کد خبر: ۳۰۵۴۱۴
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 14 آبان 94

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی- امروزه رسانه‌ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …

فرهنگ در رسانه

به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کرده‌ایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلی‌ترین مطالب فرهنگی روزنامه‌ها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلی‌ترین مقولات فرهنگی که در روزنامه‌ها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت می‌کنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.

***

ابتکار/در پی بی توجهی مسئولان در نگهداری برج قدیمی و نماد شهر تهران؛

قلب «آزادی» فرو ریخت

احمد جهان بین: با وجود هشدارهایی که در سال‌های گذشته از سوی کارشناسان مبنی بر لزوم مقاوم سازی برج آزادی داده شده است، مسئولین مربوطه اقدام موثری در این زمینه انجام نداده اند. هم اینک بارندگی‌های روزهای گذشته، باعث ریزش بخش‌هایی از این بنا و بوجود آمدن خسارت زیادی به این بنای مهم تاریخی سقف شهر تهران شده است.

http://irantraveller.ir/uploads/posts/2014-10/1412149476_irantraveller-azadi.jpg

برج «آزادی» در زمان محمدرضا پهلوی - شاه مخلوع ایران - با نام «طاق نصرت جدید شهیاد» همراه ورزشگاه 100 هزار نفری با نام «آریا مهر» در اختتامیه جشن‌های 2500 ساله افتتاح شد. بعد از سرنگونی حکومت پهلوی، هر سال جشن پیروزی انقلاب اسلامی در میدان آزادی و با محوریت «برج آزادی» برگزار می‌شود.این برج که تا مدت‌ها بلندترین سازه پایتخت بود و اولین نماد مدرن شهر تهران به حساب می آید توسط مهندس جوانی به نام حسین امانت که برنده مسابقه طراحی این برج شده بود در سال 1349 ساخته شد.

آشکار شدن وضعیت نامناسب بنا

از سال ۱۳۹۲ با آشکار شدن وضعیت تخریبی نگران کننده برج آزادی هر یک از ارگان‌های درگیر، مسئولیت را به دیگری واگذار می‌کنند و همچنان برج آزادی در انتظار متولی است. به تازگی هم منظر بصری برج آزادی با ساخت و سازهایی که در اطراف آن صورت گرفته مخدوش شده است و با وجود ثبت ملی این اثر در میراث فرهنگی، هنوز حریم آن مصوب نشده است. حالا که سقف کاذب اتاق کنترل سالن همایش برج آزادی ریخته، همه مدعی هستند این موضوع را پیش بینی کرده و درباره آن هشدار داده اند! مدیر مجموعه آزادی معتقد است که از چند ماه قبل، پیش‌بینی این ریزش را می‌کرده و بارها برای تسریع در روند مرمت و بازسازی آن اقدام کرده، اما نتیجه نگرفته است. مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیز می‌گوید در بازدیدی که سال گذشته از برج داشته، اعلام کرده است که چنین اتفاقاتی می‌افتد و شهردار منطقه و مسئولان قول رسیدگی داده‌اند که این طور نشود. قرار بود مرمت فاز یک، دو و سه برج آزادی تا 22 بهمن ماه تمام شود تا یک بار دیگر جشن پیروزی انقلاب اسلامی در کنار نماد تهران برگزار شود. سه ماه دیگر به پایان مرمت برج مانده و حالا با بارش باران، سقف کاذب اتاق فرمان برج هم فرو ریخته است. تعمیرات نماد تهران از اواخر بهمن ماه سال گذشته شروع شد و در حال حاضر مراحل خاک‌برداری و اصلاح اولیه فاز یک، دو و سه آن انجام شده است. به گفته مدیر مجموعه برج آزادی، پیش‌بینی می‌شد مرمت این فازها تا 22 بهمن تمام شود اما متاسفانه کارها به کندی پیش می‌رود.

ریزش سقف، اتفاق کوچکی است!

غلامحسین شاه‌علی می‌گوید: اتفاقی که افتاده مربوط به بنای برج نمی‌شود. این اتفاق در بخش اداری که جزو بنا نیست افتاده است. بخش اداری آسیب کوچکی دیده و تنها سقف کاذب آن ریخته است. مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران نیز درباره نظارت میراث فرهنگی بر این بنای ثبتی می‌گوید: سال گذشته به همراه آقای مسجدجامعی، شهردار منطقه و کارشناسان و مسئولان وزارت ارشاد که مدیریت مجموعه را بر عهده دارند از برج آزادی دیدن کردیم. گرچه این بنا ثبت میراث فرهنگی است اما در اختیار میراث نیست. طبیعتا ما در این فضاها بیشتر می‌توانیم حکم ناظر و توسعه‌دهنده را داشته باشیم. رجبعلی خسروآبادی ادامه می‌دهد: در یک سال و نیم گذشته مکاتباتی انجام داده‌ایم. در بازدیدی که سال گذشته از برج داشتیم، اعلام کردیم که چنین اتفاقاتی می‌افتد و شهردار منطقه و مسئولان قول رسیدگی دادند که چنین نشود. در حال حاضر هم فکر می‌کنم این موضوع باید به شکل اضطراری از طریق مدیریت شهری و وزارت فرهنگ و ارشاد و اسلامی و به طور مشخص بنیاد رودکی پیگیری شود. او با بیان اینکه برج آزادی یک اثر ثبت‌شده است، اظهار می‌کند: وظیفه مالک یک اثر ثبت‌شده است که طبق قانون از آن نگهداری کند. طبیعتا وزارت ارشاد هم یک‌سری مشکلات مالی دارد که با چنین اتفاقی مواجه شده است. طبق تعاملی که با مدیریت شهری کردیم، قرار بود این مشکل رفع شود اما متاسفانه آن طور که باید و شاید این کار صورت نگرفته است.

مالکیت برج در اختیار چه کسی است؟!

او ادامه می‌دهد: ما به عنوان ناظر آن مجموعه در حوزه میراثی هستیم و نه کار عملیاتی داریم و نه می‌توانیم داشته باشیم چون مالکیت آن در اختیار نهاد دیگری است. مکاتبه‌ای هم با سازمان فنی مهندسی شهرداری تهران در خصوص وعده‌ای که برای تحقق مرمت داده بودند، داشتیم اما متاسفانه آن طور که باید و شاید کاری انجام نشده است. خسروآبادی می‌گوید: بیشترین کمکی که می‌توانستیم در این زمینه بکنیم، این بود که نهادهایی مثل شورای شهر و شهرداری و وزارت ارشاد را دور هم جمع کنیم تا اتفاقی بیفتد که فکر نمی‌کنم کار کمی باشد.

ریزش بخشی از سقف برج آزادی

عضو شورای اسلامی شهر تهران با اشاره به ریزش بخشی از سقف برج آزادی، گفت: به دلیل بارندگی‌ها، این اتفاق رخ داده است که امیدواریم مرمت و بازسازی این برج تا قبل از مراسم ۲۲ بهمن امسال به پایان برسد. احمد حکیمی‌پور در ادامه دویست و سومین جلسه شورای شهر تهران با اشاره به ریزش بخشی از سقف برج آزادی گفت: این برج در حال حاضر در حال مرمت و بازسازی بوده و در سال‌های ۹۳ و ۹۴ جلساتی با حضور مسئولان مربوطه برای مرمت این برج انجام شد و قرار است تا پایان دی‌ماه و قبل از برگزاری مراسم دهه فجر کار مرمت این برج به پایان برسد که ظاهراً بارندگی‌های اخیر خساراتی را به این برج وارد کرده است.

http://www.ana.ir/Media/Image/1394/07/08/635792247219079685.jpg

نماد تهران سوراخ شد!

سطل‌های زباله و استامبولی‌ها را زیر سقف برج آزادی گذاشته‌اند تا آب‌هایی که از سقف می‌چکد در آن جمع شود! پدیده‌ای که نظر چند گردشگر خارجی را هم جلب کرده است. درهای سنگی برج آزادی برای بازدیدکنندگان باز است، البته گردشگران مجبورند با چتر وارد برج شوند تا خیس نشوند! به‌ دلیل مرمت بنا، از سقف آن آب می‌چکد که منظره‌ی بدی ایجاد کرده است. یک نفر هم در حال خشک کردن زمین است تا مبادا بازدیدکنندگان سُر بخورند. قطره‌هایی که روی ویترین برخی فسیل‌های چند هزار ساله‌ کلکسیون سنگ‌های قیمتی در پایین برج می‌ریخت، نظر چند بازدیدکننده را جلب کرده و این سوال را ایجاد کرده است که اگر برج آزادی در حال مرمت است، پس چرا ورود به آن آزاد است؟ آیا این مرمت آنقدر ضروری است که تعطیل کردن آن، برج را تهدید می‌کند؟

وعده‌هایی که از سال 92 تاکنون عملی نشده است

با آن‌که از سال 91 وعده‌هایی مبنی بر مرمت این برج تاریخی داده و بودجه‌هایی هم به این بنا اختصاص یافته، اما تاکنون نتیجه‌ رضایت‌بخشی دیده نشده است. با توجه به شرایط برج آزادی، بسیاری از مسوولان در سال‌های گذشته، از برج آزادی دیدن و بسیاری از کارشناسان از جمله سیدمحمد بهشتی نیز بر ضرورت اهمیت و نگهداری این اثر تاکید کرده‌اند. مهرماه 93 رییس سابق شورای شهر تهران به همراه تیم تهرانگردی از برج آزادی دیدن کرد و قرار شد برای بهتر شدن حال «برج آزادی»، دو میلیارد تومان برای تعمیر داخل برج و ۱۸ میلیارد تومان هم برای محوطه بیرون آن در نظر گرفته شود. برای نورپردازی این بنا هم قرار شد از یک شرکت ژاپنی که تخصص آن طراحی نورپردازی برج‌های بزرگ دنیا است، دعوت شود تا نورپردازی سه بنای زیرمجموعه بنیاد رودکی از جمله «تئاترشهر»، «تالار وحدت» و «برج آزادی» را انجام دهد. احمدمسجد جامعی - عضو شورای شهر تهران - در بازدید از «برج آزادی» گفته بود: مطالعاتی درباره ریزش بتونی این مجموعه که پوسیده شده، صورت گرفته و گزارش آن در جلسه‌ای که با حضور کمیسیون عمران، شهرسازی، میراث فرهنگی و مدیران برج آزادی برگزار شد، داده شده و مصوبه‌ای هم ارائه شد تا چنانچه به اعتباری بیش از مبلغ تعیین شده نیاز بود، اصلاحیه‌ای داده شود و به عبارتی پرونده این کار به نحوی بسته تا کیفیت فضا حفظ شود. با صبر و حوصله‌ای که متولیان امر برای بازسازی «برج آزادی» دارند و در صورتی که آسیب‌های داخلی این بنا جدی باشد، باید نگران آینده‌ی نماد شهر تهران بود!

ابتکار/مروری بر موسیقی فیلم‌های میلیاردی سال جاری؛

قدرت‌نمایی موسیقی در سینما

موسیقى فیلم و تاثیرش بر فروش، از جمله حلقه‌های مفقوده در مقوله اقتصاد هنر ماست ... در این گزارش، موسیقی مهم‌ترین فیلم‌های اکران شده از اول سال تا به امروز را مورد بررسی قرار داده‌ایم که حاوى نکات بسیار جالب توجهى بوده ... موسیقی یکی از بخش‌های مهم فیلم است. آنقدر که ژانری به نام موسیقی فیلم وجود دارد و طرفداران دو آتشه‌ای هم برای خودش دست و پا کرده؛ البته این قضیه بیشتر درباره موسیقی فیلم‌های خارجی مطرح می‌شود اما با وجود آهنگسازان بنامی که در کشور وجود دارند، مدت‌هاست رقابتی بر سر ساخت موسیقی فیلم به وجود آمده که قدرت بالذات آنها را در آهنگسازی به بالفعل رسانده‌ است! در این گزارش سعی کردیم موسیقی مهم‌ترین فیلم‌های اکران شده از اول سال تا به امروز را مورد بررسی قرار دهیم. گزارشی که شاید به شما کمک کند جدای از فیلم، حتما به موسیقی‌اش به صورت مجزا توجه ویژه‌ای داشته باشید.


نوستالژی بازی با نهنگ عنبر

42ساله است و کارنامه پرباری دارد. آنقدر که آهنگسازی برای فیلم‌هایی چون "مکس”، "کافه ستاره”، "دایره زنگی” و همینطور مجموعه‌های تلویزیونی "سقوط یک فرشته”، "شمس‌العماره” و از آن مهم‌تر، "مختارنامه” را در کارنامه‌اش دارد. به گزارش هنرآنلاین امیر توسلی از اوایل دهه هشتاد فعالیت حرفه‌ای‌ موسیقی در زمینه آهنگسازی برای فیلم، سریال و بعدها تئاتر را شروع کرد. او آهنگساز فیلم "نهنگ عنبر" است. فیلمی به کارگردانی سامان مقدم که توانست در مدت زمان اکرانش به فروش نزدیک به هفت میلیارد تومان دست پیدا کند. یکی از نکات مثبت فیلم که تاثیر بسیار زیادی روی جذابیت اثر دارد، موسیقی آن است. کل فیلم، پر است از قطعات نوستالژیکی که در دهه‌های هفتاد مردم گوش می‌دادند و خاطرات بسیاری از مردم با همین آهنگ‌ها ساخته شده است. نمونه‌اش قطعه "گریه نکن" است. گرچه این فیلم، داستان بسیار خوبی دارد اما بار نسبتا زیادی از جذابیش بر دوش انتخاب موسیقی است که توسلی نشان داده با انتخاب‌های درستش و همینطور آهنگسازی قوی‌اش توانسته خوب ایفای نقش کند. بسیاری از این قطعات صرفا انتخاب شده‌اند و آهنگسازی خود توسلی نیست ولی انتخاب‌ها بسیار به‌جا بوده. از طرفی خود توسلی هم سعی کرده موسیقی فیلم را متناسب با همان آهنگ‌های قدیمی بسازد. امیر توسلی از ۱۷ سالگی به دنبال موسیقی رفت و ساز پیانو را انتخاب کرد. او این ساز را پیش برادرش آموخت و نخستین کار حرفه‌ای خود به عنوان آهنگساز را برای سریال تلویزیونی "خانواده آقای رضایت"، نوشته و کار حمید امجد و به تهیه‌کنندگی وحید نیکخواه‌آزاد انجام داد. پدرش مرشد زورخانه بود و یکی از دلایل علاقه او به موسیقی همین ضرب و آواز زورخانه‌ای بود. به احتمال زیاد، کمتر کسی می‌داند که امیر توسلی کسی است که از اواسط دهه هفتاد "گروه موسیقی پژواک" را که نخستین گروه موسیقی راک بعد از انقلاب بود، تشکیل داد.

موسیقی جاندار با محمد (ص)


محمد (ص) پروژه بسیار عظیمی در سینمای ما محسوب می‌شود. برای این پروژه عظیم باید آهنگسازی عظیمی هم در نظر گرفته شود. موسیقی محمد (ص) یکی از تاثیرگذارترین بخش‌های فیلم به حساب می‌آید. بعد از اینکه فیلم روی پرده رفت، با انتقادهای زیادی از طرف منتقدان مواجه شد اما بسیاری نقطه قوت آن را موسیقی زیبا و شنیدنی اثر می‌دانند. گرچه این موسیقی اصلا شباهتی به موسیقی عربی ندارد اما، ارکسترال بودن آن، بسیار متناسب با فضای فیلم درآمده. از آنجایی که این فیلم با بودجه هنگفتی ساخته شد، برای موسیقی فیلم هم از بهترین ارکستر و آهنگساز دعوت به کار شده است. "الله رکها رحمان” تهیه‌کننده موسیقی، آهنگساز فیلم، موسیقیدان و خواننده سرشناس هندی است. اگر می‌خواهید یک آلبوم مجانی از آهنگ‌های کلاسیک و کلاسیک تلفیقی گوش کنید، حتما محمد (ص) را ببینید یا آهنگ‌هایش را تهیه کنید! «الله رکها رحمان” والدینش که هندو مسلک بودند، نام او را در شناسنامه دیلیپ کومار نهادند. او در جوانی مسلمان شد و اسمش را «الله رکها رحمان» به معنی (در امان خدا) گذاشت. رحمان در شانزده سالگی ترک تحصیل کرد و تمام وقت خود را صرف نوازندگی در آثار ایلایاراجا، آهنگساز همه‌پسند جنوب هند کرد. نتیجه بیش از ده سال فعالیت مداوم در صنعت فیلمسازی هند و جهان برای ای.آر. رحمان، فروش بیش از صد میلیون نسخه موسیقی فیلم و بیش از دویست میلیون کاست از آثار او است که او را در زمره پرفروش‌ترین هنرمندان موسیقی جهان قرار می‌دهد. نکته جالب اینکه؛ مجله تایم در سال ۲۰۰۹ رحمان را در لیست تایم ۱۰۰ به عنوان یکی از صد فرد تاثیرگذار در جهان معرفی کرد.

شوالیه وارد می‌شود


«ایران برگر» توانست نزدیک به 5 میلیارد تومان فروش داشته باشد. اما این تنها نکته قابل توجه فیلم نبود. بلکه این فیلم در جایی به شگفتی می‌رسد که صدای شهرام ناظری را در جایگاه خواننده تیتراژ پایانی می‌شنویم. ناظری‌ای که او را شوالیه موسیقی ایران می‌خوانند، برای اولین بار تیتراژی خوانده که قرار است برای همیشه ماندگار شود. آهنگسازی این اثر هم به عهده ارشک رفیعی بوده. رفیعی گرچه اسم چندان مطرحی ندارد اما همین که توانسته آهنگسازی یکی از کارهای ناظری را انجام دهد، برای خودش محل پیشرفت است. این اثر هم به صورت ارکسترال است و شعرش از سیاوش کسرایی فقید به نام "دانه‌های باران به شیشه‌ها ترانه دارد” است. توصیه می‌کنیم اگر حتی فیلم را ندیده‌اید، حتما این قطعه را گوش کنید. چون هم فضای موسیقی کلاسیک ایرانی دارد و هم خوانش ارکسترالی استاد را که چیزی در مایه‌های اثر مولویه شده است، تداعی می‌کند.

همیشه در اوج


تیتراژ پایانی فیلم "رخ دیوانه” را شنیده‌اید؟ در سبک راک ساخته شده و کاوه آفاق آن را می‌خواند. آنقدر به فضای جوانانه فیلم نزدیک است که تاثیر فیلم را دو چندان کرده. بسیاری از کسانی که فیلم را دیده‌اند، توانسته‌اند با موسیقی‌اش حسابی ارتباط برقرار کنند و اتفاقا یکی از دلایل جوان‌پسند بودن فیلم هم، همین موسیقی پاپ- راک آن است. کارن همایونفر با ساخت این موسیقی نشان داد که حسابی از حال و هوای جوان‌های امروزی سر در می‌آورد و حتی رگ خوابشان را در دست دارد. موسیقی راک، موسیقی امروز جوان‌هاست و همین یکی از بردهای فیلم است. مرد بزرگی که برای موسیقی کشور ما، یکی از موهبت‌ها به شمار می‌رود، آنقدر معروف است که اصلا نیاز به معرفی ندارد. از اوایل دهه هفتاد، فعالیت در حوزه موسیقی فیلم و سریال را شروع کرد و در مدت بسیار کمی توانست حسابی معروف شود. "هیس دخترها فریاد نمی‌زنند”، "زندگی خصوصی آقا و خانم میم”، "برف روی کاج‌ها”، "بی‌خود و بی‌جهت” و …، اگر بخواهیم کارنامه همایونفر را اینجا بگوییم، جایی برای دیگر فیلم‌ها نمی‌ماند! ناگفته نماند که همایونفر آهنگساز فیلم "استراحت مطلق” عبدالرضا کاهانی نیز بوده است.

عصر یخبندان و ۳۶۰ درجه


«عصر یخبندان» و "۳۶۰ درجه"؛ این دو فیلم هیچ ربطی به هم ندارند. تنها اشتراک بین آنها، آهنگسازشان است که آهنگسازی هر دو اثر را برعهده داشته. آرمان موسی‌پور کسی است که سریال "کیمیا" را هم آهنگسازی کرده. همان سریالی که درحال پخش است و از قبل از انقلاب شروع می‌شود و تا امروز ادامه پیدا می‌کند و لقب طولانی‌ترین سریال تلویزیون را به خود گرفته. اما موسی‌پور بیشتر به‌خاطر آهنگسازی موسیقی فیلم شناخته می‌شود. با کارگردان‌های صاحب‌نام زیادی کار کرده و هنرش را اثبات کرده. "عصر یخبندان" به کارگردانی مصطفی کیایی و "۳۶۰ درجه" به کارگردانی سام قریبیان دو فیلمی هستند که در همین امسال اکران شده و نام آرمان موسی‌پور را به عنوان آهنگساز بر خود داشتند. اکثر سازهایی که برای ساخت موسیقی "عصر یخبندان" به کار رفته‌اند زهی، پیانو و به ندرت ساز الکترونیک است. "عصر یخبندان" به گفته بسیاری از منتقدان از فیلمنامه خوبی برخوردار نیست و بسیاری معتقدند پرآهنگ بودن فیلم برای پوشاندن این ضعف‌ها بوده. این فیلم آشکارا از حجم بالای موسیقی متن استفاده می‌کند. موسیقی‌ای که به صورت ارکسترالی ساخته شده و تاثیر زیادی بر صحنه‌ها داشت. اما متعدد بودن این آهنگ‌ها باعث شده بعضی صحنه‌ها در موسیقی گم شوند و این موسیقی باشد که حرفی برای گفتن داشته باشد.در "۳۶۰ درجه" اما داستان متفاوت است. تعداد آهنگ‌های متن کم است اما جذابیت اثر را بیشتر کرده است.

آریا عظیمی‌نژاد و گینس


اولین ساخته سینمایی محسن تنابنده داستان متفاوتی دارد. هم فروشش میلیاردی شد و هم موسیقی‌اش را آریا عظیمی‌نژاد ساخته! عظیمی‌نژاد از این جهت آهنگساز مهمی است که حافظه موسیقی فیلم ما پر شده از ساخته‌های او. "میم مثل مادر” با آن موسیقی ماندگارش، "نقاب”، "پارک‌وی” و "طلا و مس”، "فرش ایرانی” و بسیاری کارهای دیگر. حتی بعضی از آهنگ‌های مطرح خواننده‌های معروف هم که در ذهن‌ها مانده، از ساخته‌های اوست. مثل "مرو‌ای دوست” محمد اصفهانی. جنس موسیقی عظیمی‌نژاد رگه‌هایی از ماندگاری موسیقی کلاسیک ایرانی را دارد و در کنارش موسیقی‌های ارکسترالی‌اش هم بی‌داد می‌کند. عظیمی‌نژاد سه‌تار نواز قهاری است که در آلبوم‌های علیرضا عصار و حتی فریدون آسرایی هم آن را به نمایش گذاشته. ویژگی‌ای که موسیقی فیلم "گینس” را متمایز از موسیقی فیلم‌های دیگر می‌کند این است که موسیقی فیلم در اعماق وجود می‌نشیند و حتی استفاده از آلات موسیقی راک، تاثیرگذاری‌اش را بیشتر می‌کند. این است که عظیمی‌نژاد هر روز حرف جدیدی برای گفتن دارد و با شنیدن ساخته‌هایش خسته نمی‌شوید.

اعتماد/گفت‌و گو با ستاره اسكندري به بهانه نير ِ سريال «دندون طلا»

سينماي ايران كمبود انديشه دارد

«زن‌»هاي بيضايي سلحشورند،«زن‌»هاي ميرباقري شيرزن

رضا صديق/ ميني‌سريال «دندون طلا» كه اين روزها آخرين و نهمين قسمتش منتشر شده است پس از مدت‌ها تجربه‌هاي مختلف در شبكه خانگي سبب شد تا اين مدياي نوپا حال و هواي جدي و خوشي به خود بگيرد. داوود ميرباقري كه بر اساس تئاتر «دندون طلا» اين نمايشنامه را در عرصه تصوير بازسازي كرده بود توانست نظرات مثبتي را به اين شبكه جلب كند. از نكات اين سريال حضور ستاره اسكندري در نقش نير بود. نقشي كه پيشتر و ١٦- ١٥ سال پيش نيز خود او روي صحنه بر عهده داشت. نيري كه حالا قرار بود در لوكيشن‌هاي مختلف و جلوي دوربين ثبت شود و بار اين وظيفه اين‌بار نيز بر عهده ستاره اسكندري بود. اسكندري از نوع ستاره‌اش را بيشتر مخاطبان از سريال‌هايي كه در تلويزيون بازي كرده مي‌شناسند و حتي پيشتر از ساحت تئاتر، او در تلويزيون مشغول به بازي شده بود. بازيگر تئاتري‌اي كه حالا چند سالي مي‌شود كه از تلويزيون روي برگردانده و حاضر نيست در اين مديوم حاضر شود. شايد به همين سبب است كه حضور او در يك سريال توليد شده در شبكه خانگي، حال و هواي حضور او را در سابقه كاري‌اش زنده مي‌كند. به نيت همين اتفاق و بازي دوباره او در نقش نير و «دندون طلا» گپ زديم.

شما ١٦-١٥ سال پيش تئاتر دندون‌طلا را به كارگرداني داوود ميرباقري روي صحنه برديد و بعد از اين همه سال كه خود يك عمر است حالا ميني‌سريال دندون‌طلا را با ايشان كار كرديد.

بله، جالب است بگويم كه اصلا چه شد من براي نقش نير در تئاتر دندون طلا انتخاب شدم. من در سريالي به نام ايستگاه آخر با مرحوم مهدي فتحي كه خدا رحمت‌شان كند، كار مي‌كردم و آقاي ميرباقري دندون‌طلا را شروع كرده بودند. ايشان اصرار داشتند نقش نير را دو نفر بازي كنند و آقاي فتحي مرا به آقاي ميرباقري معرفي كردند. من ٧ تا ٨ سال قبل از آن در شرايط دانشجويي تئاتر بازي مي‌كردم و دندون‌طلا نخستين حضور حرفه‌اي من در تئاتر بود كه براي نخستين‌بار با يك گروه بزرگ كار مي‌كردم؛ چه كار كردن با جناب ميرباقري به عنوان كارگردان و چه كار كردن با اساتيدي مثل آقاي داريوش ارجمند، حسن پورشيرازي و گرجستاني. همين هم اين تجربه را براي من درخشان كرده بود. من و بهناز جعفري باهم اين نقش را بازي مي‌كرديم. منتها بهناز جعفري از يك مرحله‌ به بعد سر فيلمبرداري يك كاري رفت و كار دندون طلا را نيمه رها كرد و من دندون‌طلا را ٩٧ شب اجرا رفتم. براي يك بازيگري كه تازه پاگرفته، اتفاق بزرگي بود آن هم در دوراني كه تازه دارد ديده مي‌شود. البته من پيش از آن بيشتر كارهاي تصويري انجام مي‌دادم تا تئاتر حرفه‌اي اما به هرحال با حضور آقاي ميرباقري و بقيه دوستان، اهالي سينما مي‌آمدند و براي نخستين‌بار تئاتري با اين وسعت تماشا مي‌شد، طوري كه دور تا دور تئاتر شهر صف بسته مي‌شد.

اين كار بعد از سريال امام علي (ع) بود و بسياري از مردم عادي هم به واسطه نام آقاي ميرباقري براي تماشايش مي‌آمدند و خوب ديده شد.

دقيقا. بعد از سريال امام علي (ع) بود و تئاتر دندون طلا به خاطر اينكه كار آقاي ميرباقري بود و همچنين به خاطر گروه، اين تئاتر در اوج بود و به لحاظ جايگاه خيلي ويژه بود. من با شور و احساسات تمام توانم را به كار مي‌گرفتم كه در برابر اين اساتيد كم نياورم؛ زمان گذشت، بلافاصله بعد از دندون‌طلا آقاي ميرباقري فيلمي به‌نام «مسافر ري» ساختند كه من نقش كوتاهي در آن بازي كردم و بعد از آن كار، ديگر با آقاي ميرباقري همكاري نداشتم. تا اينكه تئاتر «هم هوايي» به صحنه رفت و آقاي ميرباقري آمدند و گفتند من براي شما خواب‌هايي ديده‌ام. وقتي به من گفتند كه دندون‌طلا را به يك ميني‌سريال مي‌خواهند تبديل كنند، شگفت‌زده شدم. كاري كه نخستين‌بار با تمام شور روي صحنه رفته حالا بعد ١٦ سال كه شما يك بازيگر پخته شده‌ايد و طبيعتا تكنيك مي‌دانيد قرار است دوباره ساخته شود. كاري كه هميشه فكر مي‌كنيد كاش مي‌شد من برگردم و اين نقش را بهتر بازي كنم. نير براي من هميشه اين فضا را داشت، مثل زندگي است كه آدم‌ها در زندگي هميشه فكر مي‌كنند كاش مي‌شد برگردند و اينجا اين كار را بكنند.

http://jazzaab.ir/upload/1/0.914831001311684860_jazzaab_ir.jpg

و در خلق آن شخصيت بازنگري كنند.

بله. دقيقا. شما فكر كنيد بعد از ١٦-١٥ سال شرايطي پيش مي‌آيد و به شما مي‌گويند نه تنها مي‌توانيد آن نقش را يك بازنگري داشته باشيد بلكه اين نقش قرار است جلوي دوربين براي هميشه ثبت شود. اين يك اتفاق عجيب محسوب مي‌شد براي تمام دوستاني كه در دندون‌طلا بودند. به هر حال بين تمام بازيگرهاي سريال دندون طلا من مشخصا و دقيقا همان آدمي بودم كه ١٦ سال پيش اين تجربه را داشتم و طبيعتا لذت آن براي من دوچندان بود. خيلي تلاش كردم كه اعتماد آقاي ميرباقري سرجايش باقي بماند و اميدوارم كه نتيجه كار هم اين گونه باشد.

اتفاقا در گپ و گفتي كه با آقاي ميرباقري براي دندون طلا داشتم ايشان از نقش آفريني شما بسيار راضي بودند و مي‌گفتند ستاره اسكندري به خوبي توانست نير را دوباره خلق كند.

فكر كنيد نقشي كه براي روي هم رفته سه ربع تا يك ساعت حضور روي صحنه است شما فرصت پيدا مي‌كنيد در شرايطي كه اين نقش بسيط و گسترده شده، ابعاد بصري و لوكيشن‌هاي واقعي و نو پيدا كرده، خط را نگه‌ داريد كه خاطره خوش تئاترش از بين نرود و اين كار واقعا كار سختي بود. نير بعد از سال‌ها، سختي‌اش براي من مثل سختي تئاتر بود، آن‌هم تئاتر از جنس دكتر رفيعي يعني شما بدنت درد مي‌گيرد، نقشي كه براي فيزيك‌مان سخت بود، به هرحال آن بچه‌، فضاهاي عجيب و غريب، حلبي‌آباد، دباغي و همه اينها خيلي فضاهاي عجيبي بود و به همين نسبت هم لذت‌بخش بود. من سال‌ها بود كه از كار تصوير اين گونه لذت نبرده بودم كه هميشه در تئاتر تجربه مي‌كردم.

نير بازآفريني ديگرگونه‌اي از تهمينه در داستان رستم و سهراب است. تهمينه‌اي كه در دهه چهل و در جو مردسالار زيست مي‌كند و توامان در حاشيه شهري زندگي مي‌كند كه مردمانش مظاهر مدرن و ژيگول شدن را به خود گرفته‌اند. ايستادگي نير در اين فضا و سير حركتي نير براي حفظ اصولش از المان‌هاي شخصيتي اين زن است. زني كه خيانت مي‌بيند اما روبه‌روي هر چيزي غير از اصولش مي‌ايستد. به قول كريم سگ‌دست «غيرتي است» و اتفاقا مناسباتش با همين كريم سگ دست در بين تمام مواجهه‌هايش جذاب‌ترين نوع تعامل است. مي‌خواهم كاراكتر‌شناسي شما را نسبت به نير بدانم در خلق اين شخصيت.

قسمت كريم سگ دست و نير در تئاترش وجود نداشت و به سريال دندون‌طلا اضافه شده بود بايد بگويم شما آنقدركامل توضيح داديد كه مي‌توانيد از قول من اينها را نقل كنيد. (مي‌خندد) ولي بايد بگويم كه در نير چيزي وجود دارد كه بسيار مهم است؛ بگذاريد اين گونه توضيحش دهم كه من ابتدا به نمايشنامه علاقه‌مند شدم و از زاويه نمايشنامه در عرصه نمايش گام گذاشتم، خصوصا نمايشنامه‌هاي آقاي بيضايي كه براي من مثل شعر مي‌ماند. تفاوتي كه نير و اصولا زن‌هاي نوشته‌هاي آقاي ميرباقري با زن‌هاي آقاي بيضايي دارند- چون زن‌هايي هستند كه من خيلي دوست‌شان دارم، اين است كه بار زن بودن در آنها خيلي قوي‌تر است. زن‌هاي نمايشنامه‌هاي آقاي بيضايي، زن‌هاي سلحشوري هستند كه بار مردانگي آنها خيلي قوي است و براي من زن‌هاي آقاي‌ميرباقري خيلي زن هستند. نير به قول شما در جامعه‌اي كه به هرحال مردسالارانه است، زندگي مي‌كند. اما تن دادنش به يك عشق، جسارت است و كلمه‌ شيرزن به نظر من در مورد نير صدق مي‌كند. به نظر مي‌رسد ستاره اسكندري سال ١٣٩٤ مدرن شده است. نير زندگي را خيلي براي خودش سخت مي‌گيرد، به هرحال اين عصر و حالا همه در شرايط آرمان‌مُردگي، اخلاق‌مُردگي و بي‌انگيزگي زندگي مي‌كنيم.

يا به عبارتي در دوره لمسي و سِر بودن به سر مي‌بريم، دوره بي‌تفاوتي.

بله، ما الان در دوره بي‌تفاوتي هستيم و نير دقيقا در اوج دوره‌اي به لحاظ جامعه‌شناسي زندگي مي‌كند كه بايد و نبايد‌ها و روراستي‌ها وجود دارد و هركدام تعريف مشخص خودش را دارد. اخلاق وجود دارد. در نتيجه در جامعه‌اي كه نير در آن زيست مي‌كند، نسبت به چيزهايي كه برايش پيش مي‌آيد، واكنش شيرزنانه‌اي دارد. براي خودم جذاب‌ترين اتفاق احساسي نير صحنه‌اي است كه با سيامك صفري- كريم سگ دست، دارم. نوع ارتباطي است كه پيچيدگي نير را به عنوان يك كولي كه كيسه حمام مي‌فروشد اما زن با حكمتي است نشان مي‌دهد. همچنين جنس ديالوگ‌نويسي فوق‌العاده آقاي ميرباقري كه من خيلي دوست دارم پر از ضرب‌المثل است. در اين جنس يك پيچيدگي در ارتباط كريم سگ‌دست و نير وجود دارد، عشقي كه هرگز به كلمه جاري نمي‌شود، به نظر من پرسپكتيوي كه در رابطه كريم سگ‌دست و نير وجود دارد در مواجه شدن نير با «قنبر ديزل» و«سيا» اتفاق نمي‌افتد. چشم شما در رابطه اينها خشك مي‌ماند و هيچ‌كس يك كلمه حرف نمي‌زند براي اينكه به‌شدت اخلاق‌مدار هستند، من اين جنس را خيلي دوست دارم.

يك‌جا حتي نير به كريم سگ‌دست مي‌گويد بِرار و مي‌گويد كاش مي‌توانستم، اصلا اوج بروز آن همين جاست.

فوق‌العاده است، مي‌گويد كاش آنقدر بد نبودم كه وقتي مي‌گويي برار باور كنم كه واقعا برادرت هستم و بعد بازي خود من، بازي دور آتش، براي خود من هم دلچسب‌ترين ارتباط در واقع اينها است. ضمن اينكه خيلي به لحاظ بازيگري ارتباط با آقاي فخيم‌زاده و آقاي حميد آذررنگ را دوست داشتم، اما به لحاظ سليقه‌اي و شخصيتي اين سكانس‌ها براي من خيلي جذاب است.

١٦سال پيش با آقاي ميرباقري كار كرديد و ١٦ سال بعد باز هم همان نمايش را با ايشان كاركرديد، نظرگاه و ديدگاه شما اول به خودتان از آن زمان تا به حال در نقش‌آفريني نير در اثري از آقاي ميرباقري چه تغييري كرده است؟ و بعد داوود ميرباقري ١٦ سال پيش تا امروز چگونه بود؟

١٦سال پيش فكر مي‌كردم آقاي ميرباقري چقدر از من بزرگ‌تر هستند، اين دفعه ديدم فاصله سني ويژه‌اي هم نداريم، واقعيت اين است كه من بار اولي كه گام به دندون‌طلا گذاشتم، به هرحال به عنوان يك جوان تازه از راه رسيده بودم با اينكه قبلش كار تصوير مي‌كردم و در دانشكده هنرهاي زيبا با اصغرفرهادي و پريسا بختاور كار مي‌كردم كه آن موقع دانشجو بودند و الان براي خودشان كارگردان مطرح و بزرگي هستند، طبيعتا من مرعوب آن فضا بودم و فقط سرتا پا براي ديدن و شنيدن داود ميرباقري چشم و گوش بودم و همزمان يك فاصله بزرگ بين خودم و ايشان احساس مي‌كردم، چه به لحاظ سني و چه به لحاظ جايگاهي و الان كه از آن زمان فاصله گرفتم و ميني سريال را تجربه كردم. اين‌بار با آقاي ميرباقري بيشتر حرف داشتم، آن رعب برداشته شده بود يعني براي من از بين رفته بود، درضمن من هنوز هم از آقاي ميرباقري مي‌ترسم البته درباره كارگرداناني مثل آقاي بيضايي كه هميشه اين را داريم.

http://dlrooz.ir/wp-content/uploads/2015/05/dandon-tala4.jpg

منظورتان از ترس اين است كه ايشان كاريزماتيك است؟

دقيقا، يك جذبه و يك جنس حضوري دارند كه به هر حال اين براي شما هست حتي اگر ٨٥ سال هم داشته باشيد، فرقي نمي‌كند. اما اتفاق خوشايندي كه اين‌بار براي من خيلي درخشان بود، اين‌ بود كه من به خودم اجازه مي‌دادم با آقاي ميرباقري ديالوگ برقرار كنم در ١٦ سال پيش من اين شرايط را نداشتم و مي‌ترسيدم، مي‌رفتم در كمدهاي تئاتر شهر چمباتمه مي‌نشستم و صحبتم با ايشان فقط در ارتباط با متن و اينها بود. اما لذت اين رشد و در راهي كه من رفتم براي خود من اتفاق افتاده است كه به من اجازه مي‌دهد بتوانم از داشته‌ها و دانش آقاي ميرباقري، نوع نگاه و نوع دوربين گذاشتنش، از همه‌چيز بهره‌مند شوم. اين براي من اتفاق خيلي درخشاني است. اميدوارم ١٥ سال ديگر فيلم سينمايي دندون‌طلا ساخته شود و من دوباره نير را بازي كنم. (مي‌خندد)

و اين فاصله زماني چه دگرگوني‌اي در منظرگاه‌تان نسبت به داوود ميرباقري ايجاد كرده است؟

من به هر حال الان به‌گونه‌اي ديگر نگاه مي‌كنم. تا وقتي كه جوان هستي ناخواسته در ذهنت اسطوره‌سازي مي‌كني، اسطوره‌ها و آدم‌هايي را كه قبول داري دور از دسترس خودت مي‌پنداري و وقتي بزرگ‌تر مي‌شوي احساس مي‌كني و مي‌بيني كه نه، اين آدم‌ها پاي‌شان روي زمين است. به لحاظ نوع ارزشي كه من براي كارنامه آقاي ميرباقري قايل هستم، جايگاه‌شان هيچ تفاوتي نكرده است. به هر حال در كارنامه هر آدمي شكي نيست كه بالا و پاييني هست اما راجع به آقاي ميرباقري به ضرس قاطع مي‌توانم بگويم كه فرود هيچ‌وقت اتفاق نيفتاده است، درجه‌ها كم و زياد شده‌اند اما فرودي در كار نيست. يعني اينكه كاري را ببينيد و از خودتان بپرسيد واقعا كار آقاي ميرباقري است؟ و گاهي فكر مي‌كنيد مگر مي‌شود كسي كه سريال‌هاي فاخر ساخته، الان بخواهد اين‌ را بسازد، به نظر من اين راجع به آقاي ميرباقري صدق نمي‌كند و ايشان در دسته آدم‌هاي سربلند و موفق در كارش قرار مي‌گيرند.

شما در اصل بازيگر تئاتري هستيد كه به تلويزيون و سينما نيز نگاهي مي‌اندازيد پس در مورد بازيگري مي‌توان با شما جدي سخن گفت. مي‌خواهم نكته‌اي را طرح كنم كه سال‌هاست به طرق مختلف طرح مي‌شود؛ اينكه در سينماي ايران براي زنان نقش‌هاي محدودي وجود دارد و دست زنان را براي خلق و ايفاي نقش‌هاي متفاوت مي‌بندد.

من آدم صاحب‌نظري در سينما نيستم. مي‌توانم اين گونه بگويم كه نوشته‌هاي محدودي نوشته مي‌شود و خود شما هم مي‌دانيد به چه صورت است و در سال‌هايي سينما به چندين نفر خاص اختصاص پيدا كرده بود. الان ولي فضا خيلي متفاوت شده، چه به لحاظ فيلمنامه‌نويسي، چه به لحاظ نوع نقش‌ها و بازيگراني كه انتخاب مي‌شوند. رجعتي به گذشته و به بازيگران متخصص در حال انجام است كه از نظر من خيلي درخشان محسوب مي‌شود. علت اينكه فكر مي‌كنيد يك بازيگر متخصص و خيلي درخشان در تئاتر هر نقشي را كه دوست دارد، بازي مي‌كند، به‌خاطر نوع تفاوت نمايشنامه‌ها نيست، بلكه به‌خاطر نوع محدوديت‌هايي است كه وجود دارد. مثلا در تئاتر، در سينما و با فاصله بسيار زيادي تلويزيون كه الان شبكه‌خانگي جايي ميان تلويزيون و سينما آمده است. بنابراين اين محدوديت را بيشتر در بخش تلويزيون متوجه خانم‌ها مي‌دانم. اما باز هم به نظرم به نوع بازيگر آن بستگي دارد. من هرگز در تلويزيون بدون تجربه كاري در نقش اول قرار نگرفته‌ام، من در تلويزيون خيلي تجربه دارم و پيش از اينكه تئاتر را به‌صورت حرفه‌اي انجام بدهم، تئاتر دانشجويي و سه تا چهار سريال تلويزيوني بازي كردم. نوع بازيگري من به‌گونه‌اي است كه در تلويزيون هم توانستم از كليشه اجتناب كنم. شما نقش‌هاي من را كنار همديگر بگذاريد كمتر نقش نزديك به‌هم پيدا مي‌كنيد. مي‌شود فكر كرد تلويزيون از لحاظ نوع نقش هم آنقدر محدود نيست. البته به خطوط قرمز خودش كاري ندارم. من در داستان يك شهر اصغر فرهادي در سال ٧٨ براي نخستين‌بار در سيماي جمهوري اسلامي ايران نقش معتاد را بازي كردم يا براي نخستين‌بار در تلويزيون ايران نقش الكلي را بازي كردم. نقش شمالي، جنوبي، كلفت، دكتر و... به نظر من اين‌جوري نيست كه بگويم فيلمنامه‌ها، فيلمنامه‌هاي مردانه‌اي است.

اما زنانه هم نيستند!

به هر حال فيلمنامه‌هايي كه نوشته مي‌شود، از فرهنگ همين مملكت مي‌آيد و به هر حال ما چه بخواهيم بپذيريم، چه نخواهيم هنوز كفه مردانه اين فرهنگ قوي‌تر است اما خيلي نقش زن متفاوت و متعدد هم نگاشته شده است، در تئاتر دست ما بازتر است به لحاظ نوع شخصيت‌هايي كه مي‌توانيم روي صحنه ببريم اما در سينما قضيه به صورت ديگري است. آن چيزي كه شما مي‌گوييد بيشتر برمي‌گردد به اينكه اگر بخواهم نقدي بكنم حتي به عنوان يك زن اين حرفه معتقدم محدوديت فيلمنامه داريم. فيلمنامه‌نويسان نتوانسته‌‌اند حتي به سينماي اواخر دهه ٦٠ و اوايل ٧٠ خودمان دست پيدا كنند. سينمايي كه در آن نرگس، روسري آبي، دستفروش و هامون ساخته مي‌شد، كارهايي مثل آثار آقايان بيضايي و تقوايي. آن چيزي كه در سينماي ما كم و محدود شده، به زعم من الان انديشه است.

به نكته مهمي اشاره كرديد، نكته‌اي كه حتي در سينماي اروپا به عنوان يك سينماي پيشرو در زمينه روشنگري، روشنفكري از موج نو گرفته تا نئورئال در آنجا هم مشاهده مي‌شود يا حتي سينماي مستقل امريكا. البته با درجه‌بندي متفاوت از وضع كنوني سينماي ايران.

بله، ولي لزوما بحث اين نيست كه سينما فقط بايد توليدگر انديشه باشد. منظورم آن چيزي است كه آدم‌ها را متفاوت مي‌كند، در دوره‌اي كه من دارم از كارهاي رخشان بني‌اعتماد، بهرام بيضايي، ناصر تقوايي و داريوش مهرجويي نام مي‌برم بسياري از قهرمان‌هاي اينها زن هستند.


حتي مهرجويي سابق و نه آن كارگردان امروز در آن زمان سلسله فيلم‌هايي مثل نرگس، ليلا، بانو دارد.

بله، پس ما نمي‌توانيم بگوييم، با محدوديت نقش زن مواجه هستيم. آن موقع اينها داشتند فيلم‌هاي انديشه مي‌ساختند. از آن طرف ديگر فيلمسازاني بودند كه فيلم تجاري‌ مي‌ساختند و استارهاي تجاري داشتيم. ما استارهاي آن طرف را داشتيم، بازيگرهاي اين طرف را داشتيم و سينما توازن داشت، در سينماي ما تعادل وجود داشت.

مي‌خواستيم، افعي مي‌ديديم، مي‌خواستيم، مي‌رفتيم هامون مي‌ديديم.

دقيقا. به نظر من اين اتفاق گمشده سينماي الان است. خيلي هم تفاوتي در نقش زن و مرد وجود ندارد.

علت اين اتفاق به نظرتان چه مي‌تواند باشد؟

همانطور كه اشاره كردي اين اتفاقي است كه جهانشمول است منتها در آنجا با وجود افول و نزولش تعادلي حفظ مي‌شود. ما مي‌رويم و تحقيق مي‌كنيم و پي مي‌بريم سينماي اروپا مثل سينماي قديمش نيست ولي استانداردها در آن حفظ مي‌شود. ما اما سيستم تاريخي‌مان اينگونه است كه جلو مي‌رويم، مي‌پاشد، صفر مي‌شود و از سر شروع مي‌كنيم. ما هيچ‌وقت راه‌مان را ادامه نمي‌دهيم، ما هميشه راه‌مان را عوض مي‌كنيم. اين در جامعه ما يك كليت است، براي همين هيچ‌وقت ما از تاريخ‌مان درس نمي‌گيريم ما همه‌اش مي‌گوييم كات از سر. دوربين را جاي ديگر مي‌بريم و دريك زاويه ديگر. دليلش به نظرمن همين‌ است كه شما مي‌بينيد. همه ما مي‌دانيم سينما قصه‌اش با تئاتر متفاوت است چون يك صنعت است و بار اقتصادي دارد. پس بنابراين تجارت در آن دخيل است. در زماني‌كه جهان و جامعه به سمت به وجود آوردن آرمان مي‌رود، به وجود آوردن هدف، به وجود آوردن اخلاق، به وجود آوردن همه‌چيزها، سينما يكي از پايه‌هاي اصلي است، يعني ادبيات و سينما. حالا در زماني كه دگرديسي ايجاد مي‌شود، آرمان‌ها از بين مي‌روند يا خواسته مي‌شوند كه ديده نشوند و نباشند.

و سليقه‌ها نسبت به آن تغيير مي‌كند.

شما به سمت اين نوع سينما سوق داده مي‌شويد، يعني شما كم كم مي‌بينيد از ١٠٠ فيلمي كه ٨٠ تا مي‌شود مادرزن سلام، واي ديشب كجا بودي و نبودي، ديگه چطوري در اين مايه‌ها... ديگر كم‌كم احاطه مي‌شوي و بعد سطح سليقه و ذايقه‌ات به عنوان تماشاچي عام تغيير مي‌كند خصوصا. البته مي‌توانم بگويم مطبوعات به‌شدت در افت سينما دخيل بودند، چرا كه به فيلم‌هايي اهميت دادند كه مهم نبودند، درست همانند همان اصطلاحي بود كه بين مطبوعاتچي‌ها رايج است و اتفاق افتاده و مثلا روزنامه ايكس كه روزنامه‌اي مشهور و وزين‌ است، به يك‌باره اخبارش زرد مي‌شود. اين زرد شدن هم در سينماي ما اتفاق افتاده است

دقيقا، وقتي ابتذال رخ مي‌دهد در همه طيف‌ها و سطوح با هم اتفاق مي‌افتد.

بين مطبوعات و جامعه منتقدان كم‌كم يك استحاله‌اي اتفاق افتاد كه آدم‌ها به دسته‌هاي جدا جدا و تيم‌هاي جدا ‌تبديل شدند، گنگ درست شد، باند درست شد و همديگر را تاييد كردند، يعني شماي مطبوعاتچي آمده‌ايد و من ستاره اسكندري را تاييد كرديد. در حالي كه ايشان به عنوان منتقد مي‌توانستند كارشناسانه من را زير سوال ببرند. در زماني‌كه من معتقد هستم در دولت گذشته خصوصا وقتي قانون برداشته مي‌شود و رفتارها سليقه‌اي مي‌شود. من با شما مي‌توانم يك باندي تشكيل دهم كه يك جريان را بنويسم، جريانات همه سليقه‌اي مي‌شود و تخصص ديگر معنا پيدا نمي‌كند. اين مشكلي است كه در مديريت‌هاي ما وجود دارد. ما در مورد يك مقدار بهتر و يك مقدار بدتر صحبت مي‌كنيم و به نظر من در دولت گذشته خصوصا اين موضوع به اوج رسيد. من كه مال دولت‌هاي قبل‌تر هستم مي‌توانم بگويم كه واقعا در دولت دوم خرداد، اتفاقي كه براي تئاتر در واقع افتاد، تئاتر ما را خيلي جلو انداخت و تئاتر توانست عرض اندام كند.

در آن دوره ذايقه مخاطبان با آثار هنري شكل مي‌گرفت...

البته چند وقت پيش اتفاقي در تهران افتاد و شهرداري زحمت كشيد و يك ١٠‌روزي تمام بيلبورد‌هاي تبليغاتي را برداشتند و به جايش نقاشي گذاشتند. ذايقه را مي‌شود تربيت كرد و راهش

همين‌گونه است. من در آن زمان هميشه فكر مي‌كردم كه چقدر حالم خوب است وقتي در خيابان‌هاي تهران در تاكسي يا اتوبوس نشسته‌ام. اين كار علاوه بر اينكه نوع نگاه زيبا‌شناسي من را عوض كرد، ديگر احساس نكردم كه بايد اين ساعت را داشته باشم، اين موبايل را چرا ندارم يا اينكه چرا اين ماشين مال من نيست. آن هم در هجوم مصرفي كه نياز من نيست، اما به من القا مي‌شود، هرروز در اين تهران عزيز قرار مي‌گيرم با اين همه هجوم من را بخر، من را بخر. وقتي در سينماي ما هم مي‌آيد؛ دقيقا همين اتفاق مي‌افتد. مي‌خواهم به شما بگويم كه مي‌شود ذايقه را تربيت كرد.

http://www.uc.persianv.com/up2/images/48ahy48lh5u9oe0k83br.png

وقتي اخلاق مصرف‌گرايي در جامعه شكل مي‌گيرد، سينماگر و غيرسينماگر نمي‌شناسد و يك پديده اجتماعي مي‌شود.

بله، دقيقا. شما اينها را خيلي لازم نداريد اما از بس القا مي‌شود، احساس مي‌كنيد اينها را بايد داشته باشيد و در سينما هم اين گونه است و فرقي نمي‌كند. من اصلا به استثنائات كاري ندارم تاكنون فيلم‌هاي خوبي ساخته شده، اما من در مورد يك جو غالب فقط دارم حرف مي‌زنم؛ مي‌دانيد پرنسيپ از بين رفته است. مثلا وجود سينماي هنر و تجربه اتفاق ميمون و مباركي است، مي‌دانيد چندتا خبرنگار در نكوهش اين سينما نوشته‌اند و حرف زده‌اند و خواسته‌اند از زبان من بازيگر هم مطرح شود؟ من بازيگر گيشه به آن مفهوم نيستم، فكر مي‌كنم، نقشم را مهندسي مي‌كنم و در نقشم پي يك چيز ديگري هستم، در حال حاضر دوتا از فيلم‌هاي من در سينماي هنر و تجربه است كه اتفاقا روي صحنه مي‌رود و من خوشحالم كه چهارتا دانشجو، چهارتا مثل خودم مي‌روند و فيلم مي‌بينند، پس چرا به آن حمله مي‌كنند؟ چرا سيستم حذف؟ چرا؟ من با اصلاحات موافق هستم. به دليل اينكه شما حذف نمي‌كنيد. شما رشد مي‌دهيد، اين اشتباه است يك چيزي كم مي‌كنيد، يك چيزي اضافه مي‌كنيد با سيستم قلع و قمع و ما در سيستم سينماي‌مان حذف مي‌كنيم، الان من مي‌گويم، مادرزن سلام و فلان فلان معلوم است كه بايد وجود داشته باشد، چون نياز به يك بخشي است.

به شرطي كه آن تعادل و توازن برقرار شود.

بله، من منظورم به حذف صددرصد آنها نيست، نه اينكه شما انديشه را حذف كنيد! اما اكنون طنز به يك سمت ديگري رفته است. ما قبلا طنز داشتيم.

يعني معتقديد امروز طنز با لوده بازي اشتباه گرفته شده؟

شما فكر كنيد ما طنز داشتيم. مهماني مامان‌، موميايي، مرد عوضي، ليلي با من است.‌اي بابا ما اين همه كارهاي طنز خوب داشتيم. اينقدر كارهاي طنز درخشان خوب داشتيم. تحفه‌ها و فيلم‌هاي بسيار ديگري بود، حتي از زماني كه من خيلي كوچك بودم.

حالا به عنوان جمع‌بندي.

علم بهتر است يا ثروت؟ (مي‌خندد)

مي‌خواهم نقد ستاره اسكندري به ستاره اسكندري را بدانم. در طول مسير و حرفه‌اي كه طي كرده و طي مي‌كند، چه نبايد بكند و چه بايد نكند؟

من خيلي با عشق وارد اين حرفه شدم، نه اينكه پولش مهم نبوده باشد، چرا، ولي ورود من به اين حرفه دليل ديگري داشته است و خيلي چشم بسته و بي‌پشتوانه وارد شدم و نوع بودن من مبين راهي است كه آمده‌ام. راه سخت و دشواري بود، پر از سرخوردگي‌هاي وحشتناك بود. الان اما خيلي احساس رضايت دارم. چون فكر مي‌كنم اين راه سخت زندگي من را صيقل داده است. نقدي كه به خودم وارد مي‌دانم، مشخصا اين است كه چرا من زمان‌هايي ترس داشتم كه ممكن است ديده نشوم؟ و به‌خاطرش رفتم كارهايي را بازي كردم. امروز به عنوان ستاره اسكندري احساس مي‌كنم كه حتي پس از اين، ديگر بازي نكنم. يعني من كار خودم را كرده‌ام و از راهي كه رفته‌ام راضي هستم. يعني احساس مي‌كنم چه خوب است كه ١٢ كار در كارنامه تئاتري‌ام دارم كه يكي از يكي درخشان‌تر است، دوتا جايزه بازيگري تئاتر دارم؛ «هم‌هوايي» و «سعادت لرزان». در سينما هنوز پيش نيامده است نقشي را كه دلم مي‌خواهد و احساس كنم بايد برايم اتفاق باشد بازي كنم اما الان شرايط من اين‌طوري است كه مي‌گويم نشد هم نشد. قبلا چنگ مي‌زدم و احساس مي‌كنم يك وقتي آن چنگ‌زدن‌ها من را از جرياني كه مسير اصلي‌ام بوده عقب انداخته شايد. روحيه الان را اگر هشت سال پيش داشتم امروز وقتي با شما مصاحبه مي‌كردم اتفاقا فكر مي‌كردم آره در سينماهم رسيده‌ام به آن نقطه كه مي‌خواهم. نقدم نسبت به خودم در اين است كه چرا اينقدر بچگانه نگاه كردم؟ عاشقانه مثل دختر‌هاي نوجوان نگاه كردم و اصلا به سختي‌هاي آن فكر نكرده بودم. بنابراين مي‌گويم چه روزهايي را در افسردگي و سرخوردگي گذراندي اما آن روزها، روزهاي عمرت بوده است و تو مي‌توانستي بهره‌وري بيشتري داشته باشي. الان مي‌خوانم، مي‌نويسم آن موقع‌ها مدام اشك مي‌ريختم. هميشه مي‌گويم من چقدر ضعيف بودم اما از كل ماجرا راضي هستم براي اينكه نقد به هرحال يك سمت خوب هم دارد، قسمت خوب نقدم اين است كه من هرگز در زندگي حرفه‌اي‌ام براي بازيگري كم نگذاشتم و نسبت به اين موضوع به خودم مي‌بالم.

جمله‌هاي كليدي

بين مطبوعات و جامعه منتقدان كم‌كم يك استحاله‌اي اتفاق افتاد كه آدم‌ها به دسته‌هاي جدا جدا و تيم‌هاي جدا ‌تبديل شدند، گنگ درست شد، باند درست شد و همديگر را تاييد كردند، يعني شماي مطبوعاتچي آمده‌ايد و من ستاره اسكندري را تاييد كرديد. در حالي كه ايشان به عنوان منتقد مي‌توانستند كارشناسانه من را زير سوال ببرند.

وجود سينماي هنر و تجربه اتفاق ميمون و مباركي است، مي‌دانيد چندتا خبرنگار در نكوهش اين سينما نوشته‌اند و حرف زده‌اند و خواسته‌اند از زبان من بازيگر هم مطرح شود؟ من بازيگر گيشه به آن مفهوم نيستم، فكر مي‌كنم، نقشم را مهندسي مي‌كنم و در نقشم پي يك چيز ديگري هستم، در حال حاضر دوتا از فيلم‌هاي من در سينماي هنر و تجربه است كه اتفاقا روي صحنه مي‌رود و من خوشحالم كه چهارتا دانشجو، چهارتا مثل خودم مي‌روند و فيلم مي‌بينند، پس چرا به آن حمله مي‌كنند؟ چرا سيستم حذف؟ چرا؟ من با اصلاحات موافق هستم.

http://cinemapress.ir/download?ts=1429440518000&f=2015/04/19/4/128108.jpg

جمله‌هاي كليدي

نقدي كه به خودم وارد مي‌دانم، مشخصا اين است كه چرا من زمان‌هايي ترس داشتم كه ممكن است ديده نشوم؟ و به‌خاطرش رفتم كارهايي را بازي كردم. امروز به عنوان ستاره اسكندري احساس مي‌كنم كه حتي پس از اين، ديگر بازي نكنم. يعني من كار خودم را كرده‌ام و از راهي كه رفته‌ام راضي هستم. يعني احساس مي‌كنم چه خوب است كه ١٢ كار در كارنامه تئاتري‌ام دارم كه يكي از يكي درخشان‌تر است، دوتا جايزه بازيگري تئاتر دارم؛ «هم‌هوايي» و «سعادت لرزان». در سينما هنوز پيش نيامده است نقشي را كه دلم مي‌خواهد و احساس كنم بايد برايم اتفاق باشد بازي كنم اما الان شرايط من اين‌طوري است كه مي‌گويم نشد هم نشد.

ما اما سيستم تاريخي‌مان اين‌گونه است كه جلو مي‌رويم، مي‌پاشد، صفر مي‌شود و از سر شروع مي‌كنيم. ما هيچ‌وقت راه‌مان را ادامه نمي‌دهيم، ما هميشه راه‌مان را عوض مي‌كنيم. اين در جامعه ما يك كليت است، براي همين هيچ‌وقت ما از تاريخ‌مان درس نمي‌گيريم ما همه‌اش مي‌گوييم كات، از سر.

افکار/گنده‌گویی نکردیم، عجله نکنید

افکارپرس: نویسنده سریال در حال پخش «کیمیا» به برخی انتقادات که نسبت به قسمت‌های اولیه این مجموعه وارد شده، پاسخ داد و تصریح کرد: درخصوص انتقاد از آنچه مربوط به طراحی صحنه، اِلمان‌ها و نشانه‌های دوران قبل از انقلاب است و عنوان شده که گاهی تفاوت‌هایی با واقعیت دارد، باید سختی کار را هم در نظر داشت.

او ادامه داد: همه برنامه‌سازان معتقدند به دلیل نداشتن لوکیشن‌های مناسب، ساخت کار‌های تاریخی مثلا درباره زمان قاجار خیلی راحت‌تر از تصویر کردن دهه‌ی پنجاه است اما در مورد قصه سریالی 100 قسمتی نباید عجله کرد و حداقل باید 30 قسمت از پخش بگذرد، سپس آن‌را قضاوت کنند.

وی اظهار کرد: در طراحی شخصیت‌های سریال «کیمیا» از اغراق و حالات شعاری به شدت پرهیز کرده‌ام.

مسعود بهبهانی‌نیا ابتدا درباره‌ی به اتمام رسیدن تصویربرداری سریال «کیمیا» اعلام کرد: ‌سکانس‌های پایانی سریال «کیمیا» قرار است در خرمشهر ضبط شود. همچنین چند نفر از گروه سازنده سفری چند روزه هم برای گرفتن سکانس‌های باقی مانده به کشور فرانسه خواهند داشت که از بازیگران فقط پوریا پورسرخ و مهراوه شریفی‌نیا در این سفر همراه گروه خواهند بود؛ چراکه ما در کشور گرجستان صحنه‌های خارجی‌مان را ضبط کردیم اما بخش‌های پایانی داستان باید با پاریس نیز تلفیق شود.

http://cinemapress.ir/old/larg_pic/8-6-1389/IMAGE634188464847343750.JPG?ts=

او درباره تعداد قسمت‌های نهایی سریال «کیمیا» گفت: تعداد نهایی این مجموعه در تدوین نهایی مشخص می‌شود. به دلیل اینکه گاهی کارگردان به خاطر حفظ ریتم، برخی سکانس‌ها را کوتاه یا حذف می‌کند. در مجموع تصور می‌کنم سریال «کیمیا»، حدود 104 تا 105 قسمت دربیاید، البته کار تصویربرداری همچنان ادامه دارد.

نویسنده سریال 100 قسمتی تلویزیون سپس به ویژگی‌های فیلمنامه سریال «کیمیا» اشاره کرد و یادآور شد: یکی از ویژگی‌های فیلمنامه «کیمیا» این است که نگارش فیلمنامه در چند مقطع تمام شد اما مجددا بازنویسی را انجام دادیم. «کیمیا» از آن دسته کارهایی است که باید همراه با گروه سازنده پیش می‌رفتم و من به عنوان نویسنده نمی‌توانستم فیلمنامه را رها کنم؛ چراکه کار باید کیفیت خود را حفظ می‌کرد. ما برای اولین بار در فاز اول این مجموعه بحث انقلاب و ریشه‌های آن‌را از میان مردم کوچه و بازار مطرح کردیم. ما همیشه در سریال‌های تاریخی و انقلابی‌مان بیشتر کاخ‌های زمان شاه را نشان می‌دهیم و شخصیت‌هایی مثل فرح، شاه و ... را به تصویر می‌کشیم اما در سریال «کیمیا» به بطن مردم رفتیم و تلاش کردیم قصه را مثل یک قالی ریزبافت طراحی کنیم که به خوبی فضای آن زمان تصویر شود.

بهبهانی‌نیا در تکمیل همین بحث مطرح کرد: قصه «کیمیا» در بستر خانواده‌ای می‌گذرد که پدر، نظامی است و این اولین بار است که ما از یک نظامی به عنوان نماینده نظامیان وطن‌پرست و پاک دفاع کرده‌ایم. ما در سریال «کیمیا» فساد، ظلم و تناقضات اجتماعی را در بسترهای مختلف جامعه نشان می‌دهیم و دقیقا تلاش ما وقایع‌نگاری و پرهیز از شعار بوده است. ما برای طراحی یک سریال طولانی قطعا به قصه‌ها و مولفه‌های داستانی متعددی نیاز داشتیم که به کمک بدنه اصلی قصه بیایند.

وی سپس اعلام کرد که سریال «کیمیا» یک هفته دیگر به اوجی می‌رسد که از شرایط اولیه فاصله می‌گیرد و مراودات شخصیت‌ها آغاز می‌شود و کار برای بینندگان جذاب‌تر می‌شود.

نویسنده «کیمیا» در بخشی دیگر از صحبت‌هایش به بازخوردهای سریال «کیمیا» اشاره کرد و گفت: خوشبختانه بازخوردهای این سریال تا به حال خوب بوده است و آمار بالای بینندگان حکایت از این امر دارد؛ البته نقد برخی منتقدان هم نشان از پیگیری و ریزبینی در را سریال دارد. این کار را با کارهای دیگری که همزمان یا پیش از این سریال پخش شده‌اند، مقایسه کنید که به دلیل دیده نشدن ارزش نقد هم نداشته‌اند؛ البته قبول دارم که برخی‌ ایرادها به کار وارد است اما نقد سلطنت‌طلب‌هایی که از قصه‌های ما شاکی هستند و می‌گویند چرا از دوران پهلوی بد می‌گوییم، طبیعی است.

بهبهانی‌نیا تصریح کرد: متأسفانه ما برای نسل جدید کار خاصی نکرده‌ایم تا شرایط تاریک و خفقان زمان پهلوی را تصویر کنیم. من حدود 20 سال از عمرم را که حدقل 10 سالش به فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی گذشت، در آن دوران گذراندم اما در حال حاضر جوان امروزی اصلا تصوری ندارد نسبت به اینکه آن زمان چه شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بوده است. «کیمیا»ی ما در حقیقت نماینده همین نسل معترض است که می‌خواهد بداند در اطرافش چه می‌گذرد و به همین دلیل سیاسی می‌شود. به عنوان نویسنده تمام تلاشم این بود که در سریال «کیمیا» یک بار دیگر همه چیز آن زمان را مرور کنیم و به یاد مردم و مسوولانمان بیاوریم که چه فلاکت‌هایی را تجربه کردیم و چه مصیبت‌ها کشیده‌ایم؛ البته بیان این موضوع مثل حرکت روی لبه تیغ است که باید خیلی مراقب بود.

این نویسنده ادامه داد: در سریال «کیمیا» به‌دور از اغراق و بر اساس مستندات و مشاهدات و بخشی از خاطرات خودم داستان را نوشتم؛ البته در این کار همکارم خانم پارسافر هم کمک کارم بوده است.

http://31nama.com/media/k2/items/cache/d48bd8bf41f7fde7616bfdd4779a93a0_XL.jpg?t=1443726440

وی سپس به طراحی شخصیت‌های مجموعه «کیمیا» اشاره کرد و توضیح داد: شخصیت اصلی این سریال دختری از نسلی پرسش‌گر است که به دنبال حقیقت می‌گردد و در مقابل، پدری قرار دارد که قانونمند و منضبط است و مادری که می‌خواهد با چنگ و دندان خانواده‌اش را حفظ کند اما این مادر بین دختر و پدر گیر کرده است. در گسترش داستان و با ورود شخصیت‌های تازه همین روند یعنی موقعیت‌های دراماتیک سیاسی و عاطفی درهم تنیده ‌می‌شوند و قصه پیش می‌رود. در حقیقت در این مجموعه همزمان با تصویر کردن دلایل سقوط رژیم پهلوی، سر برآوردن و بلوغ نسلی جدید را به تصویر می‌کشیم که به دنبا تغییر هستند و تصمیم گرفته‌اند سرنوشتان را به دست بگیرند.

نویسنده سریال‌های «خاک سرخ»، «نرگس»، «ترانه مادری» و «کمیا» همچنین از انتخاب شخصیت‌های سریالش اظهار رضایت کرد و گفت: به عنوان نویسنده در کل از انتخاب شخصیت‌هایم راضی هستم. به جرأت می‌توان گفت ما بهترین‌های تلویزیون و سینما را در این سریال گردهم آوردیم؛ به عنوان مثال بازی خانم آزیتا حاجیان فوق‌العاده است. همچنین آقای حسن پورشیرازی، مهراوه شریفی‌نیا، پوریا پورسرخ و سایر بازیگران کاملا با نقش‌هایشان همخوانی دارند. جا دارد بگویم تهیه‌کننده و کارگردان «کیمیا» در انتخاب بازیگران هیچگونه کوتاهی نکردند و نهایت تلاش‌شان را کردند که بهترین‌ها را به این مجموعه بیاورند.

بهبهانی‌نیا در پایان اعلام کرد: فکر می‌کنم سریال «کیمیا» تا اواخر بهمن ‌ماه یعنی حدود پنج ماه دیگر روی آنتن شبکه دو بماند.

اطلاعات/چهارمین نشست «روحانی و سینما» برگزار شد

چهارمین جلسه از سلسله نشست‌های «روحانی و سینما» با موضوع «طرح تا تولید فیلم‌نامه» سه شنبه ۱۲ آبان برگزار شد.

به گزارش حوزه هنری، این نشست‌ها با محور واکاوی حضور شخصیت‌ها و کاراکترهای روحانی در فیلم‌ها و همچنین حضور روحانیت در تولید آثار سینمایی برگزار می‌شود و در چهارمین نشست، محمود غلامی (فیلم‌نامه‌نویس) و حبیب احمدزاده (فیلم‌نامه‌نویس و محقق) به بررسی این موضوع پرداختند.

http://media.mehrnews.com/d/2015/04/27/3/1673040.jpg?ts=1445857917495

حبیب احمدزاده با بیان اینکه هدفمندی را از نشان دادن روحانی در فیلم گم کرده‌ایم، گفت: در گذشته، وقتی یک روحانی را در فیلم می‌دیدیم احساس می‌کردیم این موضوع کاملا با جان و دل مطرح شده اما امروز این احساس به بیننده دست می‌دهد که شاید به خاطر منافعی چنین اتفاقی افتاده است. ابتدا باید مشخص شود که هدفمان از نشان دادن روحانیت در سینما چیست. نباید در مخاطب این احساس ایجاد شود که این کار از روی سودمندی و ریاکارانه است. آنچه ما را تهدید می‌کند این است که آیین‌ها را رها کرده‌ایم و به نمایشی از آن ها بسنده کرده‌ایم. به آنچه موضوعیت و اصلیت دارد توجه نمی‌کنیم و در عوض به ظواهر بیشتر از هر چیزی بها داده‌ایم.

احمدزاده همچنین اظهار کرد: باید این موضوعات به صورت کلان‌تری از سینما نگاه کنیم و ریشه این مسائل را در شرایط اجتماعی ببینیم. متاسفانه جامعه ما در شرایطی قرار گرفته که افراد دچار زندگی دوگانه شده‌اند که منافعشان را از دست ندهند و بتوانند جایگاه اجتماعی داشته باشند.

محمود غلامی، فیلم‌نامه‌نویس، نیز در بخش دیگری از این نشست بیان کرد: ابتدا باید به این بپردازیم که سینمای ما به جای این که به معنا بپردازد دچار لفاظی شده است. وی با تاکید بر اینکه روحانیت باید حضور جدی در سینما داشته باشد، گفت: باید به این دقت کنیم که همه ما دارای وجوه روحانی هستیم. صرفا با حضور مستقیم روحانی در سینما شاید به آنچه می‌خواهیم نرسیم، بلکه باید به این دقت کنیم که با توجه به قوانین تاثیر و تاثرپذیری در جهان، اگر روحانیت نقش موثری در سینما ایفا کند، طبیعتا این حضور در جامعه و به تبع آن در سینما هم احساس خواهد شد.

ایران/رهبر ارکستر سمفونیک در نامه‌ای خطاب به رئیس جمهوری ضمن قدردانی از او درخواست کرد:

برای جلوگیری از فروپاشی ارکستر سمفونیک چاره‌ای بیندیشید

رهبر ارکستر سمفونیک تهران در نامه به رئیس‌جمهوری اعلام کرد این مجموعه هر روز به دلیل نداشتن امکانات و بودجه تهدید به تعطیلی می‌شود.

در بخشی از متن نامه علی رهبری مدیر هنری و رهبر ارکستر سمفونیک تهران آمده است: «با احترام فراوان خدمت ریاست محترم جمهوری، جناب دکتر حسن روحانی ضمن تشکر از زحمات بی‌دریغ جنابعالی در جهت بازگشایی مجدد ارکستر سمفونیک تهران، اینجانب علی رهبری فارغ التحصیل آکادمی هنرهای زیبای وین، رهبر سابق ارکسترهای سمفونیک در بروکسل، پراگ، مالاگا و زاگرب و برنده مدال‌های نقره و طلای مسابقات جهانی رهبری ارکستر در سوئیس و فرانسه و اکنون مدیر هنری و نماینده حدود ۱۳۰ نفر از نوازندگان و خوانندگان ارکستر سمفونیک تهران و همچنین به عنوان یک متخصص از جنابعالی استدعا دارم لطفا با بررسی شرایط بسیار سخت مالی ارکستر سمفونیک تهران، مجدداً برای تداوم عمر این واحد مهم دولتی که بدون تردید کمال وجه فرهنگی دولت و ایران عزیز در مجامع بزرگ بین‌المللی است، راهکار و چاره‌ای اندیشیده و در اسرع وقت از فروپاشی مجدد تلاش‌های بی‌دریغ و شبانه روزی این مجموعه ۱۳۰ نفره دولتی جلوگیری بفرمایید.

http://media.mehrnews.com/d/2015/03/03/4/1610224.jpg?ts=1445857917495

تشخیص و تدبیر بموقع جنابعالی در مورد اهمیت داشتن ارکستر سمفونیک همچنان باعث امید و دلگرمی صدها موسیقیدان ناامید ایرانی شد و همه دست به‌دست هم داده و با وجود مشکلات فراوان ارکستری بی‌نظیر تشکیل داده ایم، گروهی بی‌نظیر نه تنها از نظر کیفیت کاری، بلکه زبانزد خاص و عام در نظم و ترتیب. حالا اما شرایط مالی، به وضوح این ارکستر را در تنگنا قرار داده چنانکه ارکستری که در مدت کمتر از ۶ ماه لیاقت و کیفیت کاریش به همگان اثبات کرده و به شهرت رسیده مجدداً در معرض فروپاشی قرار گرفته، ناگزیر اینجانب به نمایندگی از ارکستر سمفونیک تهران، جز به درگاه آن ریاست محترم پناهی نجسته است. مدیریت تمامی مشکلات جاری چه از لحاظ مالی و چه از نظر اداری به تنهایی برای بنیاد رودکی که به هیچ وجه تجربه و آمادگی وجود چنین ارکستر بزرگی را نداشته طاقت فرسا شده است. ولی اکنون به مرحله‌ای رسیده ایم که همانند اغلب کشورهای دیگر چنانچه ریاست محترم جمهوری شخصا برای حل این موضوع تصمیمی اتخاذ نکنند و به بودجه برای حل مشکل مالی ارکستر سمفونیک در نظر نگیرند، به‌طور قطع بار دیگر این ارکستر که قدمتش از ۸۰ سال می‌گذرد، از هم فروپاشیده خواهد شد. اینجانب خواهشمندم برای جلوگیری از فروپاشی این سرمایه ملی و در حمایت از این جوانان مستعد ایران، ضمن بررسی‌های لازم، دستورات و اقدام‌های لازم را مبذول بفرمایید.

هیچ یک از مسئولان حکومت خواستار تعطیلی ارکسترها نیستند

حسین نوش‌آبادی سخنگوی وزارت ارشاد در واکنش به نامه علی رهبری به ایلنا گفت: با توجه به حمایت شخص رئیس‌جمهوری و آقای وزیر از ارکسترهای کشور، هیچ یک از مسئولان کشور خواستار تعطیلی ارکسترها نیستند و بودجه ارکستر سمفونیک بزودی تزریق می‌شود. او ادامه داد: از ابتدای این کار پیش‌بینی می‌شد که بودجه ارکستر سمفونیک آن‌طور که مطلوب نظر است تأمین نشود. اما به هرحال برای این کار و به سرانجام رسیدنش زحمات شبانه‌روزی انجام شد. با توجه به وضعیت فعلی ارکستر سمفونیک ما نیازمند تزریق بودجه خواهیم بود.

وی افزود: من مطمئنم با توجه به حمایت آقای روحانی و آقای جنتی هیچ یک از مسئولان حکومت خواستار تعطیلی ارکسترها نیستند. قطعاً مصمم بودن همه مسئولان کشور برای رساندن ارکستر سمفونیک به جایگاه متعالی و مناسب خودش باعث می‌شود تا به زودی بودجه‌ای که مدنظر ارکستر سمفونیک است، تأمین شود.

جام جم/کافه‌ میرداماد

حمید گودرزی: کودکان بدسرپرست را دریابیم

متولد 1356 است و پله پله آمده تا تبدیل شده به بازیگری سرشناس با نقش‌های گوناگون در کارنامه. بازیگری که تلاش می‌کند نقش‌های به ظاهر معمولی را خوب بازی کند تا در ذهن بماند؛ مثل نقش‌هایی که در سریال‌های «مسافری از هند» و «پنجمین خورشید» به عهده گرفت.

به گزارش جام جم سیما ، سریال‌های «تب سرد» و «کمکم‌ کن» هم از آثار و نقش‌هایی است که حمید گودرزی را با گام‌هایی محکم به دنیای بازیگری وارد کرد.

این بازیگر که این روزها در کنار بهروز افخمی برنامه «هفت» را اجرا می‌کند، ماه رمضان به برنامه جشن رمضان آمد و نشان داد که به حرکت‌های خیرخواهانه تمایل دارد. او در فضای مجازی و در اینستاگرام هم حضور دارد و از کمپین‌های مختلفی که برای کمک به نیازمندان راه‌اندازی می‌شود، حمایت می‌کند با او گفت‌وگو کردیم تا او برایمان از دغدغه کمک به همنوعان بیشتر بگوید.

http://sima.jamejamonline.ir/Media/Image/1394/08/14/635823132858791853.jpg

چقدر با راه‌اندازی کمپین‌ برای کمک به کودکان نیازمند موافق هستید؟ این حرکت‌ها که بیشتر در فضای مجازی بازتاب دارد چه گروه و قشر از مردم را متاثر کرده و آنها را تشویق به کمک می‌کند؟

کمپین‌ها حتما موثر است. هر کس که وجدانش به اصطلاح درد بگیرد و احساس کند که باید به همنوعان و نیازمندان کمک کند به این کمپین‌ها می‌پیوندد. همین‌قدر که مردم متوجه شوند چنین مشکلاتی وجود دارد و ما باید برای رفع آنها کمک کنیم، در حل معضلات اجتماعی موثر است و بخشی از مشکلات را حل می‌کند. این همیاری به سطح سواد و میزان درآمد بستگی ندارد و هر کسی می‌تواند در حد بضاعت خود کمک کند.

شما امسال به برنامه جشن رمضان هم آمدید‌ و به نیازمندان کمک کردید و از مردم هم خواستید که این کار را انجام دهند به نظر می‌آید که یکی از دغدغه‌های شما کمک به همنوعان و نیازمندان است، این کار چه حسی در خود شما به وجود می‌آورد؟

مشکلات زیادی در جامعه ما وجود دارد و هر کسی به میزان حساسیت خود نسبت به آنها واکنش نشان می‌دهد. کمک به دیگران هم حس خوبی در خود شخص به وجود می‌آورد و هم باری از روی دوش نیازمندان برمی‌دارد. کسی که کمک می‌کند روحش رقیق‌تر می‌شود. مهربانی کردن حال آدم را خوب می‌کند.

کمپین‌ها در مقاطعی خاص راه‌اندازی می‌شود، مثلا در فصل‌های پاییز و زمستان با شروع سرما کمپین تهیه‌ لباس گرم برای کودکان نیازمند شکل می‌گیرد، اما این کارها مقطعی است به نظرتان بهتر نیست به جای کمک‌های دوره‌ای به کودکان و آدم‌های نیازمند، حرفه‌ و شغلی به آنها آموزش داده شود تا بتوانند روی پای خود بایستند؟

بله این خیلی بهتر است. همان ضرب‌المثل قدیمی که می‌گوید به جای ماهی دادن به نیازمند به او ماهیگیری یاد بده! اما این روش مستلزم زیرساخت است. باید ساز و کاری وجود داشته باشد تا بتوان افراد نیازمند را شناسایی کرد و به آنها حرفه‌ای را آموزش داد. این کار از دست من هنرمند، یا همکارانم یا شما برنمی‌آید. ما فقط می‌توانیم همین کمک‌های مقطعی را انجام دهیم. مسئولان باید تصمیم بگیرند که چنین کاری انجام دهند و به جای کمک مقطعی، آموزش حرفه را جایگزین کنند. این روش عالی است اما ما نمی‌توانیم آن را اجرایی کنیم.

به نظرتان با کمک دولت می‌توان چنین کاری را شروع کرد؟

با حمایت دولت همه کار می‌توان کرد.

برخی بر این باور‌ند که همه کارها را نباید به دوش دولت گذاشت شاید خیریه‌های خصوصی و مردمی بهتر بتوانند در این جهت کار کنند؟

نه! من موافق نیستم. چون شاید خیریه‌های خصوصی به نفع خودشان جهت‌گیری داشته باشند یا با اهداف خاصی راه‌اندازی شوند.به عقیده من بهتر است دولت در این راه پیشقدم شود. زیرساخت‌ها و شرایط را فراهم کند، اعتمادسازی کند، بعد از مردم بخواهد که کمک کنند. دولت خیلی بهتر و موثرتر می‌تواند در این راه پیشقدم شود. دولت باید شناسایی، حمایت و آموزش کودکان نیازمند و بی‌بضاعت را شروع کند، در ادامه هم مردم حتما ترغیب می‌شوند که به آنها کمک کنند. دولت دستش باز است امکاناتش بیشتر است و اگر بخواهد حرکتی را شروع کند حتما موثرتر و وسیع‌تر خواهد بود.

http://cinemapress.ir/old/larg_pic/12-10-1391/IMAGE634926459387948935.jpg

به نظر من بازیگران و هنرمندان جامعه‌شناسان خوبی هم هستند چون فیلمنامه‌های مختلف را مطالعه می‌کنند، با آدم‌های زیادی سر و کار دارند و لازمه کارشان سفر است. با این اوصاف به نظر شما چرا در چند سال اخیر کودکان نیازمند و آسیب‌پذیر و بی‌سرپرست در جامعه ما زیاد شده است؟

شما می‌گویید کودکان بی‌سرپرست اما به نظر من کودکان بدسرپرست خیلی بیشتر در معرض آسیب و تهدید هستند. کودک بی‌سرپرست تکلیفش مشخص است و معلوم است که کسی را ندارد، اما کودکان بدسرپرست، سرپرست دارند اما مثلا پدر و مادرشان معتاد یا خلافکار هستند. این کودکان از والدین خود خلافکاری را می‌آموزند و تبدیل به افراد خلافکار می‌شوند. به نظر من باید برای این گروه فکری کرد و آنها را از این منجلاب نجات داد. افزایش این‌گونه کودکان دلایل زیادی دارد که بهتر است صاحبنظران درباره آن نظر دهند و آن را ریشه‌یابی‌ کنند، اما به نظر من بیشتر مسائل اقتصادی و اعتیاد باعث آوارگی و آسیب‌پذیری گروه زیادی از کودکان شده و باعث تاسف است که کودک ایرانی در اوایل زندگی با چنین مشکلاتی روبه‌رو می‌شود به نظرم شرم‌آور است و همه ما باید در رفع آن کمک کنیم.

جام جم/با شمسی فضل‌اللهی، بازیگر نقش مادام حاجی‌عباس

2 ماه برای لهجه فرانسوی تمرین می‌کردم

شمسی فضل‌اللهی 74 ساله از معدود هنرمندانی است که در طول دهه‌های فعالیت حرفه‌ای‌اش، بازی در تئاتر، تلویزیون و سینما را تجربه کرده؛ سال‌ها پشت میکروفن رادیو نشسته و یکی از دوبلور‌های حرفه‌ای و پیشکسوت ایران نیز به‌ حساب می‌آید.

به گزارش جام جم سیما از به یادماندنی‌ترین نقش‌آفرینی‌های این خانم بازیگر، بازی او در مجموعه تاریخی «امیرکبیر» به کارگردانی سعید نیکپور است که سال 1363 ساخته و در اردیبهشت 1364 از شبکه یک سیما پخش شد. فضل‌اللهی ایفاگر نقش مادام یا همان ندیمه فرانسوی مادر ناصرالدین شاه بود که با سیاست و دانشی که داشت توانست در دربار نفوذ کرده و در تصمیم‌گیری‌های مهدعلیا تاثیر بگذارد.

برای شروع، از نقش‌آفرینی‌تان در مجموعه امیرکبیر با آن لهجه خاص فرانسوی بگویید.

مادام، نقاش و مجسمه‌ساز بود و در یکی از سفرهای پدر ناصرالدین شاه به فرانسه با یکی از درباریان به نام حاجی عباس آشنا شد و با او ازدواج کرد و سپس همراه شوهرش به دربار شاه راه پیدا کرد. او به خانم‌های درباری هنر گلسازی، نقاشی و کارهای تزئینی آموزش می‌داد و به‌دلیل خوشفکری، سواد و سیاست اروپایی‌اش توانست به مشاور و معتمد مهدعلیا تبدیل شود و با در نظر گرفتن منافع خود، دیدگاهش را به ملکه تحمیل کند. من برای ایفای نقش ندیمه مهدعلیا و آموزش لهجه فرانسوی، دو ماه قبل از فیلمبرداری با نویسنده این مجموعه، پرویز زاهدی در سالنی واقع در چهارراه حسابی شمیرانات، تمرین می‌کردم. لهجه داشتن در طول کار، بسیار سخت و فرار است و باید با تکنیک خاص آن را حفظ کرده و جای افعال را با کمک نویسنده جابه‌جا و روی فعل اصلی تاکید می‌کردم. به هرحال با تمام سختی‌ها، نتیجه کار چیزی شد که در مجموعه «امیرکبیر» شاهدش بودید.

http://media.isna.ir/content/borna%20ghasemi-12-73.JPG/4

برای یادآوری خاطرات مجموعه امیرکبیر باید به 31 سال پیش برگردیم. کارکردن در این مجموعه چگونه بود؟

می‌توانم بگویم امیرکبیر جزو اولین سریال‌هایی بود که بعد از انقلاب از تلویزیون پخش شد. شبیه این سریال در سال‌های پیش از انقلاب به صورت سیاه و سفید توسط علی حاتمی ساخته شده بود (سلطان صاحبقران) اما پس از انقلاب در سال 63 به صورت رنگی و با زاویه و نگاهی دیگر به کارگردانی سعید نیکپور تولید شد. برای ساخت این سریال، گروهی از عوامل حرفه‌ای همچون منوچهر شمسایی، عبدالله اسکندری، فرانک دولتشاهی و بازیگران قدیمی حضور داشتند. امیرکبیر یکی از سریال‌های کاملا حرفه‌ای است و با آن‌که بارها از تلویزیون پخش شده اما همچنان مخاطبان زیادی دارد. این مجموعه چند سال قبل از یکی از شبکه‌های تلویزیون آلمان پخش ‌شد. وقتی شنیدم سریال در کشورهای دیگر هم مخاطب دارد خوشحال شدم و این نشان می‌دهد همچنان بعد از گذشت سه دهه قابلیت پخش مجدد را دارد.

نقش شما در کدامیک از سکانس‌های مجموعه امیرکبیر برایتان جذابیت بیشتری داشت؟

پاسخ دادن به این پرسش برایم دشوار است. با این حال، بازی در سکانس اول که مادام حاجی‌عباس با مهدعلیا دیالوگی طولانی‌ داشت برای من و فخری خوروش خسته‌کننده بود. بعد از اتمام این سکانس، در راهرو راه می‌رفتم و خانم خوروش که بازیگری حرفه‌ای است صدایم کرد و گفت سخت‌ترین لحظه‌ها را گذراندیم.

از کارکردن با سعید نیکپور، کارگردان این مجموعه بگویید.

نیکپور علاوه بر کارگردانی خوب، بازیگری بسیار حرفه‌ای است. پیش از شروع کار، افراد زیادی مانند زنده‌یاد فردین و بسیاری از بازیگران برای ایفای نقش امیرکبیر نامزد شده بودند، اما در نهایت خود نیکپور، این نقش را بازی کرد. این هنرمند، صدا، چهره و بیان بسیار خوبی دارد و با حس همکاری و همدلی با دیگر بازیگران، مجموعه را مدیریت می‌کرد. او نظر و پیشنهادهای عوامل را می‌شنید و با دانشی که داشت آن را در سکانس‌های مختلف به کار می‌بست.

به نظر شما شخصیت امیرکبیر و وقایع تاریخی قجری، برای تماشاگر امروز جذاب و قابل درک است؟

بله، سریال‌های تاریخی به‌دلیل تفاوت‌ها، نوع پوشش، لهجه، بافت شهرها و خانه‌ها و آداب و رسومی که درآن دوره پررنگ‌تر بوده، بسیار تاثیرگذار است. مجموعه‌های تاریخی مانند امیرکبیر با تمام سختی‌هایی که برای ساخت آنها وجود دارد، در تمام دنیا جزو پرطرفدارترین و پربیننده‌ترین آثار است.

صحبت از محدودیت‌ها وسختی‌های ساخت مجموعه امیرکبیر شد. آیا این محدودیت‌ها در کیفیت ساخت سریال تاثیرداشت؟

امیرکبیر از اولین سریال‌های تاریخی‌ بود که با مشکلات بسیار زیاد و دوربین‌های بزرگ و سنگین و امکانات محدود ساخته شد. تصویربرداری این مجموعه، برای فیلمبردار (فرانک دولتشاهی) بسیار مشکل بود، چرا که ‌باید در کاخ پر از آینه و با سه دوربین، این کار را انجام می‌داد. به نظرم نقطه قوت این سریال صحنه‌پردازی زیبا، شکوه کاخ، وسایل دربار و لباس‌ها و گریم زیبای هنرمندان بود که یک دنیا حرف داشت و برجذابیت‌های این مجموعه می‌افزود.

جام جم/گفت‌وگو با ایرج راد، بازیگر نقش ناصرالدین شاه قاجار

از جمشید مشایخی رخصت گرفتم

مجموعه تلویزیونی امیرکبیر، یکی از ساخته‌های تاریخی درخشان دهه 60 محسوب می‌شود که بسیاری از مخاطبان با آن خاطره دارند و هنوز از جزئیات خوب و انسجام داستانش صحبت می‌کنند.

مجموعه‌ای که یکی از جذابیت‌های اصلی آن قطعا به بازی تاثیرگذار ایرج راد، در نقش ناصرالدین شاه قاجار باز می‌گردد که با ظرافیت‌های بازیگری‌اش توانست نقش شاه را با تمام خوبی‌ها و بدی‌های شخصیتی‌اش به تصویر بکشد.

http://2daylink.com/wp-content/uploads/2012/11/hava-2.jpg

به گزارش جام جم سیما، به همین بهانه با او گفت‌وگوکرده و درخصوص سختی‌ها و خاطرات بازی در این نقش پرسیدیم.

آقای راد چگونگی پیوستن‌تان به سریال امیرکبیر را در یاد دارید؟ چطور شد ایفاگر نقش ناصرالدین شاه قاجار شدید؟

بله، یادم هست سعید نیک‌پور با من تماس گرفت و درخصوص این پروژه و نقشی که برایم در نظر گرفته بود صحبت کرد. البته من در آن زمان قرارداد دیگری را با ناصر تقوایی داشتم که در ابتدا قرار بود سریال «سردار جنگل» را بسازد و بنا بود در آن مجموعه، ایفاگر نقش اسماعیل باشم. به همین دلیل این قضیه را با نیک‌پور در میان گذاشتم؛ اما به خاطر اصراری که برای بازی کردن من داشت، هر دو سراغ تقوایی رفتیم و با او صحبت کردیم و من به پروژه امیرکبیر پیوستم. بعد هم که متن فیلمنامه را خواندم و از انتخاب دیگر بازیگران مطلع شدم جذابیت‌های کار برایم بیشتر از قبل شد.

از بازی در این نقش نمی‌ترسیدید؟ به هرحال ناصرالدین شاه قاجار جزو شخصیت‌های مهم تاریخ معاصر ایران است و بازی کردن در نقش او ظرافت‌های خاص خود را می‌طلبید.

ابتدا می‌ترسیدم؛ به‌خصوص که پیش از من، جمشید مشایخی در سریال «سلطان صاحبقران» ساخته مرحوم حاتمی در نقش ناصرالدین شاه بازی کرده بود و این برایم مساله بود. فکر می‌کردم شاید نتوانم به اندازه او توانمند و تاثیرگذار ظاهر شوم. اما سعید نیک‌پور دلگرمی داد و گفت که تمرکز ما فقط بر احوالات سلطنت ناصرالدین شاه در طول دوران وزارت امیرکبیر است و به لحاظ داستانی، زمینه متفاوتی را با آن سریال داریم. من با آقای مشایخی هم تماس گرفته و برای بازی در این نقش به نوعی از او اجازه گرفتم و سپس مقابل دوربین رفتم.

ابتدا می‌ترسیدم به‌خصوص که پیش از من، جمشید مشایخی در سریال سلطان صاحبقران ساخته مرحوم حاتمی در نقش ناصرالدین شاه بازی کرده بود و این برایم مساله بود

البته بعد از این سریال شما مجددا در مجموعه «سال‌های مشروطه» نیز در همین نقش جلوی دوربین رفتید؛ درست است؟

سریال سال‌های مشروطه هم باز بر مقطع دیگری تمرکز داشت و اگر قرار بود همین دوره را روایت کند، قطعا بازی درآن نقش را نمی‌پذیرفتم. ناصرالدین شاه در سال‌های پایانی زندگی‌اش با آن نوجوانی که به سلطنت رسید، تفاوت زیادی کرده و جنس تصمیم‌گیری‌هایش عوض شده بود.

در طول بازی در این نقش شده بود خودتان را جای ناصرالدین شاه قرار دهید و به تصمیم‌گیری‌هایش فکر کنید؟

بله خود من بارها به این قضیه فکر می‌کردم که اگر اطرافیانم می‌خواستند خود مرا علیه آدمی که اینقدر برایش احترام قائلم بدبین کنند، چه می‌کردم؟ فرمان قتل امیرکبیر هم به سادگی اتفاق نیفتاد؛ مدت‌ها روی ذهن شاه کار شد و نهایتا در حال مستی و لایعقلی امضا را از او گرفتند و شاه وقتی فهمید فریاد می‌زد که فرمان را متوقف کنید. حتی من فکر می‌کنم او تا پایان عمرش هیچ‌وقت نتوانست امیرکبیر را فراموش کند و این عشق و دوستی را همواره در دل خودش داشت.

فکر می‌کنید دلیل اصلی موفقیت این سریال چه بود؟ چرا در زمان پخش آن‌طور روی مردم تاثیرگذاشت و حتی نظر منتقدان را هم جلب کرد؟

فکر می‌کنم دلیلش این بوده که در آن زمان گروه کارگردانی و بازیگران و عوامل پشت صحنه، همه با جان و دل برای این کار تلاش می‌کردند و به کیفیت آن اهمیت می‌دادند. آن موقع حتی کسانی که مطالعات تاریخی داشتند هم نگاه مثبتی به سریال پیدا کرده و از لحن آن راضی بودند؛ چرا که معتقد بودند به تاریخ وفادار است. اینها همه تاثیر دارد و در نتیجه نهایی کار تفاوت ایجاد می‌کند.

http://www.nightmelody.com/wp-content/uploads/2013/03/3709.jpg

خـاطـره‌ای هم از زمان ساخت و پخش سریال دارید؟

خب آن زمانی که ما این سریال را ضبط می‌کردیم زمان جنگ و موشکباران بود. مدام برق‌ها می‌رفت و آژیر خطر شنیده می‌شد. آن موقع امکانات تصویربرداری کنونی هم وجود نداشت و یادم هست که از دوربین‌های خیلی سنگینی استفاده می‌شد که جابه‌جاکردنشان خود معضلی بود. ضمن این‌که ما در تالار آیینه فیلمبرداری می‌کردیم و پیداکردن نماهایی که در آن بازتاب دوربین یا بوم صدا در صحنه دیده نشود هم کار مشکلی بود. یکی دیگر از سختی‌های کار این بود که به دلیل نزدیکی کاخ گلستان به محوطه بازار، ما همواره مشکل صدای بیرون را داشتیم و به همین دلیل صحنه‌های محوطه کاخ را یک بار در شب بازی می‌کردیم و صدای‌مان ضبط می‌شد، سپس فردا صبح مجددا همان صحنه‌ها را فیلمبرداری و تصویرشان را با صدای ضبط شده هماهنگ می‌کردیم. اینها همه سخت بود، با این حال کسی شکایتی نداشت و وقتی بعد از 9 ماه کار به پایان رسید، هنگام ضبط سکانس پایانی همه از این‌که دیگر نمی‌توانستند کنار هم باشند، ناراحت بودند و این شیرینی‌ها و دوستی‌ها بود که از کار برایمان به یادگار ماند.

جوان/امين تارخ هم به جمع افشاگران پشت پرده سينما پيوست

برخی سینماگران از دختران برای بازیگری توقعات دیگری دارند!

امين تارخ، بازيگر پيشكسوت سينما و تلويزيون كه در كار آموزش علاقه‌مندان به بازيگري نيز فعاليت دارد، طي گفت‌و‌گويي به پشت پرده فساد در سينما پرداخت.

نویسنده : محمدصادق عابديني

امين تارخ، بازيگر پيشكسوت سينما و تلويزيون كه در كار آموزش علاقه‌مندان به بازيگري نيز فعاليت دارد، طي گفت‌و‌گويي به پشت پرده فساد در سينما پرداخت.

بحث فساد در سينماي ايران هميشه با تأييد و تكذيب‌هايي روبه‌رو بوده است. برخي از سينماگران مانند احمدرضا درويش معتقدند كه نبايد اين بحث‌ها را خارج از خانواده سينما برد اما بسياري از سينمايي‌ها هم هستند كه لب به اعتراض باز مي‌كنند و از فسادي كه در زير پوست سينماي اخلاق‌مدار! ايران جريان دارد سخن مي‌گويند. از بازيگران قديمي گرفته تا برخي از بازيگر‌هاي جوان و كم‌نام و نشان كه به مناسبت‌هاي مختلف بخشي از آنچه كمتر در مورد سينما به چشم ديگران مي‌آيد را بازگو مي‌كنند.

http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/3/16/85457_844.jpg

افشاگري‌ها هنوز ادامه دارد

زماني كه صدف طاهريان تصاوير بي‌حجاب خود را در اينستاگرام منتشر كرد، توجه‌ها را به سمت خود جلب كرد و بعد از آن بود كه سخن از فساد در سينما گفت. وي در مصاحبه اول خود كمي درباره فساد سينماي ايران گفت و از درخواست‌هاي شرم‌آور سخن به ميان آورد. وي در گفت‌وگوي خود با صراحت اشاره كرده كه برخي مؤسسات و شركت‌هاي سينمايي و حتي برخي كارگردانان و تهيه‌كنندگان براي بازي دادن او در فيلم‌هاي خود از وي درخواست‌هاي شرم‌آور مي‌كردند. به گفته وي يكي از افراد ياد شده حتي به او وعده داده كه «اگر يك ماه با وي رابطه داشته باشد»، او را وارد بسياري از پروژه‌هاي مهم سينمايي خواهد كرد. البته قبل از وي نيز پرستو صالحي در مصاحبه با يك خبرگزاري درباره فساد گفته بود كه واكنش‌هاي منفي را در بين سينمايي‌ها در پي داشت. اما اين بار سخنان طاهريان كه قرار است جزئيات بيشتر از فساد را در مصاحبه بعدي خود اعلام كند، جنجال‌ساز شده است. با آنكه بازارگرمي طاهريان براي افشاگري‌هاي جديدش هنوز به مصاحبه ختم نشده، اين بار يك بازيگر شناخته شده و اسم و رسم‌دار سينما به جمع افشاگران پيوسته است.

بعد از مصاحبه طاهريان نيز مخالفت‌ها با موضوعي كه وي مطرح كرده بود به راه افتاد. نوش‌آبادي، سخنگوي وزارت ارشاد گفت: اظهارات وي در راستاي توجيه رفتار نامناسب خود است. معمولاً افرادي كه تخلف مي‌كنند مي‌خواهند وانمود كنند همه مشكل دارند و او هم به همين علت گفته است سينماي ايران مشكل دارد. فقيه سلطاني بازيگر سينما اما موضعي بينابيني گرفت و با انتشار متني خطاب به طاهريان نوشت: خانم صدف طاهريان... حرف‌هاي شما در مورد عده‌ زيادي از دست‌اندركاران سينماي ما متأسفانه، متأسفانه و متأسفانه، كاملاً درست و مورد تأييد هست! ... اما اي كاش با گذاشتن عكس‌هاي بدون پوشش‌ خود چشم و دل اين افراد ناپاك رو كه روز‌به‌روز بر تعدادشان در سينما و حتي پروژه‌هاي تلويزيوني افزوده مي‌شود، سير نمي‌كردي و باعث خدشه‌دار شدن تصوير خودت در ذهن مردم عزيزمان نمي‌شدي... در اين صورت اكثر هنرمنداني مثل من كه ساليان سال در اين حرفه بودنمان را شرافتمندانه حفظ كرده‌ايم و حتي يك لبخند باج به كسي نداده‌ايم، كاملاً از تو حمايت مي‌كرديم، اما شك نكن كه ما بانوان سينماي ايران شرافتمندانه در مقابل اين عده ناپاك مي‌ايستيم و مي‌جنگيم... تا روزي كه پشت صحنه سينماي ما نيز به معناي واقعي كلمه اسلامي، شريف، پاك و پاكيزه گردد. به اميد آن روز. در ادامه افشاگري‌ها امين تارخ كه در كار آموزش علاقه‌مندان به حضور در سينما نيز فعاليت دارد، طي يك مصاحبه مطبوعاتي گفت: براي كساني كه وارد حرفه بازيگري شده‌اند، حرفي ندارم، اما براي كساني كه وارد نمي‌شوند چند نكته وجود دارد؛ برخي از افراد مياني كه در آثار نمايشي حضور دارند تصميم‌گيرنده هستند. آنها از بازيگران مرد توقع پول و از خانم‌ها متأسفانه توقعات ديگري دارند. به نظرم بايد اين هشدار به گوش مسئولان برسد كه اگر اين جريان ادامه پيدا كند، فضا آنقدر آلوده خواهد شد كه خانواده‌ها از ورود فرزندانشان به حرفه بازيگري جلوگيري خواهند كرد. من از شرايط ورود بازيگران به دنياي حرفه‌اي انتقاد مي‌كنم، چون شرايط اصلاً خوب نيست.

افشاگري جديد در مورد سوءاستفاده‌هاي جنسي از علاقه‌مندان به بازيگري بار ديگر هشداري جدي درباره كثيف بودن پشت پرده سينماي ايران مي‌دهد، به نظر مي‌رسد كه بار ديگر بايد وزارت ارشاد پيگيري‌هاي خود را در زمينه مبارزه با فساد آغاز كند. تارخ مي‌گويد: چند سال قبل هم شرايط همين‌گونه بود، آن زمان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي موضوع را مطرح كردم، مديران مسئول دو خط تلفن ايجاد كرده و از بازيگران خواستند اسامي كارگردانان، تهيه‌كنندگان و... را كه از بازيگران براي حضور در آثار نمايشي درخواست پول يا چيز ديگري مي‌كنند به اين وزارتخانه معرفي كنند. آن سال با برخي از متخلفان برخورد‌ شد. اكنون هم شرايط شبيه آن سال شده است، به نظرم اگر نظارت درستي به‌وجود‌ آيد و مسئولان با چند نفر برخورد كنند، ديگران از اين كار اجتناب خواهند كرد. اكنون بايد ديد آيا وزارت ارشاد باز هم مي‌خواهد به سياست تكذيب فساد ادامه بدهد يا اينكه متعهدانه وارد ميدان شود و قبل از اينكه افشاگري‌هاي ساير اهالي سينما خرده آبروي باقي مانده از سينماي اخلاق‌مدار را بر باد دهد، فكري براي پاك‌سازي محيط سينما انجام دهد.

جوان/تهيه‌كننده پروژه سينمايي تسخير لانه جاسوسي:

پس از 3 سال از نگارش سناريو جلوتر نرفتيم

سه سال پس از توليد واقعه نگاري هاليوودي «آرگو» از تسخير سفارت امريكا موسوم به لانه جاسوسي در سيزدهم آبان ۱۳۵۸ فقط و فقط حجم عمده شعار مديران فرهنگي درباره پاسخگويي سينمايي به اين پروژه است كه شنيده شده است.

http://www.honaronline.ir/Image/News/2014/7/46339_635408458564378750_l.jpg

نویسنده : حامد مظفري

سه سال پس از توليد واقعه نگاري هاليوودي «آرگو» از تسخير سفارت امريكا موسوم به لانه جاسوسي در سيزدهم آبان ۱۳۵۸ فقط و فقط حجم عمده شعار مديران فرهنگي درباره پاسخگويي سينمايي به اين پروژه است كه شنيده شده است. در اين فاصله فقط يك يا دو سينماگر ايراني بوده‌اند كه به طور جدي براي تصويرسازي واقع‌گرايانه اين اتفاق پيشقدم شده‌اند؛ يكي از اين سينماگران ايرج تقي‌پور است.

تقي‌پور نخستين تهيه‌كننده‌اي بود كه استعدادهاي اصغر فرهادي را شناخت و توليد دو فيلم ابتدايي او «رقص در غبار» و مشهر زيبا» را برعهده گرفت، بيشتر از سه سال است كه مي‌خواهد درامي سينمايي با عنوان «ديدار در شرميتوو» را توليد كند. درامي كه نام آن برآمده از فرودگاهي به نام «شرميتوو» در مسكو است و بناست در آن تحليلي ريشه‌اي درباره دلايل تسخير لانه جاسوسي ارائه شود.

اين تهيه‌كننده درباره تازه‌ترين وضعيت توليد اين پروژه مي‌گويد: بعد از گذشت سه سال زمان و صرف انرژي فراوان براي راه‌اندازي پروژه هنوز از مرحله نگارش سناريو جلوتر نرفته‌ايم. وي در چرايي اين وضعيت بيان مي‌دارد: پروژه‌هاي مذهبي يا پروژه‌هاي تاريخي گرفتار وضعيتي هستند كه تهيه‌كننده نمي‌تواند به طور مستقل توليد آنها را به سرانجام برساند، چون ريشه‌هاي سياسي كار باعث مي‌شود كه به سراغ جلب‌نظر مراجع مختلف برويد. ما نيز سعي كرديم نظر تمامي مراجع مرتبط با سوژه را جلب كنيم و البته فقط در حرف از ما حمايت شد.

تقي‌پور خاطرنشان مي‌سازد: ما براي توليد «ديدار در شرميتوو» نياز داشتيم كه حتماً يكي از ارگان‌هاي متنفذ را پشت سر خود داشته باشيم؛ فارغ از دلايل مالي توليد چنين پروژه‌اي، حضور يك ارگان متنفذ باعث مي‌شود كه به لحاظ سياسي بتوانيم طوري پيش برويم كه پس از توليد دردسرهاي تفسيرسازي‌هاي مختلف را نداشته باشيم.

تقي‌پور بيان مي‌دارد: ما به اهميت استراتژيك پروژه واقف بوديم و براي همين سعي كرديم درباره توليد با مراجع رسمي درگير در مقوله، رايزني‌هايمان را داشته باشيم و نظرشان را جلب كنيم اما از آن‌سو انتظار اين بود مراجعي كه معمولاً ذي‌نفع در حمايت از پروژه‌هاي اين چنيني هستند مانند وزارت ارشاد يا بنياد سينمايي فارابي و ارگان‌هاي مشابه به ما كمك كنند كه متأسفانه هنوز اين اتفاق رخ نداده است.

ايرج تقي‌پور كه بيش از دو دهه است در سينماي ايران فعاليت دارد درباره اينكه مديران فرهنگي برخلاف وعده‌هاي لفظي در عمل از پروژه‌اي مرتبط با تسخير لانه جاسوسي حمايت نمي‌كنند به سينماژورنال مي‌گويد: تصورم اين است كه مسئولان ما گرفتار عافيت‌طلبي هستند و عافيت‌طلبي باعث مي‌شود خود را درگير توليد چنين فيلم‌هايي نكنند و حمايت عملي از توليد چنين پروژه‌هايي صورت نگيرد. البته اخيرا تحركاتي از سوي بنياد فارابي براي حمايت از توليد صورت گرفته كه مشخص نيست به نتيجه برسد يا نه.

فرهاد توحيدي فيلمنامه‌نويسي بود كه مسئوليت نگارش فيلمنامه «ديدار در شرميتوو» به وي واگذار شده بود. تقي‌پور در پاسخ به اين سؤال كه آيا نگارش به پايان رسيده است به سينماژورنال مي‌گويد: فيلمنامه تقريباً كامل شده است اما رسيدن به نسخه نهايي به سه عامل شرايط زماني توليد، كارگردان انتخابي و ميزان بودجه‌اي كه در اختيار كار قرار مي‌گيرد، بستگي دارد.

يكي از اصلي‌ترين وجوه «آرگو» تصويرسازي مستندوار و البته مهيجي بود كه در يك ربع ابتدايي آن ارائه شده بود و بدين لحاظ توانسته بود حتي مخاطبان ايراني را هم تحت‌تأثير قرار دهد. وقتي از تقي‌پور مي‌پرسيم كه آيا «ديدار در شرميتوو» هم تصويرسازي مهيج منجر به تسخير سفارت را در خود دارد، وي اظهار مي‌دارد: اول بايد بگويم «آرگو» به لحاظ تكنيكي فيلمي فوق‌العاده درخشان اما به لحاظ محتوايي فوق‌العاده مزخرف بود. مشكل «آرگو» اين بود كه سازندگانش شناختي از ايران و مردم آن نداشتند و فقط مي‌خواستند مخاطبان را به هيجان وادارند.

تقي‌پور تأكيد مي‌كند: در «ديدار در شرميتوو» به مانند «آرگو» به دنبال ايجاد هيجان‌هاي فانتزي در مخاطب نيستم و به جايش او را به فكر وامي‌داريم كه بينديشد بر اين موضوع كه چرا ايرانيان چنين واكنش تندي را عليه امريكاييان نشان دادند؟

ايرج تقي‌پور پيرامون اينكه آيا فضاي سياسي پيش آمده بعد از توافق هسته‌اي منجر به تغيير مسير فيلمنامه «ديدار در شرميتوو» نخواهد شد به سينماژورنال بيان مي‌دارد: اميدوارم اين اتفاق نيفتد چون فيلمنامه بر مبناي تحليلي نگاشته شده كه يك تحليل دائمي است درباره اتفاقات منجر به تسخير سفارت. بر اين اساس فكر نمي‌كنم ماهيت محتوايي اثر تناقضي با فضاي سياسي اخير داشته باشد. تحليل دراماتيك ما يك تحليل دائمي است و ربطي به ماجراي توافق هسته‌اي ندارد.

جوان/معاون دوشغله ارشاد دبير جشنواره را هم دور زد!

مديرعامل خانه موسيقي در حالي روز گذشته حكم مديريت جشنواره موسيقي فجر را از دست مرادخاني گرفت كه رياحي، دبير جشنواره به جلسه معارفه نوربخش دعوت نشده بود.

http://cinemapress.ir/old/larg_pic/12-4-1389/IMAGE634137661134687500.jpg?ts=

حميدرضا نوربخش، مديرعامل خانه موسيقي در حالي روز گذشته حكم مديريت جشنواره موسيقي فجر را از دستان علي مرادخاني، مدير دوشغله معاونت هنري ارشاد گرفت كه در اقدامي عجيب حسن رياحي، دبير جشنواره موسيقي فجر در جلسه معارفه حميدرضا نوربخش دعوت نشده بود تا پرده ديگري از اختلافات مسئولان موسيقيايي كشور برداشته شود، در همين راستا، حسن رياحي در گفت‌وگويي با «نسيم» عدم دعوت خود به اين جلسه از سوي مرادخاني را تأييد كرد و گفت: فردا(امروز) در جلسه كه برگزار خواهد شد، تكليف را مشخص مي‌كنيم، زيرا فعلاً نمي‌خواهم احساسي حرف بزنم و عمل كنم و در ابتدا بايد همه جوانب را بررسي كرد.

اين اتفاق در حالي براي حسن رياحي رخ داده است كه پيش از اين نيز علي مرادخاني در اقدامي مشابه در جلسه شوراي سياستگذاري جشنواره موسيقي فجر، پيروز ارجمند رئيس جشنواره موسيقي فجر را دعوت نكرده بود و در نهايت چند روز پس از اين مسئله شاهد خداحافظي اجباري ارجمند از وزارت ارشاد بوديم، حال انگار سرنوشت پيروز ارجمند براي حسن رياحي در حال رقم خوردن است و چه بسا اگر حسن رياحي همانند ارجمند ثابت‌قدم باشد و از حق و حقوق خود دفاع كند تا چند روز آينده شاهد خداحافظي اين مدير باسابقه از مجموعه وزارت ارشاد خواهيم بود.

حال ديگر نه تنها براي اهالي رسانه بلكه براي تمامي هنرمندان موسيقي كشور مثل روز روشن است كه علي مرادخاني تحت هر شرايطي پاي رفاقت با نوربخش ايستاده است و براي اثبات اين رفاقت، هيچ ابايي از قرباني كردن اطرافيان خود ندارد و در ابتدا پيروز ارجمند قرباني اختلاف‌نظر خود با مديرعامل خانه موسيقي شد و در اين روزها هم حسن رياحي دومين قرباني اختلاف‌نظر با نوربخش شده است، مگر اينكه حسن رياحي راهي سازش با نوربخش را در پيش بگيرد زيرا تجربه نشان داده علي مرادخاني كه اين روزها به شدت به «دوشغله بودن» وي در موزه موسيقي و معاونت هنري ارشاد انتقاد مي‌شود، تحت هر شرايطي پاي رفاقت با مديرعامل خانه موسيقي ايستاده است.

جوان/گفت‌ و‌گو با دني شكتر، فيلمساز برگزيده بخش بين‌الملل عمار

امپراتوری گستاخ امریکا باید به چالش کشیده شود

دني شكتر، فيلمساز برگزيده و فقيد بخش بين‌الملل پنجمين دوره جشنواره عمار، گفت: ما به عنوان دولت امريكا چطور مي‌توانيم بقيه كشورها را به خاطر نقض حقوق بشر زير سؤال ببريم درحالي‌كه خودمان دائماً حقوق بشر را نقض مي‌كنيم.

نویسنده : وحيد مهري

دني شكتر، فيلمساز برگزيده و فقيد بخش بين‌الملل پنجمين دوره جشنواره عمار، گفت: ما به عنوان دولت امريكا چطور مي‌توانيم بقيه كشورها را به خاطر نقض حقوق بشر زير سؤال ببريم درحالي‌كه خودمان دائماً حقوق بشر را نقض مي‌كنيم. دني شكتر، تهيه‌كننده تلويزيوني، فيلمساز مستقل، وبلاگ‌نويس و منتقد رسانه بود كه مقالات بسياري را در انتقاد از سياست‌هاي ايالات متحده امريكا به رشته تحرير در آورد. وي متخصص روزنامه‌نگاري تحقيقي و توليد برنامه‌ درباره حقوق بشر، خبرنگاري، موسيقي پاپ و مستندسازي بود و به خاطر ممتازي در روزنامه‌نگاري مستند، برنده جايزه انجمن روزنامه‌نگاران حرفه‌اي امريكا در سال 2001 ميلادي شده بود. شكتر مستندهاي زيادي را در انتقاد از سياست‌هاي خارجي و داخلي امريكا ساخته است. اين فيلمساز منتقد امريكايي در پنجمين دوره جشنواره مردمي فيلم عمار، با ارائه مستند «دولت جاسوس امريكا»، توانست فانوس بخش بين‌الملل جشنواره را كسب كند، همچنين مستند «تاراج، جرم عصر ما» وي هم در چهارمين دوره جشنواره، حائز تقدير ويژه جشنواره شده بود. «دني شكتر» كه سابقه حضور و فعاليت در شبكه‌هاي خبري CNN و ABC امريكا را دارد و به خاطر افشاي حقايق و انتقاد از حكومت امريكا از CNN اخراج شده بود، مدتي پيش بر اثر سرطان فوت كرد، به همين بهانه و همزمان با اعلام فراخوان بخش بين‌الملل ششمين دوره جشنواره مردمي فيلم عمار و در آستانه 13 آبان، روز مبارزه با استكبار جهاني، مشروح گفت‌وگويي را كه قبل از اختتاميه پنجمين دوره جشنواره با اين فعال رسانه‌اي داشته‌ايم، در ادامه مي‌خوانيد.

http://www.fardanews.com/files/fa/news/1394/8/11/325973_548.jpg

از اينكه برنده شديد چه حسي داريد؟

من بسيار سپاسگزارم از دريافت اين جايزه، بسيار متشكرم، بايد به شما بگويم كه ما در امريكا تلاش داريم تا برنامه نظارت و جاسوسي را به چالش بكشيم، ما نبرد سختي براي حفظ اطلاعات شخصي‌مان داريم، اين واقعيت كه از من در ايران تقدير مي‌شود، ولي اين فيلم نمي‌تواند در امريكا پخش شود بسيار معنادار است و سختي‌هاي اين كار يعني به چالش كشيدن جاسوسي دولت (امريكا) را نشان مي‌دهد، من فكر مي‌كنم اينكه موضوعِ جاسوسي امريكا در كل دنيا با تنش، نگراني و خشم مردم مواجه شده است، بدين معناست كه كشور ما (امريكا) حق ندارد از مردم دنيا جاسوسي كند.

فيلم « دولت جاسوس امريكا» به گونه‌اي كه قبلاً ديده نشده است، نشان مي‌دهد كه امريكا چگونه جاسوسي مي‌كند، در اين رابطه «ادوارد اسنودن»‌ به درستي توجه دنيا را به خود جلب كرد، اما فيلم حاضر بيش از اينها به موضوع افشاگري پرداخته است و فقط به اسنودن نمي‌پردازد بلكه همه‌ افشاگران را بررسي مي‌كند، همچنين اين فيلم نشان مي‌دهد كه يك صنعت جاسوسي خصوصي وجود دارد كه بدون اطلاع مردم از آنها جاسوسي مي‌كند و دولت از همه اين كارها و تجاوز به حريم خصوصي حمايت مي‌كند، بنابراين اين ادعا كه در امريكا آزادي بيان وجود دارد، واقعاً زير سؤال است.

اما در ايران اين حق به رسميت شناخته مي‌شود و جشنواره عمار با اين موضوع مرتبط است. اين مسئله، براي من بسيار قابل توجه است، چون جاسوسي امريكا، معضلي جهاني است و محدود به امريكا نيست، اين مشكلي نيست كه ما بخواهيم فقط از آن گِله كنيم، اين مشكلي است كه مردم كل جهان را تحت تأثير قرار داده، مثلاً از صدراعظم آلمان و رئيس‌جمهور برزيل جاسوسي مي‌شود و از 22 رهبر خارجي ديگر هم جاسوسي مي‌شود، آژانس‌هاي جاسوسي امريكايي، بدون اطلاع و رضايت اين افراد از آنها جاسوسي مي‌كنند.

من درباره يك امپراتوري صحبت مي‌كنم كه آن قدر گستاخ شده است كه فكر مي‌كند، حق دارد اطلاعات كشورها و مردم را جمع آوري كند، ما بايد در مقابل اين كار بايستيم. در اين باره، شبكه پرس تي وي، با نمايش فيلمم، به من كمك كرد به‌رغم تمام افشائاتي كه در مورد سوء‌استفاده سي‌آي‌اي(CIA) در گوانتانامو و جاسوسي ان‌اس اي(NSA) صورت گرفته است، من اين ادعا را ندارم كه همه چيز عوض خواهد شد و فيلم من همه چيز را تغيير خواهد داد، چون تغييري در سياست‌ها رخ نداده است، گويي كه دولت ما احتياج دارد، از مردم سراسر جهان جاسوسي كند و البته اين واقعيتي تكان‌دهنده و ناراحت‌كننده است.

در دهه 1960 اف بي‌آي(FBI) و سي‌آي‌اي(CIA) از مطالعات و پژوهش‌هاي من به عنوان يك روزنامه‌نگار جاسوسي مي‌كرد، اما اكنون با فناوري كه ان‌اس‌اي(NSA) دارد، آنها مي‌توانند هر وقت كه بخواهند از همه جاسوسي كنند و آنها به سادگي اين كار را مي‌كنند، اما اين كار بايد به چالش كشيده شود، چون اين نقض حقوق بشر است، ما به عنوان امريكا، چطور مي‌توانيم بقيه كشورها را به خاطر نقض حقوق بشر زير سؤال ببريم، درحالي‌كه خودمان دائماً حقوق بشر را نقض مي‌كنيم، بنابراين من معتقدم كه اين فيلم قابل توجهي است و من خوشحالم كه بگويم كه تلويزيون روسي آر تي هم به من خبر داده است كه مي‌خواهند اين فيلم را نشان دهند و اميدوارم بقيه شبكه‌ها هم پخش كنند. به نظرم نوعي نياز و اشتياقي شديد براي دانستن و آگاهي وجود دارد و مردم مي‌خواهند بدانند كه به نام آنها چه كارهايي دارد انجام مي‌شود.

دومين سؤالي كه مي‌خواهم از شما بپرسم اين است كه امروزه در امريكا تعداد بسيار كمي از شبكه‌ها اجازه و فرصت صحبت را به رسانه‌هاي مستقل مي‌دهند، مثل پرس تي وي و آر‌تي؛ درست است يا نه؟

ما در امريكا چند برنامه مثل «اكنون دموكراسي» و «آزادي بيان» تلويزيون لينكد را در اين رابطه داريم، اما در بسياري از موارد اين شبكه‌ها نظرات و ديدگاه‌هاي دولت امريكا را منعكس مي‌كنند، مثلاً در مورد پايان جنگ ويتنام برنامه پرطرفداري وجود دارد كه سربازان امريكايي را قهرمان جلوه مي‌دهد و همزمان يك فيلم در مورد «ژنرال جياپ» رهبر جنگ ويتنامي‌ها عليه امپرياليسم در حال ساخت است و از الان معلوم نيست كه اين فيلم درست ديده شود يا نه، بنابراين ما جنگ سختي براي برملا كردن حقيقت داريم، خوشحالم از اينكه بگويم ما به خاطر اينترنت و ساير وسايل جمعي، چند رسانه و شبكه داريم كه اين كار را مي‌كنند، اما اين كافي نيست چون ما نمي‌توانيم فقط با اين وسايل، سلطه رسانه‌اي دولت را به چالش بكشيم و با آنها رقابت كنيم، ما به عنوان روزنامه‌نگار و به عنوان جست‌وجوگران حقيقت، بايد براي حق و شنيده شدن صداي حق بجنگيم.

علت اينكه فيلم خود را براي جشنواره عمار فرستاديد چه بود؟

چون اين جشنواره‌، از جنس مقاومت و منتقد است و سؤالات مهمي در مورد آنچه در جهان مي‌گذرد، مي‌پرسد و من اين روحيه را دوست دارم. اين براي مردم ضروري است كه بتوانند اطلاعات و تحليل‌هايي از كل دنيا داشته باشند و نه اينكه فقط در مورد كشور خودشان بدانند. من از اينكه اثرم در اين جشنواره پذيرفته و برنده شده است بسيار خوشحال و مفتخرم.

http://sobhehonar.ir/

ما بخشي از اين فيلم را در شبكه تلويزيوني و براي عموم پخش خواهيم كرد، اگر پيامي براي مردم در مورد عمار و جست‌وجوي حقيقت داريد بفرماييد؟

مي‌دانيد مردم ايران به پيامبران ديگر و كساني كه براي شما محترمند و بخشي از فرهنگ و جامعه هستند احترام مي‌گذارند و من فكر مي‌كنم كه اين موضوع در همه كشورها مهم است، در همه كشورها فرهنگ‌هاي متفاوتي وجود دارد و مثلاً يك رويكرد راست افراطي وجود دارد و يك رويكرد انسان‌دوستانه، صلح‌جو و عدالتخواه، بنابراين بايد اين نوع سنت‌ها و رويكردهايي را كه همراه هستند، شناسايي كرد. ضروري است كه ما به عنوان مخاطب روزنامه‌نگار و كساني كه مي‌خواهند حقايق را روشن سازند، تلاش كنيم و بتوانيم سؤالات اساسي را بپرسيم، بسياري از كساني كه در فيلم با آنها صحبت كرده‌ام، كساني هستند كه ريسك بسيار بالايي براي گفتن حقيقت كرده‌اند، آنها به زندان تهديد شده بودند، ما هنوز نمي‌دانيم كه چه به سر ادوارد اسنودن خواهد آمد و مسلم اين است كه او به زندان خواهد افتاد و اين نبردي است كه ادامه دارد و تمام نشده است، اين جزئي از تاريخ و گذشته نيست، بلكه بخشي از حال است و به همين خاطر اين مستند اهميت دارد، زيرا كار بجا و به‌موقعي است، ما بايد مردم را از اين موضوع مطلع سازيم.

آيا جشنواره عمار توانسته است به شما در رسيدن به حقيقت كمك كند؟

من طرفدار هر فستيوالي هستم كه حقيقت را بيان كند، اسم شركت من «بينش جهاني» است و ما به كار كردن با مردم كشورهاي ديگر در دنيا معتقديم و به همين دليل كار جمعي انجام مي‌دهيم، ما مي‌خواهيم از مردم ديگر كشورها ياد بگيريم و نمي‌خواهيم درگير سياست پروپاگاندا كه خيلي هم گسترش پيدا كرده است، شويم، مثلاً رسانه‌ها مي‌گويند پوتين آن هواپيما را در اوكراين ساقط كرد ولي مدرك و سند اين قضيه كجاست يا اينكه كره شمالي فلان جا را هك كرد، سند اين حرف چيست؟ مدرك آن كجاست؟ ما كه نمي‌دانيم لذا رسانه‌ها پر از حقه و فريبكاري هستند و ما بايد اين فريب را از طريق ارائه اطلاعات درست و بيان حقيقت به چالش بكشيم.

رهبر چيني‌ها، «مائو تسه تونگ» يك بار گفته بود «نه تحقيق و نه حق بيان و صحبت»، بنابراين ما بايد در مورد آنچه در جهان مي‌گذرد، تحقيق كنيم و سپس ارزش‌هاي بحق را فرياد بزنيم.

به عنوان سؤال آخر؛ متأسفانه شما در روز اختتاميه در اين‌جا حضور نداريد، لذا مايليم كه پيام شما براي مردم را داشته باشيم و اگر ممكن است مستقيماً به دوربين نگاه كنيد و در هنگام تقديم جايزه با مردم صحبت كنيد.

سلام بر دوستانم در ايران، من دو بار به ايران آمده‌ام و واقعاً جامعه و فرهنگ شما را تحسين مي‌كنم، من در آنجا دوستاني پيدا كرده‌ام كه به‌رغم اينكه دولت من مي‌خواهد هركسي را كه در ايران هست بد جلوه دهد و به افراد برچسب بزند، به كار با آنها ادامه خواهم داد، من از بودن در آنجا بسيار مفتخر شدم و از ايران، تاريخ و فرهنگ آن و اراده مردمش براي حفظ ارزش‌هاي خود چيزهاي زيادي ياد گرفتم، من از دريافت اين جايزه بسيار خوشحال شدم و اين براي من خيلي ارزشمند است و من بسيار قدردانم، شايد يك روز وقتي كه از اين سرطان جان سالم به در بردم، به ايران برگردم.

شرق/گفت‌وگوی «شرق» با شیردل، بهارلو و خوشنویس

مرگ نگاتیو، مرگ سینماست

عسل عباسیان: فیلم‌ها هم مثل آدم‌ها پیر می‌شوند، کم‌کم ازکارافتاده می‌شوند و یک روز می‌میرند؛ نگاتیوها و پوزیتیوها و سلولوئیدها، حتی با فراهم‌کردن شرایط خاصی که برای نگهداری‌شان لازم است، ماندگاری ابدی ندارند و پس از اینکه عمرشان سپری شد، غیرقابل‌استفاده می‌شوند و مرگشان فرامی‌رسد. اما چطور می‌توان گنجینه سینمایی یک کشور را همچون دیگر گنجینه‌های هنر و فرهنگش حفظ کرد تا با مرگ نگاتیوها و پوزیتیوها، بخشی از تاریخ هم نمیرد؟ «کامران شیردل»، مستندساز پیش‌کسوتی که «اون شب که بارون اومد» او، اولین فیلم ایرانی بود که به کمک تکنولوژی روز احیا شد، درباره وضعیت فیلم‌های خودش می‌گوید: «نگاتیو و پوزیتیو و سلولوئید را نمی‌توان برای همیشه نگه داشت چون شرایط نگهداری خاصی لازم دارد، من هم یک زمانی طی توافقی، همه نگاتیوهایم را به وزارت ارشاد دادم. خوشبختانه حدود سه‌سال پیش نگاتیوهای «اون شب که بارون اومد» که در حال خرابی بود، بازسازی شد و نجات پیدا کرد. نگاتیو «آیینه‌ها» در مدرسه سینمایی رم نگهداری می‌شود و از وضعیت آن بی‌خبرم. «بوم سیمین» اولین فیلمی بود که به سفارش وزارت فرهنگ ساختم و نگاتیوش در فیلمخانه ملی ایران نگهداری می‌شود که اگر احیا نشود، آن هم به‌زودی دچار مشکل خواهد شد. اما احیای نگاتیوها، بودجه کلانی می‌خواهد که شاید دولت از پس پرداخت آن برنیاید. به‌هرحال، نگاتیوها به‌تدریج از بین می‌روند، انگار که سرطان بگیرند، نقره فیلم از بین می‌رود و فیلم می‌میرد. اما تابه‌حال خیلی از فیلم‌های تاریخ سینما، نجات پیدا کرده‌اند. نگاتیوها پس از اینکه عمری را طی می‌کنند، باید مرتب چک شوند. گذر عمر برای آنها هم مثل پیرشدن آدمیزاد است، باید مدام مثل فردی پیر سلامتشان چک شود. باید جای درستی قرار بگیرند و دمای مشخصی داشته باشند. اتفاقی که برای «اون شب که بارون اومد» افتاد، این بود که همان سال ١٣٤٦ موقعی که فیلم ساخته شد، ظهورش درست صورت نگرفته بود و در طول زمان، نگاتیوها لطمه خوردند، تا دو، سه‌سال پیش که توسط فیلمخانه ملی ایران و با همکاری شرکت آریا احیا شد».

http://media.nasimonline.ir/original/1394/05/02/IMG11505148.jpg

شیردل با یادآوری اتفاقی که اسکورسیزی با احیای فیلم‌ها در هالیوود رقم زد، می‌گوید: «با احیای نگاتیو فیلم‌ها در هالیوود و فروش دوباره فیلم‌های کمدی قدیمی، چرخه اقتصادی هالیوود رونق دوباره گرفت. درواقع سرمایه‌ای که صرف احیای فیلم‌ها شد، بازگردانده شد. امروز در ایران هم به‌عنوان یک پیشنهاد به اهالی فرهنگ و هنردوستانی که دغدغه حفظ سرمایه‌های ملی را دارند، می‌توان این را مطرح کرد که به‌جای تهیه فیلم‌های تازه، یا در کنار سرمایه‌گذاری برای تولیدات تازه سینمایی، بخشی از سرمایه‌شان را به احیای فیلم‌های تاریخ سینمای ایران معطوف کنند، تا این گنجینه هنری برای آیندگان حفظ شود. چندوقت پیش پرویز کیمیاوی را در پاریس دیدم و از وضعیت فیلم‌هایش (که در تلویزیون نگهداری می‌شود) بی‌خبر و نگران سرنوشت آنها بود. این نگرانی از جانب یک فیلم‌ساز کاملا بجاست، چون اگر به نگاتیوها رسیدگی به‌موقع نشود، بی‌آنکه کسی حتی باخبر شود، می‌میرند».

محمدحسن خوشنویس، که پیش از لادن طاهری، مدیریت فیلمخانه ملی ایران را برعهده داشته، درباره هزینه‌بربودن پروسه احیای فیلم‌ها به «شرق» می‌گوید: «هزینه احیای فیلم‌ها به‌قدری بالاست که دولت از پرداخت آن ناتوان است و بعید به نظر می‌رسد تا ٥٠ سال دیگر هم بتواند برای این وضعیت کاری کند. باید بانک‌ها و انجمن‌های حامی میراث فرهنگی ایران، مردم علاقه‌مند به هنر و نهادهای فرهنگی به این پروسه کمک کنند. حتی خارج از ایران هم، دولت‌ها از پس هزینه گزاف احیای فیلم‌ها برنمی‌آیند و در اغلب موارد با کمک‌های مردمی، این اتفاق می‌افتد». مدیر سابق فیلمخانه ملی ایران درباره پیش‌نیازهای به‌راه‌افتادن چرخه احیای فیلم‌ها توضیح می‌دهد: «باید بخش خصوصی را درگیر اهمیت این موضوع کرد تا برای این موضوع هزینه کنند. باید به کمک خود هنرمندان و سینماگران، جریانی در جامعه به راه بیفتد. همان‌طور که مردم دغدغه میراث باستانی و تاریخی را دارند، باید آنها را درگیر دغدغه حفظ میراث سینمایی نیز کرد. باید سینماگرانی همچون خود آقای شیردل و مهرجویی که فیلم‌هایشان اخیرا توسط فیلمخانه ملی ایران احیا شد، به‌همراه دیگر اهالی هنر، برخیزند و مردم را متوجه اهمیت حفظ این سرمایه‌های ملی کنند. سال‌های‌سال، ما و همکارانمان در فیلمخانه تلاش کرده‌ایم تا با فراهم‌آوردن شرایط استاندارد و مطلوب، عمر نگاتیوها را طولانی‌تر کنیم و مرگشان را به تعویق بیندازیم اما به‌هرحال اگر روزی رمق آخر فیلم‌ها گرفته شود، دیگر آنها قابل بازگشت نیستند. باید تا این آرشیو و گنجینه از بین نرفته، جریانی برای احیایش به راه انداخت. این آرشیو، مهم‌ترین میراث فرهنگی و بصری کشور است، همه باید دست ‌به ‌دست هم دهند تا جریانی برای احیای فیلم‌ها به‌راه بیفتد».

عباس بهارلو، منتقد و تاریخ‌نگار سینمای ایران که سال‌هاست در سمت کارشناس با فیلمخانه ملی ایران همکاری می‌کند، درباره دشواری‌های پروسه احیای فیلم به «شرق» می‌گوید: «نجات‌دادن یک فیلم بودجه سنگینی لازم دارد. باید فیلم‌هایی را که خطر نابودی تهدیدشان می‌کند، با امکانات جدید دیجیتال اسکن، اصلاح و احیا کرد و از آنها یک کپی پزتیو یا نگاتیو جدید تهیه کرد تا به دست آیندگان برسد. این پروسه بسیار زمان‌بر و هزینه‌بر است. کاری که فیلمخانه ملی ایران در این سال‌ها انجام داده این بوده که تلاش و کمک کرده امکانات فنی برای این کار در خود ایران فراهم شود، یعنی هم دانش فنی و تخصصی این کار فراهم شود و هم تجهیزات و امکانات جدید وارد کشور شود و طبعا افرادی هم برای این کار تجربه‌اندوزی کنند. تاکنون چند شرکت برای این کار تأسیس شده که روزبه‌روز امکانات و تجهیزات و دانش فنی خود را گسترش داده‌اند. پیش از ورود این تجهیزات و تجربه‌اندوزی این متخصصان می‌شد فیلم‌ها را برای ترمیم و احیا به خارج از کشور فرستاد، منتها این کار، هم هزینه گزاف داشت و هم با توجه به مسئله تحریم‌ها کار عاقلانه‌ای نبود. بنابراین تصمیم گرفته شد تا ترمیم و احیای دیجیتالی فیلم‌ها در ایران انجام بگیرد. تاکنون چند فیلم، مثل «گاو» (مهرجویی)، «اون شب که بارون اومد» (شیردل) و «باد صبا» (لاموریس) احیای دیجیتالی شده‌اند؛ اما با توجه به گنجینه عظیم فیلم‌ها در فیلمخانه ملی ایران طبیعی است که به دلیل پروسه بسیار زمان‌بر دیجیتالی‌کردن و احیای فیلم‌ها، این کار از عهده دو، سه شرکت ساخته نیست. درهرحال چندسالی است که به همت فیلمخانه ملی ایران و با امکانات موجود و دانش فنی متخصصان ایرانی این کار مهم آغاز شده و تلاش می‌شود فیلم‌هایی که در معرض آسیب بیشتری بوده‌اند در اولویت احیای دیجیتالی قرار گیرند. بدیهی است که باید جامعه سینمایی و مسئولان امر را با این پدیده نوین بیشتر آشنا کرد تا امکانات و بودجه بیشتری به این کار اختصاص داده شود. امکانات و تجهیزات احیای دیجیتالی فیلم با گذشت زمان گسترش می‌یابند و نباید از قافله آن در سطح جهانی عقب بمانیم. یکی از پیشنهادهای ما این است که رشته احیا و مرمت دیجیتالی فیلم در دانشگاه‌های فنی و هنری ایجاد شود و نیروهای زبده و متخصص برای این کار تربیت شوند تا به‌مرور بتوان به کار سنگین و دشوار احیای فیلم‌های آسیب‌دیده سرعت بیشتری داد».

***

با این توضیحات به نظر می‌رسد فراهم‌آوردن امکانات لازم برای احیای گنجینه سینمای ایران، نه‌فقط نیازمند جریان‌سازی توسط هنرمندان این عرصه و همچنین تخصیص بودجه از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد، بلکه یاری مردم و علاقه‌مندان به سینما و فرهنگ و البته بخش خصوصی نیز هست.

شرق/ناصر تقوایی در مراسم افتتاح یک تئاتر:

سینما سال‌هاست درجا می‌زند

http://www.momtaznews.com/wp-content/plugins/wprobot/images/07268__IMAGE634778683566791551.jpg

شرق: کارگردان «دایی‌جان ناپلئون» و «ناخداخورشید» در مراسم افتتاح یک تئاتر صریحا اعلام کرد سینما و موسیقی سال‌هاست درجا می‌زنند اما تئاتر، زنده‌ترین و فعال‌ترین هنر ایران است. در آیین افتتاح نمایش «برنارد، مرده است» به کارگردانی علی سرابی که شامگاه ١١ آبان‌ماه با حضور جمعی از هنرمندان و علاقه‌مندان به هنرهای نمایشی در تماشاخانه ایرانشهر برگزار شد و اجرای آن را مسعود فروتن برعهده داشت، علی سرابی، کارگردان و بازیگر نمایش، ضمن اظهار خرسندی از حضور حاضران در این مراسم گفت: «هفت‌سال پیش مشهود محسنیان كه رمان «گرگ‌ها» نوشته دو نویسنده فرانسوی «پیر گوالو» و «نارس ژاک» را به من معرفی کرد؛ نویسندگانی که در ایران شاید چندان شناخته‌شده نباشند اما در اروپا بسیار نام‌آشنا هستند و از کارهایشان اقتباس‌های زیادی انجام شده است که معروف‌ترین آنها فیلم سینمایی «سرگیجه» هیچکاک است. من آن را خواندم و براساس آن اقتباسی انجام دادم. به نظرم این رمان از قابلیت بسیار خوبی برای تبدیل‌شدن به نمایش‌نامه و حتی فیلم سینمایی برخوردار است». در ادامه مراسم، نوبت ناصر تقوایی، فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان نامدار سینمای ایران، بود که به‌عنوان میهمان ویژه این نمایش، با ارائه سخنانی در مورد کلیات تئاتر بگوید: «بعد از انقلاب، تئاتر زنده‌ترین و فعال‌ترین هنر ایران بوده است. سینما و موسیقی درجا زده‌اند اما تئاتر در این سال‌ها مسیر روبه‌رشدی را طی کرده است. این رشد چه در شکل‌گیری متن‌های اقتباسی و چه در نمایش‌نامه‌های تألیفی بوده است. سال‌هاست که منتظریم این هنر بتواند در سطح وسیع‌تری اجرا شود». کارگردان «چای تلخ» همچنین با تأکید بر نقش تألیف گفت: «ترجمه و ایجاد آثار اقتباسی خوب است و سبب آشنایی با شیوه‌های تازه می‌شود، اما این مسئله باید سبب رشد تئاتر و تألیف شود. من از تمام افرادی که در این حوزه فعالیت می‌کنند، خواهش می‌کنم تلاش کنند متن‌های مکتوب بیشتری را ایجاد کنند. باز هم می‌گویم که بیان این مسئله، به معنای مخالفت با ترجمه نیست. سینما و تئاتر ما باید شکل اصیل ایرانی پیدا کند و فیلم‌ها و تئاترهایی که تولید می‌کنیم براساس متن‌های کاملا ایرانی باشد. چنین آثاری قابلیت اجراشدن و ترجمه‌شدن به زبان‌های دیگر و در سایر کشورها را دارند، سینمای ما از چنین موفقیت‌هایی برخوردار بوده است. چرا تئاتر باید از آن مستثنا باشد؟ شاید دشواری‌هایی وجود داشته باشد، اما در بسیاری از مواقع چنین محدودیت‌هایی سبب ایجاد رشد در ما می‌شود». در پایان این مراسم، زنگ افتتاح نمایش «برنارد، مرده است» توسط ناصر تقوایی و همسرش مرضیه وفامهر نواخته شد و هنرمندان پوستر نمایش را امضا کردند. نمایش «برنارد، مرده است» نوشته مشهود محسنیان و کارگردانی علی سرابی از ١٢ آبان تا ١١ آذرماه ساعت ٢٠ در سالن استاد ناظرزاده مجموعه ایرانشهر روی صحنه می‌رود. مرتضی اسماعیل‌کاشی، بهناز جعفری، مارال بنی‌آدم، علی سرابی و عاطفه رضوی بازیگران این نمایش‌ هستند.

شهروند/گفت‌وگو با گروه موسیقی «بمرانی» به مناسبت انتشار آلبوم «مخرج مشترک» خوشحال و شاد و خندانیم؟

یاسر نوروزی| شروع کار گروه «بمرانی» برمی‌گردد به‌ سال ٨٨. کم‌کم آثاری از این گروه درفضای مجازی پخش شد و علاقه‌مندانی پیدا کرد. چند‌ سال بعد آلبومی هم منتشر کردند با عنوان «اتوبوس قرمز». در این مدت البته درکنار گروه‌های تئاتر هم ساز می‌زدند و هرازگاهی درکنسرت‌های خیریه روی سن می‌رفتند. موسیقی تیتراژ پایانی «خندوانه» هم کار همین گروه است. چند باری هم در این برنامه آمدند و با خلاقیت‌شان توانستند ممنوعیت نشان دادن ساز در صداوسیما را دور بزنند و با آیفن و آی‌پد ساز بزنند. بعد از اجرای کنسرت‌ و انتشار آلبوم جدیدشان با عنوان «مخرج مشترک» حالا سراغ‌شان رفته‌ام تا از این خوش‌باشی و بی‌خیالی‌شان بپرسم؛ مفهومی که همه جای موسیقی و ترانه‌شان حضور دارد و گاهی هم به سمت هجو همان مفهوم خوش‌باشی می‌رود. در این گفت‌وگو همه اعضای این گروه حضور داشتند از بهزاد عمرانی (خواننده، گیتار ریتم)، مانی مزکی (سازدهنی)، جهانیار قربانی (گیتار الکتریک) و آرش عمرانی (پیانو، کیبورد) گرفته تا کیارش عمرانی (گیتار باس) و آبتین یغماییان (درام، کاخُن). با آنها درباره بازخوانی کودکی‌های‌مان، «خوشحال و شاد و خندانم»، حرف زدم و این‌که چطور این ترانه شادی‌بخش را با وجد خواندند و کم‌کم مفهوم آن را زیر سوال بردند.

http://media.mehrnews.com/d/2015/05/13/3/1692674.jpg?ts=1445857917495

با موسیقی و ترانه‌های‌تان نشان داده‌اید که اقبال عامه دارید. هم در تیتراژ «خندوانه»، هم در کنسرتی که برگزار کردید. ضمن این‌که شنیده‌ام کارهای خیریه‌ هم داشته‌اید.

بهزاد: برای خیریه سپاس اجرا داشتیم. همین‌طور درجشن محک و چهارشنبه‌سوری برای بچه‌های محک اجرا کردیم. اما خاطره جالبی از این ماجرا دارد که جالب است. وقتی برای اجرا رفته بودیم، از ما خواستند چند تا آهنگ ٦ و٨ بزنیم و ما همانجا متوجه شدیم که اصلا بلد نیستیم و نمی‌توانیم ٦‌و٨ بزنیم.

یعنی چی که بلد نبودید و نتوانستید؟

جهانیار: ببینید آنها از ما آهنگ بزن و برقصی می‌خواستند و خب نه آبتین بلد بود درام قر و فردار بزند نه من!

خب موسیقی شما اینطور نیست که برای شادکردن نیازی به ٦ و ٨ داشته باشد. موسیقی شما گاهی به‌شدت از بعضی ٦ و هشت‌های معروف هم شادتر است. چرا همان‌ها را اجرا نکردید؟

بهزاد: خب آنها آهنگ‌هایی را اسم می‌بردند که دقیقا ٦ و هشت‌های این‌تیپی بود و ما نتوانستیم بزنیم. البته سعی‌مان را کردیم اما برای آنها راضی‌کننده نبود. حتی جو طوری شد کسی که بانی این برنامه بود خودش چند آهنگ خواند و بعد از آن خواننده هم شد!

یک نوع خوش‌باشی در موسیقی و ترانه‌های شما وجود دارد که دوست دارم راجع به آن صحبت کنیم. احساس من به‌عنوان یک شنونده این است که کار شما درواقع یک نوع واکنش به جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم. این خوش‌باشی با نوعی بی‌خیالی در موسیقی و ترانه‌های‌تان همراه شده است. شما خودتان هم در این جامعه رشد کرده‌اید و با نشان‌دادن این واکنش انگار می‌خواهید بگویید که بیرون هرچه هست و هر اتفاقی می‌افتد، مهم نیست. انگار می‌خواهید بگویید بگذار هر اتفاقی که می‌خواهد بیفتد، بیفتد؛ ما اینجا برای خودمان جهانی ساخته‌ایم و رو درروی جهان واقعی می‌خندیم. این موضوع چقدر در کارهای شما آگاهانه است؟ آیا به این فکر کرده‌اید که اینها واکنش شما از جریانات و اتفاقات تلخی است که گاهی درجامعه می‌بینید؟

جهانیار: من فکر می‌کنم به‌طورکلی در نسل ما تا حدودی این قضیه واکنش جامعه و بی‌خیالی وجود دارد. به‌عنوان مثال همین که خیلی از ساعات شب را پای اینترنت و فضاهای مجازی هستیم و زندگی خودمان را به این سمت و سو برده‌ایم، پس این اتفاق به ‌صورت ناخودآگاه تا حدودی در همه ما وجود دارد. در هرکس هم به شکلی متفاوت بروز پیدا می‌کند. این داستان حالا برای ما در موزیک‌مان نمود پیدا کرده و به چشم آمده است. ولی فکر می‌کنم از این نشأت گرفته باشد که خب همه ما به نوعی همیشه سعی کرده‌ایم با چیزهایی که وجود دارند، کنار بیاییم و کار خودمان را بکنیم. راستش به نظر من ناخودآگاه است. اما اگر بخواهم سوال‌تان را طور دیگری تفسیر کنم، باید بپرسم به‌نظر شما ما آدم‌های منفعلی هستیم؟ نسبت به اتفاقات بی‌حس شده‌ایم؟

نه. منظور من منفعل نیست. منفعل به نظرم کسی است که دست‌روی‌دست گذاشته. شما به‌ هرحال درحال اجرای موسیقی هستید و حتی اگر در ترانه‌های‌تان «انفعال» وجود داشته باشد، این «انفعال» خودش از نوع واکنش‌های هنرمند نسبت به جامعه و اتفاقات جامعه است.

بهزاد: این به مدل‌های زندگی امروزی‌مان هم بستگی دارد. الان برای همه عادت شده همه چیز را جدی بگیرند و به همه نسبت به هر موضوعی بگویند: «حالا که چی؟» یا «ته‌ش که چی؟» یعنی همه دوست دارند به همه چیز خیلی بنیادی و ریشه‌ای نگاه کنند اما این اتفاق برای ما به این شکل نبوده است. یعنی ما اگر یک روز دور هم جمع شده‌ایم، دلیلش دغدغه واحدی بوده که در همه‌مان وجود داشته است. آن دغدغه واحد،

گروه داشتن و آن تصویری بوده که از موسیقی‌های زمان بچگی‌مان داشته‌ایم. دوست داشتیم موزیک‌مان در همان فضاها باشد. موزیکی که ما شنیده بودیم و دوست داشتیم هم در سبک‌های کانتری و بلوز و جیپسی و این‌جور فضاها بود و خب احساسات این سبک‌ها همین شکلی تعریف می‌شود. پس سعی کردیم که شبیه‌شان باشیم و درهمان فضا باشیم.

کیارش: خاطرم می‌آید زمانی که بهزاد شروع کرد. یعنی وقتی که ما هنوز همراهش نبودیم، توی آلبوم اول انفرادی‌اش اصلا شرایط اجتماعی خوبی وجود نداشت. تا همین چند‌سال پیش هم شرایط به همین منوال بود. نگاه بهزاد برای آن زمان خیلی نو بود؛ نگاهی که شوخ و شنگی و همین بی‌خیالی که گفتید را دقیقا در کارهایش داشت. در آلبوم قبلی هم تا حدودی این قضیه ادامه داشت. این نگرش در گروه ادامه پیدا کرده و هنوز هم وجود دارد ولی خیلی موردی است؛ شاید در موارد دیگر واکنش‌ها به شکل دیگری باشد؛ مثل آهنگ «خوشحال و شاد و خندان».

http://gozareshehonar.ir/wp-content/uploads/555942_312-765x510.jpg

بله. به آن ترانه هم خواهیم رسید. اتفاقا در مورد آن حرف دارم.

بهزاد: می‌دانید؛ اصل ماجرا این است که با واقعیت‌های تلخ اجتماعی به‌ صورت دیگری برخورد کرده‌ایم. مثلا قطعا برای شما هم پیش آمده که دورهم جمع بشوید و داستان خراب‌کاری‌های‌تان را برای هم تعریف کنید و بخندید. مثلا اگر جایی شکست عشقی خورده‌اید آن را به‌عنوان یک خاطره خنده‌دار تعریف می‌کنید. آن لحظه آدم نابود شده ولی در زمان تعریف واقعه این‌طور با آن برخورد می‌کند که باعث خنده می‌شود. برخورد ما هم با بعضی از این واقعیت‌ها اینطور بوده است. چراکه مدل خودمان هم همین‌طوری است؛ یعنی به چیزهایی که گذشته یا در انتظار آدم هست، به‌گونه‌ای دیگر نگاه می‌کنیم. یعنی مدل بیان، متفاوت است. حرف فلانی را می‌خواهی بزنی ولی خب جور دیگری آن را بیان می‌کنی.

دغدغه‌تان از تشکیل این گروه چه چیزی بوده؟ اصلا می‌خواهم بدانم چه چیزی شما را به هم نزدیک کرد که در یک گروه موسیقی دور هم باشید و کار کنید؟

کیارش: من و جهانیار پسرخاله هستیم. آن زمانی که داشتیم ساززدن یاد می‌گرفتیم با بهزاد آشنا شدیم و بعد از آن سه تایی با همدیگر کار کردیم و در این فضا رشد کردیم و توی همان دوسه ‌سال اول، کلی یاد گرفتیم و زندگی‌مان اینطور با ساززدن و موسیقی رقم خورد. مخصوصا من که جریان زندگی‌ام به کلی عوض شد. همیشه ساززدن و موسیقی را دوست داشتم ولی گروه باعث شد، رشته‌ام که کامپیوتر بود، راحت تمام شود و هیچ اتفاقی در آن زمینه برای من نیفتد. کار من کامپیوتر بود اما عوض شد و الان تمام وقتم را موسیقی گرفته است. این را هم بگویم از اول همه‌چیز آن‌طوری که الان هست، جدی نبود. یعنی از اول همه چیز آن‌قدر چفت‌وبست نداشت و بعد کم‌کم جدی شد. ما همان موقع هم اسم گروه رویمان بود اما به این صورت بود که بهزاد مدتی دوبی زندگی می‌کرد. پیش می‌آمد که ما کاری را ضبط می‌کردیم، بعد هیچ اتفاقی نمی‌افتاد تا سه ماه بعد که اجرا می‌رفتیم. بودن درگروه برای من به شخصه چیزی نبود که انتخاب کنم و بگویم من دلم می‌خواست در این گروه باشم یا گروه دیگری. یک فضایی بود برای آن‌که بتوانم حرف‌ها و کارهایی که دلم می‌خواهد را نشان بدهم. بزرگترین دغدغه برای من ساززدن و موزیک ساختن برای گروه بود.

بهزاد: یادم می‌آید که من دوبی بودم. وقتی به تهران آمدم همراه با بچه‌ها به کافه‌ای رفتیم و ساز زدیم. بعد از آن من به دوبی برگشتم. یک هفته بعد دوستان به من زنگ زدند و گفتند برویم جشن جوانان محک و آنجا ساز بزنیم. این نخستین استیجی بود که ما با هم ساز زدیم. از پول اندکی که آنجا گیرمان آمد، هزینه رفت و برگشت من مهیا شد. من هم آمدم و رفتیم و اجرا کردیم. ببینید؛ دغدغه این‌که گروهی باشد و آن گروه مربوط به موسیقی باشد چیزی است که همیشه پس ذهن من وجود داشته. مسلما دغدغه مشترک همه ما بوده و دلیلش هم واردشدن و ماندن دوستان در گروه است. ضمن این‌که اصلا این‌طور نبود که بگوییم آقای فلانی شما بیا عضو گروه ما باش و ما آن‌قدر پول به شما می‌دهیم! مثلا آمدن «کیا» به گروه. کیا اصلا گیتار فلامینگو می‌زد. سر یکی از تمرین‌ها که در خانه آرش بود، به من گفت که دوست دارد بیاید گروه و گیتار بیس بزند. گفتیم شما که بیس نداری؟ گفت خب می‌خرم. خرید و عضو گروه شد. گروه‌نوازی خودش لذت عجیبی است.

اما نتیجه‌ بیرونی کار شما آن‌قدر متناسب است که من با خودم فکر کردم قطعا فکری پشت این ماجرا بوده.

آرش: خب البته بین ما علاوه بر دوستی، نسبت‌های فامیلی هم وجود دارد و این خودش هم عامل نزدیک‌کننده است.

دقیقا نسبت‌تان چیست؟

جواب: بهزاد با آرش و کیارش که برادر هم هستند، پسرعمو هستند. من و جهانیار هم پسرخاله هستیم. اما آن اتفاق گروه شدن را که می‌گویم، به مرور زمان اتفاق می‌افتد. یک زمانی من بلیت‌فروشی می‌کردم و بقیه دوستان ساز می‌زدند. آنها هم با همدیگر به‌ واسطه یک استاد مشترک آشنا شدند که جفت‌شان را درس می‌داد. بعد با هم دوست شدند و از آن وارد گروه شدند. ما اصلا همدیگر را آنجا دیدیم. با بهزاد که با آن شخص کار می‌کرد، آشنا شدیم و بعد از آن با هم دوست شدیم. بعد از یک‌سال‌وخورده‌ای به من پیشنهاد ساززدن در گروه را داد و جهانیار هم اضافه شد. تجربه خیلی خوبی که داشتیم، دو‌سال کارکردن برای تئاتر بود. رویکرد تئاتر یک‌جور عجیبی خیلی‌خیلی متفاوت است. اشخاص، استفاده‌ها، مدل کمک‌کردن، مدل نگرانی و اضطراب آن، همه و همه متفاوت است. یک‌سال باید با هم تمرین کنند و بعد ممکن است نتیجه‌ای نگیرند. همه از روز اول همه کار می‌کنند. روز اول ٦٠نفر بودند و هر ٦٠نفر به اندازه هم حرص می‌خورند. صرفا آنجا فقط وظیفه ما ساززدن، به تنهایی نبود. آهنگ‌هایی که برای آنجا ساخته می‌شود، واقعا فرق دارد. نکته دیگر این‌که سلیقه موسیقیایی ما از هم دور نبود. چیزهایی را که دوست داشتیم و به وجدمان می‌آورد، از هم دور نبود.

خروجی کار شما نشان می‌دهد که می‌دانید که می‌خواهید چه کار کنید و از مخاطب‌تان چه می‌خواهید و چه چیزی را به آنها ارایه بدهید. تِرَک‌ها از یک سمت‌وسوی مشخص، منحرف نمی‌شوند؛ انگار فکر منسجمی پشت آن بوده. شاید هم دلیلش همین باشد که با هم بزرگ شده‌اید و همین ناخودآگاه دلیلش بوده. نکته بعدی همان چیزی هست که اشاره کردید. ترانه‌هایی دارید که ظاهرا برای کودکان است اما پشت موسیقی و نوع خواندن، شیطنت‌های بزرگسالانه وجود دارد.

http://hw9.asset.aparat.com/avt/2532323-8647-b.jpg

کیارش: دو تا ترانه برای کودک بود. یکی مستقیما برای بچه‌هاست، دیگری مربوط به آلبوم زیرزمینی‌مان بود که اصلا برای کودک نیست و درواقع کاور کودک است. اسم این کار، «روزهای خوش کودکی» است که یکی از ترک‌های آلبوم زیرزمینی ما به اسم «جورابای لخت»، بود. مخاطب این آهنگ اصلا کودک نبود اما شعر آن یک شعر کودکانه است ولی «دو دو اسکاچی» مربوط به آلبوم «اتوبوس قرمز» است که اصلا سفارشی بود و برای بچه‌ها ساخته شد.

که درواقع ترانه‌ای با زبان کودکانه است اما برای کودکان نیست. برخوردتان در این ترانه به‌شدت تلخ است و احساس می‌کنم که آن خوش‌باشی که در کل کارهایتان وجود دارد در اینجا به سمت هجو می‌رود. خودتان هم اشاره کردید و گفتید که می‌خواهم به موضوعی که همه دارند به آن واکنش اندوه‌بار نشان می‌دهند، بخندم. اینجا به‌نظر من از خنده هم جلوتر رفتید و کار را به سمت هجو و استهزاء و حتی اعتراض به دوران کودکی خودتان بردید. ترانه و نحوه خواندن‌تان چنین مفهومی داشت.

بهزاد: بله. حالت برعکسی دارد. ایده‌اش را هم حالا آرش می‌گوید که چگونه و چه‌جور شد که به وجود آمد چون استارت ابتدایی‌اش را آرش زد.

آرش: یک گروهی هست که اینها همچنین تجربه‌ای دارند. یک کاور از ایمَجین جان لنون دارند که مربوط می‌شود به دهه ٦٠ یا ٧٠؛ در آن از آزادی می‌گویند. از این‌که همه‌چیز خوب می‌شود. تصورکردن این‌که دنیا خوب می‌شود و....

بهزاد: این گروه بعد از ٣٠‌سال این ترانه را با همان شعر می‌خواند ولی با فضایی که انگار شکست خورده؛ انگار آن ایده‌ای که جان لنون آورده بود دیگر مهیا نخواهد شد.‌ سال ٢٠٠٠هم فکر می‌کنم عملا به چشم دیدیم که ایده‌های جان لنون در ایمَجین عملی نشد.

آرش: حالا این چیزی که ما خواندیم هم به‌نوعی همان ایمَجینِ جان لنون است در فضای ایران. البته کار ما از لحاظ شعر ربطی به آن کار ندارد. اما بخشی از آن متعلق به بچه‌های دهه٦٠ است که در مهدکودک‌ها می‌خواندیم. یک‌بار با بهزاد تست و اتود زدیم و خواندیم. خودم اصلا فکر نمی‌کردم بچه‌ها دوست داشته باشند. بعد از آن کیارش و مانی و جهان پی‌اش را گرفتند و این نخستین ترکی شد که به صورت گروهی ضبط کردیم. یعنی به صورت گروهی نخستین‌بار آن را ضبط کردیم که حال‌وهوای آن دوره‌مان هم بود. شاید الان هیچ‌وقت آن کار را انجام ندهیم ولی در آن دوره یک نوع خفگی و ناراحتی و عصبانیت عجیبی در وجود خودمان و جامعه احساس می‌کردیم که باعث شد این کار را بسازیم.

چه سالی بود؟

آرش: ‌سال ٨٩ بود حدودا.

موتیف ترانه این است که «خوشحال و شاد و خندانم» اما کم‌کم اواسط آهنگ می‌فهمیم که خواننده و گروه اتفاقا خلاف چیزی که می‌گویند، هستند و هیچ شادی در وجودشان نیست. درواقع موسیقی کارتان به سمتی حرکت می‌کرد که متناقض بودن این گفته و جمله و موتیف را نشان بدهد.

بهزاد: درحال حاضر موزیک بمرانی همین است. این تناقض را که می‌گویید به نظرم هم در شعر و هم در موزیک قابل مشاهده است. یعنی شعرش شاید موضوعات غم‌انگیزی را می‌گوید ولی موزیکش کاملا شاد و خوشحال است و این جنسی است که بمرانی درحال و روز روزمره‌اش هم دارد. می‌دانید مصداقش هم همین است که می‌گوید شکست عشقی می‌خورم اما با گپ‌وگفت و خنده راجع به آن صحبت می‌کند. یا مثلا همان ترانه «یه روزی شاد شاد می‌شیم، ان‌شاءالله» خیلی‌ها دارند همراه با آن دست می‌زنند ولی خب محتوای ترانه این است که این یک آرزوی خیلی خیلی دور است.

در مورد اجرای‌تان در برنامه خندوانه هم توضیح بدهید، چون مردم به ‌هرحال خیلی بیشتر شما را با آن می‌شناسند. به جهت این‌که برنامه درواقع خیلی اقبال داشته است.

بهزاد: یک روز رامبد ما را قبل از ساختن برنامه خندوانه صدا زد و گفت که می‌خواهد برنامه‌ای بسازد. دو‌سال قبل از این ماجرا، رامبد به به یکی از اجراهای‌مان آمده بود و از آن به بعد با هم دوست شده بودیم. خلاصه این‌که به ما گفت بیایید و چنین برنامه‌ای قرار است بسازم و راجع به آن صحبت کرد. گفت که می‌خواهم موزیک زنده و ضبط‌نشده باشد و در همان برنامه اجرا شود. بعد فکر کردیم که چه کار باید کرد تا سازها نمایش داده نشوند. تصمیم بر آن شد که مثلا قابی ساخته شود به صورتی که نوازنده‌ها پشت آن قاب‌ها باشند. خلاصه به همین منوال جلو رفت تا این‌که تلاقی پیدا کرد با پروسه ضبط آلبوم و سربازی مانی و اینها همه دست به دست هم دادند تا به این نتیجه برسیم که نمی‌توانیم و نمی‌رسیم که چنین اتفاق مداومی را در برنامه خندوانه داشته باشیم. بعد از ما با افراد دیگری خندوانه را تست کردند که بعد چون اصلا دیده نمی‌شدند، گفتند خب این چه کاری است، موزیک ضبط شود و بعد پخش شود. بعد از آن رامبد دوباره از ما خواست تا برای برنامه عید فطر یک آهنگی را اجرا کنیم. ما هم قبول کردیم و چون با ساز نمی‌شد جلوی دوربین تلویزیون دیده شویم، آبتین این ایده را داد که چطور است یک اجرا با آیفون و آی‌پد بکنیم؟ یک دفعه همه خوش‌شان آمد. نه به خاطر این‌که ساز را نشان نمی‌دهند؛ به خاطر لذتی که برای خودمان داشت دل‌مان می‌خواست این کار را انجام بدهیم. مانی مثلا می‌توانست در برنامه سازدهنی بزند و مشکلی نداشت اما او هم برای این‌که با ما همراه باشد، رفت و برنامه‌ای پیدا کرد که بتواند با آیفن بزند.

مانی: ترک سختی را هم برداشتیم. فارسی‌شده ویلیام آرمسترانگ را می‌خواستیم بزنیم و نکته جالب و خوشحال‌کننده برای ما این بود که آدم‌های زیادی آن کار را دوست داشتند.

بهزاد: این‌جور شد که دو سه بار دیگر هم رفتیم و دو تا ترک هم برای تیتراژ این برنامه ساختیم. برای همین تیتراژ هم یک توضیحی بدهم. ما برای فصل اول خندوانه به خاطر وقت خیلی کمی که داشتیم، یک ترک دم‌دستی را برای تیتراژ ساختیم و چون همان موقع همکاری بین ما میسر نشد به دلایلی که قبلا گفتیم، خب از آن هم استفاده نشد. در فصل دوم، یک ذره سرمان خلوت‌تر بود و قرار شد که ما تیتراژ شروع و پایان این برنامه را بسازیم. اتود زدیم و اتفاقا یک تراک خیلی خوب هم ساختیم. خلاصه، ترک فرستاده شد برای گرفتن مجوز این‌که توی تیتراژ باشد یا نباشد. من پروسه‌های آن را نمی‌دانم اما این ترک و درواقع موزیک ‌ویدئو، مورد موافقت تلویزیون قرار نگرفت. شاید به خاطر تصویری بود که ما برای آن ساخته بودیم، این را هم نمی‌دانم. بعدها دوباره رامبد و گروهش به ما پیشنهاد دادند همانی را که در سری اول تند تند سر هم کرده بودیم را برداریم که ما هم همان را دادیم و حالا دارد پخش می‌شود.

http://www.ana.ir/Media/Image/1394/03/13/635689274938415315.jpg

در مورد ترانه‌ها و انتخاب‌شان هم می‌خواهم بگویم چطور کار می‌کنید؟ ترانه‌ها به چه کسی تعلق دارد؟

بهزاد: قبلا بیشتر به عهده من بود. بعد در آلبوم «مخرج مشترک»، این کار دیگر کاملا جمعی شد. آنجا در اتاقی می‌نشستیم و می‌نوشتیم. هرکس یک جمله می‌گفت یا قافیه‌ای جور می‌کرد. خود کیارش اصلا مسئول پای تخته‌ ماست. یعنی چیزهایی که ما می‌گفتیم را می‌نوشت و در ادامه هم هرکس پیشنهادی می‌داد، پاک می‌کرد و بالاخره شعر اینطوری سروده می‌شد.

کیارش: البته سه تای شعرها متعلق به خودمان نیست: شعرهای شاملو، منصوری و سجاد افشاریان. البته کارهایی از سیلور استاین هم داشتیم که بیشتر از آنها ایده گرفته‌ایم تا این‌که خود اصل شعر را بخوانیم.

به‌نظرم در جاهایی کارهایتان به سمت بداهه‌گویی می‌رود. نمی‌دانم تا چه حد این وجود داشتن بداهه عمدی است. مثلا در ترانه «خورشیددزد» شما این کار را کرده‌اید و هرچه جلوتر می‌رویم به آن دست هم نمی‌زنید. یعنی دایما تکرار می‌کنید که «خورشید رو دزدیدم»، «خورشید رو دزدیدم» و تقریبا تا پایان کار، غیر از یکجا روی این بداهه‌سرایی و تکرار بداهه تعمد دارد.

کیارش: جنس موزیک این را می‌طلبید که این پروسه هی تکرار بشود. پروسه‌ای که همه بتوانند با آن بخوانند و تکرار کنند، پروسه‌ای که تکان‌دهنده باشد. دیگر این‌که کانسپت شعر دربیاید. مجموعه کانسپت شعر این است که شخصی کاری کرده و آن چیزی را که انتظار دارد اتفاق بیفتد، نمی‌افتد. خورشید را دزدیده است ولی منتظر این است که صبح شود و همین اتفاقی که برای آن شخص دارد می‌افتد، برای موزیک هم اتفاق می‌افتد؛ یعنی برای ما هم همین‌جور این قضیه دارد دایم تکرار می‌شود.

راستش برداشت من این است که شما آهنگ را جلو می‌برید و از عمد نمی‌خواهید آن را به جایی برسانید. درواقع به تعبیری می‌خواهید جان مخاطب را به لبش برسانید. طرف خورشید را دزدیده اما خب دزدیده که دزدیده! همین! و این سرقت احمقانه به هیچ جایی نمی‌رسد و هیچ صبحی به وجود نمی‌آورد.

کیارش: این شعر برداشتی از شعر سیلور استاین است و این اتفاق در خود شعر اصلی هم رخ داده است. خودش می‌گوید من خورشید را دزدیده‌ام بعد می‌گوید فردا که صبح شود تو می‌فهمی من چقدر تو را دوست دارم، من می‌فهمم که تو چقدر دوستم داری، زندگی و همه‌چیز چقدر خوب و عالی است. دوباره برمی‌گردد و می‌گوید من خورشید را دزدیده‌ام و آخر سر هم می‌گوید چرا خورشید در نمی‌آید و فردا نمی‌رسد و ما هم همین را در قالب موسیقی و ترانه درآوردیم. پس رویکرد خود شعر هم همین‌طوری بود و ما می‌بایست در ساخت خودمان هم آن «جان به لب رسیدن» را تداعی می‌کردیم.

در انتخاب این ترانه‌ها چطور کار می‌کنید؟ بیشتر به این فکر می‌کنید که درباره دغدغه‌های اجتماعی باشد یا زیبا باشد؟

کیارش: به دغدغه‌های اجتماعی خودمان فکر می‌کنیم. سعی می‌کنیم کلا شخصی ببینیم و شخصی بگوییم. مثلا برای آلبوم قبلی می‌خواستیم راک‌اند رول درست کنیم و یک چیزهایی هم درآمد. بعد نشستیم روی کانسپت و شعر آن بحث‌کردن که چگونه باشد تا این‌که کیارش شعری از کریس کورنر را مثال زد. یکی از جمله‌های این شعر این بود: «من تو خیابون توکیو راه می‌رم.» خلاصه شعری بود که کانسپتش شبیه چیزی بود که ما می‌خواستیم. ما هم خوشمان آمد و سعی کردیم شبیه‌‌اش را بسازیم. دغدغه و کانسپتش برای ما قشنگ و جذاب بود و ما هم خواستیم همان جنس باشد. مثلا برای «خورشیددزد»، می‌خواستیم یک مفهوم عاشقانه درکار باشد. اسم اتودی که بچه‌ها زده بودند، اصلا

«عاشقانه معمولی» بود.

بهزاد: و این درست همزمان با وقتی شد که من برای بازی در سریال رامبد به اسم

«گوشه دل تهرون» که عید پخش شد، رفته بودم و حدود دوهفته‌ای با بچه‌ها نبودم. ما در این دوهفته باید آلبوم را شروع می‌کردیم. بچه‌ها خودشان شروع کرده بودند به اتود زدن و به من می‌گفتند ما این اتود را زده‌ایم و مثلا اسمش را گذاشته‌ایم «عاشقانه معمولی.» خب این مسلما شعر عاشقانه را می‌طلبید.

قدس/گفت‌وگو با سعید بیابانکی، شاعر و مجری برنامه تلویزیونی « نقد شعر معاصر»؛

می خواهیم مخاطبان شعر را افزایش دهیم

http://rooz.news/wp-content/uploads/2015/10/saeed-biabanaki.jpg

گروه هنر- خدیجه زمانیان - برنامه تلویزیونی «نقد شعر معاصر» از سری برنامه‌های «نقد چهار» با نگاهی تخصصی به شعر معاصر، یکشنبه هر هفته روی آنتن شبکه چهار می‌رود.

این برنامه زنده به تهیه کنندگی کوروش انصاری جزو اولین تولیدات تلویزیونی است که به طور تخصصی و متمرکز به شعر معاصر توجه و تمامی ‌حواشی و اخبار پیرامون این مسأله را به طور اختصاصی بررسی می‌کند.

این برنامه که با اجرا و کارشناسی سعید بیابانکی پخش می‌شود، هر هفته از منتقدان و شاعران معاصر دعوت می‌کند تا پیرامون یک موضوع مشخص صحبت کنند. در این برنامه همچنین بخش‌های مختلفی گنجانده شده که شعر معاصر را از نگاهی خاص و متفاوت تر مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد.

در خصوص «نقد شعر معاصر» با سعید بیابانکی، مجری این برنامه گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که می‌خوانید.

چه شد که سیما برای اولین بار به فکر برنامه‌ای تخصصی با موضوع شعر افتاد؟

- بعد از انتصاب دکتر غلامرضا غلامی ‌به مدیریت شبکه چهار، کل فضای این شبکه دگرگون شد. با توجه به اینکه مدتی برنامه‌های زنده در تلویزیون کمرنگ شده بود، طرحی از سوی شبکه چهار ارایه شد تا این شبکه که «شبکه دانایی» نام گرفته است، برنامه‌هایی در حوزه‌های مختلف مثل تئاتر، شعر، سینما، کتابخوانی، معماری، گرافیک و هنرهای هفت گانه داشته باشد که هر شب تحت عنوان برنامه نقد چهار اجرا شود. این برنامه هر شب به یک هنر می‌پردازد و یکشنبه به شعر اختصاص پیدا کرده است.

پیش از این هم سیما برنامه‌هایی با موضوع شعر مثل «مشاعره» و «قند پهلو» داشت، اما این برنامه اولین برنامه‌ای است که به شعر و مخاطب خاص آن اختصاص یافته و هدفش تفنن نیست و فقط شعر است.

- بله، این اولین برنامه جدی تلویزیون با محوریت شعر است که به صورت زنده پخش می‌شود و هدف برنامه هم ایجاد چالش است. بحث‌های چالشی بین میهمانانی که به این برنامه دعوت می‌شوند، رد و بدل می‌شود تا برنامه برای بیننده جذاب باشد.

در هر برنامه دو میهمان داریم که این میهمان‌ها یا شاعرند یا پژوهشگر. این افراد اگر چهره تلویزیونی نباشند، چهره‌های ادبی هستند که بعضی از آن‌ها برای اولین بار به تلویزیون می‌آیند و فقط به خاطر نوع برنامه و فضای جدیدی که برای آن چیده شده، به دعوت ما پاسخ داده‌اند و شروع نقد شعر معاصر با موضوع اخوان ثالث بود تا تراز برنامه برای مخاطب مشخص شود. در این برنامه صدای اخوان پخش شد که مورد اقبال قرار گرفت. برنامه بعدی در مورد سهراب سپهری بود و سومین برنامه درباره حسین منزوی بود که این برنامه هم مورد توجه قرار گرفت. این برنامه، نخستین برنامه ویژه‌ای بود که بعد از انقلاب به منزوی می‌پرداخت و قرار شد اگر شبکه زمانی را در اختیار ما قرار داد، در یک ویژه برنامه دیگر، باز هم به این شاعر بپردازیم. دو برنامه بعدی هم که همزمان با تاسوعا و عاشورا بود، به نقد شعر عاشورا پرداخت.به نظرم این برنامه می‌تواند برای شعر کشور مرجع علمی ‌شود. متأسفانه جوانان امروز اهل مباحث نظری و مطالعه نیستند و بیشتر به دنبال گشت و گذار در شبکه‌های مجازی و انتشار شعر خودشان هستند. در این شرایط این برنامه مجالی فراهم می‌کند تا چند حرف حساب راجع به شعر بشنوند. این برنامه بخش دیگری هم دارد که برنامه‌های ادبی کشور مثل شب‌های شعر، جشنواره‌ها و کنگره‌های ادبی را پوشش می‌دهد. همچنین شعرخوانی شاعران از بخش‌های دیگر این برنامه است که تعدادی از این شعرخوانی‌ها یا به صورت زنده و یا ضبط شده داخل استودیو انجام می‌شود و بعضی از شاعران هم که شهرستانی هستند، به صورت تماس تلفنی اشعارشان را می‌خوانند. البته این قسمت‌ها هنوز پخش نشده است و به مرور به برنامه اضافه می‌شود. به هرحال تلاش برنامه سازان این برنامه این است که جنگ ادبی در خصوص شعر اتفاق بیفتد که در این جنگ هم مباحث کارشناسی باشد و هم شعرخوانی و مردم هم با نقد و نظر و یا پاسخ به پرسش‌های ادبی که در برنامه طرح می‌شود، در این برنامه مشارکت داشته باشند.

برنامه کاستی‌هایی دارد که به مرور رفع خواهد شد، مثلاً یکی از این موارد زمان معین شده برنامه است که این زمان برای شعر که ثروت ملی ما محسوب می‌شود، بسیار کم است.

برای افزایش زمان برنامه، پیشنهادی به مدیران داده شده است؟

- من پیشنهاد داده‌‍‌‌ام زمان برنامه را به دو ساعت افزایش دهند. این پیشنهاد در دست بررسی است تا مشخص شود برنامه آن قدر جذابیت دارد که مردم را دو ساعت پای تلویزیون بنشاند یا نه. به هرحال مخاطب این برنامه خاص است و همه تلاش برنامه سازان این است که گستره مخاطب را افزایش دهند.

البته شعر، موضوعی است که مخاطبان زیادی دارد و فقط مخاطب خاص ندارد. مطمئناً اگر بخش‌های گفته شده به برنامه اضافه شود، دایره مخاطب گستره تر خواهد شد.

- ما به خاطر مشکلات مالی که سال‌هاست گریبان رسانه ملی را گرفته است، به سختی می‌توانیم زمان برنامه و یا بخش‌های دیگری را افزایش دهیم. چون اضافه کردن هر بخش مستلزم هزینه پرسنل و نیروی فنی است و اگر ما بتوانیم حامیان مالی جذب کنیم، می‌توانیم برنامه را ارتقا دهیم. این حامیان مالی می‌توانند مؤسسه‌های علمی، فرهنگی و یا اقتصادی باشند که به میدان بیایند و برنامه را حمایت کنند.

یکی از معضل‌های مهم شعر امروز، قهر مخاطب با مجموعه‌های شعر و نخریدن و نخواندن آن‌هاست. گنجاندن بخش معرفی کتاب می‌تواند این معضل را رفع کند. برای این مسأله چه چاره ای‌ اندیشیده شده است؟

- این برنامه تلاش کرده برای شاعرانی که گمنام هستند، اما آثار خوبی سروده‌اند، عرصه‌ای فراهم کند. مثلاً از آن‌ها دعوت کند در استودیو حاضر شوند و اشعارشان را بخوانند و یا مجموعه‌های شعر آن‌ها را معرفی کند.

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1393/06/03/13930603184849507_PhotoL.jpg

اما در بخش معرفی اثر مهم‌ترین مسأله، کتابی است که از رسانه ملی معرفی می‌شود، چون یک نوع تبلیغ محسوب می‌شود. این اثر باید به تراز شعر کشور نزدیک باشد و متأسفانه بسیاری از مجموعه شعرهایی که در حال حاضر منتشر می‌شود، قابلیت معرفی از رسانه را ندارند. بخش معرفی کتاب کار سختی است که یک گروه متخصص آن را انجام می‌دهد، چند نفر شاعر، منتقد و کتاب‌شناس کتاب‌های پیشنهاد داده شده را بررسی می‌کنند و بعد از تأیید این گروه، تیزر معرفی اثر ساخته می‌شود.

آیا در این برنامه مباحث موضوعی هم مطرح می‌شود، مثلاً جریان‌های شعر امروز یا مسایلی مثل حضور شعر در فضای مجازی؟

- روزی که ما با مدیر شبکه چهار صحبت کردیم، دغدغه‌های شاعران را مطرح کردیم و گفتیم، در کشور ما چند گفتمان در مورد شعر وجود دارد و این گفتمان‌ها حیات دارند و قانونی‌اند و مخاطب دارند. یک گفتمان متعلق به شاعران انقلاب و یک گفتمان دیگر متعلق به شاعران جبهه روشنفکری است و گفتمان آزاد که متعلق به هیچ گروهی نیست و این برنامه قرار است از همه جریان‌ها که قانونی‌اند، استفاده کند و شبکه هم موافقت کرده و به ما قول مساعدت داده که ما بتدریج وارد این مباحث می‌شویم . به هر حال این برنامه تا به حال شاعر محور بوده، اما قرار است به موضوع‌هایی مثل حضور شعر در مطبوعات، فضای مجازی، نقد شعر و شیوه‌های جدید ارایه شعر با توجه به دنیای مجازی پرداخته شود. ضمن اینکه در مواقع خاص مثل فرارسیدن بهمن ماه راجع به جشنواره شعر فجر و چگونگی آن صحبت خواهیم کرد و دیدگاه‌های موافق و مخالف را درخصوص این جشنواره خواهیم شنید تا مدیریت کلان فرهنگی با جنبه‌های مختلف آشنا شود و درست تصمیم بگیرد. البته این برنامه برای دعوت از میهمان هم جلسات زیادی می‌گذارد و بحث می‌کند.

مردم سالاری/ رييس سازمان اسناد و کتابخانه‌ ملي مطرح کرد:

ضرورت سرمايه‌گذاري بيش‌تر در حوزه کودک و نوجوان

رييس سازمان اسناد و کتابخانه‌ ملي ايران گفت: به اعتقاد من اگر بخواهيم کشور را به سامان برسانيم و نگران آينده آن نباشيم بايد در حوزه کودک و نوجوان بيشتر سرمايه‌گذاري کنيم.

به گزارش ايسنا، بر‌اساس گزارش رسيده، سيدرضا صالحي‌ اميري در ديدار با عليرضا حاجيان‌زاده، مديرعامل کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان، با تاکيد براين نکته، افزود: حوزه فعاليت کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان بسيار ريشه‌اي و سرنوشت‌ساز است که اگر مورد کم‌توجهي واقع شود تمام زحمت‌ها و سرمايه‌گذاري‌ در حوزه‌هاي ديگر نيز به هدر خواهد رفت.

وي با اشاره به اين که شخصيت افراد در دوره کودکي تا پايان دبستان شکل مي‌گيرد يادآور شد: ميوه‌ اول فرهنگ شخصيت‌سازي است که بايد در دوران کودکي اتفاق بيفتد و ميوه دوم هويت‌سازي است که در دوره نوجواني شکل مي‌گيرد و پس از آن سازگاري و انسجام را مي‌توان ميوه‌هاي سوم و چهارم فرهنگ دانست که در دوره جواني و ميان‌سالي حاصل مي‌شود.

http://irneda.ir/files/fa/news/1394/3/23/15927_554.jpg

صالحي‌ اميري در ادامه با اشاره به اين که حوزه کودک در کشور بسيار مظلوم واقع شده و تنها عشق و علاقه به کودکان است که افراد را در اين حوزه ماندگار کرده افزود: بايد تلاش کنيم با همکاري‌هاي فرهنگي و برنامه‌ريزي مناسب اين مسير فرهنگي در حد امکان درست طي شود تا در آينده شاهد جامعه‌اي سازگار به دور از خشونت و ناهنجاري‌هاي اجتماعي باشيم.

رييس سازمان اسناد و کتابخانه‌ ملي ايران با بيان اين که کانون را اگر در حد يک وزارتخانه به حساب آوريم ظرفيت دفاع کردن دارد تصريح کرد: به اعتقاد من بايد پشتيباني لازم از اين مجموعه‌ فرهنگي صورت گيرد چرا که کانون حوزه ريشه‌ها و فعاليت‌هاي بنيادي و اساسي براي آينده کشور است.

وي ادامه داد: انگيزه مناسب و کافي در مجموعه‌ اين سازمان براي همکاري‌هاي مشترک با کانون به منظور کمک به حوزه کتاب و کتاب‌خواني کودک و نوجوان وجود دارد و اميدواريم بتوانيم با کمک کانون کتابخانه‌ کودک اين مجموعه را فعال‌تر کنيم و حتي علاقه‌مند به اختصاص يکي از تالارهاي اين مجموعه به کودکان هستيم.

صالحي‌ اميري در ادامه با اشاره به سابقه 50 ساله کانون و هويت شناخته‌شده آن بيان کرد: اين مجموعه‌ فرهنگي مي‌تواند ستاد ملي سياست‌گذاري کودک و نوجوان در کشور باشد.

وي در پايان پيشنهاد کرد: اگر کانون علاقه‌مند باشد سازمان اسناد و کتابخانه‌ ملي ايران آمادگي دارد تا زمينه‌هاي لازم براي راه‌اندازي بخش کودک در 3260 کتابخانه عمومي کشور را فراهم کند.


منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین