کد خبر: ۳۰۷۹۰۷
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 23 آبان 94

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی- امروزه رسانه‌ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …

فرهنگ در رسانه

به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کرده‌ایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلی‌ترین مطالب فرهنگی روزنامه‌ها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلی‌ترین مقولات فرهنگی که در روزنامه‌ها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت می‌کنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.

***

آرمان/هميشه پاي يك‌زن در‌ميان است؟

محمد مهدي عسگرپور كارگردان سريال «نفس گرم» در نشست مطبوعاتي‌ اين سريال كه در نمايشگاه مطبوعات برگزار شد، به برخي انتقاداتي كه نسبت به مجموعه‌اش مي‌شد، پاسخ داد. اين كارگردان سينما و تلويزيون در مواجهه با اين پرسش كه چرا هميشه در همه سريال‌هايش پاي يك زن ديگر در ميان است، گفت: اتفاقا اين نخستين باري بود كه اين اتفاق در سريال داشت رخ مي‌داد كه شما زهرمارمان كرديد (با لبخند)؛ چرا كه جراحت و شيدايي مثل نفس‌گرم نبودند و به نوع ديگري به قصه پرداخته شده بود. به گزارش ايسنا، نشست مطبوعاتي سريال در حال پخش نفس‌گرم عصر 21 آبان ماه با حضور كارگردان، تهيه‌كننده، مرجانه گلچين، ليندا كياني، حامد كميلي، محمد عمراني، رامين راستاد، نيلوفر خوش خلق و مريم بوباني بازيگران اين مجموعه و همچنين طلا معتضدي نويسنده نفس‌گرم برگزار شد.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/03/09/13910309155314780_PhotoL.jpg

در اين نشست محمد مهدي عسگر پور در پاسخ به پرسشي كه تا كي قرار است در تلويزيون ما تم خيانت پررنگ شود، پاسخ داد: الان كه به اين مطلب اشاره كرديد فكر كردم و هيچ‌وقت به اين موضوع فكر نكرده بودم. به نظرم سريال شيدايي و جراحت مثل نفس‌گرم نبودند. ما در سريال شيدايي جواني را داشتيم و قصه‌اي روايت مي‌شد كه اين جوان يك گذشته‌اي داشت. به نظرم اين نخستين بار است كه در سريال‌هاي ما اين اتفاق مي‌افتاد كه شما زهرمارمان كرديد. وي در ادامه توضيح داد: در جامعه ما اتفاقاتي مي‌افتد كه در آثارمان شايد بازتابش را ببينيم البته من ذهن خودم را نمي‌گويم فقط از كساني دفاع مي‌كنم كه بيشتر به اين موضوعات مي‌پردازند. هركسي به عنوان مخاطب شايد اعتقاداتي داشته باشد. من به عنوان يكي از سازندگان سريال مي‌خواهم بگويم كه شرايط فيلمسازي در كشورمان از يك طرف بسيار ساده است اما وقتي وارد پروسه توليد مي‌شويم بسيار سخت است. شما به ما بگوييد راجع به كدام شغل و مردمان كدام شهر مي‌توانيم فيلم يا سريال بسازيم كه با اعتراضات مواجه نشويم. به عنوان مثال ما مدت‌ها قبل براي يكي از كارهايمان به فرودگاه امام خميني (ره) رفته بوديم تا بخشي از كار تصويربرداري‌مان را انجام بدهيم اما آنقدر به ما سخت گرفتند و مدام به ما تذكر مي‌دادند كه دوربين‌هايمان را چگونه قرار بدهيم. سوال من به عنوان نويسنده اين است كه شما به ما بگوييد كه ما بايد راجع به كدام قصه بنويسيم. با اين صحبت‌ها مي‌خواستم از كساني كه گاهي به دليل اين گير و گرفتاري‌ها به سمت اين قصه‌ها مي‌روند دفاعي كرده باشم. به عنوان مثال وقتي پرسيده مي‌شود چرا به جاي سريال‌هاي خياباني مدام به سراغ سريال‌هاي آپارتماني مي‌رويم من در اينجا مي‌خواهم بگويم مردم ما وقتي از مقابل دوربين خياباني رد مي‌شوند يا دست تكان مي‌دهند يا مي‌گويند بازيگر نمي‌خواهيد؟ اين از بدبختي‌هاي ماست كه شهرك سينمايي نداريم و بايد در خيابان‌هاي واقعي كار كنيم. در ادامه اين نشست پرسشي از عسگرپور مطرح شد مبني بر اينكه وقتي مي‌خواستيد نقش مرجانه گلچين را انتخاب كنيد بيشتر دنبال كدام ويژگي بوديد و آيا از قبل در ذهن‌تان خانم گلچين را داشتيد يا خير كه عسگرپور گفت: به شكل طبيعي اصلا اين طور نبوده كه من از قبل تصور كرده باشم كه براي ايفاي نقش مليحه مي‌خواهم تابو شكني كنم. خير اين طور نبوده. از همان ابتدا كه مي‌خواستم وارد مرحله انتخاب بازيگران شوم به شكل طبيعي گزينه‌هاي مختلفي در ذهن‌مان مرور شد و حتي فكر كرديم و شروع به تماس گرفتن هم كرديم. در همان مسير بوديم كه خانم گلچين به ذهنم رسيد و بيشتر راجع به حضورشان بحث كرديم و با تهيه‌كننده به اتفاق نظر رسيديم. بنابراين آنچه كه از توافق من و تهيه‌كننده حاصل شد توانايي‌هاي خانم گلچين بود كه از گذشته‌ي او ديده بوديم. در ادامه اين نشست نقدي ديگر مطرح شد مبني بر اينكه بهتر نبود براي نقش مادربزرگ سيما تيرانداز كه مريم بوقاني اين نقش را ايفا مي‌كند يك بازيگري كه بيشتر سن مادر بزرگ ايشان را دارد انتخاب مي‌كرديد گفت: به شكل طبيعي بهتر اين بود كه مادربزرگ شخصيت ناهيد حدودا 85 ساله باشد اما ما بازيگري در اين سن خيلي كم داريم ضمن اينكه اگر هم مي‌خواستيم گريم سختي روي ايشان داشته باشيم، اين كار هم كار بسيار دشواري بود. البته ناگفته نماند كه گاهي اين اتفاق پيش مي‌آيد كه دخترها به دليل ازدواج زودي كه دارند و بچه‌دار شدن‌شان زودتر صاحب فرزند مي‌شوند پس بنابراين اتفاق غيرطبيعي نيست كه مادر بزرگ خيلي پيري نداشته باشند. به ويژه در شهرهاي كوچك كه اين اتفاق زياد مي‌افتد. پس نگران نباشيد من به عينه اين اتفاقات را ديده‌ام. در ادامه اين نشست پرسشي درباره به تعويق افتادن ماجراي مرتضي كه مدتي است به كما رفته انتقاد شد، نسبت به بيماراني كه نياز به اهداي عضو دارند كه عسگرپور در پاسخ به اين پرسش گفت: اهداي عضو زماني كليدش زده مي‌شود كه پزشكان اعلام كنند كه كسي كه روي تخت بيمارستان خوابيده اميدي به زندگي‌اش است يا خير؟ هنوز براي مليحه اين كار خيلي زود است كه اتفاق بيافتد. اين طبيعي است كه براي هركدام از عزيزان ما اين اتفاق بيافتد اول تمام تلاش‌مان را مي‌كنيم تا آخرين لحظه، ضمن اينكه وقتي ضربان قلب و ضربان نبض هنوز مي‌زند نمي‌شود كاري كنيم و اين كار غير انساني است. اينكه انتخاب حامد كميلي به عنوان شخصيت اسماعيل در نفس گرم با انتخاب كارگردان بود يا تهيه‌كننده، عسگرپور در پاسخ به اين پرسش هم گفت: تقريبا در بيشتر كارهايم سعي مي‌كنم با تهيه‌كننده كار اين تعامل را داشته باشم كه انتخاب بازيگران‌مان با تعامل انجام بگيرد. درباره آقاي كميلي هم به اين نكته اشاره مي‌كنم كه ايشان در فهرست اوليه ما بودند. پرسشي ديگر درباره بحث مميزي در سريال نفس‌گرم و اينكه فيلمنامه اوليه و ايده اوليه نفس‌گرم از مدت‌ها قبل به تلويزيون ارائه شده بود مطرح شد كه كارگردان نفس‌گرم در اين باره هم توضيح داد: ايده اوليه اين مجموعه شايد به يك سال‌ونيم قبل از توليد برگردد كه من آن زمان به تلويزيون تحويل دادم و طرح كلي داستان هم همين بود. حتي خلاصه سكانس‌ها هم همين بود كه شما مشاهده مي‌كنيد. ما با تلويزيون دچار طرح و تعديل نشديم. در ادامه اين نشست پرسشي مطرح شد مبني بر اينكه چطور شد كه به سراغ قصه‌اي مثل نفس‌گرم با تم مذهبي رفتيد عسگر پور پاسخ داد: جسارت آميز بودن طرح نفس گرم مثل بسياري از طرح‌هايي است كه ممكن است به شكل طبيعي در ذهن هركسي باشد ضمن اينكه اين طرح از چند سال پيش در ذهن من بود اما طي اين سال‌ها كمتر به اين بخش پرداخته شده بود. ابتداي داستان برايم خيلي مهم بود كه چطور بايد به اين داستان پرداخته شود كه حس شعاري نداشته باشد. در ادامه اين نشست پرسشي از تهيه‌كننده سريال سيد محمود رضوي مطرح شد مبني بر اينكه دغدغه مشتركي كه در پرداختن به داستان مذهبي از سريال پرده نشين تا نفس گرم داشتيد چه چيزي بود خاطرنشان كرد: شباهت در داستان‌پردازي هر دو كار شايد به نوع نگاه‌مان نسبت به اين كاراكترهاي خاص برگردد. شايد به اين خاطر است كه گفته مي‌شود نمي‌توانيم به سمت پرداختن به قصه روحانيت برويم ضمن اينكه تا به حال هم خيلي به سراغ اين كاراكترها نرفته‌ايم و دوستان تا الان بيشتر فكر مي‌كردند اگر به سراغ چنين داستان‌هايي بروند دست‌شان بسته است كه به نظرم اصلا اين طور نيست و مي‌توانيم از اين كارها داشته باشيم. به نظرم اين فضاها به دليل اينكه در تلويزيون كم پرداخته مي‌شود بايد اين فرصت‌ها را غنيمت بشماريم.

http://sima.jamejamonline.ir/Media/Image/1394/02/18/635667183600739936.jpg

‌دوست داشتم تماشاچيان را غافلگير كنم

در ادامه اين نشست از مرجانه گلچين درباره حضورش در سريال نفس گرم و ظاهر شدن در نقش جدي مليحه و اينكه چه پيش زمينه‌هايي از نقشي كه ايفا كرد داشت مطرح شد كه اين بازيگر پاسخ داد: نفس‌گرم اواسط نوروز امسال از دفتر آقاي رضوي به من پيشنهاد شد كه ما با هم يك نشستي داشتيم با آقاي عسگرپور هم صحبت كردم ديدم كاملا فضا با آنچه در ذهن داشتم متفاوت است و من براي ايفاي اين نقش بايد به نقش‌هاي دهه 60 مراجعه كنم ضمن اينكه دلتنگ آن سال‌ها و آن دوران هم شده بودم. بنابراين نخستين سوالم از آقاي عسگرپور اين بود كه چرا من را انتخاب كرد كه ايشان هم با من هم نظر بودند و گفتند زمانش رسيده كه به دهه 60 برگرديم و با شكلي متفاوت ظاهر شويم. گلچين همچنين گفت: ايفاي اين نقش ريسك بزرگي برايم بود و زماني كه اين نقش را تحويل گرفتم حتي به اين فكر مي‌كردم كه اين كار را نكنم چرا كه ترسيده بودم اما از آنجايي كه متفاوت بودن براي هر بازيگري ايده آل است فكر مي‌كردم مي‌توانم از عهده اين نقش بربيايم و اكنون خوشحالم از اين بابت كه توانستم بعد از سال‌ها در نقشي متفاوت ظاهر شوم و بيشتر دوست داشتم تماشاچيان را غافلگير كنم. اين بازيگر طنز سريال‌هاي تلويزيون در بخشي ديگر از صحبت‌هايش درباره نقدهايي كه از ايفاي نقشش در سريال نفس‌گرم شده بود توضيح داد: زماني كه من نقش مليحه را قبول كردم از همان ابتدا دچار يك سري وسواس شدم اما با ويژگي‌هايي كه در كل مجموعه و بازيگران ديدم با قوت قلب اين كار را شروع كردم. همچنين در بخش نقدها لازم مي‌دانم به اين نكته اشاره كنم تماشاگري كه ده سال بطور مداوم بازيگر را در ايفاي يك نقش مي‌بيند مسلما ارتباط برقرار كردن با نقشي متفاوت و پذيرش آن برايش سخت است. خيلي متاسف شدم كه برخي‌ها با تماشاي يك قسمت شروع به نقد نقش من كردند و من به جاي اينكه واكنش بدهم صلاح دانستم كه فعلا عكس‌العملي نشان ندهم. با احترامي‌كه به همه مخاطبان قائلم حتي آنهايي كه مرا در ايفاي اين نقش دوست ندارند لازم مي‌دانم بگويم من به عنوان يك بازيگر بايد خودم را محك بزنم حتي اگر به مذاق خيلي‌ها خوش نيايد. در ادامه همين نشست پرسشي ديگر از مرجانه گلچين مبني بر اينكه آيا پيش از اينكه نقش‌تان را در اين مجموعه آغاز كنيد الگويي براي ايفاي نقش داشتيد كه اين بازيگر پاسخ داد: زماني كه نفس‌گرم به من پيشنهاد شد تا زماني كه استارت كار بخورد متاسفانه زمان زيادي در اختيار نداشتيم اما در همان زمان كوتاه هم من در جلسات اينچنيني شركت كردم و سعي كردم رفتار خانم‌هايي كه در جامعه اينگونه بودند را ثبت كنم. بخشي از اين نشست به صحبت‌هاي طلا معتضدي نويسنده سريال نفس گرم اختصاص داشت. اين نويسنده در ابتدا توضيحاتي درباره فيلمنامه اين مجموعه و نحوه شكل‌گيري آن ارائه داد و گفت: از همان ابتدا طرح آقاي عسگرپور آن قدر پتانسيل كافي را داشت و تمام شخصيت‌پردازي‌ها انجام شده بود و من فقط آنها را نوشتم. كاراكتر مرجانه گلچين كاراكتر دراماتيك و كاريزماتيك است. همچنين بقيه كاراكترهاي اين اثر هم شخصيت‌هاي زنانه قوي بودند كه من به آنها پر و بال دادم. همچنين در ادامه پرسشي ديگر مبني بر اينكه چرا گره‌هاي داستاني در نفس‌گرم دير شكل مي‌گيرد مطرح شد كه معتضدي در اين باره توضيح داد هدف از اين سريال نشان دادن يك آدم دو زنه يا پنهان كاري نيست بلكه هدف داستان زني است كه در پي زندگي‌اش با داستان‌ها و ماجراهايي روبه‌رو مي‌شود و ما براي اينكه كاراكتر مليحه را نشان دهيم بايد به قبل‌تر مي‌رفتيم. وي همچنين در بخشي ديگر كه درباره دلايل پرداخت افراطي نقش مليحه در نقشي مثبت گفت: به نظرم اين دليل اين نوع از برداشت به خاطر اين است كه ما نيمي‌از داستان را نديده‌ايم و بايد صبر كنيم كه ببينيم مليحه اين اعتقاداتش را چگونه ادامه مي‌دهد. بيش از اين هم راجع به اين ماجرا صحبت نمي‌كنم چرا كه داستان‌مان لو مي‌رود.

‌ كليت ماجرا را خيلي دوست داشتم

مريم بوباني بازيگر سريال نفس گرم در سخناني كوتاه درباره حضورش در اين مجموعه گفت: درباره اينكه چطور قصه نفس‌گرم را پذيرفتم لازم مي‌دانم بگويم هر زماني كه آقاي عسگرپور مي‌خواهد كاري انجام دهد اگر با من تماسي گرفته شود با كمال ميل مي‌پذيرم چرا كه كار كردن با وي برايم بسيار خوشايند است به ويژه كه در اين كارشان آقاي رضوي به عنوان تهيه‌كننده كار حضور داشتند و براي من واجب بود كه حتما حضور داشته باشم. ضمن اينكه زنانگي قصه نفس‌گرم و كليت ماجرا را خيلي دوست داشتم و به نظرم نفس گرم يكي از موفق‌ترين كارها بود و با شخصيت‌هايي كه داشت توانست موفق شود. در ادامه نيلوفر خوش‌خلق درباره متفاوت بودن نقشش در سريال نفس گرم چنين توضيح داد: من شانس خيلي بزرگي آوردم كه اين نقش به من پيشنهاد شد. شخصيت فروغ پيچيدگي‌هاي خودش را دارد اما از آنجايي كه آقاي عسگرپور كارگردان بسيار خوبي است و با آرامش نكات لازم را به ما منتقل مي‌كرد ما به راحتي ايفاي نقش كرديم. ليندا كياني از ديگر بازيگراني بود كه در نشست مطبوعاتي نفس گرم حضور داشت. وي گفت: قبل از خواندن فيلمنامه حضور آقاي عسگرپور برايم كافي بود تا بازي در اين سريال را قبول كنم چرا كه من همه فيلم و سريال‌هاي آقاي عسگر پور را دنبال كردم و هميشه هم طرفدار كارهايش بوده‌ام. يكي از ويژگي‌هاي نقش ترانه و ساير نقش‌ها در فيلمنامه اين سريال شخصيت‌پردازي‌اش بود كه تك بعدي نبود. ترانه يك سري ويژگي‌هايي دارد كه هنوز وارد داستان نشده است. در ادامه اين نشست محمد عمراني درباره حضورش در سريال نفس گرم گفت: در نمايشنامه‌نويسي يك اصلي وجود دارد كه آدم‌ها بايد آدم باشند و قرار نيست يكي خوب خوب باشد و يكي بد بد باشد. به عنوان مثال اين طور نيست كسي كه ريش دارد حتما آدم خوبي است و كسي كه صورتش را سه تيغه مي‌كند حتما آدم بدي است. متاسفانه مديراني كه به كارشان آشنا نبودند كليشه‌هايي را وارد مجموعه‌هاي تلويزيوني كردند. خوشحالم كه يك تجربه همكاري ديگر با آقاي عسگرپور داشتم و هر وقت كه با ايشان كار كردم از ايشان درس گرفتم. در ايفاي نقشم در سريال نفس‌گرم با ابعاد گوناگون يك آدم امروزي روبرو خواهيد شد كه در آينده مي‌بينيد. رامين راستاد بازيگر نقش كرم هم درباره حضورش در اين مجموعه گفت: وقتي ما بازيگران مي‌خواهيم وارد پروژه‌اي شويم هركدام فاكتورهايي داريم. در سريال نفس گرم ما تهيه‌كننده‌اي را در كار داشتيم كه هميشه سريال‌هايش تاثيرگذار بوده است. سريال قبلي آقاي رضوي هم يك قصه ديني را روايت مي‌كرد و به علاوه اين تهيه‌كننده يك كارگردان صاحب نام بهانه خوبي بود كه حضور در اين مجموعه را قبول كنيم. به نظرم قصه نفس گرم به واقعيت‌ها نزديك است.

http://rouzegar.com/wp-content/uploads/2015/06/Seryal_Nafas_Garm_Rouzegar.com_2.jpg

‌ براي تلويزيون ارزش قائل هستم

حامد كميلي در ادامه اين نشست طي سخناني كوتاه درباره نقشش در سريال نفس گرم توضيح داد، وي گفت: بعد از سريال پرده نشين برنامه‌اي براي حضور در تلويزيون نداشتم تا اينكه پيشنهاد آقاي عسگرپور به من شد و وقتي فيلمنامه را خواندم و ديدم شخصيت به لحاظ بازي برايم جاي كار دارد و مي‌توانم بيشتر روي آن كار كنم. وي در بخش پاياني صحبت‌هايش درباره اينكه چرا دوست ندارد با وجود درخششي كه در نقش‌هاي تلويزيوني‌اش داشته در تلويزيون كار كند توضيح داد: البته منظورم را بد متوجه شديد تصميم من اين نبود كه ديگر در تلويزيون حضور نداشته باشم بلكه من دوست ندارم حضور پشت سر هم در تلويزيون داشته باشم. من بعد از پرده‌نشين مي‌خواستم يك فاصله‌اي داشته باشيم وگرنه كار حرفه‌اي را از تلويزيون شروع كردم و به‌شدت براي تلويزيون ارزش قائل هستم.

ابتکار/گزارشی از سالن‌هایی که در میدان خراسان تعطیل شده‌اند؛

عصر یخبندان سینماها

سینما «الوند» یکی از قدیمی‌ترین سینماهای میدان خراسان است و البته تنها سینمای این محله قدیمی هم نیست، نزدیک این سینما دو سینمای دیگر هم هستند؛ سینما «ساینا» یا همان «سایه» و سینما «پیوند» که هر سه با فاصله‌ای کم از یکدیگر، سینماهای میدان خراسان را کامل می‌کنند. این بنایی که حالا نیست؛ پیش از انقلاب سینما «الوند» بود و برای خودش رونقی داشت اما حالا کاملا خراب شده و دور تا دورش را تابلوهای خطر در بر گرفته‌اند. در میان چندین و چند تابلوی خطر که در بنای تخریب شده، وجود دارد، آنچه جلب توجه می‌کند، پارچه‌ای است با این نوشته: «کمربند 3500 به بالا، مردانه و زنانه».

سینما «الوند» همان سینمایی است که گفته می‌شود، قدمتش به بیش از 50 سال پیش برمی‌گردد اما حدود دو ماه است که بنای آن کاملا تخریب شده و هر یک از اهالی محله چیزی درباره آن می‌گویند، اما تقریبا همه متفق‌القول هستند که قرار است خروجی مترو در یکی از اضلاع آن تعبیه شود.بعضی هم می‌گویند که صحبت از ساخت و ساز یک مجتمع بزرگ تجاری است.

خود ما سینما را آتش زدیم!

با این حال اولین کسی که با او طرف صحبت می‌شویم، مردی است که می‌گوید 62 سال دارد و از قدیمی‌های میدان خراسان است؛ او می‌گوید که سینما حدود یک ماه و نیم پیش تخریب شده و قرار است یکی از درهای مترو در همین محدوده باز شود.از او می‌پرسیم این سینما از چه تاریخی تعطیل شده است که توضیح می‌دهد: فکر می‌کنم یکی دو سال بعد از انقلاب بود که سینما را آتش زدند. خود ما بودیم که آن را آتش زدیم و از آن سال به بعد دیگر فعالیتی ندارد. وی اضافه می‌کند: این سینما متعلق به بنیاد مستضعفان بود اما بعد صاحب آن وکیل گرفت و آن را از بنیاد پس گرفت. حالا هم دست دولت است و اگر دلش بخواهد سینما می‌سازد، اگر هم دلش نخواهد مجتمع تجاری می‌سازد. این پیرمرد 62 ساله معتقد است: قرار نیست در اینجا سالن سینمای تازه‌ای ساخته شود و قرار است یک مجتمع تجاری به جای آن بنا شود. وقتی از پیرمرد می‌پرسیم خود شما در این سینما فیلم دیده بودید، چشمانش برق می‌زند. شاید به یاد روزهای خوش جوانی‌اش می‌افتد. بادی به گلو می‌اندازد و خیلی قطعی می‌گوید: بله که دیده بودم! فیلم‌های فردین، بهروز و ...

کاسبی همه خراب شده است!

از پیرمرد با خاطرات جوانی‌اش می‌گذریم تا به دیگر رهگذر این راسته برسیم؛ فروشنده میانسالی است که پوشاک مردانه می‌فروشد. او به شدت از وضعیت فعلی سینما شاکی است اما بیشترین دلیل دلگیری‌اش به خاطر این است که وضعیت فعلی ساختمان سینما، به کار و کاسبی مغازه‌های اطراف ضربه می‌زند و به قول او کاسبی را خراب می‌کند! این مرد می‌گوید: جلو روی ساختمان به خیابان اصلی، باعث شده مغازه‌های ما اصلا دیده نشوند. هر چه به شهرداری زنگ می‌زنیم، هیچ فایده‌ای ندارد. از او می‌پرسیم این سینما مال کیست که پاسخ می‌دهد: «مال عزت بود که فروخت» اما هیچ اطلاعات دقیق‌تری درباره این عزت ندارد و تصور می‌کند نیروی انتظامی سینما را از عزت خریده است. با این حال روی پارچه‌ای نوشته شده: «این ملک متعلق به سازمان سرمایه‌گذاری تامین اجتماعی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران می‌باشد و ورود افراد متفرقه به داخل ملک موجب تعقیب قضایی و پیگرد قانونی خواهد شد.» البته پیرمرد می‌گوید که این کاغذ را تازه چسبانده‌اند و دو تا دوربین هم کار گذاشته‌اند. پرسش بعدی این است که به نظر شما قرار است چه ساختمان دیگری جایگزین این سینما بشود که پاسخ می‌دهد: «نمی‌دانم. یکی می‌گوید مترو می‌شود و دیگری می‌گوید پاساژ. معلوم نیست می‌خواهند چه کارش کنند.»

http://mishan.persiangig.com/weblog/bahmn92/92-11-14/IMG_5885.JPG

سینمای خانگی با تخمه و پیژامه!

سومین مصاحبه شونده ما پیرمرد دیگری است که می‌گوید پیش از انقلاب در آپارات همین سینما کار می‌کرده است. او یادآور می‌شود که این سینما 55 سال پیش ساخته شده و کوچه مجاور هم به نام صاحب سینما یعنی ایزدی نامگذاری شده است.وی اضافه می‌کند: همان سال‌ها سینما «الوند» را آتش زدند. صاحب سینما تلاش کرد آن را درست و راست کند اما دیگر نشد.از او می‌پرسیم، اگر بار دیگر سینما درست شود آیا کسی حاضر هست دوباره در این سینما فیلم ببیند که تاکید می‌کند: «دیگر کسی سینما نمی‌رود. الان همه سی‌دی نگاه می‌کنند یا ماهواره می‌بینند. همه چی شده سی‌دی. مردم در خانه خودشان تخمه می‌شکنند و فیلم می‌بینند. در همین محدوده دو سینمای دیگر هم بسته شده است.»

اداره کردن سینما خرج دارد

سینمای دیگری که این مرد می‌گوید سینما «ساینا» یا همان «سایه» است. سینمایی که چند قدم آن‌طرف‌تر در اواسط خیابان 17 شهریور قرار دارد. تنها کسی که با او صحبت می‌کنیم، ساندویچ‌فروشی کنار سینماست. اوست که می‌گوید این سینما 15 سال است کار نمی‌کند.همین ساندویچ‌فروشی یادآور می‌شود: چهار شریک بودند که یکی از آن‌ها سهم سه نفر دیگر را خرید اما اداره کردن سینما خرج دارد و به این راحتی‌ها نیست. مرد فروشنده به مشکلات تعطیل شدن سینما هم اشاره می‌کند، مشکلاتی که باعث شده موش و سوسک به مغازه او که خوراکی‌فروشی هم هست، راه پیدا کند و می‌گوید: «سه ماه پیش با هزینه خودمان سعی کردیم مشکل را حل کنیم.»

آخرین فیلم «پایین شهر، بالای شهر»!

یکی از مشتری‌های این ساندویچ‌فروشی از دیگر محلی‌های میدان خراسان است. مرد میانسالی که می‌گوید: «سال 79 با خانمم عقد کرده بودیم. در این سینما فیلم می‌دیدیم و بعد هم به این ساندویچ‌فروشی می‌آمدیم و ساندویچ می‌خوردیم. ساندویچ‌های اینجا خیلی معروف بود. آخرین فیلمی که در این سینما نمایش داده شد «پایین شهر، بالای شهر» بود.» او ادامه می‌دهد: «آن زمان سینما بهترین تفریح بود. حالا مدام به پسرم می‌گویم برو سینما فیلم ببین! اما آنقدر همه موبایل‌ها، اینترنت و... پر از فیلم است که دیگر کسی به سینما نمی‌آید. سینما دیگر مثل قبل نیست.» فروشنده معتقد است زمانی که سینما فعال بود، اوضاع ساندویچی او هم بهتر بود و رونق بیشتری داشت.

از «شعله» تا «پاشنه‌ طلا» و...

او اما به مشکل دیگری هم اشاره می‌کند: اینجا کسی با بلیت 6 هزار تومانی نمی‌آید فیلم ببیند، مگر اینکه مثل قبل سینما را دو فیلمه کنند، مثل دوره‌ای که قیمت بلیت سینما عصرها پنج تا یک تومانی بود و صبح‌ها دو تومان. اینجا که نمی‌تواند مثل بالای شهر بشود. باید قیمت بلیت را پایین بیاورند تا مردم بیایند. وی اضافه می‌کند: خود من در این سینما خیلی فیلم می‌دیدم. از «شعله» تا «پاشنه‌ طلا» و... . آن زمان هم که بسته نشده بود، سود کافی نمی‌داد. به خاطر همین آن را بستند. حالا تمام صندلی‌هایش خراب شده. این سینما خیلی بزرگ است فکر کنم بالای 500 نفر جا دارد و زمینش 1260 متر است. حساب کنید هزینه نگهداری‌اش چقدر زیاد می‌شود.

عصر یخبندان سینما پیوند

اما میدان خراسان سینمای دیگری هم دارد، سینمایی با نام «پیوند» که در خیابان خاوران قرار گرفته است. سه سال از تعطیلی این سینما می‌گذرد و در این مدت محل امن و آرامی برای کارتن‌ خواب‌هاست. همچنان که گربه‌ها هم با آرامش در پیشانی سردر آن رفت و آمد می‌کنند. تقریبا یک سال پیش کارتن‌خواب‌هایی که در این سینما پناه گرفته بودند، به خطر سرمای هوا آتشی روشن کردند که به داخل سینما سرایت کرد و به آن خسارت زد. دو طرف سینما دو مغازه نسبتا کوچک قرار دارد؛ یکی سوپرمارکت است و دیگری عطاری. روی شیشه‌های سینما «پیوند» پوستر فیلم‌هایی مثل «رسوایی»، «قلب یخی» یا «عصر یخبندان 4» چسبانده شده و بالای در هم محل تبلیغ خوانندگان موسیقی پاپ مثل بابک جهان‌بخش، ‌فرزاد فرزین و... است. قیمت بلیت در این سینما چهار هزار تومان بوده که روزهای سه‌شنبه نیم بها بوده است.

فیلم جذاب یعنی جنگی، کابویی (وسترن)، کاراته‌ای و...

یکی از محلی‌ها می‌گوید: «ببینید خانوم! باید اینجا فیلم‌های جذاب نشان بدهند تا مردم بیایند.» از نظر او فیلم جذاب یعنی جنگی، کابویی (وسترن)، کاراته‌ای و... و البته خارجی. او معتقد است در این سینما فیلم خارجی طرفداران بیشتری دارد. به روزهای رونق سینما هم اشاره می‌کند و یادآور می‌شود: « اینجا یک موقعی خیلی خوب بود اما حیف!» میدان خراسان هر چند به اندازه خیابان لاله‌زار نوستالژیک نیست، اما با داشتن سه سینما برای خودش خاطراتی دارد. سینماهایی که حالا در کنارشان انواع و اقسام مغازه‌ها هست. بیشتر مغازه‌ها لباس‌فروشی است آن هم پوشاک مردانه. اما در کنارشان فروشگاه‌های دیگری هم هست؛ چمدان‌فروشی، ساعت فروشی، کفش بچگانه تا آرایشگاه مردانه. در این محله قدیمی همه جور مغازه‌ای هست؛ مغازه‌هایی که چاشنی خاطراتی از فیلم‌های قدیمی دارند.

ابتکار/واکنشی به خیز آذربایجان برای تصاحب شاهنامه؛

«جمهوری آذربایجان باید عذرخواهی کند»

http://aftabnews.ir/files/fa/news/1394/8/17/49387_635.jpg

یک هنرمند و مدرس دانشگاه تاکید کرد: مسوولان ایران در واکنش به اقدام جمهوری آذربایجان در ثبت هنر نگارگری و مینیاتور به نام خود، باید حتما این موضوع را از نظر دیپلماتیک و فرهنگی پیگیری کنند.

محمدعلی رجبی درباره انتشار کتابی که در آن، نگارگری‌های ایرانی به نام جمهوری آذربایجان معرفی شده و توزیع آن در اکسپوی 2015 میلان، اظهار کرد: متاسفانه برخی مسوولان ما به‌دلیل نداشتن فعالیت به‌موقع در معرفی فرهنگ و هنر کشور، همیشه آسیب‌هایی را وارد کرده‌اند. پیش از این هم مسائلی از این دست پیش آمده بود. یک زمانی می‌خواستند «بهزاد» را مال خودشان کنند و می‌گفتند او ایرانی نیست، ازبک است! وی ادامه داد: خود من بارها این پیشنهاد را به مسوولان داده‌ام که هنرمندان ایران را در حوزه نگارگری و خوشنویسی تقویت کنند و برای آموزش به مرکز این هنرها بفرستند. کارهایی از این قبیل در کشورهای اطراف خلیج فارس هم انجام شده است.این استاد دانشگاه به لزوم واکنش مسوولان ایرانی به اقدام آذربایجان اشاره کرد و گفت: مسوولان ما حتما باید با این مسائل برخورد کنند و از طریق یونسکو اعتراض خود را به گوش دنیا برسانند. آن‌ها باید با کسانی که علیه هنر و فرهنگ کشور فعالیت می‌کنند و می‌خواهند بخش‌های مختلف این فرهنگ و هنر را مال خود کنند، برخورد لازم را داشته باشند. رجبی ادامه داد: دنیا به کسانی که این کارها را انجام می‌دهند، خواهد خندید، چون آثاری را در کتاب جمع‌آوری کرده‌اند که همه‌ی دنیا آن‌ها را به اسم ایران و هنرمندان آن می‌شناسند. با این حال، ما هم وظیفه‌ای داریم و نباید به همین سادگی از خطای بزرگی که انجام شده بگذریم.

این هنرمند همچنین گفت: مسوولان ما هرگز نباید در برابر چنین اقداماتی ساکت بنشینند. هم از طریق دیپلماتیک و هم فرهنگی باید از کسانی که اقدام به چاپ این کتاب کرده‌اند، بخواهند عذرخواهی کنند و هرگز اجازه ندهند که چنین اتفاقاتی تکرار شود. اگر این کار را نکنیم رفته‌رفته همه‌ی فرهنگ و هنر ایران را به نام خودشان می‌کنند. رجبی اضافه کرد: تمام آنچه به این موضوع مربوط می‌شود، به کم‌کاری مسوولان ما برمی‌گردد. وقتی ما با اتفاقاتی مانند این، برخورد نکنیم تکرار می‌شود و زمینه را باز می‌کنیم تا بدتر از این‌ها را انجام دهند و ما هم شاهدش باشیم. پاویون کشور جمهوری آذربایجان در اکسپوی 2015 میلان کتاب نفیسی را شامل مینیاتورهای ایرانی با عنوان «مینیاتور آذربایجان» به بازدیدکنندگان عرضه کرد. در این کتاب که خبرنگار ایسنا به نسخه‌ای از آن دست یافته، با امتناع از ذکر نام «ایران»، شهرهای اردبیل، تبریز، مراغه و ارومیه (در استان‌های اردبیل و آذربایجان شرقی و غربی ایران) تا ایروان (پایتخت جمهوری ارمنستان) و باکو (پایتخت جمهوری آذربایجان)، قلمرو هنر این کشور توصیف شده است. نکته‌ی عجیب‌تر این‌که در صفحه‌های متعدد این کتاب، تصویرهایی از کتاب‌های قدیمی خطی و نگارگری ایرانی به‌عنوان نمونه‌هایی از مینیاتور آذربایجان ارائه شده است. در بالای تصویرها نیز نام آثار، ادیبان و داستان‌های مختلفی چون شاهنامه فردوسی، دیوان حافظ، خمسه‌ی نظامی، گرشاسب‌نامه، کلیله و دمنه، همای همایون، خاورنامه، جامع‌التواریخ، هفت اورنگ، فال‌نامه و ... با تلفظ فارسی، اما به خط لاتین آمده است. محل خلق یا نگهداری بسیاری از آثار نیز شهرهایی مانند تبریز ذکر شده است.

اعتماد/گفت‌وگو با رامين ناصرنصير

تلويزيون در اين سال‌ها افت كرده است

پيام رضايي/ رامين ناصر نصير از دهه ٧٠ در كنار مهران مديري به خانه‌ها آمد و شناخته شد. اما بعد از چند سال گرچه حضورش در تلويزيون قطع نشد اما نسبت به گذشته حضور بسيار كمرنگ‌تري داشت. در سال‌هاي اخير او علاوه بر بازي در تئاتر به كار ترجمه هم مشغول بوده است. پلاك ۱۴، جنگ ۷۷، باجناق‌ها، پشت‌كنكوري‌ها و سه، پنج، دو و قهوه تلخ از جمله آثاري است كه او در آنها ايفاي نقش كرده است. حالا در تازه‌ترين اثر نمايشي‌اش در باغ آلبالو به كارگرداني آتيلا پسياني به صحنه رفته است. با او درباره اين تجربه نمايشي و البته ترجمه‌ها و تلويزيون گپ و گفت كوتاهي انجام داديم.

از تجربه بازي در باغ آلبالو با بازنويسي محمد چرمشير و كارگرداني آتيلا پسياني بگوييد.

http://media.isna.ir/content/563941.jpg/3

خب جالب است. در وهله اول اينكه يك بازيگر نمايشنامه‌اي از چخوف را كار كند جذاب است. جذابيتش مي‌توانست مضاعف باشد چون چخوف به روايت آتيلا پسياني بود! سال‌هاي طولاني هست كه با آقاي پسياني دوست هستيم و يكي دوبار پيش آمده بود كه در كارهاي تصويري با هم كار كنيم. در تئاتر اما پيش نيامده بود. خب فرصت مغتنمي بود كه در پروژه باغ آلبالو با هم كار كنيم. نكته بعدي اينكه اين نمايش بازنويسي محمد چرمشير است. خب اين لازم است كه نمايشنامه‌هايي كه در شرايط تاريخي، جغرافيايي ديگري نوشته مي‌شوند وقتي مي‌خواهيم آنها را اينجا كار كنيم، بايد تنظيم مجددي شود براي شرايط جغرافيايي و تاريخي ما. من اعتقاد دارم كه به طور عام لازم است. اگر همان متن را اجرا كنيم شكاف‌هايي وجود خواهد داشت كه تماشاگر با يك چيزهايي ارتباط برقرار نخواهد كرد و در نهايت از كار فاصله مي‌گيرد. ضمن اينكه علاوه بر اين نويسنده و كارگردان بتوانند ديدگاه خودشان را هم به اثر اضافه كنند و چرمشير اين كار را به صورت بسيار وفادارانه‌اي انجام داده است. مجموعه اينها تجربه بسيار منحصر به فردي براي من ساخته است.

برگرديم به عقب! مردم شما را دهه ٧٠ از طريق تلويزيون شناختند. بعد از تلويزيون فاصله گرفتيد. بيشتر كار تئاتر انجام داديد و حتي ترجمه كرديد.

خب من در اين سال‌هاي اخير كمتر در تلويزيون كار كردم اما تصميمي مبني بر اينكه بخواهم ديگر در تلويزيون نباشم دركار نبوده است. كمي شرايط خود تلويزيون عوض شده است. دهه ٧٠ سه شبكه داشتيم، ماهواره نبود، تنها عامل سرگرمي مردم و قوي‌ترين وسيله ارتباط جمعي مردم بود. در طول اين سال‌ها رسانه‌هاي ديگري آمده كه اهميت تلويزيون به ذات كم شده و از طرف ديگر خود تلويزيون هم ضعيف‌تر شده است. به خاطر مسائل اقتصادي، توليد برنامه‌هاي نمايشي كمتر شده است. بنابراين همه همكاران من حضورشان به نسبت سال‌هاي قبل در تلويزيون كمتر شده است. متاسفانه همان مقدار كم توليد هم كيفيتش به‌شدت افت كرده است. به دليل اينكه وقتي پول نيست همه‌چيز بايد به سرعت با بودجه كمتر و كمي سردستي‌تر انجام شود و ناگزيريم سراغ كساني برويم كه كيفيت كارشان چندان مهم نيست و دستمزدشان كمتر است. متاسفانه به مرور، سال به سال هم بدتر شده است.

داستان اين ترجمه‌هاي شما چيست؟ آن هم در حوزه‌‌هاي مختلف و شايد به نوعي بي‌ربط!

داستاني ندارد. مقوله زبان هميشه براي من جذاب بوده است. در هر مقطعي سراغ يك زبان رفته‌ام. برخي‌ها به دلايل كاري نيمه مانده و برخي را توانسته‌ام بيشتر پيش بروم مثل زبان اسپانيايي. هر زباني كه شما ياد مي‌گيريد دريچه‌اي به يك دنياي جديد است. اولين حسنش اين است كه شما مي‌توانيد با آن با دنيا ارتباط برقرار كنيد. مواردي پيش مي‌آيد كه فكر مي‌كنم كتابي جذاب است و اگر ترجمه شود مي‌تواند خيلي جذاب باشد و مخاطب داشته باشد. با اين انگيزه هم به ترجمه دست مي‌زنم. براي همين اگر ترجمه‌هاي من را كنار هم بگذاريد ممكن است هيچ‌وجه شباهتي بين‌شان وجود نداشته باشد. تنها وجه مشترك‌شان اين است كه همه‌شان كتاب‌هايي بودند كه مرا جذب كردند. در حوزه‌هاي مختلفي هم هست.

حالا در تئاتر، تلويزيون يا حوزه نشر اثري داريد كه قرار باشد به صحنه بيايد، پخش شود يا چاپ شود؟

نمايشي را دو سال پيش در دوبي تمرين و اجرا كرده بوديم به كارگرداني بابك توسلي كه درباره زندگي مهاجران ايراني در دوبي است. تصميم گرفتند كه در اينجا هم اجرا كنند و احتمالا از پايان آذرماه در پرديس كوروش اجرا خواهد شد. در مورد كتاب هم در پنج سال گذشته كتاب‌هاي زيادي به نظرم جذاب آمده بود كه ترجمه آنها نيمه‌كاره مانده بود. به نظرم رسيد كه حيف است و برخي حتي رو به اتمام بود. فكر كردم به جاي شروع كتاب جديد آنها را تمام كنم. چهار كتاب تمام شد و همزمان آنها را به ناشر دادم كه يكي از آنها چاپ شده كه مجموعه‌اي از ضرب‌المثل‌هاي كوبايي بود. يك مجموعه شعر از يكي از شاعران معروف سوري است كه انتشارات مرواريد چاپ خواهد كرد. يكي ديگر يك زندگينامه از يك خانم شاهزاده عماني است كه نشر ماهي منتشر خواهد كرد و بعدي هم يك نمايشنامه از آرابال است.

اعتماد/حجت‌الله ايوبي در برنامه شهر فرهنگ شبكه خبر صحبت كرد

تلويزيون ناقوس مرگ سينما را به صدا در‌نياورد

شراره داودي/ داستان‌هاي سينمايي اين روزهاي كشور تمامي ندارد. هرجايي كه يكي از مديران يا سينماگران صحبتي مي‌كند، جنجالي به پا مي‌شود و حرف‌هاي‌شان منبعي براي نتيجه‌گيري‌هاي مختلف مي‌شود. در هفته گذشته جنجال‌هاي مختلفي در برنامه‌هاي سينما رخ داد كه منجر به نامه‌نگاري‌ها و حتي جواب دادن‌هاي ايوبي در نمايشگاه مطبوعات شد. در اين ميان پنجشنبه شب حجت‌الله ايوبي در برنامه «شهر فرنگ» ويژه برنامه شهر فرهنگ كه حميدرضا مدقق آن را اجرا مي‌كرد، حاضر شد و در پخش زنده درباره برخي حواشي سينما و ارتباط ميان دولت و سينما صحبت كرد.

http://media.mehrnews.com/d/2015/06/24/3/1748365.jpg?ts=1446879685220

رييس سازمان سينمايي در ابتدا و در پاسخ به مدقق كه وضعيت سينماي ايران را مخصوصا در هفته گذشته توفاني ارزيابي كرده بود، اظهار كرد: تعبير توفان براي وضعيت روزهاي گذشته سينماي ايران را قبول ندارم. به نظرم نسيمي از اختلافاتي وزيد كه در دوسال گذشته كمتر شاهد اين‌گونه منازعات بوديم. در اين دوسال آرامشي به سينماي ايران بازگشت كه ثمره‌اش به نفع اهالي سينما بود. بنده هم در جايي كه صندلي پدري سينماي ايران است هرگز اجازه نخواهم داد اين آرامش از بين برود و اين‌گونه نسيم‌ها به توفان تبديل شود.

ايوبي در پاسخ به اين پرسش كه سينماي كشور رو به افول هست يا خير، توضيح داد: من چنين اعتقادي ندارم، البته اين‌طور نيست كه سينما مشكل نداشته باشد، ولي اگر بخواهيم علمي صحبت كنيم، خيلي از مسائل سينما قابل بررسي است. او با اشاره به اينكه كتابچه‌اي را در سازمان تحت عنوان «صنعت سينماي ايران» چاپ كرده‌اند و در آن همه آمارهاي جهاني و منابع ايراني را گرد هم آورده‌اند، اظهار كرد: در ايران همواره جنگ عدد و رقم و آمار زياد داشته‌ايم كه البته اين قضيه، باور آمارها را سخت مي‌كند. اين نكته كه سينما در حال مرگ است، گاه در كشورهاي ديگر هم گفته مي‌شود، اما با نگاه به آمارها مي‌بينيد كه سينما با وجود رقيب‌هايي كه پيدا كرده، روبه رشد است. در آمارها مي‌بينيم كه در جهان هفت ميليارد بليت فروخته شده است. ‌در امريكا، آلمان و فرانسه هر فرد در سال، سه يا چهار بار به سينما مي‌رود. اينها نشان مي‌دهد سينما صنعتي زنده و پويا است. او مي‌گويد در دو سال گذشته با همراهي جنتي تلاش كرده‌اند كه بخش خصوصي را وارد سينما كنند و در اين زمينه پيشرفت‌هايي هم در اين زمينه داشته‌اند. به گفته ايوبي بعد از چهار دهه نخستين بار است كه بخش خصوصي هم در بخش توليد و هم در بخش زير‌ساخت حضور دارد و در حال حاضر ۶۹ سالن سينما توسط بخش خصوصي در حال ساخت است و در دو سال گذشته نيز چند سالن سينما تاسيس شده است. او در اين ميان از رسانه‌ها هم انتقاد كرد و گفت: «در اين ميان برخي رسانه‌ها از مرگ سينما صحبت مي‌كنند، وقتي سرمايه‌داران اين حرف‌ها را مي‌شنوند، چه حالي به آنها دست مي‌دهد؟ بخش خصوصي به سينما علاقه نشان مي‌دهد و من آمده‌ام به اين سرمايه‌گذاران بگويم از شنيدن اين حرف‌ها نااميد نشوند. »

هيچ‌كس نگويد ايوبي نور چشمي دارد

اين مدير سينمايي با تاكيد دوباره بر اينكه دخل و خرج سينما با هم نمي‌خواند، ادامه داد: من دو سال پيش، بلند فرياد زدم كه دخل و خرج سينما با هم نمي‌خواند. ما در طول سال، ٩٠-٨٠ فيلم مي‌سازيم و حدود ۱۳۰ ميليارد تومان هزينه مي‌كنيم؛ اما فروش ما در سال گذشته كه سال درخشان سينماي ايران بود، ۵۱ ميليارد و ۸۰۰ ميليون تومان بود؛ اما در كنار اين، نرخ رشد را هم بايد ببينيم. نكته ديگر درباره حمايت‌هاست. حمايت‌هاي دولتي بايد كنار گذاشته و بخش خصوصي وارد شود و حمايت دولتي به پس از توليد برود. اين را همه مي‌گويند، اما در عمل اين كار هنوز ممكن نيست. حتي خيلي از كساني كه اين شعار را مي‌دهند، خودشان در عمل به آن پايبند نيستند و اگر بخواهند فيلمي بسازند، به‌دنبال حمايت دولتي هستند. او تاكيد كرد كه حمايت بنياد سينمايي فارابي شفاف است و چتر حمايتي اين بنياد فقط براي افراد خاص نيست، امروز جامعه سينمايي نمي‌تواند بگويد كه ايوبي و دولت تدبير، نورچشمي‌هايي دارد.

او براي اثبات حرف خود تاكيد كرد كه در سال‌هاي ۹۳ و ۹۴ تقريبا از ۴۰ فيلم حمايت پيش از توليد كرده‌اند و در گروه «هنر و تجربه» هم ۴۰ فيلم با شيوه حمايت پس از توليد در اكران حمايت شده‌اند كه او اين را عدالت و شفافيت مي‌داند.

نامه‌هاي سرگشاده را حضوري جواب مي‌دهم

حجت‌الله ايوبي اما در بخش ديگري از صحبت‌هايش به صورت غير‌مستقيم بدون نام بردن از برنامه هفت و حرف‌هاي بهروز افخمي كه گفته‌ بود برخي خودشان را به خواب زده‌اند، گفت: درست نيست در اين برنامه تلويزيوني بخواهم نام فرد يا گروهي را بياورم و آنها را متهم كنم اما همه ما مي‌دانيم در سال‌هاي گذشته جماعتي بر اين باور بودند كه بايد اين سينما را نابود كنيم و سينماي جديدي درست كنيم. اين جماعت بسته شدن خانه سينما و بيكار كردن خيلي از افراد را باعث شدند. او تاكيد كرد كه ‌البته بيشتر آنها هم سينمايي نيستند و غرض‌هاي سياسي دارند. با آنها نمي‌شود كاري كرد، چون خود را به خواب زده‌اند؛ اما در دل سينما، كساني هم هستند كه نقد دارند و ما حرف آنها را با كمال ميل مي‌شنويم. در دو سال گذشته وقتي كارمان را شروع كرديم، گفتيم اولويت ما شنيدن است. در همين راستا چهار روز پياپي همه گروه‌هاي سينمايي را در چهار موضوع مهم جمع و صحبت كرديم و به تصميم‌هايي رسيديم كه به خيلي از آنها عمل كرديم و باز هم اين كار را خواهيم كرد تا عملكرد دو ساله را نقد كنيم و براي دو سال آينده تصميم‌گيري كنيم. ما وقت زيادي نداريم و بايد كار كنيم، نه اينكه حاشيه بسازيم.

اگر فيلمي نفروخت، نگوييم فروش نداريم

ايوبي با اشاره به اينكه به مساله فروش آثار مختلف سينمايي نبايد اوضاع شخصي را گره بزنيم، ادامه داد: اگر فيلمي نفروخت، نگوييم سينما فروش ندارد، براي سنجش سينما پنج شاخص داريم؛ تماشاگر، توليدات فيلم، كيفيت توليدات، برخورد مديران و شفاف‌سازي و عدالت. بايد همه اين نكته‌ها را براي بررسي سينما در نظر بگيريم. رييس سازمان سينمايي درباره تغيير اعضاي شوراي پروانه ساخت نمايش به دليل نقدهاي آنها به خودش گفت كه برخي از آنها خودشان وقت كافي ندارند و برخي هم با توجه به تجربه دو ساله به نظر مي‌رسد تغييرشان براي سينماي كشور ضروري است. به نظرم بايد تركيب بعدي را هم ببينيد. شايد همچنان بين آنها هم منتقدان ما باشند. ما از نقد هراسي نداريم، چون مطمئنيم به نفع سينما است. حاميان امروز «رستاخيز» خودشان آتش‌بيار معركه بودند

اما يكي از سوالات هميشگي از ايوبي در ماه‌هاي اخير پرسش درباره فيلم رستاخيز بوده است كه در اين برنامه هم او از آن بي‌نصيب نماند و بار ديگر گفت كه برخوردها با «رستاخير» و احمدرضا درويش - كارگردان فيلم - منشا مشخصي دارد. كساني هستند كه هر چيزي را دستاويز قرار مي‌دهند براي اينكه عليه دولت و وزارت ارشاد كار كنند و در اين مورد هم از «رستاخيز» استفاده ابزاري كردند و من وظيفه خود ديدم از اين فيلم حمايت كنم. به همين دليل با علما و مراجع صحبت و سعي كرديم مشكل را حل كنيم. در ديدار با علماي بزرگ گفتيم اگر هزينه فيلمسازي ديني بالا برود، ديگر خيلي‌ها جرات ورود به اين عرصه را نخواهند داشت.

http://cinemapress.ir/download?f=2014/09/22/4/119087.jpg

تلويزيون ناقوس مرگ سينما را به صدا در‌نياورد

او با تاكيد بر اينكه در تمام دنيا تلويزيون به سينما كمك مي‌كند، ادامه داد: من هم از تلويزيون خواهش مي‌كنم به سينماي ما كمك كند، زيرا تلويزيون رقيب سينما محسوب مي‌شود، پس بايد حق سينما ادا شود كه در ايران نمي‌شود. البته مي‌دانم تلويزيون بودجه ندارد، اما درخواست ما اين است كه حداقل ناقوس مرگ سينما را در تلويزيون به صدا در‌نياورند.

رييس سازمان سينمايي با تاكيد بر اينكه اقتصاد هنر و دولت حرف اصلي آقاي جنتي در شروع كار بوده است، اظهار كرد: مهم‌ترين لوازم اين كار هم زيرساخت است كه در اين زمينه حركتي آغاز شده و بخش خصوصي هم وارد آن شده است. به‌تدريج اگر اقتصاد سينما راه بيفتد، حتما به آن سمت خواهيم رفت؛ اما امكان‌پذير نيست كه دولت اصلا در فيلمسازي دخالت نكند و خود فيلمسازان هم موافق آن نيستند. كار خوبي كه امسال بنياد فارابي انجام داده، اين است كه ضمن حمايت از ٤٠ فيلمساز، ميزان مشاركت را هم به كمتر از ٥٠ درصد كاهش داده و مشاركت‌ها هم به‌شكل تسهيلاتي بوده است تا كسي كه فيلم مي‌سازد خيالش راحت نباشد كه سود خود را قبل از توليد برده و فيلمش ارتباطي به گيشه ندارد. دخالت دولت جايي خطرناك است كه همه‌چيزهايي كه سازنده مي‌خواهد، به او بدهد و به اين ترتيب، مردم ديگر براي فيلمساز مهم نباشند.

او در ادامه بيان كرد: فكر مي‌كنم سينماگران بايد با مردم آشتي كنند و براي مردم فيلم بسازند. از طرف ديگر، من با افتخار به گيشه فكر مي‌كنم. گرچه گاهي مديران پيشين احساس مي‌كردند نبايد سخن از گيشه به ميان آورد. بايد به سينماي تجاري هم فكر كنيم، اما اين خطر هم وجود دارد كه اگر سينما تجاري شود، ديگر آن، سينماي ايران نخواهد شد. اينجاست كه دولت بايد ورود كند و از سينماي هنري، فرهيخته و تجربه‌گرا كه نمي‌تواند در گيشه موفق باشد، حمايت كند.

وقتي دو قوه، نامه مي‌زنند كه جلوي فيلمي گرفته شود چه بايد كرد

در ادامه اين صحبت‌ها مدقق از ايوبي درباره اظهارنظرهاي گاه متفاوت خودش با آقاي جنتي و آقاي نوش‌آبادي پرسيد و ايوبي توضيح داد: مواضع ما در سازمان سينمايي كاملا روشن است، اما هرچند گاه مواردي پيش مي‌آيد كه عملكرد ما براي آقاي وزير زير سوال مي‌رود، اما ويژگي وزير ما اين است كه وقتي به او توضيح مي‌دهيد و متقاعد مي‌شود، سخن منطقي را هم مي‌پذيرد. اين مدير سينمايي در پاسخ به اين پرسش كه گاهي روي حرف‌هاي‌تان درباره اكران برخي فيلم‌ها نمي‌مانيد، اظهار كرد: اينكه انتظار داشته باشيد در كشور ما همه فيلم‌ها اكران شود تا به حال اتفاق نيفتاده، اما اميدواريم روزي چنين اتفاقي بيفتد. سينماگران به‌درستي از ما انتظار دارند از آنها صيانت كنيم. مي‌گويند اگر فكر مي‌كنيد فيلمنامه‌اي در اكران دچار مشكل مي‌شود، از همان ابتدا به ما بگوييد. ما هم به اعضاي شوراي پروانه ساخت گفتيم همين كار را بكنند. در عين حال، اگر براي صيانت از فيلمساز و سرمايه‌گذار اين كار را انجام دهيم، مي‌گويند مميزي‌ها سخت شده است. در صورتي كه اين مميزي براي صيانت از فيلمساز است. از طرفي گاهي فيلم‌ها دچار مشكل مي‌شوند و همه مي‌دانند كه فقط من و آقاي وزير تصميم‌گيرنده نيستيم. وقتي دو قوه، نامه مي‌زنند كه جلوي فيلمي گرفته شود، چه بايد كرد؟! اگر اسم اين، عقب‌نشيني از حرف است، بله عقب‌نشيني مي‌كنيم. مديريت منعطف يعني همين.

اطلاعات/دکتر میرزاده : آزادی مطبوعات، زمینه ساز اصلاحات اجتماعی و مجرای تنفس و بیداری جامعه است

رییس دانشگاه آزاد اسلامی در بازدید از بیست و یکمین نمایشگاه مطبوعات به نقش رسانه ها در بیداری جامعه اشاره کرد و گفت: از گذشته تا کنون مطبوعات و رسانه ها نقش بسزایی در بیداری مردم و رفع استبداد حاکم بر جامعه داشته اند.

http://www.ana.ir/Media/Image/1393/12/10/635608042921374407.jpg

دکتر حمید میرزاده رییس دانشگاه آزاد اسلامی در گفت و گو با خبرنگار مرکز حوزه ریاست و روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی در باره نقش رسانه ها در توسعه علمی کشور گفت: از زمان مشروطیت تا کنون ملت ایران همواره به دنبال آن بوده تا در کنار حفظ حقوق اجتماعی خود مجرای تنفسی برای تکیه بر آن پیدا کند.

رییس دانشگاه آزاد اسلامی یکی از عوامل سقوط قاجار را نشریات و مطبوعات دانست و افزود: نشریات و رسانه ها با اثربخشی خود باعث سقوط قاجار و پس از آن رژیم پهلوی که ادامه‌دهنده استبداد در جامعه بود شدند، که این نشان از نقش مهم مطبوعات در جامعه ایران دارد.

وی با بیان اینکه دانستن مطبوعات بعنوان رکن چهارم مشروطیت نا‌بجا نیست، گفت: مطبوعات همواره در تدوین افکار عمومی و بستر سازی اصلاحات اجتماعی از گذشته تا کنون نقش بسزایی داشته و به همین دلیل است که خبرنگاران، مدیران مسئول، سر دبیران، اهل قلم و اهالی مطبوعات و رسانه باید به نقش، ارزش و اهمیت کار خود به عنوان یک رکن اساسی در دفاع از حقوق ملت واقف باشند.

دکتر میرزاده با بیان اینکه پدیده‌های اجتماعی را نیز می توانیم با زبان علمی و مهندسی بیان کنیم ، ضمن ترسیم منحنی نسبت میزان آزادی مطبوعات با نفوذخارجی و آفات داخلی و رذایل و فساد اخلاقی گفت: این نمودار نشان‌دهنده این است که هرچه میزان آزادی مطبوعات بالاتر باشد ، رذایل و فساد اخلاقی در جامعه کاهش می یابد. وی گفت: تاثیر آزادی مطبوعات بر نفوذخارجی و آفات داخلی نیز همانند رذایل و فساد اخلاقی است ،یعنی همواره رابطه عکس میان آنها برقرار است. بر همین اساس است که همواره آزادی مطبوعات زمینه ساز اصلاحات اجتماعی و مجرای تنفس و بیداری جامعه ما و همه جوامع بوده است. میرزاده ادامه داد: اگرچه در کشور ما رابطه مناسبی میان نیاز جامعه و تیراژ مطبوعات برقرار نیست، ولی همین تنوع و تکثر به وجود آمده زمینه ساز اقبال خوب افکار عمومی و رسانه‌ها و مطبوعات است که باعث می‌شود اهالی قلم به رسالت اجتماعی خود بیش از پیش توجه کنند.

*دومین واحد دانشگاه آزاد

در اروپا

رییس دانشگاه آزاد از تاسیس شعبه‌های جدید این دانشگاه در کشورهای اتریش، روسیه و عراق خبر داد.

دکتر حمید میرزاده با حضور در غرفه ایسنا با اشاره به برنامه‌های دانشگاه آزاد برای توسعه بین المللی گفت: دانشگاه آزاد قصد دارد در کشورهای عراق و احتمالا در شهر کربلا یا نجف شعبه جدید تاسیس کند. همچنین دومین واحد دانشگاه آزاد در اروپا بعد از آکسفورد در اتریش تاسیس می‌شود. وی همچنین از تاسیس شعبه دانشگاه آزاد در روسیه خبر داد که به زودی فعالیت خود را آغاز می‌کند.

دکتر میرزاده در ادامه با اشاره به دوران پساتحریم اظهار کرد: دانشگاه آزاد در دوران پسا تحریم به دنبال توسعه فعالیت‌های بین‌المللی با کشورهای دیگر از جمله کشورهای مسلمان، کشورهای همسایه و کشورهای اروپایی در حوزه‌های مختلف علمی و آموزشی است.

وی از برنامه دانشگاه آزاد برای افزایش تعداد دانشجویان خارجی خبر داد و افزود: هم‌اکنون ۲۰۰۰ دانشجوی خارجی و عمدتا از کشورهای همسایه در دانشگاه آزاد مشغول به تحصیل هستند ، اما دانشگاه قصد دارد این میزان را به ۱۰ هزار نفر برساند. باید سازو کارها و زیرساخت‌های لازم برای افزایش دانشجویان خارجی فراهم شود، به عنوان مثال یکی از مشکلاتی که دانشجویان خارجی با آن مواجه هستند نبودن کلاس‌های درس به زبان انگلیسی است زیرا طبق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی کلاس‌های دانشگاه باید به زبان فارسی تشکیل شود.

*راه اندازی سامانه ارتباط مستقیم

مدیرکل پیگیری‌های ویژه دانشگاه آزاد اسلامی از راه اندازی سامانه ارتباط مستقیم مخاطبان با رییس دانشگاه آزاد اسلامی تا یک ماه آینده خبر داد.

شایان غنی زاده درگفتگو با ایسنا، به تشریح روند بررسی ایمیل‌هایی که برای ریاست دانشگاه آزاد اسلامی ارسال می شود پرداخت و گفت: در حال حاضر روزانه ۱۰۰ ایمیل دریافت می کنیم که همه آنها به دقت بررسی شده ، پاسخ داده می‌شود. وی ادامه داد: اما از آنجا که ایمیل امکان پیگیری ندارد، طراحی سامانه ای برای ارتباط مستقیم مخاطبان در وب‌سایت رییس دانشگاه در دستورکار قرار گرفت که تا یک ماه آینده راه اندازی می شود.

به گفته غنی زاده ، معرفی استادان منتخب از سوی دانشجویان نیز از دیگر برنامه‌های دانشگاه آزاد اسلامی است که در این راستا قصد داریم بر اساس نظرات رسیده و جمع بندی آنها، از استادان منتخب در پست‌های مدیریتی استفاده کنیم.

http://www.ana.ir/Media/Image/1394/03/25/635699823698945618.jpg

*معافیت از پرداخت هزینه انصراف

کلیه پذیرفته شدگان مرحله تکمیل ظرفیت مقاطع دکتری تخصصی، کارشناسی ارشد و رشته‌های با آزمون سراسری دانشگاه آزاد اسلامی و همچنین داوطلبانی که با درخواست جابه جایی آنان موافقت شده است از پرداخت هرگونه وجه بابت هزینه انصراف معاف هستند.

به گزارش ایسنا، دکتر علوی فاضل با اعلام این خبر گفت : پیرو بخشنامه شماره ?????ر??مورخ ۹۳ر۷ر۲۹ ، کلیه واحدهای دانشگاهی در صورت تمایل پذیرفته شدگان به ثبت نام دررشتهر محل جدید قبولی، پس از بررسی و کنترل صحت پذیرش از طریق سامانه این مرکز ملزم به تسویه حساب و عودت کلیه شهریه‌های دریافتی و مدارک هستند و می بایست از دریافت هرگونه وجه با بت هزینه انصراف از این افراد خودداری کنند .

رییس مرکز سنجش و پذیرش دانشگاه تاکید کرد: این بخشنامه به تایید ریاست دانشگاه رسیده و اجرای آن توسط واحدهای دانشگاهی الزامی است . به گزارش روابط عمومی معاونت سنجش و پذیرش دانشگاه آزاد، وی در پاسخ به زمان اعلام نتایج متقاضیان تکمیل ظرفیت و جابه جایی گفت: نتایج این دسته از متقاضیان تا نیمه دی ماه اعلام خواهد شد.

*وام ازداوج تا پایان آبان پرداخت می‌شود

مدیر کل تسهیلات اعتباری و صندوق رفاه دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی هم گفت: وام ازدواج دانشجویی این دانشگاه، زودتر از موعد و تا پایان آبان ماه پرداخت می شود.

فرید ذاکر، با حضور در غرفه خبرگزاری مهر در نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاری ها با بیان اینکه ما در اداره کل تسهیلات اعتباری و صندوق رفاه دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی دو موضوع را در دست اقدام داریم، گفت: ارائه تسهیلات به «اعضای هیات علمی و کارمندان» و «دانشجویان دانشگاه آزاد» در قالب‌های مختلف از اقدامات صندوق رفاه دانشجویان این دانشگاه به شمار می رود.

مدیر کل تسهیلات اعتباری و صندوق رفاه دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی با بیان اینکه مبلغ وام ازدواج دانشجویی ??میلیون تومان است، عنوان کرد: طبق آخرین اطلاعاتی که از سامانه ازدواج دانشجویی استخراج شده است، ??هزار و ششصد و سی و دو نفر متقاضی استفاده از این تسهیلات بودند. وی افزود: بر اساس برنامه‌ریزی‌های ما و بر حسب پیگیری ها و تاکیدات رییس دانشگاه آزاد اسلامی تا پایان آبان ماه ??تمام ??هزار و ششصد و سی و دو نفر را به بانک‌های عامل معرفی می‌کنیم تا از تسهیلات بهره مند شوند.

ایران/جلال خالقی مطلق، شاهنامه شناس در گفت‌و‌گو با «ایران»:

شاهنامه تبلور اخلاق ایرانی است

حمیدرضا محمدی

«خوش باد این نیک‏بختی و فرخی علمی بر خالقی مطلق، دوستی که زندگی روحی و حتی عادی خود را در پژوهش سخن‏های دیرینه شاهنامه گذرانید و در شناخت حماسه ملی ایران و تاریخ دیرین ما همراز با فردوسی و همراه با شاهنامه زیست و امروز گُلِ رنج‏های کهن خود را در هشت دفتر پیش رو دارد. پس شاهنامه آخرش خوش بوده است از این روی که یک ایرانی کاردان تصحیح آن را به اسلوب و آداب استوار پیش برد و متنی را در اختیار گذارد که بی‏ گمان برجسته‌ترین است از میان دیگر چاپ‏ها.»

http://cinemapress.ir/download?f=2015/01/20/4/124235.jpg

ایرج افشار، در رونمایی نخستین چاپ شاهنامه، مرکز دایرئ‏المعارف بزرگ اسلامی، سه شنبه 19 تیر ۱۳۸۶ بیستم شهریورماه بود که 78 ساله شد. او که شیفته ایران است، بی‌آنکه بخواهد بی‌گدار به آب بزند و کاری از روی احساس کند از پسِ چندین سال غور در شاهنامه، دست به تصحیح این شاهکار حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی زد. چیزی حدود 14 سال، رنج بسیار برد تا آنکه گنج گرانی نصیبش شد.

القصه آنکه «جلال خالقی مطلق» که به قضای روزگار به آلمان رفت تا درس بخواند و پس از دریافت دکترا، به تدریس در بخش مطالعات ایرانی دانشگاه هامبورگ مشغول شد و همان جا ماند تا به امروز. اما پیوندش با زبان فارسی چنان وثیق بود که کار تصحیح شاهنامه را پی گرفت تا بدل به حاصل عمرش شد. او در جریان سفری که مهر ماه امسال به ایران کرد، در فرصت کوتاهِ اقامتش در تهران، در این گفت‌و‌گو حاضر شد.

آقای دکتر خالقی مطلق؛ برای شروع بحث ابتدا از خانواده پدری‌تان بگویید. از این جهت این پرسش را مطرح می‌کنم که چقدر محیطی که در آن رشد یافتید، در جهت‌گیری آینده و سمت و سوی فکری‌تان مؤثر بوده است؟

خانواده‌ من از تهرانیان اصیل بودند و ما در جنوب تهران زندگی می‌کردیم. آنها کمتر اهل ادبیات بودند ولی دلبستگی به ایران و ملیت، در آنها استوار بود. اصولاً‌ مردم تهران قدیم، خیلی ایرانی بودند. ‌تا جایی که به یاد دارم، در میان آنها انسان‌های متعصب وجود نداشت و به واقع من در یک خانواده آزادمنش بزرگ شدم. باید بگویم که در زندگی معتدل بودیم و تا امروز نیز همین روش اعتدال را حفظ کردم.

در چه سنی راهی آلمان شدید؟

بعد از اینکه دیپلم گرفتم حدود یک سال ‌در بانک سپه کار کردم تا به اصطلاح کاغذ قرانی‌های پذیرش آماده شد و رفتم.

شما دیپلمه ادبی بودید؟

بله من دیپلم ادبی از دبیرستان مروی داشتم و بین 19 تا 20 سالگی راهی آلمان شدم.

در روز کودتای 28 مرداد، 16 ساله بودید. آیا چیزی از آن روز به یاد دارید یا خیر؟

بله، کاملاً یادم است. 28 مرداد در تهران بودیم. من و بسیاری از اعضای خانواده ما، پیرو مصدق بودیم و به این افتخار می‌کردیم.

سبب علاقه‌مندی‌تان برای ادامه تحصیل در آلمان چه بود؟ چرا بعد از لیسانس به آنجا نرفتید؟

من در آن سال‌ها اعتقاد داشتم که در خارج تحصیل بکنم. ولی اینکه به آلمان رفتم اتفاقی بود. چراکه برای انگلیس و آلمان همزمان درخواست پذیرش فرستاده بودم. آن زمان رسم بود که برای دو کشور درخواست می‌فرستادند تا ببینند از کدام زودتر می‌رسد که از آلمان زودتر آمد؛ لابد قسمت این‌گونه بود.

ادبیات؟

خیر، من برای اقتصاد رفتم. ادبیات آلمانی، وضعیت خاص‌تری دارد. برای اقتصاد رفتم ولی بعد از اینکه زبان آلمانی را آموختم آن وقت رشته ام را عوض کردم. چون هیچ وقت اهل پول و این مسائل نبوده و نیستم.

چند سال اقتصاد خواندید؟

حداکثر دو سال.

درباره روندی که شروع شد تا به شاهنامه برسید، توضیح دهید.

آشنایی‌ام با شاهنامه یک پیشینه دیرینه داشت که مربوط به دوران کودکی من می‌شد و آن زمانی بود که در خانواده شاهنامه خوانده می‌شد. وقتی در دبستان بودم، پسر دایی‌ام کشتی‌گیر بود و قهرمان ایران هم شده بود. او تخته شنا را می‌گذاشت و کتاب شاهنامه را باز می‌کرد و درست داستان «رستم و اشکبوس» را می‌آورد. شروع می‌کرد به شنا کردن و می‌خواند. من هم حیرت زده چمباتمه می‌زدم و نگاهش می‌کردم. عاشق جایی بودم که رستم کمانش را کشیده و می‌خواهد اشکبوس را بزند. این آشنایی نخستین من با شاهنامه بود. بعداً‌ در رشته ادبیات در دبیرستان بیشتر به دنبال اشعار تغزلی بودم. اما به آلمان که رفتم به حماسه علاقه پیدا کردم و این علاقه نخست، علاقه به حماسه‌های دیگر جهان بود؛ حماسه‌های انگلیسی و آلمانی و اسپانیایی. بعد از آشنایی با این حماسه‌ها به سراغ شاهنامه آمدم. نه اینکه شاهنامه را نخوانده باشم ولی صحبت از دلبستگی نبود.

http://bukharamag.com/wp-content/uploads/2010/05/383.jpg

و آغاز این تعمق در چه سالی رخ داد؟

1344 (1965). در آلمان، البته پس از اخذ لیسانس مستقیم برای دکترا اقدام می‌شد تا آنکه در دانشگاه کلن موفق به دریافت آن شدم.

پایان‌نامه دکترایتان چه موضوعی بود و آن را با راهنمایی چه کسی دریافت کردید؟

پایان نامه من «زنان شاهنامه» بود که به زبان آلمانی نوشته شد و به زبان انگلیسی هم ترجمه شد. استاد راهنمایم هم یک آلمانی به نام «اروین گرف» بودکه یک شرق شناس بود.

بعد از آن برای تدریس به دانشگاه هامبورگ رفتید؟

بله، بعد از آنکه دکترا را گرفتم قصد داشتم به ایران بیایم، که تقاضایی از دانشگاه هامبورگ برای تدریس در رشته شرق شناسی، به دستم رسید. تصمیم گرفتم چند سال به آنجا بروم و درس دهم که رفتن همانا و ماندگار شدن همانا.

آقای دکتر، آیا بین ایران شناسی و شرق شناسی تفاوتی وجود دارد؟ ‌یا اینکه ایران شناسی زیر مجموعه شرق شناسی است؟

خیر، دانشگاه به دانشگاه متفاوت است. در بعضی از دانشگاه‌ها ایران‌شناسی عبارت است از زبان فارسی که گاهی خود زبان فارسی در آن نیست و به تاریخ، فرهنگ و زبان‌های پیش از تاریخ اسلام مربوط می‌شود. گاهی زبان فارسی جزو آن است و گاهی نیست. شرق شناسی مربوط به ادبیات و زبان شناسی ترکی، عربی و فارسی است که البته اهمیت در درجه اول با اسلام شناسی است که مربوط به زبان عربی است و بعد فارسی و ترکی. تا زمانی که من بودم این طور بود ولی بعداً‌عوض شد و اینها همه مستقل شدند. این اهمیت بیشتر در قرن نوزدهم بود و تا چند سالی بعد از جنگ جهانی دوم ادامه داشت ولی حالا سال‌ها است که چنین اهمیتی برای ایران شناسی در خارج، در هیچ جای دنیا وجود ندارد. البته در امریکا، ایران شناسی بیشتر به ادبیات جدید معطوف شده است.

ایران شناسی امروز با مفهومی که در قرون نوزدهم و بیستم بود کاملاً متفاوت است؟

کاملاً متفاوت است. شما به هیچ وجه آن اهمیت را نه در مورد زبان‌های کهن ایرانی‌ دارید و نه زبان‌های فارسی که دلیلش آن است که دلبستگی‌های فرهنگی خیلی کم شده است.

شما این را یک ایراد می‌دانید؟

بله،‌دلبستگی فرهنگی وقتی جای خودش را به نظامی یا اقتصادی می‌دهد، قطعاً خوشایند نیست.

آن طور که من مطالعه کردم، ترنر ماکان نخستین کسی بود که شاهنامه را در سال 1829 تصحیح کرد و بعد نسخه‌های دیگری هم مثل کلکته و مسکو و کلن آمد. به اینها چه ایرادهایی وارد بود که شما را ترغیب کرد؟

باید از دو جنبه به کارهای ترنر ماکان، ژول مول و بروخیم نگاه کرد. یک جنبه این است که اینها آغاز کننده بودند و تحول ایجاد کردند. نگاه‌ها را متوجه شاهنامه در غرب کردند ‌و تحقیقاتی به وجود آمد. آغاز کارها علمی نبود ولی بر اساس همان کارهای غیر علمی، کارهای درجه یکی انجام شد. «حماسه ملی ایران» از تئودور نولدکه یا «فرهنگ شاهنامه» فریتز ولف که به وسیله آلمانی‌ها انجام شد از این دست هستند. ولی از جهت اصالت متن و اینکه تا چه حد با متن اصلی شاهنامه نزدیک یا دور است خیلی کارهای معتبری نبودند. کار ماکان، مول و‌ بروخیم، هیچ کدام ارزش علمی ندارند. از آن زمان کم‌کم، مسأله تصحیح شاهنامه به معنی علمی‌تر شروع شد که نخستین گام را، مصححان چاپ مسکو برداشتند. ولی کار آنها هم،‌ نقایص بسیار زیادی داشت.

پس چرا شاهنامه چاپ مسکو، رایج ترین شاهنامه موجود است؟

این یک شهرت کاذب است و تا حدودی هم از طرف بعضی‌ها مغرضانه تقلید شده است. عیب یک کار را باید با سود و نفع کار و نکات مثبت و منفی آن بی‌غرضانه گفت. در مسکو، برای نخستین بار چند دستنویس را به شیوه علمی با ضبط نسخه در حاشیه، تصحیح کردند که این قدمی بسیار بزرگ و قابل قدردانی بود. عیب کار آنها این بود که هیچ کدام از آنها شاهنامه شناس نبودند. یعنی قبلاً اطلاع خاصی از شاهنامه نداشتند و در طی کار تصحیح، کم کم چیزهایی آموخته بودند و چون کار گروهی بود هیچ کدام هم چیز زیادی نیاموخته بودند. عیب دیگر این بود که تعداد دستنویس‌های این کتاب (5-4 نسخه) خیلی اندک بود که به صورت دیمی در اتحاد جماهیر شوروی ‌انتخاب شده بود. نه اینکه اینها مطالعه‌ای در دستنویس‌های شاهنامه بکنند و بعد از میان اینها تعداد بیشتری از چهار، پنج نسخه انتخاب کنند. بلکه از همان چهار، پنج نسخه که در دستشان بود استفاده کردند. عیب دیگرشان این بود که چون شاهنامه شناس نبودند اطلاع قبلی روی زبان فارسی کهن نداشتند و شاهنامه را مطالعه نکرده بودند و پژوهشی در آن نداشتند هر چه در همان نسخه اساسشان آمده آن را در متن قرار می‌دادند. یعنی اقدم نسخ برایشان اصح نسخ بود و این درست نبود. بعداً که ما در شاهنامه کار کردیم دیدیم که چنین چیزی شدنی نیست. شاهنامه را نمی‌توان به هیچ وجه بر اساس یک دستنویس تصحیح کرد که این دستنویس معتبرترین دستنویس است و آن را اساس مطلق قرار بدهیم بلکه همیشه باید به شیوه انتقادی تصحیح کرد که باید بر اساس ضبط کهن‌تر تصحیح کرد و نه بر اساس نسخه کهن‌تر و اقدم نسخ یا اصح نسخ، بلکه بر اساس اصح کلمه باید تصحیح کرد. باید با زبان فارسی، با ویژگی‌های سده چهارم هجری و تحول آن آشنا بود. باید تشخیص داد که کدام ضبط کهن‌تر و کدام جدیدتر است.

http://www.8pic.ir/images/24244815702757089526.jpg

شما این 50 نسخه‌ را که برمبنای آن تصحیح کردید از کجا پیدا کردید؟

من این نسخه‌ها را با هزینه شخصی خودم،‌ بدون کمک هیچ بنیادی از کتابخانه‌های جهان، یکی بعد از دیگری و با گرفتاری‌های بسیار، جمع‌آوری و مطالعه کردم و ‌نکات مثبت و منفی را معرفی کردم.

چه زمانی کار تصحیح را آغاز کردید؟

بعد از اینکه، عیوب چاپ‌های شاهنامه را در نوشتن رساله دکترایم متوجه شدم، خواستم تا درباره آشنایی و بررسی و معرفی نسخه‌های شاهنامه کاری انجام دهم و نه تصحیح کنم. ولی به خودم جرأت نمی‌دادم و دلهره‌ای داشتم که شروع کنم؛ ‌و بعداً که دیباچه شاهنامه را خواندم دیدم که خود فردوسی هم در سرودن شاهنامه چنین ترسی را

داشته است.

ترس از عظمت کار؟

بله و برای اینکه ترسم بریزد، مطالعه نسخه‌ها را آغاز کردم. از سال 1970 تا حدود 14 سال، بیشتر نسخه‌های شاهنامه را مطالعه و معرفی و یادداشت می‌کردم.

و در چه سالی وارد تصحیح شدید؟

این روز را در دفترچه‌ام نوشته ام؛ سال 1363 (1984) در هامبورگ آلمان.

در این 20 سال، شیوه چاپ شاهنامه به چه نحوی بود؟

ما در امریکا دفتر به دفتر چاپ می‌کردیم.اما عیب کار این بود که وقتی به دفتر دوم ‌رسید اگر عیبی در دفتر اول می‌دیدیم گذشته بود و چاپ شده بود. به هر حال در چیزهای اولیه بود بعد در همان زمان که تصحیح می‌کردم یادداشت‌هایش را تهیه می‌کردم. چون مطالبی و سؤالاتی و مشکلاتی به ذهن شما می‌رسد که بعد از آن از ذهن شما رفته است. باید در همان زمان، سؤالات و دشواری‌ها را یادداشت بکنید و اگر پاسخی دارید پاسخ بدهید. ولی چاپ یادداشت‌ها بعد از اتمام چاپ هشت دفتر شروع شد.

آن موقع که آنها در امریکا چاپ می‌شد،هیچ گمان می‌کردید که در ایران هم به شکل مدون و مجلد منتشر شود؟

نه، همه‌ اینها دست سرنوشت است. من اینها را تصحیح کردم و وقتی هم به دفتر پنجم رسیدم، از نظر جسمی خیلی بیمار بودم ممکن بود با این شیوه که من پیش می‌رفتم به پایان نرسد و یادداشت‌ها بماند. این بود که دفتر ششم را با همکاری دکتر محمود امیدسالار، دفتر هفتم را با همکاری دکتر ابوالفضل خطیبی و دفتر هشتم را هم که دفتر پایانی بود خودم به عهده گرفتم. البته بلافاصله، کار پیرایش دوم را شروع کردم.

آقای دکتر، مسأله مهم و با وجود چاپ‌های مختلف در شاهنامه ، ابیات جعلی است. این ابیات تا چه میزان در شاهنامه وجود دارد؟

دستنویس تا دستنویس فرق می‌کند. شاهنامه به 49 هزار بیت نمی‌رسد و تصحیح من هم 48 هزار و 35 بیت است. البته ما یک شاهنامه هم داریم که اسمش را گذاشته‌اند شاهنامه کلان، که حدود 120 هزار بیت است که گرشاسب نامه و کوش نامه و همه این‌ها را به اسم فردوسی وارد کتاب کرده‌اند. اما همیشه در همین حدود 50 هزار بیت بوده است. بنابراین ما در دستنویس‌های کم اعتبار قرن‌های دهم و یازدهم هجری را هم بیش از 52 یا 53 هزار بیت نداریم. رقم 60 هزار بیت حدس خود شاعر بوده است.

توجه فردوسی به شاهنامه این پرسش را مطرح می‌کند که آیا در زمان فردوسی، مفهومی به اسم «وطن» مطرح بوده است یا فردوسی تلقی دیگری از ایران داشته است؟

به نظر من کسانی که موضوع ملیت برای زمان فردوسی را انکار می‌کنند یک بینش سیاسی را ترغیب می‌کنند. چطور می‌شود فردوسی در یک کتابی چندین بار نام ایران را بیاورد و راجع به وضعیت فعلی کشورش صحبت بکند و بعد بگوییم موضوع ایران دوستی در شاهنامه نبوده است. این‌ یک بینش سیاسی است که می‌خواهند بگویند وطن دوستی، از زمان انقلاب مشروطه به بعد تحت تأثیر افکار خارجی رواج یافته است. درست است که آشنایی ما با غرب، سبب بیداری ما نسبت به فرهنگ کهن ما شده است اما غربی‌ها که عاشق چشم و ابروی ما نبودند که درس وطن پرستی به ما بدهند. سیاست غرب چنین چیزی را ایجاب می‌کرده است. یکی از بقایای حزب توده ‌از این حرف‌ها زده بود که کلمه ایران اصلاً وجود نداشته است و ما این را از خارجی‌ها آموختیم. پشت این هم سیاستی نهفته است و اصلاً تجزیه ایران در پشت این کلمه است. البته ما مفهوم وطن و مفهوم ایران را مدیون فردوسی و شاهنامه‌اش هستیم. هیچ شاعری بعد از فردوسی نبوده که شاهنامه را نخوانده باشد. وقتی نظامی در گنجه می‌گوید «همه دنیا، تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل»، نشان از علاقه به ایران دارد. مگر می‌توانیم بگوییم نظامی، ساسانیان را نمی‌شناخته وقتی تمام داستان‌هایش، ‌داستان‌های آن دوره است. یا خاقانی شروانی که در راه زیارت مکه، وقتی به ایوان مدائن می‌رسد، اشک می‌ریزد و آن قصیده را - با وجود شیوه خیلی سختی که خاقانی در قصیده سرایی دارد - می‌سراید که انسان متأثر می‌شود. پس چطور می‌شود که بگوییم مهر به ایران وجود نداشته است. حتی خلفای عباسی شیوه مالیات، ضرب سکه و شیوه فرمانروایی شان را ساسانیان گرفتند و حتی می‌خواستند بگویند ما فرمانروایان به حقی هستیم، با نسب نامه جعلی، خودشان را به ساسانیان می‌رساندند.

http://khabareghtesadi.com/files/fa/news/1392/6/30/34388_709.jpg

آقای دکتر، بازتابی که از ایران و وطن در اشعار شاهنامه وجود دارد، دلیل گرایش هزار ساله مردم ایران به شاهنامه است یا وجه حماسی بودنش؟

این یک وجه است. همه به خاطر اشعار ایران دوستی شاهنامه نخوانده‌اند، و نمی‌خوانند. بعضی‌ها برای دلبستگی به زبان فارسی می‌خوانند. خیلی‌ها به خاطر داستان‌های زیبایش، شاهنامه می‌خوانند ولی از سوی دیگر همه این‌ها هم، داستان‌های نیاکان ما بوده است. چرا ما به بعضی از داستان‌های غیر ایرانی آن‌طور که باید دلبستگی نداریم اما علاقه خاصی را به داستان‌های رستم و اسفندیار داریم. درست است که بدون اینکه بخواهیم اغراق کنیم یا دچار احساسات ملی شویم؛ زیرا ما در آن ایرانیت و اخلاق ایرانی را بیشتر می‌بینیم. ما این را تشخیص می‌دهیم که انسانی تر است. حالا چرا؟ چون برای اینکه ما خودمان سرودیم. نیاکان ما سروده‌اند. دلبستگی ما به این داستان‌ها ریشه‌ای است. متأسفانه چون زبان کهن است امروز ممکن است بعضی‌ها به داستان‌های غرب علاقه‌مند شوند. البته باید از شیوه‌های مدرن سود برد؛ فیلم تهیه کرد، برای بچه‌ها کارتون ساخت تا به این داستان‌ها علاقه‌مند بشوند.

پرسشی که برایم مهم است، بحث سعدی و فردوسی است. از این جهت که گفته می‌شود اگر فردوسی نبود زبان فارسی ممکن بود از بین برود. ولی سعدی حتی در زمانی که در قید حیات بود نیز اشعارش تا چین خوانده می‌شد. آیا در ماندگاری زبان فارسی‌، فردوسی نقش مهم‌تری دارد، یا سعدی که باعث شد زبان فارسی تا اقصا برسد؟

البته من معتقد نیستم که اگر شاهنامه نبود،‌زبان فارسی هم نبود بلکه معتقدم، عواملی چندی باعث پایایی و مانایی زبان فارسی شده است، وقتی که یعقوب لیث صفاری گفت «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت»‌ بزرگترین و نخستین گام برای رسمیت پیدا کردن زبان فارسی بود. چون از این به بعد شعرا به زبان فارسی شعر گفتند. قدم دوم آن بود که سامانیان برداشتند. سامانیان با ترجمه قرآن کلام الله مجید به فارسی، کار سترگی کردند که خیلی جرأت می‌خواست و بعد ترجمه تفسیر طبری به فارسی که کار دیگر آنها بود. من سومین گام را شاهنامه می‌دانم. پس اگر هریک از اینها نبود، احتمال داشت اینک زبان فارسی از دست برود. ما فقط فردوسی را نام بردیم ولی فرمانروایانی مثل یعقوب لیث،سامانیان، ابومنصور عبدالرزاق موفق هروی و خاندان کاکوییه در اصفهان پشت زبان فارسی ایستادند. همین خاندان به ابن‌سینا گفتند که دانشنامه علایی را به زبان فارسی بنویسد. در حالی که ما کار این‌ها را فراموش می‌کنیم. این امیران ایران دوست‌و فارسی دوست، با این شاعران و دانشمندان ایرانی و وزیران ایرانی، دست به دست هم دادند،‌و با آن علاقه و دلبستگی که از پدرانشان ارث برده بودند، زبان فارسی را جانشین زبان عربی کردند. منتها خط عربی را باید می‌پذیرفتند. زیرا خط پهلوی از بین رفته بود و فقط خط خوبی هم نبود و خیلی ناقص بود. خط عربی با وجود نقایصی که دارد باز بهتر از آن خط بود. زبان عربی،‌در پیشرفتش به شمال آفریقا هیچ مانعی نداشت. در پیشرفتش به مشرق، با دیوار زبان فارسی روبه‌رو شد. و از این جاست که دیگر ملیت‌ها عرب نیستند بلکه ملیت‌ها ملیت خودشان هستند. همه ملیت‌ها از این مرز به بعد همه زبان خودشان را مدیون زبان فارسی هستند. اگر زبان فارسی مقاومت نکرده بود، ما امروز نه کردی داشتیم و نه بلوچی و نه ترکی.

اما نقش سعدی در راستای گسترش جغرافیای فارسی بود.

بعداً‌، البته. همه کسانی که هستند، چه کسانی که اهل شاهنامه بودند و چه کسانی که نبودند مدیون شاهنامه هستند. اولاً باید شاهنامه را می‌خواندند تا بتوانند از افسانه‌ها استفاده کنند. وقتی که حافظ در اشعارش مرتب از داستان‌های شاهنامه یاد می‌کند آن را به عنوان ابزار استفاده می‌کند، نه تنها او، ‌بلکه تمام شاعران دیگر نیز چنین می‌کنند. شاهنامه مرجع بزرگی می‌شود. درست است که زبان حافظ و سعدی، با زبان فردوسی فرق کرده است ولی از آن مایه می‌گیرند.

آقای دکتر، در جایی گفته بودید این تصحیح انتقادی بوده است. پرسشم این است که اساساً چقدر تصحیح متون و نسخ، در ایران روش علمی و در واقع مدرن دارد؟

ما شیوه‌های مختلفی در تصحیح متون داریم. یک شیوه‌ای است که کاتبان در قدیم داشتند. هر جایی که نمی‌فهمیدند یا به ذوقشان، خوب نبود خودشان عوض می‌کردند. این شیوه ذوقی بود. یا مثلاً مصحح چند متن را مطابقه می‌کند ولی چیزی که ذوقش تشخیص می‌دهد - یعنی به زمان و زبان ما نزدیک تر است- آن را انتخاب می‌کند. شیوه دیگر ماشینی است. یعنی می‌گوید اقدم نسخ و اصح نسخ و تشخیص می‌دهد که متن قدیم‌تر، صحیح تر است. پس این را متن قرار می‌دهد و بقیه‌ را در حاشیه یا پایان کتاب می‌آورد. این تصحیح از نسخه‌ای که استفاده می‌کند عقب‌تر نمی‌رود. این بیشتر یک کتابت است که اگر شخص امانت را رعایت بکند، نسخه کهن را چاپ کرده است و حداقل با وسایل امروزی عکسبرداری چاپ کند که معتبرتر است. شیوه دیگر هم انتقادی است که بخصوص برای متونی که اصلش در دست نیست بکار می‌آید. مثلاً نه تنها ما نسخه‌ای از اصل شاهنامه نداریم که نزدیک‌ترین نسخه مربوط به سال 614 است که آن هم، نیمه اول شاهنامه است و به نسخه فلورانس شناخته می‌شود. اولین نسخه کامل، به سال 675هجری، مربوط به 265 سال بعد از شاهنامه است. علاوه بر این، در قرون سپسین، زبان فارسی دستخوش تغییرات زیادی شده است. یعنی سه قرن به‌اندازه دو برابر زبان فارسی تغییر پیدا کرده است تا ده قرن بعدش. این‌ها همه باعث شده است که کاتبان، شاهنامه را به روز کرده‌اند. کاتبان هیچ وقت نظم ثابتی ندارند. شیوه انتقادی این نسخه‌ها را با هم مقایسه می‌کند و عناصر کهن را به جای عناصر نو می‌گذارد. نه اینکه به شیوه ذوقی عناصر نو را به جای کهن بگذارد که می‌کنند و متوجه هم نیستند. فکر می‌کنند هنر فردوسی در این است که در قرن چهارم، به گونه‌ای شعر گفته است که عیناً زبان ماست. زمانه فردوسی با زمانه ما، تغییرات زیادتری دارد که شاهنامه خطی و چاپی امروز به ما می‌دهند. شیوه انتقادی می‌آید این عناصر کهن را به جای آن عناصر نو می‌گذارد. در نتیجه در بعضی جاها سخن خود فردوسی می‌شود و در بعضی جاها به سخن فردوسی نزدیک تر می‌شود. این شیوه، انتقادی است. من این شیوه را به کاربردم ولی در مقدمه، اضافه کردم که شیوه من، شیوه‌ علمی، انتقادی و تحقیقی است.

http://www.golestani.co/sites/default/files/editor/news/dr.khaleghi.jpg

یعنی می‌توانید ادعا بکنید که شاهنامه‌ای که شما تصحیح کردید کامل است یا اینکه می‌توان گفت هنوز دریایی است که می‌توان روی آن کار کرد؟

من در مقدمه پیرایش دوم گفتم، البته جای بعضی تصحیح‌ها هست. ممکن است کسی مطالعه بکند و بعد در جایی متون قدیم مثالی بیاورد و بگوید که این درست تر است. اما تا به وجود آمدن و پیدا شدن یک نسخه کهن‌تر و معتبرتر، این‌گونه تصحیح‌ها، زحمت بی‌خودی است. در واقع من مطمئن از خودم در مورد کار خودم هستم اما به محض اینکه چیزی کهن‌تر را بگویند که از متن من درست‌تر است بلافاصله می‌پذیرم. به همین دلیل می‌گویم هنوز جای این تغییرات هست ولی مجموع این تغییرات این قدر نیست که کسی دوباره شاهنامه را تصحیح کند. توجه کنید در شرایط نسخه‌های موجود تغییرات جدیدی وجود ندارد و اگر پیرایش جدید کند، اشتباه است. به جای اینکه ابرو را درست کند، چشم را کور می‌کند. مگر اینکه یک دستنویسی از جایی - که احتمالش کم است ولی هیچ نیست - پیدا بشود که کهن تر و معتبرتر از نسخه من باشد.

پرسش آخر؛ افق آینده ایران را چگونه می‌بینید؟

ایران، در قرون و اعصار، از بسیاری از گرداب‌ها و طوفان‌ها نجات پیدا کرده است اما اکنون جهان خیلی آشفته است و من امیدوارم و مطمئن هستم که ایران از آشوب جهانی امروز هم به سلامت کشتی خودش را بیرون می‌برد و به ساحل امن می‌رساند و اگر این انجام شود، شاید یکی دو دلیل دارد. یکی اینکه ما ایرانی‌ها آدم‌های معتدلی هستیم. بزرگترین بلا برای نابودی یک کشور تعصب است؛ از هر جهتی که باشد یک کشور را نابود می‌کند و مردم را به جان هم می‌اندازد و سرزمین را نابود می‌کند. خوشبختانه مردم ما هیچ گاه تعصبات شدید را نپذیرفتند و همیشه رو به اعتدال داشتند و دوم علاقه‌ دیرینی است که در وجود مردم ایران به زبان فارسی و به فرهنگ این کشور وجود دارد و مصداق «با شیر اندرون شد و با جان بدر رود» است. آنها هیچ گاه تفاوتی نمی‌گذارند و تقصیر حمله دشمنان را به گردن تاریخ و فرهنگ کشورشان نمی‌اندازند. همه‌ تاریخ و فرهنگ خودشان را دوست دارند و البته ما در طول تاریخ گاهی هم خوب نبودیم. کارهای بد هم کردیم و آن نقاط منفی و بد را هم باید به عهده بگیریم. مسئولیتش را بپذیریم. و ایرانیان می‌پذیرند. خوشبختانه از این جهت هیچ نگرانی از اینکه ایران صدمه‌ای ببیند،‌ ندارم.

جوان/«قصاص یک زن» علت اصلی توجه سینما و تئاتر روشنفکری به داستان شهلا جاهد

فمنیست‌ها با قصاص شهلا «بازی» می‌کنند

داستان قديمي شده اعدام شهلا جاهد گويا به موضوعي جذاب براي برخي از هنرمندان تبديل شده است، يك تئاتر ايراني كه هفته پيش در فرانسه روي صحنه رفت و فيلم جديد هومن سيدي كه در حال ساخت است، اشاراتي به پرونده شهلا جاهد دارند و مستند كارت قرمز كه براساس پرونده وي ساخته شده نيز نشانه‌اي از توجه سينما به موضوعي است كه يك بعد آن به حكم قصاص مرتبط مي‌شود.

نویسنده : هادي عسگري

داستان قديمي شده اعدام شهلا جاهد گويا به موضوعي جذاب براي برخي از هنرمندان تبديل شده است، يك تئاتر ايراني كه هفته پيش در فرانسه روي صحنه رفت و فيلم جديد هومن سيدي كه در حال ساخت است، اشاراتي به پرونده شهلا جاهد دارند و مستند كارت قرمز كه براساس پرونده وي ساخته شده نيز نشانه‌اي از توجه سينما به موضوعي است كه يك بعد آن به حكم قصاص مرتبط مي‌شود.

شهلا جاهد، همسر موقت ناصر محمدخاني در جريان قتل همسر اين فوتباليست مشهور، دستگير و معترف به قتل مي‌شود. شهلا بعد از دوره‌اي طولاني در رسيدگي به پرونده در دادگاه كه همراه با حواشي زيادي نيز بود، به اتهام قتل اعدام مي‌شود.

اعدام وي جنجال‌هاي زيادي را به همراه داشت، اينكه زني به خاطر عشق يك مرد دست به قتل زده است، باعث شد تا كمپين‌هايي براي جلوگيري از اعدام شهلا به وجود‌ آيد. حتي گفته مي‌شد كه شهلا به خاطر عشق‌اش دروغ گفته و قاتل اصلي وي نبوده است. اما همه اين تلاش‌ها در برابر حكم قانون بي‌اثر بود و با اصرار خانواده مقتول حكم اعدام اجرا شد.

داستان تراژيك شهلا جاهد به خودي خود يك درام كامل به شمار مي‌رود. اين داستان غم‌انگيز به سرعت دستمايه‌اي شد براي بحث‌هاي فمنيستي و صحبت از حقوق زنان كه در آن نسبت به حكم قصاص نيز اعتراض مي‌شد. اين جريان بعد از مدتي سر از صحنه تئاتر درآورد.

نمايش «هم هوايي» كه هفته گذشته در پاريس اجرا داشت، اثري فمنيستي است كه به موضوع شهلا جاهد مي‌پردازد. اين نمايش سه اپیزودي درباره سه زن است كه يكي از آنها زني است كه عاشق يك فوتباليست شده، همان داستان شهلا و البته بحث‌هايي در اين بين شكل مي‌گيرد. «هم‌هوايي» در زمان اجراي تهران اعتراضاتي را در پي داشت، اما اكثر حرف و حديث‌ها درباره اپيزودي بود كه در آن به زندگي همسر يك شهيد كه شباهت زيادي به شهيد عباس دوران داشت، روايت مي‌شد.

http://javanonline.ir/files/fa/news/1394/8/22/188929_205.jpg

به غير از هم‌هوايي اثر نمايشي ديگري كه به داستان شهلا گريزي زده بود، نمايش «عامدانه، عاشقانه و قاتلانه» كه ابتدا در سال 92 و سپس امسال در شهريور‌ماه روي صحنه رفت نيز داستان شهلا را در اپيزود دوم خود بيان مي‌كند. در اين نمايش سه زن محكوم به اعدام كه هر سه دلايل قوي براي بيگناهي دارند، داستان خود را روايت مي‌كنند. در اين نمايش نيز قصاص زير سؤال رفته است.

در سينما نيز گفته مي‌شود هومن سيدي براي فيلم جديدش كه به احتمال زياد براي حضور در جشنواره فجر آماده خواهد شد، سراغ داستان شهلا جاهد رفته است.

طبق شنيده‌ها «خشم و هياهو»، فيلم جديد هومن سيدي براساس ماجراي زندگي ناصر محمدخاني و شهلا جاهد و قتل همسر محمدخاني نوشته شده است، هرچند فيلم هيچ اشاره‌اي به اين نام‌ها و شخصيت‌ها ندارد. «خشم و هياهو» در ابتدا قرار بود داستان يك بازيگر باشد كه پروانه ساخت نگرفت. با تغييراتي اين بازيگر به فوتباليست تبديل شد اما باز هم شوراي پروانه ساخت با ساخت اين فيلم موافقت نكرد. دفعه سوم اين شخصيت به يك خواننده تبديل شد و در حالي كه هومن سيدي از دريافت پروانه ساخت فيلمش مطمئن شده بود، فيلمبرداري «خشم و هياهو» را آغاز كرد و در ميانه‌هاي كار خبر صدور پروانه ساخت فيلم رسماً اعلام شد.

سينماي مستند نيز بسيار زود و در جريان محاكمه شهلا جاهد سراغ وي رفت، مهناز افضلي مستند «كارت قرمز» را زماني ساخت كه هنوز شهلا اعدام نشده بود. اين فيلمساز تلاش كرده است در پرداختن به محاكمه شهلا جاهد به نقش ناصر محمدخاني و حضور رسانه‌ها در جريان محاكمه وي بپردازد.

از آنجايي كه جريان شبه‌روشنفكري، چه در بعد سياسي و چه در محافل فرهنگي و هنري، هميشه به قوانين اسلامي و به خصوص قصاص اعتراض كرده است، مانور‌هاي سينمايي و تئاتري روي زندگي زني كه داستان عشقي‌اش با قصاص به پايان مي‌رسد فرصت خوبي به شمار مي‌رود كه با تحريك احساسات تماشاگران آنها را نسبت به حكم قصاص بدبين كرده و زمينه اعتراض به آن را برانگيزد.

سينما حتي بدون پرداختن به داستان زندگي شهلا نيز هميشه بدبيني خود را نسبت به قصاص به نمايش گذاشته است، همان‌طور كه پيش از اين در فيلم «من مادر هستم» به صورت مستقيم و بدون پرداختن به داستان شهلا، قصاص مورد حمله قرار گرفت يا در فيلم «هيس... » همه تلاش‌ها براي جلوگيري از انجام قصاص قهرمان داستان بي‌نتيجه به پايان مي‌رسد و شخصي كه بي‌گناهي وي براي همگان آشكار شده با قصاص بي‌رحمانه‌اي روبه‌رو مي‌شود.

جوان/درآستانه آغاز هفته كتاب و كتابخواني و هم‍زمان با معضل كاهش تيراژ كتاب

بيلبوردهاي تهران رنگ كتاب گرفتند

يك انقلاب بيلبوردي ديگر به تهران آمد. بعد از استقبال گسترده داخلي و جهاني از بيلبوردهايي كه آثار هنري برتر ايران و جهان را به نمايش مي‌گذاشتند حالا هفته كتاب در راه است و بيلبوردهايي كه اين بار به معرفي و نمايش كتاب‌هاي معروف و شناخته مي‌پردازند...

نویسنده : الناز خمامي‌زاده

يك انقلاب بيلبوردي ديگر به تهران آمد. بعد از استقبال گسترده داخلي و جهاني از بيلبوردهايي كه آثار هنري برتر ايران و جهان را به نمايش مي‌گذاشتند حالا هفته كتاب در راه است و بيلبوردهايي كه اين بار به معرفي و نمايش كتاب‌هاي معروف و شناخته مي‌پردازند ‌تا شايد فاصله ميان يار مهربان و شهروندان را اندكي كاهش دهند.

از پنج‌شنبه شب گذشته شهر تهران رنگ و بوي كتاب به خود گرفته است. بيلبوردهاي سطح شهر يكي از بهترين ابزار براي انتقال پيام‌هاي گروهي به شهروندان هستند، به خصوص اگر كه اين ابزار تبليغاتي شهري با مفاهيم و محتواي فرهنگي - هنري درآميخته شوند و اندكي ذهن شهروندان را از بند روزمرگي و شلوغي‌هاي سطح شهر آزاد سازند. اكران‌هاي فرهنگي هفته كتاب نيز از پنج‌شنبه شب گذشته (21 آبان‌ماه) آغاز شده است و تا بعد از اتمام اين هفته در سطح شهر ادامه دارد. به اين ترتيب شهروندان تهراني كه در سال‌جاري شاهد ظهور رويكردهاي فرهنگي و هنري در نماي بيلبوردهاي سطح شهرشان بوده‌اند حالا با بيلبوردهايي مواجه خواهند شد كه كتاب‌هاي معروف و شناخته شده ايران را به آنها معرفي مي‌كند.

http://javanonline.ir/files/fa/news/1394/8/22/188941_351.jpg

هفته كتاب از فردا (24 آبان‌ماه)‌ آغاز مي‌شود. به گفته عيسي عليزاده، مديرعامل سازمان زيباسازي شهر تهران اين اقدام با توجه به شعار هفته كتاب «كتاب يعني زندگي» به عنوان يكي از فعاليت‌هاي فرهنگي سازمان انجام مي‌شود. ظاهراً در اين برنامه تابلوهاي فرهنگي و بخش عمده‌اي از تابلوهاي تجاري به اكران طرح روي جلد كتاب‌هاي معروف و شناخته شده، اختصاص پيدا كرده است تا به اين ترتيب فضاهاي شهري با اين هفته هماهنگ شود. براساس اين گزارش، تصاويري كه در تابلوها به تصوير در مي‌آيد، طرح جلد كتاب‌ها از نويسنده‌هاي معروف و شناخته شده در حوزه‌هاي مختلف است كه به دو صورت تكي و چهارتايي در سطح شهر اكران شده است و در برخي از آنها جمله‌اي معروف از آن كتاب يا نويسنده به صورتي كه قابل مطالعه باشد، قرار گرفته است. بيلبوردهاي هفته «‌كتاب يعني زندگي»‌ از آن جهت اهميت دارند كه فضاي فرهنگي كشور در اين روزها با معضل كاهش شمار تيراژ كتاب‌ها و نيز سطح پايين سرانه مطالعه كتاب مواجه است. رسانه‌ها در هفته‌هاي اخير از كاهش 12 درصدي آمار تيراژ كتاب به عنوان يك بحران فرهنگي ياد كردند. حالا اين اميدواري وجود دارد كه اين بيلبوردها بر سبك زندگي فرهنگي مردم پايتخت تأثير گذاشته و فاصله ميان آنها و كتاب را اندكي كاهش دهد. پيشتر و در اوايل سال‌جاري بيلبوردهاي «نگارخانه‌اي به وسعت يك شهر»‌ توانسته بود ضمن جلب‌نظر شهروندان با بازتاب گسترده رسانه‌اي در داخل و خارج از كشور مواجه شود. در آن طرح آثار هنرمندان ايراني و خارجي با موضوعات مختلفي همچون نقاشي، خط و آثار تاريخي روي بيلبوردهاي سطح شهر نقش بستند. در طرح فرهنگي اوايل سال حدود 700 اثر از هنرمندان داخلي و خارجي جايگزين تبليغات تجاري شهري شد و نگارخانه‌اي به وسعت شهر در 500 بيلبورد شهري تهران به اكران عمومي گذاشته شد. اكنون بعد از وقفه‌اي چند ماهه اين بيلبوردها مزين به جلد كتاب‌هاي معروف مي‌شوند. براي انتخاب كتاب‌هايي كه قرار است بر سطح اين بيلبوردها تبليغ شوند، شورايي متشكل از اساتيد دانشگاه به سازمان زيباسازي كمك كرده‌اند. بيلبوردها و عرشه‌هاي پل به عنوان فضاهايي كه مي‌تواند در معرض ديد شهروندان باشند براي اين موضوع انتخاب شده تا بيشترين تأثيرگذاري را در بازديدكنندگان داشته باشند.

جوان/«كنسرت تئاتر» رحمانيان در ادامه «اپراي عاشورا»

آوازه‌خواني زنان، سريال دنباله‌دار در دولت يازدهم

ايجاد «تشكيك» و سوءاستفاده از اختلاف‌نظر بين علما در زمينه خوانندگي زنان، اولين اقدام و تحرك جدي علي جنتي در كسوت وزير ارشاد بود كه نشان مي‌داد فرهنگي‌ترين وزارتخانه دولت يازدهم قرار است تحركات ساختارشكنانه‌اي را در حوزه خوانندگي زنان دنبال كند.

نویسنده : مصطفي شاه‌كرمي

ايجاد «تشكيك» و سوءاستفاده از اختلاف‌نظر بين علما در زمينه خوانندگي زنان، اولين اقدام و تحرك جدي علي جنتي در كسوت وزير ارشاد بود كه نشان مي‌داد فرهنگي‌ترين وزارتخانه دولت يازدهم قرار است تحركات ساختارشكنانه‌اي را در حوزه خوانندگي زنان دنبال كند.

در همان ايام اين موضع‌گيري وزير ارشاد باعث به وجود آمدن همهمه‌هاي زيادي در ميان نخبگان و رسانه‌ها گرديد كه نشانگر سرآغازي پر از حاشيه و جنجال بود. اولين برنامه‌اي كه با خوانندگي يك زن رسماً چالش و به نوعي بدعت خلاف جريان جامعه ارزشي وزير ارشاد را كليد زد خبري كوتاه بود «آلبوم يك خواننده زن مجوز گرفت»! هرچند وزارت ارشاد در اين ماجرا سعي كرد با فرار به جلو و مقصر نشان دادن رسانه‌ها! (يكي از حربه‌هاي پوسيده و كهنه شده برخي سياسيون كه ظاهراً قرار نيست از مد بيفتد) و برخي آسمان ريسمان‌بافي‌هاي خارق‌العاده، اين اقدام كاملاً هدفدار و براساس برنامه‌ريزي‌هاي قبلي را رفع و رجوع كنند.

http://javanonline.ir/files/fa/news/1394/8/22/188938_758.jpg

اقدام بعدي در اين زمينه اما موهن‌تر از انتشار آلبوم يك زن با عكس‌هاي خاص روي جلدش بود، چه اينكه در اين قسمت يك زن در رابطه با عاشوراي حسيني تكخواني مي‌كرد! موضوع از اين قرار بود كه برخي رسانه‌ها فيلمي از «اپراي عاشورا» منتشر كردند كه در آن يك زن تك‌خوان در ايام سوگواري اباعبدالله‌الحسين(ع) در دهه اول محرم در حال خوانندگي محزون بود!

با وجود آنكه فيلم اين تك‌خواني منتشر شد ولي مسئولان وزارت ارشاد باز هم سياست كهنه تكذيب و حمله به رسانه‌ها را اتخاذ كردند! حتي نوش‌آبادي سخنگوي وزارت ارشاد اعلام كرد كه اين فيلم از زاويه‌اي نزديك گرفته شده و به همين دليل صداي خوانندگي آن زن بيشتر شنيده مي‌شود!

مسئولان ارشاد در اين مرحله نيز پس از فرار به جلو، درحركتي ناشيانه كه نشانگر دستپاچگي آنها بود، تغييراتي در اجراي اپرا ايجاد كردند تا حرفشان را اثبات كنند! اما در تازه‌ترين تك‌خواني زنان، در كنسرت تئاتر «در روزهاي آخر اسفند...» كه محمد رحمانيان آن را در تالار وحدت و مقابل علي مرادخاني، معاون هنري وزير ارشاد روي صحنه برد نيز با آوازه‌خواني و... يك زن همراه بود. ظاهراً اين روند همانطوري كه برخي مديران ارشد ارشاد گفته‌اند سلسله اقداماتي هدفمند و از پيش طراحي شده به منظور درهم شكستن خطوط قرمز نظام و انقلاب هستند.

جوان/وقتي رسانه ملي با گزارشگري شهروندي بيگانه باشد

تلاش بي‌بي‌سي و من و تو براي سركشي در خانه‌ها

شبكه بي‌بي سي فارسي به تازگي يك فراخوان جديد عكس و فيلم منتشر كرده و در آن از مردم كشورمان خواسته است كه مصاديق تبعيض جنسيت در فضاي عمومي شهرهاي ايران از پوستر و آگهي گرفته تا بيلبورد و غيره را به اين شبكه ارسال كنند...

نویسنده : سميرا سروش

شبكه بي‌بي سي فارسي به تازگي يك فراخوان جديد عكس و فيلم منتشر كرده و در آن از مردم كشورمان خواسته است كه مصاديق تبعيض جنسيت در فضاي عمومي شهرهاي ايران از پوستر و آگهي گرفته تا بيلبورد و غيره را به اين شبكه ارسال كنند؛ موضوعي كه در كمال بي‌توجهي بخش‌هاي خبري كشورمان به گزارش‌هاي شهروندي چندان هم اتفاق جديدي نيست.

مدتي است كه گزارشگري شهروندي مورد توجه رسانه‌هاي معاند نظام قرار گرفته است؛ بدعتي كه اولين‌بار شبكه بي‌بي‌سي فارسي گذاشت و بعد از آن به شبكه «من و تو» نيز تسري پيدا كرد.

دست اين شبكه‌ها و مديران و مجريانش از تهيه گزارش در ايران كوتاه است اما با دادن اين شعار كه هر شهروند مي‌تواند يك گزارشگر باشد هم گزارش‌هاي دست اول دلخواه خود را از دست مردم تحويل مي‌گيرند و هم با پخش آنها اينگونه القا مي‌كنند كه براي نظرات مردم اهميت قائل هستند.

http://javanonline.ir/files/fa/news/1394/8/22/188934_924.jpg

اين شبكه‌ها شهروندان ايراني را تشويق به ارسال ويدئوهاي اعتراضي و انتقادآميز خود مي‌كنند و بسياري از شهروندان هم با هدف انتقال اعتراض خود به مسئولان تن به اين شعارها مي‌دهند اما نقش اين شبكه‌ها چيزي نيست جز گرفتن ماهي از آب گل‌آلود تا آنكه بخواهد دلسوزي براي وضعيت معيشت و حل مشكلات مردم باشد. حالا در اقدامي مشابه شبكه بي‌بي‌سي فارسي نيز فراخوان جديدي را برگزار كرده و در آن از مردم كشورمان خواسته است از مصاديق تبعيض جنسيتي در فضاهاي عمومي شهرشان فيلم و عكس تهيه و به اين شبكه ارسال كنند.

از قديم گفته‌اند «‌حرف خانه را به بيرون از خانه نمي‌برند»‌. اين شبكه‌ها خود را دلسوز مردم ايران نشان مي‌دهند و رسانه ملي و بخش‌هاي خبري آن هم از توجه به اهميت گزارش‌هاي شهروندي غافل هستند، به خصوص بخش خبري‌اي چون 20:30 كه به بخش خبري جنجالي رسانه ملي معروف است. رسانه ملي مي‌توانست بخشي از اخبار خود را به گزارش‌هاي شهروندي و مردمي اختصاص دهد و اجازه به وجود آمدن چنين خلأهايي را به رسانه‌هاي خارجي ندهد اما در چنين فضايي كه مردم تريبون ندارند، طبيعي است كه عده زيادي آگاهانه يا ناآگاهانه به اين دعوت‌ها پاسخ گفته و براي رساندن پيام اعتراض‌آميز خود به گوش مديران شهري فايل‌هاي ويدئويي‌شان را به اين شبكه‌ها ارسال كنند.

رسالت/نقش زنان در تلويزيون، پر رنگ تر از هميشه

نگار شريف زاده

هنوز مدت زيادي از پخش مجموعه ديدني "تنهايي ليلا" نگذشته که بينندگان تلويزيون با فراز و نشيب هاي زندگي "کيميا" در

پر تلاطم ترين دوران معاصر ايران يعني ظهور انقلاب اسلامي، آشنا مي شوند و هنوز اين محموعه بر روي آنتن شبکه دو قرار دارد که محمد مهدي عسکرپور، مجموعه اي به شدت زنانه با عنوان "نفس گرم" را روي آنتن شبکه يک مي برد. بي ترديد زنان در جامعه اسلامي ما از احترام و منزلت والايي برخوردارند و به نظر مي رسد مديران و برنامه سازان تلويزيون براي ارائه سبک زندگي اسلامي ـ ايراني به اين نتيجه دست يافته اند که نياز دارند چهره واقعي زن مسلمان را در قاب تلويزيون جاي دهند.

http://www.fardanews.com/files/fa/news/1394/6/14/310792_583.jpg

اولين سريالي که در سال 94 با محوريت نمايش زن روي آنتن رفت "تنهايي ليلا" بود. "تنهايي ليلا" مجموعه اي ديدني به کارگرداني محمد حسين لطيفي بود که از سوم مرداد ماه روي آنتن شبکه سه سيما رفت. اين مجموعه با مضمون مذهبي و اجتماعي تلاش کرد تا از زن مسلمان چهره اي مقاوم و پايدار به نمايش بگذارد. در اين سريال ديديم محمد، متولي امامزاده‌، در زلزله اي خانواده خود را از دست داده و عشق دختري به نام ليلا، او را در شرايط ويژه‌ اي قرار داده و ايمان او را محک مي ‌زند. فيلمنامه "تنهايي ليلا" را حامد عنقا نوشت. لطيفي در مورد اين سريال گفت: "اين اثر به خاطر وزانت و ژانر مذهبي، اجتماعي آن درخور پخش در طول ماه مبارک رمضان بوده است. اين سريال صرفاً نمايشي ساده از زندگي نيست بلکه به دنبال ريشه‌‌هاي خوبي و درستي است." پس از آن مجموعه ديگري با محوريت زن از شبکه دو سيما پخش شد که بيش از 30 قسمت آن پخش شده است. سريال "کيميا" که عنوان اولين مجموعه بلند و 100 قسمتي سيما را نيز همراه دارد، فراز و نشيب‌هاي زندگي دختري نوجوان را به تصوير مي کشد. در اين مجموعه تحولات جامعه، پدر و دختري را مقابل هم قرار داده است. دختري پرسشگر و معترض که در مقابل پدري نظامي، منضبط و پايبند به قانون قرار گرفته است. سير حوادثي که در زندگي اين خانواده رخ مي‌دهد آنها را درگير توطئه و دسيسه‌اي بزرگ و شيطاني مي‌کند و کيميا با تلاشي خستگي‌ناپذير درصدد نجات خانواده برمي‌آيد و به اين ترتيب او تبديل به زني مقاوم و استوار مي‌شود؛ زني مشابه هزاران زن ايراني مسلمان که براي حفظ خانواده از هيچ تلاشي فروگذار نمي‌کنند. "کيميا" که در سه مقطع زماني قبل از انقلاب، دوره‌ جنگ و زمان حال روايت مي‌شود، بيش از 300 بازيگر دارد. اما هنوز "کيميا" به پايان راه نرسيده که "نفس گرم" چهارمين مجموعه نمايشي ساخته محمدمهدي عسکرپور روانه آنتن شد. وي پيش از اين کارگرداني سريال هاي "گل‌هاي گرمسيري"، "جراحت" و "شيدايي" را بر عهده داشته است. داستان اين سريال نيز براساس فيلمنامه مشترکي از عسکر‌پور و طلا معتضدي بوده و اين مجموعه تلويزيوني در 30 قسمت 35 دقيقه اي از شبکه يک پخش

مي شود. اين سريال، ملودرامي اجتماعي بوده و روايتگر زندگي زني به نام مليحه با اعتقادات بالاي مذهبي است و روايتگر اتفاقاتي است که در زندگي روزانه او رخ مي دهد و به نوعي مسير زندگي و اعتقاداتش را تحت الشعاع قرار مي‌‌دهد. عسکرپور در مورد اين سريال مي گويد: "تجربه فضاي اين سريال براي خودم خاص بود، چون کاري است که قصه‌هاي محور اصلي آن مربوط به زنان مي شود و بيشتر يک کار زنانه است تا مردانه." به نظر مي رسد در فصل نوي تلويزيون، براي فرهنگسازي در زمينه سبک زندگي ايده آل اسلامي- ايراني سهم زنان بيشتر شده و برنامه سازان به اين گروه تاثيرگذار و پوياي جامعه نگاهي ويژه دارند.

رسالت/در نشست نقد و بررسي مستند «444 روز» مطرح شد؛

در همه خيانت ‌ها رد پاي روشنفکران ملي‌ گرا ديده مي ‌شود

در چهل و‌سومين نشست فيلمسازان جوان سينماي انقلاب اسلامي با نمايش مستند

«444 روز»، واقعه تسخير لانه جاسوسي در 13 آبان 58 مورد بحث و بررسي قرار گرفت. اين نشست با موضوع «جريان روشنفکري و 12 کودتا در يک قرن» در حسينيه هنر برگزار شد. دراين نشست، مستند «444 روز» به کارگرداني ايمان گودرزي، که به موضوع تسخير لانه جاسوسي و حوادث مربوط به آن اشاره مي‌کند، اکران و نقد و بررسي شد. سيد يوسف مرادي، عضوهيئت علمي دانشگاه و مسئول پروژه تاريخ شفاهي «انقلاب دوم» به عنوان کارشناس در اين نشست، ابعاد مختلف جريان روشنفکري ايران در يک قرن اخير را بيان کرد.

* تسخير لانه جاسوسي، ظرفيت ولايت فقيه را نشان داد

سيد يوسف مرادي، پژوهشگر تاريخ انقلاب اسلامي، در ابتداي نشست گفت: همزمان با ايجاد اين گفتمان، در 14 آبان 58 کابينه دولت بازرگان، با استعفاي دسته ‌جمعي، سعي در تحت فشار قرار دادن حضرت امام (ره) داشتند که ايشان هم ضمن موافقت با استعفاي دولت، از تسخير لانه جاسوسي حمايت کردند. وي با بيان اينکه در اوايل انقلاب، جايگاه رهبري به خوبي درک نشده بود، اضافه کرد: با وجود شکل‌ گيري انقلاب، هنوز جايگاه امام (ره) به درستي روشن نبود و اين شعار معروف «روح مني خميني، بت شکني خميني» آغاز يک راهي است که مردم، متوجه اهميت جايگاه رهبري در انقلاب اسلامي مي‌شوند. مرادي ادامه داد: تسخير لانه جاسوسي آمريکا، به تريبون حضرت امام (ره) تبديل مي‌شود و ايشان، ظرفيت‌هاي جايگاه ولايت را در واقعه تسخير، به نمايش مي‌گذارد. در واقع بعد از 13 آبان 58 ظرفيت‌هاي بيشتري از جايگاه ولايت فقيه در جامعه، نمود پيدا مي‌کند.

http://www.aviny.com/clip/enghelab_eslami/444-roz/444-roz.jpg

* ولايت فقيه، راه جهاني شدن انقلاب

مسئول پروژه تاريخ شفاهي انقلاب دوم با بيان اينکه تبيين کلام امام (ره) در خصوص اهميت تسخير لانه جاسوسي و بالاتر دانستن آن از انقلاب اسلامي سال 57، پاسخ خيلي از سئوالات را مي‌دهد، اظهار کرد:درحالي ‌که انقلاب اول (سال 57)، يک واقعه استثنايي و شکوهمند در تاريخ است اما امام (ره)، تسخير لانه جاسوسي امريکا را بالاتر از انقلاب اول عنوان مي‌کنند. مرادي در ادامه با اشاره به سخنان سيد حسن نصرالله در عاشوراي‌ حسيني، اضافه کرد: ايشان در اين سخنراني، مابه ازاي شعار «روح مني خميني، بت شکني خميني» را مطرح مي‌کند و در مقام مقايسه متوجه مي شويم اين شعار معروف،علاوه بر کاربرد داخلي، جايگاهي جهاني هم دارد. وي خاطرنشان کرد: اولين بار بعداز انقلاب، چنين جمله ‌ا‌ي با مضمون خاص مطرح مي‌شود و کسي تا به حال اين گونه انقلاب و جايگاه ولايت فقيه را معرفي نکرده بود. سيد حسن نصرالله با جمله «ما با ولايت فقيه آقايي مي‌ کنيم و برده نيستيم»، آغاز يک راه جهاني را نشان مي ‌دهد.

* بعد از تسخير، توطئه‌ هاي دشمن، نتيجه نمي ‌دهد

اين فعال فرهنگي، مستند «444 روز» را اولين اثر در مورد تسخير لانه جاسوسي ذکر و تشريح کرد: بعد از جريان مشروطه، در بازه‌هاي زماني مختلف يک عده سوار بر موج غرب‌ گرايي و به نام روشنفکري دنبال اهداف خود بودند.در همين باره، مرادي، مسئله کشف حجاب را کودتا عليه اسلام عنوان و تصريح کرد: اساس کشف حجاب کار رضاخان نبود، بلکه وي و قزاق‌ها سوار بر موج روشنفکري شدند. روشنفکران غرب‌ زده‌اي مثل ميرزا فتحعلي ‌آخوند زاده، ميرزا

حسين‌ خان سپه ‌سالار و حتي ميرزا صالح‌ شيرازي، حجاب را نماد عقب‌ماندگي زنان عنوان مي‌کردند و رضاخان ديکتاتور، سوار بر اين موج، اقدام به کشف حجاب در کشور مي‌کند.حتي افرادي مثل مصدق مخالف کشف حجاب نبودند بلکه مخالف شيوه اجراي اين طرح بودند ومي‌گفتند کار فرهنگي به زور نمي‌شود. اين پژوهشگر بيان کرد: در جريان تسخير لانه جاسوسي، با دو طيف خارجي يعني آمريکا و عوامل داخلي، يعني غرب‌ گرايان، مواجه‌ هستيم. وي در همين باره ادامه داد:اين دو طيف، تا قبل از تسخير لانه جاسوسي، يک سري تحرکات، مثل کودتاي

28 مرداد، اصل 4 ترومن، کشف حجاب و کودتاي ايدئولوژيک سازمان مجاهدين خلق را با موفقيت پشت سر مي‌گذارند، اما بعد از سفارت آمريکا، اين تحرکات مثل واقعه 30 تير60 سازمان منافقين، جريان آيت الله منتظري، واقعه 18 تير 78 و در نهايت کودتاي نرم سال 88 و حتي

تجزيه ‌طلبي اوايل انقلاب در کردستان، شکست مي‌ خورند، چون تمام اين جريانات به سفارت آمريکا ربط داشت. بعد از تسخير، ديگر، توطئه‌هاي دشمن، نتيجه نمي ‌دهد.

* صداي امام خميني به مدارس ابتدايي آمريکا هم رسيد

مرادي در بخش ديگري از سخنانش بيان کرد: درگيري و طرح‌هاي روشنفکرانه بعد از انقلاب، به علت برخورد با سدي جدي به نام ولايت فقيه، شکست مي‌خورد و اين نقش بزرگ در حوادث مختلف، در طول زندگي حضرت امام (ره) قابل مشاهده است. وي با اشاره به همراهي تنگاتنگ مردم با ولايت فقيه در طول انقلاب، گفت: حضرت امام (ره) در 5 آذر 58، وقتي کارتر، رئيس جمهور آمريکا مي‌گويد به ايران حمله مي‌کند، مي‌فرمايند کارتر هيچ غلطي نمي‌تواند بکند. مرادي در همين باره ادامه داد: اميل جردن، مسئول وقت کاخ سفيد، در کتاب «عبور از بحران» مي ‌نويسد بعد از اين حرف امام، کارتر خيلي به هم ريخته بود، وقتي به خانه خواهرم رفته بودم خواهرزاده 12 ساله‌ام به من گفت: دايي! خميني راست مي ‌گويد، کارتر هيچ غلطي نمي‌تواند بکند. بعد از اين بود که جردن مي گويد صداي خميني به مدارس ابتدايي ما هم رسيده است. اين پژوهشگر تاريخ انقلاب، در خصوص نقش ولايت در طول انقلاب، اظهار کرد: حضرت امام (ره)

در برابر تهديد کارتر مبني بر تحريم کشور، مي فرمايند اتفاقأ کار خوبي مي‌ کني،اگر تحريم را پيش بکشيد، ما فرزند رمضانيم و اگر حمله نظامي کنيد، ما فرزند عاشوراييم. مرادي ادامه داد: بعد از اين گفته امام، مردم به مدت 5 روز، روزه مي‌گيرند و صدا و سيما هم دعاي سحر و ماه رمضان را به برنامه‌هايش اضافه مي‌کند که اين نشان از نفوذ کلام امام (ره) در بين مردم دارد که اين، قابل مقايسه با قبل از تسخير لانه جاسوسي نيست. وي اضافه کرد: بر اساس اسناد لانه جاسوسي، خيلي از دانشجويان تسخير کننده، بني ‌صدر را دوست داشتند و حضرت امام (ره) هم خيلي مراقب وي بود، ولي وقتي امام (ره) مي‌گويد بني ‌صدر ديگر صلاحيت ندارد، ديگر کسي از وي حمايت نمي‌کند. اين جايگاه ولايت فقيه، تا قبل از تسخير لانه جاسوسي، تبلور پيدا نکرده بود. وي با بيان اينکه کودتاي نرم سال 88، اگر در هرجاي ديگر دنيا اتفاق افتاده بود، نتيجه مي‌داد، اظهار داشت: علت اينکه اين کودتا و برنامه ‌ريزي دشمن در ايران با شکست مواجه شد به خاطر وجود جايگاه ولايت فقيه و پيروي مردم از آن است. اين پژوهشگر تاريخ انقلاب، اضافه کرد: نقش ديگر ولايت فقيه، در دهه 60 و در جريان قائم مقامي آيت الله منتظري نمود پيدا مي کند. امام (ره) به منتظري مي‌گويد شما مي‌گوييد به حرف من گوش مي‌دهيد، در حالي‌که شما فريب ليبرال‌ها را خورديد. بعد از فوت آيت الله منتظري، پسر آقاي بازرگان و عوامل فتنه درمالزي، مراسم ختم براي آقاي منتظري مي‌گيرند که اين نشان مي‌دهد

پيش بيني و نظر امام در باره منتظري درست بوده است. مرادي تصريح کرد: بايد تاريخ را در ظرف زماني ‌اش سنجيد. وقتي آقاي منتظري بعد از ترور پسرش، منافقين را حلال مي‌کند، عبدالعلي بازرگان مي‌گويد منتظري خيلي انسان بزرگواري بود که قاتلان پسرش را بخشيد، در حالي که بحث، فقط کشتن نبود، بلکه بحث، جنگ دو نوع انديشه و عقيده است.

http://media.mehrnews.com/d/2014/11/01/3/691656.jpg

* در همه خيانت ‌ها رد پاي روشنفکران ملي‌ گرا ديده مي ‌شود

پژوهشگر تاريخ انقلاب در ادامه سخنانش، با اشاره به حمايت مردم از فعاليت‌هاي مستشاري ايران در سوريه، گفت: روشنفکران غرب‌ گرا، در برهه‌اي تلاش کردند با طراحي کودتا، رهبري کشور را در دست بگيرند ولي ما چندان به اين موضوع، توجه نکرده ‌ايم. شدت نفوذ و خيانت‌هاي اين جريان به حدي بود که در طول جنگ تحميلي، با ايجاد نفاق، تعدادي از رزمنده‌ها، اسلحه خود را زمين گذاشتند، همچنين در جريان مک فارلين و عزل آيت الله منتظري از قائم مقامي، به کشور خيانت کردند که بررسي اين اتفاقات در زماني که کشور درگير جنگ بود، ما را دچار حيرت مي‌کند. وي با اشاره به کتاب «خط سازش» مجتبي سلطاني درباره بيانيه‌هاي نهضت ملي‌گراي آزادي، افزود: اين جريان زماني سوار بر موج دفاع از وطن، تبليغات مي‌کرد اما مي‌بينيم که در 8 سال جنگ، نه تنها از وطن، دفاع نکرد، بلکه در مقابل دفاع هم ايستاد.

ملي ‌گرايي، کلمه‌ مثبتي است اما در عرصه عمل، خيانت‌هاي چنين جريان‌هايي عليه مليت‌شان، حيران‌کننده است، به طوري که هرجا، خيانتي صورت گرفته است، رد پاي روشنفکران ملي ‌گرا هم ديده مي ‌شود.

* فتنه 88، کودتاي روشنفکرها عليه جمهوريت

وي با اشاره به تغيير اساسي روشنفکران در دوران سازندگي، گفت: در اين دهه با حزبي به نام کارگزاران سازندگي مواجه مي‌‌شويم که 16 سال اقتصاد مملکت را در اختيار داشتند. شهريار زرشناس در باره اين جريان مي‌‎گويد اينها تکنوکرات و ليبرال هستند و فرد برجسته ‌اش

عطاء الله مهاجراني است که خيلي به غرب تمايل دارد و در اوايل دهه 70، مقاله ‌اي در مورد مذاکرات با آمريکا دارد که مقام معظم رهبري به اين مقاله، واکنش شديد، نشان مي‌دهد. اين پژوهشگر ادامه داد: اين افراد، در اواخر دهه 70 با تشکيل حزب مشارکت، سوار بر جريان روشنفکري مي‌شوند و بعد از 17 سال از قتل‌هاي زنجيره‌اي، مشخص مي‌شود که جريان روشنفکري از اين اتفاقات، سود برده است و به نحوي با کودتاي امنيتي در تلاش بودند که سيستم امنيتي کشور را فلج کنند. مرادي، فتنه سال 88 را کودتا عليه جمهوريت عنوان و خاطرنشان کرد: با وجود ادعاي قانون مداري، جريان روشنفکري، برخلاف تمام شعارهايش، به طور کامل، عليه قانون و جمهوريت ايستاد.

وي افزود: فتنه سال 88 آخرين فتنه جريان روشنفکري غرب ‌گرا، نخواهد بود. در حال حاضر هم رد پاي اين جريان روشنفکري با کدخدا عنوان کردن آمريکا ديده مي‌شود و در واقعه‌اي به نام برجام، دوباره نقش خودش را نشان مي‌دهد و به نوعي مي‌توان گفت اين جريان، دنبال کودتاي ديپلماتيک هستند.

* تسخير، يکي از گزينه هاي آمريکا را براي نفوذ حذف کرد

پژوهشگر تاريخ شفاهي انقلاب دوم ادامه داد: بعد از تسخير لانه جاسوسي مشخص شد که ايران در سال 1332، آزمايشگاه آمريکا براي اجراي برنامه‌هاي استعماري‌اش بوده است، به طوري ‌که بعد از اجراي کودتاي 28 مرداد سال 1332، کودتاهاي ديگري از طرف آمريکا در کشورهاي آمريکاي جنوبي مثل شيلي، گواتمالا، هندوراس و ونزوئلا به وقوع مي‌پيوندند. وي با اشاره به افتخار آمريکايي‌ها به اجراي کودتا در شيلي، گفت: بعد از تسخير لانه جاسوسي، آمريکايي‌ها، ديگر سراغ اين نوع کودتاها نمي‌روند. در واقع تسخير لانه جاسوسي، نه تنها براي ايران، بلکه براي ديگر کشورهاي دنيا نيز برکاتي داشت. به طوري‌ که قبل از تسخير لانه جاسوسي، آمريکا يک قدرت تمام عيار بود، ولي بعد از تسخير سفارتش در تهران، تحقير شد.

مرادي واقعه تسخير لانه جاسوسي را نشانگر کينه آمريکايي‌ها نسبت به ايراني‌ها عنوان و خاطرنشان کرد: ما نسبت به اين موضوع مهم تاريخ کشور، کاري نکرديم، به غير از اينکه دو کتاب نوشتيم، در حالي که آمريکايي‌ها، با تمرکز ويژه روي موضوع، در حال روايت اين اتفاق بر اساس نظرات خودشان هستند.

* سفارت آمريکا، منشأ تمام توطئه ها

در ادامه اين نشست، ايمان گودرزي، کارگردان مستند 444 روز گفت: تمام اتفاقاتي که جبهه انقلاب را دچار ضربه مي‌کند، از طرف آمريکا ناشي مي‌شود. در مستند به اين موضوع اشاره شده است که امام (ره) به مدت 9 ماه در سخنراني‌هاي خود، آمريکا را خطاب قرار مي‌داد. وي اضافه کرد: در اسنادي که براي ساخت مستند از آنها استفاده کردم، متوجه شدم سفارت آمريکا از طريق خط دهي به گروهک‌هاي ضد انقلاب مثل فرقان، در ترور شخصيت‌هاي کليدي انقلاب نقش داشته است. گودرزي ازبين بردن شخصيت‌هاي کليدي را از جمله برنامه‌هاي مخالف انقلاب ذکر و خاطرنشان کرد: وقتي مسئله پيوند حوزه و دانشگاه مطرح مي‌شود، بلافاصله نظريه ‌پرداز اين مسئله يعني شهيد مفتح، ترور مي‌شود. اما بعد از اشغال سفارت آمريکا اين اتفاقات، مختل مي‌شود و اين اتاق فکر (سفارت آمريکا) که باعث آشوب داخلي و بلکه بزرگتر در منطقه و خاورميانه بود، از بين مي‌رود.

http://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1393/08/27/139308271320495444106884.jpg

* نهضت آزادي مي‌گفت مردم از جنگ خسته شده‌ اند

اين مستندساز در ادامه، بيان کرد: سازمان مجاهدين خلق، نشأت گرفته از يک تفکر به شدت روشنفکري است و طوري نبود که بگوييم مجاهدين خلق از اول براي انقلاب کار کردند، بعد به تقابل به نظام رسيده باشند؛ بلکه در نطفه، اينها ايراد دارند، چرا که اصلا در دين چيزي به عنوان جهاد براي خلق نداريم. وي با بيان اينکه سازمان مجاهدين خلق، چيزي از دين به ارث نبرده است، افزود: بروز نظامي جريان روشنفکري، سازمان مجاهدين خلق (منافقين) است، حتي در اسناد به دست آمده، ديده مي‌شود در برخي خانه‌هاي تيمي اين جريان، دختر و پسر در اوج سن بلوغ جنسي، ماه‌ها با هم بسر مي‌بردند و اين چيزي جز يک جريان روشنفکري غرب‌زده نيست. گودرزي حادثه سال 53 و تغيير ايدئولوژي منافقين را، جبري عنوان و تصريح کرد: بنيان ‌گذاران اين سازمان، سه نفر بودند که به جز سعيد محسن، دو نفر ديگر مذهبي بودند، اما کسي که خوراک فکري مي‌داده است، همين سعيد محسن بود که اعتقادات مذهبي نداشت و به سمت تفکرات مارکسيستي تمايل داشت. گودرزي عمليات فروغ جاويدان از طرف منافقين را ناشي از چراغ سبز روشنفکرها دانست و گفت: آن قدر جريان نهضت آزادي در بيانيه‌ها گفتند که مردم از جنگ خسته شده‌اند، تا توانستند حمايت صدام حسين را براي حمله به ايران به دست آورند.

* الگوبرداري عوامل فتنه 88 از منافقين

اين مستندساز در بخش ديگري از سخنانش، با اشاره به ساخت مستند محبس در زندان گفت: با توجه به تحريف‌هايي که نسبت به سيستم قضائي و سازمان زندان‌هاي ايران روي داده بود، تصميم به اين کار گرفتم و با اين کار همانند مستند 444 روز، جزء نفرات اولي بودم که از زندان اوين مستند ساختم. گودرزي تصريح کرد: با نگاه به داستان سازمان مجاهدين در مستند، مشخص مي‌شود فتنه سال 88 دقيقا مانند حوادث دهه 60 و دوران بني ‌صدر است. مثلا

بني ‌صدر بعد از کاهش محبوبيتش، به اعضاي سازمان دستور مي‌دهد در جهت دفاع از بني‌صدر، بر روي پشت‌ بام‌ ها، الله اکبر بگويند و دقيقا اين کار در فتنه 88 اتفاق افتاد. وي ادامه داد: نکته بعدي، بحث جنگ رواني در خصوص شکنجه در زندان‌هاست که همين داستان در دهه 60 اتفاق مي‌افتد و بني‌ صدر در سخنراني ‌اش در دانشگاه تهران، روي اين موضوع مانور مي‌دهد و اين امر جدي مي‌شود که امام (ره) يک تيم تحقيق و تفحص جهت بررسي اين مسئله مشخص مي‌کند. اين مستندساز، کشته سازي در سال 88 را مشابه وقايع دهه 60 از طرف منافقين، ذکر و خاطرنشان کرد: وقتي دقت مي‌کنيم هيچ تغييري در شکل و محتوا نيست و متوجه مي‌شويم که هيچ روشنفکري در کشته‌ها نيست، بلکه از مردم عادي، براي کشته‌ سازي و تهييج احساسات مردمي بهره مي‌گيرند.

* اگر تسخير نبود، انقلاب به دهه 70 هم نمي ‌رسيد

وي گفت: اگر سفارت آمريکا تسخير نمي‌شد، در همان اوايل انقلاب، ايران تجزيه مي‌شد و حتي به دهه 70 هم نمي‌رسيد. به همين دليل است که امام (ره) اين اتفاق را بزرگ‌ تر از انقلاب سال 57 عنوان مي‌کند. کارگردان مستند 444 روز، در باره عدم همکاري روشنفکران و جريان چپ با وي در ساخت مستند، بيان کرد:با نگاه بي‌ طرفانه، ده‌ها بار با دفتر موسوي خوئيني‌ها تماس گرفتم و حتي قول همکاري به دفتر ايشان، جهت پيش اکران و بازبيني فيلم دادم اما درکمال تعجب، همين آقاي موسوي خوئيني‌ها و ابراهيم اصغرزاده، در اين خصوص، به جاي مستندساز ايراني، با بي‌بي‌سي انگليسي مصاحبه کردند.

شهروند/آمده‌ام تا همراه «هلال‌احمر» در کنار مردمم باشم

نفیسه روشن، بازیگر تلویزیون و سینما، با حضور در غرفه روزنامه شهروند، عضویت افتخاری خود درمجموعه «هلال‌احمر» را اعلام کرد

شهروند| روز گذشته در آخرین لحظات نمایشگاه مطبوعات، یکی دیگر از هنرمندان و بازیگران به غرفه‌ روزنامه‌ شهروند آمد تا عضویت خود را به‌عنوان عضو افتخاری «هلال‌احمر» اعلام کند. نفیسه روشن ازجمله چهره‌های سرشناس تلویزیون در دهه٨٠ است و جزو بانوانی به شمار می‌رود که در این عرصه توانسته به شهرت و مقبولیت برسد. حضور او در سال‌های اخیر به‌تدریج در تلویزیون کمرنگ شد، حال ‌آنکه همچنان با پیشنهادهای مختلف در مجموعه‌های تلویزیونی و سریال‌های متعدد سیما مواجه بود.

http://galleryphotos.ir/wp-content/uploads/2014/12/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D9%81%DB%8C%D8%B3%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%B1%DA%A9%D8%AA.jpg

شنیده‌ها از حضور فعال او درعرصه سینما حکایت دارد و گویا چهره و نام او این‌بار قرار است درعرصه سینما مکرر باشد. وقتی در غرفه روزنامه شهروند حضور پیدا کرد، از او درباره «هلال‌احمر» پرسیدم و جالب این بود که با فعالیت‌های آن آشنایی داشت. نفیسه روشن به ما گفت: «من هلال‌احمر را می‌شناختم. ‌سال ٩٠ هم به شکل افتخاری عضو شده بودم ولی دلایل و اتفاقاتی پیش آمد که حدود یک‌سال رابطه من با مجموعه سرد بود. درواقع دلخوری‌هایی داشتم و حالا که دوباره از طریق گروه فرهنگی روزنامه به این مجموعه برگشته‌ام، نمی‌خواهم آنها را عنوان کنم. درعوض دوست دارم از رسالت خودم به‌عنوان یک هنرمند و بازیگر در این عرصه بگویم. من فکر می‌کنم هر هنرمند و بازیگری می‌تواند با حضور و فعالیت در این زمینه‌ها، به نوبه خودش سهمی در ارتقای وضع فرهنگی و انسانی کشور و مردمش داشته باشد. من همان زمان هم، خیلی اوقات برای مراسم هلال‌احمر از کارهای شخصی‌ام می‌زدم تا این‌که به همان دلایلی که گفتم یک‌سالی دور بودم. اما حالا دوباره به جامعه دوست‌داشتنی «هلال‌احمر» برگشته‌ام و امیدوارم در این بازگشت دوباره و شروع تازه، هم من بتوانم کاری برای «هلال‌احمر» انجام بدهم و هم «هلال‌احمر» باعث شود من یک‌سری چیزها را به‌عنوان یک انسان یاد بگیرم و تلنگری برای من باشد.» وقتی از او درباره‌ تأثیر حضورش به‌عنوان یک هنرمند و بازیگر محبوب و سرشناس پرسیدیم، گفت: «وقتی یک هنرمند، عضو هلال‌احمر می‌شود و برای یادیگری کمک‌ها و آموزش‌های «هلال‌احمر» می‌آید، ناخودآگاه تأثیر وسیعی می‌تواند روی جامعه داشته باشد. روزی که خدای‌نکرده اتفاقی بیفتد، اعضای «هلال‌احمر» حضور پیدا می‌کنند و به مردم آسیب‌زده کمک می‌کنند. در این میان، وقتی یک هنرمند هم در کمک‌رسانی حضور پیدا ‌کند، قطعا مردم و کسانی که به کشورشان و به آن هنرمند علاقه دارند، آنها هم می‌آیند برای کمک‌کردن. بعضی مواقع واقعا مردم منتظرند، ببینند واکنش یک هنرمند در مقابل اتفاقی که افتاده، چیست و وقتی می‌بینند که هنرمندشان هم وارد عرصه شده، آنها هم به جریان می‌پیوندد و برای کمک به هموطنان‌شان به میدان می‌آیند. درواقع مردم اقدامات هنرمند و ورزشکار و چهره‌های مردمی را به منزله تأیید می‌دانند و وقتی می‌بینند این قشر همراه می‌شوند، آنها هم حضور پیدا می‌کنند. من هم خیلی خوشحالم و امیدوارم این اتفاق بیشتر و وسیع‌تر شود. امیدوارم ما بتوانیم سهم بزرگی در اطلاع‌رسانی داشته باشیم. ما مردم ایران هستیم. به مهر و عاطفه و انسان‌دوستی در کل دنیا شهره هستیم. من به‌عنوان یک هنرمند آمده‌ام تا از طریق مجموعه‌ای مثل «هلال‌احمر» کنار مردم باشم تا اگر جایی کسی نیاز به کمک داشت، بتوانم صمیمانه و با تمام توانم برای کمک به آنها حضور پیدا کنم.»

فرهیختگان/داریوش ارجمند در غرفه فرهیختگان از بزرگ‌ترین جشنواره هنری دانشجویی می‌گوید

به امام حسین(ع)‌ بدهکار هستیم

غرفه روزنامه «فرهیختگان» در روزهای برپایی بیست‌و‌یکمین نمایشگاه مطبوعات شاهد حضور دلگرم‌کننده چهره‌های فرهنگی و هنری بود که آمده بودند تا از نزدیک دیداری با گردانندگان این روزنامه دانشگاهی داشته باشند. یکی از این میهمانان نام‌آشنا داریوش ارجمند بود که دوستدارانش او را از بابت بازی نقش به‌یاد‌ماندنی مالک‌اشتر در سریال ماندگار «امام‌علی(ع)» همچنان ستایش می‌کنند. ارجمند در سینما نیز بازی‌های بسیاری از خود به یادگار گذارده که از آن جمله می‌توان به فیلم‌های «اعتراض» مسعود کیمیایی و «سگ‌کشی» بهرام بیضایی اشاره کرد. برنده سیمرغ بهترین بازیگر مرد برای بازی در فیلم «ناخدا‌ خورشید» ناصر تقوایی همواره یکی از حامیان و مشاوران دانشگاه آزاد اسلامی در بخش هنر بوده است. تازه‌ترین همکاری او مربوط به جشنواره فیلم دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی است. با او در غرفه «فرهیختگان» درهمین‌باره به گفت‌وگو نشستیم.

درباره اولین جشنواره سراسری فیلم کوتاه دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی برای ما بگویید.

http://mashhadtheater.ir/wp-content/uploads/012535455-246520_301.jpg

یک جشنواره فیلم هنری مربوط به دانشگاه آزاد اسلامی که در سراسر ایران فعال است. برای اولین‌بار است که این جشنواره در ایران برگزار می‌شود. از من نیز به‌عنوان دبیر افتخاری دعوت کرده‌اند. من پدر سه فرزند هستم که دو نفر از آنها در دانشگاه آزاد اسلامی تحصیل کرده‌اند. امیدوارم خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها بتوانند این جشنواره را پوشش خبری خوبی بدهند و مردم و دانشجویان را از چند و چون آن مطلع کنند. زیرا جشنواره بسیار بزرگی است و وجب به وجب خاک ایران را در بر می‌گیرد. بی‌شک دانشگاه آزاد اسلامی این روزها از بزرگ‌ترین مراکز علمی و دانشگاهی در دنیاست. با توجه به تعداد دانشگاه‌های آزاد اسلامی و کیفیت آن می‌توان گفت که دانشگاهی درجه یک است. کم‌کم قرار است بخش‌های هنری و فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی به اندازه حوزه‌های علمی‌اش گسترده و فراگیر شود. این جشنواره هدف‌های اینچنینی دارد و امیدوار هستم موفق شود. جشنواره فیلم دانشگاه آزاد اسلامی بزرگ‌ترین جشنواره هنری است.

ورک‌شاپ‌های بازیگری و هنری برای دانشجویان تشکیل می‌دهید؟

هنوز چیزی معلوم نیست. باید ببینیم چه پیش می‌آید. شاید از دیگر بزرگان تئاتر و سینما دعوت کنیم که ورک‌شاپ‌های مختلف بگذارند. اشکالی ندارد چنین کارگاه‌های هنری برای علاقه‌مندان برگزار کنیم.

اهداف اصلی و پیش‌بینی شما درباره جشنواره حاضر چیست؟

اولا من هیچ‌گاه پیش‌بینی نمی‌کنم، چون زمان این کار را خواهد کرد. ما فقط سعی داریم این جشنواره را درست هدایت کنیم. در زمینه بعدی همت خود دانشجویان مهم است و در قدم بعدی اطلاع‌رسانی درست و دقیق؛ من از همه رسانه‌ها دعوت می‌کنم که این جشنواره را به خاطر دانشجویان پوشش دهند. به نظرم جشنواره بسیار مهمی است.

چه اطلاع‌رسانی‌ای تاکنون انجام شده است؟

به حدود 400 واحد دانشگاه آزاد اسلامی و سما و تقریبا 59 انجمن فیلمسازان سینمای جوان فراخوان داده شده است.

فارغ از بحث جشنواره فیلم دانشگاهی، شما چند روز پیش یک مقتل‌خوانی برگزار کردید. از تجربه‌تان بگویید؟

من دوبار در محرم در این برنامه‌ها بودم. ابتدا یک‌سری تعزیه بود که در فرهنگسرای بهمن به مدت 10 شب برگزار شد و دیگری همین مقتل‌خوانی بود که حسین پارسایی بخشی از آن را به من سپرد. کار اعتقادی‌ای بود که دوست داشتم انجام بدهم. ما به حسین‌بن‌علی‌(ع) خیلی بدهکار هستیم.

قدس/مدیرکل میراث فرهنگی مازندران:

آثار نیما می تواند جهانی باشد

نور – خبرنگار قدس آنلاین: مدیرکل میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری مازندران به مناسبت سالروز تولد نیما گفت : زندگی و تفکرات نیما یوشیج دارای ابعاد پنهانی بوده و هنوز شناخته نشده است و پژوهشگران باید در این زمینه کارهای بیشتری را انجام دهند.

به گزارش قدس آنلاین از ساری ، دلاور بزرگ نیا با اشاره به اینکه آثار نیما یوشیج ، پدر سبک جدید شعر نو، پتانسیل جهانی شدن را دارد، افزود : امروزه صنعت گردشگری با توجه به تنوع و البته تقاضاهای متفاوت گردشگران به شاخه های گسترده ای تبدیل شده است که یکی از آنها گردشگری ادبی است.

وی با بیان اینکه گردشگران ادبی علاقمند به زبان پارسی و فرهنگ و عرفان ایرانی – اسلامی نیز از سراسر جهان به یوش سفر کرده و از خانه – موزه نیما دیدن می کنند ، یادآور شد : تاکنون اشعار زیادی از نیما به زبان‌های روسی، انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، آلمانی و ترکی ترجمه شده است.

http://fun4me.ir/Content/UserFiles/Images/%DA%A9%D9%BE%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%A7%D8%AA%D9%84-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%84%D8%B1%DB%8C-3.jpg

مدیرکل میراث فرهنگی مازندران اضافه نمود : مشهورترین و نزدیک ‌ترین ترجمه منظومه "افسانه" توسط نویسنده ، شاعر و ایران ‌شناس فرانسوی ، روژه لسکو بوده‌ است. روژه لسکو در این باره می‌نویسد : "از میان تغییرات بسیاری که در طول نیم قرن در ایران پیش آمده ، مسلما یکی از مهمترین آنها ، انقلاب شعری‌ ست که به دست نیما یوشیج رهبری شده‌ است."

بزرگ نیا افزود : همچنین مارگاریت سیمون دختر پیرسیمون سردبیر روزنامه لوموند پاریس که پایان ‌نامه دکترای خودش را برروی نیما یوشیج نوشته‌ و تعدادی از اشعار نیما را نیز به زبان فرانسه ترجمه کرده است.

وی یادآور شد : در طی سالیان گذشته توسط ایران شناسان و اساتید دانشگاه‌ها و علاقه‌مندان به زبان‌های مختلف انگلیسی و اسپانیایی و ترکی و لهجه‌های مختلف افغانی و زبان اردو در پاکستان و کشورهای مختلف ، به آثار نیمای بزرگ ترجمه شده است.

گفتنی است : علي اسفندياري متخلص به نيما يوشيج ، در 21 آبان‌ماه سال ‌1276 ديده به جهان گشود و در تاريخ ‌13 دي ‌ماه ‌1338 ديده از جهان فرو بست. وي در اين فاصله ، پدر شعر نوي ايران لقب گرفت و آغازكننده‌ راهي نو در سرايش شعر فارسي شد.

گفتنی است : زادگاه علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج پدر سبک شعر نو، یوش مازندران بوده و جسم خاکی این شاعر در خانه پدری و مکان ولادت او ، آرام گرفته است.

نیما شهر و زندگی شهری را رها کرد و در یوش ساکن شد ولی تفکرات جهانی داشت و برای بشریت ، شعر سرود که در هر زمان و مکانی ، قابلیت استفاده و پرداخته شدن دارد.

قدس/سرهنگی

جای قصه و شعر و ادبیات دررسانه ها خالی است/ رسانه‌جای هتاکی نیست

مرتضی سرهنگی می گوید رسانه هیچگاه جای هتاکی نبوده است این ما هستیم که آن را به چنین محلی مبدل کرده ایم.

مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری در حاشیه پنجمین روز از نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاری‌ها از غرفه خبرگزاری مهر بازدید کرد و در گفتگویی خبری شرکت کرد.

سرهنگی در این گفتگو و در پاسخ به سوالی درباره نوع برخورد مطبوعات کشور با موضوعات مرتبط به دفاع مقدس گفت: ما هر وقت با مردم صحبت کرده ایم موفق بودیم اما هر وقت برای مردم صحبت کرده ایم موفق نبوده ایم. انسان امروز کسی را می خواهد و دوست دارد که با او صحبت کند نه اینکه برای او صحبت کند؛ حال می خواهد موضوع صحبت خاطره جنگ باشد یا سیاست. وقتی با انسان صحبت می کنیم راهی به دل و جانش باز می کنیم که پیام را به راحتی دریافت می کند.

وی ادامه داد: امروزه مطبوعات ما به طور عمده توسط سیاسیون اداره می شود و در هیچ دوره از تاریخ ایران مطبوعات هرگز مانند امروز سیاسی نبوده اند. به باور من حتی امروز می شود گفت که هر روزنامه ای برای خودش یک حزب مستقل سیاسی شده است. در این فضا نمی شود با مردم ارتباط برقرار کرد. در این فضا رسانه خود را ملزم به رعایت منافع یک گروه کرده و لاجرم چشمش را به روی بخشی از مردم می بندد.

سرهنگی افزود: روزنامه نگاران و سردبیران و صاحب امتیازان رسانه باید همانند کسانی باشند که یک علم و بیرق در دستشان است. باید آنقدر خوشنام و دلپذیر باشند که من و شما بخواهیم برویم زیر علم و بیرقشان سینه بزنیم. اما الان زیر علم هیچ کدامشان نمی شود رفت.

این روزنامه نگار و محقق حوزه دفاع مقدس گفت: مجوز روزنامه در کشور ما الان به کسی داده می شود که سیاسی باشد در حالی که او حتی تفاوت میان دو عبارت را هم نمی داند. مجوز برایش وسیله ای است برای رعایت منافع یک حزب یا گروه. همین وضعیت باعث شده در ادبیات رایج امروز وقتی بخواهیم ارزش چیزی را پایین بیاوریم بگوییم که ژورنالیستی است در حالی که اصل ژورنالیسم به خاطر ارتباطی که با مردم برقرار می کند امری بسیار شیرین و دلپذیر است.

http://hhnews.ir/PooyaSoftNewsAgency/Storage/Images/20130909132741gb-7.jpg

سرهنگی ادامه داد: جای قصه و شعر و ادبیات در روزنامه های امروز ما بسیار خالی شده است و همین هم باعث شده که روزنامه ها دیگر مخاطب چندانی نداشته باشند. من در دوره ای در روزنامه ایران سرویس کتاب به راه انداخته بودم چون فرهنگ برایمان امری مهم بود.

مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری تصریح کرد: روزنامه هرگز جای هتاکی نیست این ماییم که روزنامه ها را هتاک کرده ایم. حالا فکر کنید چقدر زحمت باید کشید تا از این فضا به سمت فضایی معقول دوباره بازگردیم.

سرهنگی تصریح کرد: یک زمانی بود که سیاستمداران تحت تاثیر افکار روزنامه نگاران و شاعرانی بودند که در رسانه ها فعالیت می کردند، به دیدارشان در روزنامه ها می رفتند و از نظرشان و افکارشان بهره می بردند و حتی نطقشان را با آنها چک می کردند امروز اما برعکس شده، روزنامه نگاران تابع سیاستمداران شده اند. برای درج یک مقاله از آنها اجازه می گیرند. از این وضعیت به نظر من چیزی استحصال نمی شود.

وی در بخشی از این گفتگو در پاسخ به سوالی درباره ویژگی رسانه تراز انقلاب اسلامی گفت: من سال‌هاست که از فضای کار مطبوعاتی دورم اما باورم این است که مهمترین ویژگی فعالیت رسانه‌ای و به تبع رسانه تراز انقلاب اسلامی باید اخلاق باشد. اخلاق امری است با دامنه بسیار وسیع که اگر از سوی رسانه‌ها مورد توجه قرار بگیرد هم رفتار اجتماعی، هم رفتار اقتصادی و هم رفتار فرهنگی ما اصلاح می‌شود.

وی ادامه داد: اگر ما دو واحد در دانشکده‌های رسانه ببریم با این مضمون که رسانه نباید دروغ بگوید، وضع رسانه‌ها نسبت به امروز بسیار فرق خواهد داشت. من نقل قولی را به‌ واسطه آقای بهبودی از آقای دعایی شنیدم که ایشان در نجف بدون اینکه به امام راحل بگویند رادیویی به زبان فارسی به راه انداختند. امام (ره)پس از اطلاع از این امر به ایشان گفتند درست است که به من این ماجرا را نگفتی اما در رادیو به مردم به هیچ وجه دروغ نگویید. منظور امام راحل این بود که حتی علیه شاه نیز نباید دروغ گفت.

سرهنگی تصریح کرد: اگر اخلاق مطبوعاتی در رسانه‌ها و دانشکده‌های رسانه ما وارد شود و مورد توجه جدی قرار بگیرد، بسیاری از معضلات ما در حوزه رسانه حل خواهد شد اما متاسفانه این قبیل موضوعات در دانشکده های رسانه های ما مطرح نمی شوند.

قدس/میرباقری از «دندون طلا» می‌گوید

پوست کلفت بودم که سرخورده نشدم/ در قصه نباید پارتی بازی کرد

در بخش پایانی گفتگوی بهروز شعیبی با داوود میرباقری مباحثی چون شرایط و محدودیت های تلویزیون برای ساخت سریال، پیش داوری نکردن درباره شخصیت های قصه و همچنین چگونگی نگارش دیالوگ ها مطرح شد.

مجموعه «دندون طلا» به پایان راه رسید و به تازگی قسمت دهم آن در شبکه نمایش خانگی عرضه شده است. سریالی که به نویسندگی و کارگردانی داوود میرباقری ساخته شده است، هنرمندی که پیش از هر چیز با «مختارنامه» و سریال «امام علی(ع)» شناخته می شود. آثاری که ساخت هر کدام سال ها طول کشیده و پروداکشن های عظیمی را شامل می شدند. البته میرباقری از تئاتر تا سینما و تلویزیون کار کرده و آثار خود را در هر مدیومی به تولید رسانده است.

http://media.mehrnews.com/d/2015/05/05/3/1680876.jpg?ts=1435998269925

او بعد از سال ها که در عرصه تلویزیون مشغول به کار بود به شبکه نمایش خانگی آمد و اولین کار خود را با نام «شاهگوش» در این حوزه تولید کرد. بعد از آن سریال «دندون طلا» را نوشت و ساخت، اثری که به تعبیر خودش قرار است از زمانه پلنگ کش بگوید و از کسانی که می خواهند بیشه خالی از پلنگ باشد تا نفع خود را ببرند.

«دندون طلا» اگرچه به داستانی تراژیک از دختری به نام «نیر» می پردازد که درگیر ماجراهایی می شود اما در پس آن دیالوگ ها و روایت قصه از شرایط زمانه و آدم های روزگار پرده برمی دارد.

در خلاصه داستان این سریال آمده است: نیر دختری مهاجر با پدری علیل ساکن حلبی آبادهای حاشیه شهر تهران و مشغول دوره گردی و دست فروشی است. او با پاسبانی به جرم سد معبر کردن درگیر شده و پا به فرار می گذارد و به قهوه خانه ای پناه می برد که پاتوق عده ای از لات و لوت های شهر است، صاحب قهوه خانه شخصی است به نام قنبر دیزل ملقب به «دندون طلا» که به نیر پناه می‌دهد. قنبر از شجاعت و پاکدامنی و زحمت کشی نیر خوشش می آید و نیر نیز از جوانمردی و حق طلبی او. این آشنایی منجر به عشقی آتشین شده که فرجامش بارداری نیر است. قهوه‌چی بعد از آنی که عشقش فروکش کرده است پشیمان شده و منکر بچه می شود… نیر وقتی با طینت ناپاک قنبر مواجه می شود تصمیم هولناکی می گیرد. او قصد دارد به کمک بچه ای که در شکم دارد از قهوه چی انتقام بگیرد.

چندی پیش بهروز شعیبی نویسنده، کارگردان و بازیگر جوان سینما و تلویزیون ایران در گفتگویی که توسط خبرگزاری مهر برگزار شد در مقابل داوود میرباقری نشست و از محتوا و ساختار و مسایل تکنیکی و فنی سریال «دندون طلا» پرسید. وی همچنین نگاهی هم به دیگر آثار سینمایی و تلویزیونی میرباقری داشت و گفتگو پیرامون مباحث مختلفی شکل گرفت که در سه بخش تنظیم شد. بخش های اول و دوم این گفتگو در اوایل و میانه پخش این سریال منتشر شد و قسمت سوم و بخش پایانی از این گفتگو نیز در حالی منتشر می شود که آخرین قسمت از این مجموعه ۱۰ قسمتی در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

در بخش پایانی این گفتگو داوود میرباقری از شرایط ساخت تولید آثار در رسانه ملی گفت و اینکه رویکردهایی که در قبال تولید سریال ها وجود دارد باعث شده است تا او وارد شبکه نمایش خانگی شود و مجموعه های خود را در این مدیوم به تولید برساند. شرایطی که از دخل و تصرف در قصه گرفته تا اعمال سلیقه های مختلف باعث شده است که میرباقری دو قصه اخیر خود را در شبکه نمایش خانگی بسازد.

وی همچنین از این گفت که در قصه نباید برای شخصیت ها پارتی بازی کرد و باید اجازه داد همه آنها روند طبیعی خود را طی کنند. میرباقری همچنین در بخش هایی از صحبت هایش به خاطره ای از فرهاد اصلانی در ایفای نقش ابن زیاد در «مختارنامه» اشاره کرد.

بخش پایانی این گفتگو را در زیر می خوانید:

شعیبی: آقای میرباقری شما سال های زیادی از فعالیت خود را در تلویزیون سپری کردید و سریال های متعددی را در این مدیوم ساخته اید اما دو سریال اخیر شما در شبکه نمایش خانگی ساخته شد. آیا ساخت این دو مجموعه در شبکه نمایش خانگی به انتخاب خود شما بود و یا شرایط اینگونه اقتضا می کرد؟ و سوال دیگرم هم این است که بعد از این همه سال فعالیت در تلویزیون آیا این امکان برای شما وجود دارد که هر چه مد نظرتان باشد عملی شود؟

میرباقری: خیر چنین رویکردی وجود ندارد و به همین دلیل هم هست که من این دو اثر را در شبکه نمایش خانگی ساختم. متاسفانه ما در تلویزیون هر روز دچار مشکلات جدیدی می شویم که به زعم من بخش عمده ای از آنها سلیقه ای هستند، دیدگاه هایی که از نگاه حاکمیتی برنمی آید. به هرحال ما قانون اساسی داریم و در کنار آن خط قرمزها و چارچوب ها هم مشخص است اما سلایق تلویزیون هر روز محدودتر می شود و دیگر شما به عنوان کارگردان نمی توانید فضایی را که لازمه قصه پردازی است، طراحی کنید.

http://media.mehrnews.com/d/2015/10/10/3/1864513.jpg?ts=1447415129794

طبیعتا اگر من «شاهگوش» را به تلویزیون می آوردم مصوب نمی شد. بنابراین من به ضرورت به شبکه نمایش خانگی رفتم و این قالب را انتخاب کردم. خاطرم هست زمانی که «شاهگوش» را ابتدا در تلویزیون مطرح کردم آقای ضرغامی رییس سازمان صداوسیما بود و من از مسوولان خواستم او به نوعی پخش این سریال را تضمین کند. البته اطلاعی ندارم که این درخواست به آقای ضرغامی رسید یا خیر اما به مسوولان مربوطه در معاونت سیما بیان کردم که چنین سوژه ای را دارم و شرط ساخت و پخش آن در سیما را هم عنوان کردم که البته خبری به من نرسید. البته من در شبکه نمایش خانگی هم مشکلات بسیاری داشتم و چند بار هم به دادگاه رفتم و فکر می کنم بخشی از محدودیت ها در این مدیوم هم وجود دارد. با این حال شرایط ساخت قصه در این مدیوم برای من فراهم شد در حالیکه آثاری چون «مختارنامه» و «امام علی(ع)» که پیش از این در تلویزیون ساخته ام امکان تولید در جای دیگری نداشته اند و حتما باید با سرمایه سازمان و در شبکه های تلویزیونی به تولید می رسید.

من اکنون فیلمنامه «سلمان فارسی» را هم دارم که منتظرم تا بتوانم آن را در تلویزیون بسازم و اتفاقا آن قصه، فضای ملموس تری برای تلویزیون دارد. منتها شرایط حاکم بر تلویزیون امکان ساخت بعضی از قصه ها را به شما نمی دهد، من اگر می توانستم نسخه سینمایی قصه هایی مثل «شاهگوش» و «دندون طلا» را بسازم در همان مدیوم کار می کردم، اما اینها قصه های بلندی بودند که باید به شکل سریالی ساخته می شد. زمانی هم که قصه ای مساله و دغدغه ذهنی شما می شود باید به نحوی آن را از ذهن خود رها سازید. اکنون هم قصه دیگری به نام «ماه تی تی» دارم که می دانم امکان ساخت آن در تلویزیون وجود ندارد و یا اگر امکان ساختش را فراهم کنند آنقدر در قصه دخل و تصرف می کنند که از موجود اصلی چیزی باقی نمی ماند. در قصه های تاریخی این دخل و تصرف کمتر رخ می دهد چون همه اطلاعات تاریخی گسترده ندارند تا بتوانند اظهار نظر کنند. در واقع در قصه های تاریخی منطق حرف اول را می زند ولی در قصه های تخیلی شما هزار مدعی دارید و اگر هر روز بخواهید وقت خود را صرف مسایل و حاشیه ها کنید دیگر نمی توانید برای خودِ کار انرژی داشته باشید.

شعیبی: زمان ساخت مجموعه های «گرگ ها» و «رعنا» هم با چنین مسایلی در تلویزیون درگیر بودید؟

میرباقری: در آن زمان هم مشکلاتی وجود داشت اما به اندازه امروز نبود. من آن زمان سریال «رعنا» را براساس متن مصوب سازمان صداوسیما ساخته بودم اما بعد از تولید اجازه پخش نگرفت. آن زمان چالش یکی از مسوولان صداوسیما با من این بود که چرا همه جزییات شخصیت ها و افکار تاریخ انقلاب را در داستان آورده ام؟ طبیعتا ضرورت قصه من می طلبید که جزییات لازم را در قصه ام مطرح کنم و نگاه های مختلف را به تصویر بکشم. به طور مثال باید نگاه و دیدگاه خسرو و یا خواهرش را مطرح می کردم و مخاطب باید می توانست به وسیله این دیدگاه ها قضاوت کند. من نمی توانستم موضع گیری کنم بلکه می بایست حقیقت آن افراد و چهره ها را نشان می دادم.

اساسا این غلط است که کارگردان بخواهد نسبت به شخصیت های خود موضع گیری کند، حتی اگر آن شخص ابن زیاد باشد. وقتی من در داستان خود ابن زیاد را خلق می کنم نباید براساس یک ذهنیت تاریخی رفتار کنم و از پیش شخصیت را محکوم کنم چون قضاوت کار ما نیست. سریال «رعنا» هم به دلیل طرح همین نگاه های مختلف نتوانست مجوز پخش بگیرد و به آرشیو رفت. بعد از آن یک روز برحسب اتفاق یکی از مسوولان امر در سازمان با تهیه کننده سریال «رعنا» صحبت می کند و تهیه کننده یک قسمت از سریال را برایش پخش می کند. او برای من تعریف می کرد که در حین تماشای سریال وقت نماز ظهر فرامی رسد اما آن شخص مسوول مشتاق است که قسمت دوم را ببیند که به همین ترتیب و به تناوب تمام سریال را تا آخر می بیند و بعد می گوید ما دقیقا به دنبال چنین اثری بوده ایم. بعد از آن «رعنا» پخش می شود و به تبع آن نگاه ها هم عوض می شود.

در «دندون طلا» هم پلان هایی از قسمت پنجم که عده ای می ریزند و شیشه ها را می شکنند از کار درآمد. ما باید بدانیم که این ترس ها و مصلحت اندیشی ها بی مورد است. زمانی که سریال «رعنا» پخش شد مردم آن را دیدند و اتفاقی هم نیفتاد، این قصه با توجه به داستانی که روایت می کرد اینگونه باید به به تصویر کشیده می شد. ما در قصه ها با احساس و عملکرد خود نسبت به بیننده سر و کار داریم و این همان معنای درام است. کار هنر بسیار عمیق تر از تاثیر اجتماعی و لحظه ای است و با جان آدمی سرو کار دارد با این حال این مشکلات همیشه در تلویزیون بوده است و امروز بیشتر هم شده است.

http://media.mehrnews.com/d/2015/10/10/3/1864504.jpg?ts=1447218659337

از تولیدات و نوع چیدمانی که در شبکه ها وجود دارد می توان رویکردها را تشخیص داد که یک نگاه و سلیقه خاص منجر به یک محصول تولیدی خاص شده است. اگر قرار است چنین رویکردی داشته باشیم پس یک شبکه کفایت می کند چون زمانیکه چندین شبکه تلویزیونی وجود دارد انتظار این است که در هر یک از این شبکه ها نگاه متفاوتی عرضه شود. چرا مردم ما باید با نوعی ولع به تماشای سریال های ماهواره ای بنشینند، آثاری که به لحاظ ارزشی با آنچه که ما فکر می کنیم و به تولید می رسانیم اصلا قابل مقایسه نیست. با این حال مردم به این شبکه ها اقبال نشان می دهند چون در آنها تفاوت هایی را می بینند که در شبکه های رسمی صداوسیما جریان ندارد و ما به دلیل سیاستگذاری های غلط امکان نمایش تفاوت ها را سلب کرده ایم. اگر به دین خود رجوع کنیم آنقدر بزرگ و وسیع است و به اندیشه مخالف اهمیت داده است که در آن جایی برای اندیشه های کوته فکرانه و تنگ نظرانه وجود ندارد. اگر به سلوک پیامبر نگاه کنید، درمی یابید که او چگونه با دشمن و منتقد خود برخورد می کند و زمانیکه شما چنین فردی را به عنوان الگو و رهبر دارید دیگر نباید در این مسیر هراسی داشته باشید. ما باید بررسی کنیم که آیا در این سال ها توانسته ایم نسبت به دوران ابتدای انقلاب رشد کنیم، اندیشه خود را توسعه دهیم و در دل مردم جای بیشتری باز کنیم. فرهنگی که در ابتدای انقلاب شکل گرفت پر از دوستی، مودت و مهربانی بود و ما در سال های بعد به گونه ای دیگر عمل کردیم و نتوانستیم به طور کامل آنچه را که بدان اعتقاد داشتیم و فکر کردیم جریان ساز است وارد فرهنگ و آثار هنری خود کنیم.

این موانع باعث شده افرادی هم که در این حوزه ها علاقمند به فعالیت هستند به تدریج انگیزه های خود را از دست بدهند و سرخورده شوند. ما پوست کلفت تر بوده ایم و سرخورده نشدیم اما قالب ها و شکل های مختلفی را برای کار امتحان کردیم. مشکلات همیشه بوده است و هیچ گاه کسی به این نکته توجه نکرده است که باید به مقوله فرهنگ که با روح و روان آدمی سر و کار دارد بهای بیشتری داد. ما امروز می توانیم تاثیر فرهنگ را آشکارا ببینیم، تاثیر شبکه های ماهواره ای که فرهنگ قالب آنها به مردم ما هجوم آورده است. مردم براساس سریال های ماهواره ای که می بینند مد و همچنین مناسبات اجتماعی و نوع پوشش خود را انتخاب می کنند و متاسفانه کاری هم نمی توان انجام داد.

شعیبی: فکر می کنم بخشی از درد دل شما در نریشن زیبای شخصیت عنایت در قسمت پنجم سریال وجود دارد که در قسمتی از دیالوگ هایش بیان می کند که این اثر یک نمایش است و نباید چندان عجله کرد.

میرباقری: شخصیت عنایت دو خطابه بسیار مهم دارد که همه روح من در آن دو نهفته است. یکی خطابه ای است که در برخورد با معترضان بیان می کند و دیگری زمانی است که برای نیر و موسیو درد دلش را بازگو می کند که کاکا سیاه به او یاد داده است که «آدمیزاد از وقتی که به این دنیا می آید گریه کردن را بلد است و باید خندیدن را به او آموخت» او در جای دیگری جمله ای دارد که به نقش کاکا سیاه اشاره و بیان می کند که «من سیاهی دلم را به صورتم مالیده ام، سیاه شده ام که سیاه نکنم» اینها لحظاتی هستند که عنایت سرخوش با همه وجود من سخن می گوید.

شعیبی: معمولا وقتی کارگردانان خودشان فیلمنامه کار را می نویسند و می خواهند آن را بسازند خدشه ها و خطاهای زیادی در اجرایشان دیده می شود چون یک اقتباس ادبی داشته اند درحالیکه ما در کارهای شما نوع کاملی از یک اقتباس نمایشی را می بینیم. این یکی از ویژگی های آثار شماست که فضاسازی در اثر نمایشی چه به صورت تاریخی و چه در دوره معاصر به درستی انجام می شود. فکر نمی کنم این ویژگی تنها تبحر و مهارتی باشد که از پیش کسب شده است بلکه به نظر من نوعی کشف و شهود است که هر بار در کارتان انجام می دهید. کاری که در فیلمسازهای هم نسل شما هر بار کمتر می شود اما گویی در کار شما و مخصوصا «دندون طلا» یک شکوفایی دوباره رخ است.

نکته بعدی که باز هم می توان از کارهای شما آموخت ترکیبی از حضور بازیگران مختلف در کنار یکدیگر است به صورتیکه نتیجه یک دستی را درنهایت در بردارد. به طور مثال ما در «دندون طلا» تلفیقی از بازیگران سینما را در کنار هنرمندان تئاتر و همچنین نابازیگران می بینیم. این رویه ای است که در دیگر آثار شما نیز بوده است، به طور مثال ویشکا آسایش در سریال «امام علی(ع)» خامی های یک نابازیگر را ندارد و یا در «ساحره» که تجربه دوم وی است نشانه ای از کم تجربگی در بازی وی دیده نمی شود. در «دندون طلا» هم ترکیبی از بازیگرانی چون حمیدرضا آذرنگ، مهدی فخیم زاده، حامد بهداد، کاظم هژیرآزاد در کنار هم قرار گرفته اند. با یک نگاه کلی می توان دریافت که این ترکیب صحیحی است و هرکس نقش خود را به درستی بازی می کند. مهمتر از همه اینکه انتخاب شخصیت ها در مجموعه «دندون طلا» فارغ از کلیشه ها صورت گرفته است به عنوان نمونه می توان نقش تماشاخانه دار را مثال زد که یک ارمنی است و ذات درستی دارد. این نگاه به دور از کلیشه بودن در باقی قصه نیز به کار گرفته شده است.

میرباقری: در قصه نباید پارتی بازی کرد یعنی شخصیت ها باید همان گونه که هستند، باشند و ما نباید درباره آنها پیش داوری کنیم. قالب کافه داران ما در زمان قبل از انقلاب ارمنی بوده اند که شخصیت های درست و اخلاقی هم داشته اند و اتفاقا انسانی هم فکر می کرده اند. ما اگر انسان عمیقی باشیم میان ادیان الهی تفاوتی وجود ندارد. حضرت عیسی (ع) همان ماموریت حضرت رسول (ص) را داشته اند و ما معتقدیم که پیامبر (ص) رسالتشان کامل تر بوده است. این ادیان الهی در ذات و جوهر هر دو از یک منشا تغذیه می شوند و بسیاری از خط کشی هایی که امروز میان ادیان می بینیم متاسفانه در این سال ها رایج و به تدریج به یک فرهنگ تبدیل شده اند.


حضرت علی (ع) در فرمانی که به مالک اشتر می دهند، می فرمایند که مردم همه برابرند؛ یا در دین و یا در خلقت با مالک اشتر یکی هستند. این توصیه بسیار عجیب و حکیمانه است و همین یک جمله ما را کفایت می کند تا یک جهان بینی درست را در ارتباط با مشکلاتی که امروز داریم تبیین و تفسیر کنیم. ما نباید نسبت به شخصیت ها و افراد موضع گیری کنیم. خاطره ای را نقل می کنم که البته گفته شده است اما چون در همین باب است دوباره بیان می کنم. ما در «مختارنامه» شخصیتی به نام ابن زیاد را طراحی کردیم، این شخصیت را من خلق کردم چون ابن زیادی که در کتب و سندهای تاریخی وجود دارد قابل درک نیست و من باید نوعی اجتهاد می کردم و به یک نتیجه گیری می رسیدم. این را هم باید بگویم که من شخصیت ابن زیاد و مختار هر دو را به یک اندازه دوست داشتم چون هر دو، شخصیت هایی بودند که من خلقشان کرده بودم.

زمانی در حین بازی در سریال دیدم فرهاد اصلانی بازیگر نقش ابن زیاد حال خوبی ندارد و گریه می کند، من کات دادم و از او دلیلش را پرسیدم. گفت احساسش بر این بوده است که باید بگرید و من توضیح دادم که این گریه بعدا مساله خواهد شد و او پاسخ داد شخصیتی که من از ابن زیاد نشان دادم او را به اینجا رسانده است. این اتفاق در صحنه ای رخ می دهد که به این شخصیت به نوعی فشار می آید و اصلانی در آنجا شیپور را به دست می گیرد و در شرایطی که باید عقب نشینی شود اعلام جنگ می کند و چشمانش پر از اشک می شود. خود بازیگر در این صحنه بنا به صداقتی که با شخصیت مواجه شده است این رفتار را انتخاب می کند و دلیلش هم موجه است، در اینجا من نمی توانم به عنوان کارگردان به او بگویم که در چنین شرایطی چگونه باید بازی کند و اتفاقا بازی او منشا درست و صحیحی دارد. اینها همه شخصیت هایی هستند که مخلوق ذهن کارگردان هستند و با روح و جان من درگیر می شوند بنابراین نمی توان گفت من از یک شخصیت بیشتر حمایت می کنم و از دیگری کمتر چون با طبع کاری که می کنم سازگار نیست. بنابراین من باید وسط بایستم و اجازه دهم طبیعت شخصیت های داستان تعیین کند که چه اتفاقی باید رخ دهد.

درباره بخش دیگر سوال و ارتباط با بازیگر باید بگویم من همیشه سعی می کنم بازیگر نقشش را درک کند. بخشی از این درک را متن و فیلمنامه به بازیگر ارایه می کند و ممکن است بازیگر نسبت به بخش هایی هم ابهام داشته باشد. با این حال تمام تلاش من این است که چه بازیگری که نقش را تجربه کرده است و چه کسی که این تجربه را نداشته است هر دو به درک لازم برسند و سعی می کنم موانع این فهم را برطرف کنم. یعنی آنقدر صحبت و بحث پیرامون مساله صورت می گیرد تا بالاخره به درک و دریافتی مشترک برسیم، آن وقت است که مسیری که پیموده می شود راه درستی است.

بخشی دیگر هم انتقال تجربه است که اگر شخص تجربه کمتری داشته باشد و نتواند در این حوزه به درستی خود را نشان دهد این تجارب به واسطه من به وی منتقل می شود تا کاری یکدست به بیننده تحویل داده شود. بنابراین شرط اصلی کار باور و درک مشترک و درست است. مهم انرژی و باوری است که باید پشت اجرای نقش وجود داشته باشد و شما به عنوان کارگردان بتوانید شرایط را به گونه ای بسازید که موانع برداشته شود تا همراه بازیگر به نوعی وحدت برسید و نتیجه خوبی را بگیرید. من همیشه یک اصل را قبول داشته ام که وقتی رُلی را پیشنهاد می کنم اولین سوالم این است که آیا بازیگر آن نقش را دوست دارد و یا نظرش نسبت به نقش چیست؟ برای رسیدن به این نظر اهمیت زیادی دارد که افرادی که در یک گروه در کنار هم قرار می گیرند رابطه ای صمیمی و منطقی با هم برقرار کنند و این مهمترین وظیفه یک کارگردان است قبل از اینکه بخواهد میزانسن را بچیند، دکوپاژ داشته باشد و یا اینکه بخواهد روی جزییات دیگری وقت بگذارد. اگر بازیگران در کارهای من متفاوت تر عمل می کنند، انرژی بیشتری دارند و یا کار یکدستی بیشتری دارد به این دلیل است که من سعی می کنم قبل از اینکه کار جلوی دوربین برود نوعی وحدت رویه بین تیم پشت صحنه و جلو دوربین برقرار شود. لازم است که کارشناس، متخصص و سایر اعضای تیم با شما همراه و هم‌فکر شوند تا هر حرکتی که در صحنه انجام می گیرد با حساسیت بیشتری انجام شود که چنین فضاسازی لازمه رسیدن به یک کار یکدست است.

مهر: فکر می کنم آنچه که درباره اعتقاد به شخصیت ها عنوان کردید مساله ای است که در ارتباط مخاطب با اثر هم تاثیرگذار است. مخاطب اگر احساس کند شخصیتی براساس یک ذهنیت از پیش فرض شده به نگارش درآمده است با آن ارتباط برقرار نمی کند چه برسد به اینکه بخواهد خود را جای او بگذارد و دچار چالش و یا تردید شود.

میرباقری: کار ما مثل نگارش یک کتاب است با این تفاوت که ابزار بیان ما فراتر از قلم و کتاب است و عوامل دیگری هم در آن نقش دارند. من تقریبا در آثار همه بزرگانی که در حوزه رمان نویسی و یا نمایشنامه نویسی صاحب سبک هستند و جهان بینی دارند عنصر مشترکی می بینم و آن این است که نویسنده بخشی از خودش و روحش را در اثر به اشتراک می گذارد. گفته شده است که همه نویسندگان تنها یک کتاب بیشتر ندارند و تنها آن را تکرار می کنند. اثر تصویری هم اینگونه است و بخشی از روح و روان فاعل اثر در آن جریان دارد که با فرم های مختلف در قصه ها وارد می شود و فیلمساز به نوعی هویت خود را در قصه ها و آثارش بیان می کند. اگرچه من اخیرا کارهایی را می بینم که صرفا براساس تکنیک ساخته شده اند و از نتیجه به دست آمده نمی توان این دریافت را داشت که سازنده در حال تالیف یک اثر بوده است. چنین محصولی بدون اینکه ذهن مخاطب را درگیر کند، ساخته شده و به فراموشی هم سپرده می شود. تلاش ما هم این بوده است که در کارهای تصویری بخشی از خلقیات، باورها و نگاه خود را منعکس کنیم و اگر ارزشی هست که بهروز شعیبی لطف دارد و بیان می کند به دلیل این نوع نگاه است.


مهر: ما در این سریال دیالوگ هایی از زبان شخصیت ها می شنویم که هر کدام از آنها چندین سطح دارند و هر بار که درباره آنها فکر می کنیم گویی یک لایه از آن سخن کشف می شود.

میرباقری: این چند لایه بودن همان پیچیدگی کار است، سازنده اثر زمانی می خواهد خود را از زبان نقش سیاه بیان کند و زمانی از طریق قنبر دیزل. بخش فن و تکنیک اینجا باید به کمک بیاید تا به ادبیات خاص هر یکی از این شخصیت ها برسد. این روزها چند نفر روی متن فیلمنامه مجموعه «ماه تی تی» کار می کنند که من پیش از این آن را طراحی کرده ام. بخشی از داستان به شیخی مربوط می شود که به منبر می رود اما دیالوگ هایی که از منبر وی شنیده می شود هنوز به شخص او تعلق ندارد. منبر شیخ رضا باید ویژگی های خاص خودش را داشته باشد و تعابیر لازمه خود را به کار ببرد. اینها همان فن است که ساختار اثر را تشکیل می دهد، به هرحال صرف بیان یک سخن اهمیت ندارد بلکه چگونه گفتن آن مهم است. افراد و شخصیت های مختلف یک قصه باید هویت مخصوص به خود را در زبان و رفتار داشته باشند و اگر از طبیعتی که ما متصوریم دور باشند تاثیر لازم را نخواهند داشت. من تلاش زیادی در «دندون طلا» داشتم که شخصیتی مثل «سیاه» از جنس خود او سخن بگوید اگرچه که محتوای این سخن را من تعیین می کنم اما با جنس زبان و واژگان او بیان می شود.

قاعده من در نوشتن این است که ابتدا یک دور معنا و کلام مورد نظرم را می نویسم و بعد آن را الک می کنم. به طور مثال با خود می گویم این واژه به سیاه یا قنبر تعلق ندارد و واژه دیگری را جایگزین می کنم. به این ترتیب دیالوگ ها چندین مرتبه ویرایش می شوند و صیقل می خورند تا تبدیل به زبانی شوند که با خود فکر کنم به شخصیت مورد نظر تعلق پیدا کرده اند. زبان کارهای نمایشی و سینمایی بخشی از طریق تصویر و ابزار است و بخشی هم از طریق دیالوگ ها است که باید دارای ویژگی های فنی باشند. دیالوگ در کارهای من اهمیت دارد چون در چند مرحله روی آن مکث و بازنگری می شود تا به ترکیب درستی شامل شعر، نثر، مثل و... برسد.

من دیالوگ های عادی و معمولی را دوست ندارم و فکر می کنم چون کاری خلاقانه انجام می دهم باید همه وجوه از جمله زبان بر نوعی آفرینش و خلق مبتنی باشد. در خلق یک اثر نباید هر واژه یا ترکیبی را در کنار واژه ای دیگر قرار داد بلکه زبان سینما اساسا باید زبان کشف و شهود باشد. زبانی که وقتی آن را می شنویم موجی را به همراه داشته باشد که مخاطب را فرابگیرد و آن وقت این زبان دراماتیک خواهد بود.

شعیبی: البته بخش عمده این دیالوگ ها به وسعت و گستره اطلاعات کارگردان مولف بازمی گردد و به همین دلیل است که کمتر چنین دیالوگ هایی را در آثار دیگر نویسندگان می شنویم اما در آثار شما به دلیل سواد و آگاهی که دارید با این دیالوگ ها مواجه می شویم.

میرباقری: زبان سینما و نمایش دراماتیک است و من علاقه ای به ارایه صرف اطلاعات پیش برنده ندارم. برای من این مهم است که دیالوگ ها چند وجهی باشند و علاوه بر اینکه اطلاعات می دهند و قصه را جلو می برند بیانگر خلقیات و اعتقادات شخصیت ها هم باشند.

شعیبی: آقای میرباقری ممنون از اینکه در این گفتگو حضور پیدا کردید. امیدوارم با تمام موانعی که وجود دارد باز هم شاهد حضور شما در سینما و تلویزیون و شبکه نمایش خانگی باشیم.

وطن امروز / نگاهی به فیلم «چهارشنبه 19 اردیبهشت»

دلهره در بطن تنفس شهر

فیلم «چهارشنبه 19 اردیبهشت» به مانند زنجیره‌ای اپیزودیک در بستری اجتماعی روایت می‌شود. اپیزود اول فیلم، داستان لیلا (نیکی کریمی) است که در یک کارخانه بسته‌بندی مرغ کار می‌کند و سعی دارد از طریق یک آگهی که در روزنامه بوده، پول مورد نیاز برای عمل جراحی شوهرش علی (وحید جلیلوند) را که در خانه زمینگیر شده فراهم کند. اپیزود دوم درباره زنی به نام ستاره (سحر احمدپور) است که با خانواده عمه‌اش زندگی می‌کند. او دلباخته مردی به نام مرتضی (میلاد یزدانی) است که داستان عاشقی آنها به گونه‌ای ادامه می‌یابد که ستاره راهی ‌جز پیگیری آگهی روزنامه صبح نمی‌یابد. اپیزود سوم هم درباره نیکوکاری با نام جلال آشتیانی (امیر آقایی) است که با آگهی صبح روزنامه جمعیت زیادی را روانه خیابان‌ها می‌کند. به گزارش تسنیم، «چهارشنبه 19 اردیبهشت» نامی نیست که در مضمون و مفهوم چنین باری را به دوش بکشد. فیلم زیر بار نام نیست؛‌ بلکه کلیت فیلم است که به اسم هویت می‌دهد و مخلص کلام آنکه هویت فیلم نسبت به نام در خود مستقل و قائم به ذات است.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1393/11/10/13931110000491_PhotoL.jpg

فیلم جلیلوند را می‌توان با حذف و درگیر کردن خود با نامش از چند منظر بررسی کرد که همگی به نوعی در هم تنیده شده‌اند. از منظر اجتماعی فیلم وحید جلیلوند یک اعتراض است و این اعتراض فریادی است که در گلو به یک بغض تبدیل می‌شود. گاهی اوقات این اعتراض بیان می‌شود و گاهی در یک سکوت برای آینده منتظر می‌ماند. برای هر دو مورد نیز مصادیقی وجود دارد. بهترین مصداق نیز در شخصیت آشتیانی با بازی امیر آقایی متبلور می‌شود. جایی که پلیس وارد دفتر تبلیغاتی دوست آشتیانی می‌شود. آشتیانی کاری که انجام داده است را به عنوان یک کنش مهم باور دارد ولی پلیس آن را یک اخلال در نظم عمومی می‌داند. در اینجا گفتمان پلیس و آشتیانی خود مشمول یک اخلال می‌شود. این اخلال را باید با ریاضیات محاسبه کرد و ریشه آن را در عدد 3 می‌توان جست: 30 میلیون تومان یا به عبارتی 300 میلیون ریال. فیلم موقعیتی را خلق کرده است که مردی قصد دارد با فروش خودرویش به قیمت 30 میلیون تومان، آن را به یک نیازمند هبه کند. کنش انتخابی خود را در نیازمندی‌های همشهری – که نمادی است برای جلب سرمایه تا از دست دادن سرمایه – درج می‌کند و ناگهان با جمعیتی عظیم روبه‌رو می‌شود که باید در میان آنان، تنها یک نفر را انتخاب کند؛ ولی کدام؟ حضور تعدادی فرد برای امتحان شانس و اقبال خود در دریافت مبلغی برای «زدن به زخمی از زخم‌هایشان» اخلال در نظم عمومی تعبیر می‌شود؛ ولی رفتار ناحق یک نفر نسبت به جمعیتی عظیم در درازمدت شاید به چنین تعریفی ختم نشود. جلیلوند تنها به یک مساله اعتراض نمی‌کند. بافت هر 3 پرده مملو از اعتراض است. برای مثال درباره داستان خواستگار سابق لیلا آشتیانی با بازی نیکی کریمی، زن را در موقعیتی نشان می‌دهد که تناسبی با میمیک و فیزیکش ندارد. بعدها درمی‌یابیم که زن از یک زندگی خوب به سبب یک اتفاق، تلخی یکی زندگی سخت را تجربه می‌کند. برای لمس این تلخی جلیلوند سراغ جزئیات می‌رود. نمونه قابل تامل این نگاه را در صحنه پاک کردن مرغ‌ها توسط نیکی کریمی می‌توان دید. دوربین با کنجکاوی آنچه زن داستان انجام می‌دهد را نشان می‌دهد – بویژه صحنه باز کردن شیر و جاری شدن خونابه – و این فقدان تناسب بیشتر و بیشتر به چشم می‌خورد. این تناقض زمانی رفع می‌شود که علت مشخص می‌شود. نکته درخشان آن است که یک بار هم به شکل مستقیم این مساله به زبان آورده نمی‌شود. اعتراضات فیلم در فرم فیلم جاری است. استفاده از قاب‌بندی و تدوین فیلم به بیان اعتراض و داغ کردن آن کمک می‌کند. یک نمونه قابل تامل صحنه ملاقات دختر از مرد زندانی در اپیزود دوم است. وقتی بر کف دست دختر در ورودی زندان مهر می‌زنند، زاویه دوربین و کات زدن به نمایش حرکت ملاقاتیان در راهرو، نمایشی تلخ از برخورد با یک انسان است. این رویه برخلاف عموم آثار اجتماعی سینمای پس از انقلاب ایران است که اعتراض به رویه‌های اجتماعی یا اختلالات مدنی، در قالب مانیفست‌های سیاسی یا فریادها بی‌امان بیان می‌شود. نگاه اجتماعی جلیلوند به مختصات نامتعارف جامعه ایران و اعتراض به آن به شیوه‌ای است که مخاطب در درکش سهیم باشد؛ چرا که بدون درک مخاطب از مشکل، جامعه توانایی اصلاح را نخواهد یافت. خلاصه کلام این است، جلیلوند به مخاطب خود برای درک واقعیتی احترام می‌گذارد که خود درک کرده است. کارگردان نگاهش را تحمیل نمی‌کند؛‌ آن را عرضه می‌کند. از طرفی به «چهارشنبه 19 اردیبهشت» می‌توان نگاهی روانکاوانه هم داشت، از این منظر فیلم تبدیل می‌شود به اثری مردانه. با آنکه فیلم در روایت 2 زن و یک مرد را نمایش می‌دهد؛ ولی آنچه در قاب دوربین دیده می‌شود مردانه است. این نگاه مردانه را در سکوتی می‌توان جست‌وجو کرد که بر کلیت ماهوی فیلم حاکم است. فیلم براساس انتخاب شکل می‌گیرد؛ اینکه فرد بر سر دوراهی پذیرش مصلحت و آنچه دوست می‌‎دارد، کدام را انتخاب می‌کند. درباره شخصیت‌های زنان این مساله متزلزل است. یکی با درک ناراحتی شوهرش و به تعبیری غیرتی شدنش، قید کمک‌هزینه درمانی شوهرش را می‌زند. دخترک میان انتخاب پسرعمو – به عنوان مصلحت و پذیرش اصل بقا – و پسر جوانی بدون آینده روشن، دومی را انتخاب می‌کند. این انتخاب همه در سایه رفتار پسر رخ می‌دهد. پسر بابت دختر به زندان می‌افتد و در ملاقات زندانش با بیان آنکه زن نسبت به وی بی‌وفاست، دختر به تکاپو می‌افتد تا پسر را نجات دهد. اگرچه بار عمده این اتفاق تحت لوای معصومیت دختر چه در میمیک و چه در بازی، رنگ می‌بازد. اما در آن سو، شخصیت آشتیانی قدرتمند ظاهر می‌شود. او تنها کسی است که تحت اختیار کسی نیست. انتخابش شخصی است و حتی برخورد زنش هم مانعش نمی‌شود. او مصمم است و این اصرار بر تصمیم، رویه‌ای است مردانه. فیلم بشدت خشمگین است و این خشم در رفتار انسان‌ها به وفور دیده میشود. این خشم حتی در شکل قاب‌بندی نیز مشهود است که موجب دوری شخصیت‌ها شده است. در روایت اول و دوم که مخاطب را برای انفجار آماده می‌کند، کمتر رخ می‌دهد که 2 نفر در یک قاب قرار گیرند و وارد دیالوگ شوند. در صحنه خودروی پلیس که این رویه وجود ندارد، بار دیالوگی میان پلیس و بی‌سیم است. در صحنه‌های 2 نفره امیر آقایی و نیکی کریمی آنان تک به تک در قاب گنجانده می‌شوند و در ترکیب‌بندی میان نماهایشان می‌توان به فاصله میان این دو - که یکی در چپ قاب و دیگری در راست قاب قرار گرفته است و به نحوی فاصله می‌اندازد- پی برد. فیلم را می‌شود از منظر فلسفی نیز بررسی کرد و این نگاه فلسفی بسیار در گرو نگاه روانشناسانه است. سورن کی‌یرکگارد فیلسوفی است که بخش عمده‌ای از وقت تفکرش را بر مساله انتخاب صرف کرده است. کی‌یرکگارد در تبیین روند رشد انسان در یک فرآیند سوبژکتیو از 3 مرحله استحسانی، اخلاقی و ایمانی صحبت می‌کند. در این 3 مرحله، 2 مرحله به عنوان نقاط عطف میان این 3 وجود دارد که انسان را از مرحله‌ای به مرحله دیگر انتقال می‌دهد. مرحله آیرونی به عنوان نقطه عطف مرحله استحسانی و اخلاقی و تعلیق اخلاق به عنوان نقطه عطف میان مرحله اخلاقی و ایمانی انتخاب می‌شود. شاید بیان این مساله گزاف باشد که شخصیت‌های «چهارشنبه 19 اردیبهشت» را در ساختار فلسفی کی‌یرکگارد قرار دهیم؛ ولی با توجه به نیم نگاه این فیلسوف دانمارکی به مقوله روانشناسانه می‌توان نگرشی براساس آموزه‌های کی‌یرکگارد روی شخصیت‌های «چهارشنبه 19 اردیبهشت» داشت. هر 3 شخصیت اصلی فیلم به نحوی میان 2 مرحله قرار دارند و این انتخاب در گرو 2 مرحله است. درباره شخصیت‌های زنانه وضعیت به نحوی است که انتخاب میان استحسان – خیر خاص – و اخلاق – خیر عام – قرار دارد. تلاش هر دو برای جلب رضایت دیگری است تا خود؛ چرا که با توجه به چیدمان دراماتیک توانایی انتخاب مصلحت را دارند. اینان در مرحله آیرونی قرار دارند و باید برای رهایی و رستگاری دست به انتخاب زنند. فیلم «چهارشنبه 19 اردیبهشت» اثری است که علاوه بر عوامل فنی و داستانی که به‌خوبی ساختار دراماتیک داستان را پیش می‌برند، روایت مستندگونه‌ای را به‌وجود آورده و این مساله موجب پذیرش داستان نزد مخاطب شده است.

وطن امروز / یادداشتی درباره فیلم در حال اکران «ماهی سیاه کوچولو»

پرواز ناگهانی پرنده‌ها

http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/93-11/18/farhangnews_113147-319059-1423288518.jpg

در خلاصه داستان فیلم «ماهی سیاه کوچولو» آمده است: «اگر ناگهان پرنده‌ها به پرواز درآمدند، یعنی دشمن پشت بوته‌هاست اما اگر پرنده‌ای پرید شاید پی دانه‌ای می‌رود. جنگجویان خطاکار تنها به پیروزی فکر می‌کنند پس بدیهی است که به سمت هر جنبشی پشت بوته‌ها یورش می‌برند اما جنگجویان خردمند که حواس، درک و عکس‌العمل‌شان را یکپارچه کرده‌اند تفاوت پروازهای دسته جمعی و تنها را می‌دانند. آنها آگاهی بر نشانه‌ها را طی آموختن «آیین دلاوری» زیست کرده و می‌دانند موقعیت پس از پیروزی مهم است نه پیروز شدن». ظاهرا فیلم «ماهی سیاه کوچولو» قرار است روایتگر یک واقعه تاریخی از سال‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی باشد اما در طول فیلم هیچ توجهی به جغرافیا و تاریخ روایت نمی‌شود. به گزارش پایگاه خبری «سینما انقلاب» اگر نریشن‌ها و کپشن‌ها در تیتراژ‌های ابتدایی و پایانی فیلم نباشند مخاطب اصلا متوجه نخواهد شد در حال دیدن چه فیلمی و در چه حال و هوایی و در چه دورانی از تاریخ است و این مهم می‌تواند یکی از دلایل مهم ضعف این فیلم محسوب شود. «ماهی سیاه کوچولو» به واقعه سال 1360 شهر آمل یعنی مبارزه مسلحانه حدود 100 نفر از اعضای گروه‌های معاند علیه نظام جمهوری اسلامی ایران در شهر و جنگل‌های اطراف آن اشاره دارد. این مبارزه پس از ساعت‌ها درگیری سرانجام در تاریخ 6 بهمن 1360 با تمرکز قوای نیروهای سپاه پاسداران، پلیس و بسیجیان با سرکوبی معاندان پایان می‌یابد و نیروهای مردمی در این درگیری‌ها و خنثی کردن آن نقشی فزاینده داشته‌اند و البته نیروهای مسلح جمهوری اسلامی نیز کمک حال مردم بوده‌اند. اما در فیلم ساخته شده توسط مجید اسماعیلی نه نقشی از منافق‌گری‌های اتحادیه کمونیست‌های ایران پیداست و نه می‌توان ردپایی از رشادت قهرمانانه و مردمی بسیج و سپاه پاسداران را دید. فیلم در برهوت کاملی از واقعه‌ای خودساخته به سر می‌برد و اثر با وجود کارگردانی مناسب، با کمترین داده‌های اطلاعاتی، داستانی نشکفته را همچنان بسته به دنبال می‌کشد. شخصیت‌پردازی در این اثر جایگاهی ندارد به طوری که مخاطب نمی‌داند کاراکتر‌های فیلم که و چه هستند! در فیلم «ماهی سیاه کوچولو» این موقعیت‌ها و ماجراهای فیلم هستند که آن را به جلو می‌رانند. مخاطب از شخصیت‌های فیلم هیچ‌گونه پیشینه‌ای نداشته و نمی‌تواند آنگونه که باید با آنها همراهی کند چه برسد به آنکه بخواهد در برخی مواقع با آنها همزاد‌پنداری نیز بکند! حس و ریتم در این اثر سینمایی بشدت منفعل است و دیدن تصاویری زیبا از جنگل‌‌های بکر و دست نخورده شمال کشور است که مخاطب را تا پایان فیلم روی صندلی می‌نشاند! شاید یکی از نکات مثبت فیلم همین فضای بشدت طبیعت‌گرای فیلم باشد که جای آن در فیلم‌های سینمایی سال‌های اخیر ایران بشدت خالی است و مخاطبانی که از تماشای فیلم‌‌های آپارتمانی بشدت خسته و ملول شده‌اند شاید در این فیلم مجالی یابند دقایقی مشغول تماشای فضایی بکر و زیبا از طبیعت باشند. یکی از ویژگی‌های بسیار ملموس این فیلم که در خیلی از فیلم‌های این چنینی کم دیده شده است، نمایش زیبا و صحیح تکنیک‌های نظامی و جنگی است. نحوه دیده‌بانی دادن و شلیک کردن شخصیت‌ها بسیار دقیق و حرفه‌ای انجام شده است. در مجموع با تاکید بر اینکه پیرنگ و انتخاب سوژه فیلم از سوی سازندگان این اثر اگرچه جای قدردانی دارد اما ساختار ضعیف فیلم و ضعف‌‌های مفرط فیلمنامه سبب شده با فیلمی‌ که در بیان روایت خود الکن بوده و از سوی دیگر تنها اشاره‌ای به ماجرای مقاومت مردم آمل کرده و به شکل کاملا سرسری از آن عبور کرده روبه‌رو شویم که به هیچ عنوان نمی‌تواند تماشاگر را با رضایت از سالن به خارج روانه کند.

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین