علی فیضی که دانشجوی دکترای روانشناسی سلامت است پس از مشاهده خندوانه 13 مهر که میزبان محمدرضا فروتن بود، عصبانی شده و مطلب کوتاه طنزآمیزی در این باره نوشته است.
گروه سینما و تلویزیون: علی فیضی که دانشجوی دکترای روانشناسی سلامت است پس از مشاهده خندوانه 13 مهر که میزبان محمدرضا فروتن بود، عصبانی شده و مطلب کوتاه طنزآمیزی در این باره نوشته است.
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت به شرح زیر است:
این مطلب واکنشهایی را در میان دوستان برانگیخت و برخی از ایشان پیشنهاد دادند که کاش به طور مستدل آنچه خشمم را برانگیخته بود نقد میکردم چون تاثیر بیشتری داشت. در آغاز چنین بازخوردی را نپذیرفتم اما برای من که به کارآمدی به عنوان معیار صدق گزاره ها معتقدم شاید نشان دادن چنان عدم پذیرشی ریاکارانه به نظر بیاید. هرچند پنهان نمیکنم که آشکارا خواستم تا فروتن را به عنوان سخنگوی آن روانشناسی که به آن نام مثبت اندیشی ساده لوحانه میدهم تخریب کنم اما حتما میتوان به صورت دیگری هم به آن هدف رسید. آنچه مرا عصبانی کرد ترویج مثبت اندیشی (خوب بودن افکار مثبت و بد بودن افکار منفی) در برنامهای فراگیر در یک رسانه پرنفوذ است. برنامهای که میخواهد خنده و شادی را در ذهن و روان مخاطبین خود زورچپان کند، مردم را به دور انداختن تجربههای منفی فرا میخواند و در این راه مجریاش (یک بازیگر) از یک بازیگر دیگر (هومن حاج عبدالهی) میخواهد تا نتایج پژوهشی نشان دهنده ارتباط ضعیف بین درآمد سرانه ملی و شادمانی را توضیح بدهد.
حضور فروتن به عنوان نماینده مثبت اندیشی ساده لوحانه در برنامهای که بیهوده خندیدن را به عنوان راه مقابله با ناملایمات جامعهای چون ایران معرفی میکند مرا عصبانی کرد. فروتن در بخشی از گفتگو با مجری برنامه به عنوان یک دانشجوی دکتری روانشناسی که لیسانس و فوق لیسانسش هم روانشناسی بوده صحبت هایی در این باره کرد که چرا دنیای واقعی از دنیای مطلوبی که برای مخاطبین تصور کرده فاصله دارد. گفت که دلیل این فاصله آن است که افکار منفی و بد در سر داریم و افکار خوب نداریم. افکار خوب حال آدم را بهتر میکند و افکار بد حال آدم را بد میکند. این سخنان نماینده همان مثبت اندیشی سادهلوحانهای است که جایگزینی فکر خوب به جای فکر منفی را به عنوان راه حل رسیدن به دنیای مطلوب معرفی میکند. این که چرا چنین راهبردی را ساده لوحانه میدانم دو دلیل دارد : یکی بیتوجهی آن به وضعیت عمومی بشر و در کنار آن وضعیت ناگوار ایران است و دلیل دوم به سادگی ناموثر بودن آن است. برای شرح دلیل اول به طور خلاصه به نقل از کتاب تله شادمانی میگویم که در دنیایی که در هرسال نزدیک بیش از بیستوپنج درصد جمعیت بزرگسال به یک اختلال شناختهشده روانپزشکی مبتلا است. در دنیایی که سازمان بهداشت جهانی تخمین میزند که افسردگی الآن چهارمین بیماری بزرگ، هزینه زا و ناتوانکننده دنیا است و در سال 2020 دومین بیماری بزرگ خواهد شد. در دنیایی که در هر هفته یکدهم از جمعیت بزرگسال از افسردگی بالینی رنج میبرد و یک پنج مردم در نقطهای از عمر خود به آن مبتلا میشوند و بالاتر از آن در ایرانی که 23 درصد جمعیت ١٥ تا ٦٠ سال کشور به بیماریهای روانی مبتلا هستند، آسیبهای اجتماعی در آن در ظرف پنج سال ۵٣ درصد رشد داشته است و بین ۶۰ تا ۴۰ درصد از مردم زیر خط فقر زندگی میکنند صحبت از مانع سازی افکار منفی در برابر رسیدن به دنیای مطلوب و ارائه جایگزینی افکار مثبت به جای افکار منفی برای رسیدن به آن دنیا نفرت آور است.
و حال دلیل دوم:
به نقل از راس هریس (2008) ما همگی ذهنی داریم که هرلحظه درد را احضار میکند. به لطف ذهن، هر جا که میرویم، هر کاری که بکنیم، میتوانیم که فوراً دردمند بشویم. در هرلحظه میتوانیم که خاطرهای دردناک را تجربه کنیم یا بهواسطه یک پیشبینی ترسناک دست و پای خود را گم کنیم، یا اینکه میتوانیم درگیر یک مقایسه ناخوشایند (شغل او از من بهتر است) یا قضاوتی منفی درباره خود بشویم (من خیلی چاقم، بهاندازه کافی باهوش نیستم و....)
به لطف ذهن ما حتی میتوانیم که در شادترین روزهای زندگی خود دردمند بشویم؛ مثلاً فرض کنید که امروز روز عروسی لیلا است و همه دوستان و فامیل او برای جشن گرفتن عروسی او جمع شدهاند. لیلا هم احساس سعادتمندی و خوشحالی میکند اما وقتی فکر میکند کاش پدرم هم اینجا بود و یادش میافتد که وقتی شانزده سال بود پدرش چطور خودکشی کرد. حالا او دریکی از شادترین روزهای زندگی خودش غرق دریای غصه است.
همه ما در همان قایقی هستیم که لیلا در آن پارو میزند. مهم نیست که کیفیت زندگیمان چقدر خوب باشد، مهم نیست که موقعیت شما چقدر ممتاز است؛ همهمان بهناچار زمانی را به یاد میآوریم که اتفاق بدی افتاده است یا آیندهای را تصور میکنیم که چیز بدی اتفاق در آن میافتد، یا درباره خودمان با بیرحمی قضاوت میکنیم یا زندگی خود را باکسی مقایسه میکنیم که به نظر بهتر از ما میرسد فوراً به خود آسیب میزنیم. بنابراین به لطف پیچیدگی ذهن حتی ممتازترین زندگیها بهطور گریزناپذیری همراه با درد زیادی است.
بنا به این دلائل آنچه مرا عصبانی میکند این است که در یک جامعه شبه علم زده که به عمد روی بسیاری از ناگواریها و ناراستیها در هر سطحی سرپوش گذاشته میشود یک سلبریتی به عنوان دانشجوی دکترای روانشناسی سلامت با تکیه بر اعتبار علم روانشناسی و محبوبیت خویش نوعی مثبت اندیشی ساده لوحانه را به عنوان توصیه روانشناختی به خورد مردم عامی و عادی میدهد و خواسته یا ناخواسته این علم مصیبت زده در ایران را در چشم بسیاری به راهنماییهای بیهوده و ناموثر فرو میکاهد. من به این دلیل از فروتن مروج مثبت اندیشی ساده لوحانه عصبانی شدم و خواستم تا او را تخریب کنم. شاید خراشی بسیار کوچک بر تن ستبر غول کریه ابتذال (به شکل خندوانه و از زبان محمدرضا فروتن) بود اما هرچه بود صادقانه بود.
مشخصات کتاب هایی که در متن به آنها شاره شده یا از آنها نقل قول شده:
Harris, R. (2013). The happiness trap: Stop struggling, start living (Vol. 1). Exisle Publishing. Chicago
Harris, R. (2009). ACT made simple. New Harbinger.
اما ایشان می گویند دکترای روانشناسی می خونن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قصد بی احترامی نه به رشته و نه دانشگاه را دارم. حدم را می دانم
اما دانشگاه کیش معمولا هزینه بر می باشد و کلا پولیه. خوندن اونجا زیاد نشان از سطح بالای سواد ندارد. و کلا افتخاری هم ندارد.
ایشون اگر خیلی تو رشته اش قوی بود همون تهران یا دانشگاههای سراسری پذیرفته می شد.
یا نهایتا دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات پونک.
البته با تمام احترام برای آقای فروتن.
واقعا از این ادمهایی که میخوان نقش دایه مهربون تر از مادر رو بازی کنن متنفرم.
بدبخت محمدرضا فروتن یه کلمه گفت تازه سال اول دکترای روانشناسی رو تموم کردم
نه ادعایی تو علم روانشناسی کرد و نه کسی رو تخریب کرد
فقط یه توصیه کرد که خیلی کمک میکنه اگر مردم حتما با مشاور و روان شناس مشاوره کنن
دیگه این همه داستان برای چیه!
پیشنهاد شما چیه ؟
مردم یک لبخند رو هم نزنن
دغ کنن بمیرن
شما که فقط شعار میدی
برنامه خندوانه یک برنامه تلویزیونی هست نه بیشتر وظیفه اش هم معلومه
شما چه کار کردی ؟
واضحه که نویسنده به آقای هریس خیلی افکارش نزدیکه. من یه مهندسم. تو هر شاخه علوم انسانی مکتب های مختلفی پیدا میشه که گاه شناسنامه همدیگرو دوست دارن باطل کنن.
نقد استدلال نویسنده (از دید یک مهندس)
نقد دلیل اول: اینکه افسردگی و بیماری روانی به شدت رو به افزایش هست ناکارامدی تفکر مثبت رو اثبات نمیکنه. به عنوان کسی که شخصا تمرینهای زیادی انجام می دهم و کتابهای روانشناسی عمومی ( از حال بد به حال خوب، نمی گذارم کسی دکمه اعصابم را فشار دهد) برای بهبود افکار خودم می خونم، باید بگم تغییر نگرش کار حضرت فیله!!!!! واقعا سخته ولی واقعا اگه زحمت بکشید و مداومت کتید مسیر زندگی رو عوض میکنه. چون اسمش روشه: تغییر نگرش. منظور اینکه حتما افزایش افسرگی علل زیادی داره اما هنوز هم تفکر منفی و ناتوانی در مدیریت افکار و باورها و احساسات می تونه یکی از اون دلایل باشه چون خیلی خزنده و موزیانه افکار و باورهای منفی تو روان ما (نا خودآگاه) رسوخ کرده. میگید نه؟ این کتابها رو شروع کنید و تمرینهاشو انجام بدید تا ببینید حرفم درسته...
در سیرۀ پیامبر اسلام (ص) به این نکته اذعان شده است که پیامبر (ص) همواره لبخند بر لبانشان داشته و چهره ای متبسم داشته اند. این گونه رفتار، با توجه به سختی هایی که ایشان در طول زندگی پربرکتشان داشته اند ستودنی، قابل تأمل و منطبق با روح انسان است.
با این که در زمانۀ ما، گرفتاریها و دغدغه های بشر زیادتر از گذشته شده و از پیچیدگی ای که خاص این دوران است برخوردار شده امّا یکی از راهکارهای رسیدن به آرامش را باید در تغییر نگاه به زندگی دانست و لبخند و خندیدن را نباید رویکردی ساده انگارانه دانست بلکه باید با توسعۀ روشهای انجام آن روح شادمانی را در جامعه گسترش داد. با ادامۀ این روش، به یقین تأثیر شگرف آن را در زندگی اجتماعی (مانند نحوۀ رانندگی، رعایت حقوق تقدم دیگران و... که مقداری کمرنگ است) خواهیم دید.
نقش آینده و نقشه آینده تو کاربر پایه تخت بزودی اعلان خواهد شد.
ناشناس| Russian Federation | ۲۲:۴۹ -
بهتر بود مینوشتی وای به روزی که بگندد نامرد و جاعل ناشناس المانی.
کوچولو از بس به جای این و اون با نامهای مختلف کامنت نوشتی گیج شدی نمی دانی بالاخره در چه تاریخی زیر کدام پرچم بر علیه و یا به نفع چه کسی کامنت نوشتی .
اول نوشتی : ۱۲:۴۴ هرچه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک .
بعد خودت بر حسب عادت خواستی خودت را تشویق کنی یادت رفته برای کامنت دوم یک اسم الکی مثل همیشه بگذاری ..خنده دار شده خودت به خودت گفتی :۲۲:۴۹ بهتر بود مینوشتی ( مینوشتی !!! نه مینوشتم*) وای به روزی که بگندد نامرد و جاعل ناشناس المانی.
ولی کوچولو حدود پنج شش ماه پیش هم البته تحت نام پایه همین نمک ممک را نوشته بودی که برات نوشتم اینطور صحیح تره ( منظور از تره خیسه و یا تره سبزی خوردن نیست ..زرین تره کو برخان ..رو کم ترکوا برخوان !)دقت کن:
هرچه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد "نمک میزنند" ! باور کن بازهم نمکش میزنند. جدا .راستی شعر ..شعر ..شعر یادت رفت کامنتت کوچولو شده بود کوچولو.
الان بهانه ای شد برای سر زدن به پایه وساراش !
بگم نقشه زهرات {نام دیگت} لو رفته نام مننتظرت{همون نام توبخانه}لو رفت
ادعای یکی بودن مخالفینت لورفت
توهینت به اذریها منفورترت کرد
و البته ادعای سرکوب فائله کردستانت
ادعا میکنی که تو قران از سیر در دریا و اسمان سخنی به میان نیامده{البته چون قران نخونده بودی و قضیه طوفان نوح معراج حضرت یونس در شکم ماهی } رو نمیدونستیو چنان تحقیر و ضایع میشی که بحثو نیمه کاره رها کرده و با هوچی گری اقدامات تروریستی دیگه ای را شروع خواهی کرد که همیشه شکست خواهی خورد از من مسافر گذشته یا مهمانی از اینده که اینهمه اطلاعات از خرابکاریهای ایندت دادم استفاده کن و به راه راست هدایت شو اونقدر اخلاق تندی داری که همه مخالف تو میشوند/
با غرض ورزی نمی توان کسی را نقد کرد.آقای نقاد برو ابتدا خودت را درمان کن بعد بیا کسی را نقد کن.برنامه خندوانه تحول زیادی در جامعه ایجاد نموده است .فقط کافی است آن عینک بد بینی را از چشم خود بردارید.
بالاخره یکی حرف دل مارو زد. خنده ی زورکی ، زورچپان. دم شما گرم که انقدر قشنگ نقد کردی. هربار که خندوانه میبینم بیشتر به حال گریه میافتم تا خنده. طنز معنی خاص خودش رو داره . و تا زمانی که انتقاد در هر سطحی از جامعه ای معنی نداشته باشه خنده هاشم سطحی و بی معنی میشه. ممنونم ازتون.
برادر شبه روشنفکر که در پی فونداسیون بتونی برای شادی مردم هستی
بیماری که سکته قلبی کرده را قبل از هر اقدام اثر بخشی اگر مرفین ندهی زنده نمیماند تا بقیه اقدامات اثر بخش را تجربه کند .
توان و بضاعت رامبد جوان که هنرپیشه ای بیش نیست به قول شما ، این است که موفق بودنش را مخاطب باید تایید کند که کرده
شما عزیز ریشه یاب ، که جسورانه بر مسند قضاوت کارهای موفق و بدون ادعا ی دیگران نشسته ای ، شما چه کردی برای شادی مردم ؟؟؟
چون شما از درد مردم نون میخورید نه از شادی مردم