کد خبر: ۲۹۱۶۵۸
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ / 24 شهریور 94

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.

گروه فرهنگی - امروزه رسانه ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکندچه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفتدر این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودندتا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازنداما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اندبه عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده استاما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است…

فرهنگ در رسانه

به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کرده‌ایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلی‌ترین مطالب فرهنگی روزنامه‌ها بپردازیمبه عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه »تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشورتا به این طریق، حداقل اصلی‌ترین مقولات فرهنگی که در روزنامه‌ها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شودالبته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت می‌کنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.

*****



آرمان/تلویزیون مخاطب را راضي نمي‌كند

كاميار اسماعيلي مجري برنامه‌هاي تلويزيوني است كه نخستين بار با يك برنامه نوجوانان به نام «نيمرخ» توجهات بسياري را به خود جلب كرد. «نيمرخ» برنامه‌اي بود كه در دهه ۷۰ به كارگرداني محمد حسن‌زاده از شبكه يك سيما به پخش رسيد و شايد بتوان گفت در اين سال‌ها از معدود برنامه‌هاي مهم و جدي تلويزيون براي نوجوانان بوده است. كاميار اسماعيلي بعد از «نيمرخ» اجرا و تهيه‌كنندگي برنامه‌هاي ديگري را بر عهده گرفت كه از جمله اين برنامه‌ها مي‌توان به «بوم سفيد» در شبكه جام جم اشاره كرد كه اسماعيلي تنها تهيه‌كنندگي آن را بر عهده داشت و چند نوجوان نيز آن را با سبكي جديد اجرا مي‌كردند. اسماعيلي اين روزها با برنامه «شمعدوني» در شبكه «شما» حضور دارد. وي تهيه‌كنندگي و اجراي اين برنامه را بر عهده دارد و آن را برنامه‌اي براي برطرف كردن نيازهاي قشرهاي مختلف جامعه و خانواده‌ها مي‌داند. به بهانه اجراي وي در اين برنامه كه هر روز صبح روي آنتن مي‌رود سراغش رفتيم و با او از فعاليت‌هايش در اين سال‌ها سخن گفتيم. در اين گفت‌وگو نيز اسماعيلي به ويژگي‌هاي برنامه‌هاي موفق اشاره كرد و اينكه صدا و سيما بايد از اين برنامه‌ها حمايت كند. گفت‌وگوي «مهر» با كاميار اسماعيلي را مي‌خوانيد:

فرهنگ در رسانه

آقاي اسماعيلي! ما در سال‌هاي اخير برنامه‌هاي نوجوانانه به شكل جدي توليد نكرده‌ايم. آثاري مثل «نيمرخ» يا «اكسيژن» كه در دهه ۷۰ به پخش رسيدند نه تنها از جذابيت‌هاي بصري برخوردار بودند بلكه دغدغه‌ها و خواسته‌هاي نوجوانان را نيز مورد توجه قرار مي‌دادند درحالي كه ديگر چنين آثاري براي نوجوانان امروز ساخته نمي‌شود.

بايد در نظر گرفت كه برنامه‌سازي براي قشر نوجوان مجموعه‌اي از علوم روانشناسي، جامعه‌شناسي، ادبيات و... را مي‌طلبد و در برنامه‌هاي مرتبط با نوجوانان بايد نسبت به اين حوزه و دغدغه‌هاي آنها آگاهي داشت. سوال من اين است كه آيا برنامه‌هاي نوجوانان ما در اين سال‌ها به تعداد انگشت‌هاي دست مي‌رسد؟البته هنوز هم برنامه‌هايي هستند كه براي نوجوانان ساخته مي‌شوند و من از همه آنها كه برنامه مي‌سازند و در اين زمينه زحمت مي‌كشند، تشكر مي‌كنم اما ما برنامه‌هاي موفقي كه نوجوانان را به خود جذب كنند، نداشته‌ايم.

به نظر شما چرا اين موفقيت‌ها تكرار نمي‌شود يا كسي به المان‌هايي كه باعث جذابيت و ارتقاي يك برنامه مي‌شود توجهي ندارد؟

بايد به برنامه «بوم سفيد» كه آن هم براي نوجوانان بود اشاره كنم، اين برنامه در زمان كم بيننده‌اي روي آنتن شبكه جام جم مي‌رفت اما موفقيت‌هايش باعث شد به يك برنامه پربيننده تبديل شود. ما طي سال‌هاي ۸۶ تا ۹۰ «بوم سفيد» را پخش كرديم و حدود ۴۸۰ برنامه به توليد رسانديم. اين برنامه چند بار از نگاه مخاطبان بهترين شد. آن هم از نگاه مخاطبان خارج از كشور كه فقط مي‌توانستند به ما ايميل بدهند و از اين طريق با ما در ارتباط باشند. ما براي نخستين بار در يك برنامه با صحبت‌ها و پيام‌هايي كه مخاطبان ارسال كردند يك كتاب چاپ كرديم و آن را براي مخاطبانمان فرستاديم و به اين طريق نوعي تعامل با آنها برقرار كرديم. هم‌اكنون هم اگر «بوم سفيد» را در فضاي مجازي جست‌وجو كنيد وبلاگ‌هاي زيادي را مي‌بينيد كه براي اين برنامه ساخته شده و حتي پاتوق‌هايي كه به خاطر آن تشكيل شده‌اند و من افتخار مي‌كنم كه چنين برنامه‌اي را با عوامل توليد و مجرياني كه خود نوجوانان بودند روي آنتن برديم و من فقط نقش تهيه‌كننده را داشتم.

چگونه مجريان نوجوان برنامه را پيدا مي‌كرديد؟ و فكر مي‌كنيد اين انتخاب‌ها چقدر در موفقيت برنامه نقش داشت؟

من به افراد مختلف در حوزه‌هاي تئاتر و هنر سپرده بودم كه به دنبال چه كساني هستم و خودم هم جست‌وجو مي‌كردم. افرادي مثل محسن افشاني و كيوان ساكت چند برنامه محدود در شبكه‌هاي ديگر اجرا كرده بودند و بعضي مثل عباس غزالي بازيگر تئاتر بودند. بعضي هم چون عارف لرستاني از دوستان قديمي من بودند كه پيش از اين هم با همكاري داشتيم. نكته‌اي كه در موفقيت يك برنامه وجود دارد اين است كه در طرح يك برنامه بايد نوعي انعطاف‌پذيري باشد تا بتوان برنامه را به سمت ابتكارات و ايده‌هاي نو هدايت كرد. تهيه‌كنندگي تلويزيون بحثي كاملا جدي و علمي است، بحثي كه با مديريت در ارتباط است و شما بايد بياموزيد قبل از اينكه هنرمند خوبي باشيد، مدير خوبي باشيد.

چقدر خود شما در زمان نوجواني تان نياز به داشتن برنامه‌اي متناسب با سنين خود را احساس مي‌كرديد؟

زمان ما اصلا برنامه‌اي براي نوجوانان نبود. حتي خود «نيمرخ» هم در طرح‌هاي اوليه قرار نبود به اين شكل ساخته شود. طرح اوليه برنامه اين بود كه برنامه‌اي با يك مجري توليد شود و وسط آن كارتون هم پخش شود اما با همت اسدا... اعلايي از مديران شبكه يك، محمد حسن‌زاده كارگردان برنامه «نيمرخ» و همچنين خانم يوسفي تهيه‌كننده و نويسنده برنامه به اين نتيجه رسيديم كه برنامه مي‌تواند با اين فرم اجرا شود.

چقدر الان جاي خالي چنين برنامه‌هايي براي نوجوانان احساس مي‌شود؟

اين بسيار لذتبخش است كه تلويزيون در تاريخ خود برنامه‌هايي داشته است كه بعد از سال‌ها چندين نسل آنها را ياد كرده‌اند. اين برنامه‌ها برندهاي تلويزيون هستند، من اين سخن را به عنوان مجري برنامه «نيمرخ» نمي‌گويم ولي عواملي كه اين برنامه‌ها را ساخته‌اند برندها و خالقان آثار هنري هستند و اگر ما بفهميم كه خلق چنين آثاري اتفاقي نيست نگاهمان نسبت به برنامه‌سازان و ساير افرادي كه در اين حوزه زحمت مي‌كشند جدي‌تر خواهد بود.

فرهنگ در رسانه

چقدر پيش آمده است كه مخاطبان از شما بخواهند دغدغه‌اي را در تلويزيون مطرح كنيد؟

تقريبا هركسي كه به ما مي‌رسد دغدغه و نياز خود را مطرح مي‌كند، حتي ممكن است از سريال‌ها و كارتون‌هايي كه در تلويزيون پخش نمي‌شود از ما سراغ بگيرند و سوال بپرسند. زماني هم كه «نيمرخ» روي آنتن مي‌رفت بسياري از نوجوانان و جوانان مي‌خواستند مسائل و مشكلاتشان را در برنامه مطرح كنم.

چقدر «نيمرخ» تاثيرگذار بود؟

بعد از برنامه، بسياري تماس مي‌گرفتند و از تغييراتي كه برنامه در زندگي و مسائل آنها ايجاد كرده است، مي‌گفتند يا بطور مستقيم و رو در رو از اين تاثيرات صحبت مي‌كردند. به هرحال رسانه‌اي مثل تلويزيون در جامعه تاثيرگذار است و نمي‌توان آن را ناديده گرفت. زماني كه «نيمرخ» شكل گرفت رسانه‌هاي متعدد وجود نداشتند و امكان دسترسي به اينترنت با وسعتي كه امروز وجود دارد مقدور نبود. امروز و با شرايط فعلي برندسازي در تلويزيون ارزش بيشتري پيدا مي‌كند چراكه در اين درياي بيكران بايد بتوان مخاطب را جذب كرد و به همين دليل است كه بايد قدر برنامه‌هاي پرمخاطب و متخصصان فعال در حوزه راديو و تلويزيون را بهتر بدانيم. گاهي دشمنان سود مي‌برند كه متخصصان ما در تلويزيون كار نكنند و نوعي جدايي بين آنها با ديگر اعضاي رسانه به وجود مي‌آيد.

بنابراين وقتي يك برنامه پرمخاطب را حذف مي‌كنيم آگاهانه یا ناآگاهانه موجب يك جدايي بين مخاطبان با رسانه‌اي مي‌شويم كه قرار است از طريق آن بر زندگي مخاطبانمان تاثير بگذاريم.

حداقل كاري كه قبل از حذف يك برنامه مي‌توان انجام داد اين است كه برنامه پرمخاطب را با يك برنامه ديگر جايگزين كنيم تا مخاطبان پراكنده نشوند و به رسانه‌هاي ديگر رو نياورند. ما بايد هنرمندان و متخصصان خود را حفظ كنيم. بايد بتوانيم خروجي يك برنامه موفق تلويزيوني را در همين قاب ببينيم و نه در مقاله‌ها يا حتي جشنواره‌ها.

فرهنگ در رسانه

در نهايت باز هم توضيح نداديد كه چطور شد از «نيمرخ» جدا شديد؟

روند و چشم‌انداز روشن و مطمئني براي ادامه همكاري وجود نداشت. برنامه قرار بود مدتي متوقف شود و مشخص نبود كه چه زماني دوباره روي آنتن مي‌رود و از من هم خواسته شد كه در اين مدت در برنامه ديگري حضور نداشته باشم و من چون بايد روي منبع درآمدي فكر مي‌كردم تصميم گرفتم ديگر با اين برنامه همكاري نداشته باشم. به‌هرحال همه اينها مي‌تواند تجربه‌اي براي نسل‌هاي بعدي مديريتي باشد كه از نيروهاي خود حمايت بهتري داشته باشند.

رسانه بايد توجه ويژه‌اي هم نسبت به برنامه‌هاي موفق و برند خود داشته باشد برنامه‌هايي كه با هزينه رسانه ملي ساخته مي‌شود اما گاهي خود اين رسانه به راحتي آنها را حذف مي‌كند.

برنامه‌هاي موفق و برند مي‌توانند به منافع فرهنگي و اقتصادي هر دو كمك كنند. بطور مثال مردم در ضمير ناخودآگاه خود به آگهي‌هاي بازرگاني كه در اين برنامه‌ها يا قبل و بعد از آنها پخش مي‌شود اطمينان بيشتري خواهند داشت و همين اطمينان باعث پيدايش نوعي چرخه اقتصادي مي‌شود. من سوالي از شما دارم. ما چند ميليون نفر خانم خانه‌دار در جامعه داريم؟ چند درصد از اين افراد در روز پاي سريال‌هاي تركيه‌اي مي‌نشينند و چند ساعت در روز اين سريال‌ها را مي‌بينند؟ قبل از ديدن سريال هم تبليغات كالاهاي تركي را مي‌بينند. ساخت سريال‌هاي تركي اگرچه يك بازي فرهنگي است يعني زماني را كه يك همسر بخواهد براي خانواده و فرزندانش بگذارد بايد صرف سريال‌هاي تركي و محتواي اين آثار كند اما آنها از اين طريق اقتصاد را هم تحت تاثير قرار مي‌دهند و مخاطب را به سمت مصرف كالاي خود سوق مي‌دهند. بنابراين بايد برندها و برنامه‌هاي پرمخاطب خود را حفظ كنيم چراكه هم مي‌توانند در فرهنگ موثر باشند و هم در چرخه اقتصادي.

به نظر شما اجرا در اين سال‌ها چقدر فرق كرده است. اجرا براي نسلي كه در دهه ۷۰ با او سخن مي‌گفتيد و نسلي كه امروز مخاطب تلويزيون قرار مي‌گيرد چه تفاوت‌هايي دارد؟

مخاطب امروز به ريتم تندتري نياز دارد و حوصله‌اش هم كمتر است. آنها دوست دارند تصاوير بيشتري ببينند و مطالب مفيدتري بشنوند بدون اينكه توضيحات اضافه‌اي به آنها ارائه شود. تكنيك براي چنين مخاطبي بسيار اهميت پيدا مي‌كند. مخاطب امروز دوست دارد واقعيت‌هاي اجتماعي را بيشتر بداند و كمتر انتظار دارد كه جملات را در لفافه بشنود. ضمن اينكه بيننده امروز به تفريح و سرگرمي، سريال و طنز هم نياز دارد. الان يكي از دردهاي جامعه ما اين است كه ريموت كنترل در دست مخاطب مدام كانال‌ها را تغيير مي‌دهد و هيچ كانالي هم مخاطب را راضي نمي‌كند. البته من معتقد هستم مفيدترين، بهترين و راضي‌كننده‌ترين برنامه‌ها در شبكه‌هاي خودمان به پخش مي‌رسد چون شبكه‌هاي داخلي به واقعيت روز و ريشه‌هاي جامعه وصل هستند.

يكي از رويكردهاي شما در برنامه‌ها شعرخواني است. شما زماني مشخص و جدا را در برنامه «شمعدوني» به شعر اختصاص داده‌ايد. پيش از اين هم در «نيمرخ» بخشي از برنامه به شعرخواني شما تعلق داشت. چرا شعرخواني را به عنوان يك بخش ثابت برنامه در نظر مي‌گيريد؟

بله من ادبيات را بسيار دوست دارم و علاقه بيشتري به اشعار سپيد دارم، شايد به اين دليل كه با شعر سپيد خود را درگير قافيه يا در قيد و بند قوانين كلاسيك شعر قرار نمي‌دهيم. من اعتقاد دارم هركاري بايد شروع و پاياني داشته باشد و دوست دارم مخاطبم با پايان برنامه اندكي درباره آن بينديشد. فكر مي‌كنم خواندن اين اشعار به صورت ناخودآگاه مي‌تواند مخاطب را به تامل وادارد و از طرفي نوعي آرامش را براي من، عوامل برنامه و مخاطبان در بر دارد.

فرهنگ در رسانه

انتخاب اشعار چگونه صورت مي‌گيرد؟

بعضي از اشعار توسط نويسنده‌هاي برنامه يا خود من سروده مي‌شود و بعضي هم با توجه به رويكردهاي برنامه انتخاب مي‌شوند. سياست ما اين است كه با يك شعر پر انرژي كار را شروع كرده و با كلامي تاثيرگذار هم به پايان ببريم. رويكرد كلي ما اين است كه بگوييم مشكلات زيادي براي هركسي وجود دارد و اين طبيعي است اما مساله بر سر اين است كه بتوانيم اين مشكلات را حل كنيم.

دوست داريد در حوزه‌هاي ديگر اجرا هم وارد شويد. بطور مثال علاقه‌اي داريد كه اجراي يك برنامه سياسي را بر عهده داشته باشيد؟

من شخص سياسي و سياست بازي نيستم. خط‌گيري‌هاي سياسي را هم دوست ندارم. ضمن اينكه اعتقاد دارم ما اصولي داريم كه بايد به آنها پايبند باشيم. مديريتي در كشور وجود دارد كه بايد اركان آن را تقويت كنيم و رهبري وجود دارند كه حرف اول و آخر را ايشان بيان مي‌كنند و ما بايد اطاعت كنيم اما خودم هميشه سعي كرده‌ام از موضع‌گيري‌هاي سياسي دوري كنيم.

حوزه‌هاي ديگر چطور، مثلا گويندگي خبر؟

جالب است كه اين موضوع را هم تعريف كنيم كه من در ۱۶ سالگي جز واحد دوبلاژ در گويندگي خبر هم قبول شدم. خاطرم هست يك برگه روزنامه را به من دادند و بعد كه قبول شدم شرايط مرا براي حضور در كار پرسيدند كه من گفتم در واحد دوبلاژ هم پذيرفته شده‌ام و نمي‌دانم چطور بايد وقت خود را تنظيم كنم. سپس آنها بيان كردند كه گوينده خبر نمي‌تواند در جايي ديگر مشغول به كار شود و صدايش نبايد در حوزه ديگري شنيده شود و آنجا بود كه من دوبله را انتخاب كردم و شايد اين يكي از انتخاب‌هاي مهم زندگي من بود.

برنامه «شمعدوني» اين روزها چه مسيري را براي خود انتخاب كرده است؟

در «شمعدوني» استان‌ها را پررنگ‌تر كرديم و نشان داديم كه هر منطقه‌اي مي‌تواند يك قطب كشور باشد و از مردم خواستيم كه درباره شهر و استان خود نظر دهند. از جمله طرح‌هاي ديگري كه در اين برنامه داشتيم اين بود كه از سازمان هواشناسي خواستيم گزارش هواشناسي كشاورزي را هم ارائه دهد تا كشاورزان بدانند با توجه به شرايط جوي چه بايد بكنند. طرح ديگري را هم به تازگي ارائه كرديم كه خانه‌هايي را به شكل تيپ در متراژهايي كه در تهران و شهرستان‌ها وجود دارد طراحي كنيم كه اين خانه‌ها بتوانند از انرژي پاك بيشتر استفاده كنند. ما اين نقشه‌ها را در اختيار مردم قرار مي‌دهيم و مشاركت‌هاي مردمي را به اين ترتيب جذب خواهيم كرد. همچنين سعي مي‌كنيم طرح‌هايي را ارائه دهيم كه به صورت كاربردي براي مردم مفيد باشد.


آفتاب یزد/سیاست‌های عجیب در تولید برنامه‌های سازمان صدا و سیما

نهادی که موسیقی رپ و پاپ را بر موسیقی سنتی ترجیح می دهد

فرهنگ در رسانه

شبکه نسیم چند شبی است که در کنداکتور برنامه‌هایش مهمان تازه دارد. «شب کوک» که از بیستم شهریور ماه روی آنتن این شبکه رفته است. یک برنامه موسیقی محور که قرار است چیزی شبیه به مسابقات معروف خوانندگی را در ایران راه بیندازد. مسابقاتی که نمونه‌های خارجی‌اش با حضور حواننده ای پیش از انقلاب،بسیار معروف و پر طرفدار هستند و البته ایرانی‌ها هم سابقه پیگیری یکی دو مورد از این مسابقات را از شبکه‌های ماهواره‌ای داشتند. حالا قرار است شب کوک با همان متد کم‌کم جای خودش را در میان برنامه‌های تلویزیون باز کند. به گزارش «تابناک»، پخش سه برنامه چندان فرصتی به ما نمی‌دهد که این برنامه را نقد کنیم و البته در این مجال قصد این کار را هم نداریم، چه اینکه این برنامه در زمان پخش آزمونش را در برابر مخاطبان پس خواهد داد. اما آنچه به آن می‌خواهیم بپردازیم رویکرد سازمان و صدا و سیما به موسیقی است که با پخش این برنامه موسیقی محور بار دیگر جنبه‌های متناقضش را به ما نشان داد. رئیس صدا و سیما به زودی ریاست یکساله‌اش را جشن خواهد گرفت و همین نزدیکی به سالگرد این امکان را به ما می‌دهد که سیاست‌های رئیس جدید جام‌جم را حداقل در حوزه موسیقی بررسی کنیم. چه اینکه اقدامات او در این نزدیک به یکسال نشان می‌دهد که رئیس سازمان صدا و سیما با برنامه پا به جام‌جم گذاشته است. مهم‌ترین چالشی که سازمان صدا و سیما در چند سال اخیر با آن مواجه بود نمایش ساز در رسانه ملی بود. سال‌هاست که در معدود موارد نمایش اجراهای زنده که به مناسبت جشنواره‌ها یا اعیاد از تلویزیون پخش می‌شود گلدان‌ها و دکوری‌ها یا نمای بسته دوربین به مسئولان کمک می‌کند تا سازهای موسیقی را به نمایش نگذارند. این تابو البته در سال آخر حضور عزت‌الله ضرغامی شکست و در صبح 28 دی ماه 1392 بینندگانی که حوالی ساعت 08:44 صبح برنامه صبح بخیر ایران را می‌دیدند با چشمانی حیرت‌زده یک گروه موسیقی را تماشا کردند که با ساز‌هایشان آهنگی را در مدح رسول گرامی اسلام اجرا کردند. البته تابوشکنی ضرغامی به همانجا محدود شد و دیگر این اتفاق در تلویزیون ایران رخ نداد. با روی کار آمدن محمد سرافراز اما کم‌کم سیاست‌های سازمان صدا و سیما تغییر کرد. مهم‌ترین اتفاقی که در حوزه موسیقی برای تلویزیون رخ داد حذف برنامه دستان بود. برنامه دستان یکی از برنامه‌های پرمخاطب شبکه آموزش بود که به حوزه موسیقی سنتی می‌پرداخت و بسیاری از بزرگان موسیقی سنتی ایران را مهمان برنامه‌اش کرده بود. این برنامه که ابتدا با بهانه‌هایی برای مدتی تعطیل شده بود با پخش مجدد کوتاه مدت باز هم به کما رفت تا مجری و کارشناس برنامه از سنگ‌اندازی مسئولان برای عدم نمایش این برنامه سخن بگوید. حذف برنامه دستان شاید این گزاره را به ذهن متبادر کند که در سیاست‌های سازمان صدا و سیما موسیقی و پرداختن به موسیقی چندان جایگاهی ندارد. اما بد نیست در برنامه‌های تلویزیون سرافراز اندکی مداقه کنیم. شاید برگ برنده سرافراز در یکسال گذشته «خندوانه» باشد. چیزی که خودش هم به آن اعتقاد دارد و این برنامه خوب و پرمخاطب را یکی از نقاط قوت کارنامه‌اش می‌داند. به طرز خیلی جالبی ما در این برنامه با پخش موسیقی رپ مواجه هستیم. ژانر موسیقی که شائبه دادن مجوز به از سوی وزارت ارشاد به راحتی علی جنتی را به مجلس برای پاسخگویی می‌کشاند اما در صدا و سیما به راحتی روی آنتن می‌رود. نمونه دیگرش همین برنامه «شب کوک» است که با داوری خوانندگان مطرح پاپ کشور مثل فریدون آسرائی در حال پخش است. در این برنامه چند شرکت کننده روی سن می‌آیند و قطعات پاپ خوانندگان جوان کشور را اجرا می‌کنند و به انتخاب داوران برنده‌ها راهی مرحله بعدی می‌شوند. هدف این برنامه کشف استعدادهای جدید در موسیقی پاپ کشور است. این برنامه در حالی در صدا و سیمای ایران به دنبال کشف اسعدادهای خوانندگی است که در یک سال اخیر امار لغو کنسرت‌ها در ایران چشمگیر بوده و علاوه برآن موضع‌گیری‌های تند و تیز علیه خوانندگان و موزیسین‌ها بسیار تند بوده است. کنار هم قرار دادن موارد بالا نشان می‌دهد که در سیاست‌گذاری صدا و سیما چندان هم به موسیقی عناد ورزیده نشده و حتی برعکس زمینه‌های خوبی برای بروز و ظهور استعدادها هم ایجاد شده است. اما در این میان همچنان این سوال باقی می ماند که اگر صدا و سیما به موسیقی پاپ و سنتی مشکلی ندارد چرا عرصه را بر برنامه‌ای چون دستان تنگ کرده است. آیا پرداختن به موسیقی پاپ و رپ و خالی گذاشتن تعمدی جای یک برنامه در حوزه موسیقی سنتی اجحاف در حق موسیقی ملی و میهنی ما نیست؟


آفتاب یزد/گفتگوی آفتاب یزد با سالار عقیلی پیرامون نقش همایون خرم در موسیقی سنتی کشور

دور شدن هنرمندان از یکدیگر به هنر ضربه می‌زند

آفتاب یزد- حامدمحمدی: سالار عقیلی شاید از ماندگارترین اهالی آواز ایرانی و محبوب‌ترین خواننده از میان نسل جوان است. این هنرمند تا کنون نغمه‌های ماندگاری همچون «خوشه چین» و «وطنم» و هم چنین آلبوم‌های متعددی از جمله؛ عشق ماند ،سایه‌های سبز، دریای بی پایان، سعدی نامه، به نام گل سرخ، مایه ناز و... را از خود به یادگار گذاشته است. این خواننده جوان یکی از خوانندگان جوان موسیقی سنتی است که برخلاف بسیاری از همکارانش که در زمینه موسیقی سنتی ایرانی فعالیت می‌کنند، در بین توده مردم جا افتاده است و طرفداران بسیاری دارد. صدای فوق العاده او نتیجه سال‌ها تلاش و شاگردی این هنرمند محبوب نزد اساتیدی همچون صدیق تعریف و همایون خرم و ... است. با این خواننده موسیقی اصیل ایرانی به گفتگو نشسته ایم تا درباره یکی از بزرگترین نوازندگان میهنمان که در زمان حیاتش نقش بسیاری مهمی‌در رشد و پیشرفت موسیقی ایران ایفا کرد برایمان بیشتر بگوید. مردی که ساز ویولن را با مهربانی فراوان در آغوش می‌گرفت و به وسیله آن عاشقانه ترین نواها را پدید می‌آورد. مردی به نام همایون خرم.

فرهنگ در رسانه

* از چه زمانی با استاد همایون خرم آشنا شدید؟

آشنایی من با زنده‌یادخرم خاطره‌ای زیبا و جالب بود. سال 1374 به همراه خانم حریر شریعت‌زاده که هنوز آن موقع با هم ازدواج نکرده بودیم به یاد استاد بنان، کنسرتی را در فرهنگسرای شفق برگزار کردیم و در آنجا اساتید مختلف از جمله کیوان ساکت و زنده یاد منوچهر همایون‌پور دعوت بودند که در کنسرت حضور پیدا کردند. یکی از آنها استاد خرم بود. خاطرم هست همسر استاد بنان هم محبت کردند و در کنسرت حاضر شدند. از آنهاخواستیم که برای میهمانان صحبت کنند. زنده‌یاد خرم پذیرفت و همین هم باعث صمیمیت بیشتر ما با ایشان و خانواده گرامی‌خرم شد. به تدریج با بیشتر شدن این روابط سفرهای کاری ما آغاز شد. از جمله سفر کیش و بزرگداشت بنان بود که استاد خرم هم حاضر بود. همایون خرم و خانواده او همیشه به من لطف داشتند و صدا و کار موسیقی‌ام را تشویق می‌کردند. امروز متوجه می‌شوم این تشویق‌‌ها به ویژه در سنین جوانی تا چه اندازه موثر بوده و اگر اساتید موسیقی از جوانان حمایت کنند و نقاط ضعف و قوت آنها را گوشزد کنند برای هنرمندان تازه کار کمک بسیار بزرگی در جهت پیشرفت آنان خواهد بود. خاطرات زیادی از استاد خرم دارم. در اواخر عمر که ناخوش احوال بودند فرصتی شد که با استاد فخرالدینی، رهبر ارکستر ملی بعد از تمرین ارکستر مهرنوازان به عیادت استاد برویم، از خاطرم نمی‌رود مسیر رسیدن به بیمارستان دی چقدر تلخ و طولانی شده بود. استاد را که در آن حال دیدم تمام وجودم پر از درد شد، مردی که همیشه قبراق و با نشاط دیده بودم. کسی که حق معلمی‌به گردن من داشت وصورت مهربانش همیشه با لبخند در ذهنم نقش بسته بود را در این حالت روی تخت بیمارستان دیدن ناراحت کننده بود، دیدن استاد در لباس مریضی تا مدت‌ها من را افسرده کرد.

شاخه‌ها مضطرب از جنبش باد

در هم آمیخته ﻣﯽ‌ﭘﺮهیزند

برگ‌ها سوخته از بوسه مرگ

تک تک از شاخه فرو می‌ریزند

متاسفانه در سال‌های اخیر هنرمندان خوبی را از دست دادیم و به قول فریدون مشیری تک تک از شاخه فرو می‌ریزند و این برای موسیقی فاخر ما فقدان بزرگی است، از دست دادن استاد منصور نریمان، مشکاتیان، ذوالفنون، جلیل شهناز و کسایی، که گنجینه‌های موسیقی ایران بودند و خاموش شدند.

عماد خراسانی می‌گوید:

«همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع

قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز»

امیدوارم که بتوانیم راه این اساتید را ادامه بدهیم. وظیفه ما این است که راه آنها را دنبال کنیم و مردم به خصوص جوان‌ترها را با موسیقی اصیل و فاخر و جدی آشنا کنیم. ترویج موسیقی سنتی برای همکارانی هم که در حوزه موسیقی فاخر فعال هستند، یک وظیفه است.

* فضای حاکم بر موسیقی ما فرصت و امکان بازتولیدی اساتیدی مثل خرم، مشکاتیان و شهناز را دارد؟

امروز در موسیقی گاهی اوقات استعدادهای خاص شکوفا می‌شوند، اما بسیاری مواقع به هرز می‌رود و مسیر برای آن جوان عوض می‌شود. گاهی هم اتفاقات خوبی می‌افتد. اما معتقدم هنرمندانی مثل همایون خرم، علی تجویدی، مرتضی محجوبی و... جایگزین ندارند. به آثار استاد خرم نگاه بیندازیم، «تو ای پری کجایی» دیگر تکرار شدنی نیست، «سوای دل» مرتضی خان محجوبی دیگر تکرار نمی‌شود، این تصنیف‌ها جاودانه خواهند ماند. دلیل آن هم فضای فکری جامعه است. با ماشینی شدن و مکانیزه شدن زندگی روزمره تکرار این جاودانه‌ها شدنی نیست. از طرفی در گذشته اساتید از خیلی مسائل دور بودند، به آنچه داشتند قانع بودند و به آن بسنده می‌کردند. روابط آنها با هم متفاوت از امروز بود. بیژن ترقی می‌گفت: «با تجویدی دور هم مینشستیم من یک مصرع می‌گفتم و تجویدی روی آن آهنگ می‌گذاشت. یا اینکه تجویدی قطعه‌ای از ملودی را می‌ساخت و من روی آن شعر می‌گذاشتم». امروز متاسفانه این روابط‌کمرنگ شده است، آهنگساز و شاعر همدیگر را نمی‌بینند و از آن حال و هوایی که برای خلق اثر خوب لازم است، خبری نیست. بارها اتفاق افتاده نوازنده‌هایی را که موسیقی کارم را نواختند اصلاً ندیدم. از این وضعیت خوشحال نیستم چون تعاملی صورت نمی‌گیرد در شرایطی که خواننده و نوازنده باید چندین جلسه با هم نشست و برخاست کنند، آشنا شوند، گفتگو کنند و حس و حال همدیگر را بفهمند. اما متاسفانه مکانیزه شدن موسیقی، تغییر شرایط و جوی که بر موسیقی حاکم است همه این مناسبات را عوض کرده است. البته به نظرم در تمام دنیا این معضل وجود داشته باشد. بارها شده به استودیو رفته و آهنگی را خوانده‌ام، اما حتی اسم نوازنده آن اثر را نمی‌دانستم. به هیچ عنوان این وضعیت خوب نیست، خواننده آهنگی را بخواند، اما نداند نوازندگان آن چه کسانی هستند! اما گرفتاری‌های روزمره و مشکلاتی که وجود دارد در جامعه و پر مشغله شدن انسان‌ها و عمق گرفتاری‌ها ما را از هم دور کرده است. دور شدن هنرمندان از یکدیگر به هنر ضربه می‌زند. البته هنوز در بین جوانان میبینم معدود هنرمندانی مثل نوید دهقان، نوازنده کمانچه که آهنگساز خوبی است. مدتی پیش که با ارکستر ملی کنسرت داشتیم کاری از آقای پیروی را شنیدم و لذت زیادی بردم، یا آقای مزدا انصاری از شاگردان استاد فخرالدینی که مسیر او را ادامه داده و امیدزیادی به او هست. منتهی برای ادامه مسیر بزرگان موسیقی باید فضای مناسب برای فعال‌تر شدن جوان‌ترها فراهم شود، ضمناً علاوه بر حمایت‌های مردم حمایت‌های دولت ومتولیان هنر خیلی موثر خواهد بود. غیر از این جوانان ما هم به قهقرا می‌روند.

فرهنگ در رسانه

* شما با آقای بابک شهرکی گروهی به نام خرم داشتید؟

بله، ایشان از نوازندگان خوب ویلن هستند و دو کنسرت در خدمت ایشان بودیم. آقای شهرکی از بهترین شاگردان استاد خرم هستند و استاد خرم هم او را خیلی دوست داشتند. در این گروه از اساتید بزرگ موسیقی از

جمله استاد خرم دعوت می‌کردیم تا هم درکنارشان کسب تجربه کنیم و هم در اجراها حاضر باشند. یکی از این اجراها در فرهنگسرای بهمن بود که خیلی مورد استقبال قرار گرفت و حدود سال 77 جمعیت زیادی را به سالن کشاند و اتفاقاً آثار خوبی از استاد خرم را اجرا کردیم.

* دی ماه امسال «دومین جشنواره و جایزه همایون خرم» برگزار می‌شود، در ابتکاری که کمتر سابقه داشته از جوانان زیر 18 سال دعوت شده آثاری از او اجرا کنند، از طرفی شما و همسرتان، موسیقی را به صورت حرفه‌ای به فرزند خود آموزش می‌دهید و با چنین فضایی آشنا هستید.این برنامه‌ها چقدر به ترویج موسیقی فاخر کمک خواهد کرد و در نگاه وسیع‌تر چقدر بر فرهنگ و جامعه تاثیرگذار خواهد بود؟

به هر حال این برنامه‌ها و امثال این جشنواره‌ها حرکتی رو به جلو در موسیقی است، اگر این برنامه‌ها هم انجام نشود پس چه باید کرد؟ گاهی شرایط به نحوی است که نباید فقط به کمیت کار فکر کرد و پس چون کافی نیست آن کار را نکنیم. معتقدم حتی یک برنامه‌ریزی محدود در موسیقی، قدمی‌رو به جلوست. مثال می‌زنم، اجرای کنسرت با ارکستر ملی تاثیر زیادی در شناساندن موسیقی فاخر به مردم دارد، این که بگوییم چون اجرا یک یا دوشب است پس اجرا نکنیم و فایده ندارد، کاملاً اشتباه است. برگزاری این جشنواره‌ها از برگزار نشدن آن خیلی بهتر است، اما ادامه‌دار بودن آن تاثیر بیشتری خواهد داشت. خیلی مهم است که راهی را که میرویم ادامه بدهیم و پیگیر آن باشیم. در بخش دوم سوال شما باید بگویم پسر من «ماهور» هشت سال دارد و ویلن و تنبک می‌زند، اساتید خوبی هم به او آموزش می‌دهند، پیانو را هم شروع کرده و آواز را هم که با خودم شروع کرده به نظرم صدای خوبی دارد. ایرادی هم داشته باشد هم من و هم مادرش به او گوشزد می‌کنیم. خاطرم هست چند روز پیش در طبقه بالا تمرین ویلن می‌کرد و مقداری فالش می‌زد و نت را کم گرفته بود. خب، ماهور در شرایطی زندگی می‌کند که پدر و مادرش با موسیقی آشنا هستند. خیلی از خانواده‌ها با موسیقی آشنا نیستند و باید آنها را تشویق کرد که فرزندانشان را در مسیر موسیقی و کلاً هنر قرار دهند. از طرفی هم خانواده‌هایی هستند که صرفاً از روی رفع تکلیف فرزندان خود را در کلاس‌های موسیقی ثبت نام می‌کنند و بعد از مدتی هم رها می‌کنند. در مجموع اینکه اگر از سنین جوانی فرزندان ما با موسیقی آشنا شوند، تاثیر آن را در آداب و رفتار او و شکل‌گیری شخصیت فرزند خواهیم دید و به تبع آن در جامعه هم تاثیر مثبت خواهد داشت.‌


ابتکار/به بهانه‌ی سالروز درگذشت " دکتر عبدالحسین زرین کوب"؛

مردی برای تمام فصول

در بعد از ظهر چهارشنبه 24 شهریور ماه 1378 دکتر عبدالحسین زرین کوب از پی چندین ماه بیماری طاقت فرسا، در بیمارستان پارس تهران درگذشت. خبر از سیمای جمهوری اسلامی خیلی کوتاه پخش شد، اما بر وجود دوستداران فرهنگ، ادب و تاریخ این سرزمین بس سنگین و ناگوار فرود آمد و همگی را در غم و اندوهی عظیم فرو برد.

سه روز بعد، صبح شنبه 27 شهریور پیکر استاد از بیمارستان پارس تا دانشگاه تهران تشییع شد و جسم بی جانش برای آخرین وداع به دانشکده ادبیات و علوم انسانی برده شد. چشم احساس می‌دید که در نبود زرین کوب، ستون های سترگ این کهن دانشکده چگونه به لرزه درآمده است. گویی این تنها زرین کوب نبود که می رفت که با پیکر او بهار، فروزان فر، تقی زاده، رشیدیاسمی، قریب و همه ارکان ادب فارسی در دوران معاصر کوچ می کردند. در حیاط مسجد دانشگاه تهران، دکتر شیخ الاسلامی و شمار بسیاری از استادان و دانشجویان بر پیکرش نماز خواندند. همانجا بود که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت، در سخنانی کوتاه استاد را به زیبایی ستود و با ابراز دریغ و افسوس گفت: «قدرش را ندانستیم و حتی بر ساحتِ مهتابش سنگ پراندیم!»

فرهنگ در رسانه

حوالی ظهر همان روز پیکر استاد در قطعه نویسندگان و هنرمندان در «بهشت زهرا» به خاک سپرده شد، اما چه غریبانه! از آن جمعیت چند هزار نفری تشییع کننده، بسیاری در دانشگاه تهران با استاد وداع گفتند و تنها گروهی از خویشان و آشنایان نزدیکتر در مراسم خاک سپاری حضور یافتند. در آنجا مهندس جواد کماسی، فرماندار وقت بروجرد به نمایندگی از عموم بروجردی‌ها درگذشت استاد را تسلیت گفت. اما آن که بیش از دیگران سزاوار شنیدن این سخنان تسلی بخش بود، خود نبود و متاسفانه کسی هم نبودش را نفهمید. خودروی حامل بانو قمر آریان، یار، همسر و همدمِ زرین کوب در بیش از پنجاه سال زندگی مشترک، به موقع به بهشت زهرا نرسید. وی آنگاه رسید که پیکر همسرش را خاکِ سرد به گرمی در بر گرفته و مجالی برای دیداری دیگر نمانده بود. این همسر باوفا که در همه حال همراه زرین کوب بود و در سراسر زندگی مشترک، رسم همسری را به نیکوترین شکل بجا آورده بود، اینک ناباورانه کوچ بی پایان یار را می دید. زن نومیدانه مزار شوی را در آغوش کشید و «بگریست به درد، چنان که حاضران از درد او خون گریستند». (عبارت معروف تاریخ بیهقی در داستان «بر دار کردن حسنک وزیر») بانو قمر در سوگ شوهر چنان بی تابی می کرد که گویی تازه عروسی به تعزیت دامادِ نوجوان خود نشسته است. در این میان، تلاش یکی از حاضران که به خیال خود می خواست او را آرام کند، با اعتراض و شکوه بانو روبه رو شد که می گفت: « مگر نمی دانستید که من جز عبدی کسی را ندارم.( خانم دکتر قمر آریان، استاد را عبدی صدا می زد.) چرا کمی صبر نکردید؟ چرا فرصت آخرین دیدار را از من گرفتید ... ؟»

خورشید به میانه‌ی آسمان رسید که مراسم خاک سپاری پایان گرفته بود و گروه تشییع کننده پراکنده شدند. اما کسی را یارای آن نبود که بتواند بانو را از مزارِ شوی جدا سازد. به درستی ندانستم که این صحنه رقت آور در آن نیم روز داغ تابستانی کی به سر آمد. با خود می‌اندیشیدم که اگر پیکر استاد در زادگاهش، بروجرد و با حضور همشهریانش یعنی مردمی که همواره به نام زرین کوب نازیده اند و به همین اعتبار، بر بروجردی بودن خود بالیده اند، به خاک سپرده می شد شاید چنین صحنه‌ای را شاهد نمی بودیم. به هر حال، تقدیر چنین بود که زرین کوب در جایی غیر از شهرِ زادگاهش بیارامد. هرچند که زرین کوب، نه تنها به دیار بروجرد که به همه ایران زمین و فرهنگ و ادب فارسی، یا بهتر بگویم به تمام جهانِ اندیشه و گستره فرهنگ انسانی تعلق داشته و دارد. با گرامی داشت سال روز درگذشت استاد عبدالحسین زرین کوب ابیاتی از یک غزل زیبای استاد به تمامی علاقمندانش تقدیم می شود:

خوش خوش به پایان می رسد این روز سرگردان ما / زودا که با منزل شویم آرام گیرد جان ما

جان وارهد از دام تن، دل وارهد از ما و من / وز پرده حرف و سخن بیرون فتد دستان ما

ای خواجه بازارگان از این قفس مان وارهان / بیرون فکن ما را از آن تا بشنوی الحان ما

از حبس این ننگین قفس گر وارهم وین خار و خس / پرواز گیرم یک نفس تا گلشن جانان ما

گر نیست درد این زندگی، مرگ از چه درمانش کند/ زین درد جانم خسته شد تا کی رسد درمان ما

در سوز سودای کسی یک عمر اینجا سوختم/ کو حشر تا خامُش کند این شعله از دامان ما

صد جلوه اش در هر قدم آیینه کرد از چشم من/واخر به جز حیرت ندید این آینه حیران ما

این رندیِ پنهان ما از کس نبود مخفی چرا/ جز مدعی آگه نشد زین رندیِ پنهان ما

* دبیر تاریخ دبیرستان‌های بروجرد


اعتماد/گفت‌وگو با علي غضنفري، شاعر و مترجم ادبيات آلماني

مسوولان بدجور به فوتبال چسبيده‌اند

سياست و سياستمداران مهمان تاريخند

زينب كاظم‌خواه/ علي غضنفري در رشته علوم طبيعي دكتراي خود را گرفته اما بيشتر در حوزه ترجمه كار مي‌كند؛ هم به فارسي شعر مي‌گويد و هم به آلماني. هفت مجموعه شعر به زبان آلماني دارد و مي‌گويد كه پيوند بين فرهنگي، پايگاه و مركز پيوند بين ملت‌هاست و به ويژه با آلمان كه از چهار صد سال پيش روابط خوب فرهنگي وجود داشته است. چند سال پيش او در كنسرت «آواهايي كه ما هستيم» كه توسط علي قمصري هدايت مي‌شد، در آلمان حضور يافت. چندين شعر حافظ به آلماني و چندين شعر گوته به فارسي ترجمه شد كه توسط عليرضا قرباني در پارك سوري شهر لوُراخ اجرا شد. او در كنار كارهاي اقتصادي، استاد دانشگاه تهران است و استاد ميهمان دانشگاه ورتزبورگ آلمان. او رباعيات سعدي، ساقي‌نامه حافظ و رباعيات مولوي را به آلماني ترجمه كرده است و هفت كتاب شعر به زبان آلماني دارد. او همچنين داستان هم مي‌نويسد. قرار است كتاب هشت داستان او منتشر شود. پيش از اين هم كتاب «كارتن‌خواب‌ها » را در حوزه داستان منتشر كرده است. يكي از علايق او گسترش پيوند فرهنگي ميان كشورهاي آلمان و ايران است و براي اين منظور مي‌گويد كه بايد شاعران آلماني را به ايران دعوت و شب شعري برگزار كرد.با او درباره كارهايش، ترجمه‌ها و همچنين شعرهايي كه به زبان آلماني نوشته است، گفت‌وگو كرديم.

فرهنگ در رسانه

شما سال‌هاست در فضاي آكادميك حضور داريد، از سوي ديگر آثاري از زبان آلماني در چند سال اخير در ايران بسيار منتشر شده، اين موضوع به معناي اين نيست كه وضعيت آكادميك ما در ادبيات آلماني رو به رشد بوده است؟

فراگيري زبان دارد در ايران رشد مي‌كند. بعضي اوقات بچه‌هاي كوچك را مي‌گذارند زبان ياد بگيرند، حال تا چه حد درست است بايد از حيث روانشناسي بررسي شود. پيوند زبان آلماني با ايران خيلي گسترده است؛ زيرا پيوند آلمان و ايران بسيار عميق است. در سال ١٦٣٢ گروهي به ايران مي‌آيند كه ظاهرا به خاطر روابط اقتصادي بود ولي رييس اين گروه يكي از شاعران معروف آلمان است؛ اولاريوس. همراه او پائول فلمينگ كه او هم شاعر بزرگي است به كشورمان مي‌آيند. اينان در برگشت از آستارا به رودبار مي‌رسند و آنجا براي استراحت اقامت مي‌كنند. منظره و طبيعت آنقدر زيبا بوده كه پائول فلمينگ شعري مي‌سرايد و چون در لهجه محلي مردم رودبار را، «روبار» مي‌گويد. او در اين شعر با همين نام طبيعت را توصيف كرده است.

به خاطر پيوند ديرينه ايران و آلمان، زبان آلماني در ايران خيلي مورد توجه است. شمار افرادي كه براي تحصيل به آلمان مي‌رفتند زياد بود و اكنون هم كم نيست، خود آلمان‌ها هم پيوند خيلي خوبي با ايران و ايرانيان احساس مي‌كنند. بعد از لغو تحريم‌ها دو سه گروه وزير به ايران آمدند، در كنار وزير اقتصاد و انرژي‌شان دو، سه گروه ديگر هم آمدند، همه خوشحال بودند كه تحريم‌ها برداشته مي‌شود. ايراني‌ها را خيلي مهمان‌دوست و صادق مي‌دانند، براي همين، كار با ايراني‌ها براي‌شان لذت‌بخش است. اين رشد آموزش زبان آلماني باعث مي‌شود كه ادبيات و به طور كلي فرهنگ بيشتر وارد صحنه شود. فقط مايه تاسف است كه اكثر مترجمان ما از آلماني به فارسي ترجمه مي‌كنند، ما از فارسي به آلماني كم داريم. زيرا خيلي مشكل است كه از زبان مادري به زبان بيگانه ترجمه شود. من نمي‌گويم همه ترجمه‌ها خوب است. زيرا به عنوان كسي كه داور كتاب سال است، مي‌بينم كه برخي ترجمه‌ها خيلي ضعيف هستند. توصيه‌ام اين است با آنكه سخت است از فارسي به آلماني ترجمه كنيم، من اين كار را انجام داده‌ام؛ سخت بوده اما به هر حال اين كار را كرده‌ام، براي ترجمه شعرهاي حسين منزوي يك سال و نيم وقت صرف كردم. ساقي‌نامه و رباعيات حافظ، رباعيات سعدي و گزيده رباعيات مولوي را نيز به آلماني ترجمه كردم كه دو زبانه در آلمان منتشر شده‌اند.

شما شعر زياد ترجمه كرده‌ايد،

به هر حال برگرداندن شعر فارسي به زبان ديگر سخت است به خصوص در ترجمه اشعار كلاسيك سختي بيشتر است. به هر حال اصطلاحاتي در فارسي داريم كه ممكن است در زبان ديگر وجود نداشته باشد و معنايي كه يك واژه در زبان مقصد دارد در زبان مبدا از بين مي‌رود. براي ترجمه شعر فارسي با اين سختي چگونه كنار آمديد كه به شعر اصلي نزديك‌تر باشد؟ آيا ترجمه شعر را با اين اختلاف‌ها درست مي‌دانيد؟

بدون ترديد درست مي‌دانم، چون در شعر كلاسيك ما، جهاني فرهنگ و دانش و فلسفه آرميده است و شماري از شاعران و اديبان آلماني جسته و گريخته اين را مي‌دانند و بايد آگاهي بيشتر از طريق ترجمه ارايه كرد. من يك نمونه بارز به شما مي‌گويم. اگر گوته ترجمه حافظ را در سال ١٨١٤ دريافت نكرده بود، آيا ديوان شرقي - غربي را مي‌نوشت؟ پس ترجمه هم براي آشنا كردن اديبان غرب و هم براي پيوند بين ملت‌ها كاري بس پسنديده است و به همين دليل من پيوسته مي‌گويم كه پيوند فرهنگ و هنر كشورها زيرساختي پديد مي‌آورد كه در گام نخست برداشت‌هاي اشتباه از ميان مي‌روند و با اين‌گونه نزديكي‌ها، ساير زمينه‌هاي همكاري خواه اقتصادي باشد، خواه اجتماعي و خواه تجاري ايجاد مي‌شوند.

فرهنگ در رسانه

اگر ما اين كار را نكنيم، يعني اشعار و به طور كلي ادبيات خود را ترجمه نكنيم، آنان خودشان در برخي موارد انجام مي‌دهند كه اشتباه‌هاي زيادي در آنها مشاهده مي‌شود.

ليكن فراموش نكنيم كه اين فقط اشعار كلاسيك نيستند كه بايد ترجمه شوند. اشعار معاصر هم زيبا هستند و بايد اين فرهنگ نوين هم براي آنان ترجمه شود.

منظور اصطلاحات خاص‌تر است مثل شاخه نبات؟

اين واژه‌ها را بايد توضيح داد. در ساقي‌نامه‌اي كه ترجمه كردم «ساقي» را در معناي مصطلحي كه در آن زبان وجود دارد

به كار نبردم. در آلماني يك واژه‌اي به نام «شِنِكه» وجود دارد كه مسوول اشربه دربار بود و يك شغل محسوب مي‌شد، در حالي كه ساقي شغل نيست. وقتي اين واژه را نوشتم در موردش توضيح دادم. بعضي اوقات بايد كلمه فارسي را عينا به زبان خارجي برد. مثل راديو كه به زبان ما آمده و مانده، ما هم بايد با بعضي واژه‌ها اين كار را بكنيم. من واژه «رند» را همان طور در ترجمه نوشته‌ام ولي برايش توضيح داده‌ام. اين خودش يك هنر است بايد به اين باور رسيد كه اين واژه را نبايد دگرگون كرد و آنان بايد خودشان دنبال معني آن بروند. حتي ترجمه شعر نيمايي هم كار سختي است. اما تسلط به زبان خارجي كار را آسان مي‌كند. ياد گرفتن زبان خارجي هم به اين معناست كه مترجم بايد در آن كشور اقامت داشته باشد و آن مشكلاتي كه در ترجمه پيش مي‌آيد از بين مي‌رود. مثلا وقتي آلماني‌ها با طنز حافظ روبه‌رو مي‌شوند، شيفته آن مي‌شوند. گوته عاشق حافظ بود و ترجمه‌اي از «پوركشتال» دريافت كرد. اين ترجمه زياد ضعف دارد. اصولا ترجمه اشعار ايراني كه آلماني‌ها انجام داده‌اند اشكالات زيادي دارد زيرا ريشه آن كلام و واژه را نمي‌شناسند. «فردريش روكرت» ٦٠ غزل حافظ را ترجمه مي‌كند، گرچه او به ٤٠ زبان تسلط داشت اما در سايه گوته قرار گرفته است. وقتي ترجمه غزل‌هاي حافظ را مي‌خوانيد، مي‌بينيد كه آن احساس را ندارد. گوته هم خيلي جاها ترجمه‌اش آن احساسي كه بايد داشته باشد را ندارد. ولي پيوند گوته با حافظ، روكرت با حافظ يا گوتفريد كلر با حافظ فرق دارد. گوته به عمق كلام حافظ تا حدي كه براي يك آلماني‌زبان ممكن است پي برده است زيرا پيوندهاي مشترك بين اين دو وجود دارد. گوته در شهر بامبرگ از قدرت كليسا مي‌نالد و كارهاي ناهنجار آنها را نقد مي‌كند، در رفتارهاي اجتماعي حرف‌هايي براي گفتن دارد. وقتي مي‌بيند كه حافظ هم اينها را مي‌گويد شيفته‌اش مي‌شود و مي‌آيد ديوان شرقي و غربي را مي‌نويسد. متاسفانه پيوند فرهنگي ما با كشورهايي مثل سوييس و آلمان و اتريش ظرف سال‌هاي اخير قطع شده يا بسيار كم شده است. ما بايد سازماني داشته باشيم كه دولتي هم نباشد كه براي گسترش ارتباطات فرهنگي بسيار خوب است. من دارم تلاش مي‌كنم پنج شاعر آلماني بياورم با چند شاعر ايراني شب شعر بگذارند و با مشكل‌هاي فراواني مواجه مي‌شوم.

با اين وجود نويسندگان ايراني نسبت به نويسندگان كشورهاي ديگر در اين سال‌ها بيشتر به ايران آمده‌اند و در نشست‌هاي فرهنگي شركت داشته‌اند. سال گذشته چند نويسنده آلماني به ايران آمدند يعني ارتباط اين نويسندگان با ايران بهتر است؟

دو يا سه نويسنده كه زمان نمايشگاه به ايران بيايند كافي نيست. ما بايد تلاش كنيم در زمان‌هايي كه جو مسموم است اين كار را بيشتر انجام دهيم. بايد زياد كار فرهنگي كنيم و فرهنگ سرزمين‌مان را به آنان خوب نشان دهيم. آمدن نويسندگان خيلي خوب است ولي كافي نيست. براي نمايشگاه مي‌آيند و مي‌روند. من اعتقاد ندارم كه ما پيوسته بگوييم كه ما اين فرهنگ را داشتيم و آنچنان بوديم. مهم اين است كه امروز چه داريم، چه هستيم و كجاييم. انسان بايد به فرهنگ كشورش احترام بگذارد ولي مهم اين است كه امروز كجا قرار دارد. اينها چيزهايي است كه بايد امروز به آن بپردازيم. اگر مي‌خواهيم وارد سازمان‌هاي جهاني شويم بايد زمينه‌اش را فراهم كنيم. در ٩ سال گذشته به خاطر تحريم‌ها صدمه زيادي ديده‌ايم. اگر مي‌گويم تبادل نويسنده داشته باشيم فقط آنان را به تهران نياوريم؛ به شهرهاي ديگر هم ببريم. دگرگوني جو مسمومي كه در اروپا وجود داشت با گفتمان حل مي‌شود. در ٢٠١١ در شهر لوراخ، كنسرت عليرضا قرباني با تنظيم و آهنگسازي آقاي علي قمصري برگزار شد. شب گوته و حافظ بود. شعرهايي كه ترجمه كرده بودم آقاي قرباني خواند و اشعار را به زبان آلماني دكلمه ‌كردند. شب خوبي بود و خيلي از فرهنگ ايران صحبت شد. حال هر كس به دنبال اين ارتباط است بايد آن را تاييد و حمايت كند. متاسفانه دست‌اندركاران صنعت و توليد و تجارت بدجوري به فوتبال چسبيده‌اند، چه دولتي و چه خصوصي. من به دنبال جذب سرمايه‌داران براي ارايه كمك‌هاي فرهنگي و تبادل شاعر و نويسنده و كارهاي موسيقايي رفتم، خيلي هم رفتم و هر بار سرم به سنگ كه نه به صخره خورد. تازه اگر نگاه كنيم هزينه پشتيباني از اين گونه كارهاي فرهنگي و سفر اديبان آلماني به ايران و بالعكس، در برابر هزينه‌هاي پشتيباني همين فوتبال خيلي ناچيز است، ليكن متاسفانه اين «ناچيز» هم تاييد نمي‌شود. اين اعتراض به تمام توليد‌كنندگان است كه اين مملكت فقط فوتبال و كشتي نيست ؛ بايد فرهنگ آن را صادر كنيم. مترجمان جواني هستند كه اين كارها را انجام مي‌دهند. بايد از آنان پشتيباني كرد آن وقت مي‌توانند حتي عطار را هم ترجمه كنند.

شما آثاري را به زبان آلماني ترجمه كرده‌ايد ولي به طور كلي ادبيات ايران به زبان‌هاي ديگر ترجمه نشده است. آيا به سختي زبان فارسي برمي‌گردد يا نبودن همتي كه آثار ما را به زبان‌هاي ديگر ترجمه كند؟ ما هميشه از اين اتفاق گله داريم ولي همچنان آثارمان به زبان‌هاي ديگر ترجمه نمي‌شود؟

اين موضوع يك برنامه‌ريزي خوب مي‌خواهد. اصولا اعتقاد دارم هر كاري كه برنامه نداشته باشد به سامان نمي‌رسد. اگر بخواهيد به قله دماوند برويد بايد مديريت بحران داشته باشيد، مسير را بدانيد و اين كار هم مديريت مي‌خواهد و بايد برنامه‌اي ريخته شود براي اينكه از زبان فارسي به آلماني يا زبان‌هاي ديگر ترجمه شود. چه ابزارها و آدم‌هايي را براي اين كار نياز داريم. مترجماني كه نياز مالي دارند سخت است كه مثلا بنشينند شعر منزوي را ترجمه كنند اين كار درآمدي براي‌شان ندارد. بايد سازمان و تشكيلاتي از آنان حمايت كند. همين انجمن مترجمان ايران را ببينيد يك محل كه بروند در آن بنشينند، ندارند. نخست بايد اين باور پديد‌ آيد كه ما در ايران قصد داريم و عزم خود را جزم كرده‌ايم كه متون ايراني را، چه كلاسيك و چه نو، به آلماني ترجمه كنيم. پس از آن بايد پشتيبان‌هاي مالي پيدا و سپس مترجم‌ها انتخاب شوند و متون برگزيده براي ترجمه به آنان داد. گزينش متون فرآيند خاص خود را دارد كه از حوصله اين مصاحبه

خارج است.

ادبيات آلماني در سال‌هاي اخير زياد ترجمه مي‌شود، در دوران گذشته از ادبيات كلاسيك ايران آثار زيادي به آلماني ترجمه شده بود، اما اين تعامل انگار جايي قطع شد و چيزي از ادبيات ايران به آلماني ترجمه نشد يا اگر هم شد بسيار كم بود، در حالي كه مثلا روس‌ها از ادبيات ايران بيشتر ترجمه كرده‌اند، دليل اين موضوع به نظرتان چه بوده است آيا به كيفيت آثار ما بستگي دارد كه مترجمان آلماني سراغ ترجمه آثار ايراني نيامده‌اند؟

دليل اينكه ادبيات آلماني در سال‌هاي اخير زياد ترجمه مي‌شود اين است كه شمار كساني كه ترجمه مي‌كنند زياد شده يا به تعبيري ديگر شمار كساني كه زبان آلماني را فرامي‌گيرند گسترش يافته. شما موسسه‌هاي بزرگ زبان آلماني را بررسي كنيد، شمار افراد از مرز چهار هزار نفر هم فراتر مي‌رود. منتها همه ترجمه‌ها خوب نيستند و فقط چند ترجمه خوب صورت مي‌گيرد. عرض كردم من چون داور كتاب سال هم هستم، اين امر را به خوبي درمي‌يابم. در باب اينكه در گذشته آثار زيادي ازادبيات كلاسيك ايران به آلماني ترجمه مي‌شد، بايد بگويم كه آثار زيادي نبوده‌اند، ليكن به هر حال حق با شماست كه امروز آثار كلاسيك ايران به آلماني ترجمه نمي‌شوند. برخي آثار كلاسيك هم هستند كه توسط خود آلمان‌ها ترجمه شده‌اند، مانند ترجمه فردوسي و سعدي و برخي غزل‌هاي حافظ فريدريش روكرت كه در كنار ترجمه قرآن مجيد انجام شد. منتها بايد گفت كه اين ترجمه‌ها با اشتباه‌هاي فراواني انجام شده‌اند، چون شاعر يا نويسنده يا مترجم زبان فارسي را دور از ايران و بدون اقامت در ايران فرا گرفته بوده است.

فرهنگ در رسانه

در مورد روس‌ها ماجرا چيز ديگري است. روس‌ها به خاطر تسلط بسيار خوب‌شان به زبان فارسي اين كار را گسترده و به آساني انجام دادند و بسيار هم موفق بوده‌اند. كيفيت آثار را بايد در دو بخش توضيح داد، يكي داستان و ديگري شعر. در مورد داستان خوب داريم كه كتابي كه اينجا مجوز نگرفته و منتشر نشده در آلمان ترجمه و پخش هم شده است. همين كتاب «كلنل» محمود دولت‌آبادي كه اميدوارم به زودي مجوز آن صادر شود. البته كتاب كارتن‌خواب‌هاي من چند سال پيش به زبان آلماني توسط Engelsdorfer Verlag در آلمان منتشر شد. دقت كنيد جامعه آلمان در باب شعر و داستان در ركودي بد به سر مي‌برد و نه فقط آلمان بلكه اروپا خيلي زود شيفته داستاني مانند هري پاتر مي‌شود تا به مطالعه داستاني كه از زبان فارسي ترجمه شده باشد به ويژه جوانان در اروپا و در ايران هم دارد همين طور پيش مي‌رود كه ماجراجويي و هيجان و چيزهايي مانند هري پاتر و مانند آن براي‌شان بيشتر جذاب است. 

خوشبختانه در زمينه شعر اين گونه نيست و آثاري از شاعران به آلمان راه مي‌يابند.

شعر در آلمان مانند بسياري از كشورهاي ديگر، امروز آن چنان مورد توجه توده‌هاي مردم به ويژه جوانان نيست. در آلمان امروز شعر بيشتر در موسيقي تجلي مي‌كند و آن هم در موسيقي‌هايي كه در دوران پست‌مدرنيسم جانب‌دار هستند، موسيقي رپ و مانند آن، منتها در بسياري موارد ديگر شعر سنتي نيست بلكه نثر است يا شعري كاملا آزاد است كه در قالب يك موسيقي خوانده مي‌شود. به جرات مي‌توان گفت امروز در آلمان شعر جايي در موسيقي كلاسيك هم ندارد، درحالي كه در موسيقي سنتي ايران هنوز هم در كنار موسيقي رپ و مانند آن غزل‌ها و ترانه‌هاي زيبا و شيوايي چه از شاعران گذشته و چه از شاعران معاصر يافت مي‌شوند. بايد توجه داشت كه جوانان در همه دنيا موسيقي‌هاي مدرن را دوست دارند و نبايد به علاقه آنان، خداي ناكرده اهانت كرد.

سابقه ترجمه ادبيات آلماني نسبت به ادبيات فرانسه و انگليسي كمتر است، اما نويسندگان آلماني كه آثارشان به فارسي ترجمه مي‌شود خيلي زود به يك مد ادبي تبديل مي‌شوند، مثلا هرمان هسه يا تسوايك و برشت بعد از ترجمه در ايران تبديل به مد شدند، حالا شاهديم كه نويسندگان نسل جديد آلمان هم همين وضعيت را پيدا مي‌كنند، دليل اين استقبال چيست؟

موضوع مد ادبي نيست، تازه اگر هم باشد مشكلي نيست مهم محتواي موضوع نويسنده است. بگذاريد فقط به هرمان هسه بپردازيم كه گزارش طولاني نشود. حدود ١٢ سال پس از جنگ جهاني دوم طول مي‌كشد تا داستان‌هاي او مورد توجه قرار مي‌گيرند و به ويژه در امريكا به اوج خود مي‌رسند.

هرمان هسه مانند اشتفان تسواك، گوته و هايدگر و بسياري ديگر پيوسته در حال تكامل است. در شعرها و داستان‌هايش اين نماد بسيار زيباست اين نكته در داستان گرگ بيابان و ساير داستان‌ها و به ويژه در دو نامه وي به نام‌هاي «بازگشت زرتشت» و «اي دوستان با اين لحن سخن نگوييد» بسيار مشهود است و از جوانان آلماني نيز انتظار دارد كه در پي تكامل باشند و در جايي در بازگشت زرتشت مي‌گويد: « اي جوانان، بيهوده در جايي ديگر خدا را جست‌وجو مي‌كنيد، خداوند در وجود خودتان است.»

اينكه نويسندگان جديد آلمان هم همين وضعيت را دارند يعني به يك مد ادبي براي مترجمان ايران تبديل شده‌اند، خير، اينچنين نيست. ترجمه‌هاي خوبي كه از نويسندگان جديد مي‌شود دلايل سياسي- اجتماعي هم دارند و به همين خاطر است كه مورد توجه قرار مي‌گيرند و در ثاني اگر يك داستان كه تلنگرهاي سياسي- اجتماعي دارد به مد تبديل شود، من هيچ اشكالي در آن نمي‌بينم.

شما هفت مجموعه به زبان آلماني داريد گفتن شعر به زبان ديگر كار راحتي نيست .

من به زبان فارسي هم شعر زياد دارم، ليكن در باب پرسش شما بايد بگويم كه نخست علاقه به زبان آن سرزمين بايد وجود داشته باشد. شيوه‌هاي رفتاري مردم، فلسفه زندگي آنجا را بايد بشناسيم. يك دوست روانپزشك دارم يك بار از او پرسيدم كه اگر يكي از بنگلادش براي درمان بيايد چه مي‌كنيد، گفت كه درمانش مي‌كنم ديگر. گفتم شما براي درمان او ريشه‌هاي فرهنگي او را نمي‌شناسيد بنابراين نمي‌توانيد در روان كسي تاثير بگذاريد وقتي كه ريشه‌هاي آن را نمي‌دانيد. مثلا در مورد پيوند فرزند و خانواده در كشورهاي ديگر يك جور است، آلمان يك جور ديگر. تو اگر فرهنگ او را نشناسي چطور مي‌خواهي او را معالجه كني. در نهايت حرف مرا پذيرفت. گفتن شعر به زبان آلماني هم همين‌طور است. اگر پيش‌فرض‌ها را نشناسي كار آساني نيست. در همان شعر آلماني هم مي‌توان يك‌سري انگيزه‌هاي ايراني را آورد كه براي گوش آنان، آن تشبيهات و ايهام‌ها آشنا نيست اما آشنا مي‌شود. مثلا

چشم بادامي را به خوبي مي‌توان در زبان آلماني جا انداخت. ممكن است عام نفهمند ولي خيلي‌ها مي‌فهمند. جا مي‌افتد گرچه سخت باشد ولي در نهايت اين اتفاق خواهد افتاد. آن چيزهايي كه قابل فهم نيست را با توضيح كوتاه مي‌توان جا انداخت. به هر حال مهم‌ترين نكته اين است كه انسان ژرفناي بزرگ زبان آلماني را بشناسد. تاكيد مي‌كنم كه براي فراگرفتن درست زبان آلماني، به ويژه اگر كسي بخواهد به ترجمه هم روي آورد، كلا سند زبان آلماني يا مدارك دانشگاهي كافي نيست و بايد اين مترجم چند سال در آلمان اقامت داشته باشد تا زبان به اصطلاح Native را بياموزد.

شما هم شعرهاي آلماني را به فارسي ترجمه كرديد، خودتان هم شاعر هستيد آيا اين ترجمه كردن به خاطر اين بود كه مي‌خواستيد ببينيد كه شاعران ديگر چگونه شعر مي‌گويند و به نوعي قصد تجربه كردن داشتيد؟

خير. قصد تجربه كردن نداشتم چون نيازي به تجربه نبود. بيشتر احساس مي‌كردم و مي‌كنم كه بايد كاري انجام شود كه بتوان پيوند بين دو ملت ايران و آلمان را محكم كرد و گسترش داد. فرهنگ و هنر خيلي مي‌توانند در اين پيوندها تاثيرگذار باشند، همان‌گونه كه گفتم من باور دارم كه زيرساخت ساير پيوندهاي ميان فرهنگي است به ويژه اگر دو ملت نيز- سواي دولت‌ها و حكومت‌ها كه مي‌آيند و مي‌روند- علاقه‌مند به اين پيوندها باشند كه بين ايران و آلمان اين امر وجود دارد. فرهنگ و هنر نمي‌توانند ساكت بنشيند، تا سياست هرچه مي‌خواهد كند. بارها گفته‌ام زماني كه حتي سياست به خاطر برخي مصلحت‌ها سكوت مي‌كند، فرهنگ و هنر بايد فرياد كشند، چه سياست و سياستمداران ميهمان تاريخ و فرهنگ و هنر يعني پايان تاريخ.

نكته ديگري كه مدنظرم بود اين بود كه به عنوان يك معلم دانشگاهي خدمتي به دانشجويان عزيز كرده باشم و كارهايي انجام دهم كه به عنوان مرجع به دست اين عزيزان برسد كه فكر مي‌كنم با ترجمه دو زبانه

« شعر آلماني از آغاز تا امروز» كه حدود ٨٠٠ صفحه شد، در اين كار موفق بوده‌ام و اميدوارم دانشجويان نيز چنين باوري داشته باشند. اثري ديگر، تاريخ ادبيات آلمان است كه آن هم كتابي مرجع خواهد بود و اميدوارم هرچه زودتر منتشر شود.

شما به فارسي شعر مي‌گوييد، به آلماني هم شعر مي‌گوييد كدام بيشتر مي‌چسبد.

نمي‌توانم تمايزي قايل شوم. در هر دو زبان شعر گفتن به من مي‌چسبد، حالا ممكن است در فارسي دردم چيز ديگري باشد. من زياد دنبال اشعار عاشقانه نيستم حتي اشعار عاشقانه هم بايد نيش‌هايي سياسي داشته باشد. شاعر نمي‌تواند منفك از جامعه‌اش زندگي كند. شاعر نمي‌تواند فقط براي دل خود شعر بگويد. به اين ترتيب چون دردهاي اجتماعي- سياسي- فرهنگي در ايران بيشتر است، بديهي است واگو كردن آنها چه در شعر و چه در ترانه انسان را آرام مي‌كند.

در شعر فارسي درد اجتماعي و سياسي مدنظرتان است، در زبان آلماني چطور؟

در زبان آلماني هم شما به عنوان يك شاعر ايراني شعر مي‌گوييد چون به عنوان ايراني شعر مي‌گوييد چيزهايي كه در اجتماع شما را ناراحت مي‌كند ، ارايه مي‌كنيد. در زبان آلماني هم همين طور، ليكن كمتر. برگزاري آن شب شعر در لادِلوند (Ladelund) مايه افتخار بود؛ نه براي علي غضنفري بلكه براي ايران عزيز. پس از چند ١٠ سال شب شعري ويژه يك ايراني مقيم آلمان برگزار شد. البته شب‌هاي شعر با حضور شاعران عزيز ايراني و شاعران آلماني برگزار شده‌اند كه آنها مايه افتخار من هستند. هرچه اين شب‌هاي شعر بيشتر برگزار و نام ايران و شاعران ايراني برده شوند، موجب مباهات من است.

در واقع آن درد جهاني مي‌شود؟

دقيقا همين طور است. البته شاعران آلماني هم شعرهايي دارند كه درد جهاني را مطرح مي‌كنند. مانند شعري كه دوستم آكسِل كوچ درباره بمباران غزه با عنوان سرب گداخته گفته است. يا مانند شعري كه گونترگراس چند سال پيش (فكر مي‌كنم ٢٠٠٨) با نام «آنچه كه بايد گفته شود» سرود. او در اين شعر نخست مسوولان ايراني را به نقد مي‌كشد و سپس آلمان و اسراييل را كه چرا اسراييل تهديد مي‌كند كشوري را كه هنوز به اثبات نرسيده، بمبي توليد مي‌كند. يك موقع درد كشورتان است و يك موقع درد خودتان. شاعر وقتي به آفريقا هم مي‌رود درد آنها را مي‌بيند. شاعر منفك از جامعه نمي‌تواند حركت كند. شما بايد بگوييد ولي نوع گفتنش فرق مي‌كند. شما بايد بگوييد و مخاطب بداند كه شما مردم را دوست داريد و اعتراض خود را از اين طريق مي‌گوييد. كسي نمي‌تواند اعتراضي كند. من وقتي سرود سمفوني خليج فارس را ساختم زماني بود كه كشورهايي كوچكي كه ٦٠، ٧٠ سال پيش نبودند و وجود نداشتند در حال تحريف نام خليج فارس بودند. آن زمان شعري به نام ايران‌زمينم گفته بودم، رفتم داير‌المعارف اسلامي براي ديدار دوست عزيزم آقاي بجنوردي گفت كه روز خليج‌فارس است كاش سرودي داشتيم. من اين شعر را سروده بودم دوباره براي ايشان خواندم او هم با جناب استاد فرهاد فخرالديني جلسه گذاشت و قرار شد كه اين كار ساخته شود. يك دفعه براي استاد فخرالديني خواندم گفت تنب كوچك و بزرگ و ابوموسي را نياورديد كه هشت شب طول كشيد تا آنها را در اين شعر بياورم. اين موضوع يعني نام خليج فارس و اين سه جزيره درد من بود. پتكي بود كه دايم بر سرم مي‌خورد كه چرا بايد به ايران عزيز اهانت كنند. متاسفانه درد كم نداريم. هرمان هسه مي‌گويد من سياستمدار نيستم ولي در اصل مي‌بينيم كه در كار سياست خيلي دخالت مي‌كند. چند نفر كه هيتلر قرار بود اعدام كند، نجات داد. بازگشت زرتشت او بايد امروز خوانده شود. شاعر از سياست و فرهنگ و هنر و فلسفه جدا نيست. گويش وي بايد آنقدر لطيف باشد كه به دل بنشيند. توصيه‌ام به همه شاعران اين است مسائلي را كه احساس مي‌كنند با كمال زيبايي مطرح كنند.

در آلمان با يك واقعه عظيم مثل جنگ‌جهاني روبه‌رو هستيم كه در نوشته‌هاي آلماني‌ها خيلي تاثير گذاشت شماري نويسنده باتجربه درباره جنگ نوشتند و شماري بعد از آن‌كه نسل جديد نويسندگان بودند و تجربه جنگ را نداشتند از آن نوشتند، اين جنگ چقدر در شكل دادن ادبيات آلمان تاثير داشته است؟

توضيح بيشتري در باب اين پرسش لازم است. از اواخر قرن هجدهم درآلمان سرودن و نوشتن شعر تحولي تازه و نو پيدا كرد. از ايـن‌دوران ديگر تنها احساس عميق و نگاهي عاشقانه و برداشتي كليشه‌اي نمـايانگر گويش‌هاي شعـرگونه نبودند. همه ايـن احساس‌ها رفتـه‌رفته به نغمه‌هايي آهنگين تبديل شدند كه هم آرامش‌بخش بودند و هم مهربانانه و در عين حال شيوه‌اي نو براي نگارش اسم كه بايد در ادبيات سنتي آلمان با حرف درشت آغاز مي‌شد.

فرهنگ در رسانه

آغازگر اين روش نوجواني است به ‌نام اشتفان گِئورگ با حدود بيست و اندي سال كه نه‌‌تنها Fluss را fluss وMensch را mensch مي‌نويسد، بلكه علامت‌گذاري‌هايي مانند نقطه، علامت سوال و غيره را به‌شيوه خويش تغييرمي‌دهد، درقطعات چهاربيتي‌اش قافيه‌پردازي مي‌كند و با اين ترتيب گرچه مانند اغلب اشـعار گذشته هيچ وزني را رعايت نمي‌كند، ليك به آهنگين بودن قافيه‌ها پايبند مي‌ماند. شاعران اين روش تلاش دارند كه نوعي «آرام‌سازي انـديشه» يا «آرام‌سازي تصور» را كه خود آن را گونه‌اي آرامش‌بخشي به شعرمي‌دانند، به‌همراه نوعي انبساط خاطر دراشعار خويش واردكنند و اين صفات را نشانه‌هايي از شعر دلپسند اين دوران مي‌دانند.

ريلكه كه درسال١٨٩٨ بيست و سه سال بيشتر ندارد درشهر پِراگ از «شعر مدرن» آلماني سخن مي‌گويد و به‌راحتي و سادگي و متانت شيوه‌هاي گويش قـديمي را بــه سرزنش مي‌گيرد. گرچه شاعران متولد دوره١٨٨٠ مانند گُتفريد بِن درمقاطعي از حيات خويش به‌اين سمت‌وسو خوكردند، ليك آنان نيز متاثر از تاثيرهاي اجتماعي.فرهنگي و سياسي جنگ، دوباره به سرودن شعرهاي احساسي، برداشت‌هاي عميق دروني و به‌اصطلاح بيان «غروب انسان» پرداختند، درحالي كه شاعراني مانند اشتفان گِـُورگ و ريلكه به‌همان شيوه و سبك و سياق باقي ماندند. اين‌دوره از شعرآلماني را مي‌توان به عنوان ستوني استوار براي پيدايش شعر قرن بيست‌ويكم دانست. ليك بايد به‌اين نكته اشاره كرد، گرچه فرآيند نويني درشعرآلماني پديد آمد كه هنوز گسترش آن تداوم دارد، اما باز اشعار كهن آلماني مقام و مرتبه خويش راحفظ كرده‌اند، به‌ويژه وقتي به اشعار تصويري اغراق‌شده بـرخورد مي‌كنيم، درمي‌يابيم مخاطبان اين شعرها شمار آنچنان زيادي از جامعه آلماني زبان را به‌خود جذب نمي‌كنند.

درعصر سمبليسم شعر به نشانه‌هاي عميق عاشقانه و زيبايي رو مي‌كند و زيبــايي‌شناسي و بيان زيبايي انسان و طبيعت، نمايشي بيش ازپيش مي‌يابد. مركز اين دوران دربرلين و وين برپا مي‌شود، به‌گونه‌اي كه دربرخي موارد حتي از دوره‌هاي برلينِ نو و وينِ نو سخن مي‌رود. اين‌دوره به طور شديد تحت تاثير جنگ جهاني اول افول مي‌كند. درسال‌هاي١٩١٠تا١٩٢٠ ميلادي به سبك اكسپرسيونيسم پرداخته مي‌شود كه اوج آن را مي‌توان دربيان موضوعي اشعار پيدا كرد ، كه در آنها آينده‌نگري و همچنين واقع‌گرايي آشكارا ديده مي‌شوند.

در زمان حكومت نازي‌ها يعني از سي‌ام ژانويه١٩٣٣، رفته‌رفته همه اينها از بين مي‌روند. درهمان آغاز يعني در سال١٩٣٣، كتاب سوزي آغاز مي‌شود. ادبيات مستقل و آزاد و نقدآميز به‌ هر شكل و گونه‌اي، چه نظم و چه نثر ممنوع مي‌شوند. چيزي كه درسال١٩٣٨در اتريش نيز بروز مي‌كند. حكومت نازي‌ها پشتيبان اشعاري بود كه از خون و سرزمين و از خون و تسلط و برتري‌جويي سخن بگويد. آنان كه مخالف رژيم نازي‌ها بودند يا به كشورهاي ديگر سفركرده و پناهنده شدند يا جان خودرا از دست دادند، كه هُوديس يكي از آنان است. شاعران ديگري كه در آلمان ماندند، يا «شعرهايي كشويي» يعني شعرهايي كه پنهان مي‌ماندند، مي‌سرودند يا مطالبي مي‌نوشتند و شعرهايي مي‌گفتند كه بوي سياسي- اجتماعي نداشتند. بيش از ١٥٠٠ تن از اديبان آلمان به كشورهاي ديگر پناهنده شدند و تني چند نيز مانند توخولسكي و سِويگ كه تاب تحمل نداشتند، خودكشي كردند. در اين ميان ٨٨ نويسنده و شاعر آلماني از آن جمله گوتفريد بِن «تعهدنامه وفادارترين پيروان» را در برابر هيتلر امضا كردند كه برخي از آنان بعدها از اين عمل خويش از مردم پوزش خواستند. اين تعهدنامه در ٢٦ اكتبر ١٩٣٣ منتشر شد. اشعار بـسـياري به عـنوان اشـعار در تبـعيد يا اشعـار كساني كـه جـلاي وطـن كرده بودند سروده شده‌اند كه در كتابي به نام Lyrik im Exil (شور تبعيد) توسط Wolfgang Emmerich و Susanne Heil گردآوري شده‌اند و اين خود بيانگر اين نكته است كه بسياري از شاعران آلماني كه تبعيد شده يا جلاي وطن كرده بودند، به تندي به نقد حكومت نازي‌ها مي‌نشينند.

تاثير ادبيات دوران جنگ و ادبياتي كه پس از جنگ به ويرانگري‌هاي سياسي- اجتماعي آن دوران پرداخته‌اند، بسيار زياد است. امروز در آلمان وطن‌دوستي و وطن‌پرستي ديگر در پوشش قدرت نظامي هرچه بيشتر نيست، بلكه پيروي از قانون براي داشتن سرزميني پيشرفته مدنظر است. برخورد زيباي آلمان‌ها را اين روزها با پناهجويان شاهد هستيم كه تاكنون ٨٠٠ هزار نفر را از كشورهاي ديگر پذيرفته‌اند.

چه كارهايي قرار است از شما چاپ شود؟

در كنار ترجمه رباعيات سعدي و ساقي‌نامه حافظ و برگزيده رباعيات مولوي كه دوزبانه در آلمان چاپ شدند، هفت اثر به زبان آلماني منتشر كرده‌ام كه اين هفت اثر شعرهايم به زبان آلماني است كه فارسي آن هم وجود ندارد. هشت داستان قرار است از سوي آواي كلار چاپ شوند. كتاب ديگرم ترجمه نامه‌هاي هرمان هسه است كه ناشر آن نشر پارسه است. اين نامه‌ها كه در بالا هم به بازگشت زرتشت اشاره كردم خيلي به فضاي سياسي ايران ربط دارد. چه كسي بال هزاران را شكست اشعار فارسي خودم است و اشعار دوزبانه حسين منزوي است كه از سوي نشر ثالث منتشر خواهد شد. در پيوند با زبان و ادبيات آلمان احساس كردم دو خلأ در زبان فارسي وجود دارد؛ يكي شعر آلماني از آغاز تا امروز بود كه ترجمه دوزبانه آن انجام شد و دانشجويان از آن خيلي استفاده مي‌كنند. يكي هم تاريخ ادبيات آلمان بود كه حدود ١١٠٠ صفحه است و در حال ويراستاري است. اين كتاب سه سال و نيم طول كشيد. يك كار ديگر هم كردم گوتفريد كلر مجموعه‌اي به نام نوبل‌هاي زوريخ دارد كه ترجمه‌اش كرده‌ام. هفت يا هشت داستان است كه شايد هر كدام را جداجدا منتشر كنم. دو اثر ديگر نيز هست كه مجوز آنها از ارشاد گرفته شده‌اند. اين دو اثر دو داستان از گوتفريد كلِر، نويسنده و شاعر بزرگ سوييسي است با نام‌هاي... و همين لباس زيباست و رومئو و ژوليت در دهكده كه آواي كلار آنها را منتشر خواهد كرد.

جمله‌هاي كليدي

به جرات مي‌توان گفت امروز در آلمان شعر جايي در موسيقي كلاسيك هم ندارد، درحالي كه در موسيقي سنتي ايران هنوز هم در كنار موسيقي رپ و مانند آن غزل‌ها و ترانه‌هاي زيبا و شيوايي چه از شاعران گذشته و چه از شاعران معاصر يافت مي‌شوند.

بايد كاري انجام شود كه بتوان پيوند بين دو ملت ايران و آلمان را محكم كرد و گسترش داد. فرهنگ و هنر خيلي مي‌توانند در اين پيوندها تاثيرگذار باشند.

مايه تاسف است كه اكثر مترجمان ما از آلماني به فارسي ترجمه مي‌كنند، ما از فارسي به آلماني كم داريم.

من اعتقاد ندارم كه ما پيوسته بگوييم كه ما اين فرهنگ را داشتيم و آنچنان بوديم. مهم اين است كه امروز چه داريم، چه هستيم و كجاييم. انسان بايد به فرهنگ كشورش احترام بگذارد ولي مهم اين است كه امروز كجا قرار دارد.

اين مملكت فقط فوتبال و كشتي نيست بايد فرهنگ آن را صادر كنيم. مترجمان جواني هستند كه اين كارها را انجام مي‌دهند. بايد از آنان پشتيباني كرد آن وقت مي‌توانند حتي عطار را هم ترجمه كنند.


جام جم/ به مناسبت 115 سالگی ورود سینما به ایران؛ اگر...

«طرف عصری به عکاسباشی فرمودیم آن شخصی که به توسط صنیع‌السلطنه از پاریس سینمافتوگراف و لانترن ماژیک آورده است، اسباب مزبور را حاضر کنند که ملاحظه نماییم. رفتند نزدیک غروب او را حاضر کردند. رفتیم به محلی که نزدیک مهمانخانه‌ای است که نوکرهای ما در آنجا شام و ناهار می‌خورند. هر دو اسباب را تماشا کردیم؛ بسیار چیز بدیع و خوبی است. اغلب امکنه را به طوری در عکس مشخص، تماشا می‌دهد و مجسم می‌نماید که محل کمال تعجب و حیرت است. اکثر دورنماها و عمارت و حالت باریدن باران و رودخانه سن و... را در شهر پاریس دیدیم و به عکاسباشی فرمودیم که همه آن دستگاه‌ها را ابتیاع نماید.» (مظفرالدین شاه قاجار، یکشنبه هفدهم تیر‌ 1279)

فرهنگ در رسانه

از آن زمان تا به امروز 115 سال می گذرد و سینمای ایران همچنان به راهش ادامه می دهد. ما ایرانی ها باید خیلی خوشحال باشیم و به خود ببالیم که تنها پنج سال پس از اختراع رسمی سینما به جمع کشورهای صاحب سینما در دنیا پیوستیم. فارغ از معیار ارزشی آثار سینمایی اولیه و ثانویه ما و این که این ورود تقریبا زودهنگام سینما به کشور ما چه نقشی در کیفیت فیلم ها داشته، همین نفس سوار شدن زودهنگام به قطار سینما خود مایه مباهات و فخرفروشی است.

نمی دانم، برادران لومیر با نمایش فیلم «ورود مسافران به ایستگاه قطار» در 28 دسامبر 1895 می دانستند پس از گذر بیش از یک قرن روزبه روز بر مخاطبان و عاشقان سینما اضافه می شود یا نه؟ دنیا، پرواز واقعی را مدیون برادران رایت و پرواز مجازی را مرهون برادران لومیر است. سال هاست دل کندن از دنیای تلخ واقعیت و پرواز شیرین و خاطره انگیز به دنیای خیال و رویا، تنها با سوار شدن به طیاره سینما مقدور می شود. کافی است محض نمونه چند اسم را با هم مرور کنیم تا به اهمیت سینما پی ببریم و این که اگر سینما نبود، زندگی ما عاشقان هنر هفتم هم معنایی نداشت و اصلا چه چیزی می توانست در فقدان سینما، جایگزین مناسبی برای خیالپردازی های ما باشد؟ مکتب سینما جایش را به کدام کلاس درس خواب آور و کسل کننده برای آموزش زندگی و رستگاری می داد؟

فرهنگ در رسانه

اگر اورسن ولز «همشهری کین» را نمی ساخت، اگر فرانسیس فوردکاپولا «پدرخوانده» را به ما معرفی نمی کرد، اگر با آلفرد هیچکاک «سرگیجه» نمی گرفتیم، اگر با «ادیسه فضایی2001» استنلی کوبریک همراه نمی شدیم، اگر ویکتور فلمینگ «بربادرفته» مارگارت میچل را به فیلم برنمی گرداند، اگر چارلی چاپلین درهای «عصر جدید» را به رویمان نمی گشود، اگر با جان فورد در زمره «جویندگان» قرار نمی گرفتیم، اگر «جاده» سینما را با فدریکو فلینی نمی پیمودیم، اگر به دنبال «دزدان دوچرخه» ویتوریو دسیکا نمی گشتیم، اگر در بندر «کازابلانکا»ی مایکل کورتیز پهلو نمی گرفتیم، اگر تماشاچی «سینما پارادیزو»ی جوزپه تورناتوره نبودیم و هزاران اگر دیگر، وجدانا تو ای عاشق سینما زندگی ات چگونه بود؟

می گویند در اگر نتوان نشست، اما بگذارید در بزرگداشت مقام و منزلت سینما و به پاس تشکر و سپاس به خاطر چشیدن قطره ای از اقیانوس سینما هنگام تشنگی این «اگر»ها که به سبب ورود به دنیای سحرانگیزی چون سینما باید اگرهای جادویی لقبشان داد را فریاد بزنیم.

اگر برگمان، بونوئل، آنتونیونی، کیشلوفسکی، کوروساوا، تارکوفسکی، اسکورسیزی، اسپیلبرگ، برتولوچی، برسون، کازان، لئونه، کامرون، تروفو، وایلدر، ازو، پولانسکی، پازولینی، وایلر، آیزنشتاین، وندرس، گدار، آنجلوپولوس، پاراجانف و دیگرانی چون اینها نبودند.

اگر بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، ناصر تقوایی، امیر نادری، علی حاتمی، سهراب شهیدثالث، ابراهیم حاتمی کیا، ابراهیم گلستان، کیانوش عیاری، رخشان بنی اعتماد، پرویز کیمیاوی، ساموئل خاچیکیان، فرخ غفاری، بهروز افخمی، مجید مجیدی، علیرضا داوودنژاد، رضا میرکریمی، کیومرث پوراحمد، اصغر فرهادی، پرویز شهبازی، شهرام مکری و دیگرانی مثل این افراد نبودند.

فرهنگ در رسانه

اگر باشوی سیاه رو با نایی روبه رو نمی شد، قدرت پس از سال ها سراغی از سید نمی گرفت، احمد احمدپور رهسپار خانه دوستش محمدرضا نعمت زاده نمی شد، آقای حکمتی زیر رگبار عاشق خواهر شاگردش نمی شد، اگر ناخدا خورشید به حمل تبعیدی ها اراده نمی کرد، اگر گاو مش حسن نمی مرد، اگر به خواهر قیصر و فرمان هتک حرمت نمی شد، اگر امیروی دونده برای یادگیری سواد، الفبا را با یخ در میان آتش فریاد نمی زد، اگر هامون به دنبال علی عابدینی نمی رفت، اگر حسین و طاهره زیردرختان زیتون نوای عاشقانه سرنمی دادند، اگر مسافران بیضایی در راه نمی مردند، اگر نوبر کردانی روسری آبی بر سر نمی کرد، اگر بایسیکل ران برای هزینه درمان زنش رکاب نمی زد و... یکی جلویم را بگیرد، چون این اگرها به فراوانی و وسعت خود سینماست و می تواند تا ابد ادامه یابد. این تازه، اگرهای من بود، می دانم که شما هم اگرهای خودتان را دارید و آنها هم اگرهای خودشان را. و با وجود همه مصائب و مشکلات و انتقادها و محدودیت ها و مرثیه سرایی ها، سینما هنوز جان دارد و نفس می کشد و هستند بزرگانی که فانوس سینما را روشن نگاه دارند و پیشروی نمایند.

می دانید، کافی است چراغی در آن جلوها روشن باشد، آن وقت لشکری با میلیون ها سوار و پیاده همیشه آماده جانفشانی خواهد بود. اصلا اگر روشنایی هم رو به خاموشی باشد، باز جای نگرانی نیست، چون ما عاشقان سینما مثل دخترک کبریت فروش حاضریم تا شعله هایمان را برای ماندگاری و روشنایی سینما هدیه کنیم.

و حالا پس از اگرسرایی برای سینمای ایران و جهان یک اگر جانسوز هم برای خودمان. اگر امروز، فردا و چندصباحی دیگر ما نباشیم چه؟ دلمان برای سینما تنگ نمی شود؟ ما نخواهیم بود، اما سینما به راهش ادامه می دهد و جای ما را عاشقان دیگری پرخواهند کرد. کما این که ما خود جانشینان اسلاف دگریم، اما من یکی که گریه ام می گیرد، دلم تنگ می شود و حسرتی ابدی خواهم خورد که امروز می خواهم بمیرم و فردای پس از مرگ مثلا فیلم تازه اسکورسیزی با حضور آل پاچینو، داستین هافمن، رابرت دنیرو، جانی دپ و مریل استریپ می خواهد به نمایش درآید. پس به خاطر سینما هم که شده نمی خواهم بمیرم و می خواهم زنده بمانم.


جام جم/ آسیب شناسی روابط پیش از ازدواج در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌ علی‌سرلک؛ ضریب خطا را در ‌ازدواج کاهش دهیم

دختر و پسری که قصد ازدواج دارند چگونه با همدیگر آشنا شوند تا به شناخت بهتر برسند؟ روابط عاطفی قبل از ازدواج براساس معیارهای دینی از چه حدودی برخوردار است؟ شیوه ازدواج در گذشته با اکنون چه تفاوت‌هایی با یکدیگر داشته است؟ حجت‌الاسلام علی سرلک در گفت‌وگو با جام‌جم به این پرسش‌ها پاسخ داد.

فرهنگ در رسانه

آشنایی های قبل از ازدواج از چه حد و اندازه هایی باید برخوردار باشد که هم زمینه تلقی دو طرفه فراهم آید و هم حدود شرع رعایت شود؟

آن چیزی که به شناخت طرفین منجر می شود و آنها می توانند براساس یک آگاهی دقیق و روشن بزرگ ترین تصمیم زندگی شان را بگیرند، پسندیده است؛ اما فرآیندی که آدم ها را به همدیگر وابسته تر و دلبسته تر می کند و به نوعی تبادل عواطف و غرایز را به دنبال دارد نمی تواند در این زمینه روند مناسبی باشد. چرا؟ چون ضریب خطا را بین آنها زیاد خواهد کرد. یعنی وقتی پیش از ازدواج دختر و پسر در حریم عاطفی هم قدم بگذارند و نسبت به هم دلبسته بشوند این زندگی توام با خطاهای محاسباتی زیادی خواهد بود. ارتباط دو نفر قبل از ازدواج در قالب دوست پسر یا دوست دختر گرفتن باعث می شود این دو در انتخاب خود دچار مشکل شوند. قطعا انسان ها نیاز دارند دوست داشته شوند و دوست داشتنی باشند. هم کسی را دوست بدارند و هم در معرض ابراز علاقه دیگری قرار بگیرند. اگر این مساله در قالبی غیر از چارچوب های خانواده و زندگی زناشویی شکل بگیرد خیلی واضح است خطای بزرگی در مساله شناخت طرفین اتفاق خواهد افتاد. خطای بزرگ آن است که آنها نمی توانند برای یک رابطه درازمدت و پایدار برنامه ریزی کنند. طبیعتا وقتی در سنین جوانی انسان در معرض این عواطف قرار می گیرد احساسات چشمان واقع بین او را کم سو یا نابینا می کند و نسبت به ویژگی های طرف مقابل مسائل منفی او و عدم تناسباتی که وجود دارد کم توجه می شود. وقتی چنین اتفاقی افتاد دو طرف نمی توانند برای یک زندگی پایدار برنامه ریزی درستی داشته باشند. وقتی دختر و پسر وارد حریم های پرجاذبه عاطفی می شوند نوعا این نوع رابطه به ازدواج منجر نمی شود؛ چون در این دوران، این حباب علاقه با بعضی از تلنگرها و ناهمخوانی ترک برمی دارد. آن بخشی از علاقه ها که به ازدواج منجر شود در دوران زندگی مشترک وقتی جلو می روند در پیچ و خم های زندگی رها می شوند.

آیا همه ازدواج هایی که براساس یک علاقه و عاطفه قبلی به ازدواج منجر شود با مشکل مواجه می شود؟

نمی خواهم بگویم هر دوستی قبل از ازدواجی به تشکیل زندگی منجر نمی شود یا اگر به ازدواج منجر شد در آینده طرفین به مشکل برخواهند خورد، اما آمارها و تحلیل ها حاکی از این است که ضریب خطا در چنین روابطی بسیار بالاست و آدم هایی که چنین تصمیماتی برای زندگی خود می گیرند و محبت و علاقه را قبل از ازدواج تجربه می کنند، دچار خطای محاسباتی بزرگی می شوند؛ بنابراین اسلام عزیز با شناخت عمیقی از انسان و غرایز و کمال طلبی های او تاکید می کند انسان ها باید مودت و رحمت را در فضای زناشویی تجربه کنند. اگر بنا باشد این نوع روابط قبل از ازدواج به میدان های بی حد و حصری برسد، نباید انتظار داشت در صورت تشکیل یک زندگی مشترک، خانواده ای آرام و محکم شکل بگیرد.

در مورد ضریب خطاهای روابط عاطفی قبل از ازدواج اشاره کردید. آیا می توانید منبع آمارهای موجود را ارائه کنید؟

این دایره پژوهش ها مربوط به سایر کشورها از جمله آمریکا هم بود و به ایران محدود نمی شد. مراجعه به کتاب دانش خانواده و جمعیت نوشته جمعی از نویسندگان از انتشارات نشر معارف هم در این زمینه می تواند راهگشا باشد.

بحث درگیری های عاطفی و مقوله شناخت طرفین دو مقوله جدا از همدیگر هستند. حد ارتباط میان دو جوانی که می خواهند با هم ازدواج کنند براساس مبانی اسلام تا چه اندازه است؟

هر ارتباطی که به شناخت بیشتر منجر شود، مجاز است. اگر بنا باشد شناختی در این روابط وجود نداشته و فقط برانگیختن عاطفه و غرائز باشد، از نظر اسلام محدود و ممنوع است، اما پرس و جو و شناخت حساسیت های طرفین و تناسبات خانوادگی نه تنها مجاز است، بلکه جزو ملزومات زندگی آینده است. دختر و پسر باید با چشمانی باز با هم ازدواج کنند و شرایط را کاملا بسنجند و آن گاه که به آگاهی های مناسب در مورد روحیات همدیگر رسیدند برای ازدواج اقدام کنند.

فرهنگ در رسانه

در گذشته ازدواج درون فامیلی و خانوادگی بیشتر بود و با توجه به تغییر سبک زندگی، از تعداد ازدواج های خانوادگی کاسته شده است و بسیاری از جوانان با کسانی خارج از فامیل ازدواج می کنند. هر کدام از این نوع ازدواج ها چه مزایا و معایبی دارند؟

در گذشته ما ازدواج های محفوظ تری داشتیم. ورودی های ازدواج ها در دوره سابق محکم تر و مطمئن تر بود. نمی خواهم بگویم در گذشته احتمال خطا در این ازدواج وجود نداشت، اما با توجه به آمار طلاق و میزان خوشایندی از ازدواج، خانواده ها در گذشته تجربه بهتر و مطلوب تری داشتند. خانواده ها در گذشته در امر ازدواج احساس مشارکت بیشتری می کردند. البته شرایط جدید، ویژگی هایی مثل پیچیدگی دارد و روش های جدیدی هم پیش آمده است. هر چیزی که به خطای محاسباتی منجر شود به مصلحت طرفین نیست. طبیعتا وقتی خودنمایی ها و بزرگنمایی ها تکیه بر محور صرف عاطفی بشود ضریب خطا هم بالا می رود.

نظرتان درباره آشنایی جوانان در فضای مجازی و ازدواج از این مسیر چیست؟

این نوع ازدواج کردن یکی از روش هاست و ما نمی خواهیم آن را نفی کنیم، اما باید به آن وزن بدهیم. یعنی دختر و پسری که با حذف خانواده رابطه خود را شروع می کنند و با هم جلو می روند و بعد خانواده را در جریان اتفاق قرار می دهند به یک اطمینان از زندگی می رسند؛ اما دختر و پسری که از طریق واسطه به هم معرفی می شوند و خانواده ها خواستگاری می آید این هم یک اطمینان دیگری دارد که قابل مقایسه نیست و البته اگر بتوانیم این دو را با هم جمع کنیم میزان اطمینان نسبت به محکم بودن این ازدواج بالا می رود. در شرایط فعلی با این که ازدواج یک اتفاق فرخنده و فاخری است ولی دست کم گرفته می شود و توان خانواده بیشتر از آن که مصروف حقیقت ازدواج شود بیشتر معطوف به تجملات قبل و حین برگزاری مراسم ازدواج می شود. در صورتی که همت اصلی خانواده ها باید متوجه شناخت بهتر و بیشتر دختر و پسری که با هم ازدواج می کنند، شود. متاسفانه آمارهایی در مورد مخارج برگزاری مراسم ازدواج ارائه می شود که کام همه را تلخ کرده است. دختر و پسری با وجود همه امیدها و آرزوها به خاطر بی دقتی در انتخاب و تاکید بر تفاخرها و خودنمایی ها سرنوشت نامناسبی را پیدا می کنند.


جوان/مدير شبكه‌4 با معاون سيما رو‌دررو شد، استعفا داد، رفت و برگشت

طغيان شبكه فرهيخته

اختلاف پنهان در سطح مديريت سازمان صداوسيما با انتشار متن استعفاي مدير شبكه 4 رسانه‌اي گرديد، استعفايي كه ابتدا پذيرفته اما بعدا پس گرفته شد ولي تبعات آن بالاتر از يك استعفا بود.

نویسنده : محمدصادق عابديني

اختلاف پنهان در سطح مديريت سازمان صداوسيما با انتشار متن استعفاي مدير شبكه 4 رسانه‌اي گرديد، استعفايي كه ابتدا پذيرفته اما بعدا پس گرفته شد ولي تبعات آن بالاتر از يك استعفا بود.

فرهنگ در رسانهشبكه چهارم سيما با عنوان «شبكه فرهيختگان» از آرام‌ترين و كم‌حرف و حديث‌ترين شبكه‌هاي سينماست كه با انتخاب مخاطب فرهيخته و دوري از برنامه‌هاي عامه‌پسند، مخاطبان خاص و در مقايسه با ديگر شبكه‌هاي سراسري، بينندگان بسيار كمتري دارد. تصور جنجال‌آفريني در شبكه فرهيختگان همانقدر دور از ذهن بود كه پيدا شدن دايناسور در پارك ملت تهران، اما تقدير چنان بود كه مدير جديد شبكه 4 در كمتر از دو ماه بر اثر دخالت‌ها كاسه صبرش لبريز شود و استعفا بدهد.

استعفايي از سر اجبار

با تغيير رياست سازمان صداوسيما، اصغر پورمحمدي معاون سيما در اولين دور تغييرات مديران شبكه‌ها، تصميم گرفت تقي رستم‌وندي مدير شبكه 4 را ابقا كند. رستم‌وندي كه از سونامي تغييرات در شبكه‌ها به دور مانده بود، صندلي چندان پايداري نداشت و در اوايل تيرماه بود كه از سمت خود بركنار و به مؤسسه سروش فرستاده شد تا غلامرضا غلامي بر صندلي مديريت شبكه‌‌4 تكيه بزند. غلامي از مديران ارشد سازمان بود كه سمت‌هاي مختلفي را در بخش‌هاي مختلف صداوسيما برعهده داشته است. پورمحمدي از غلامي خواست تا مناظره‌هاي فرهنگي را در دستور كار شبكه قرار دهد. به نظر مي‌رسيد يكي از دلايل تغيير مدير شبكه 4 تلاش براي ديده شدن اين شبكه بود. ماهيت خاص شبكه 4 و مديريت سنتي در اين شبكه باعث شده بود كه اين شبكه از نظر مخاطب با مشكل جدي روبه‌رو شود تا آن حد كه حتي اين فقر بيننده به لطيفه تبديل شد، مانند: «اگه يه روز شبكه 4 را قطع كنند هيچ‌كس متوجه نميشه بدبخت انگار پرورشگاهيه» يا «شدم مثل شبكه 4 كه هيچ كس دوستش نداره». غلامي مي‌گويد پيش از آنكه به شبكه بيايد در حضور سرافراز و پورمحمدي شروطي را براي باز كردن فضاي شبكه اعلام كرده بود كه مورد موافقت رئيس سازمان قرار گرفته بوده است. غلامي درباره يكي از اين شروط مي‌گويد: قرار ما با آقاي پورمحمدي اين بود كه فضاي شبكه 4 را باز كنيم تا فضاي نقد باشد، فضاي علمي باشد و كمك كنيم كه طيف‌هاي گوناگون فكري در حوزه فرهنگ و هنر در تلويزيون ديده شوند، نگاه‌هايشان ديده شود و فضايي چالشي در تلويزيون ايجاد كنيم. خب آقاي پورمحمدي با اين رويكرد مخالفت كردند. قرار دوم اين بود كه ايشان در بسياري از مسائل دخالت ريز و جزئي نكند كه اين هم در مواردي محقق نشد.

علل اختلاف؛ سخنراني رحيم‌پور و «هفت»

مدير شبكه چهارم سيما در شرايطي كه برنامه «هفت» شبكه 3 تعطيل شده بود، تصميم مي‌گيرد برنامه‌اي مشابه با هدف نقد سينما راه‌اندازي كند؛ برنامه‌اي كه علاوه بر سينما به نقد برنامه‌هاي تلويزيون نيز بپردازد. اين تصميم شبكه 4 با مخالفت صريح پورمحمدي روبه‌رو شد. مورد ديگري نيز كه غلامي درباره اختلاف خود با پورمحمدي ذكر مي‌كند، دخالت معاون سيما درباره برنامه استاد رحيم پور‌ازغدي بود كه غلامي تلاش داشته تا با تغيير سبك پخش سخنراني‌هاي ازغدي آن را به برنامه‌اي چالشي و مناظره‌اي تبديل كند كه باز هم با سنگ مخالفت پورمحمدي روبه‌رو مي‌شود. اين موارد و شايد موارد ديگري كه رسانه‌اي نشدند دست به دست هم داد تا مديري كه تنها دو ماه از انتصابش گذشته بود نامه‌اي تند عليه رئيس خودش بنويسد. متن استعفاي غلامي به سرعت در شبكه‌هاي اجتماعي پخش شد، اقدامي كه چندان هم نمي‌توانست دور از ميل مدير شبكه چهار باشد. متن نامه به اين شرح است: «احتراماً، نظر به اينكه جنابعالي در برنامه‌ريزي اينجانب براي اداره مطلوب شبكه متناسب با قواعد و ضوابط سازماني و اصول حرفه‌اي اختلال ايجاد مي‌كنيد(پيوست) و اين رويه خلاف قراري است كه روز اول در محضر رياست محترم سازمان با همديگر گذاشتيم و به‌منظور جلوگيري از بروز اختلافات بچگانه در سطح سازمان، بدين وسيله بنده از مديريت شبكه4 سيما استعفا مي‌دهم و براي جنابعالي آرزوي توفيق مي‌كنم، بديهي است تا تعيين مدير جديد باصلابت و در چارچوب ضوابط به اداره شبكه ادامه خواهم داد.»

با وجود اينكه ابتدا استعفاي غلامي پذيرفته شده و دكتر پورحسين به عنوان سرپرست شبكه 4 تعيين مي‌شود، ساعتي بعد از رسانه‌اي شدن استعفا، معاونت سيما اعلام مي‌كند كه با استعفا مخالفت كرده و غلامي همچنان مدير شبكه باقي خواهد ماند. مدير شبكه نيز در اولين اقدام در مصاحبه با «تسنيم» از اختلافات گسترده خود با پورمحمدي و دخالت‌هاي بي‌مورد معاون سيما گفت و رسماً اعلام كرد كه گزينه مطلوب‌ پورمحمدي نبوده است. مورد عجيب شبكه به شايعه‌هاي قديمي درباره اختلاف نظر رئيس سازمان صداوسيما و معاون سيما را دامن زد. اختلافاتي كه در تغيير مديران، تعطيلي برنامه‌هاي پربيننده و حتي سياستگذاري كلان سازمان مشهود است.


جوان/گفت‌وگوي «جوان» با پيام دهكردي بازيگر نقش شهيد چمران در نمايش «تكه‌هاي سنگين سرب»

بازي در نقش شهيد چمران مانند راه رفتن روي تار مو بود

نمايش «تكه‌هاي سنگين سرب» به كارگرداني ايوب آقاخاني با محوريت زندگي شهيد چمران از 12 شهريور ماه اجراي خود را در سالن چهارسوي تئاتر شهر آغاز كرده است

نویسنده : سپيده آماده

فرهنگ در رسانه

نمايش «تكه‌هاي سنگين سرب» به كارگرداني ايوب آقاخاني با محوريت زندگي شهيد چمران از 12 شهريور ماه اجراي خود را در سالن چهارسوي تئاتر شهر آغاز كرده است. به همين بهانه گفت‌وگويي با پيام دهكردي بازيگر نقش شهيد چمران در نمايش «تكه‌هاي سنگين سرب» داشته‌ايم.

آقاي دهكردي! چه شد كه بازي در نقش شهيد چمران نمايش «تكه‌هاي سنگين سرب» را پذيرفتيد؟

سال گذشته آقاي آقاخاني اين نقش را به من پيشنهاد دادند و من نپذيرفتم، يكي به دليل مشغله و خستگي و ديگر اينكه من هميشه سعي كرده‌ام به سمت بازي در چنين نقش‌هايي نروم؛ منظورم نقش‌هاي معاصر و شخصيت‌هايي حقيقي است كه ويژگي‌هاي خاصي دارند و در مقاطع تاريخي اثرگذاري‌هاي خاصي را از خود نشان داده‌اند. آقاي آقاخاني خيلي به من لطف داشتند و اصرار ايشان باعث شد كه من نقش را پذيرفتم. نقش، نقش پرخطري بود و با احوالاتم همگوني داشت. من معمولاً در دوران بازيگري‌ام همواره نقش‌هايي را پذيرفته‌ام كه خطر دارند و از اين منظر فكر كردم مي‌تواند چالشي باشد و خدا را شكر مي‌كنم كه اين نقش را در نهايت پذيرفتم.

خطر بازي در اين نقش از نظر شما چه بود؟ موضع‌گيري‌هاي احتمالي يا دشواري‌هاي بازي در نقشي كه جايگاه بلندي از نظر سياسي و اجتماعي در تاريخ معاصر دارد؟

بحث پر خطربودن براي من بيشتر از بعد فني است، اينكه نقشي بازي مي‌كني كه دور از تجربيات خودت است و اشرافي به آن شخصيت نداري و نمونه‌اش را بازي نكرده‌اي؛ مانند شخصيتي كه من در نمايش مرد بالشي بازي كردم. در نمايش «مرد بالشي» هم نقش من بسيار دشوار بود و بازي در آن مي‌توانست تبديل به يك نقش‌آفريني ضعيف شود و اين مسئله در نمايش «تكه‌هاي سنگين سرب» هم به همينگونه بود. كاراكترهايي مانند شهيد چمران شخصيت‌هايي هستند پر از پيچيدگي كه نوع زندگي‌شان، چگالي بالايي دارد و اگر دقيق و درست در مسير نقش قرار نگيري، خداي ناكرده مي‌تواند خروجي نابساماني را رقم بزند كه تا ابد آدم را شرمنده خودش كند. بازي كردن در نقش شهيد چمران مانند راه رفتن روي يك تار مو بود و يك اشتباه من مي‌توانست باعث از دست رفتن اين شخصيت شود؛ اينكه نقش، شخصيتي غيرقابل درك و غيرزميني از كار درمي‌آمد يا يك تيپ سطحي. اين مسئله دشواري‌هاي بسياري براي ايفاي نقش ايجاد مي‌كرد ضمن اينكه براي نقش‌هاي اينچنيني كه كاراكترها معمولاً فراز و فرودهاي بسياري را تجربه كرده‌اند و حجم آلام و دردهايشان زياد است و نياز به جسم و روحي دارد كه بخشي از اين اتفاق را تجربه كرده باشد، مجموعه اينها دشواري‌هاي نقش بود. من براي بازي در اين نقش 10 كيلو وزن كم كردم.

چرا؟

براي اينكه اندام اوليه من تناسبي به اندام دكتر چمران نداشت و فكر كردم اگر 10 كيلويي وزنم را كم كنم بيشتر به نقش نزديك مي‌شوم.

حال و هواي بازي كردن در نقش يكي از مهم‌ترين فرماندهان جنگ تحميلي چطور بود؟

من براي همه كساني كه براي عزت و سربلندي اين آب و خاك جانفشاني كردند، چه شهدا و چه اسرا و جانبازان همواره احترام و اهميت خاصي قائل بودم و هميشه مي‌گفتم اگر جانفشاني‌هاي اين عزيزان نبود ما بخش‌هاي گسترده‌اي از خاكمان را از دست داده بوديم و نمي‌توانستيم احساس امنيت و آرامش كنوني را داشته باشيم. همه اين از خودگذشتگي‌ها باعث شد كه يك سانتي متر از اين خاك از دست نرود و ما بتوانيم سربلند در سرزمين خودمان زندگي كنيم. براي من حس منحصر به فردي بود كه در قالب نقش آفريني در يك تئاتر، گوشه‌اي از اين احوالات را به نمايش بگذارم. متأسفانه من تجربه حضور در جبهه را نداشتم اما مقوله جنگ را با تمام وجود احساس كرده‌ام.

يك سال پيش فيلمي با محوريت شهيد چمران با نام «چ» اكران شد كه از قضا حاشيه‌هاي بسياري را هم به دنبال داشت، به نظر شما چمران نمايش «تكه‌هاي سنگين سرب» چه تفاوت‌هايي با چمران حاتمي‌كيا داشت؟

من متأسفانه «چ» حاتمي‌كيا را نديده‌ام و تنها شنيده‌هايي درباره اين فيلم داشته‌ام، مبني بر اينكه تنها جنبه‌هاي جنگي شخصيت شهيد چمران در آن فيلم مورد بررسي قرار گرفته است و ماجراي پاوه و بر اساس اين شنيده‌ها آن سويه با اين سويه متفاوت است. اما در نمايش «تكه‌هاي سنگين سرب»سعي شده جنبه‌هاي شخصي، عاشقانه و عارفانه شهيد چمران مورد بررسي قرار بگيرد. اينكه كدام يك از اين چمران‌هاي خلق شده، نزديكي بيشتري را براي مخاطب ايجاد مي‌كند به قضاوت صاحبنظران باز مي‌گردد.

به نكته مهمي اشاره كرديد «تكه‌هاي سنگين سرب» به بعدي از زندگي چمران پرداخته است كه شايد در آثاري كه پيش از اين با محوريت اين فرمانده جنگي ساخته شده چندان ديده نمي‌شد، تأكيد بر اين بعد به چه دليلي بود؟

به باور من همه شخصيت‌هايي از اين دست چه نام‌آشنايي‌هايي مانند چمران، همت و بابايي و چه شهداي گمنام، آدم‌هايي بودند مثل من و شما، آدم‌هايي كه پا در زمين داشتند اما سر در آسمان، آنها هم مانند من و شما غذا مي‌خوردند و زندگي مي‌كردند اما در بزنگاه‌هايي، تصميم‌هاي مهمي گرفتند و پاي تصميم‌ها و تعهداتشان ايستادند. اين نمايش درباره زندگي عاشقانه و عارفانه چنين شخصيتي است و شخصيت را براي ما به شدت ملموس‌تر و اينجايي‌تر مي‌كند و نسل دهه هفتادي كه شايد شهيد چمران را چندان هم نشناسند و تنها نامش را شنيده باشند زماني كه اين نمايش را مي‌بينند متوجه مي‌شوند كسي كه از فرماندهان اصلي جنگ بوده اين وجه از زندگي را هم داشته است پس بنابراين ناخودآگاه احساس مي‌كنند كه شايد من هم بتوانم از او ياد بگيرم. در واقع با اين رويكرد زماني كه ما چنين اسطوره‌هايي را به صورت انسان‌هاي واقعي به نمايش مي‌گذاريم، مي‌توانيم بخشي از اين الگوسازي‌ها را ايجاد كنيم. چنين نمونه‌هايي در ايران بسيارند، نمونه‌هايي كه در صورت پرداخت صحيح مي‌توانند ما را از قهرمانان غربي بي‌نياز ‌كنند. نمايش «تكه‌هاي سنگين سرب» شهيد چمران را از جهان تك‌ساحتي كه تنها جبهه و جنگ بوده خارج مي‌كند و ما مي‌بينيم كه چمران شخصيتي جامع‌الابعاد است، به عنوان مثال مخاطبان به من مي‌گويند كه ما نمي‌دانستيم كه چمران نقاش هم بوده است و ما نمي‌دانستيم رابطه چمران با همسرش به چه صورت بوده است، اين اتفاق خيلي مهم است. به نظرم اينها حلقه‌هاي مفقود از زندگي شخصيت‌هاي معاصري است كه خوب است با هنرهاي نمايشي به اين ابعاد هم پرداخته شود. متأسفانه در سال‌هاي گذشته عمده آثاري كه مي‌بينيم كوشش كرده‌اند كه وجه دلاورانه و شجاعانه چنين شخصيت‌هايي را به نمايش بگذارند، در حالي كه ما بايد تمام ابعاد اين شخصيت را به مخاطبانمان نشان دهيم. از طرف ديگر بايد بر اساس تصميم‌ها و عملكرد اين شخصيت‌ها بتوانيم، الگوسازي فرهنگي به وجود بياوريم. به عنوان مثال شهيد چمران قولي زمان خواستگاري به مادر همسرش مي‌دهد كه تا روز پاياني زندگي‌اش هم پايبند آن قول و قرارش است.

چمران قصه شما، مردي است كه عشق را به اندازه جنگ‌هاي چريكي بلد است.

اينها همه دشواري‌هاي‌ نقش بود، مثلاً در سكانسي كه شخصيت منقلب مي‌شود و گريه‌اش مي‌گيرد يا در قسمت ديگري كه پس از مدت‌ها همسرش را مي‌بيند، من كوشش كردم كه واكنش‌هايي را اجرا كنم كه واكنش‌هاي يك آدم واقعي است. در حالي كه كافي بود من اين واكنش‌ها را حذف مي‌كردم و رويكرد عكس‌العملي جهان اسطوره‌وار را به نمايش مي‌گذاشتم، مردي كه گريه نمي‌كند، عصباني نمي‌شود، دلتنگ نمي‌شود و تنها يك اسطوره است. من سعي كردم با بضاعت اندك بگويم كه اين فرمانده جنگ هم به همسرش علاقه‌مند است و از دلتنگي فرزندش آزرده مي‌شود و مي‌تواند كابوس ببيند و اين مؤلفه از ابتدا در متن بود و من سعي كردم چمراني را معنا ببخشم كه تماشاگر او را بشناسد و با او همذات‌پنداري كند و سعي كردم آميزه‌اي از او و من به صورت توأمان روي صحنه برود.

يكي از ابعاد نمايشنامه، انتخاب دكتر چمران ميان وظيفه و خانواده بود، مسئله‌اي كه در ديالوگ‌هاي متعدد از اين نمايش هم به آن اشاره شد. آيا شهيد چمران از انتخاب ميان خانواده و وظيفه در دوگانگي به سر مي‌برد؟

فرهنگ در رسانه

واقعيت اين است كه افرادي از اين دست همواره در اين دوگانگي در تردد هستند و اين مسئله غير قابل انكار است، به هر حال زماني كه كسي تصميم مي‌گيرد و براي دفاع از آرمان و وطن و مردم و اعتقاداتش به مبارزه مي‌رود، چيزهايي را از دست مي‌دهد. زماني كه اين آدم‌ها به دنبال آرمان مي‌روند بايد با خانواده، عزيزان، آرامش، خواب راحت، غذاي خوب و هر آنچه كه يك آدم معمولي در شرايط عادي دارد، خداحافظي كنند، اما هيچ انساني زماني كه به جنگ مي‌رود از خانواده و علاقه‌مندي‌هايش به طور كامل نمي‌گذرد و خاطرات خانواده و دلبستگي‌ها همواره در رؤياهاي او وجود دارند. به عنوان مثال در خاطرات شهدا و اسرا اين دلتنگي‌ها بسيار ديده مي‌شود. اين دوگانگي، فصلي است كه نقش‌هاي اينچنيني را شخصيت مي‌كند و نمي‌گذارد تيپ شوند. در تيپ‌ها، ما با شخصيت‌هايي روبه‌رو مي‌شويم كه مثلاً تنها جنگجو هستند و آرمانگرا؛ نه گريه مي‌كنند و نه خشمگين مي‌شوند، اما شخصيت آميزه‌اي از اين چندگانگي‌هاست. بله شخصيت دكتر چمران به دليل آرماني عجيب تصميم مي‌گيرد و به جنگ مي‌رود اما به ياد اعضاي خانواده‌اش گريه هم مي‌كند و در اين كار تلاش همه بر اين بوده است كه چمران شخصيت باشد و نه تيپ.

براي نزديك شدن به نقش چه منابعي را مطالعه كرديد؟

من شخصيت شهيد چمران را از ديرباز مي‌شناختم، اما به ضرورت نقش فيلم و عكس ديدم و صدا شنيدم و جزواتي را كه بود مطالعه كردن و موزه شهدا رفتم اما ايده‌آل من اين بود كه نقش را به گونه‌اي بازي نكنم كه هر كس نمايش را ديد نگويد مثل چمران راه مي‌رفت و حرف مي‌زد و از روز اول هم تصميمم اين بود كه به آميزه‌اي از پرسوناي خودم و شهيد چمران برسم تا هم خودم در آن باشد و هم چمران. چمران خيلي درد كشيده است و من سعي كردم براي ايفاي اين نقش خيلي به دردهاي خودم فكر كنم تا بتوانم اين دردمندي را هم در صدا، هم در نگاه و هم در حضور هويدا كنم. البته اين نمايش حاصل يك تلاش جمعي است و نه تنها بازيگري من.

يكي از اتهاماتي كه به آثاري كه با محوريت جنگ تحميلي ساخته مي‌شوند وارد است، سفارشي بودن اين آثار است؛ مؤلفه‌هايي كه در اين اثر ديده نمي‌شود. به نظر شما اين نمايش و همچنين بازي شما چگونه توانست وارد ورطه سفارشي كاري نشود؟

اعتقاد من اين است زماني كه اثري بر اساس سفارش يا دستور به وجود مي‌آيد و دغدغه‌اي در اين ميان نيست، آن اثر در اوجش مدتي سر زبان‌ها مي‌افتد و پس از آن براي هميشه از يادها مي‌رود. خود من اين نقش را پس از دشوارهاي بسيار پذيرفتم و آنقدر براي اين نقش انرژي گذاشتم كه براي ساير نقش‌ها اينگونه نبود. متأسفانه در اثري از اين دست، آثار چندان ارزشمندي نبودند و آثار موفق آثاري هستند انگشت‌شمار كه سفارشي نبوده‌اند. به همين دليل است كه در بازخوردهاي مخاطبان هم همين جمله شما را بسيار مي‌شنويم.

بازخورد مخاطبان پس از گذشت چند روزي كه از آغاز نمايش مي‌گذرد، چه بوده است؟

بازخوردها خوب بوده است. پيشنهاد من به مخاطبان اين است كه با اين تلقي كه قرار است يك تئاتر جنگي ببينند، وارد سالن نشوند. متأسفانه برخي‌ها به محض اينكه مي‌فهمند كاري با محوريت جنگ است، فكر مي‌كنند قرار است توپ و تانك ببينند. پيشنهاد من اين است كه مخاطبان بدون رويكرد وارد سالن شوند.


حمایت/محسن اسلام‌زاده در گفت وگو با «حمایت» اعلام کرد: رونمایی از چهره واقعی مدعیان صلح در مستند«به دنبال صلح»

کارگردان مستند «به دنبال صلح» از رونمایی این فیلم مستند با حضور «بهروز افخمی» در حوزه هنری خبر داد.

فرهنگ در رسانه

«محسن اسلام‌زاده» در گفت‌و گو با «حمایت» اظهارکرد: این مستند که در هنگام حضور اعضای کاروان زائران صلح سوریه از 10 کشور دنیا در ایران، سوریه و لبنان تولید شده به روایت مادر «اگنس ماریا» راهبه مسیحی از روزهای شروع درگیری‌ها در سوریه می‌پردازد. او در این فیلم از حضورش در میان معارضه و مشاهداتش که توسط یک فیلمبردار فرانسوی ثبت شده سخن می‌گوید. وی با اشاره به اینکه این مستند از اوایل سال جاری آماده نمایش شده بود، ادامه داد: بیش از یک سال پیش چند تن از چهره‌های صلح طلب بینالمللی به ایران آمدند تا از طریق کاروانی برای کمک به مردم سوریه، به این کشور سفر کنند. در بین چهرههایی که قرار بود در ایران حضور داشته باشند مادر «اگنس ماریا» و «ماریا مگوایر» برنده صلح نوبل نیز به چشم میخورند. وی با بیان اینکه کاروان صلح سوریه توسط یک سازمان مردم نهاد با نام «امت واحده» از ایران به سمت سوریه و لبنان حرکت کرد افزود: ما هم در همراهی با این کاروان تصمیم گرفتیم تا این سفر را با محوریت مادر «اگنس ماریا» مستند کنیم زیرا این بانو از ابتدای به وقوع پیوستن جنگ در سوریه مبارزه خود علیه این جنگ را آغاز کرد و بارها توانست معارضان سوریه را قانع کند تا سلاح‌های خود را زمین بگذارند. این مستندساز ادامه داد: مادر اگنس ماریا زمانی که معارضان سوریه اعلام کرده بودند دولت این کشور از سلاح شیمیایی استفاده می‌کند، توانسته بود مدارکی را به سازمان ملل ارائه کند و با تایید اسناد و مدارک ارائه شده مانع حمله آمریکا به این کشور شد. وی همچنین با اشاره به ساخت مستند «به دنبال صلح» توضیح داد: مادر اگنس ماریا بخشی از تصاویر سفر و مبارزات خود در سوریه را در اختیار ما قرار داد تا بتوانیم در این مستند از آنها استفاده کنیم.

جنایات تروریستها در سوریه مستند شد

اسلام‌زاده با بیان اینکه ما در این مستند توانستیم به ماجرای جنگ در سوریه نزدیک شویم تصریح کرد: در این مستند فقط همراهی با کاروان صلح مدنظر نبوده است. وی با اشاره به برخی از صحنه های مربوط به جنایات تروریست‌ها در سوریه، نیز بیان کرد: یکی از صحنه های ناراحت کننده در این مستند، حمله معارضان با خمپاره به یک مدرسه مسیحی بود که در این حمله یک کودک کشته و 60 کودک دیگر زخمی شدند. در این حمله مشخص شد معارضان از سلاح و خمپاره‌های ممنوعه استفاده کرده‏اند؛ موضوعی که در این فیلم به آن پرداخته شده و به عنوان گزارش نقض حقوق بشر مطرح شده است.به گفته وی، تصویربرداری «به دنبال صلح» ۲۰ روز طول کشید و در نهایت اوایل سال جاری این مستند آماده نمایش شد.

مدعیان حقوق بشر به دنبال پروپاگاندای رسانهای هستند

این مستندساز تاکید کرد:‌ فکر می‌کنم با توجه به شرایطی که برای کودکان مظلوم سوریه ای رخ داده نمایش این مستند کاملا به موقع است. وی یادآورشد:4سال است که جمعیت مصالحه و خانم مایریت مگوایر - که برنده صلح نوبل است - به دنبال صلح در سوریه هستند و این فیلم می‌تواند نشان دهد چه کسانی به دنبال صلح هستند و چه کسانی در این راه کارشکنی کرده‏اند ولی الان یک پوزیشن صلح طلبانه میگیرند. به نظر من آنها به دنبال یک پروپاگاندای رسانه ای هستند. این مستندساز اضافه کرد: آن چه که من را ناراحت میکند این است که تمام کسانی که مسبب این فجایع در سوریه هستند الان پز صلحطلبانه به خود گرفته‌اند و به دیده تحقیر به مسلمانان نگاه میکنند. آنها مدعیان صلح هستند .اما به طور حتم به دنبال حقیقت و پایان جنگ سوریه نیستند. اما این مستند می‏تواند سندی برای رو کردن حقایق جنگ در سوریه است؛ به ویژه اینکه راویان فیلم ما مسلمانان نیستند تا مدعیان حقوق بشر! به بهانههای واهی ما را محکوم به حمایت جانبدارانه از مردم سوریه بکنند.راویان مسیحی فیلم ما دنیا را دور زدهاند و حتی در بین معارضان حضور پیدا کردهاند تا بفهمند عاملان این جنایات علیه مردم به ویژه کودکان سوریه از کجا حمایت میشوند.آنها هم بر این باورند که قطعا این کار یکی - دو گروه چریکی نیست و حمایتهایی از جبهههای عربی و غربی پشت آن وجود دارد که البته حالا دودش دارد به چشم خودشان میرود.

فرهنگ در رسانه

نسخه زیرنویس انگلیسی این مستند آماده شده است

اسلام زاده یادآورشد: نسخه زیرنویس انگلیسی این مستند آماده شده که به زودی توسط حوزه هنری به جشنواره‌های مختلف بین المللی ارائه می شود. وی با یادآوری این نکته که در ساخت فیلم مستند مشکلات زیاد است اظهارکرد: ولی خوشبختانه در کاروان همراه ما افرادی حضور داشتند که این مشکلات را کمتر و دسترسی ما را به سوژه ها راحت تر میکردند ؛ مثلا پدر دیو از استرالیا و پدر جولیان آسانژ موسس سایت ویکی لیکسدر از اعضای این کاروان بودند. اسلام‌زاده اظهارامیدواری کرد که این مستند در شبکه های تلویزیونی ایران در ساعت مناسب پخش شود.


رسالت/فيلم محمد رسول ‌الله (ص) چگونه ساخته شد؟

به گزارش خبرنگار سينمايي فارس، توليد فيلم محمد رسول‌الله (ص) حاصل همکاري و همراهي گروه ‌ها و افراد متعددي است و قابل مقايسه با فيلم‌هاي معمول سينمايي نيست. بيش از 300 نفر در بخش‌هاي مختلف توليد فيلم دخالت داشتند، اما شايد قريب به همين تعداد هم قبل از آن در مراحل مختلف، به توليد فيلم کمک کردند.

محمدمهدي حيدريان، تهيه‌کننده‌ي فيلم محمد رسول‌الله (ص) يکي از معدود افرادي است که از ابتدا در جريان شکل‌گيري فيلم حاضر بوده و بنابراين اطلاعات دست‌اولي از روند آماده‌سازي و توليد آن دارد. او در اينجا روندي را که از شکل‌گيري ايده‌ي فيلم تا تأمين بودجه‌ فيلم طي شد توضيح مي‌دهد. روايت او از جايي آغاز مي‌شود که هنوز ايده‌ مرکزي فيلم محمد رسول‌الله (ص) پيدا نشده بود. او مي‌گويد احساس نياز به معرفي پيامبر اسلام (ص) به تمام مردم جهان و مقابله با تبليغات منفي رسانه‌هاي غرب عليه مسلمانان، دغدغه‌اي را به وجود آورد که جمعي از صاحب‌نظران از مجيد مجيدي سئوال کنند چرا فيلمي با موضوع پيامبر (ص) کار نمي‌کند. مجيدي اين پيشنهاد را با حيدريان در ميان گذاشت و اين، لحظه آغاز پروژه محمد رسول‌الله (ص) شد.

فرهنگ در رسانه

* چه مخاطبي مدنظر بود؟

بعد از دريافت مجوزهاي لازم از مراجع عاليقدر، اين سئوال مطرح بود که فيلم، چطور بايد بر مخاطبان گسترده اثر بگذارد. سه نکته براي سازندگان فيلم اهميت داشت و توجه به آنها نشان مي‌داد که فيلم، بايد چه زاويه‌ي ديدي را انتخاب کند. حيدريان توضيح مي‌دهد: «اين فيلم مي‌بايست با ايده‌ معرفي پيامبر اسلام(ص) به جهانيان شکل بگيرد؛ مردمي که اغلب نه تنها شناخت درستي از ايشان و دين اسلام ندارند، بلکه متأثر از القائات سياست‌گذاران دنياي غرب، ذهنيتي منفي نسبت به آن يافته‌اند. دوم اين‌که انتخاب مخاطب بين‌المللي مستلزم آن است که سطح کيفي فيلم نيز در حد بين‌المللي باشد، زيرا اين مخاطب با بهترين نمونه کارهاي عوامل سينما آشناست و به تماشاي آن سطح از تصاوير سينمايي عادت دارد. انتخاب دوره‌ي کودکي پيامبر هم سومين نکته‌اي است که با نيم‌نگاهي به مخاطب جهاني پديد آمد. زيرا اولين قضاوت نسبت به کودک در همه دنيا، معصوميت اوست و اين توافق خودجوش، بخت زيادي براي جلب هم‌دلي تماشاگر، نصيب فيلم مي‌کند.»

* بودجه‌ فيلم چه طور تأمين شد؟

هم‌زمان با تشکيل جلساتي براي تعيين مضمون و قصه‌ فيلم، برنامه‌ريزي براي تأمين بودجه هم آغاز شد. حيدريان مي‌گويد: «از ابتدا تصميم قطعي بر اين بود که فيلم به‌هيچ‌وجه با دخالت سرمايه‌گذاري دولتي توليد نشود تا کيفيت اثر و اهداف آن با تغييرات سياستي و مديريتي مخدوش نگردد. سرمايه‌گذاري از صندوق سينماي کشور نيز، هم به دليل محدود‌بودن سرمايه و هم به دليل شرايط بحراني موجود در سينماي ايران که قطعاً استفاده از آن موجب حرف و حديث‌ها و اعتراضاتي مي‌شد، منتفي بود.» بنابراين اول قرار مي‌شود زمينه‌ي مشارکت مجموعه‌اي از کشورهاي اسلامي فراهم شود.

فرهنگ در رسانه

وقتي فيلمنامه‌ محمد رسول‌الله (ص) آماده شد سفر به کشورها براي جذب سرمايه آغاز شد. شرکت‌هاي فيلمسازي در ترکيه و قطر، اشتياق خود را براي سرمايه گذاري در فيلم اعلام کردند. اما همان زمان به‌منظور جلوگيري از بروز اختلاف، قرار بر اين شد که کل بودجه فيلم توسط سرمايه‌گذاران داخلي تأمين شود. بنابراين شرکتي با عنوان «نور تابان» تأسيس شد.

هم‌چنين به دليل هم‌زماني ساخت اين فيلم با تحريم‌هاي خارجي عليه ايران و با قطعي‌شدن حضور عوامل خارجي در فيلم و نياز به خريد بسياري از تجهيزات ، شرکتي در کشور آلمان ثبت شد تا از سد‌شدن راه‌هاي ارتباطي جلوگيري شود.

* چقدر براي فيلمنامه تحقيق شد؟

سئوال اصلي اين بود که فيلم براي رسيدن به هدفش، چه‌جور ساختاري را انتخاب کند؛ آيا فيلم بايد قصه‌محور مي‌بود يا شخصيت‌محور؟ داستان يا حادثه خاصي محور اصلي قرار مي‌گرفتد يا خير؟ حيدريان مي‌گويد براي اين کار تحقيق درباره‌ شرايط زيست در زمان آن حضرت ضروري بود.

او مي‌گويد: «تحقيقات از دوره پيش از تولد پيامبر، از محل تولد و خاستگاه ايشان آغاز شد. حاصل شش ماه تحقيق، چهارده جزوه گردآوري‌شده با عناوين تخصصي مانند آب و هوا، معاملات، آداب و رسوم دوره جاهليت و… به زبان عربي بود که در اختيار پروژه قرار گرفت تا با رايزني‌هاي متفاوت، بهترين قالب براي فيلم‌نامه انتخاب شود.»

* فيلمنامه چه طور شکل گرفت؟

فرهنگ در رسانه

از ابتدا تصميم بر اين بود که نگارش فيلمنامه برعهده شخصي غير از کارگردان باشد تا ملاحظات کارگرداني در آن تأثير نگذارد. حيدريان توضيح مي‌دهد که: «ضمن اين‌که کارِ گروهي هم يکي از روش‌هاي مورد توجه بود، به اين معنا که نويسنده نهايي فيلمنامه، نويسنده برآيند ايده‌هاي گروه باشد.

با توجه به نگاهي که سازند‌گان اثر به بازارهاي بين‌المللي داشتند، انتخاب شخصي که تجربه‌ کار در عرصه‌هاي بين‌المللي را داشته باشد، ضروري به نظر مي‌رسيد.» به اين ترتيب کامبوزيا پرتوي که براي مراکزي در فرانسه نيز فيلم‌نامه‌نويسي مي‌کرد، به عنوان نويسنده فيلمنامه انتخاب شد.

حيدريان مي‌گويد: «پس از ماه‌ها بحث و بررسي و تشکيل جلسات مختلف با افرادي مثل مهدي ارگاني، مرحوم سيف‌الله داد، رضا ميرکريمي، عليرضا رضاداد و… تصميم گرفته شد که در فيلم به دوره کودکي پيامبر پرداخته شود. مقطعي که انتخاب مي‌شد، مي‌بايست ظرفيت کافي براي هدف گروه را مي‌داشت و به سئوال چرا بايد پيامبر جديدي مي‌آمد و ويژگي‌هاي آن دوران چه بود، در فيلم پاسخ داده مي‌شد.»

بر اين اساس، حوادث و ماجراهايي انتخاب شد که با روايات منابع اصلي مانند قرآن و نظرات مراجع مغايرت نداشته باشد. مذاکرات متعددي با رهبر معظم انقلاب اسلامي و هم‌چنين مراجع و علماي ديني مانند آيت‌الله سبحاني، آيت‌الله وحيد، آيت‌الله سيستاني، آيت‌الله جوادي آملي و جناب آقاي حکيمي، در حوزه عرفان و فلسفه با آقايان ديناني، معصومي همداني، پازوکي و… در حوزه ادبيات با آقايان خرم‌شاهي، گرمارودي و… انجام شد و نظراتشان مورد توجه قرار گرفت.

به اين ترتيب بعد از گذشت دو سال‌ونيم ـ از ابتداي پاييز 85 تا بهار 88 ـ فيلمنامه آماده شد و به منظور جلوگيري از سوءاستفاده‌هاي احتمالي، در تشکيلات سينمايي و حقوقي بين‌المللي به ثبت رسيد.


رسالت/در گفتگو با مديران شبکه جهاني سحر مطرح شد:

اطلاع رساني بهنگام و مقابله با سلطه خبري غرب

اشاره:

رسانه هاي برون مرزي صدا و سيما سعي دارند تا با ايجاد بستري مناسب، ميدان عمل را در دست گيرند و به قدرتي منحصر به فرد در جهان رسانه بدل شوند. گزارش زير، حاصل گفتگو با مديران سيماي کردي، آذري، اردو، بوسني و فرانسه شبکه جهاني سحر است که تقديم حضورتان مي شود؛ در عصري که رسانه‌هاي دنيا با برخورداري از آخرين فناوري ‌ها، به ‌دليل قدرت نفوذ بالايشان، تأثيرات بلندمدت، تدريجي و حتي غير مستقيم و نامحسوس روي مخاطبان مي‌گذارند، صحبت‌کردن از رسانه‌هايي به زبان‌هاي مختلف براي مخاطبان آن‌سوي مرزها اهميت بيشتري پيدا مي‌کند. در همين خصوص رسانه‌هاي برون‌مرزي صداوسيما، همه اين سال‌ها مسيري را براي جذب و پاسخ‌گويي به نيازهاي مخاطبان (ايرانيان خارج از کشور) انتخاب کرده‌اند تا ميدان عمل را در دست گيرند و به قدرتي ويژه و منحصربه‌فرد در جهان رسانه‌ها دست يابند. اين رسانه جهاني، اکنون درپي چارچوب سياست‌هاي مناسب‌سازي ساختارهاي سازمان، تبديل به شبکه جهاني سحر شده و پنج راديوي همزبان با پنج سيماي آذري، کردي، اردو، فرانسوي و بوسنيايي معاونت برون ‌مرزي در کنار آنها به فعاليت خود ادامه مي‌دهند.

فرهنگ در رسانه

* مهندسي کنداکتور مهم ‌ترين گام در چابک ‌سازي شبکه است:

عليرضا سليماني ‌زاده مدير شبکه جهاني سحر، مهم ‌ترين هدف شبکه را اطلاع‌رساني و انعکاس قوي، گسترده و بهنگام اخبار ايران و جهان به‌ منظور مبارزه با سلطه خبري نظام‌هاي غربي و صهيونيستي دانست و تصريح کرد: با ترسيم چهره واقعي از جامعه ايراني، هم به نوعي موج تبليغاتي همه‌جانبه و شائبه‌هاي منفي عليه ايران خنثي مي‌شود و هم نوعي تحکيم همبستگي و فضاي اعتماد و تفاهم بين مسلمانان ايران و ساير ملل پديد مي‌آيد. سليماني ‌زاده مهم‌ترين عملکرد رسانه‌هاي برون‌مرزي را درهم شکستن فضايي دانست که رسانه‌هاي غالب غربي سعي در ايجاد آن دارند. وي با تأکيد بر اين نکته که اين شبکه همه موضوعات و ساختارهاي برنامه‌سازي را در دستور کار خود دارد، گفت: مخاطبان ما در همه گروه‌هاي سني کودک و نوجوان، خانواده و... هستند و برنامه‌ها هم براي تمام سطوح تحصيلي در نظر گرفته شده‌ است.

مدير شبکه راديويي و تلويزيوني جهاني سحر با اشاره به جداشدن سيماي انگليسي و راه‌اندازي سيماي معارف انگليسي در آينده نزديک، و 24ساعته شدن کانال‌هاي اردو در عيد غدير گفت: راديو و تلويزيون کردي از سال گذشته و آذري از خرداد امسال به پخش24ساعته رسيده ‌است. اين در حالي است که کانال فرانسه 18 ساعت و بوسني شش ساعت برنامه پخش مي‌کند. وي با تأکيد بر مهندسي کنداکتور که در اين شبکه صورت گرفته، افزود: کنداکتور پخش برنامه‌ها براساس مخاطب، در پخش 24ساعته تنظيم شده است و به ‌زودي اين کنداکتور به ‌شکل يکپارچه اجرا مي‌شود. مهم‌ترين حسن اين نوع کنداکتور، صرفه‌جويي در نيروي انساني و انسجام در پخش برنامه‌هاست.

سليماني‌زاده، بالا بردن سطح توليد و برنامه‌سازي با درجه «ب» و «ج» را راهي براي جذب بيشتر مخاطب دانست و با تأکيد بر لزوم ارتقاي کمي و کيفي برنامه‌هاي اين شبکه تصريح کرد: تغيير لوگو و ارتقاي فرمت پخش شبکه جهاني سحر از جمله وعده‌هايي بود که اجرايي شد و اکنون با صرفه‌جويي که در يکپارچگي کنداکتور صورت‌گرفته، بر آنيم تا تمرکز خود را روي توليد برنامه‌هاي با کيفيت بگذاريم و در کنار برنامه‌هاي گفتگومحور، برنامه‌هاي توليدي بيشتري را در کانال‌هاي مختلف روي آنتن ببريم. وي همچنين لزوم ارتقاي کيفي برنامه‌هاي شبکه سحر را از ديگر برنامه‌هاي اين شبکه جهاني دانست و گفت: فرمت پخش شبکه جهاني سحر از کانال آذري اين شبکه شروع شده است و اين کانال هم‌اکنون با فرمت پخش 16 به 9 پخش مي‌شود و قرار است همزمان با 24ساعته شدن کانال اردو نيز اين شبکه به فرمت پخش 16 به 9 برسد که اين نوع فرمت ما را به فرمت پخش HD نزديکتر مي‌کند.

در پايان، مدير شبکه جهاني سحر، راه‌اندازي تحريريه برخط در اين شبکه را گامي در جهت چابک ‌سازي، سرعت در اطلاع ‌رساني و پاسخ مناسب به نياز مخاطبان دانست و تأکيد کرد: خبرگزاري پنج زبانه برخط شبکه جهاني سحر، نمونه موفقي از هم‌افزايي نيروها و بودجه است که تنها در اين شبکه وجود دارد و الگوي مناسبي براي ديگر شبکه‌هاي برون‌ مرزي و داخلي خواهد بود.

* نمايش مباني ارزشي خانواده و سبک زندگي اسلامي در شبکه ‌اي جهاني:

فرهنگ در رسانهبهروز ناصري، مدير طرح و تأمين برنامه شبکه جهاني سحر با تأکيد بر اينکه رضايتمندي مخاطبان خارج از کشور در سطح جالب توجهي قرار دارد و حتي گاه از سطح رضايتمندي مخاطبان داخلي هم فراتر مي‌رود، گفت: ما اين آمار را از مخاطبان فعال برون‌مرزي دريافت مي‌کنيم و مخاطبان شبکه‌هاي برون‌مرزي در تصميم‌سازي‌ها مشارکت دارند و ديدگاه‌هايشان را با يک شماره تلفن بين‌المللي رايگان يا از طريق سامانه پيام کوتاه و ايميل با ما درميان مي‌گذارند. وي با اشاره به سيستم ويپ (VoIP) که امکان برقراري تماس‌هاي تلفني را روي بستر شبکه IP فراهم مي‌آورد، آن را بهترين راه ارتباطي ميان برنامه‌سازان و مخاطب دانست که هم‌اکنون فقط در اين شبکه در حال اجراست.

مدير طرح و تأمين برنامه شبکه جهاني سحر با اشاره به اين نکته که هيچ‌چيز مثل يک فيلم و مهم‌تر از آن سريال خوب و هنرمندانه نمي‌تواند در معرفي فرهنگ و مباني اعتقادي و ارزشي و مذهبي ايراني براي مخاطبان کشورهاي ديگر مؤثر باشد، گفت: در انتخاب سريال ها و فيلم‌هاي سينمايي، آثاري را براي مخاطبان خود پخش مي‌کنيم که از حساسيت و اهميت خاص و ويژه‌اي برخوردار باشند و به‌نوعي جايگاه و مباني ارزشي خانواده، سبک زندگي اسلامي و... را ترويج کنند.

ناصري توجه به مناسبت‌هاي مذهبي و ملي را بخش مهمي از برنامه‌هاي اين شبکه دانست و گفت: مناسبت‌ها جزء مهمي از زندگي ديني ما محسوب مي‌شوند و ما نيز به تناسب اشتراکات فرهنگي، برنامه‌هايي را در مناسبت‌هايي مانند نوروز، رمضان، اعياد و عزاداري‌هاي مذهبي براي کانال‌هاي مختلف تهيه مي‌کنيم.

مدير طرح و تأمين برنامه شبکه جهاني سحر، شبکه‌هاي اجتماعي و سايت شبکه را يکي از مهم‌ترين راه‌هاي ارتباطي مخاطبان دانست و افزود: با توجه به مشکلاتي که گاهي به ‌دليل دريافت برنامه‌ها در فضاي ماهواره داريم، وجود شبکه‌هاي اجتماعي و وب ‌سايت شبکه مهم‌ترين راه دسترسي و ارتباط با مخاطبان است و آنها مي‌توانند برنامه‌ها را از طريق سايت شبکه دريافت کنند.

* پاسداشت فرهنگ گذشته:

کانال آذري با در اختيار داشتن امکان پخش از ماهواره نايل ‌ست، بدر، اينتل ‌ست و يامال و هات برد، منطقه وسيعي شامل سراسر اروپا، سراسر خاورميانه و آسياي ميانه و قفقاز، بخش‌هاي وسيعي از آفريقا و اقيانوسيه و... را تحت پوشش امواج خود دارد، ولي مخاطبان خاص اين سيما، آذري‌زبانان کشور آذربايجان و ساير آذري‌زبانان مقيم اروپا و جهانند. عبدالله بحرالعلومي مدير راديو و تلويزيون آذري شبکه جهاني سحر با اشاره به پيشينه تاريخي و فرهنگي مشترک مسلمانان ايران و جمهوري آذربايجان، مي‌گويد: آذري‌ زبانان شيعه و جوانان علاقه‌ مند به احياي زبان و خط فارسي، علاقه‌مندان اين شبکه هستند و تلاش ما در اين شبکه بر اين است که آنها را با فرهنگ ايراني - اسلامي آشنا و با پخش سريال‌ها و فيلم‌هايي متناسب با خواسته‌هاي آنان، ارتباط نزديکي با آذري‌زبانان برقرار کنيم.

بحرالعلومي با اشاره به بخش‌هاي خبري و تفاسير روز، در برنامه‌هاي سياسي، ديني، فرهنگي و آموزشي به چند برنامه پرمخاطب مانند «غنچه‌ لر» براي کودکان و «حيات آيناسي» براي خانواده‌‌ها اشاره کرد و گفت: در کنار برنامه مستقيم و روتين «کمپاس»، برنامه «آزاد آرنا» نيز ـ که برنامه‌اي تعاملي با مخاطب است و به مباحث سياسي روز مي‌ پردازد ـ مخاطبان زيادي دارد.

* تحکيم همبستگي و اعتماد متقابل:

سيماي کردي اولين و قديمي‌ترين تلويزيون ماهواره‌اي است که براي کردهاي عراقي برنامه پخش مي‌کند و همزمان با 24ساعته شدن اين شبکه، مخاطبان برنامه‌هاي متنوعي را به دو زبان سوراني و کرمانجي تماشا مي‌کنند. سيامک کاکايي مدير راديو و تلويزيون کردي شبکه جهاني سحر، تحکيم همبستگي و اعتماد و ايجاد فضاي تفاهم بين مسلمانان ايران و کردهاي مخاطب سيماي کردي به‌ ويژه در کردستان عراق و فراهم‌آوردن زمينه تبادل فرهنگي با تکيه بر پيشينه‌هاي اشتراک فرهنگ ديني و... را از اهداف برنامه‌سازي در اين کانال دانست و گفت: ساختار برنامه‌هاي سيماي کردي، هم به لحاظ موضوعي و هم به لحاط قالب‌هاي برنامه‌سازي، ساختاري ترکيبي و متنوع است و تلاش ما بر اين است که ضمن اطلاع‌رساني و انتقال اخبار و رويدادها در قالب پخش اخبار، تفاسير، گزارش‌هاي خبري، ميزگردها و گفت‌وگوهاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي، به وجه سرگرم‌کنندگي رسانه در قالب پخش فيلم و سريال و مسابقه نيز توجه کنيم.

کاکايي از برنامه‌هاي توليدي ترکيبي «اتل متل» براي کودکان، «رافه» و «ساباتي سو» براي خانواده‌ها و برنامه‌هايي مانند «ما و شما»، «طنين»، «آسو» و «مسابقه قرآني» به‌عنوان برنامه‌هاي پرمخاطب شبکه ياد کرد و افزود: با 24ساعته‌شدن پخش برنامه‌هاي اين سيما، علاوه بر چهار بخش خبري به زبان سوراني، دو بخش خبري و دو برنامه روتين هفتگي به زبان کرمانجي نيز در جدول پخش برنامه‌ها قرار گرفته‌‌است و اخبار و اطلاعات روز ايران و جهان را به اطلاع بينندگان کردزبان شبکه سحر مي‌رساند.

* معرفي معارف اسلامي در شبه قاره:

فرهنگ در رسانهجايگاه کانال اردو در ميان ده‌ها کانال ماهواره‌اي اردو زبان قابل دريافت در شبه قاره، جايگاهي ممتاز و منحصر به‌ فرد است و تنها کانال اردو زبان معرف اهل‌بيت(ع) است که هم چهره کاملاً اسلامي دارد، هم معارف اسلامي را در ناب‌ترين وجه و قالب به مخاطبان عرضه مي‌کند و هم علاوه بر پرداخت به مطالب مذهبي، از رويکرد سياسي برخوردار است و همگام با تحولات روز جهان و منطقه پيش مي‌رود. اميرعلي زينلي مدير راديو و تلويزيون اردو با اشاره به جمعيت 450 ميليوني مسلمان در شبه قاره‌هند معتقد است که اين کانال 18ساعته تاکنون توانسته مخاطبان اردوزبان کشورهاي هند و پاکستان و بنگلادش و مقيم اروپا و جهان را جذب کند. وي توليد برنامه‌هاي‌ «روشن ستاره» براي کودکان و «گهرانه» براي خانواده‌ها و برنامه‌هاي قرآني «پيام رحمان» و «مشعل راه» را بسيار مهم دانست و افزود: در کنار برنامه‌هاي سياسي و ديني، اين برنامه‌ها به همراه سريال‌ها و فيلم‌هاي سينمايي مخاطبان زيادي دارند. زينلي، توليد برنامه‌هاي مناسبتي در قالب مستند و ترکيبي زنده را يکي از اهداف اين شبکه دانست و گفت: مناسبت‌هايي مانند هفته وحدت، حج، رمضان و عيد قربان، بهترين فرصت براي برنامه‌سازان ماست تا براي تقريب مسلمانان و برطرف کردن شبهات مذهبي که وهابي‌ها و تکفيري‌ها در منطقه ايجاد کرده‌اند بکوشند.

* تحکيم همبستگي و اعتماد متقابل جهاني:

مخاطبان خاص کانال 18ساعته فرانسوي شبکه سحر، فرانسه زبانان اروپا و آفريقا هستند. لبخند نعمتيان مدير راديو و تلويزيون فرانسوي شبکه جهاني سحر، معرفي ايران اسلامي (تاريخ، فرهنگ و جاذبه‌هاي طبيعي و جذب گردشگر) و کوشش براي معرفي فرهنگ و آداب و رسوم ايراني به فرانسويان را يکي از اهداف اين شبکه مي‌داند و بر اين باور است که کانال فرانسوي با توجه به گستره مخاطبان سياسي، برنامه‌هاي متنوع سياسي بيشتري براي مخاطبان خود دارد که از آن‌جمله مي‌توان به پخش اخبار مطبوعات، ميزگرد سياسي، مجله آفريقا، از تهران، مجله خاورميانه اشاره کرد.

وي همبستگي و اعتماد و ايجاد فضاي تفاهم مسلمانان ايران و مسلمانان فرانسه زبان جهان اعم از فرانسه‌زبانان اروپايي و آفريقايي و فراهم‌آوردن زمينه تبادل فرهنگي با تکيه بر اشتراکات و علائق مبتني بر فرهنگ ديني را در اين شبکه مهم دانست و افزود: ساختار برنامه‌ها، هم از نظر موضوعي و هم از نظر قالب‌هاي برنامه‌سازي ساختاري ترکيبي است و ما تلاش مي‌کنيم بخشي از پيشينه حضور جلوه‌هاي فرهنگ ايراني و ايرانيان را در بخش‌هاي مختلف کشورهاي آفريقايي در قالب مستند به‌نظر جهانيان و ايران‌دوستان برسانيم.

فرهنگ در رسانه

* نفوذ در قلب اروپا:

مخاطبان خاص کانال بوسني، بوسنيايي ‌زبانان منطقه بالکان و سراسر اروپا و جهانند. به گفته ميثم ميرهادي مدير راديو و تلويزيون بوسنيايي شبکه جهاني سحر، کانال بوسنيايي، تنها شبکه تلويزيوني بين‌المللي اسلامي بوسنيايي ‌زبان (با گرايش ديني به شکل محوري) در اين منطقه است و بدين سبب، نقشي انحصاري در اين منطقه از جهان برعهده دارد.وي جايگاه کانال بوسنيايي را به لحاظ بهره‌مندي صد در صدي از مجريان بومي با ديگر کانال‌ها متفاوت دانست و گفت: برخلاف اکثر رسانه‌هاي شبکه جهاني سحر که از گويندگان ايراني مسلط به زبان برنامه نيز استفاده مي‌کنند، تمام گويندگان اين سيما، بوسنيايي‌اند که در جذابيت و نفوذ پيام آن نيز اثرگذارند. مدير راديو و تلويزيون بوسنيايي با اشاره به استقبال بوسنيايي‌زبانان مهاجر در ساير کشورهاي اروپايي از برنامه‌هاي اين شبکه گفت: به‌ گفته مخاطبان، نهادها و گروه‌هايي نظير مؤسسه امام علي (ع)

در سوئيس و اتحاديه بوشنياک‌ها در آلمان، برنامه‌هاي اين شبکه را براي نمايش در محافل گروهي و خانوادگي ضبط و استفاده مي‌کنند. به‌گفته ميرهادي، اين کانال روزانه شش ساعت پخش برنامه دارد و از جمله مهم‌ترين برنامه‌هاي روتين آن مي‌توان به «زاويه‌اي ديگر» و «چهل» اشاره کرد.


روزان/درگذشت دانشمندایرانی درحادثه مکه

روزان نیوز- خبر درگذشت یکی از دانشمندان برجسته ایران درحادثه مکه تایید شد.

دبیر خانه شورای عالی انقلاب فرهنگی با صدور پیامی خبر درگذشت یکی از دانشمندان برجسته پژوهشگاه فضایی ایران را در حادثه سقوط جرثقیل در مکه مکرمه، تایید کرده است.

دکتر سید احمد حاتمی کلشتری عضو هیئت علمی پژوهشگاه فضایی ایران در حادثه دلخراش اخیر در مکه معظمه، دار فانی را وداع گفت.

فرهنگ در رسانه

دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی با صدور پیامی درگذشت جمعی از حجاج بیت‌الله الحرام و دکتر احمد حاتمی از دانشمندان برجسته کشورمان را تسلیت گفت.

در پی وقوع طوفان و بارش شدید باران روز جمعه (20 شهریور) در مکه مکرمه و واژگونی یک دستگاه جرثقیل کنار مسجدالحرام، 107 نفر از جمله 8 زائر ایرانی جان باختند و دهها نفر زخمی شدند.

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فضایی ایران، دکتر سید احمد حاتمی کلشتری در زمانی که در کار کمک به مصدومان حادثه سقوط جرثقیل نزدیک کعبه بوده، خود دچار سانحه می‌شود و بعد از انتقال به بیمارستان جان به جان آفرین تسلیم می‌کند.

دکتر سید احمد حاتمی عضو هیات علمی پژوهشکده سامانه‌های حمل و نقل فضایی پژوهشگاه فضایی ایران دارای مدرک فوق دکترای مهندسی مکاترونیک و دکتری مهندسی مکانیک طراحی کاربردی از انگلستان است.

دکتر احمد حاتمی کلشتری علاوه بر عهده دار بودن مدیریت چندین پروژه ملی، دارای چندین ثبت اختراع در ایران و انگلستان و مقالات متعدد علمی در نشریات معتبر و کنفرانس‌های بین‌المللی و ملی است.


سیاست روز/نگاهی جامعه‌شناسانه به فیلم «علی ملاقلی‌پور»

داعیه قندون جهیزیه برابری‌خواهی است

داعیه «قندون جهیزیه» فرهنگ‌ جمع‌گرا و برابری‌خواهی است در جامعه‌اي که فرهنگ‌های فردگرایی و فردمحوری در تمام ابعاد زندگی غلبه دارد. بازگشت اعمال فریبکارانه مرد در کارهای خدماتی بر خودش تاکید بر این مهم دارد که عدالت، در هماهنگی و همکاری اجزا با دیدی کارکردگرایانه و اندام‌واره، تجلی مي‌یابد.

فیلم «قندون جهیزیه» ساخته کم‌نقص علی ملاقلی‌پور مبین این نکته است که تمایز چندان روشنی بین عدالت و عدالت اجتماعی نیست، چراكه از دیدگاه فلسفه سیاسی، عدالت صفت نهادهای اجتماعی است نه صفت انسان و اعمال او، منظور از عادلانه بودن نهاد اجتماعی این است که حقوق و مسئولیت‌ها، قدرت و اختیارات، مزایا و فرصت‌های وابسته عادلانه توزیع شود، عدالتی که گاه با تساوی ظهور مي‌کند.

فرهنگ در رسانه

مناقشات در عدالت اجتماعی نیز همانند مناقشات در عدالت است؛ به گونه‌اي که عدالت اجتماعی ذاتاً نسبی و جنجالی است تا جایی که قهرمان داستان در قالب تعمیرکار وسایل خانگی، قطعه تقلبی را به افراد مرفه و بورژوا غالب کردن را عین حق و عدالت مي‌داند!

داعیه «قندون جهیزیه» فرهنگ‌ جمع‌گرا و برابری‌خواهی است در جامعه‌اي که فرهنگ‌های فردگرایی و فردمحوری در تمام ابعاد زندگی غلبه دارد. نتیجه‌گیری انتهایی فیلم و بازگشت اعمال فریبکارانه مرد در کارهای خدماتی بر خودش تاکید بر این مهم دارد که عدالت، در هماهنگی و همکاری اجزا با دیدی کارکردگرایانه و اندام‌واره، تجلی مي‌یابد تا قرار گرفتن هر چیز و هر کس در جای خود تجلی یابد.

«عطا» در تنگنای زندگی، عدالت را تفسیر به رأی خویش مي‌کند، او خواهان عدالت توزیعی است، مي‌خواهد توزیع دارایی‌ها و ثروت و امتیازات اجتماعی در بین او و دیگر افراد جامعه تقسیم ‌شود.

فیلم مي‌خواهد یک نظم اجتماعی پا به عرصه وجود بگذارد که به جای فردگرایی افراطی بورژوایی، یک نظم اجتماعی مساوات‌طلب قدعلم کند، اما بی‌خبر از آن جهانی است که این نظم از عهده یک جامعه قشربندی شده بر نمی‌آید. همانگونه که مارکس معتقد بود بعد از گذر از کمون اولیه و در جوامعی که برده داری، فئودالیسم و یا کاپیتالیسم حاکم است، هیچگونه عدالتی نمی‌تواند وجود داشته باشد.

در جامعه‌اي که هرکس بیش از اندازه توانش کار می‌کند و هرکس فراتر از نیازش برداشت می‌کند، نمی‌توان شاهد اجرای عدالت بود و تقسیم کار به دستیابی عدالت منجر نخواهد شد. در این شرایط است که مرد قهرمان فیلم برای داشتن یک زندگی حداقلی به هر کاری تن مي‌دهد؛ حتی در مسیر رفت و آمدش مسافر کشی مي‌کند و به ناچار علی‌رغم مخالفت همسرش تن به کرایه خانه اجاره‌اي‌اش مي‌دهد تا کف آسایش را بدست آورد. برای او درمانی نیست که چرا مالک یک وجب جا نیست و بدینسان آزادی‌اش را باید تحت‌الشعاع قرار ‌دهد، باید برای به دست آوردن حقوق ابتدایی‌اش منت تمام همسایگانش را بکشد، همجوارانی که نماد جامعه انسانی در اطراف اویند.

«قندون جهيزیه» به درستی اصرار مي‌کند که تشکیلات مقتدر و تمرکزیافته، وسیله پیشگیری از اجحافات و بی‌عدالتی‌های جامعه است و نتیجه این مي‌شود که افراد برای تحقق منافع فردی خود گام بردارند و قانون تنها برای ایجاد وضعیتی است که انسان‌ها در آن بتوانند ترجیحات خود را متجلی سازند.

فیلم معتقد است که فقر و نابرابری اجتماعی یا بیکاری، خود به خود موضوع عدالت نیست؛ این عدالت بیشتر به نگرش منفعت‌طلبانه می‌انجامد. «راولز» عدالت را حذف امتیازات بی‌وجه و ایجاد تعادلی واقعی در میان خواسته‌های متعارض انسان‌ها، در ساختار یک نهاد «اجتماعی» می‌داند. وی معتقد است عدالت را نباید تصوری حاکی از جمیع اوصاف یک جامعه خوب انگاشت. او در نظریه عدالت می‌نویسد: «عدالت اولین فضیلت برای نهاد اجتماعی است، همچنان که حقیقت برای نظام تفکر». عدالت از نظر وی مقدم بر خوشبختی است.

فرهنگ در رسانه

وقتی که گروه فیلمبرداری برای به دست آوردن لوکیشن فیلم به هر حربه‌اي متوسل مي‌شوند و وقتی مشاور املاک برای سود بیشتر به هر نوعی انسانیت را زیر قد م هایش له مي‌کند، آن وقت کارکرد عدالت شکل ابزارهای اجتماعی به خود می‌گیرد و مردمانی را حاصل مي‌شود که در پی نفع خود هستند؛ لیکن منفعت حکم مي‌کند که روابط بهتری با هم داشته باشند. همچون مستاجر گربه باز تنها، که در تقابل با مرد قهرمان داستان است و جایی که نفعش در آن است با او به مذاکره مي‌نشیند.

برای جمع‌بندی محتوای فیلم قندون جهیزیه به سخنی از افلاطون رجوع کنیم که مي‌گوید: «ما که قانونگذاران شما هستیم مي‌گوییم نه تنها دارایی شما، بلکه خود شما نیز از آن خودتان نیستید بلکه متعلق به کسانی هستید که خانواده شما را تشکیل می‌دهند»در این مصداق، مرد قهرمان تمام دغدغه‌اش آن است که زنش را خوشبخت کند، برادرش را سرو سامان دهد.فیلم جامعه و بانیان دولتی را نقد می‌کند و مشکلات اقتصادی را به رخ می‌کشد و سهم جامعه را در به وجود آمدن این وضعیت در نظر می‌گیرد

فیلم روی لبه تیغ عدالت اجتماعی حرکت مي‌کند و عدالت اجتماعی را با عدالت معبود تفکیک مي‌کند، همسر مرد مستأجر به خوبی مرز عدالت را مي‌شناسد و حلاجی مي‌کند و در مقابل همسری که معتقد است همه حق او را خورده اند با موضوع پذیرفته شده برخورد مي‌کند.

«قندون جهیزیه» نقد شرایط اقتصادی جامعه به دور از سیاه‌نمایی است و با نگرشی جامعه‌شناسانه، بررسی تأثیر معضلات اقتصادی و فقر و تنگ‌دستی در زندگی انسان‌ها و نگرش و مواجهه نسل جوان با مشکلات زندگی را به شکلی رئال عنوان مي‌کند.


شرق/غلامرضا غلامی مدیر شبکه چهار سیما:

خواستم این تابو را بشکنم

خبر استعفای غلامرضا غلامی پس از مدت کوتاهی از حضورش در سمت مدیر شبکه چهار سیما، غافلگیر‌کننده بود، هرچند که مدتی پس از اعلام استعفای او و دست‌به‌دست‌شدن متن این استعفا در فضاهای مجازی، خبری مبنی‌بر توافق‌نکردن مدیران با این استعفا منتشر شد. اما صحبت‌های غلامی در ساعت‌های ابتدایی انتشار این خبر، بسیار جالب‌توجه بود؛ صحبت‌هایی که حاکی از اختلاف‌نظر غلامی با مدیران صداوسیما بود. او از شیوه‌هایی برای مدیریت شبکه چهار حرف می‌زد که خواست و اراده او برای اجرائی‌شدن آنها کافی نبوده است و اعمال‌نظرهایی باعث شده در مسیرش سنگ‌اندازی شود و نتواند کارش را آن‌طور که دلخواهش است انجام دهد. ظاهرا غلامی در سمتش ماندگار شده است و قرار نیست شبکه تحت مدیریتش را به کس دیگری واگذار کند. اما چگونگی ادامه روند مدیریت او در این شبکه جای پرسش اساسی است که در گپ‌وگفتی کوتاه با او درباره این موضوع صحبت کردیم:

فرهنگ در رسانه

‌استعفای شما به این دلیل که مدیران صداوسیما با نظرات شما همسو نیستند و شما در این مدت نتوانستید نظراتتان را اجرائی کنید، موضوع قابل‌بحثی است. حضور شما مجددا در سمت مدیریت شبکه چهار و نپذیرفتن استعفای شما منوط به این است که ایده‌های شما در مدیریت شبکه چهار اعمال خواهد شد؟

به‌هرحال فکر می‌کنم همین‌طور باشد اما نکته اینجاست که اختلاف‌نظر در هر سازمانی وجود دارد و دلیل استعفا نیز همین بود که آقای پورمحمدی بر اساس ایده‌های خودشان پیش بروند و حقیقتا خواستم کمک کنم که مسیری که پیش‌رو است درست طی شود. بنابراین فکر کردم بهتر است استعفا بدهم اما آقای سرافراز خواستند که من به‌ کارم برگردم و آقای پورمحمدی هم موافقت کرد. دلیل این استعفا تنها اختلاف‌نظر بود؛ چیزی که به نظر من بسیار طبیعی است و همه آدم‌ها ممکن است با هم اختلاف‌نظر داشته باشند. متأسفم که برخی سایت‌ها به این خبر دامن زدند و خبر را به‌گونه‌ای منتقل کردند که این مسئله برجسته‌تر از چیزی که هست عنوان شود. طبیعی است که همه ما برای بهره‌وری سازمان با هم همکاری می‌کنیم.

‌اما این شائبه نیز به وجود آمد که ممکن است از اساس آقای پورمحمدی با حضور شما در این سمت مخالف بوده است.

به‌هیچ‌وجه این‌طور نیست. اصلا قبل از آشنایی با آقای سرافراز من با آقای پورمحمدی آشنایی دیرینه‌ای داشتم. اما در کار، بحث رفاقت و دوستی مطرح نیست. مشی مدیریتی اینجا حرف اول را می‌زند. طبیعی است که روش‌ها، متفاوت است و هر کس دارای دیدگاه متفاوتی است. خواستم این تابو را بشکنم که اگر اختلاف‌نظری وجود دارد، گفته نشود. خیلی راحت می‌توان با تمام اختلاف‌نظرهایی که وجود دارد با هم حرف زد و به نتیجه مشترکی رسید. کجای کشور است که آدم‌ها در سازمان‌های مختلف با هم اختلاف‌نظر نداشته باشند؟ باید محل این اختلافات را شناسایی کنیم و همکاری کنیم تا آنها را از بین ببریم.

‌از این به بعد دیدگاه شما در ارتباط با مدیریت شبکه چهار چه خواهد بود؟

اداره شبکه چهار با سلیقه فردی من نخواهد بود. اصول حرفه‌ای و ضوابط کاری دو بُعد مختلف است که باید در کار رعایت شود. اصول حرفه‌ای مشخص می‌کند که سبک برنامه‌های شبکه چهار باید به چه صورت باشد تا از رکود خارج شود و باید به اصول حرفه‌ای بیشتر توجه کرد. باید دیدگاه‌های متفاوت‌تری مطرح شود و اصول حرفه‌ای را رعایت کنیم. حتی اگر برنامه‌ای گفت‌وگومحور از این شبکه پخش می‌شود باید به‌گونه‌ای متفاوت طراحی و پخش شود که برای بیننده جذابیت داشته باشد. من ایده فردی خاصی ندارم و تنها حرف من رعایت اصول حرفه‌ای است.


فرهیختگان/گفت‌وگو با کاوه ابراهیم‌پور کارگردان «یحیی سکوت نکرد»

وقتی نمی‌دانی کجا می‌روی گم نمی‌شوی

تعداد بازدید : 7

کاوه ابراهیم‌پور ازجمله فیلمسازانی است که فعالیت هنری خود را با عکاسی و گرافیک آغاز کرد. چند فیلم کوتاه ساخت و نخستین ساخته بلندش «یحیی سکوت نکرد» را در سکوت خبری کارگردانی کرد. «یحیی سکوت نکرد» این روزها با بازی تحسین شده فاطمه معتمدآریا، بر پرده سینماهاست. به این بهانه با ابراهیم‌پور به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

فرهنگ در رسانه

***

از همان مرحله نگارش فیلمنامه به حضور فاطمه معتمدآریا در نقش اصلی فکر کرده بودی؟

بله، حتی برخی تکیه‌کلام‌های او را که در فیلم هم آمده، در متن می‌نوشتیم و به همه چیز با حضور معتمدآریا فکر می‌کردیم. خیلی هم خوشحالم که ایشان بازی در این فیلم را پذیرفت.

و اگر نمی‌پذیرفت چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا «یحیی سکوت نکرد» ساخته نمی‌شد؟

چرا ساخته می‌شد؛ ولی قطعا همان چیزی نبود که من در ذهن داشتم و دلم می‌خواست. اگر یک مروری بکنیم فاصله بقیه بازیگران هم‌نسل با ایشان را زیاد می‌بینیم. به هرحال فیلمنامه را به ایشان دادیم و خواندند و بلافاصله اعلام آمادگی کردند. می‌دانید که معتمدآریا فیلمنامه زیاد می‌خواند و اغلب رد می‌کند. از بابت مسائل مالی هم خیلی همدلی کردند. به هرحال ما داشتیم یک فیلم ارزان‌قیمت می‌ساختیم.

خود متن چه ویژگی خاصی داشت که با آن وسواسی که خودت می‌گویی، پذیرفتی آن را به‌عنوان فیلم اول بسازی؟

جادوی اولین برخوردهایمان در کودکی با هر پدیده تازه‌ای را به یاد بیاور. وقتی کودک بودم روی صندلی عقب خودروی پدرم دراز می‌کشیدم و از شیشه عقب تیرهای چراغ برق را می‌دیدم و با آنها قصه می‌ساختم. آن زمان همه‌چیز خوش‌رنگ‌تر و جذاب‌تر بود. به نظرم همه وجود یک انسان تا ده سالگی شکل می‌گیرد. حتی احتمالا تصمیم گرفته‌ایم که می‌خواهیم چه کاره شویم. حالا شاید هم نشدیم. از طرفی خاطرات ناخوشایندی در کودکی‌های ما هست که مهم‌ترینش از دست دادن عزیزان است. اینها به‌گونه‌ای با داستان‌های پیرامونی شخصیت کودک که برایم جالب بود.

فرهنگ در رسانه

«یحیی سکوت نکرد» را که لزوما یک فیلم کودک نمی‌دانی؟

اصلا. به همین دلیل به حضور در جشنواره کودک فکر هم نکردم. البته الان حس می‌کنم اشتباه کردم. در صورت حضور در جشنواره کودک دست‌کم جایزه بهترین بازیگر کودک به این فیلم می‌رسید.

با بازیگران و به‌خصوص بازیگر کودک تمرین کردید؟

از آنجا که دلم نمی‌خواست بازی‌ها مکانیکی شود خیلی کم تمرین کردیم. سعی کردم روی بداهه‌پردازی‌های بازیگران هم حساب باز کنم. بنابراین هم از معتمدآریا و هم از ماهان خواستم در صحنه هر جمله‌ای را که به نظرشان پاسخ درست دیالوگ نفر مقابل می‌رسد، بیان کنند. گاهی هم تغییراتی ایجاد می‌کردیم و خیلی هم به فیلمنامه وفادار نماندیم. اجازه دادم دیالوگ‌ها و جنس بازی‌ها از فیلتر ذهنی خود بازیگر عبورکند. ترجیح می‌دهم شیمی روابط میان شخصیت‌ها خودش شکل بگیرد و من مهندسی و طراحی نکنم. ابتدای فیلم «مرد مرده» جیم جارموش یادت هست که می‌گوید وقتی نمی‌دانی به کجا می‌روی گم نمی‌شوی. دلم می‌خواست در این فیلم راه بیفتیم و ببینیم به کجا می‌رسیم. آیا جادوی سینما در این فیلم به وجود می‌آید؟

معتمدآریا و ماهان چگونه با هم ارتباط برقرار کردند؟ تو کمک کردی که این رابطه شکل بگیرد؟

ماهان خودش خیلی سریع با همه اخت شد و به‌ویژه رابطه بسیار نزدیکی با خانم معتمدآریا برقرار کرد. ماهان بدون اینکه به دوربین اهمیتی بدهد یا حتی حضورش را حس کند بازی خودش را انجام می‌داد. معتمدآریا هم خیلی کمک کرد و برای این فیلم مایه گذاشت. او همزمان مشغول بازی در نمایش «ننه دلاور» هم بود و ما ساعت هفت فیلمبرداری را تمام می‌کردیم تا او خود را به تئاترشهر برساند. آن هم نمایش «ننه دلاور» که نزدیک به سه ساعت حضور بازیگر اصلی روی صحنه را می‌طلبد. از طرفی در خانه‌ای قدیمی و بزرگ با دیوار‌های ضخیم کار می‌کردیم. چند کولر گازی نصب کرده بودیم، ولی موقع فیلمبرداری باید آنها را خاموش می‌کردیم و معتمدآریا با آن گریم سنگین و لباس‌های ضخیم عرق می‌ریخت؛ اما حتی یکبار هم اعتراض نکرد. خود من داشتم از گرما عذاب می‌کشیدم و چند بار خواستم کار را تعطیل کنم. اما معتمدآریا بسیار حرفه‌ای رفتار می‌کرد و رفتارش به من هم اعتمادبه‌نفس می ‌داد.

فرهنگ در رسانه

در فیلم دو فضای اصلی و کاملا متفاوت وجود دارد که به نظرم توازن و تعادلی میان آنها وجود ندارد. صحنه‌های داخل خانه خیلی گرم و پر از حس‌وحال است ولی صحنه‌هایی که در کوچه می‌گذرد کمی ساده‌تر به چشم می‌آیند. این نکته را می‌پذیری؟

در اینکه ماهان خیلی بهتر از همبازیانش در کوچه است شکی نیست. از باب مسائل بصری حرفت درست است، چون صحنه‌های بیرونی را با سختی و مشکلاتی فیلمبرداری کردیم، اما داخل خانه فرصت کافی برای پرداخت همه چیز داشتیم.

درباره شخصیت عمه‌خانم صحبت کنیم. قصه به پایانی می‌رسد که برای من قانع‌کننده نیست. شخصیت‌پردازی نقش عمه خانم ذهن مخاطب را به بیراهه می‌برد. در سینمای ما برخی گفتنی‌ها را با نگفتن پررنگ می‌کنیم و به جزئیات و حواشی ظاهری می‌پردازیم تا اصل موضوع برای مخاطب روشن شود. براساس همین نگفتن‌ها شخصیت عمه ذهن را به سمت نوع دیگری از بزهکاری می‌برد. نظر خودت در این باره چیست؟

شاید هم زیاد دور نرفته باشی. قبح این دو کار که می‌گویی در جامعه تقریبا برابر است و شاید به همین دلیل چنین ذهنیتی برایت پیش آمده است. من در مورد ممیزی‌های احتمالی فیلم خیلی نگران بودم، اما خوشبختانه هیچ‌ممیزی‌ای نداشتیم و شاید به خاطر آن است که خودم قبلا خودسانسوری‌هایم را انجام داده‌ام.

کلید اصلی فیلم همین است. با زنی مواجهیم که بچه ندارد. ناگهان برادرزاده خردسالش وارد زندگی خالی او می‌شود و حس مادرانه‌اش را بیدار می‌کند. بعد در انتها می‌فهمیم که حرفه غیرقانونی زن، گرفتن احساس مادری از زنان دیگر است. کنتراستی که این طرح روایتی ایجاد می‌کند خیلی سنگین است.

این تضاد خیلی برایم مهم بود. چیزی که شاید آدم نفی‌اش کند، بعدا در شرایطی به زندگی خود آدم تبدیل می‌شود. در فیلم شاهدیم که عمه ناگهان و بی‌آنکه خودش خواسته باشد تبدیل به یک مادر می‌شود. ابتدا برادرزاده‌اش را پس می‌زند، اما کم‌کم مادر می‌شود.

درباره حس عاشقانه و کودکانه یحیی نسبت به لیلا هم صحبت کنیم؛ خیلی هم نجیبانه و ملایم درآمده است.

چند منتقد به من گفتند چرا رابطه میان یحیی و لیلا درنیامده است! من متوجه نمی‌شوم، رابطه‌ای وجود ندارد که بخواهم درش بیاورم. لیلا یک گوش مفت پیدا کرده که از بدبختی‌هایش بگوید. حتی اگر شنونده عمق فاجعه زندگی او را درک نکند. مقداری هم بحث فرهنگی وجود دارد که طبعا یک چیزها و مسائلی گفته نمی‌شود. حس می‌کردم نباید قضیه را اینقدر رو برگزار کرد. ما مردمی درون‌گراییم.

تدوین فیلم کمک شایان‌توجهی به ریتم و جذابیت آن کرده است. از ابتدا به همین جنس تدوین فکر کرده بودید؟

از ابتدا تصمیم داشتیم که زیاد نماها را کات نزنیم. زیاد هم نمای بسته و نزدیک نداشته باشیم؛ البته بعد ناگزیر شدیم که برش‌هایی بزنیم. ولی از اول قرار بود فیلم چند برداشت بلند داشته باشد. حس کردم برای باورپذیری بیشتر از نماهای نزدیک نباید استفاده کنم. می‌خواستم مثلا کاراکتر عمه را از جزئیات خانه‌اش معرفی کنم، چون این خانه آینه تمام نمای عمه است. پس کات‌های متعدد مانع از تمرکز مخاطب روی این جزئیات می‌شود. به نظرم این برداشت‌های بلند در سینما کمی دموکراتیک‌تر است. این گونه گویا‌تر بود.

بعد از جشنواره تغییری در فیلم به وجود نیاوردی؟

نه. فقط پخش‌کننده بین‌المللی توصیه جدی کرد که سکانس اسلوموشن ابتدای فیلم را حذف کنم. نسخه اکران همان است که در جشنواره بود ولی خانم نسرین میرشب، پخش‌کننده جهانی فیلم بر این باور است که سکانس اول برای مخاطب جشنواره‌های جهانی دارای مفهوم نیست.

فرهنگ در رسانه

***

چرا یحیی سکوت نکرد؟

1- سال 74 در رشته هنر دانشگاه آغاز به تحصیل کردم. فکر می‌کردم درسم تمام می‌شود و وارد سینما می‌شوم و فیلم می‌سازم. بعد متوجه شدم ماجرا اصلا به این آسانی نیست. ورود به نظام عریض و طویل سینمایی کشور معضلاتی دارد که آن روزگار به عقل نوجوان کم‌فکری چون من نمی‌رسید. وارد ماجرای امرارمعاش شدم و در شرکت تبلیغاتی به کار گرافیک و ساخت تیزر پرداختم. لابه‌لای این تیزرها فیلم کوتاه هم ساخته‌ام و حتی برای حضور در جشنواره‌های بین‌المللی اقدام کردم. درنهایت به نقطه‌ای رسیدم که می‌خواستم فیلم بلند بسازم. پیش‌نیاز گرفتن مجوز کارگردانی فیلم بلند، ساختن چند فیلم کوتاه بود که من هم در این امر موفق بودم. دنبال چند داستان گشتم. متاسفانه وقتی سنت بالا می‌رود و کمی مانده به چهل سالگی، تازه می‌خواهی اولین فیلمت را بسازی، تا حدودی سختگیر می‌شوی و فکر می‌کنی، حالا که قرار است اولین فیلمم را در این سن بسازم بهتر است فیلمی باشد که بتوانم از آن دفاع کنم. در موسسه‌ای کار می‌کنم که چند منتقد و فیلمساز هم در آن مشغول کارند و دائم به جای دوربین، به غلط‌نبودن میزانسن و دکوپاژ و چیزهایی از این قبیل فکر می‌کنم. روزی آقای حبیب‌نیا از مدیران همین موسسه داستانی را برایم تعریف کرد. از این داستان خوشم آمد و بعد طلا معتضدی به عنوان فیلمنامه‌نویس آمد. در تمام لحظات کار با یکدیگر در تماس و مشورت بودیم و زیر و بم فیلمنامه را مشخص می‌کردیم.

2- فیلم را که برای جشنواره اکران می‌کردیم همه به من می‌گفتند خودت را برای نقد‌های تند و تیز آماده کن. منتقدها نابودت می‌کنند! اما هرچه منتظر ماندم کسی با نقدهایش نابودم نکرد و خدا را شکر شاهد برخوردهای منفی شدیدی نبوده‌ام. دلم می‌خواست در فیلم دیده نشوم. می‌دانم این جمله خیلی دستمالی‌شده و کلیشه‌ای است. اما من تلاش کردم کارگردانی‌ام به چشم نیاید. جالب است که در همه این سال‌ها در ساخت تیزرهای تبلیغاتی به شدت درگیر فرم بوده‌ام و می‌خواستم مثلا ماتریکس بسازم. نورپردازی و رنگ و اصلاح رنگ و... همه را کنار گذاشتم تا فیلمم شبیه تیزرهایم نشود. من به مهارت تکنیکی کافی دست یافته‌‌ام و کار تکنیکی زیاد کرده‌ام اما اینجا فقط می‌خواستم داستانم را تعریف کنم. پس نیازی به شلوغ‌کاری و به رخ‌کشیدن کارگردانی و فیلمبرداری و جلوه‌های ویژه و... نداشتم. می‌خواستم اصل داستان دیده شود. داستان و درام قضیه برایم مهم‌تر از آن بود که با اغراق‌های تکنیکی پنهان شود. اولین تجربه‌ام در فیلم سینمایی بلند بود و ممکن بود شکست بخورم ولی فکر می‌کنم حاصل کار خوب شده است.


قدس/سرنوشت یک گزارش نویس جنگ با انبوهی دستنوشته ویک ترابایت فیلم؛ از سرمای «ماووت» تا آتش بی امان عملیات رمضان

شغول به کار بودم که ناگهان مسؤول اداره مرا خواست و گفت: دیگر جنگ تمام شد. ...

از امروز شهید و شهادت و جبهه نداریم؛ اگر در قسمت دیگری از اداره می‌توانی کار کنی بمان، وگرنه استعفایت را بنویس و برو...

وقتی جنگ آغاز می شود، «موسی کیخا» کارمند جهاد به سفارش شهید حاج علی فارسی از سرداران کاشانی، همراه با آقایان«رودی» و «غفاری» که آنها هم فیلمبردار و عکاس جهاد بودند، به سیستان و بلوچستان، کردستان و از آنجا به جبهه های جنوب می‌روند تا گزارش تهیه کنند و...

فرهنگ در رسانه

در ادامه، ماجراهای تلخ زندگی موسی کیخا و رهاورد یک عمر مستند سازی‌اش از سفر به جبهه های جنگ را از زبان خود این رزمنده جهادگر می‌خوانید.

گزارش از جنگ

موسی کیخا می‌گوید، آنقدر دل پر درد دارم که نمی‌دانم از کجا آغاز کنم. از او می‌خواهم نخست خودش را معرفی کند. یادداشتهای روی میزش را مرتب می‌کند و می‌گوید: من «موسی کیخا» از روستای «تَنبِکا»ی زابل هستم. پدر، دایی و عموهایم روحانی بودند و فعالیت سیاسی داشتند. از همان نوجوانی با شخصیتهایی مانند حضرت امام خمینی(ره)، مقام معظم رهبری و مرحوم آقای طالقانی آشنا شدم. در جوانی به کاشان آمدم و در مغازه حلب سازی(کابینت سازی امروز) شاگردی کردم تا کم کم خودم صاحب کار و مغازه شدم و با دختری کاشانی از خانواده‌ای مذهبی ازدواج کردم.

با سردار شهید حاج علی فارسی هنگام فعالیتهای انقلابی آشنا شدم، به نوشتن علاقه داشتم و خاطرات انقلاب را می‌نوشتم. پس از انقلاب به استخدام جهاد سازندگی درآمدم.

کیخا درباره فعالیتهایش در جهاد می‌گوید: من کارمند جهاد بودم، به سفارش شهید حاج علی فارسی با بچه‌های جهاد به سیستان و بلوچستان، کردستان و از آنجا به جبهه‌های جنوب رفتم تا گزارش تهیه کنم. من با همراهانم «رودی» و «غفاری» تا پایان جنگ در جبهه های مختلف بودیم؛ آنها فیلم و عکس می‌گرفتند و من گزارش فیلمها و عکسها را می‌نوشتم وهمه آثار را در جهاد نگهداری می‌کردم تا اینکه جنگ به پایان رسید.

پس از جنگ این فیلمها و نوارها را در اتاق کارم دسته بندی کردم و در قفسه‌ها چیدم و به کمک دو جوان نزدیک به سه سال گزارشها را پیاده کردیم تا مجموعه‌ای از آثار را آماده کنیم، اما ناگهان اتفاق عجیبی افتاد.

نوارها و فیلمها را دور ریخته بودند

برای ما عجیب است که کیخا هنوز هم با یادآوری آن روزها، بغض کند و اشکهایش فرو ریزد. او با مکثی کوتاه اشکهایش را پاک می‌کند و می‌گوید: یک روز به محل کارم رفتم و دیدم قفسه‌ها خالی است و از آن همه فیلم و عکس و نوشته خبری نیست. دو سه روز دنبال آنها گشتم و چون نشانه‌ای نیافتم، با مسؤولان اداره بحثم شد تا اینکه فهمیدم فیلمها و نوارها را به انبار شهید ابهری در جاده راوند برده‌اند! فوری به انبار رفتم.

نگهبان اجازه نداد وارد شوم. به پشت انبار رفتم و از یک درخت بالا رفته و جلوی انبار پریدم؛ دیدم نوارها و فیلمها را در یک گونی روی ماسه‌ها انداخته‌اند، چند فیلم و نوار هم این طرف و آن طرف افتاده است. نوارها و فیلمها را توی گونی ریختم و با زحمت از روی دیوار به زمین کشاورزی پشت انبار بردم و به طرف جاده به راه افتادم. از فشار ناراحتی با خودم غر می‌زدم که «اگر مسؤولان نمی‌دانند اینها چقدر ارزش دارد و چند نفر برایش زحمت کشیده‌اند، من که می‌دانم» که یک کشاورز مرا در راه دید و با موتور به خانه رساند.

کیخا، لیوان آب را بر می‌دارد و چند قورت آب می‌نوشد تا ناراحتی‌اش را فرو بخورد، سپس می‌گوید: بی درنگ نشستم، اشک ریختم و خاک فیلمها و نوارها را خوب تمیز کردم. از نظر روحی آنقدر شکسته بودم که از آن پس در خانه نشستم و با دل شکسته و در تنهایی گزارشهایم را پیاده می‌کردم. همسرم که حال مرا می‌دید، سخت نگرانم بود.

از امروز شهید و شهادت و جبهه نداریم

وقتی از کیخا می‌پرسم که آخر چرا نوارها و فیلمها را دور ریختند، داغ دلش تازه و اشکهایش جاری می‌شود، عینک را از روی چشمانش برمی‌دارد و می‌گوید: من نمی‌دانم چرا آنها چنین تصمیمی گرفتند! یک روز مسؤول اداره مرا خواست و گفت: دیگر جنگ تمام شده، از امروز شهید و شهادت و جبهه نداریم، شما اگر می‌توانی در جای دیگری از اداره کار کنی، بمان وگرنه استعفایت را بنویس و برو. خیلی ناراحت شدم، نخست بگو مگو کردم و گفتم به هیچ واحد دیگری نمی‌روم و می‌خواهم گزارشهایم را تکمیل کنم. اما آنها ارزش کار را نمی‌دانستند. پس از آن، با مسؤول اداره درگیر شدم و او گفت، استعفایت را بنویس و برو! من نوشتم: «اینجانب ... مدیر اداره ... نمی‌خواهم آقای موسی کیخا برای شهدا کار کند»!

و زیر آن نوشتم: «اینجانب موسی کیخا می‌خواهم برای شهدا کار کنم».

فرهنگ در رسانه

ایشان گفت: دیگر نیازی به شما نداریم و مرا اخراج کردند.

از کیخا می‌پرسم، پس از آن چه کردید، او می‌گوید؟ من چون کابینت سازی بلد بودم، در یک مغازه شاگردی ‌می‌کردم و همسرم قالی بافی می‌کرد. اما کم کم به خاطر جراحی قلبم و آسیبهایی که در جنگ دیده بودم، از کار افتاده شدم.

و او در ادامه از آسیبهایی که از جنگ دیده است، می‌گوید: در عملیات طریق‌القدس پایم ترکش خورد؛ در تنگه چزابه موج انفجار شدید مرا گرفت؛ در عملیات والفجر هشت، کربلای چهار و کربلای پنج شیمیایی شدم.

کیخا به اینجا که می‌رسد، یادی از شهید فارسی می‌کند و از نقش ایشان در تهیه گزارش نویسی‌اش می‌گوید: شهید فارسی عضو شورای مرکزی جهاد استان اصفهان و پس از آن فرمانده کل مهندسی استان بود. او از کار ما حمایت می‌کرد. بچه‌های جهاد کاشان را توجیه کرده بود، در هر موقعیتی که مستقر می‌شدند، یک سنگر کوچک مخصوص هم برای من می‌زدند تا در آن کار کنم، هر وقت هم ضبط صوتم با تیر و ترکش خراب می‌شد، ضبط صوت دیگری در اختیارم قرار می‌داد تا کار ادامه یابد؛ چون ارزش کار مستند را خوب می‌فهمید. او در هر فرصتی حتی اگر خیلی خسته بود، گزارشهایم را گوش می‌داد و سفارش می‌کرد خیلی مراقب آنها باشم.

کیخا از سرانجام آثار خود می‌گوید: پنج سال گذشت، برای حفاظت از نوارها و فیلمها، آنها را به آقای «جویپا»، مسؤول سمعی بصری اداره سپردم که او هم برای خودش ماجراها دارد؛ چون همان بلایی را که سر من آوردند، سر ایشان هم آوردند و باز انتقال فیلمها و نوارها به انبار و...

تا اینکه یک بار با سردار حاج حسین دقیقی درباره کارهایم صحبت کردم. و او که در کار نشر آثار دفاع مقدس دست دارند، به لطف خداوند به من قول داده‌اند امسال گزارشهایم را چاپ و منتشر کنند.

کیخا می‌گوید: ما لحظه به لحظه حوادث را با جزییات داریم، حتی وقتی در اداره این مطالب را تدوین می‌کردم نزدیک به 20 نفر از بچه‌های جهاد نوشته‌هایم را دیدند و تأیید کردند، امروز هم کسانی مثل حاج «مهدی صدوری» از شاهدان کار ما هستند، ایشان می‌تواند کارها و گفته‌های ما را تأیید کند.

آثارم را به بنیاد حفظ آثار تهران سپردم

وی از سرانجام سرنوشت فیلمها و نوارها می‌گوید: نسخه اصلی فیلمها و نوارها را به موزه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس تهران رساندیم و آنجا در قسمت شهدای جهاد ثبت و ضبط شد. نسخه کپی فیلمها را به یکی از همکارانم در سمعی و بصری جهاد سپردم، ایشان فیلمها را دیجیتالی کرده و حجمی نزدیک یک ترابایت فیلم هم نزد ایشان است. نوارها پیش من است و دارم کارم را ادامه می‌دهم. گزارشی از شهیدان سیدجواد سیدیان، یداللهی، ناصح، صدق گو، پورمحمدیان، گلی، نیکوفرد و... پیاده کردم و دیدم باید اطلاعاتی به آن اضافه شود پس به سراغ افرادی می‌روم که در جبهه با آنها بوده‌اند و گزارشها را تکمیل می‌کنم.

کیخا به روزهایی که گذشته است، اشاره می‌کند و می‌گوید: پیش از اینکه از اداره بروم، وضعیت خیلی بهتر بود؛ چون از دوره دفاع دور نشده بودیم و راحت گزارشهایمان را تکمیل می‌کردیم، اما اکنون پس از گذشت این همه سال، پیدا کردن افراد کار سختی است و تازه وقتی پیدایشان می‌کنیم، بسیاری از مطالب از ذهنشان رفته و پاک شده و این خیلی ناراحت‌کننده است.

کیخا همان طور که خودش گفت، دیگر شور و حالی برایش نمانده است. آسیبهایی که از جنگ دیده، او را از پا انداخته و تنها انگیزه او برای ادامه کار، روشن شدن تکلیف مستندات او از جنگ و سر و سامان دادن به انبوه فیلمها، نوشته ها و عکسهایی است که با همکاران خود گردآوری کرده‌اند.

او در پایان می‌گوید: من همه عشقم همین بچه‌ها بودند که از سرمای ماووت تا آتش بی امان عملیات رمضان تا فاو و شلمچه همه جا همراهشان بودم و می‌خواستم آثاری را که مربوط به این بزرگواران است، در جایی ثبت و ضبط شود.

در پایان بهتر است بدانید نماینده وزارتخانه جهاد در مجلس شورای اسلامی«حاج حمید صدوری» متوجه وضعیت موسی کیخا می‌شود، کار او را پیگیری می‌کند و سال 1392 از کیخا می‌خواهند به اداره برگردد و کارهای گذشته را ادامه دهد. اکنون او با 65سال سن با همه مشکلاتی که از ندانم کاری دیگران برایش پیش آمده است، در جهاد کار می‌کند و از سر بزرگواری از هیچ کس گلایه مند نیست.


قدس/رئیس مرکز پژوهش‌های علوم انسانی اسلامی صدرا در گفت‌وگو با قدس:

نباید از فضای مجازی در تمدن سازی غفلت کنیم

اگر بار تولید محتوا در حوزه فرهنگ بر دوش مردم نیفتد، شاهد هیچ رخداد مؤثری نخواهیم بود

گروه فرهنگی / آمنه مستقیمی - حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی هفته گذشته در حکمی اعضای جدید شورای عالی فضای مجازی را برای یک دوره چهار ساله منصوب کردند.

فرهنگ در رسانه

ایشان در این حکم، با اشاره به اهمیت شورای عالی فضای مجازی در «مواجهه هوشمندانه و مقتدرانه با تحولات این عرصه»، و همچنین وظیفه اصلی این تشکیلات یعنی «سیاستگذاری، مدیریت کلان و برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری‌های لازم و به‌هنگام و نظارت و رصد کارآمد و روزآمد در فضای مجازی»، ۱۰ محور مهم وظایف و مأموریتهای شورای عالی فضای مجازی را ابلاغ کردند.

از این رو و به منظور بررسی چرایی و چگونگی تحقق این محورها با حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی، رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا به گفت و گو پرداخته ایم که متن آن، هم اینک پیش روی شماست.

همان طور که می‌دانید در حکمی که بتازگی از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی برای تشکیل دوره دوم شورای عالی فضای مجازی صادر شد، معظم له بر ضرورت انحلال شوراهای هم عرض تأکید کردند، به نظر شما، این شوراها کدام هستند و چگونه باید به سمت انحلال آنها رفت؟

امروز شوراهای متعددی در کشور وجود دارد که بین آنها و شورای عالی فضای مجازی از جهت اهداف و وظایف تداخل دیده می‌شود؛ یکی از مهمترین این شوراها، شورای عالی فناوری اطلاعات است که تقریباً 80 درصد وظایف آن با وظایف شورای عالی فضای مجازی موازی است. البته سالهای گذشته این طور وانمود شده که شورای عالی فناوری اطلاعات صرفاً در سطح اجرایی عمل می‌کند و مقام عالی تصمیم‌گیر و سیاستگذار نیست، این در حالی است که نه در مقام نظر و نه در مقام عمل این اتفاق نیفتاده و شورای عالی فناوری اطلاعات به ابزاری برای دور زدن شورای عالی فضای مجازی از سوی وزارت ارتباطات تبدیل شده است.

در حکم جدید اعضای شورا، شرح وظایف مشخصی برای مرکز ملی فضا تعیین شده است؛ از این شرح وظایف چه برداشتی می‌شود؟

به نظر می‌رسد این شرح وظایف، مرکز ملی فضای مجازی را از صرف جایگاه دبیرخانه‌ای خارج کرده و آن را به مثابه یک قرارگاه فرماندهی ارتقا داده است. همه می‌دانند که تعیین سیاست، راهبرد و حتی برنامه برای تحول آفرینی در فضای مجازی کفایت نمی‌کند؛ اگر این سیاستها و راهبردها درست پیگیری نشود و مواضع و اشکالات به موقع رفع نشود، این سیاستگذاری ها خاصیتی برای کشور نخواهد داشت. بنابراین، ما امروز به یک قرارگاه مقتدر و هوشیار نیاز داریم و خوشبختانه مرکز ملی فضای مجازی از شرایط اولیه تبدیل شدن به این قرارگاه برخوردار است.

یکی از نکات مهم طرح شده در حکم مقام معظم رهبری، ارتقای حضور جمهوری اسلامی ایران در عرصه جهانی است، این ارتقا چگونه از عرصه نظر به عمل ورود می‌کند؟

ما نباید با غیبت در مجامع جهانی و یا ضعف و انفعال در برابر رویه هایی که قدرتهای سلطه گر در این میدان ایجاد کرده اند، از فرصتهای بی نظیر فضای مجازی در راستای شکل گیری تمدن نوین اسلامی استفاده کنیم. به نظر می‌رسد تاکنون حضور مسؤولان کشور در میدانهای بین المللی برای پیگیری حقوق ملت ایران ضعیف بوده است و باید این مهم بر اساس یک تفکر پخته در آینده با قدرت دنبال شود.

شبکه ملی اطلاعات جزو تأکیدهای خاص مقام معظم رهبری در سالهای اخیر بوده است؛ به نظر شما دولت و شورای عالی فضای مجازی چه میزان در طراحی و عملیاتی سازی این شبکه موفق بوده است؟

فرهنگ در رسانه

طراحی این شبکه هنوز دچار ابهامهای فراوانی است. ظاهراً تعریف وزارت ارتباطات از این شبکه و مختصات آن با تعریف شورای عالی فضای مجازی متفاوت است. از طرف دیگر، از ظرفیتهای نخبگان داخل برای عملیاتی کردن شبکه استفاده درستی شده است. به هر حال باید توجه داشته باشیم تا این شبکه وجود نداشته باشد، سالم سازی فضای مجازی و حفظ امنیت حریم خصوصی مردم ممکن نیست، ضمن آنکه بخش عظیمی از بودجه مردم به ناحق صرف خرید گران اینترنت جهانی می‌شود، این در حالی است که حدود 70 درصد از نیازهای مردم از داخل قابل تأمین است و این نیاز می‌تواند با سرعت فوق العاده و قیمت بسیار ارزان از طریق شبکه ملی اطلاعات پاسخ داده شود.

یکی از بحثهای مهمی که در حکم رهبری به آنها پرداخته شده است، موضوع جلوگیری از رخنه‌های فرهنگی و آسیبهای اجتماعی در فضای مجازی کشور است؛ چگونه می‌توان جلوی این رخنه ها و آسیبها را گرفت؟

برای جلوگیری از این رخنه ها و آسیبها، دو دسته کار باید بشود؛ یک دسته کارهای سلبی نظیر تقویت سامانه فیلترینگ و دسته دیگر، به راه انداختن یک مسابقه عظیم برای تولید محتوای مفید و سازنده در فضای مجازی؛ اما متأسفانه ما امروز در هر دو کار شکست خورده ایم و باید مسؤولان فکر اساسی برای این قضیه داشته باشند.

موضوع تولید محتوا جدای حکم، در بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای شورای عالی فضای مجازی نیز آمده است، چه برداشتی از منویات حضرت آقا در این زمینه دارید؟

تولید محتوا بویژه در حوزه فرهنگ، بیش از هر چیز نیازمند فهم عمیق فرهنگی است. کسانی که فاقد این فهم هستند، نمی‌توانند کار مؤثری در این زمینه انجام دهند. از طرف دیگر، به نظر می‌رسد تا بار این امر به دوش مردم نیفتد، شاهد هیچ رخداد مؤثری در محتوای فضای مجازی نخواهیم بود. این مردم و تشکلهای مردمی هستند که باید ورق را برگردانند. البته دولت باید نقش خود را به عنوان حامی و ناظر به نحو احسن انجام دهد، اما تولید محتوا به مثابه یک کار صفی وظیفه دولت نیست.


کاروکارگر/آغاز به کار ۱۸۰ کانون و مرکز مشارکتی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران

محمود صلاحی: وظیفه دولت حمایت از فرهنگ است نه اداره آن

محمود صلاحی در آیین آغاز به کار ۱۸۰ کانون و مرکز مشارکتی سازمان فرهنگی هنری گفت: در دوره‌ای از انتقال ارزش‌های فرهنگی غافل شدیم چون فکر کردیم اداره فرهنگ وظیفه دولت‌ است در صورتی‌که دولت‌ها باید از فرهنگ حمایت کنند و فرهنگ را عامه مردم به صورت عمومی و خواص به صورت حرفه‌ای دنبال کنند.

فرهنگ در رسانه

به گزارش کاروکارگربه نقل از سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، آیین آغاز به کار ۱۸۰ کانون و مرکز مشارکتی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با حضور رئیس، معاونان، مدیران سازمان فرهنگی هنری و مدیرمسئول و دبیر ۱۸۰ خانه مشارکتی و کانون عصر دیروز در فرهنگسرای شفق برگزار شد. محمود صلاحی رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در این نشست با تاکید بر اینکه موضوع فرهنگ امروز در همه دنیا به اولویت نخست مردم و دولت‌ها تبدیل شده است، گفت: مردم ایران به این علت که هم فرهنگ‌ساز بودند و هم با سرآمدی در جلوه‌های فرهنگ و هنر در حوزه‌های تمدنی بزرگ تاثیرگذار بودند برای فرهنگ جایگاه ویژه‌ای قائل هستند.

رئیس سازمان با بیان اینکه فرهنگ‌سازی رقابت‌ها و حسادت‌ها را به رفاقت تبدیل می‌کند، گفت: سرچشمه همه رفتارها فرهنگ است؛‌ امروز اقتصاد هم برپایه فرهنگ بنا می‌شود و با فرهنگ می‌توان مشکل ترافیک را کم کرد تا شعار آسمان آبی و زمین پاک تحقق یابد و در انتخابات رقابت‌ فقط باید تا پای صندوق باشد پس از آن نیازمند رفاقت و همکاری هستیم و این‌ها همه نیاز به فرهنگ‌سازی دارد.

وی با اشاره به اینکه در همه قرن‌های ماضی مردم ایران را با فرهنگ و تمدن ایران می‌شناختند، بیان کرد: وظیفه نسل‌ها انتقال این فرهنگ به نسل بعدی است. ما در دوره‌ای از انتقال ارزش‌های فرهنگی غافل شدیم چون فکر کردیم فرهنگ را دولت‌ها باید اداره کنند در صورتی‌که دولت‌ها باید فرهنگ را حمایت کنند و فرهنگ را عامه مردم به صورت عمومی و خواص به صورت حرفه‌ای باید دنبال کنند تا به نسل بعد برسد. رئیس سازمان فرهنگی هنری یکی از راه‌های انتقال فرهنگ را ایجاد کانون‌ها و مراکز فرهنگی و هنری توسط مردم عنوان کرد و افزود: این مراکز را باید خود مردم اداره کنند و متاسفانه امروز برای کلانشهر تهران نسبت به جمعیت میلیونی آن تعداد کمی کانون مردمی فعال است و ما امیدواریم حداقل در هر محله تهران یک کانون و مرکز مشارکتی فعال شود. صلاحی با اشاره به آسیب‌های زندگی ماشینی گفت: استفاده بی‌اندازه بچه‌ها از وسایل الکترونیکی تهدید جدی برای تربیت و پرورش نسل آینده است؛ باید بیاموزیم که روزانه بخشی از زمان‌‌مان را صرف فرهنگ کنیم و فرهنگ را صرف خودمان کنیم و کودکان را به مراکز فرهنگی هنری ببریم تا از آسیب‌های اجتماعی در امان باشند چراکه فرهنگ تضمین‌کنند روح و جسم انسان است. وی با تاکید بر اینکه فعالیت کانون‌های گوناگون علاقه به هویت ایرانی بیشتر می‌شود، افزود: سازمان فرهنگی هنری با همه توان از کانون‌ها و مراکز مشارکتی حمایت می‌کند و امیدواریم کانون‌ها به جلوه‌های هنری نیز بپردازند و با این مهم ایران اسلامی را پاس بداریم. رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با اشاره به ابلاغ مصوبه‌ای به مناطق درباره این مراکز گفت: از این پس مراکز مشارکتی زیرنظر مناطق فعالیت می‌کنند و تلاش داریم با نگاه حمایت و هدایت مشکل‌ها را بر طرف کنیم. وی در پایان با سپاس‌گزاری از همه کسانی که درخواست مجوز دادند به دلیل تاخیر و وقفه در صدور مجوز عذرخواهی کرد. حجت‌الاسلام حسن ناصری‌پور سرپرست معاونت فرهنگی سازمان فرهنگی هنری نیز در این نشست با اشاره به مشکلات صدور مجوز در مرکز مشارکت‌ها و وقفه ۲۴ ماهه آن، گفت: با انجام مشورت‌های بسیار بخش عمده مسائل و مشکلات رفع و امروز ۱۸۰ مجوز جدید برای فعالیت مراکز مشارکتی صادر شد. ناصری‌پور با اشاره به دیدگاه رئیس سازمان فرهنگی هنری درباره مدیریت فرهنگ گفت: دکتر صلاحی اعتقادی به فرهنگ حکومتی و دولتی ندارد و معتقد است دولت و حکومت باید به کمک فرهنگ بیایند؛ تجربه نشان داده که هر موضوع فرهنگی که دولت یک‌تنه جلو برد با شکست مواجه شد. همیشه مثال محرم را از رئیس سازمان می‌شنویم که آیین عزاداری امام حسین(ع) چون ۱۴۰۰ سال توسط مردم حفظ شده تا ابد هم حفظ خواهد شد. وی با بیان چشم‌انداز روشن فعالیت مراکز مشارکتی سازمان تصریح کرد: هدف از راه‌اندازی این کانون‌ها این است که امور فرهنگی را به دست مردم بسپاریم و امیدواریم با هماهنگی و هدایت معاونت هنری سازمان مراکز فعالیت‌های خود را در جلوه‌های هنری نیز دنبال کنند. در پایان این مراسم با حضور رئیس و سرپرست معاونت فرهنگی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران مجوز کانون و مراکز مشارکتی به مدیر مسئولان و دبیران اهدا شد.


وطن امروز/یادداشتی درباره تأثیر برنامه «خندوانه»

نقادی همراه با طنازی

یک نمونه موفق به نام خندوانه: ابوالفضل کوشکباغی: بی‌اغراق اگر امروز بخواهیم پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیون را نام ببریم در بدبینانه‌ترین شرایط خندوانه بین 3 برنامه برتر است. طوری که به اعتقاد خیلی‌ها همزمانی پخش خندوانه و ماه‌عسل باعث کم‌شدن بینندگان ماه‌عسل شد. از وقتی طنر در صداوسیما در حد ساختمان پزشکان سخیف شد و قاسم‌خانی‌ها شمعدونی را نوشتند و سریال‌های مهران مدیری هم در شبکه خانگی پخش شد کمیت طنز در صداوسیما لنگ ماند و تلاش صداوسیما به جایی جز خنده‌بازار و نمونه‌های دیگر نرسید اما خندوانه روح تازه‌ای به طنازی در برنامه‌های صداوسیما دمیده به گونه‌ای که شبکه تازه تاسیس و دسته چندمی نسیم به برکت وجود آن امروز در ساعاتی از شبانه‌روز پر بیننده‌ترین شبکه تلویزیونی است.

فرهنگ در رسانه

 وقتی صحبت از خندوانه می‌شود در اصل درباره یک دنیا صحبت می‌کنیم، دنیایی که مردمش بدون نگاه به جیب‌شان می‌خندند و آوازهای بوشهری می‌خوانند. دنیایی که شاید از پایتخت‌نشینی فاصله گرفته باشد و قومیت در آن ملاک نباشد و حتی با خاطرات جانبازان در جبهه‌ها هم بتواند مردم را به خنده بیاورد؛ دنیایی که ساعتی ما را در خود غرق می‌کند تا فارغ از هر مشغله و دغدغه بخندیم. بررسی تحلیلی برنامه «خندوانه» نیاز به ساعت‌ها مطالعه جامعه‌شناختی و روان‌شناختی دارد؛ چنانچه رامبد جوان در مصاحبه‌ای درباره علل موفقیت خندوانه گفته بود: «فکر ساخت چنین برنامه‌ای حدود 13 سال است که با من همراه بوده، شاید باورتان نشود ولی در طول این مدت درباره تاثیرات خندیدن، تحقیقات بسیاری به همراه دکتر اردکانیان انجام دادیم. حدود 2 هزار مقاله در جهان درباره تاثیرات شگرف خندیدن به ثبت رسیده است و ما چیزی حدود 900 مقاله را انتخاب و ترجمه کردیم. همین مقالات پایه و اساس ساخت خندوانه شد». اما اجمالا نکاتی را که درباره این برنامه به ذهنم رسیده است ارائه خواهم کرد. شاید یکی از دلایلی که به موفقیت این برنامه کمک شایانی کرده باشد ساعت پخش مناسب آن باشد. بدون احتساب تکرارهای برنامه، شب موقعی که مرد خانواده از سرکار بازگشته و اتمام کار‌های خانه فرصت فراغت به مادر خانواده می‌دهد؛ خندوانه فرصت خوبی‌ است برای دورهم بودن، برای وقت گذراندن همراه خانواده و بیرون آمدن از حصار مجازی! شاید اگر یک پژوهش آماری انجام شود ثابت کند در زمان پخش خندوانه درصد استفاده از اینترنت یا شبکه‌های موبایلی و... چقدر پایین می‌آید. یکی دیگر از ویژگی‌های این برنامه استفاده خلاقانه و طراحی هوشمندانه دکور است، استفاده از رنگ‌های مکمل یعنی قرمز و سبز باعث جذابیت بصری شده و طراوت و شادابی حاصل از استفاده این دورنگ انکار‌ناپذیر است؛ علاوه بر آن نوع چینش جمعیتی داخل سالن از هر قشر و گروه به‌صورت محفلی دایره شکل و دورهمی به هم‌افزایی انرژی بین افراد کمک می‌کند. کمبود منابع مالی مشکلی‌ است که گریبانگیر خیلی از برنامه‌های رسانه ملی است و آنها را مجبور به جذب حامیان مالی کرده اما طرز استفاده از آنها و چگونگی تبلیغات نکته‌ای است که خندوانه را متمایز می‌سازد. برخلاف اکثر برنامه‌ها که مجری می‌خواهد خو‌د را بی‌طرف نشان دهد رامبد ترسی از بردن نام حامیان مالی خود ندارد و در جاهای مختلف از آنها استفاده‌های زیادی می‌کند. اما این حمایت مالی و این تبلیغ امروز خود تبدیل به یک فرهنگ‌سازی برای یک هدف بالاتر یعنی صرفه‌جویی در مصرف آب شده است.

فرهنگ در رسانه

شاخصه دیگری که موفقیت را برای تیم رامبد به ارمغان آورده محصور نبودن برنامه در قاب تلویزیون است، همان‌طور که می‌بینیم دغدغه‌مندی برنامه برای مسائلی مانند حفظ محیط‌زیست، کم‌مصرف کردن آب، ترویج فرهنگ کتابخوانی، کمک به کودکان کار و... باعث شده اقدامات متناسبی در هر زمینه انجام شود که این خود شایسته تقدیر است که بدون صرف هزینه‌های هنگفت همایش و... اقدامات گسترده انجام شود و البته همراه کردن فضای مجازی از طریق اینستاگرام و... نیز به این مقوله کمک شایانی کرده است. نکته دیگر ساختارشکنی برنامه و بیرون کشیدن برنامه از قالب مجری، 2 صندلی میهمان و یک میز است که نمونه‌هایش را حتما دیده‌ایم. از مسابقه دادن با میهمان‌ها (دارت و پرتاب حلقه و...) تا دراز کشیدن در فضای دکور و بستن میهمان به صندلی! دیگر نکته حائز اهمیت وجود یک شخصیت عروسکی دوست داشتنی به اسم «جناب‌خان» است که با ترانه‌های محلی جنوبی و داستان خواستگاری‌اش و لبوفروشی دنیای خاص خودش را دارد که موفقیتش غیرقابل انکار است. موفقیتی که بعد از «مجیدجان دلبندم» کمتر دیده شده بود. حضور میهمانان مختلف از هر قشر و صنف، از بازیگر و ورزشکار و خواننده و فوتبالیست و... تا چهره‌های سیاسی باعث جذابیت هرچه بیشتر برنامه شده است. تعامل کارآمد با تماشاچیان و بینندگان از طریق خواندن سرودهای دسته جمعی و مسابقه‌های مختلف باعث شده تا هر کس شاهد برنامه است دنیای خندوانه را مال خود بداند. شاید اما مهم‌ترین ویژگی خندوانه که هم علت موفقیت آن است و هم توانسته مخاطب را پای برنامه نگه دارد بیان نقدهای جدی در حوزه‌های مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاست خارجه در قالب طنز است که باعث شده بی‌آنکه کسی از این حرف‌ها رنجیده خاطر شود و هرگونه نگاه حزبی و سیاسی خاص در آن باشد، جان کلام و انتقاد به نقطه مورد نظر منتقل شود و صدای مردم و اقشار مختلف در نقد مسؤولان و عملکردهای آنها باشد؛ کاری که در دهه 60 کیومرث صابری با «گل آقا»ی خود به نحو احسن انجام می‌داد. بزرگ‌ترین کاری که در خندوانه انجام شد این بود که به همه نشان داد با وجود ضوابط موجود در صداوسیما و محدودیت‌هایی که در ارائه بصری محتوا در نگاه ارزشی به نسبت تصویرگری هالیوودی وجود دارد باز هم می‌توان مخاطب را خنداند و البته که این برنامه بر جذب مخاطب صداوسیما تأثیر بسزایی داشته است.



شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین