کد خبر: ۳۰۰۷۹۱
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار:
چند داستانک به سوگ نشسته؛

منطق نقاشی قتلگاه!

در این مطلب که آنرا مهدی نورمحمدزاده نگاشته چند داستانک به سوگ نشسته، پیشکش سینه گدازان سیاه پوش محرم! شده است.
منطق نقاشی قتلگاه!گروه ادبیات، نشر و رسانه: در مطلبی با عنوان «منطق نقاشی قتلگاه!» که آنرا مهدی نورمحمدزاده نگاشته چند داستانک به سوگ نشسته، پیشکش سینه گدازان سیاه پوش محرم! شده است.

به گزارش بولتن نیوز، این داستانک ها به شرح زیر هستند:

1-نقاشی

خیره شده ام به نقاشی بچه های کلاس، با موضوع حضرت ابوالفضل(ع).مریم یک دست بدشکل و کهنه کشیده و زیرش نوشته است: «هدیه به حضرت ابوالفضل! کاش بابام دو تا دست مصنوعی داشت!»

2-قتلگاه

«مجلس روضه حسین همین جاست؟!»

«بله...بفرمایید! مرحبا بکم یا اخی!»

منطق نقاشی قتلگاه!

جوان عرب با چشمهایی خیس از روضه قتلگاه، بلند شد و مرد ناشناس را در آغوش کشید.همین که سینه به سینه اش زد، فهمید که دیگر دیر شده است و فرصتی جز یک لبخند ندارد!

3-منطق

«شماها مثلا دانشجو هستید! چطور ممکنه در یک جنگ مردانه، به گلوی یک طفل شیرخواره تیراندازی بشه؟! این قصه ها ساخته و پرداخته افراطی هاست برای تحریک عاطفه...»

استاد می گفت و من بی خیال حرفهایش، غرق تصاویر خبری صفحه گوشی ام شده بودم.تصاویر اطفال شیر خواره یمنی که با لالایی بمب های سعودی به خواب رفته بودند!

4-فدایی

مرد خودش را روی پاهایم می اندازد و های های گریه می کند.آقا اجازه بدهد همین جا زیر لگدهایم لهش می کنم.آقا نزدیکتر می آید و نگرانی ام از بابت جان ایشان بیشتر می شود.جلو می روم و خودم را بین دست های مرد و دامن آقا حایل می کنم.اباعبدالله با دستی یال مرا نوازش می کند و با دست دیگر «حر» را از زمین بلند می کند و در آغوش می فشارد.


5-تلافی

خنجرش را بیرون آورد و به سمت میدان قدم برداشت. اباعبدالله مجروح و تشنه روی زمین افتاده بود و تکبیر می گفت.شمر نعره ای زد و خنجرش را بالا آورد. دستهایش لرزید و چشمهایش پر از اشک شد.دوباره خواست خنجرش را بالا ببرد که چشم هایش سیاهی رفت. زانوهایش سست شد و بر زمین افتاد. پیرمرد، نفس های آخرش بود که اباعبدالله را بالای سرش دید و غرق دست های نوازش اربابش شد.

تعزیه به هم خورده بود و مردم بر جنازه شمر فاتحه می خواندند!

پایان
منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲
جابر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۴۴ - ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
0
1
اشکهایمان خاموشگر آتش گناهانمان باشد انشاالله

بسیار زیبا بودند.

- بابا ، بابا ، پاشو بابا بیرون دارن شبیه خوانی میکنن الان وقت میدان رفتن عباسه بریم ببینیم این سری میتونه آب ببره ...
فاطمه ، دخترم بابات که نمیشنوه ، بیا با من بریم
نه ، میخوام بابام بیاد شفای جانبازها رو هم از حضرت عباس بخوام
رس تق ول
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
0
1
داستانک های زیبایی است .. بخصوص فدایی و تلاقی ..
عزاداری حضرت اباعبدا. گوارای وجودتان ..
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین