حقوق بشر اسلامی از رسانه ملی
به دنبال حاشیه سازی های اخیر علیه رسانه ملی، جمعیت دانشجویی حقوق بشر اسلامی در حمایت از عملکرد صدا و سیما و دکتر سرافراز رییس رسانه ملی بیانیه ای صادر کرد که به شرح ذیل است:
به گزارش جام جم سیما ، از دیدگاه اسلام حقوق بشریت، قانونی صحیح و معتبر است که از سوی خدا و از طریق وحی به دست ما رسیده باشد و مطابق با مصالح واقعی انسان ها باشد و از این رو، ارزش قانون به مطابقت با مصالح مادی و معنوی انسان ها است. طبق این دیدگاه، بشر تکویناً و تشریعاً بنده خداوند متعال است و برخلاف متفکران غربی که انسان را در برابر خدا هم آزاد می پندارند، بر تسلیم و فرمانبرداری انسان ها در برابر خدا تأکید میورزد. در مقدّمه اعلامیه اسلامی حقوق بشر آمده است: «با در نظر گرفتن عقیده توحید ناب، که ساختار اسلام بر پایه آن استوار شده است; عقیده ای که بشریت را فراخواند تا جز خدا کسی را پرستش نکرده و شریکی برای او قایل نشوند و احدی را به عنوان خدا به جای الله نگیرند. ... ـ این شریعت، معنویات و ماده را با هم درآمیخت.»
این قسمت از اعلامیه برگرفته از آیه 64 سوره آل عمران است که بر اطاعت انسان ها از خداوند تأکید نموده و از شرک ورزیدن نهی فرموده است. دعوت انبیا هم بر اساس عبودیت خداوند شکل گرفته است: (وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ)(بقره: 83); و زمانی که از بنی اسرائیل عهد و پیمان گرفتیم که جز خدا کسی را پرستش نکنند.
از دیدگاه اسلام، واضع قوانین خداوند است و در قرآن کریم در مورد افرادی که بدون توجه به این نکته، به وضع قوانین می پردازند آمده است: (إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ) (صافات: 35); اینان این گونه بودند که تا به آن ها گفته می شد خدایی جز خدای یگانه نیست سرپیچی می کردند.
پس از آنچه بیان شد معلوم می شود که اساس تفکر اسلامی در منشأ قانونگذاری و مشروعیت مقررات حقوقی، خداوند متعال و وحی (توحید محوری) است و در اندیشه غرب اساس، انسان و خواسته های فردی او (انسان محوری) است.
صداو سیمای جمهوری اسلامی ایران با برنامه های متنوع و پر بار در مورد حقوق بشر اسلامی و نیز نشان دادن چهره ی پلید حقوق بشر آمریکایی و اطلاع رسانی در خصوص اسلام آمریکایی کار بسیار ارزشمندی را انجام می دهد و لذا خواهشمندیم که این ارگان ارزشی نظام جمهوری اسلامی ایران با پوشش بیش از حد این قبیل برنامه های حقوق بشر اسلامی ، کمکی برای آگاهی بیشتر علاقه مندان به حقوق بشر اسلامی انجام داده باشد.
در انتها از اقدام پسندیده صدا و سیما در زمینه حقوق بشر اسلامی تقدیر و تشکر میکنیم و انشاالله به حول و قوه الهی این نقطه روشن سرچشمه ساخت برنامههایی از این دست باشد تا پاسخ مناسبی به هجوم بیوقفه رسانههای دشمن در عرصه حقوق بشر بدهیم.
این در حالی است که دادگاه عدالت اروپا چندی پیش مدیران صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را به دلیل نقض حقوق بشر محکوم کرده بود و دکتر محمد سر افراز را همچنان در فهرست تحریم های حقوق بشری اتحادیه اروپا باقی نگه داشت.
والسلام علیکم و رحمه الله برکاته
دکتر امین اسدی
دبیرکل جمعیت دانشجویی حقوق بشر اسلامی
جوان/ابراز پشيماني زيباکلام از حضور در فيلم «اژدها وارد ميشود!»
چطور ماني حقيقي زيباکلام و حجاريان را وادار به دروغگويي کرد
صادق زيباکلام با انتشار يادداشتي از چگونگي حضورش در فيلم ماني حقيقي و فيلم بازي کردنش گفت. نکته جالب اين يادداشت ابراز پشيماني زيباکلام و اذعان به دروغ گفتن به خاطر درخواست ماني حقيقي است.
نویسنده : هادي عسگري
ماني حقيقي امسال با فيلم «اژدها وارد ميشود» در جشنواره حضور داشت. فيلمي که در آن دو چهره سياسي اصلاحطلب حضور دارند. صادق زيباکلام و سعيد حجاريان در فيلم «اژدها وارد ميشود» از گروهي صحبت ميکنند که اخبار ساواک را به گروههاي مبارز ميرساندند. ديالوگهاي اين افراد پيش از اين توسط مسعود بهنود، روزنامهنگار همکار بيبيسي بيان شده بود و به دليل اينکه حضور بهنود از جمله مميزيهاي فيلم بهشمار ميرفت و ممکن بوده کل فيلم در جشنواره به خاطر حضور بهنود زير سؤال برود، ماني حقيقي دست به دامان اصلاحطلبان شد. زيباکلام در يادداشتش پيرامون چگونگي همکاري با حقيقي با پشيماني بعد از آن مينويسد: «گفتند ما ميخواهيم راجع به گروه هزاوه (هُزوارِشhozvaaresh ) صحبت کنيم. گفتند اينها دو، سه نفري بودند که به ساواک پيوستند. آنها زنداني نبودند و فقط با ساواک همکاري ميکردند. اطلاعات را بيرون ميآوردند و به گروههاي سياسي ميدادند. به ايشان گفتم که من نه در سالهاي حضورم در زندان و نه خارج از زندان تاکنون با چنين گروهي مواجه نشدهام. چنين چيزي هم نشدني بود، چون کساني که وارد ساواک ميشدند کاملاً مورد شناسايي قرار ميگرفتند و کلاً فقط يکبار ميتوانستند چنين کاري را انجام دهند. در غير اين صورت ساواک بو ميبرد و لو ميرفتند. به هر حال گفتند که ما يک مشکلي پيدا کردهايم. ماني حقيقي داستان فيلم را براي من تعريف کرد. گفتند ما همه چيزمان درست شده و قرار بود مسعود بهنود در فيلم باشد و بگويد اين گروه بيرون ميآمد و اطلاعات را به مخالفين رژيم شاه ميداد.
کارگردان البته اين را متوجه شد که من داستان را باور نميکنم. بعد آن قسمت مربوط به بهنود را براي من پخش کرد. آن زمان که پيش ماني حقيقي رفته بودم، اواخر ديماه بود و چند روز بيشتر به جشنواره نمانده بود. بعد ايشان گفت من فردا با آقاي حجاريان هم قرار دارم و ايشان ميخواهند آن حرفهايي را که آقاي بهنود گفتهاند براي ما تکرار کنند. حالا مشکل اينجاست که متأسفانه در دقيقه 90 ايراد گرفتهاند که چون مسعود بهنود اين حرفها را زده، فيلم نميتواند در جشنواره شرکت کند. آقاي حقيقي ناراحت بودند که بهخاطر بهنود نميتوانند در جشنواره شرکت کنند. گفتند دست به دامان شما شدهام، چون روي شما حساسيت نيست، بياييد و اين حرفها را بگوييد. فردا هم که آقاي حجاريان اينها را خواهد گفت. من قبول کردم و اين کار را برايشان انجام دادم. اين اتفاق براي من فيلم بازي در فيلم بازي شد. من قبل از ضبط دو، سه بار تمرين کردم، ولي بعد از ضبط گفتند خوب نشده است. من هم مقداري خسته و عصبي شده بودم. احساس ميکردم بابت انجام يک کار ديگر به آنجا رفته بودم و الان کار ديگري از من خواسته بودند. ولي سرانجام آنها راضي بودند و ميگفتند فيلمهايي که گرفتهاند خيلي خوب شده است. زمان اکران در جشنواره هم آقاي حقيقي با من تماس گرفتند و دعوتم کردند که فيلم را ببينم و گفتند فيلم با استقبال زيادي هم روبهرو شده، اما حقيقتش را بخواهيد من نرفتم. از نظر اخلاقي اين کار کمي برايم سخت بود، چون يک چيزي را که حقيقت نداشت، گفته بودم!»
البته زيباکلام در انتهاي يادداشتش به اين نکته اشاره ميکند که من در زندگيام گناه و خلاف زياد کردهام؛ اين دروغي که گفتم در مقايسه با گناهها و خلافهاي ديگري که کردهام، خيليخيلي سبکتر است!
حال مشخص نيست اين دروغها را زيباکلام به مردم گفته يا نه و اگر قرار باشد به حرف يک فيلمساز به اين راحتي دروغ بگويد، به حرف سياستمداران و افراد ذينفوذ سياسي چگونه عمل خواهد کرد؟! از طرف ديگر حجاريان که يکي از تئوريپردازان اصلاحات به شمار ميرود نيز چطور دروغهاي يک کارگردان را باور و تکرار کرده است؟!
جوان/در عرصه موسيقي شاهد رخ دادن يک فاجعه هستيم
با توجه به تعريف و ترجماني كه درباره جشنوارههاي فيلم و تئاتر فجر ارائه ميشود و آنها را به نوعي ويترين، رويكرد و هدف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي قلمداد ميكنند، جشنواره موسيقي فجر را نيز نميتوان و نبايد از ذيل اين تعريف خارج كرد.
نویسنده : مصطفي شاهكرمي
اگر آثار شركتكننده در جشنوارههاي فيلم و تئاتر فجر قرار است خوراك فرهنگي و هنري حداقل يك سال آينده مخاطبان و كشور را تأمين كنند، كه هست، آنچه در جشنواره موسيقي فجر هم اجرا ميشود همان چيزي است كه دولت و دستگاه متولي فرهنگ و هنر كشور با توجه به اهداف، برنامهها و راهبردهاي احتمالي كه براي اين بخش از هنر تئوريزه كرده، قابل احصا و تصور است.
جشنواره موسيقي فجر امسال به دليل حضور برخي خوانندگان و موزيسينها هم دچار حاشيه شده و هم آثاري كه در آن اجرا شدهاند، فاصله زيادي با اهداف اوليه راهاندازي و شكلگيري اين جشنواره دارند. محمد گلريز كه سابقه و صداي سرودهاي انقلابي با اسم او تقارن محسوس و قابل اعتنايي دارد، درباره تناسب نداشتن آثار اين دوره از جشنواره با فجر و انقلاب گفته است: «به عنوان عضو کوچک جامعه هنري کشور گريزي به جشنواره موسيقي فجر ميزنم. متأسفانه بايد بيان کنم که اين جشنواره موسيقايي خالي از کنسرتهاي موسيقي انقلابي است. ما در ظاهر شاهد برگزاري جشنواره موسيقي فجر آن هم به صورت همه ساله هستيم، ولي حتي يک کنسرت انقلابي در اين رويداد فرهنگي و هنري وجود ندارد و اجرا نميشود. حتي برگزارکنندگان آن نميدانند که هدف از برگزاري اين جشنواره چيست. اين در حالي است که هدف از برگزاري سالانه اين جشنواره، اجراي موسيقي براي در ياد و خاطره ماندن انقلاب شکوهمند اسلامي ايران است، اما کساني که در فتنه 88 همراه با فتنهگران بودند به اين جشنواره دعوت شدند که با فشار مردم حذف شدند. متأسفانه امسال شاهد حضور موسيقي مبتذل راک در جشنواره موسيقي فجر هستيم. در اين دوره از جشنواره موسيقي فجر کارهاي ملي کمي داريم. در عرصه موسيقي شاهد رخ دادن يک فاجعه هستيم و مسئولان و هنرمندان انقلابي تنها نظارهگر حوادث هستند. اين چه تفکري است که ميگويد کار مبتذل پاپ بيمحتوا بسازيم تا جوانان جذب غرب نشوند؟»
جشنواره موسيقي فجر امسال پختگي و تجربه برگزاري 30دوره جشنواره را براي سازماندهي و اجراي سي و يكمين دورهاش به كار بسته تا هم هنر ناب ايراني را به رخ جهانيان بكشد و هم يك نماينده تام و تمام در قواره نام «فجر انقلاب اسلامي» باشد، اما زهي خيال باطل!
خيال باطل، نه از بابت خالي بودنش از چينش نتهاي موسيقي در كنار يكديگر كه با نشستن و همراستا بودنشان چيزي به اسم موسيقي را ايجاد كنند، نه! خيال باطل از اين جهت كه آثار حاضر در اين جشنواره موسيقي به معناي واقعي كلمه كمترين تناسب و تجانسي با «فجر انقلاب اسلامي» بودن ندارند! سبكهايي مثل «راك»، «رپ»، «هيپ هاپ» كه در دنياي حاكميت مكاتب فكري مانند ليبراليسم و اومانيسم و الحاديگري و بيخدايي كه نتايج و اهدافي جز مبارزه با اضمحلال انسانيت، دين، خدا، خانواده، جامعه و هزاران مؤلفه و سرفصل ديگر براي خودشان متصور نيستند، شكل گرفته و به نوعي در كسوت مجري دستورات و القائات اربابان خود عمل ميكند. از طرفي براي ملت مسلمان و مستضعف كشورمان كه هنوز در خط مقدم جنگهاي سخت و نرم و نيز جبهههاي فرهنگي و هنري مختلفي كه از سوي دشمنان و مخالفان نظام مقدس كشورمان تئوريزه و اجرايي ميشوند، در حال نبرد و فعاليت هستند.
برپايي جشنواره موسيقي كه در آن سبكهاي موسيقايي بدون پشتوانه تمدني غربي جولان بدهند يك خودزني آشكار است. متأسفانه برخي از مديران فرهنگي و مسئولان كشورمان كه قرائت و خوانش درست و دقيقي از مباني انقلاب و اسلام ندارند، گمان ميكنند كه با ميدان دادن به اينگونه آثار و سازندگان آنها كه كمترين قرابت و تناسبي با مردم و كشورمان ندارند، هم توانستهاند طبق سليقه جوانان رفتار كنند و هم جذب حداكثري كرده باشند. اين در حالي است كه هنرمندان انقلابي و ارزشي و آثارشان به دليل اتخاذ سياستهاي غلط و نادرست مسئولان همواره مورد كملطفي متوليان و كارگزاران فرهنگي نظام قرار ميگيرند.
جوان/سينماي ايران چه تصويري از «مردها» ارائه ميدهد؟
«پدر» در هاليوود قهرمان دوستداشتني است در سينماي ايران خشن و خيانتكار!
فيلمهاي جشنوراه سيوچهارم فجر را ميتوان از زواياي مختلف فرمي و محتوايي واكاوي نمود و بر اساس آن حاصل يكساله جريان سينمايي كشور را بررسي كرد.
نویسنده : ياسر فريادرس
فيلمهاي جشنوراه سيوچهارم فجر را ميتوان از زواياي مختلف فرمي و محتوايي واكاوي نمود و بر اساس آن حاصل يكساله جريان سينمايي كشور را بررسي كرد. اما يكي از موضوعات جالب توجه در فيلمهاي امسال كه از تماشاي تمام آثار در بازه زماني كوتاه به خوبي هويدا و نمايان است تصويري است كه سينماي ايران از مردها- پدر، همسر و برادر- ارائه ميدهد. تصويري كه شايد نشانهاي باشد از رويكردهاي به شدت فمنيستي سينماي ايران. در يادداشت پيشرو به تصوير كاراكترهاي پدر، همسر و برادر به عنوان مهمترين نقشهاي مردانه سينما در برخي فيلمهاي جشنواره سيوچهارم پرداختهايم كه ميشود از نتيجه اين بازنمايي و مقايسه آن مثلاً با تصوير همدليبرانگيز و دوستداشتني پدر در سينماي غرب از جمله هاليوود به برداشتهاي مهمي از سينماي ايران رسيد.
خشم و هياهو
فيلم هومن سيدي كه بدون نامزدي در بخش كارگرداني، جايزه ويژه هيئت داوران را در اين بخش در جشنواره فجر گرفت، با محوريت ماجراي جنجالي شهلا جاهد و نگاهي به محصولات توليدشده از اين اتفاق از جمله؛ مستند كارت قرمز، تصويري منزجركننده از مرد نقش اول فيلم و در مقابل تصويري مظلوم از زن قصه ارائه ميدهد. مردي عصبي كه مثل آب خوردن خيانت ميكند و دروغ ميگويد. مردي كه نه به همسرش وفادار است- برعكس همسر- و نه به زني كه با او در ارتباط است و پس از قتل همسر به راحتي سر دختر را كلاه ميگذارد و او را به عنوان قاتل معرفي ميكند.
باركد
«باركد» مصطفي كيايي از جمله فيلمهاي پربيننده امسال بود كه البته اصرار عجيبي هم بر عبور از خط قرمزهاي اخلاقي داشت و ميتواند به عنوان يك نمونه مثالي از ميزان شوخي جنسي در يك فيلم مورد بررسي قرار گيرد. شوخيهاي جنسي زننده. اما تنها مسئله فيلم كيايي نيست. كيايي در «باركد» به بيان برخي مسائل غيراخلاقي ميپردازد كه پيش از اين در سينماي ايران سابقه نداشته است، ازجمله يكي از آنها، مرد بيغيرتي كه حاضر است نامزدش را براي پول با مرد ديگري آشنا كند. «باركد» پر است از مردهايي بيغيرت و سرخوشي كه مشكلي با برقراري رابطه نامزد خود با مرد ديگري ندارند و در عين حال خود با دختران زيادي در ارتباطند و عجيب آنكه آنان در فيلم حتي تقبيح هم نميشوند و به نوعي عمل آنها نيز مورد تأييد است.
ابد و يك روز
فيلم خوش ساخت سعيد روستايي كه توفيقات فراواني در كسب سيمرغ بلورين جشنواره به دست آورد نيز از قاعده بازنمايي مرد لاابالي در فيلمش مستثني نيست. چالش اصلي «ابد و يك روز» هم بر اساس همين موضوع شكل ميگيرد كه شخصيت اصلي فيلم- برادر بزرگتر خانواده- براي راه انداختن يك ساندويچي به طرزي خودخواهانه خواهرش را بهرغم ميل باطني به ازدواج با يك غريبه- مهاجر افغانستاني- مجبور ميكند. از سوي ديگر برادر كوچكتر خانواده نيز معتاد و موادفروشي است كه معضل اصلي خانواده به حساب ميآيد و در نهايت دختري كه داستان فيلم حول محور او ميچرخد، مجبور است با فداكاري و از خودگذشتگي به حبس ابدي كه برادرانش برايش ساختهاند تندهد تا حداقل آينده برادر نوجوانش مانند دو برادر بزرگترش تباه نشود.
آخرين بار كي سحر رو ديدي؟
فيلم فرزاد موتمن نيز مانند آثار ديگري در اين سالها داستان تقابل دختر جوان و قضاوتهاي اشتباه خانواده سنتي است و در اين بين عامل اصلي بحران، پدري سختگير، سنتي و عبوس است كه فرسنگها با دخترش سحر فاصله دارد و همين موضوع باعث شده است حتي هيچ ديالوگي بين اين دو صورت نگيرد.
سحر چند شب به خانه نميآيد و همين موضوع خانوادهاش را نگران ميكند و پدر نيز در واكنشي قابل تأمل فقط از ترس آبرو- و نه براي خود سحر- پي او ميگردد. دست آخر هم معلوم ميشود برادرِ دختر- كه سرباز فراري است و در يك مشروبسازي هم كار ميكند- از روي بادكردن رگ غيرت خواهر جوانش را كشته و بيرحمانه او را در زير تلي از خاك مدفون كرده است.
مالاريا
آخرين اثر پرويز شهبازي كه به اعتقاد بسياري منتقدان، تلاش او براي بازگشت به فضاي فيلم «نفس عميق» است، مانند همان فيلم داستان دو جوان است كه از خانه فرار ميكنند. اما برخلاف «نفس عميق» كه شاهد دو پسر عاصي و بريده از همهجا بوديم، اين بار شاهد سرگرداني يك دختر و پسر فراري در تهران هستيم. اما پدر در «مالاريا»ي شهبازي نيز، يك هيولاي وحشتناك است كه دنبال دختر ميگردد. كسي كه اگر چه فقط يك نما آن را ميبينيم و طبعاً جستوجوي او براي يافتن دختر فرارياش نيز عملي خلاف منطق و عرف نيست، اما تصوير ارائه شده از او به قدري خشن است كه به دختر حق ميدهيم از دست چنين موجودي فرار كرده باشد، خصوصيتي كه برادران دختر نيز دارند و بيدليل ما- مخاطب- بايد از آنها بدشان بيايد.
هفت ماهگي
آخرين اثر هاتف عليمرداني نيز در نمايش تصوير مرد، همسري را تصوير ميكند كه در عين حالي كه بيصبرانه منتظر پدر شدن است اما براي پاك ماندن حريم خانوادهاش هيچ دغدغهاي ندارد و در غياب همسر به او خيانت ميكند. حامد بهداد در «هفتماهگي» مرد معتاد و رفيقبازي است كه در اثر يك اتفاق به همسرش مشكوك ميشود و نهايتاً ثابت ميشود كه همسرش بيگناه بوده است اما اين در حالي است كه خود او دامنش از خيانت پاك نيست.
نقطه كور
در فيلم مهدي گلستانه، محمدرضا فروتن نقش همسر و پدري را عهدهدار است كه كارش او را از خانواده دور كرده است و همين دوري از خانواده از او مردي شكاك و بداخلاق ساخته است. همسري كه بهصورت كاملاً غيرمنطقي و بيجا به همسرش شك ميكند و آبروي او را در ميان خانواده و فاميل به راحتي ميبرد. سختگيريهايش همه را كلافه كرده است و حتي همسر و فرزندانش به دليل ترس از او دوري ميكنند. البته فروتن تنها مرد بد قصه نيست، محسن كيايي كه نقش برادر او را بازي ميكند نيز مردي وقيح و چشمچران است كه او هم خانوادهاش برايش اهميتي ندارد.
عادت نميكنيم
اگر چه در اين فيلم، مرد شكاك وجود ندارد و اينبار زن به مرد مشكوك است، اما نهايتاً شخصيت منفي داستان باز هم يك مرد است. زني به همسرش كه استاد دانشگاه است بابت ارتباطش با يكي از دانشجويان مشكوك است و براي رفع اين شك به خوابگاه دختر دانشجو ميرود و اين مسئله باعث تشنج در فضاي خوابگاه و دخالت حراست ميشود. دختر دانشجو به سبب «ترسي كه از پدرش» دارد، از تهديد همسر استادش آنقدر ميترسد كه سكته ميكند و ميميرد. پدر دختر وقتي ماجرا را ميفهمد براي شكايت از استاد دانشگاه به تهران ميآيد و در انتهاي ماجرا مشخص ميشود كسي كه با دخترش رابطه داشته است باجناق استاد دانشگاه بوده است و نكته قابل تأمل در اين ميان پدر سنتي دختر دانشجو است كه با دريافت قدري پول از باجناق خائن از قيد شكايتش ميگذرد!
دختر
فيلم رضا ميركريمي اگر چه وضعيتي متفاوت با ساير فيلمها دارد و نگاه اميدوارانهتري نسبت به ساير آثار بر فيلم حاكم است اما باز هم مقصر اصلي داستان يك پدر است. پدري كه غرور و تعصبش او را از خانواده دور كرده است و به جاي بيان استدلال و گفتوگو، مستبدانه جلوي اعضاي خانواده ايستاده است. هر چند فيلم ميركريمي نقدي به برخي خانوادههاي متعصب است اما به هر حال ذيل اين ليست قرار ميگيرد و كاراكتر پدر را به عنوان گناهكار اصلي فيلم معرفي ميكند.
لانتوري
فيلم جديد درميشيان اگر چه بهرغم موضوع جنجالي، به دليل ساختار ضعيف جنجال و حاشيه اثر پيشين او را نداشت اما در خصيصه ضد مرد بودن يكي از گلدرشتترين فيلمهاي جشنواره امسال بود. لانتوري داستان يك باند خلافكار با همين نام است كه يكي از اعضاي آن عاشق يك دختر روشنفكر ميشود، دختري مهربان كه از روي انسان دوستي پي رضايت گرفتن از مدعيان قصاص است. مرد عاشق فيلم درميشيان اما وقتي بعد از يك رابطه كوتاه جواب منفي ميشنود، خودخواهانه براي تصاحب دختر روي صورتش اسيد ميپاشد و زندگياش را نابود ميكند.
پل خواب
«پل خواب» اكتاي براهني در روايت به شدت خشن است. داستان مردي معتاد- شيشهاي- كه مانند خيل عظيمي از فيلمها بدهي زيادي بالا آورده است و براي همين تصميم ميگيرد در يك آژانس كار كند. مرد جوان فيلم- كه او هم همسري فداكار و مظلوم دارد- اما براي رسيدن به پول، پيرزني را كه يكي از مشتريهاي آژانس است ميكشد و در ادامه براي اينكه لو نرود مجبور به كشتن دوست پيرزن نيز ميشود و آنها را به راحتي آب خوردن در جايي به نام پل خواب دفن ميكند. «پل خواب» البته به ادعاي سازندگان اقتباسي است از رمان مشهور «جنايت و مكافات» اما وقتي در دل باقي آثار سينماي ايران مورد ارزيابي و تحليل قرار ميگيرد، نمايشدهنده تصوير مردي است كه زندگي خانواده خود و چند خانواده ديگر را به واسطه اعتياد و قتل تباه ميكند.
خانهاي در خيابان چهل و يكم
مردان «خانهاي در خيابان چهل و يكم» گرچه ظاهراً مردان خوبي هستند و تفاوتهاي اساسي با مردان آثار ديگري كه به آنها اشاره شد دارند، اما باز هم در اين فيلم زنان قرباني ندانمكاري و عصبانيت مردان هستند. «خانهاي در خيابان چهل و يكم» داستان زندگي به هم ريخته دو خانواده است كه باعث و باني اين آشفتگي، دعواي دو برادر است كه با همان هل دادن معروف سينماي ايران يكي از آنها كشته ميشود و زندگي دو خانواده به هم ميريزد. زنان در فيلم حميدرضا قرباني نيز كاراكترهايي مظلوم و بيسرپناهاند. انسانهايي كه اشتباهات مردان آنان را به خاك سياه نشانده ولي فداكارانه پاي زندگي فرزندانشان ايستادهاند.
آبنبات چوبي
فيلم حسين فرحبخش هم با اينكه از ضعف ساختاري شديدي رنج ميبرد اما نمونه مثال خوبي است براي بحث اين مطلب. كاراكترهاي اصلي فيلم دو مردند؛ اولي برادري خشن و غيرتي كه به دليل عصبيتهاي افراطياش باعث فرار خواهرش شده و حالا دربهدر دنبال اوست. و ديگري شوهر خواهرِ دختر فراري. مردي جاافتاده كه تا قسمت پاياني فيلم تصور ميكنيم مردي دلسوز و پاك است و اينبار شاهد بازنمايي يك مرد ايدهآل در سينماي ايران هستيم، اما شوربختانه در انتهاي فيلم متوجه ميشويم او به خواهر همسرش تجاوز كرده است و در انتها نيز دختر را به قتل ميرساند.
لاك قرمز
پدر «لاك قرمز» نيز مردي معتاد است كه باعث و باني همه مشكلات خانواده است. او نهتنها در زمان حيات خود ازحداقل درك اقتصادي براي دادن خرجي خانوادهاش بيبهره است بلكه پس از مرگش نيز مسبب بسياري از بدبختيهاي همسر و دختر بيپناهش است و حتي دختر نوجوان داستان به دليل مواد جاسازيشده پدر تا مرز زندان هم ميرود و همسر نيز به دليل حجم مشكلات و بدبختي ديوانه ميشود.
كلام آخر
اما با مروري گذرا بر اين تصوير از مرد ايراني در جشنواره فجر- به عنوان مشت نمونه خرواري از كليت سينماي ايران در سالهاي اخير- بايد اين دوره از جشنواره و همچنين سينماي ايران را سينمايي «ضدمرد» دانست كه نتيجهاش طبعاً مخدوش كردن تصوير پدر و همسر در ميان خانوادههاي ايراني خواهد بود. اما اين معضل وقتي جديتر نمايان ميشود كه سينماي ايران را با سينماي غرب مقايسه كنيم. جامعه امريكا طبق آمار از لحاظ اجتماعي مرداني به مراتب خيانتكارتر، خلافكارتر و همچنين خشنتر دارد، اما نتيجه بازنمايي مردان در هاليوود يا بتمنها، اسپايدرمنها و قهرمانهاي ديگرند يا پدراني معمولي كه بازهم قهرمان خانواده خود يا جامعهاند، ولي در جامعه سالم و خانوادهمحور ما مردان شخصيتهايي دگم، عبوس، خشن و خيانتكار دارند.
جوان/كوشكي در پنجمين همانديشي سينما انقلاب: فضاي حاكم بر سينماي ايران دوري از دين است
محمدصادق كوشكي در ادامه سلسله نشستهايي كه در پنجمين همانديشي سينما انقلاب برگزار شد اظهار داشت: سينماي ايران پس از انقلاب مجموعهاي از چند نطفه در كنار يكديگر است.
محمدصادق كوشكي در ادامه سلسله نشستهايي كه در پنجمين همانديشي سينما انقلاب برگزار شد اظهار داشت: سينماي ايران پس از انقلاب مجموعهاي از چند نطفه در كنار يكديگر است. جريان بدنه و حاشيهاي كه در سينماي قبل از انقلاب وجود داشته را ميتوان در كنار هم ديد. اما عملاً آنهايي كه مبتذلساز قبل از انقلاب بودند، حذف شدند و آنهايي كه آن زمان در حاشيه بودند، باقي ماندند و امروز استاد شدهاند.
وي عنوان كرد: اين عده بعد از انقلاب خودشان را تكثير ميكنند و باز هم ديده ميشوند. مشخصه اين سينماگران كه غالب سينماي كشور شدند و نسل دوم آنها هم امروز وارد جريان سينما شده، نكته بارزي دارند كه انقلاب را ناديده ميگيرند يا محدود ميبينند يا اگر هست نشانههاي منفي دارد. البته در اين سينما كارهايي هم هستند كه به انقلاب توجه ميكنند، مانند آثار ابراهيم حاتميكيا كه در اقليت هستند. نكته بعدي نگاه حداقلي است كه به دين دارند. در سينماي ايران دين امري حاشيهاي، سنتي و در بسياري از اوقات منفي است. خيلي كم اتفاق ميافتد كه دين امري مثبت و ثمربخش باشد. بعضاً ميخواهند رگههاي روشنفكري به دين بدهند و دين سكولاري را به نمايش بگذارند. همچنين دين تحريف شده و تنها كاربردي آرامشبخش و معنوي دارد. كوشكي در بخشي از صحبتهايش گفت: اولين كاري كه دين ميتواند براي سينما انجام دهد، اين است كه سينما را به حقيقتي كه وجود داشته، نزديك كند. همين حالا اگر كسي بيايد فيلمهاي ۳۷ سال گذشته اين كشور را ببيند، اصلاً فكر نميكند كه انقلاب در ايران اتفاق افتاده و برايش ناآشناست. اين استاد دانشگاه همچنين تأكيد كرد: پرشكوهترين و جديترين حادثه فرهنگ كشور ما عاشوراست، حادثهاي كه عمومي و فراگير است و اكثريت جامعه را درگير ميكند، حالا بايد ببينيم كه اين موضوع چقدر در سينماي ايران ما ديده ميشود، البته به جز صحنههايي مثل نذري دادن و...
وي ادامه داد: اگر از سينماي امريكا كليسا را حذف كنيم، ۴۰ درصد از سينماي آنها را حذف كردهايم. اما در ايران سهم خيلي كمي را دين و مسجد تشكيل ميدهد. چون سينماي ما واقعبين نيست. كوشكي همچنين با اظهار اينكه احساس مسئوليت به جامعه اثر ديگري است كه دين روي سينما دارد، يادآور شد: هاليوود به حس وطنپرستي امريكاييها برميگردد و اداي دين ميكند يا بر اساس جنگ جهاني دوم فيلم ميسازد و از خودش دفاع ميكند، در حقيقت سينماي امريكا در خدمت جنگ و در خدمت امور مقدس است.
وي در بخشي از صحبتهايش با تأكيد بر اينكه در كشور داستانهاي ملودرام زيادي داريم، گفت: وقتي كتاب «دا» را معرفي كردند و اين اتفاق حداقل بعد از دو دهه از جنگ افتاد، دوستان اهل سينما آن را خواندند و خودشان ميگفتند كه ما نميدانستيم چنين خبرهايي در جنگ بوده است، به دليل همين ناآگاهي آثار انقلاب و دفاع مقدس در سينما ديده نميشود. اين استاد دانشگاه اظهار كرد: آدمي كه دين ندارد، احساس مسئوليت هم ندارد. اگر سينماي ايران گامهايي را به سمت دين بردارد، مشكلات كم ميشود. فضاي حاكم بر سينماي ايران دوري گزيدن از دين است. وي در بخش ديگري از سخنانش تأكيد كرد: درد سينماي ما فيلمنامه و هنرمندان بيدغدغه نيست، سينماي ايران از يك حقيقت مسلم به نام دين فرار ميكند و فاصله ميگيرد و تا زمانيكه شرايط اينطور باشد، هربار تقصير را به گردن يك چيز مياندازيم. استاد دانشگاه تهران در پايان با اشاره به برگزاري جشنواره فيلم عمار عنوان كرد: تفاوت جشنواره عمار با جشنواره فجر در دين است، دين براي آنها مهم است و در همين شرايط اگر به بودجه آثار حاضر در اين دو جشنواره نگاه كنيم، كاملاً خندهدار است.
حمایت/کارگردان فهرست مقدس در گفتوگو با «حمایت»: عدهای به دلیل محافظهکاری علیه انیمیشنسازان جبهه گرفتهاند
گروه فرهنگی-فرزانه دیانتی: هنوز 24ساعت از آغاز جشنواره سیو چهارم فیلم فجر نگذشته بود که صدای اعتراض انیمیشنسازان به تبعیض رفتاری مدیران این جشنواره بلند شد. اعتراضی که سبب شد تا درهای کاخ مردمی بر روی 8انیمیشن شرکت کننده باز شود. البته اتفاق مهمتر در مراسم اختتامیه رخ داد، زمانی که «فهرست مقدس» به کارگردانی «محمدامین همدانی» توانست لوح تقدیر بهترین انیمیشن این جشنواره را از آن خود کند. در ادامه گفت وگوی «حمایت» با محمد امین همدانی را بخوانید.
چه المانهایی سبب موفقیت انیمیشن «بازگشت» در جشنواره فیلم فجر شد ؟
قطعا مهمترین گزینه ای که برای انتخاب در نظر گرفته شد ویژگیهای انیمیشنی بود که در کار ما وجود داشت؛ یعنی اغراقهای خاصی که به صورت تخیلی اتفاق افتاده بود. به نظر من آنچه دارای اهمیت است اینکه یک انیمیشن بتواند با کسب افتخار جایگاه خود را در سینما باز کند . این مهم سبب خواهد شد که سرمایه گذار بخش خصوصی به سمت و سوی تولید آثار انیمیشن هم جذب شود .
فکر میکنید که در بخش اکران عمومی هم موفق باشید؟
به نظر میرسد در اکران عمومی ما مخاطب خود را خواهیم داشت. یعنی انیمیشن نشان داده که اگر تولیدش استانداردهای لازم را دارا باشد، مخاطب خود را خواهد داشت. به هر حال تماشاگر است که تعیین کننده فروش یک اثر خواهد بود.
پس انتخاب شما به عنوان فیلم برتر در فروش اکران عمومی هم تاثیر خواهد داشت؟
قطعا بی تاثیر نیست .من معتقدم که جشنواره فیلم فجر در واقع میتوانست شرایط بهتری را برای معرفی انیمیشنها فراهم کند ولی اکران با همه مشکلات و کاستیها هم بی تاثیر نبود و حداقل مخاطبان نام آثار انیمیشن را شنیدند.
اما شرایط اکران در برج میلاد مناسب نبود.
اکران برج میلاد یک روز قبل تعیین شد و اطلاع رسانی مناسب هم انجام نشد. اکران این فیلم در طبقه منفی دو برج اتفاق افتاد. آن هم زمانی که دو نشست مهم با این اکران همزمان شد و کسی از اکران فیلم اطلاع نداشت. خب طبیعتا اکران تنها با مدعوین اتفاق افتاد و در غربت انجام شد.اما ما یک اکران خوب در پردیس ملت داشتیم که در 2 سالن همزمان پخش شد و استقبال خوب بود اما در کل انیمیشنها در بایکوت خبری اکران شدند و پوشش خبری لازم هم داده نشد.
در کل جشنواره به انیمیشنسازان کم لطفی کرد.حتی صدای اعتراض آنها هم بلند شد.
بله به انیمیشن در این جشنواره کم لطفی شد البته این چیزی از ارزش انیمیشن کم نمیکند زیرا در واقع انیمیشن در اکران نشان داد که در سال گذشته فروش خوبی داشته است . جشنواره یک عملکردهایی چه درمورد انیمیشن انجام داد که این عملکرد از ارزش صنعت انیمیشن نمیکاهد و فقط انگشت اتهامی است به سمت جشنواره . من بر این باورم که دیر یا زود مخاطبان هم به همین نتیجه می رسند. حضور 8 انیمیشن در جشنواره نشان از یک حرکت رو به جلو است و امیدوارم این اتفاق بتواند این صنعت را جدیتر کند و با کیفیت بهتر انیمیشن تولید شود.
شاید کملطفیها ناشی از اطلاعات نادرست ارایه شده به دوستان بود؟
دوستان به ظاهر نگاه ویژهای داشتند و میخواستند انیمیشن را از چشم مخاطب بربایند. نکته این است که شاید بعضیها احساس خطر میکردند و فکر میکردند که جایشان تنگ میشود که البته این تفکر کودکانهای است و به دلیل محافظهکاری و عدم بلوغ عدهای است. قطعاً هر چه قدر بتوانیم انیمیشن را اعتلا بدهیم به نفع انیمیشن کشور است. همین تفکر بهانهای دست جشنواره فجر داد که انیمیشنهای ما انیمیشنهای بدی هستند و اگر دیده نشوند به نفع انیمیشن کشور است. این دیدگاه اگرچه در ظاهر خیرخواهانه بود اما ترس از تزلزل جایگاه عدهای را نمایش میداد. ترس از این موضوع که قرار است هادی محمدیانهای جدیدی اضافه شوند و این موضوع رزومه عدهای را خراب میکند. من فکر میکنم که افرادی صفبندیهایی را انجام دادند که انیمیشنهای انقلابی با افراد انقلابی را تفکیک کنند و سعی دارند که با ما دشمنی کنند.
برای جشنواره سال بعد چه پیشنهادی دارید ؟
اول اینکه «سیمرغ» جایزه معتبر این جشنواره است و من فکر میکنم اگر بخواهیم انیمیشن را جدی بگیریم باید این جایزه را برای این بخش هم در نظر بگیریم. اما از سیمرغ مهم تر آن است که اکرانهای درست و صحیحی درباره انیمیشن همانند بخشهای دیگر جشنواره داشته باشیم. یعنی از قبل زمان و مکان اکران اعلام شود. نکته دیگر مرتبط با داوری است. لزوما دنبال این نیستیم که داوری خیلی فنی و تکنیکی انجام شود ما مشخصا در5 مورد با سایر آثار سینمایی مشترک هستیم و در آن بخشها می توان داوری کرد؛ از جمله فیلمنامه، تدوین، کارگردانی، موسیقی و صدا گذاری اینها مسائلی است که کاملا مشترک است و میتواند در این زمینه ها ما را وارد بخش مسابقه کند.
با همه این کملطفیها اثر دیگری هم در دست تولید دارید؟
انیمیشن های زیادی در دست تولید دارم که به صورت کوتاه و یا سریال هستند. انیمیشن بلند سینمایی احتیاج به پیش تولید خوب دارد و امیدوارم این گام که برداشتیم باعث شود در کار بعدی زمان برای پیش تولید و تهیه ایده و فیلمنامه بیشتر شود.ما به دنبال انیمیشن دلچسب و قوی تری هستیم.
رسالت/نفوذ فرهنگي در سينما چه دقيق و حساب شده عمل مي کند!
فريد يکتا
جشنواره ها در دنيا ايستگاه و فرصتي براي ارزيابي و سنجش مسير آمده و طراحي مسير آينده است. اينکه کارکرد جشنواره فيلم فجر با اين تعريف چه قدر فاصله دارد يا دقيقا چنين استفاده اي
را مي برد، بحثي است که فعلا نمي خواهيم به آن بپردازيم. اما جشنواره سي و چهارم فيلم فجر فارغ از اين کارکرد جشنواره ها، واقعيتهايي را افشا کرد که در نوع خود بي نظير است! و بيان آن براي سياستگذاران و دلسوزان عرصه فرهنگي هنري کشور قطعا فرصت ويژه اي است؛
1 - مديريت سينما منفعل و ناکارآمد است و سينماي ايران بدون توجه به سياست ها و برنامه هاي عنوان شده از سوي مديريت راه خود را مي پيمايد. اگر اميد، شعار اين دولت است تنها چيزي که در اکثر آثار وجود نداشت اميد بود. از طرفي بحث از تدبير
مي شود. تدبير يعني طراحي و گزينش روش هايي که سينماي ايران از چالش ها فاصله بگيرد و در مسير صلاح قرار بگيرد. پيش فرضي که در اين جشنواره نشاني از آن ديده نمي شود. فقط کافي است به اين موضوع بنگريد که گفته شد سينماي ايران را در مسيري قرار مي دهيم که مخاطب بيشتري را به سالنها بکشاند. بيش از هفتاد درصد فيلمهاي امسال جشنواره تنها مخاطبينش علاقه مندان جشنواره هستند و گيشه سال آينده با بحران بزرگتري روبه رو مي شود و براي اکران اين فيلمها بايد فايل فيلمهاي سينماي تجربه و هنر را گسترده تر کرد! و الا در اکران عمومي براي همان اندک علاقه مندان سينماي ايران هم با استقبال روبه رو نخواهد شد.
2 - شوراي پروانه ساخت، شورايي بي خاصيت و بي اثر است.
بي خود نيست مدير سازمان سينمايي مي گويد نمي دانم اصلا شوراي پروانه ساخت براي چيست؟! اين شورا نه تنها نتوانسته است در پاسداري از اصول مطرح شده در آيين نامه شورا نقش حد اقلي را بازي کند، حتي در آن بخش که بايد بتواند توازني از سوژه ها و مضامين را در سينماي يکساله ايران، مديريت کند، کاملا فشل بوده است. به طوري که بيش از هفتاد و پنج درصد سوژه ها به موضوعات اجتماعي، آن هم بيشتر از نوع دغدغه و مشکلات خاص طبقات رفاه زده و بي درد و غير متشرع به دستورات اسلامي است و بعضا حديث نفس سازنده آن است که با قاطبه مردم ايران بيگانه است، و در معدود آثاري که به طبقات فرودست پرداخته، باهدف تخريب و تعميم آن به کل جامعه بوده و کمتر نشاني از اصلاحگري و نشان دادن راه سعادت و خوشبختي در اين فيلمها ديده مي شود. از مضاميني با موضوعات راهبردي نظام، همچون مقاومت، دفاع مقدس، انقلاب، دشمن شناسي، بيان حقايق دين، سبک زندگي اسلامي، تاريخ معاصر، شخصيتها و قهرمانان ملي و انقلابي، بيان پيشرفتها و دستاوردهاي علمي و فناوري، جايگاه مهم سياسي و استراتژيک جمهوري اسلامي در منطقه و عرصه بين الملل و ده ها موضوع مشابه ديگر، خبري نيست. انگشت شمار آثاري که به اين مضامين پرداختند عموما خارج از حوزه تصميم گيري و سياست گذاري مديريت سينمايي کشور تحقق يافته است. فيلم هاي باديگارد، ايستاده در غبار، نفس و جشن تولد که به اين موضوعات استراتژيک مي پردازند مصداق روشن اين وضعيت است. همه اين آثار خارج از عزم مديريت سازمان سينمايي شکل گرفته و به ثمر رسيده است. جالب آن است که عمده اين آثار در جشنواره بايکوت مي شوند و اگر فيلم ايستاده در غبار شانس آن را مي يابد که توجهي به آن شود استثنايي است براي شکستن اين قاعده!
3 - خانه سينما بر خلاف جايگاه تعريف شده آن که بايد به مباحث و مشکلات صنفي سينماگران بپردازد، گرفتار رقابتهاي گروهي و باندي است. سالهاست که خانه سينما در پوشش کار صنفي در خدمت اين جريانات قرار گرفته است. بديهي است اين ساختار منجر به شدت گرفتن رقابتهاي درون گروهي و غير حرفه اي
مي شود، اين رقابت ها عمدتا پنهان مي ماند. اين جشنواره فرصتي را پيش آورد تا عمق اين رقابتها بيشتر آشکار شود. در حالي که برخي داوران از افراد شاخص خانه سينما هستند اما در رقابتي پنهاني، آثار افراد موثر ديگر خانه سينما را نديد مي گيرند و تنها به کانديدا کردن آن بسنده مي کنند و براي اين عهد خود حاضر مي شوند همه قواعد را کنار گذاشته و جوايز را به گونه اي پخش کنند که دست رقبايشان در خانه سينما از رسيدن به سيمرغ کوتاه بماند. مثلث تبريزي، فرهادي و محمدي از يک سو و ميرکريمي و عسکرپور از سوي ديگر نمونه اي از اين جبهه بندي پنهان است که دستشان به سيمرغ نمي رسد.
4 - نفوذ فرهنگي در سينما، در غفلت و خوش خيالي مديران جشنواره و سازمان سينمايي، چه قدر دقيق و حساب شده عمل مي کند! و چه خوب کارگزاران پنهان عمليات نفوذ، آثار مورد حمايت خود را به سيمرغ مي رسانند. فيلم ابد ويک روز مصداق روشن اين اتفاق است. منکر بعضي قابليت ها و مهارت هاي روايي اين فيلم نيستيم، اما در طول سي و چهار سال جشنواره فيلم فجر اين تنها فيلمي است که مي تواند چهار سيمرغ بهترين فيلمنامه و کارگرداني و بهترين فيلم را بربايد. مگر آنکه داوران ادعا کنند اين فيلم در تاريخ سي و چهار ساله جشنواره فيلم فجر يک پديده بي نظير و استثنايي است که ديگر کارگردانهاي ايران نتوانسته اند
به آن دست يابند! اگر اين فرض را نپذيريم، آن وقت نوبت آن
مي شود که فرض دومي را بپذيريم که اين فيلم در توهين و تخريب جمهوري اسلامي در طي اين سي چهار ساله جشنواره قطعا بي نظير عمل کرده است.جالب است نسبت به مقاصد پنهاني اين فيلم هشدار هم داده شد! اما مسئولين سينمايي و جشنواره به آن اعتنايي نکردند يا نتوانستند کاري بکنند. در حالي که عقل مصلحت انديش حکم مي کرد اين مقدار سيمرغ را به اين فيلم اختصاص ندهند (9 سيمرغ) و فيلمهاي ديگر را قرباني اين عمليات رواني جريان نفوذ فرهنگي در سينما ننمايند. فيلمهايي که در نگاه حرفه اي مستحق دريافت بعضي از اين سيمرغ ها بودند که دستشان از آن کوتاه ماند. در حالي که ملت بزرگ ايران در سي و هفتمين سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامي همچنان بر عهد خود در پاسداري از انقلاب خود مردانه پاي به ميدان گذاشتند و با حماسه راهپيمايي خود در 22 بهمن ماه قلب همه عاشقان انقلاب اسلامي را شاد کردند، جشنواره فيلم فجر با فيلمهايش و داوري ناعادلانه آن، خنجري شد پنهاني، که از پشت بر پهلويشان نشست!
قانون/جشنواره و يك فيلم
رضا بهرامی
اول از همه بگویم این متن چند بخش است و مثل متنهای بعضی از این منتقدهای خفن همهفن حریف یک بخشی نیست.
بخش اول
من یک منتقد خفن همه فن حریف هستم. میگویند منتقد همان هنرمند ناکام است. یعنی یارو دلش میخواسته بشود مثلا آل پاچینو ولی نشده. تهتهش چندتا تئاتر به مناسبت بیست و دوم بهمن ماه روز پیروزی ما روز شکست دشمن، بازی کرده و بعد هم به هوای اینکه همکلاسی هایش خیلی بهش خندیده اند و گفته اند فلانی تو عجب دلقکی هستی برو بازیگر شو دیووونه؛ رفته و درس هنرمندی خوانده ولی آخرش هیچی نشده.
البته من گاه گداری هنوز در مراسمات شکوهمند بهمن ماه و ایام ا...های اینجوری کاری چیزی بهم میخورد و هنوز ناکام ناکام نشده ام که مثل بعضی از این منتقدهای ریش دراز عینکی سختگیر به هر فیلم خوبی در هر برنامه ای فحش بدهم و بگویم مثلا «در نیامده».
این بخش هنوز تمام نشده بنابر این میخواهم از همین تریبون اعلام کنم که لطفا جشنهای فجر و ایام ا...های این شکلی را بیشتر کنند تا جلوی تبدیل شدن جوانهای نصفه کامی مثل ما را به منتقدان ناکامی آن شکلی گرفته کنند.چون در ایام ها بالاخره یه کاری هم هست که ما انجام بدهیم و ناکام از دنیا نرویم. تازه در این ایام ماها میتوانیم همدیگر را ببینیم و با هم حرفهای اسکاری و بردپیتی بزنیم و از مافیای پنهان پشت همه جشنوارهها گلایه کنیم و خفن نبودن خودمان را گردن آنها بیندازیم و دعا کنیم هر کس که این رسم را راه انداخته به زمین گرم بخورد و بخت ما هم باز شود به برکت همین شبهای عزیز و اینها.
الهی آمين.
بخش دو: جشنواره و یک فیلم
از آنجا که این نوشته بخش بخش است و به یک شکل جولیان آسانژی تهیه و منتشر شده است، بسیار کلاسیفاید و خفن طور و یواشکی است.یک جوری باید از سفارت پاناما در اکوادور برای حضار خوانده شود وگرنه خیلی دردسر دارد و اینها.
این بخش درباره فیلم ابد و یک روز است. درباره کارگردان خفن اش که بدون اینکه احساس خفنبودگی کند یک فیلم قشنگی ساخته که آدم خوشش بیاید. درباره عوامل خفن فیلم است که بی آنکه خودشان را خیلی خفن بیانگارند یک کار خفنی کرده اند. درباره اینکه جنسش جنس خوبی است لامصّب، از بس که آدم را یاد آن خانواده ای میاندازد که علیرضا نادری آن طور نازنین و ایرانی نوشته بودشان. این نوشته میخواهد در عین خفن بودگی دست مریزاد بگوید به آدمهایی که دلشان قشنگ است حتی اگر معتادند. دلشان قشنگ است حتی اگر درد دارند. حتی اگر فقیراند.
فضلای بسیاری گفته اند چیزها بر دو دستهاند. چیزهای خوب و چیزهای بد. چیزهایی خوب هستند که گوهرشان از شادی باشند. فضلای بسیاری هم دسته های دیگری را قائل بوده اند و اصالت را بر گوهر غم دانسته اند. اما این جانب، بنده خفن حقیر سراپا تقصیر، چیزها را بر یک دسته میبینم : چیز. این چیز که ممکن است مثلا یک اثر هنری باشد، میتواند گوهری مخلوط از غصه و شادی داشته باشد. حالا اگر غلظت غم اش کمی به شادی اش چربید یا بالعکس به اصالت آن خدشه ای وارد نخواهد کرد. اینها را گفتم که بگویم فردا روزی اگر این فیلم یا فیلمهای قشنگی مثل این که فن بیماری را بلدند و چرک و تعفن را از زیر پوست شهر این جور استادانه و تمیز و خاضعانه بیرون میکشند و میریزند روی داریه، رفت و جایی دیده و شد و خدای نکرده جایزه ای گرفت؛ نگویند سیاه نماييد که به این سوی چراغ ناراحت میشوم.
بخش دل بخواهی:
آقا پرویز خیلی آقایی. دمت گرم داداش. همینجوری.
بخش بعد:
جنگ است آقا جنگ. کی گفته جنگ نیست؟ جنگ است. چندین و چند سال است که جنگ است. اما جنگ داریم تا جنگ. دم هر کس که میرود از حَرم دفاع میکند گرم که نه فقط از حرم بزرگی، که از حریم حیثیت ما دفاع میکند. که از ما دفاع میکند. که ما نه اینجاییم،ما هر آنجایی هستیم که قلب و دلمان آنجاست. دم هرکس که از این جوانها فیلم بسازد هم گرم. اما جنگ داریم تا جنگ. یک جنگی هم هست که مال امروز و دیروز نیست. مال این فکر و آن ایدئولوژی نیست. مال دوست و دشمن نیست. مال بیگانه و یگانه و اینوری و آنوری و میانروی و نفوذی و خویش و همساده هم نیست. جنگ انسان است. جنگ آدم است با توان و روان خودش. با تن و توش خودش. با بغرنجی هوای خانه و کاشانه اش. جنگ هوای ناسالم وضعیتی است که گاهی در آن نفس میکشیم از بس که خاک مرده ریخته باشند توش. جنگ دود است با ریه های تن های بی کس. جنگ سکه های آخر روز است با شپشهای سوراخ ته جیب. جنگ درد است.
دردهایی که نمیرود از دل و جان و دست و سر آدم بیرون الا به روزگاران. دردهایی که یک عمر، حتی تا ابد، حتی تا ابد و یک روز می مانند توی گنداب دل و روده زخمی آدم. یعنی روزی که مردهای هم نه، فردای آن روز تازه اذن دخول داده میشود به کرم و مورچه و مار و عقرب و غیره و ذالک که بفرما، آنجا که آب کسی گرم نشد از بخار این بُتّه بی بخار بی بته. شما غذایش کنید بلکه دلتان در بیاید از عزا جنگ داریم تا جنگ. یکی هم این جنگ را دیده. دم این یکی هم گرم که اگر زور بیاورد یک چنین جنگی و از پسش برنیاید کسی، آنوقت نه فقط شکست خورده تنها، بلکه لشکری از همراهان و هواداران.
یک چیزی دارد از این خانه میرود. یک چیزی که خودش هم دوست ندارد اما چاره ای دیگر نمانده برایش. یک چیزی که حتی مُفنگی برادر هم فهمیده که به قیمت کارتن خوابی هم شده نباید بگذارد که برود. به قیمت ترک سخت خلاف سنگین هم که شده. یک چیزی که حیثیت این خانه است. آبروی این خانه است. قلب و روح این خانه است. خادم این خانه است. یک چیزی که گوهر غلاف انگشتری این خانه است. یک چیزی که برای نرفتنش باید خودت را جمع وجور کنی. باید بهش مهر و محبت کنی. باید دوستش بداری و بگذاری دوست داشته باشد. یک چیزی که به زبان خوش و روی باز میتوانی نگهش داری به سادگی ولی اگر رفت با توپ و تفنگ هم نمیتوانی برگردانی اش. یک چیزی که آنوقت برای پس گرفتنش باید کرور کرور باج بدهی، خروار خروار حیثیت خرج کنی، قطره قطره شاید خون بدهی،تازه آیا بیاید آیا نیاید؟ این هم جنگ است برادر من. جنگِ نه از جلو نه ازپشت، جنگِ از درون است. انگار سرطانی که باید اول سعی کنی نگیری اش. اگر هم گرفتی زود به دادش برسی و هواداری اش را بکنی. که سرایت نکند به خشت خشت خانه ات. به سلول سلول استخوانت. به خانه خانه شهرت. یک چیز خوب دارد از دست میرود. یک چیزی که هم غم دارد توش هم شادی. هم عروس و زیبا میشود دیدش کنار خودت، هم غریب و زشت در مشت بیگانه.
بخش دیگر
بخش درد. بخش مرض. بخش بیماریهای
صعب العلاج. بخش بدخیمی ها. سرطانیها. بخش بدبخت بیچارهها،زندونیا. این بخش چون مناسبتی با این ایام خجسته ندارد، بالکل فروگذارده میشود
بخش یواشکی:
توی جشنواره تئاتر هم یک کاری بود از یک آدم خفن دیگری. یک کار خفنی درباره رنج. درباره سرایت درد از سلولهای بیمار و از بین رفته به سالمترها. «متاستاز». یک چیزی ، یعنی سرایت سرطان به قسمتهای دیگر. یک چیزی ، یعنی مرگ تدریجی یک انسان. و نه فقط یک انسان که مرگ تدریجی رویاهای پدر و مادر آن انسان. غم مزمن خانواده و فرزندانش. سرایت درد نه از یک سلول که از یک انسان به یک خانواده ، به یک جامعه. جنگ لشکری از سلولهای دیوانه شده، که به شکل مویرگی پراکنده میکنند خودشان را در هرکجای آباد و سالمی که ببینند و به آتش میکشند و میکُشند و میمیرند. انگار که یک انتحاری، خودش را توی یک کنسرت موسیقی. جنگِ همیشه نا تمام.
این متن خفن از این هنرمند نیمه کامِ منتقد نشده هنوز، میخواهد بگوید اگر عده ای از جنس کراهت و بیماری اینطور میتواند مویرگی، تنی را ، انسانی را، جامعه ای را، جهانی را آلوده کند، خدا گواه است که سلولی از جنس سلامت و رفاقت تواناتر است به تصاعد مهر.
از آنجا که این نوشته بخش بخش است و ناغافل یاد درد افتادم و همچنین از آنجا که من خیلی منتقد خفنی هستم و میتوانم درباره همه چیز نظرات فاضلانه ام را بگویم؛ گفتم از متاستاز اصغر دشتی هم حرفی زده باشم. نمایشی که یک شب در شبهای جشنواره موفق به دیدنش شدم و چه مبارک شبی بود آن شب.
نمایش خفنی از یک گروه خفن که هیچ خودشان را مثل این بنده خفن سراپا تقصیر، خفن نمیپندارند و مثل بچه آدم کارشان را میکنند. بعد که کار تمام شد تازه میفهمند خفن بوده اند یا نه. که انصافا خفن بودند. که شیر مادرهایشان حلالشان باشد که درد را گرفته اند و ایده سرایت رنج را رگفته اند و هضم کرده اند و انگار مورفی در فیلم مسیر سبز سلامتی و مهر و رفاقت و شعر و آواز متصاعد میکنند از خودشان. انگار که فیلتر غصه های ملت باشند. انگار که به جنگ سرطان رفته باشند با متاستاز کردن فداکاری و ایثار در رگ و خون جامعه. انگار که....انگار که...انگار که کار خیلی خفنی کرده باشند.
بخش خفن
اینکه من الان آنقدر خفنم به این دلیل است که با یک عالمه آدم خفن، همینطور مویرگی آشنا هستم. از ابراهیم خان حاتمی کیا و آن چهره ممنوع التصویر خندان گرفته تا همین سعید روستایی و باقی فضلا.قضیه این است که این چند روزه هرکس از کنار ما رد شد یک فامیلی ای با این بنده خدا که در بیست و هفت سالگی پدیده جشنواره امسال شده، داشت. یعنی تو بگو بقال سر کوچه هم گویا با این طفلک فالوده خورده و حرفهای مدرنیسم زده و آدورنو بلد است و نظریه ابر ریسمان ها را به شکلی خیلی هرمنوتیک و مامانی با مرگ مولف استاد کرده است. و چه بسیار شبهای پرباری که داشته راه موفقیت را پدرانه به گوشش میخوانده. والّا.
نمیدانم این معضل ما دهه شصتی هاست که بهجای خفن بودن واقعی، آنقدر شو آف خفن در میکنیم که دیگر انرژی برای انجام دادن یک کار حسابی برایمان نمی ماند، یا نسل های دیگر هم همینطور بوده اند. آنقدر از چسبیده شدنمان به این بازیگر یا آن آدم معروف خوشمان می آید و پز میدهیم که خود طرف هم آنقدر برای خودش نوشابه باز نمیکند. یارو یک جوری میگوید من بهش فیلم قرض میدادم، یا من باهاش یه چایی خوردم که انگار این فیلمی که ساخته لاینقطع و بی هیچ عذر و بهانه ای حاصل همین فداکاری بوده است. البته من خودم فرق میکنم ها. من کلا با سعید و بچه ها خیلی رفیق بودیم. نه از الان. از خیلی سال پیش. نوشابه که میخوردیم گازش رو یک جور ملویی بیرون میداد که صدا نده، از بس که بچه مودبی بود. گفت بیا نقش این معتاده که نوید محمدزاده بازی کرد رو هم تو بازی کن، من چون خون میبینم حالم بد میشه و اصلا دعوایی و اینا نیستم و دود هم اذیتم میکنه قبول نکردم. به جان خودت که می خواهم دنیات نباشه. کلی هم ناراحت شد طفلی. یه بار هم بهش گفتم تو یه روزی یه فیلمی میسازی که خیلی خفن میشه. بعد یه لبخندی بهم زد که توش یه حالت خوبی داشت. یه قیامتی بود اصلا. سیمرغ رو تو چشاش میشد دید. به همین برکت.
بخش آخر:
ایشالا که این هوای آلوده هم یه روزی صاف میشه. مث هوای دل اونایی که 15 سال از ترکشون میگذره. خداحافظ.
قدس/روزنامه پرتیراژ یونانی به خوانندگانش قرآن هدیه میدهد
یکی از روزنامههای پرفروش یونان به نام «تو ویما» اقدام به اهدای نسخههای قرآن به خوانندگان خود کرد.
به گزارش قدس آنلاین به نقل از ایکنا، به نقل از پایگاه خبری «Yeni Safak»، اهدای نسخههای قرآن به خوانندگان روزنامه برای اولین بار در تاریخ این کشور که اکثر مردم آن مسیحی ارتدکس هستند، دیروز، 25 بهمن انجام شد.
در راستای برنامه این روزنامه برای انتشار رایگان یک کتاب مقدس در هر هفته، در این هفته ترجمه قرآن کریم به زبان یونانی از سوی تو ویما منتشر میشود.
این اولین بار است که کتاب مقدس اسلام در جامعه یونان توزیع میشود.
براساس آمار منتشر شده از سوی مؤسسه تحقیقاتی «پیو» تعداد مسلمانان یونان در سال 2010 حدود 500 هزار نفر بوده است که حدود 5 درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند.
مسلمانان به صورت رسمی یک اقلیت دینی شناخته میشوند که عمدتاً ترک، پوماک و آلبانیاییتبار هستند.
مردم سالاری/پرواز
هماي در اجرايش با گروه مستان: کاري نکنيد هشت سال ديگر ممنوع الفعاليت شوم
پرواز هماي در کنسرت خود در واکنش به تشويقهاي مکرر مردم به طنز درخواست کرد که مخاطبان کاري نکنند که او هشت سال ديگر هم ممنوع الفعاليت شود.
به گزارش مهر، کنسرت پرواز هماي که قرار بود يکشنبه 25 بهمن ساعت 21 در سيويکمين جشنواره موسيقي فجر اجرا شود با حدود نيم ساعت تاخير در سالن ميلاد نمايشگاه بينالمللي تهران روي صحنه رفت.در اين سالن و در طول اجرا هيچ المان يا نشاني از جشنواره موسيقي فجر به چشم نميخورد و هيچ بروشوري از اجراهاي اين سالن به مخاطب ارايه نشد. قبل از آغاز شدن قطعه اول عدهاي از مخاطبان که با تاخير رسيدند پشت درهاي بسته سالن ماندند و به آنها گفته شد درخواست خواننده اين بوده است که با آغاز اجرا کسي را به داخل سالن راه ندهند و بعد از اولين قطعه ميتوانند وارد سالن شوند.
پرواز هماي و گروهش بعد از ورود به سالن لحظاتي به احترام مردميکه آنها را تشويق ميکردند، ايستادند و بعد از استقرار در جايگاههاي خود هماي بيان کرد که اين اجرا را به حميد سوريان ورزشکار تقديم ميکند و اولين قطعه خود را اجرا کرد. در طول اجراي قطعات، يک خطاط در گوشه سمت چپ سالن روي صحنه و با فاصله کمياز گروه قرار گرفته بود و نام يا واژگاني از هر قطعه را خطاطي ميکرد.
هماي قطعه دوم خود را براي مادران دانست که اين سخن او با تشويق زنان حاضر در سالن همراه شد و او در اولين ترجيع بند از اين قطعه خواند: «بهشت زير پاي آن نجابت شماليت/ به پاي پاکي تو هيچ چشمهاي نميرسد»
هماي در ميان ترجيع بندهاي اين قطعه، «دلم گرفته مادرم» را ميخواند و آن را با نواي تار و سنتور همراه کرد.
قطعه سوم «تا کي غم آن خورم که دارم يا نه» نام داشت که شعري از خيام بود و اين چنين آغاز ميشد:
«تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پر کن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه»
ادامه اين قطعه که گاه با همخوانيهاي مردم همراه ميشد با اين بيت همراه شد که «ناکرده گناه در جهان کيست بگو/ آن کس که گنه نکرده چون زيست بگو» و با دونوازي دف و پرکاشن همراه شد به گونهاي که نوازندگان اين دو ساز دقايقي گويي با دف و پرکاشن با يکديگر سخن ميگفتند و به يکديگر پاسخ ميدادند.
تماميقطعات اين کنسرت از شور و حال خاصي برخوردار بود و با ضرباهنگ سازهاي سنتي و سبک متفاوت هماي در تحريرهاي آوازي موسيقي اجرا شد.در تصاويري که در پس زمينه اين گروه قرار داشت چهره خود اعضاي گروه ديده ميشد و چند بار هم يک سامانه پيامکي از مردم ميخواست تا ميزان رضايتمندي خود را از کنسرت هماي اعلام کنند.
بيشتر قطعات هماي همچون آلبومهاي وي از اشعار خاص مولوي، خيام و حافظ انتخاب شده بود و او آنها را با شور و هيجاني که از سبکه معمول موسيقي سنتي در کنسرتها تبعيت نميکند، ميخواند.
قطعه بعدي اين اجرا با اولين واژهاي که خوانده شد مورد استقبال جمعيت حاضر در سالن قرار گرفت و اين چنين آغاز شد:
«شيرين لبي/ شيرين تبار
مست و ميآلود و خمار/ با عشوههاي بيشمار»
اين قطعه با اين ترجيع بند «ميميزنم، ميميزنم، جام پياپي ميزنم» به اوج رسيد و دقايقي با ني نوازيهاي گروه «مستان و هماي» همراه شد که باز هم تشويقهاي مردم را در بر داشت. تشويقها و اظهار علاقه مردم و جملاتي که بيان کردند باعث شد تا هماي به طنز بگويد: کاري نکنيد که ما هشت سال ديگر هم ممنوع الفعاليت شويم.
در اين اجرا همچنين چند تن ازهواداران هماي اجراي «مرغ سحر» را خواستند و او يکي از قطعات محلي خود را با زبان گيلکي خواند. قطعه بعدي با تک نوازي سنتور آغاز شد و هماي در اين قطعه پاياني «ايران اي سراي من» را خواند که در ادامه با اين اشعار «جاويدان بهشت/ من عشقت کيمياي من» همراه شد. همراه با خواندن اين قطعه جمعيت سالن يکي يکي ايستادند و ايستاده اين قطعه را همراهي کردند.
در پس زمينه نيز تصاويري از مکانهاي تاريخي، رزمندگان در جبههها و مزار شهدا ديده ميشد.
در پايان اين کنسرت که با تشويقها و دست زدنهاي مردم همراه بود عدهاي هم گلايه داشتند که هماي قطعات مشهور خود را نخوانده است.
مردم سالاری/ رئيس
سازمان اسناد و کتابخانه ملي کشور: بزرگترين ضعف جامعه خلأ گفتمان فرهنگي است
رئيس سازمان اسناد و کتابخانه ملي کشور گفت: بزرگترين ضعف امروز جامعه خلأ گفتمان فرهنگي براي نسل جديد است. دليل اين سرگشتگي نسل امروز نيز به همين خاطر است که مسير مشخصي براي حرکتشان پيدا نميشود. به گزارش تسنيم، همايش مشترک مديران اسنادي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و مراکز اسنادي کشور با حضور سردار کارگر رئيس بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس و رضااميري صالحي رئيس سازمان اسناد و کتابخانه ملي در مرکز اسناد و آرشيو ملي برگزار شد. صالحي اميري در اين همايش کار اصلي بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس را فرهنگسازي دانست و گفت: کار اين سازمان انسجام، ارتقاي سطح هويت و شخصيتانسانها در جامعه و در نهايت سازگاري است. بنياد حفظ آثار را سازماني فرهنگي ميدانم که بزرگان نظام در تشکيل آن اهتمام داشتهاند.
رئيس سازمان اسناد و کتابخانه ملي کشور افزود: بزرگترين ضعف امروز جامعه خلأ گفتمان فرهنگي براي نسل جديد است. دليل اين سرگشتگي نسل امروز نيز به همين خاطر است که مسير مشخصي براي حرکتشان پيدا نميشود. رسالت سازمانهاي فرهنگي؛ احياي گفتمان انقلاب اسلامي است. با نفت و گاز ميتوان رفاه اجتماعي را رقم زد ولي فرهنگ، اخلاق، همدلي و همزباني را نميتوان اينگونه ايجاد کرد. فرهنگ همچون چراغي است که هرکس در پناه نور آن قرار گيرد روشن شود.
صالحي اميري در ادامه سخنانش اضافه کرد: فرهنگ تا زماني که در زيربناي توسعه تعريف نشود، نميتواند به پيشرفت جامعه کمکي کند و به آن اميدوار بود. بايد از توسعه اقتصادي به سمت توسعه فرهنگي برويم. اگر امروز در اقتصاد رشوه و گرانفروشي داريم بايد بدانيم همه اين موارد ريشه فرهنگي دارد. اگر در اجتماع شاهد ناهنجاريها هستيم بايد متوجه باشيم ريشه همهاش به فرهنگ غلط برميگردد. رئيس سازمان اسناد و کتابخانه ملي کشور اظهار داشت: نقش بنياد حفظ آثار بسترسازي در جهت توسعه فرهنگي است. هيچ محدوديتي بين همکاري ما و بنياد حفظ آثار وجود ندارد. حق نداريم مرزبنديهاي کاذب ايجاد کنيم چرا که يک نظام در ساختارهاي مختلف هستيم. در هماهنگي با نهادهاي اسنادي کشور تبادل اطلاعات داريم و در تلاشيم تا اسناد احيا شود. وظيفه ما دسترسي، بازتوليد و خدماتدهي به پژوهشگران است.
وطن امروز/نگاهی به شیوه برگزاری جشنواره سیویکم موسیقی فجر
ساز ناکوک مدیریت
مرتضی اسماعیلدوست: موسیقی، هنر بیان عواطف و اندیشههاست، توسط آلاتی که اگر با تفکری جانانه از خالقی روحنواز همراه باشد سببساز انبساط و البته انقلاب روح آدمی میشود. ارسطوی بزرگ، موسیقی را از شعب علم ریاضی میدانست و ابوعلی سینای ایرانی نیز در کتاب «شفا»، چه نکتههای معناساز که بدان آویخت. البته موسیقی امروزی مانند سایر هنرها، عجین یافته با صنعتی شده که گهگاهی پای هنر را میلنگاند و از سویی نواهای بیراه و صداهای غبارماندهای را به بار مینشاند که با هزار زور دستگاههای راهبرنده! به دنبال انتقال صداهایی برفکزده هستند!
در همجواری سیویکمین دوره جشنواره موسیقی فجر که بزرگترین رویداد سالانه در زمینه موسیقی خواهد بود، به تحلیل این آوردگاه سالانه صدا میپردازیم و به بررسی بخشهای اجرایی و فنی دست میزنیم که هر یک حدیث آه سوزی از تاسف را دربر خواهد داشت. جشنوارهای که از ابتدای فراخوان و آغاز به کار تا این روزهای پرهیاهوی برگزاری به بیبرنامهترین شکل ممکن به سر میبرد.
جشنوارهای که از 21 بهمنماه آغاز شده و تا پایان این ماه ادامه دارد و قرار است در روز اول اسفند جوایز جدیدی را که به نشان «باربد» درآمده به دلسپردگان این رویداد هنری اختصاص دهد. البته عنوان موسیقایی به این جشنواره! که شکل و فرمی همچون کنسرتهای سالانه داشته و نشانی از جشنوارهای بینالمللی آن هم با عنوان گرانقدر فجر ندارد، راه دورافتادهای با اصل ماجرا خواهد بود. وانگهی حتی اگر جشنواره را در این شکل چند ساله از برگزاریاش به پای بست کنسرتواره متصل کنیم، باز هم باید از گسست برنامهها داد سخن برآوریم که در آخرین مورد از بیبرنامگی مسؤولان برگزاری هنگامی که برای شرکت در کنسرت «شجاعت حسینخان»، نوازنده سیتار، ترافیک جنونساز بزرگراهها را پیموده و به برج میلاد رسیدیم، با لغو کنسرت مواجه شدیم. البته گفتههایی مبنی بر احتمال لغو برنامه یادشده به دلیل مشکلات روادید نوازنده وجود داشت اما تکرار واژه «امید» در این ایام چنان در گوشمان گرم مانده که به دنبال جامی برای نوشیدن خوشگوار آن هستیم! و افسوس که نتیجه انتظارها به درهای بستهای منتهی میشود و این بار در جشنواره موسیقی فجر، امید گوشسپاری به ساز خوشنواز امید شکسته شد و دلیلش از سوی مجریان، اصرار «شجاعت حسینخان» مبنی بر نچسباندن مُهر روادید ایران به گذرنامهاش بود تا اجرایش در آمریکا به مشکل برنخورد! البته پیش این هم که نه «شجاعت حسینخان»ی بود و نه روادید، ساز ناکوک مدیریت بر جشنواره هویدا بود که چنگ دلربا را به خراش روح بیقرار مخاطبان کشاند تا نشان دهد راه این دوره نیز بسان دورههای پیشین در مسیری ناهموار بوده و ره به مقصودی نخواهد برد.
پیش از آغاز سیویکمین دوره جشنواره موسیقی فجر مانند همه جشنوارههای برگزارشده چون فیلم، تئاتر و تجسمی شاهد انواع وعدههای مجریان مبنی بر برپایی رویدادی متمایز بودیم و چه عکسها و خندهها که در برابر دوربین عکاسان به ثبت نرسید!
حالا در این چند روز از برگزاری جشنواره موسیقی، شاهد به هم ریختگی برنامهها و مختل شدن زمان و برنامهریزی مخاطبان علاقهمند به حضور در این رویداد هستیم؛ مردمی که بلیت برای شرکت در کنسرتها تهیه کرده و با درهای بسته اجرای برنامههای گروه موسیقی تندر، کاوه یغمایی و شجاعت حسینخان مواجه شدند و تا پایان ماجرا باید به نظاره درآورد که باز کدامین بهانهها از سوی مدیریت جشنواره برای لغو برنامهها و به هم ریختگیهای صورت یافته به مدیران میانی جهت ابلاغ به رسانهها و مردم صورت خواهد یافت! واقعا جای تعجب است که چگونه عدهای که خود را مدیر و مدبر میخوانند اقدام به برگزاری رویدادی میکنند که هنوز سازوکار برپایی آن صورت نگرفته است و تنها جدولی تهیه کرده و افرادی مطرح در آن میگذارند تا شاید تنور رویداد را گرم نگاه دارند و نمیدانند این گرما با عدم درایت تبدیل به نقطه جوش مخاطب شده و رسوازدگی برنامهریزان را به دنبال خواهد داشت. اگر شجاعت حسینخان دچار مشکلات روادیدی بود و اگر کاوه یغمایی هنوز مجوز برگزاری کنسرتش فراهم نیست و اگر گروه تندر دچار معضلات فنی است، باید پیش از این مورد بررسی قرار میگرفت و این هنرمندان بدون پیشزمینه لازم مدیران در لیست برنامهریزان جشنواره قرار نمیگرفتند. از سویی میزان حواشی و جنجالها پیرامون این جشنواره چنان است که برای طرح آنها نیاز به اشارات بسیاری است و این مساله تنها مختص به این دوره از برگزاری نبوده و نیاز است تدابیری اساسی برای برگزاری جشنواره موسیقی فجر صورت یابد. از باندبازی در جشنواره که علی رهبری، مدیر هنری و رهبر ارکستر سمفونیک تهران به آن اشاره کرد تا نبود ساز و کار رسانهای مشخص و عدم شفافیت در سهمیهبندی بلیت برای اهالی رسانه، از سطح کیفی نازل جشنواره و حضور نوازندگان دست چندم خارجی تا عدم وجود امکانات برپایی و تقلیل برگزاری جشنواره به برپایی معجونی از کنسرتها و اینها در حالی است که تنها راهکار متولیان امسال جشنواره در نظر گرفتن سکههای بیشمار برای برندگان تصور شد تا شاید صدای معترضان با مجموع ۲۶۰ سکه بهار آزادی تا حدی خاموش شود! همچنین ایجاد جایزهای با نام «باربد» که قرار است هر ساله تولیدات موسیقایی را در طول بازه زمانی یک ساله از مهرماه سال پیشین تا مهر جاری مورد بررسی قرار دهد و شامل 3 بخش آلبومها، کنسرتها و بخش جانبی است؛ این در حالی است که چنان وضعیت افسارگسیختهای در روند تولیدات موسیقی و نحوه فعالیت گروههای موسیقی وجود دارد که به جای اختصاص این جوایز بهتر است فکری به این احوال غمگسارانه شود که حتما مقدمتر و پیشزمینه برگزاری جشنوارهای موثر و ارزنده خواهد بود. جشنوارهای که تنها در عنوان به نام فجر رسیده و نشانی از چنین رویداد خجستهای در آثار و نگاه جشنواره هویدا نیست و این دردهای نشسته دورههاست که بر جان جشنواره سنگینی میکند.
این معضلات در حالی است که مدیران برپایی جشنواره 2 ماه مانده به آغاز جشنواره موسیقی فجر طی مراسمی خبر از تغییرات ساختاری با بهرهگیری از تجربیات 3 دهه گذشته داده بودند و در آن وعده از معرفی و گسترش فرهنگ ایران در داخل و خارج از مرزهای کشور و همچنین حمایت و بسترسازی برای رشد کمی و کیفی موسیقی کشور شده بود، مواردی که تنها در رقص واژهها خلاصه شدند و به روندی اجرایی تبدیل نشدند.
در بخشی از گشایش پرهیاهوی جشنواره امسال، کلیپی از سخنان علی مرادخانی، معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی پخش شد که در آن از کم شدن تصدیگری دولت بر این جشنواره سخن رانده شد. همه این سخنان در کنار ناهمواری برنامههای رخ داده در این روزهای برگزاری جشنواره حقیقت ماجرا را عیان میکند که نمیتوان تنها با کلمات به برپایی جشنواره دلخوش بود و مدیریت را در جوسازیها خلاصه کرد!
طبق برنامههای اعلامشده در شیوه جدید برگزاری جشنواره موسیقی فجر قرار است بیش از 500 اثر تولیدشده در قالب آلبوم موسیقی از مهرماه سال 92 تا مهرماه سال 94 در تمام سبکها بررسی شود و جایزه «باربد» با آرای بیش از 70 نفر از موسیقیدانان کشور اهدا شود. انتخابکنندگانی که همانند بسیاری از رایهای صادره در عالم پشت پرده هنر چندان رویه مشخصی نداشته و هویت افراد صاحبنظر باید از پرده بر افتد تا ببینیم با چه پارامترهایی انواع موسیقی، آهنگهای با کلام و بیکلام، موسیقی نواحی، تکنوازی، کلاسیک، پاپ، موسیقی فیوژن و تلفیقی مورد داوری قرار میگیرد. معاون هنری وزیر ارشاد در پیام ابلاغشده برای آغاز به کار جشنواره موسیقی از فعالیت چشمگیر بخش بینالملل سخن گفت و از نگاه ویژهای که به دیپلماسی فرهنگی شده است و اینکه جشنواره سیویکم میتواند نقطه عطفی برای جشنوارههای موسیقی باشد! اما در این روزها با لغو کنسرتها و به همریختگی برنامهها و کیفیت پایین اجراها، خیالانگیزی مسؤولان به نواهای غمگنانهای نزد مخاطبان بدل شده است.
وطن امروز/محمد گلریز در انتقاد از برگزاری جشنواره موسیقی فجر: یک کنسرت انقلابی هم در آن وجود ندارد!
محمد گلریز در نشست خبری جشنواره مدرسه عشق در انتقاد به جشنواره موسیقی فجر گفت: این جشنواره خالی از کنسرتهای بسیج، مقاومت و انقلاب است و حتی یک کنسرت موسیقی انقلابی نیز در آن وجود ندارد. وی افزود: جشنواره موسیقی فجر دچار درهم ریختگی عجیبی است و کسانی که در فتنه 88 همراه با فتنهگران بودند به این جشنواره دعوت شدند که با فشار مردم حذف شدند. خواننده سرودهای خاطرهانگیز انقلاب در نشست خبری چهارمین جشنواره فرهنگی - هنری مدرسه عشق گفت: ما معتقدیم هنر رساترین ابزار بیان ارزشهای انقلاب است و به دنبال استفاده درست از آن هستیم تا در برابر جشنوارههای غربی که نگاه بومی به کشور ندارند قرار بگیریم. گلریز با بیان اینکه شاهد حضور موسیقی مبتذل راک در جشنواره موسیقی فجر هستیم، تاکید کرد: در این دوره از جشنواره موسیقی فجر کارهای ملی کمی داریم و موسیقی پاپ حضور بیشتری دارد ولی شعر و موسیقی موجود بیهدف است و حتی برخی از موسیقیها از نظر پزشکی نیز مضر است. گلریز درباره وضعیت موسیقی امروز ادامه داد: در عرصه موسیقی شاهد رخ دادن یک فاجعه هستیم و مسؤولان و هنرمندان انقلابی تنها نظارهگر حوادث هستند؛ این چه تفکری است که میگوید کار مبتذل پاپ بیمحتوا بسازیم تا جوانان جذب غرب نشوند. باید سراغ چهرههای متعهد و متخصص رفت و سوال این است که چرا از چنین افرادی دعوت نمیشود تا درباره موسیقی فجر نظر دهند. دبیر بخش موسیقی و سرود جشنواره مدرسه عشق با اشاره به اهداف برگزاری جشنواره مدرسه عشق گفت: ما در سراسر کشور 50 هزار پایگاه بسیج و 20 میلیون بسیجی داریم که در بین آنها هنرمندانی حضور دارند که آثار فاخر و ارزشمندی را ارائه میکنند. محمد گلریز در ادامه گفت: هدف از برگزاری این جشنواره تقویت ارزشهای متعالی هنر موسیقی است و تلاش کردهایم در این بخش سطح هنری را افزایش داده و با موسیقی مبتذل مقابله کنیم. وی افزود: هنر موسیقی هنری اثرگذار و شاید اثرگذارترین هنر باشد اما رسانههای شنیداری و دیداری ما در این عرصه کار خاصی نمیکنند و سیل موسیقی بیمحتوا و مبتذل دارای ریتمهای مستهجن گریبانگیر ما شده است.
وطن امروز/ عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی عنوان کرد
وادادگی فرهنگی دولت در برنامه ششم توسعه!
عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی با اشاره به مندرجات برنامه ششم توسعه گفت: دولت ۱۲ هدف مهم عنوان شده برای فرهنگ را در 3 بند خلاصه کرده است. آیا این وادادگی و تهاجمپذیری نیست؟ آیا حراج فرهنگ محسوب نمیشود؟! به گزارش فارس، کبری خزعلی، عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی افزود: در مجموعه برنامه ششم که برآیندی از فعالیتها و برنامههای دستگاههاست انتظار میرفت آن همه تلاش تجلی یابد اما درباره مجموعهای که فعلاً با نام لایحه برنامه ششم تقدیم شده است هیچ اثری از این اقدامات و فعالیتها وجود ندارد. همچنین اولویتهای سرمایهگذاری در لایحه برنامه ششم توسعه مشخص نیست و سرمایهگذار نمیداند در کدام حوزه باید سرمایهگذاری کند. این عضو کمیسیون تلفیق برنامه ششم توسعه با تأکید بر اینکه دولت باید اصل لایحه برنامه ششم را به مجلس تقدیم کند، اضافه کرد: این رفتار دولت غیرقانونی است و کمیسیون نمیتواند صرفاً لایحه اجرای احکام برنامه ششم را بررسی کند. همچنین نباید دولت توپ را در بررسی برنامه ششم توسعه به زمین مجلس بیندازد، چون مجلس ظرفیت این کار را ندارد بلکه باید به قواعد بازی و قوانین عمل کند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com